روش‌های تربیتی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سیره خانوادگی معصومان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

انسان فطرتاً الگوطلب و الگوپذیر است و به این دلیل یکی از مؤثرترین روش‌های تربیت روش الگویی است. در این روش فرد، نمونه‌ای عینی را مطلوب خویش می‌گیرد و به شبیه‌سازی دست می‌زند و تلاش می‌کند در همه امور خود را همانند الگوی مطلوب خویش سازد و گام در جای گام او نهد و بدو تشبّه نماید. تربیت ابتدایی انسان به‌طور طبیعی با روش الگویی شکل می‌گیرد. کودک در چند سال نخست زندگی خود، همه کارهایش را از الگوهای پیرامون خود که در درجه اول پدر و مادر اویند، الگوبرداری می‌کند و با تقلید از آنان رشد می‌کند و ساختار تربیتی‌اش سامان می‌یابد. از این‌رو روش الگویی در سازمان دادن شخصیت و رفتار کودک به شدت نقش دارد. تلقی کودکان از والدین در سال‌های نخست کودکی به نقش الگویی آنان در جهت مثبت یا منفی دامن می‌زند، زیرا کودکان در این ایام همه چیز خود را از والدین و وابسته به ایشان می‌دانند، چنان‌که در حدیثی از امام کاظم(ع) آمده است: «بَرُّوا أَوْلَادَكُمْ‏ وَ أَحْسِنُوا إِلَيْهِمْ‏ فَإِنَّهُمْ يَظُنُّونَ أَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ»[۱].

پس از والدین، شخصیت‌هایی که دارای نفوذ معنوی‌اند، نقش الگویی به سزایی در تربیت بازی می‌کنند، به گونه‌ای که تمام ویژگی‌های فکری و روحی و جلوه‌های رفتاری آنان را تقلید می‌شود؛ و هرچه قدرت نفوذ الگوها بیش‌تر و زمینه پذیرش آماده‌تر باشد، نمونه‌برداری کامل‌تر صورت می‌گیرد. الگوهای اجتماعی، دوستان و معاشران، وسایل ارتباط جمعی و جز اینها در شکل دادن شخصیت کودک و نوجوان و جوان به شدت نقش دارند، چنان‌که از امیر مؤمنان علی(ع) وارد شده است: «النَّاسُ‏ بِزَمَانِهِمْ‏ أَشْبَهُ‏ مِنْهُمْ‏ بِآبَائِهِمْ‏»[۲].

بسیاری از اوقات تأثیرپذیری فرزندان از الگوهای اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی چندان است که نقش والدین را به شدت تحت الشعاع قرار می‌دهد.

به همین دلیل است که نقش الگوها حساس‌ترین نقش تربیتی است تا جایی که الگوهای صالح، مردم را به صلاح می‌رسانند و الگوهای فاسد، مردم را به فساد می‌کشانند. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «صِنْفَانِ‏ مِنْ‏ أُمَّتِي‏ إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِي وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ»[۳].

با همه این احوال نقش الگویی والدین انکارناپذیر است و بسیاری از آداب و رفتارها در خانواده دیده می‌شود و الگوگیری می‌گردد و در واقع هر هنری که پدر و مادر جلوه دهند، جان فرزندانشان بدان هنر متصف می‌شود، هرچند که فرزندان می‌توانند با اراده و تحت تأثیر عوامل دیگر در آن تغییر دهند و الگوهای دیگر را منشأ رفتارهای خود سازند.[۴]

روش محبت

از نیکوترین و اساسی‌ترین روش‌های تربیت روش محبت است که بیش‌ترین تناسب را با فطرت آدمی و سرشت انسانی دارد. نیروی محبت در تربیت نیرویی برانگیزاننده و تحول‌آفرین است و اگر درست و با اعتدال به کار گرفته شود تأثیری شگفت در نزاهت آدمی و تحقق تربیت کمالی دارد.

انسان به هرچه محبت پیدا کند بدو متمایل می‌شود و رنگ و بو، و حال و هوای او را می‌گیرد و همسانی صورت می‌پذیرد؛ به بیان علی(ع): «مَنْ‏ أَحَبَّ شَيْئاً لَهِجَ‏ بِذِكْرِهِ‏»[۵].

محبت عاملی مهم در سلامت روحی و اعتدال روانی انسان است. استواری شخصیت و سلامت رفتار آدمی تا اندازه‌ای زیاد به محبتی بستگی دارد که در زندگی می‌بیند. محیط خانوادگی آکنده از محبت، سبب تلطیف عواطف و رشد فضایل در افراد می‌شود؛ و کسانی که در محیطی با محبت پرورش می‌یابند، به ارجمندی می‌رسند و می‌آموزند دیگران را دوست بدارند و در اجتماع رفتاری انسانی داشته باشند. ازاین‌روست که پیامبر اکرم(ص) به محبت ورزیدن به فرزندان تأکید داشت و می‌آموخت: «أَحِبُّوا الصِّبْيَانَ‏ وَ ارْحَمُوهُمْ‏»[۶].

محبتی که جان و تن انسان را شکوفا می‌کند، محبتی است معتدل و راستین و به دور از تکلف و تصنع و متناسب با سن و سال، و وضع و حال فرزند. اهمیت روش محبت در تربیت ازاین‌روست که محبت اطاعت‌آور است و سبب همسانی و همراهی می‌شود. رسول خدا(ص) فرموده است: «الْمَرْءُ مَعَ‏ مَنْ‏ أَحَبَّ‏»[۷].

محبت هرکه در دل آدمی نشیند، انسان مطیع و پیرو او می‌شود، و از خواست او سرپیچی نمی‌کند. روایت شده است که امام صادق(ع) فرمود: «مَا أَحَبَّ‏ اللَّهَ‏ مَنْ‏ عَصَاهُ‏»[۸].

همین اطاعت است که مشابهت و مشاکلت می‌آورد و محب تلاش می‌کند که به صفات محبوب متصف شود. بنابراین خردمندترین مربیان راه محبت حقیقی را می‌گشاید و از این راه به سوی حق رهنمون می‌شود که پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «رَأْسُ‏ الْعَقْلِ‏ بَعْدَ الْإِيمَانِ‏ بِاللَّهِ‏ التَّحَبُّبُ‏ إِلَى‏ النَّاسِ‏»[۹].[۱۰]

روش تشویق و تنبیه

“تشویق” به معنای برانگیختن، به شوق آوردن، راغب ساختن و شایق کردن است[۱۱]؛ و “تنبیه” به معنای بیدار کردن، آگاه کردن، هشیار ساختن و ادب کردن است[۱۲]؛ و روش تشویق و تنبیه به کار گرفتن آدابی است برای تحقق این معنا در آدمی؛ یعنی آدابی برای برانگیختگی و بازدارندگی به منظور شکوفا شدن استعدادها در جهت اهداف تربیت، چنان‌که امیر مؤمنان علی(ع) درباره نقش پاداش و کیفر الهی در تربیت آدمی فرموده است: «إِنَّ‏ اللَّهَ‏ سُبْحَانَهُ‏ وَضَعَ‏ الثَّوَابَ‏ عَلَى‏ طَاعَتِهِ‏ وَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ وَ حِيَاشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِهِ»[۱۳].[۱۴]

نقش تشویق در تربیت

تشویق عاملی است در برانگیختن فرد به سوی اهداف تربیت، و نیز وسیله‌ای برای تقویت انسان در خیرها و ترغیب به تلاش بیش‌تر و فراهم کردن نشاط لازم در تربیت. امیر مؤمنان علی(ع) در این‌باره به مالک اشتر چنین فرموده است: «وَ وَاصِلْ‏ فِي‏ حُسْنِ‏ الثَّنَاءِ عَلَيْهِمْ‏ وَ تَعْدِيدِ مَا أَبْلَى ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ كَثْرَةَ الذِّكْرِ لِحُسْنِ فِعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاكِلَ»[۱۵].

این امر در کودکان و نوجوانان و جوانان از جایگاه و اهمیت بیش‌تری برخوردار است. تشویق میل به کمال بیش‌تر را در انسان برمی‌انگیزد و او را به انجام دادن عمل نیک ترغیب می‌کند، و به او نیرو و قدرت می‌بخشد تا بیش‌تر تلاش کند. تشویق موجب رضایت شخص از عملکرد خود و پیدایش شور و نشاط، و رفع ملالت و کسالت او می‌گردد؛ و همچنین سبب ایجاد حس توانمندی می‌شود. در تربیت فرزندان باید توجه داشت که اصل بر تشویق و ترغیب است، زیرا انسان به فطرتش که عشق به کمال مطلق و انزجار از نقص است، مایل به کمالات و نیکویی، و دوستدار تشویق و قدردانی است، و بر این اساس بهترین روش در برانگیختن آنها به سوی کمال و دور کردن از نقص، تشویق و قدردانی است، نه تنبیه و مجازات؛ و تنبیه و مجازات فقط آن هنگام به کار گرفته می‌شود که روش‌های دیگر نتیجه ندهد و چاره‌ای جز آن برای بیداری و هشیاری آدمی، و درمان و سامان انسان نباشد. با توجه به اینکه در تربیت باید اصل بر تشویق و قدردانی باشد، امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است:

  1. «ضَادُّوا الشَّرَّ بِالْخَيْرِ»[۱۶].
  2. «ضَادُّوا الْقَسْوَةَ بِالرِّقَّةِ»[۱۷].
  3. «ضَادُّوا الْإِسَاءَةَ بِالْإِحْسَانِ‏»[۱۸].[۱۹]

آداب تشویق

تشویق مانند هر امر دیگر زمانی نتیجه‌بخش و مثبت و رشددهنده است که براساس آدابی درست اعمال شود که به مواردی از این آداب اشاره می‌شود.

  1. تشویق باید به فعل و عمل، و صفت و ویژگی نیک شخص تعلق گیرد تا برانگیزنده و تقویت‌کننده باشد، و موجب خودبینی و خروج از اعتدال نشود، بلکه فرد را به سوی اهداف تربیت ترغیب نماید. در حدیث حضرت رضا(ع) آمده است: «إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ، ضَمِنَ‏ عَلَى‏ الْعَمَلِ‏ الثَّوَابَ‏»[۲۰].
  2. تشویق باید به‌جا و به مورد و متناسب با میزان و نوع عمل باشد و روحیه شخص در انتخاب شکل آن ملاحظه گردد. گاهی لازم است تشویق معنوی باشد، گاهی مادی، برخی مواقع رفتاری و برخی مواقع گفتاری و... امیر مؤمنان علی(ع) زمانی به عیادت صَعْصَعَة بن صوحان[۲۱] رفت، و او را چنین تشویق نمود: «إنک ما علمت حسن المعونة، خفیف المؤنة»[۲۲].
  3. تشویق باید به موقع انجام گیرد تا تأثیر مشخص و کارا و مثبتی داشته باشد، چنان‌که رسول خدا(ص) این‌گونه عمل می‌کرد. به عنوان نمونه می‌توان از رفتار پیامبر در تشویق “حسان بن ثابت” در غدیر خم درس گرفت. پس از آنکه رسول خدا(ص) در غدیر خم علی(ع) را به عنوان پیشوای خلق پس از خود معرفی کرد و فرمود: “هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست، و بر شماست که به راستی پیرو او باشید. خداوندا، دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار”[۲۳]، حسان بن ثابت از پیامبر(ص) اجازه خواست تا اشعاری درباره علی(ع) و غدیر خم و نصب آن حضرت به امامت و خلافت بسراید، پیامبر(ص) نیز فرمود: “ای حسان، به میمنت و برکت الهی بسرای”. و حسان شعری زیبا سرود و خواند[۲۴]. چون حسان شعر خود را خواند، رسول خدا(ص) در قدردانی از او فرمود: «لَا تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ‏ الْقُدُسِ‏ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ‏»[۲۵].
  4. تشویق باید به اندازه باشد و از حد تجاوز ننماید، زیرا در این صورت زمینه انتظارهای نابجا و غرور را فراهم می‌کند؛ و نیز نباید کم‌تر از اندازه باشد، زیرا نتیجه مطلوب خود را از دست می‌دهد. امیر مؤمنان علی(ع) فرموده است: «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ‏ الِاسْتِحْقَاقِ‏ مَلَقٌ‏ وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ»[۲۶].
  5. تشویق وسیله برانگیختن است و نباید خود به صورت هدف درآید و تمام ذهن و فکر فرد را به خود مشغول سازد که در این صورت نقش بازدارنده پیدا می‌کند، زیرا موجب فراموش شدن هدف اصلی می‌شود. پیامبر اکرم(ص) در دعایی می‌آموزد که مشغولیت اساسی انسان باید متوجه اصیل‌ترین امور باشد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مَشْغُولِينَ‏ بِأَمْرِكَ‏»[۲۷].
  6. هنگام تشویق کردن باید علت آن بر شخصی که تشویق می‌شود روشن باشد و این کار به گونه‌ای صورت گیرد که شخص خود را مستحق آن ببیند و از تأیید درونی وی برخوردار باشد. در این صورت است که تشویق نقشی سازنده و بالنده خواهد داشت. زمانی که فرزند اشعث بن قیس مرد، امیرمؤمنان علی(ع) در ضمن تسلیتی به او به لطایفی تربیتی، از جمله این امر اشارت کرد و فرمود: «يَا أَشْعَثُ إِنْ‏ تَحْزَنْ‏ عَلَى‏ ابْنِكَ‏ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ‏ مِنْكَ ذَلِكَ الرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِي اللَّهِ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ خَلَفٌ يَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ يَا أَشْعَثُ ابْنُكَ سَرَّكَ وَ هُوَ بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَكَ‏ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ»[۲۸].[۲۹]

نقش تنبیه در تربیت

انسان پیوسته در معرض اشتباه و خطا، و انحراف و گناه است، و نیازمند است به هشیار شدن در دوری از آنچه موجب تباهی است. ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ[۳۰]. نقش تنبیه در تربیت، فراهم کردن بیم از بدی و پلیدی و نوعی ایمن‌سازی است، نه تخریب متربی و شکستن حریم‌های ایمنی درونی؛ بدین معنا که تنبیه در حقیقت بیدارسازی و ادب‌آموزی است تا شخص در نتیجه هشیاری خود به ایمن‌سازی حریم‌های وجودی خویش دست یازد و از بدی و پلیدی دوری نماید؛ و اگر بیداری و هشیاری صورت نگیرد، فرد همچنان در مسیر اشتباه پیش می‌رود؛ به بیان علی(ع): «إِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ‏ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ فَمَنْ‏ أَهْمَلَهَا جَمَحَتْ‏ بِهِ‏ إِلَى‏ الْمَآثِمِ‏»[۳۱].

اگر بیدارسازی و ادب‌آموزی به موقع و به درستی صورت نگیرد و به ایجاد حریم‌های درونی به وسیله خود شخص منجر نشود، انسان به سرعت به سوی تباهی می‌رود؛ به تعبیر امیر مؤمنان علی(ع): «مَنْ‏ أَهْمَلَ‏ نَفْسَهُ‏ أَهْلَكَهَا»[۳۲].

ازاین‌روست که تنبیه به عنوان امری تبعی و نه اصلی، آنجا که راهی دیگر برای بیدار کردن و درمان نمودن وجود ندارد، به کار گرفته می‌شود؛ به بیان امام علی(ع): «مَنْ‏ لَمْ‏ يُصْلِحْهُ‏ حُسْنُ‏ الْمُدَارَاةِ أَصْلَحَهُ سُوءُ المُكَافَاةِ»[۳۳].

البته نباید فراموش کرد که تنبیه اصالت ندارد و آنچه اصل است رحمت و محبت، و گذشت و بخشش است، و هیچ‌چیز چون ملایمت و مدارا، در تربیت مؤثر نیست و روش تربیتی پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت چنین بوده است. در منطق الهی و سیره نبوی تنبیه نیز جلوه‌ای از رحمت و محبت است و نباید از این ساختار دور شود. از رسول خدا(ص) روایت شده است که خداوند فرموده است: «سَبَقَتْ رَحْمَتِي عَضَبِي»[۳۴].

کسانی می‌توانند در راه تربیت به درستی گام زنند که بتوانند رحمت و محبت خود را بر خشم و غضب چیره گردانند و جز از سر لطف و مرحمت دست به تنبیه نگشایند. بنابراین تا آنجا که می‌شود باید با تمهیداتی از جنس رحمت و محبت، و بخشش و گذشت، فرد را از بدی جدا کرد و رو به اصلاح برد. و آنجا که تنبیه ضرورت می‌یابد، باید توجه داشت زمانی مؤثر و مفید و کارساز است که مبتنی بر آدابی صحیح انجام گیرد، و در غیر این صورت، نه تنها نتیجه‌ای نخواهد داشت، بلکه به نتایج عکس و آسیب‌های جبران‌ناپذیر شخصیتی و روحی و اجتماعی منجر خواهد شد. در این میان از همه چیز مهم‌تر آن است که ریشه‌ها و زمینه‌های کجی و ناراستی شناخته شود و تلاش گردد که آن زمینه‌ها از بین برود.[۳۵]

آداب تنبیه

تنبیه زمانی نقش هشداردهندگی، بیدارکنندگی، بازدارندگی و اصلاح‌کنندگی دارد که براساس آدابی صحیح اجرا شود که به مواردی از این آداب اشاره می‌شود.

  1. تنبیه به عمل و صفت بد شخص تعلق می‌گیرد و هدف آن است که شخص از بدی جدا شود و نباید به شخصیت انسانی او اهانت شود و فرد تحقیر گردد. امیر مؤمنان علی(ع) فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ‏ عَنْ‏ نِقْمَتِهِ‏»[۳۶].
  2. تنبیه باید سنجیده و حساب‌شده و دقیق باشد و به هیچ وجه از حد و اندازه فراتر نرود و از میزان خطا و جرم شدیدتر نباشد که در این صورت تأثیر مثبت خود را از دست می‌دهد و موجب عکس‌العمل منفی می‌شود. نقل شده است که مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد که خانواده‌ام نافرمانی می‌کنند، چگونه آنان را تنبیه کنم؟ حضرت فرمود: “آنان را ببخش”. آن شخص برای بار دوم و سوم سؤال خود را تکرار کرد و پیامبر(ص) نیز همان پاسخ را داد. آن‌گاه فرمود: «فَعَاقِبْ بِقَدْرِ الذَّنْبِ»[۳۷]. امیر مؤمنان علی(ع) در آموزه‌ای والا یادآور شده است که چنان‌چه تنبیه سنجیده و حساب‌شده و دقیق نباشد، نه تنها تأثیرگذار نخواهد بلکه موجبات گستاخی و لجاجت را فراهم می‌سازد: «الْإِفْرَاطُ فِي‏ الْمَلَامَةِ يَشُبُّ‏ نَارَ اللَّجَاجَةِ»[۳۸]. تنبیه باید چنان از ظرافت‌های تربیتی برخوردار باشد که به صورت عاملی بیدارکننده و بازدارنده از بدی عمل نماید. حتی امیر مؤمنان علی(ع) یادآور شده است که در صورت احساس پشیمانی نباید شخص را به یاد اشتباه و گناهش انداخت و به تکرار عذرخواهی واداشت. آن حضرت فرموده است: «إِعَادَةُ الِاعْتِذَارِ تَذْكِيرٌ بِالذَّنْبِ‏»[۳۹]. این‌گونه دقت‌ها از لوازم ضروری روش تنبیه است. همچنین نقل شده است که کسی نزد امام کاظم(ع) از رفتار فرزند خود شکایت کرد. حضرت به آن شخص درباره تنبیه فرزندش فرمود: «لَا تَضْرِبْهُ وَ اهْجُرْهُ‏ وَ لَا تُطِلْ‏»[۴۰].
  3. تنبیه برای تنبّه و بیداری است و باید کاملاً متناسب شخص و عملی که از او سر زده است انتخاب شود. چشم‌پوشی، اخم، روی ترش کردن، روی برگرداندن، ترک کردن، قهر کردن، به کنایه سخن گفتن، اشاره لفظی، تذکر، سخن عادی، سخن تند[۴۱]، و مانند اینها مراتبی است که به عنوان دارویی مؤثر از جانب طبیبی حاذق و دلسوز انتخاب می‌شود؛ و درصورتی‌که مرتبه‌ای لطیف‌تر نتیجه می‌دهد، استفاده از مراتب شدیدتر به هیچ وجه جایز نیست[۴۲]. نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم(ص) به دیدار فاطمه(س) رفت، اما وارد خانه نشد و بازگشت. زمانی که علی(ع) به خانه آمد، فاطمه(س) ماجرا را برای او بازگفت. علی(ع) نزد پیامبر(ص) رفت و علت را جویا شد. پیامبر(ص) فرمود: “پرده‌ای نقش‌دار به در خانه آویخته دیدم”. و سپس اضافه کرد: “مرا با دنیا چه کار؟” علی(ع) نزد فاطمه(س) بازگشت و آنچه را از پیامبر(ص) شنیده بود بیان کرد. فاطمه(س) گفت: “مرا به آنچه نظر و خواست آن حضرت است فرمان بده”. علی(ع) گفت: “آن پرده را نزد فلان کس که خانواده‌ای محتاجند بفرست”[۴۳]. باید توجّه داشت که گاهی صرف پشیمانی و اقرار به نادانی و گناه‌ورزی، تنبیه شمرده می‌شود و نباید گامی دیگر در جهت تنبیه شخص برداشته شود؛ به بیان امیر مؤمنان علی(ع): «رُبَّ‏ جُرْمٍ‏ أَغْنَى‏ عَنِ‏ الِاعْتِذَارِ عَنْهُ الْإِقْرَارُ بِهِ»[۴۴]. این لطافت‌ها در امر تنبیه با توجه به فلسفه تنبیه است؛ و اگر تنبیه جز این‌گونه دیده شود به امری خلاف فلسفه خود تبدیل می‌گردد، زیرا هدف بیداری و هشیاری و بازدارندگی است، و چنان‌که شخص متنبه شده باشد، چنان است که گویا خطا نکرده است و باید این‌گونه دیده شود؛ به بیان علی(ع): «مَا أَذْنَبَ‏ مَنِ‏ اعْتَذَرَ»[۴۵].
  4. تنبیه نباید به هیچ وجه برای تشفی خاطر و ارضای خود و یا انتقام صورت بگیرد، زیرا تنبیه ابراز محبت و دلسوزی است در قالبی مناسب برای اصلاح و تربیت، و نه انتقام‌جویی و تخلیه احساسات. روایت شده است: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنِ‏ الْأَدَبِ‏ عِنْدَ الْغَضَبِ‏»[۴۶]. و از امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده است: «لَا أَدَبَ‏ مَعَ‏ غَضَبٍ‏»[۴۷]. تنبیه زمانی واجد فلسفه خویش است که از سر محبت و شفقت باشد، نه از سر قساوت و خشونت. از امیر مؤمنان علی(ع) چنین روایت شده است: «اضْرِبْ‏ خَادِمَكَ‏ إِذَا عَصَى‏ اللَّهَ‏ وَ اعْفُ عَنْهُ إِذَا عَصَاكَ»[۴۸]. ابن شهرآشوب نقل کرده است که روزی امیر مؤمنان علی(ع) خدمتگزار خود را چند بار فراخواند ولی او امام(ع) را پاسخ نداد. آن حضرت در پی او برآمد و او را جلوی در خانه یافت. از او پرسید: “چه چیز تو را واداشت که پاسخم نگویی؟” گفت: “در اجابت سست بودم و از عقوبت احساس امنیت نمودم”. پس حضرت فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ الَّذِي‏ جَعَلَنِي‏ مِمَّنْ‏ تَأْمَنُهُ‏ خَلْقُهُ‏»[۴۹].
  5. آنجا که لازم است تنبیهی صورت گیرد، بهتر است دور از چشم دیگران و در خفا باشد، مگر در مواردی خاص - با ملاحظات همه‌جانبه و رعایت آداب تنبیه - که تنبیه موجب بازدارندگی جمعی می‌شود، چنان‌که امیر مؤمنان علی(ع) بدین امر اشارت فرموده است: «الْعَاقِلُ مَنْ اتَّعَظَ بِغَيْرِهِ»[۵۰].
  6. شخصی که تنبیه می‌شود باید نسبت به تنبیه خود توجیه باشد و بداند که چرا مجازات می‌شود؛ و باید این امر به‌گونه‌ای باشد که شخص خود را مستحق آن ببیند و از تأیید درونی وی برخوردار باشد تا تأثیر بیدارکننده و بازدارنده و اصلاح‌کننده داشته باشد.[۵۱]

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

  1. سیره نبوی در روش‌های تربیتی چیست؟ (پرسش)

منابع

  1. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی ج۴

پانویس

  1. «به فرزندانتان خوبی کنید و به آنان نیکی نمایید، زیرا آنان گمان می‌کنند که شما ایشان را روزی می‌دهید». فقه الرضا، ص۳۳۶، بحار الانوار، ج۷۴، ص۷۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۷۰.
  2. «مردمان به زمان خویش ماننده‌ترند از ایشان به پدران خویش». أبوالحسن محمد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی)، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(ع)، الطبعة الثانیة، منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ ش. ص۹۰؛ رشیدالدین وطواط، مطلوب کل طالب من کلام علی بن ابی طالب(ع)، مقدمه، تصحیح و تعلیقات از محمود عابدی، چاپ اول، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۷۴ ش. ص۶۸؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۶۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۹، ص۲۰۹.
  3. «دو گروه از امت من باشند که چون صالح شوند، امتم صالح شود، و چون فاسد شوند، امتم فاسد شود. [گفتند: ای رسول خدا، آنان چه کسانی‌اند؟ فرمود:] فقیهان و زمامداران». الخصال، ج۱، ص۳۷؛ تحف العقول، ص۳۶؛ روضة الواعظین، ص۱۰؛ بحار الانوار، ج۲، ص۴۹، ج۷۵، ص۳۳۶، ج۷۷، ص۱۵۴.
  4. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۶۰.
  5. «هر که چیزی را دوست بدارد، به یاد آن حریص می‌شود». شرح غررالحکم، ج۵، ص۱۷۷؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۴۵۳.
  6. «کودکان را دوست بدارید و به ایشان مهر ورزید». الکافی، ج۶، ص۴۹؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۴۸۳؛ مکارم الاخلاق، ۱۱۹؛ عدة الداعی، ص۷۸؛ وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۲۰۱؛ بحار الانوار، ج۱۰۴، ص۹۲.
  7. «انسان با کسی است که او را دوست می‌دارد». مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، المنسوب الی الامام أبی عبد الله جعفر بن محمد الصادق(ع)، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۰ ق. ص۱۴۸؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۹۲، ج۳، ص۱۰۴، ج۴، ص۲۳۹؛ صحیح مسلم، ج۱۶، ص۱۸۶؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۱۱۸؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۴۰؛ امالی المفید، ص۱۵۲؛ مسند الشهاب، ج۱، ص۱۴۲؛ امالی الطوسی، ج۲، ص۲۳۴، ۲۴۵؛ مکارم الاخلاق، ص۴۵۶.
  8. .خدا را دوست ندارد کسی که او را نافرمانی کند.
  9. «سرآمد عقل پس از ایمان به خدا، جلب کردن محبت مردم است». المعجم الصغیر، ج۱، ص۲۵۱؛ الخصال، ج۱، ص۱۵؛ مشکاة الانوار، ص۲۵۴؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۴؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۶۷۰؛ کنز العمال، ج۳، ص۹.
  10. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۶۲.
  11. لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه “تشویق”؛ فرهنگ معین، ج۱، ص۱۰۸۸.
  12. لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه “تنبیه”؛ فرهنگ معین، ج۱، ص۱۱۴۸.
  13. «همانا خدای سبحان پاداش را بر طاعت و کیفر را بر معصیت خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خویش بازدارد و به سوی بهشت روانه سازد.» نهج البلاغه، حکمت ۳۶۸.
  14. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۶۴.
  15. «آنان را به نیکویی یاد کن و پیوسته تشویقشان نما و کارهای مهمی را که انجام داده‌اند برشمار، زیرا یاد کردن کارهای نیک آنان، دلیرشان را [به کوشش و حرکت بیش‌تر] برانگیزاند و از کارمانده را [به کار و تلاش] ترغیب نماید». نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  16. «به وسیله خوبی با بدی بستیزید». شرح غررالحکم، ج۴، ص۲۳۱؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۳۰۹.
  17. «از راه نرمی و مدارا با سخت‌دلی بستیزید». شرح غررالحکم، ج۴، ص۲۳۲؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۳۰۹.
  18. «به وسیله نیکی با بدی بستیزید». شرح غررالحکم، ج۴، ص۲۳۲؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۳۱۰.
  19. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۶۵.
  20. «همانا خداوند وسعت‌دهنده و کریم است، و در مورد عمل ضامن ثواب است». الکافی، ج۱، ص۵۴۷؛ المقنعة، ص۲۸۴؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۳۹؛ أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسی، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، حققه و علق علیه السید حسن الموسوی الخرسان، الطبعة الاولی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۹۰ ق. ج۲، ص۵۹؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۷۵.
  21. صعصعة بن صوحان بن حجر عبدی از شخصیت‌های برجسته اسلام است. وی در دوران پیامبر اکرم(ص) مسلمان بود ولی این توفیق را نیافت که آن حضرت را ملاقات کند. صعصعة از بزرگان قوم خود یعنی عبد القیس بود و شخصیتی سخن‌آور و دیندار، و زبان‌آور و پرهیزگار بود. او و برادرش زید بن صوحان از اصحاب خاص امیر مؤمنان علی(ع) شمرده می‌شوند. از امام صادق(ع) روایت شده است که در میان اصحاب امیرمؤمنان(ع) کسی نبود که حق آن حضرت را چنان‌که سزاوار است بداند، مگر صعصعة و اصحاب او. ابن داود گفته است که همین بیان بس است در علو قدر و شرف او. وی راوی عهدنامه مالک اشتر است. ر.ک: أبوعبیدالقاسم بن سلام الهروی، کتاب النسب، تحقیق و دراسة مریم محمد خیر الدرع، قدم له سهیل زکار، الطبعة الاولی، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۰ ق. ص۳۵۹؛ الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۲۱؛ أبو جعفر احمد بن أبی عبد الله البرقی، کتاب الرجال، تصحیح السید کاظم الموسوی المیاموی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ ش. ص۵؛ رجال النجاشی، ص۲۰۳؛ رجال الکشی، ص۶۷-۶۸؛ الاستیعاب، ج۲، ص۱۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۴، ص۷۹-۱۰۰؛ اسدالغابة، ج۲، ص۴۰۲؛ رجال ابن داود، ص۱۸۷-۱۸۸.
  22. «همانا تو تا آنجا که دانسته‌ام یاوری نیکو و کم‌هزینه‌ای». تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۴. و با مختصر اختلاف در لفظ: البیان و التبیین، ج۳، ص۳۰۶؛ الغارات، ص۳۵۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۰؛ رجال الکشی، ص۶۸؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۶، ص۱۱۹.
  23. عبدالحسین الامینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، الطبعة الخامسة، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ق. ج۱، ص۹-۱۵۱.
  24. محمد بن سلیمان الکوفی، مناقب الامام أمیرالمؤمنین(ع)، تحقیق محمد باقر المحمودی، الطبعة الاولی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، قم، ۱۴۱۲ ق. ج۱، ص۱۱۹؛ امالی الصدوق، ص۴۶۰-۴۶۱؛ أبو عبد الله محمد بن النعمان البغدادی الملقب بالمفید، الفصول المختارة فی العیون و المحاسن، الطبعة الرابعة، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ص۲۳۵؛ الارشاد، ص۸۳.
  25. «ای حسان، تا آن زمان که ما را به زبان خود یاری می‌کنی، از تأییدات روح القدس بهره‌مند گردی». الغدیر، ج۲، ص۳۴.
  26. «ستایش بیش از استحقاق، تملق است، و کم‌تر از استحقاق درماندگی یا رشک بردن است». نهج البلاغه، حکمت ۳۴۷.
  27. «خدایا ما را از کسانی قرار ده که پیوسته به امر تو مشغولند». جامع الاخبار، ص۱۲۸؛ محمد السبزواری، معارج الیقین فی اصول الدین، تحقیق علاء آل جعفر، الطبعة الاولی، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۱۰ ق. ص۳۶۴؛ بحارالانوار، ج۹۵، ص۳۶۰.
  28. «اشعث! اگر بر پسرت اندوهگینی، سزاواری به خاطر پیوندی که - با او - داری، و اگر شکیبا باشی، هر مصیبت را نزد خدا پاداشی است. اشعث! اگر شکیبایی پیش گیری، حکم خدا بر تو رفته است و مزد داری، و اگر بیتابی کنی، تقدیر الهی بر تو جاری است و گناهکاری. پسرت تو را شاد می‌داشت و برای تو ابتلا بود و آزمایش، و تو را اندوهگین ساخت و آن پاداش است و آمرزش». نهج البلاغه، حکمت ۲۹۱.
  29. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۶۶.
  30. «و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  31. «همانا این نفس به بدی و گناه فرمان می‌دهد، پس هرکه آن را واگذارد او را به سوی گناهان می‌کشاند». شرح غررالحکم، ج۲، ص۵۲۰؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۱۴۱.
  32. «هرکه نفس خود را واگذارد، هلاکش گرداند». شرح غررالحکم، ج۵، ص۱۶۰؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۴۲۹.
  33. «کسی که با خوش‌رفتاری اصلاح نشود، با خوب کیفر کردن اصلاح می‌شود». غررالحکم، ج۲، ص۱۷۸؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۴۴۴.
  34. «رحمت من بر غضبم سبقت دارد». مصنف عبدالرزاق، ج۲، ص۱۶۲؛ مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۴۲؛ صحیح مسلم، ج۱۷، ص۶۸؛ مسند أبی یعلی الموصلی، ج۱۱، ص۱۶۹؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۳؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۱۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۳۹؛ کنز العمال، ج۱، ص۵۲، ج۴، ص۲۵۰، ج۱۲، ص۴۱۷.
  35. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۶۹.
  36. «همانا خدای سبحان کیفر را بر معاصی خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خویش بازدارد». شرح غررالحکم، ج۲، ص۵۱۷؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۱۵۱ [بدون «لِعِبَادِهِ‏»].
  37. «پس [اگر چاره‌ای نبود و خواستی تنبیه کنی]به اندازه گناهی که کرده‌اند مجازات کن [و فراتر مرو]». المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۶۹؛ اسد الغابة، ج۱، ص۳۳۶؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۰۶؛ الاصابة، ج۱، ص۲۳۶.
  38. «افراط در سرزنش کردن، میزان لجاجت را افزون‌تر می‌کند». غررالحکم، ج۱، ص۸۸؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۲۲ [«نِیرَانَ» آمده است].
  39. «تکرار نمودن عذرخواهی، به یاد گناه انداختن است». شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۷۴؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۷۱.
  40. «فرزندت را تنبیه بدنی مکن و [برای ادب کردنش]با او قهر کن، ولی قهرت طولانی نشود». عدة الداعی، ص۸۹؛ بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۹۹.
  41. الامام روح الله الموسوی الخمینی، تحریرالوسیله، الطبعة الثانیة، مطبعة الآداب، النجف، ۱۳۹۰ ق. افست، ج۱، ص۴۷۶.
  42. الامام روح الله الموسوی الخمینی، تحریرالوسیله، الطبعة الثانیة، مطبعة الآداب، النجف، ۱۳۹۰ ق. افست، ج۱، ص۴۷۶.
  43. صحیح البخاری، ج۳، ص۳۲۷.
  44. «بسا گناهی که اقرار به آن از عذرخواهی از آن بی‌نیاز سازد». شرح غررالحکم، ج۴، ص۷۴؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۲۶۷.
  45. «کسی که عذر خواهد، گویا گناه نکرده است». شرح غررالحکم، ج۶، ص۵۰؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷۶.
  46. «رسول خدا(ص) از تنبیه هنگام خشم نهی کرده است». المحاسن، ج۱، ص۲۷۴؛ الکافی، ج۷، ص۲۶۰؛ تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۴۸؛ الجامع للشرایع، ص۵۶۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۳۳۷.
  47. «تنبیه در حال خشم بی‌معناست». عیون الحکم و المواعظ، ص۵۳۱؛ میزان الحکمة، ج۱، ص۱۱۰.
  48. «اگر خدمتگزارت خدا را نافرمانی کرد، او را تنبیه کن، ولی اگر شخص تو را نافرمانی کرد، او را ببخش». شرح غررالحکم، ج۲، ص۱۹۴؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۷۷.
  49. «سپاس خدایی را که مرا از آنان قرار داده است که مردم از جانب او احساس امنیت می‌کنند». مناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۱۱۳؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۴۸.
  50. «عاقل کسی است که از مشاهده دیگران پند گیرد». شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۳۹؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷.
  51. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۱۷۱.