تهذیب نفس

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تهذیب نفس (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

دلائل وجوب تهذیب نفس

  • تهذیب نفس و پاک نمودن آن از رذائل از سوئی، و آراستن آن به اخلاق حسنه و صفات برتر انسانی، به دلالت دلائل چهارگانه شرعی در شمار مهمترین واجبات قرار دارد[۱]:

دلیل قرآن کریم

  • در این شمار است آیه شریفه: ﴿ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۲]؛ که از جهت شدّت تأکید، هیج نمونه دیگری در قرآن کریم ندارد؛ چه پیش از آن شانزده قسم آمده، و آنگاه به شش گونه مختلف بر آن تأکید شده است. و نیز در این شمار است آیه شریفه: ﴿ يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ [۳]؛ که نشان می‌‌دهد رسیدن به درجات برتر اخروی، تنها از راه به‌دست آوردن قلب سلیم ممکن است که آنهم تنها از راه تخلیه از رذائل به‌دست می‌‌آید[۴].
  • گذشته از این دو آیه، آیه شریفه: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ[۵]، نیز نشان می‌‌دهد که علّت نهائی بعثت پیامبران تزکیه جان‌های آدمیان و تعلیم مکارم اخلاق به آنان بوده است. و باز در همین شمار است: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۶]. این آیه، بوضوح نشان می‌‌دهد که قرآن کریم نازل شده است تا راه‌های سیر به سوی حضرت معبود را نشان دهد؛ بدان معنی که از تخلیه تا مراتب متعدّد لقاء را، فرا روی آدمیان نهد[۷].
  • گذشته از این آیه، تدبّر در معانی دیگر آیات نیز نشان می‌دهد که هدف نهایی بیشترینه آیات، همان تهذیب نفس از رذائل و تخلّق آن به فضائل بوده است؛
  • آیا قصص قرآنی جز برای این مقصود نازل شده است؟
  • و آیا آیات آفاقی و آنفسی قرآن را هدفی جز این بوده است؟؛
  • و آیا آیات توحیدی قرآن کریم، رنگی اخلاقی نداشته هدفی جز اخلاق آدمیان داشته است؟؛
  • و آیا آیات الأحکام این کتاب الهی، برای هدفی جز تعالی اخلاقی انسان نازل شده است؟.
  • به این آیات بنگرید:
  1. ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[۸]؛
  2. ﴿َ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ[۹]؛
  3. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۱۰]؛
  4. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ[۱۱]
  • از این‌رو، اگر گفته شود که قرآن کریم، سراسر کتاب اخلاق؛ و اسلام خود مدرسه اخلاق است، سخنی صحیح و در شأن اسلام و قرآن گفته آمده است[۱۲].
  • چرا قرآن کریم اینگونه بر مسأله اخلاق تأکید کرده است؟
  • پاسخ این پرسش، هم علّت این تأکید شدید را بیان می‌‌کند، و هم می‌‌تواند دلیلی دیگر بر این امر به حساب آید.
  • قرآن کریم، گاه با پیروی از اسلوب تشبیه معقول به محسوس، سر آن دارد تا لزوم اتّصاف به اخلاق حسنه را باز نماید، همانگونه که با تشبیه قلب انسان به زمین می‌‌فرماید: ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا[۱۳]. و نیز همانگونه که صفات نهفته در نفس انسان را به درخت تشبیه می‌‌نماید: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ[۱۴][۱۵].
  • نیز این کتاب الهی، با حکایت‌گری بخشی از حکایات پیشینیان، نشان می‌‌دهد که تهذیب نفس از رذائل، در شمار اوجب واجبات است؛ از اینگونه است آنچه در سوره شمس بعد از تأکیدات فراوان و قسم‌های گونه گون - و پس از آیه شریفه: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۱۶]-، فرموده است: ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا[۱۷][۱۸].
  • همانگونه که بوضوح به‌چشم می‌‌آید، قرآن کریم علّت سرپیچی قوم ثمود از دعوت پیامبر خود را، تنها رسوخ صفت ناپسند طغیان و تسلّط آن بر آنان دانسته است. چه شگفتی‌آور است که آدمی شتری را که با فرزندش از دل کوه بیرون آمده و معجزه‌ای آشکار است، به قتل رساند!؛
  • و آیا سزاوار است که انسان عاقل، به تهدید آن کس که چنین معجزه روشنی عرضه نموده است، وقعی ننهد؟!؛
  • و آیا شایسته است که انسان عاقل، از عاقبت این فعل شرم‌آور خود ترسان نباشد؟!.
  • آری! قرآن کریم اشاره می‌‌کند که هرگاه رذیلتی اخلاقی در جان کسی ریشه دوانَد، تمامی افعال ناپسندی که از پی این صفت ناپسند پدید می‌‌آید، از آنکه از یک تن سر می‌‌زند، می‌‌تواند حتّی از یک گروه و قوم نیز سر زند!.
  • قرآن کریم در این رابطه، آیاتی سخت درباره ولید بن مُغَیره - که در میان عرب از رتبتی والا برخوردار بود-، ذکر می‌‌نماید؛ چه او: ﴿كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا[۱۹][۲۰].
  • همین عنادورزی او و ریشه دوانیدن این رذیلت در نفسش، باعث شد تا از هدایت قرآن کریم چشم پوشد؛ و هرچند خود به بی‌همانندیِ این کتاب آسمانی معترف بود، امّا با جادو خواندن آن، خود و شماری از کافران را از دریافت نور وهدایت آن محروم ساخت.
  • به این آیات که در شأن او نازل، و عاقبت اتّصاف انسان به صفات رذیلت را نشان می‌دهد-، بنگرید: ﴿إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ [۲۱]. این آیات، بخوبی سرانجام عنادورزی را نشان می‌‌دهد. این صفت - همچون دیگر صفات رذیلت - قلب انسان را از دریافت نور الهی محروم، و او را در دو جهان زیانکار می‌‌سازد: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[۲۲][۲۳].
  • کوتاه سخن اینکه: قرآن کریم بر آن است که قلبْ منبع افکار، اقوال و سخنان آدمی است؛ حال اگر این قلب سالم بوده از آلودگی‌های رذائل بدور مانَد، تمامی افکار، اندیشه‌ها و سخنان صاحب او بر سلامت بوده، موجب نجات او می‌‌گردد؛ و اگر به رذائل آلوده گردد، سرانجام او را به تنگناهای جهنّم رهنمون می‌‌شود. عرب راست: كُلُّ إِنَاءٍ بِمَا فِيهِ يَنْضِحُ ؛ و در زبان فارسی مثلی مشهور است که: "از کوزه همان برون تراود که در اوست"[۲۴].

استدلال به سنّت

  1. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "پیامبر اکرم(ص) گروهی را به جنگی گسیل داشتند. ایشان پس از مراجعت آنان، فرمودند: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را گذراندند و جهاد اکبر بر آنان باقی ماند!. جهادگران باز پرسیدند: ای پیامبر خدا! جهاد اکبر کدام است؟؛ و ایشان فرمودند: جهاد با نفس!. آنگاه فرمودند: برترین جهادها، جهاد کسی است که با نفس خود که در میان جانش قرار دارد، به مقابله برخواسته است"[۲۵]؛
  2. امام کاظم(ع) فرمودند: "ای هشام... با نفس خود جهاد کن تا آن را از هواهای خود بازداری، که این مطلب مانند جهاد با دشمن بر تو واجب است. هشام گوید: به امام عرض کردم: جهاد با کدامین دشمن واجب تر است؟ فرمود: دشمنی که از همه دشمنان به تو نزدیک‌تر و دشمنی اش بیشتر و ضررش برای تو بالاتر است، و با اینکه به تو نزدیک است امّا از همه دشمنان پوشیده تر و مخفی تر است"[۲۶]؛
  3. "مردی مجاشع نام، بر پیامبر اکرم(ص) وارد شد و از ایشان پرسید: ای پیامبر خدا! راه شناخت حق کدام است؟ فرمودند: شناخت نفس؛ پرسید: راه همراهی با حق کدام است؟ فرمودند: مخالفت با نفس؛ پرسید: راه به‌دست آوردن رضایت حق کدام است؟ فرمودند: نارضایتی نفس؛ پرسید: راه رسیدن به حق کدام است؟ فرمودند: ترک نفس؛ پرسید: راه اطاعت و فرمانبری حق کدام است؟ فرمودند: نافرمانی از نفس؛ پرسید: راه یادکرد از حق کدام است؟ فرمودند: فراموش کردن نفس؛ پرسید: راه نزدیکی به حق کدام است؟ فرمودند: دوری از نفس؛ پرسید: راه اُنس با حق کدام است؟ فرمودند: دوری گزینی از نفس؛ پرسید: راه به سوی آنچه فرمودی کدام است؟ فرمودند: یاری جستن از حق بر ضدّ نفس![۲۷]؛
  4. امام صادق(ع) فرمودند: "حضرت حق، انبیاء خود را به اخلاقی نیکو اختصاص داده؛ از این‌رو خود را بیازمائید، هرکس این اخلاق را در خود یابد باید خداوند را بر آن سپاس گوید و بداند که داشتن این صفات در شمار نیکی‌ها است، و هرکس دارای این اخلاق نباشد باید به درگاه الهی تضرّع نموده التماس نماید تا این صفات را دریابد. راوی گوید: امام اخلاق ویژه انبیاء را ده عدد برشمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، بردباری، خوش خُلقی، بخشندگی، غیرت، شجاعت و جوانمردی"[۲۸]؛
  5. امام سجّاد(ع) فرمودند: "موسی بن عمران(ع) به خداوند عرض کرد: خدایا! چه کسانی نزدیکان تو هستند که در قیامت که هیچ سایه‌ای جز سایة عرش تو نیست، آنان را در این سایه مسکن می‌دهی؟ خداوند به او وحی فرمود: آنان که از قلبی پاک برخوردارند"[۲۹][۳۰].

دلیل اجماع

  • سخنانی که از بزرگان طائفه شیعه امامیّه درباره وجوب تهذیب نفس و تخلّق به فضائل نقل شده، بسیار زیاد است. این سخنان بوفور در آثار قدما و متأخّران دیده می‌‌شود. بلکه مراجعه به کتاب‌های اهل دل، نشان می‌دهد که این وجوب در نظر آنان ضروری بوده آن را در شمار بدیهیّات می‌‌دانسته‌اند[۳۵].
  • شیخ الرئیس ابن سینا در کتاب "الإشارات و التَّنبیهات" فرموده است: "عقابی که برای نفس در اثر گناهانش حاصل می‌‌شود، همچون مرضی است که به ناگزیر در اثر پرخوری برای بدن حاصل می‌‌شود. این مرض از لوازم حالات قبلی بدن است که به ناچار خود و توابعش سرانجام ظاهر می‌‌شود. امّا عقاب دیگری که به گونه‌ای دیگر و از مبدئی دیگر، از خارج از نفس است، آن را سخنی دیگر است"[۳۶][۳۷].
  • متکلّم بزرگ شیعی خواجه نصیرالدّین طوسی در شرح این عبارت می‌‌فرماید:"این نوع از عقاب‌ها برای نفس انسان بواسطه ملکاتی که کسب کرده و در آن راسخ و پابرجا شده، حاصل می‌‌شود. از این‌رو، گوئی این عقاب‌ها از داخل ذات انسان بوده و همان آتش فروزان الهی است که بر قلب‌ها شعله‌ور می‌‌شود. امّا اگر آیاتی که در کتب الهی درباره عذاب‌ها آمده است بر ظاهرش حمل شود، اقتضا دارد که بر عذابی جسمی، که بر بدن بدکاران از خارج از این بدن وارد می‌‌شود، حمل شود. تفاسیر و روایات وارده، این گونه از عقاب را تشریح کرده است. شیخ الرّئیس به این نوع از عقاب با عبارت: و امّا العقاب الذی...". اشاره کرده؛ یعنی: اثبات این نوع از عذاب بنا به این وجه مشهور در میان ادیان اگر حق باشد، تنها وابسته به سمع بوده باید از احادیث اخذ شود"[۳۸][۳۹].
  • شیخ بهائی نیز در این زمینه می‌فرماید: "برخی از اهل دل گفته‌اند: مارها و عقربها - بلکه همان آتشی که در قبر و قیامت ظاهر می‌‌شود-، خود اعمال قبیح و اخلاق پست و عقائد باطلی است که در این دنیا به‌صورت اعمال و اخلاق و عقائد، ظاهر شده و این لباسها را به تن کرده؛ و در آن دنیا به آن صورت ظاهر می‌‌شود و آن لباسها را به تن می‌‌کند؛ همانگونه که راحتی و حوریان و میوه‌های بهشتی، همان اخلاق پاک و اعمال نیک و اعتقادات صحیحی هستند، که در این عالم به این صورت ظاهر شده با این اسم‌ها خوانده شده‌اند؛ و در آن عالم با آن نام خوانده می‌‌شوند و به آن صورت تمثُّل می‌‌یابند. چراکه یک حقیقت در چند محل به صور گوناگون و با اسامی گوناگون ظاهر می‌‌شود؛ این حقیقت در هر محلی لباسی می‌‌پوشد و به زی و صورت دیگری ظهور می‌‌یابد. اینان در آیه ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[۴۰] برآنند که منظور آیه این نیست که عذاب در جهانی دیگر بدکاران را احاطه می‌‌نماید- آنگونه که مفسّران ظاهربین گفته‌اند-؛ بلکه به معنی زمان حال است؛ چراکه زشتی‌های اخلاقی و کرداری و اعتقادی آنان، هم‌اکنون آنان را در برگرفته و این همان جهنمی است که در سرای دیگر به‌صورت آتش و عقرب ومار، برای آنان ظاهر خواهد شد"[۴۱][۴۲].
  • صدرالمتألّهین نیز در اسفار و اربعه می‌‌فرماید: "تحوّل نفس از این عالم طبیعت دنیائی به نشأة دیگر، و تبدیل شدنش به آنچه ملکه او بوده و پذیرفتنش صورت‌های جهان آخرت را، که چندین نوع است و زیبا و نورانی و یا زشت و پست و ظلمانی به‌صورت حیوانات وحشی و درّنده می‌‌باشد؛ اینها سراسر حاصل از اعمال و افعال دنیائی خود نفس است، که این صورتها را به‌دست آورده و این هیئتها را برای خود حاصل نموده است. این سخن نه تنها مخالف سخن صحیح نیست، بلکه امری است که به‌واسطه برهان نیز ثابت می‌‌شود؛ و برای بزرگان اهل کشف و شهود نیز اثبات شده و از صاحبان ادیان حقّه و دیگر ادیان نیز همین مطلب استفاده شده، ظواهر آیات قرانی و احادیث منقول از پیامبر اکرم(ص) نیز به همین مطلب گواهی می‌دهد"[۴۳]؛
  • غزالی نیز می‌‌نویسد: "اگر به خویشتن مشغولی، پس به هیچ چیزی جز از علمی که بر تو - به حسب حال خودت - واجب است مشغول مباش؛ و به اعمال ظاهری‌ای که به علم وابسته است- همانند نماز وپاکی وروزه -. و از همه مهمتر که همگان آن را رها کرده‌اند، علم صفات پسندیده و ناپسندیده قلب است؛ چراکه هیچ انسانی از صفات بد - مثل حرص و حسد و... - جدا نمی‌شود، و تمامی اینها در شمار مهلکات بوده و از بین بردن آن در شمار واجبات است؛ از این‌رو تنها به این مطلب بپرداز تا خود را از هلاک ایمن سازی"[۴۴][۴۵].
  • شهید ثانی نیز در منیة المُرید می‌‌فرماید: "تزکیه نفس باجماع تمامی مسلمین واجب عینی بوده، بر یکایک آنان واجب است که به آن بپردازند"[۴۶]؛ همو در جائی دیگر از همین کتاب می‌‌فرماید: آنچه از همه امور مهمتر و شناخت آن واجب‌تر و پرداختن به آن و رقابت بر سر آن بالاترین کار انسان است، تطهیر نفس از رذائل اخلاقی است"[۴۷][۴۸].
  • فیض کاشانی نیز می‌‌فرماید: "مهرورزی برای جذب قلب‌ها به علمی که حیاة همیشگی ابدی به دنبال می‌‌آورد، مهمتر از مهربانی برای جلب قلبها به طبّ است، که تنها سلامتی بدن را در پی خواهد داشت"[۴۹][۵۰].
  • محقق نراقی نیز فرموده است: "فضائل اخلاقی از امور نجات بخشی است که سعادت جاوید در پی داشته، و رذائل اخلاقی نیز از امور هلاک کننده‌ای است که موجب بدبختی همیشگی خواهد شد. از این‌رو پیراستن نفس از رذائل و آرایش آن به فضائل، از مهمترین واجبات است و رسیدن به زندگی حقیقی بدون آن در شمار امور محال قرار دارد؛ بر این اساس بر هر انسان عاقلی واجب است که در به‌دست آوردن فضائل اخلاقی و دوری از رذائل تلاش کند؛ و اگر در این راه کوتاهی نماید هلاکت ابدی او را در خواهد یافت"[۵۱][۵۲].
  • سید عبداللّه شبر نیز در این رابطه می‌‌فرماید: "طلب کمال بر تمامی مسلمین واجب بوده، به‌واسطه آن به پیامبر اکرم(ص) و خاندان پاکش(ع) تاسّی و اقتدا می‌‌شود؛ چرا که اخلاق نیکو نجات بخش، و اخلاق بد سم‌های مرگ آورِ هلاک کننده دورکننده از درگاه حضرت حق است؛ که صاحب خود را در صف شیطان لعین قرار می‌‌دهد. و مریضی‌های قلب‌ها و جان‌ها که به دین ضرر می‌‌رسانند، ضرردارتر از مرض‌های جسمی و بدنی است، چراکه این بیماریها تنها زندگی جسمی را تهدید، و آن دیگری زندگی جاوید را نابود می‌‌سازد؛ از این‌رو دانستن طبِّ بدن واجب کفائی، اما دانستن طبِّ روح واجب عینی است"[۵۳][۵۴].
  • محقّق بزرگوار ملّا احمد نراقی نیز فرموده است: "و بحکم محکم عقل و نفس مستفیض نقل، بر هر یک از افراد سالکین منهج رشاد و طالبین طریق ارشاد، لازم است که اوّلاً از آئینة گیتی‌نمای دل زنگ رذائل زائل، و بعد از آن ادهم همّت بصوب تجمّل بحُلَل فضائل مایل سازد؛ چه بدون تخلیة، تحلیه میسّر نشود و انعکاس نقش حبیب در نفس خبیث صورت نبندد"[۵۵]. همو در جائی دیگر می‌‌نویسد: "آلام و بیماری‌های روح عبارت است از اخلاق دمیمه و صفات رذیلت، که موجب هلاکت و بدبختی روح است، و او را از درک لذّات روحانیّه و رسیدن به سعادات ابدیّه باز می‌‌دارد"[۵۶][۵۷].
  • امام خمینی نیز در این زمینه فرموده است: "و از بالاترین و والاترین حوزه‌هائی که لازم است به طور همگانی مورد تعلیم و تعلّم قرار گیرد، علوم معنوی اسلامی از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک إلی اللّه – « رَزَقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ» -، که جهاد اکبر می‌باشد".[۵۸]. و باز هم ایشان می‌‌فرمایند: "... جهنّم با اعمال و کردار زشت انسان روشن می‌‌گردد. این اعمال بشر چموش است که آتش‌افروزی می‌‌کند، فرمود: "جُزنا و هی خامدةُ: از جهنّم گذشتیم در حالی که خاموش بود". اگر بشر با این اعمال و کردار خویش آتش نیفروزد، جهنم خاموش است. باطن این طبیعت، جهنّم است؛ اقبال به طبیعت، اقبال به جهنّم است. وقتی انسان از این جهان به جهان دیگر رخت بربندد و پرده‌ها پس برود، می‌‌فهمد که: ﴿ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ[۵۹]؛ ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا[۶۰][۶۱].
  • تمام اعمالی که در این دنیا از انسان سر می‌‌زند، در آن جهان دیده می‌‌شود، در برابر وی مجسّم می‌گردد: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[۶۲]. تمام اعمال و کردار و گفتار انسان در جهان دیگر منعکس می‌‌گردد، گوئی از زندگی ما فیلم‌برداری می‌‌شود و در آن جهان نشان داده خواهد شد و قابل انکار نخواهد بود. همه اعمال و حرکات ما را علاوه بر شهادت اعضاء و جوارح، به ما نشان خواهند داد: ﴿قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ[۶۳][۶۴][۶۵].

دلیل عقل

  1. احکام مولوی،
  2. احکام امضائی؛
  3. احکام ارشادی.
  • منظور از "احکام مولوی"، احکامی است که دست عقل انسان از رسیدن به آن کوتاه است. وجوب نماز، روزه و حج در این شمار است. از این‌رو، در این امور، عقل از شرع پیروی نموده اختیار خود را به دست پیامبران وا می‌نهد.
  • "احکام امضائی" اما، احکامی است که در میان عاقلان رائج بوده، اینان خود بر دوستی آن گواهی می‌دهند. اعتماد به سخن انسان راست‌کردار و راست‌گو، پذیرش مالکیت فرد نسبت به آنچه در اختیار دارد، و اعتماد به آنچه دیگران بر زبان می‌آورند، در شمار این قواعد است؛ که دانایان جهان زندگی خود را بر اساس آن بنا کرده هر روز آن را در این زندگی به کار می‌برند. این امور چنان از جانب شرع امضاء و پذیرفه شده است، به "احکام امضائی" نام‌بردار شده است. این گونه احکام، از سوی عقل و شرع هردو تأثیر می‌شود.
  • "احکام ارشادی" اما، احکامی است که عقل به استقلال آن را دریافته هیچ نیازی به سخن شرع در این زمینه ندارد. بدی ظلم، خوبی صدق ، وجوب شکرگذاری کسی که نعمتی به انسان بخشیده است، و ... در این شمارند[۶۷].
  • در این امور اگر دستوری از شرع رسیده باشد، تنها به همان حکم عقلی ارشاد و راهنمایی می‌‌کند؛ وگرنه عقل به خودی خود آن حکم را پذیرفته نیازمند به شرع نمی‌باشد. حال از آنجا که تمامی فضائل و رذائل، و نیز آثار خارجی آنها، در شمار بدیهیّات قرار دارند. همانگونه که حضرت حق خود در این زمینه می‌‌فرماید: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۶۸]؛ از این‌رو، شارع را در این مسأله سخن نوئی نیست، و تنها به همان حکم عقل راهنمائی فرموده است. آیاتی نظیر: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا[۶۹] و ﴿يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۷۰]، نیز از همین حالت برخوردارند[۷۱].
  • کوتاه سخن آنکه: دلیل اصلی بر وجوب تهذیب نفس از آلودگی‌ها و تخلّق آن به اخلاق شایسته، همین حکم عقل است که بدون نیاز به اوامر شرعی، آن را پذیرفته خود به حرکت به سوی آن امر می‌‌نماید. از این‌رو است که ما در این رساله، در پی بیان قوّت و یا ضعف روایات نبوده، تنها به ظاهر آنها اکتفا می‌‌نمائیم؛ چه تمامی این روایات از باب ارشاد بوده در پی تأسیس مطلب جدیدی نیست، تا نیازمند به بررسی سند و یا دلالت آنها باشیم. روش اخلاق پژوهان پیشین نیز همین بوده است. اینان با توجّه به همین مطلب تنها به نقل روایات پرداخته از بررسی سند و دلالت آنها احتراز جسته‌اند[۷۲].

راه‌های تهذیب نفس

تقوی

مراقبه

عبرت

دوستی در راه خدا

ترسانیدن و امیدبخشیدن

دوستی برای خدا

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۵.
  2. بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت سوره شمس، آیه: ۹-۱۰.
  3. روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمی‌رسانند. جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد؛ سوره شعراء، آیه: ۸۸ - ۸۹.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۵.
  5. اوست که در میان نانویسندگان (عرب) ، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره جمعه، آیه: ۲.
  6. «ای اهل کتاب! فرستاده ما نزد شما آمده است که بسیاری از آنچه را که از کتاب (آسمانی خود) پنهان می‌داشتید برای شما بیان می‌کند و بسیاری (از لغزش‌های شما) را می‌بخشاید؛ به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است * خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راه‌های بی‌گزند، راهنمایی می‌کند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون می‌آورد و آنها را به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره مائده، آیه ۱۵ -۱۶.
  7. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۵-۱۵۶.
  8. «بی‌گمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار» سوره طه، آیه ۱۴.
  9. نماز از کار زشت و کار ناپسند باز می‌دارد؛ سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  10. «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
  11. از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی؛ سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۶-۱۵۷.
  13. و گیاه سرزمین پاک به اذن پروردگارش بیرون می‌آید و از آن (سرزمین) که ناپاک است جز به سختی و کندی (گیاهی) بیرون نمی‌آید؛ بدین‌گونه آیات را برای گروهی که سپاس می‌گزارند گونه گون می‌آوریم؛ سوره اعراف، آیه ۵۸.
  14. «آیا درنیافته‌ای که خداوند چگونه به کلمه‌ای پاک مثل می‌زند که همگون درختی پاک است، ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست؛ سوره ابراهیم، آیه ۲۴-۲۶
  15. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۸.
  16. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۹ -۱۰.
  17. قوم "ثمود" با سرکشی خود (پیامبران را) دروغ انگاشتند؛ سوره شمس، آیه ۱۱.
  18. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۸.
  19. «هرگز! که او با آیات ما ستیزه‌گر است» سوره مدثر، آیه ۱۶.
  20. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۸-۱۵۹.
  21. «که او اندیشید و سنجید و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ دگر باره مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ سپس نگریست آنگاه روی در هم کشید و ترشرویی کرد سپس پشت کرد و گردنکشی ورزید و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۱۸ -۲۵.
  22. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  23. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۵۹-۱۶۰.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۰.
  25. « عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بَعَثَ سَرِيَّةً فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ؟ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ!. ثُمَّ قَالَ: أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ»؛ بحار الأنوار، ج ۷، ص ۶۵.
  26. « عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع): يَا هِشَامُ... وَ جَاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَيْكَ كَجِهَادِ عَدُوِّكَ. قَالَ هِشَامٌ: فَقُلْتُ لَهُ فَأَيُّ الْأَعْدَاءِ أَوْجَبُهُمْ مُجَاهَدَةً؟ قَالَ(ع) أَقْرَبُهُمْ إِلَيْكَ وَ أَعْدَاهُمْ لَكَ وَ أَضَرُّهُمْ بِكَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَكَ عَدَاوَةً وَ أَخْفَاهُمْ لَكَ شَخْصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنْكَ»؛ بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۳۱۵.
  27. "« رُوِيَ فِي بَعْضِ الْأَخْبَارِ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) رَجُلٌ اسْمُهُ مُجَاشِعٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ الْحَقِّ؟ فَقَالَ(ص): مَعْرِفَةُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى مُوَافَقَةِ الْحَقِّ؟ قَالَ: مُخَالَفَةُ النَّفْسِ؛ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى رِضَاءِ الْحَقِّ؟ قَالَ: سَخَطُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى وَصْلِ الْحَقِّ؟ قَالَ: هَجْرُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى طَاعَةِ الْحَقِّ؟ قَالَ: عِصْيَانُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذِكْرِ الْحَقِّ؟ قَالَ: نِسْيَانُ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى قُرْبِ الْحَقِّ؟ قَالَ: التَّبَاعُدُ عَنِ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى أُنْسِ الْحَقِّ؟ قَالَ: الْوَحْشَةُ مِنَ النَّفْسِ؛ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذَلِكَ؟ قَالَ: الِاسْتِعَانَةُ بِالْحَقِّ عَلَى النَّفْسِ»؛ بحار الأنوار، ج ۷۰ ص ۷۲.
  28. « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً: الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ»؛ اصول کافی، ج ۲ ص ۵۶.
  29. « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ(ع): يَا رَبِّ مَنْ أَهْلُكَ الَّذِينَ تُظِلُّهُمْ فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّكَ؟ قَالَ: فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: الطَّاهِرَةُ قُلُوبُهُمْ»؛ بحار الأنوار، ج ۶۹ ص ۳۹۱.
  30. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۰-۱۶۳.
  31. به جلد ۶۹ تا جلد ۷۸ این دائرة‌المعارف پرارج حدیثی، مراجعه فرمایند.
  32. به‌ویژه جلد ۲ از بخش اصول، در این زمینه راهگشاست.
  33. طالبان به جلد ۱۱ مراجعه فرمایند.
  34. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۳.
  35. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۳.
  36. إِنَّ الْعِقَابِ لِلنَّفْسِ عَلَى خطئتها - كَمَا سَتَعْلَمُ - هُوَ كالمرض لِلْبَدَنِ عَلَى نهمه ، فَهُوَ لَازِمُ مَنْ لوازم مَا سَاقَ إِلَيْهِ الاحوال الماضيه الَّتِي لَمْ يَكُنْ مِنْ وُقُوعِهَا بُدَّ وَ لَا مِنْ وُقُوعِ مَا يَتْبَعُهَا . وَ أَمَّا الْعِقَابِ الَّذِي يَكُونُ عَلَى جِهَةِ أُخْرَى مِنْ مبدء لَهُ مِنْ خَارِجِ فحديث آخَرَ ؛ الإشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۳۲۸.
  37. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۴.
  38. وَ هَذَا النَّوْعَ مِنَ الْعِقَابِ إِنَّمَا يَكُونُ لِلنَّفْسِ الْإِنْسَانِيَّةِ بِسَبَبِ ملكاتها الرَّدِيئَةُ الراسخة فِيهَا ، فَكَأَنَّهَا تَكُونَ مِنْ دَاخِلٍ ذاتها؛ وَ هُوَ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ. لكِنِ الْآيَاتِ الْوَارِدَةُ بِالْوَعِيدِ فِي الْكُتُبِ الإلهيه لَوْ أَجْرَيْتُ عَلَى ظَوَاهِرِهَا، لاقتضت الْقَوْلُ بِعِقَابٍ جسماني وَارِدُ عَلَى بُدْنِ الْمُسِي‏ءِ مِنْ خَارِجٍ - عَلَى مَا تُوصَفُ فِي التفاسير وَ الْأَخْبَارِ. وَ أَمَّا الْعِقَابِ الَّذِي يَكُونُ عَلَى جِهَةِ أُخْرَى مِنْ مبدءٍ لَهُ مِنْ خَارِجِ فحديث "؛ أَيْ: اثباثه عَلَى الْوَجْهِ الْمَشْهُورُ لوكان حَقّاً لَكَانَ سمعياً ؛ الإشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۳۳۰.
  39. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۴.
  40. «از تو عذاب را به شتاب می‌خواهند و بی‌گمان دوزخ، فراگیر کافران است» سوره عنکبوت، آیه ۵۴.
  41. قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِ الْقُلُوبِ: " إِنَّ الْحَيَّاتِ وَ الْعَقَارِبَ بَلْ وَ النِّيرَانِ الَّتِي تَظْهَرُ فِي الْقَبْرِ وَ الْقِيَامَةُ هِيَ بِعَيْنِهَا الْأَعْمَالِ الْقَبِيحَةِ وَ الْأَخْلَاقِ الذَّمِيمَةُ وَ الْعَقَائِدِ الْبَاطِلَةِ الَّتِي ظَهَرَتْ فِي هَذِهِ النَّشْأَةَ بِهَذِهِ الصُّورَةِ وَ تجلببت بِهَذِهِ الجلابيب، كَمَا أَنَّ الرُّوحُ وَ الرَّيْحَانِ وَ الْحُورِ وَ الثِّمَارِ هِيَ الاخلاق الزكية‌ وَ الاعمال الصالحة‌ وَ الِاعْتِقَادَاتِ أَلْحِقْهُ الَّتِي بَرْزَةَ فِي هَذَا الْعَالَمِ بِهَذِهِ الزِّيِّ وَ تُسَمِّتْ بِهَذَا الِاسْمِ، ‌إِذْ الحقيقة‌ الْوَاحِدَةُ تَخْتَلِفُ صُوَرِهَا بِاخْتِلَافِ الْأَمَاكِنِ، فتحلّي فِي كُلِّ مَوْطِنٍ بِحِلْيَةِ وَ تزيي فِي كُلِّ نَشَأَتْ بِزِيِّ؛ وَ قالُوا: إِنَّ اسْمُ الْفَاعِلِ فِي قَوْلِهِ تَعَالِي: يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكافِرِينَ، لَيْسَ بِمَعْنَى مِنِ الِاسْتِقْبَالِ بِأَنْ يَكُونَ الْمُرَادُ: أَنَّهَا ستُحيط بِهِمْ فِي النَّشْأَةَ الْأُخْرى، كَمَا ذَكَرَهُ الظاهريون مِنَ الْمُفَسِّرِينَ، بَلْ هُوَ عَلَى حَقِيقَتَهُ، أَيْ مَعْنَى الْحَالِ، فَإِنْ قبائحَهم الخلقيه وَ العمليه وَ الاعتقادية مُحِيطَةُ بِهِمْ فِي هَذِهِ النَّشْأَةَ، وَ هِيَ بِعَيْنِهَا جَهَنَّمُ الَّتِي سَتَظْهَرُ عَلَيْهِمْ فِي النَّشْأَةَ الأخروية بِصُورَةِ النَّارِ وَ عَقَارِبَهَا وَ حَيَاتِهَا ؛ بحار الأنوار، ج ۷ ص ۲۲۸ و ۲۲۹.
  42. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۵.
  43. وَ أَمَّا تَحَوَّلْ النَّفْسِ مِنَ نَشَأَتْ الطَّبِيعَةِ الدنيويه إِلَى النشأه الاخروية وَ صيرورتها بِحَسَبِ ملكاتها وَ أَحْوَالِهَا مصوّرة بِصُورَةِ أخرويةٍ حيوانيةٍ أَوْ غَيْرِهَا حَسَنَةً بَهِيَّةَ نُورِيَّةَ أَوْ قَبِيحَةً رَدِيَّةُ ظلمانيةً سَبُعيةً وَ أَوْ بهيميةً متخالفةَ الْأَنْوَاعِ حَاصِلَةُ مِنْ أَعْمَالِهَا وَ أَفْعَالِهَا الدُّنْيَوِيَّةِ الكاسبة لِتِلْكَ الصُّورَةِ وَ الْهَيْئَاتِ، ‌فَلَيْسَ ذَلِكَ مُخَالِفاً للتّحقيق، بَلْ هُوَ أَمْرُ ثابثُ بالبرهان مُحَقِّقُ عِنْدَ أَئِمَّةِ الْكَشْفِ وَ الْعِيَانِ، مُسْتَفَادُ مِنْ أَرْبَابِ الشرايع الْحِقَّةُ وَ سَائِرِ الْأَدْيَانِ، دَلَّتْ عَلَيْهِ ظَوَاهِرِ النُّصُوصِ القرآنية الْأَحَادِيثِ النَّبَوِيَّةِ ؛ الأسفار الأربعة، ج ۹ ص ۴.
  44. فَإِنْ كُنْتَ الْمَشْغُولَ بِنَفْسِكَ فَلَا تَشْغَلُ إِلَّا بِالْعِلْمِ الَّذِي هُوَ فَرَضَ عَلَيْكَ بِحَسَبِ مَا يَقْتَضِيهِ حَالِكَ وَ مَا يَتَعَلَّقُ مِنْهُ بِالْأَعْمَالِ الظَّاهِرَةُ مَنْ تَعَلَّمَ الصلوۃ وَ الطَّهَارَةِ وَ الصَّوْمِ. وَ إِنَّمَا الْأَهَمِّ الَّذِي أَهْمَلَهُ الْكُلَّ عَلِمَ صِفَاتِ الْقَلْبِ وَ مَا يُحْمَدُ مِنْهَا وَ مَا يُذَمُّ، إِذْ لَا يَنْفَكُّ بِشْرٍ عَنِ الصِّفَاتِ الْمَذْمُومَةِ مِثْلَ الْحِرْصُ وَ الْحَسَدُ وَ... وَ جَمِيعُ ذَلِكَ مُهْلِكَاتُ وَ إهمالها مِنَ الْوَاجِبَاتِ ؛ إحیاء علوم الدین، ج ۱ ص ۶۶.
  45. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۷.
  46. هِيَ ( تَزْكِيَةِ النَّفْسِ ) فَرَضَ عَيْنِي بِإِجْمَاعِ الْمُسْلِمِينَ ؛ منیة المربد، ص ۵۵.
  47. "ما هو أهمُّ و معرفتُه أوجَبُ و المطالبة به والمنافَسةُ علیه أعظم هو تطهیر الَّنفس عن الرَّذائل الخُلقیّةِ؛ منیة المرید، ص ۵۵.
  48. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۷.
  49. وَ التَّلَطُّفِ فِي اجْتِذَابِ الْقُلُوبِ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي يُفِيدُ حَيَاةُ الْأَبَدِ أَهُمُّ مِنِ التَّلَطُّفِ فِي اجتذابها إِلَى الطِّبِّ الَّذِي لَا يُفِيدُ الَّا صِحَّةُ الْجَسَدَ ؛ المحجَّة البیضاء، ج ۱، ص ۷.
  50. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۷-۱۶۸.
  51. فَضَائِلِ الْأَخْلَاقِ مِنَ الْمُنْجِيَاتِ الْمُوصِلَةِ إِلَى السَّعَادَةِ الأبدية، وَ رذائِلُها مِنِ الْمُهْلِكَاتُ الْمُوجِبَةِ للشَّقاوة السرمدية، فالتَّخلِّي عَنِ الثَّانِيَةِ وَ التَّحَلِّي بِالْأُولَى مِنْ أَهُمُّ الْوَاجِبَاتِ، وَ الْوُصُولِ إِلَى الْحَيَاةِ الحقيقية بِدُونِهِمَا مِنْ المحالات . فَيَجِبُ عَلَى كُلِّ عَاقِلُ أَنْ يَجْتَهِدَ فِي اكْتِسَابِ فَضَائِلِ الْأَخْلَاقِ.. والإجتنابِ عَنْ رذائلها... وَ لَوْ قَصَّرَ أَدْرَكْتَهُ الهلاكة الأبدية ؛ جامع السَّعادات، ص ۴۱.
  52. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۸.
  53. طَلَبِهِ فَرَضَ عَلَيَّ جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ، وَ بِهِ يَحْصُلُ التَّأَسِّي بِسَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِتْرَتِهِ الطَّاهِرِينَ؛ فَإِنِ الْأَخْلَاقِ الْحَسَنَةِ هِيَ الْمُنْجِيَاتِ وَ الْأَخْلَاقِ السَّيِّئَةُ هِيَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ الْمُهْلِكَاتُ المبعدة مِنْ جِوَارِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ المنخرطة بِصَاحِبِهَا فِي سَلَكَ الشَّيْطَانِ اللَّعِينُ. وَ أَمْرَاضِ الْقُلُوبِ وَ النُّفُوسِ الْمَضَرَّةُ بالأديان أَعْظَمُ ضَرَراً مِنْ أَمْرَاضِ الْأَجْسَادِ وَ الْأَبْدَانُ، إِذْ تِلْكَ مغويةُ لِحَيَاةِ الْجَسَدِ وَ هَذِهِ تَفُوتُ حَيَاةُ الْأَبَدِ، وَ وُجُوبِ ذَلِكَ الطِّبِّ كفائي وَ تَعْلَمَ هَذَا الطِّبِّ وَاجِبُ عَيْنِي ؛ الاخلاق، ص ۳.
  54. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۸-۱۶۹.
  55. معراج السَّعادة، ص ۴.
  56. معراج السَّعادة، ص ۱۱.
  57. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۹.
  58. بخشی است از وصیّت‌نامه سیاسی / الهیِ ایشان.
  59. «این برای کارهایی است که کرده‌اید و (بدانید) که خداوند با بندگان، ستمگر نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۲.
  60. «و کارنامه (ی هر کس، پیش رویش) نهاده می‌شود و گناهکاران را از آنچه در آن است هراسان می‌یابی و می‌گویند: وای بر ما! این چه کارنامه‌ای است که هیچ (کار) خرد و بزرگی را ناشمرده وا نمی‌نهد و آنچه کرده‌اند پیش چشم می‌یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌ورزد» سوره کهف، آیه ۴۹.
  61. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۹-۱۷۰.
  62. «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید، و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید » سوره زلزال، آیه ۷ -۸.
  63. «و به پوست‌های تن خود می‌گویند: چرا به زیان ما گواهی دادید؟ می‌گویند: خداوند ما را به سخن آورد همان که هر چیز را به سخن می‌آورد و او نخست بار شما را آفرید و به سوی او بازگردانده خواهید شد» سوره فصلت، آیه ۲۱.
  64. جهاد اکبر، ص۲۰۶.
  65. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۹-۱۷۰.
  66. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۶۱.
  67. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۷۱.
  68. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸-۷
  69. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
  70. «روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمی‌رسانند جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۸ -۸۹.
  71. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۷۲.
  72. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۷۲.