غزوه بنی مصطلق

بدویان "بنی‌مصطلق" از قبیله "خزاعه" که از طریق دامداری، زراعت و تجارت زندگی می‌کردند و در جنگ احد، هم‌پیمان قریش بودند در شعبان سال ششم[۱] به رهبری "حارث بن ابی‌ضرار" در آبگاه "مریسیع" گرد آمدند تا به مدینه حمله کنند. خاتم انبیا (ص) با آنان جنگید و پس از کشته شدن ده نفر از آنان، همگی متفرق شدند و شکست خوردند[۲][۳].

سپاهیان در بازگشت از غزوه بنی‌مصطلق، مدتی برای استراحت توقف کردند. هنگامی که آنان به سوی مدینه حرکت کردند یکی از همسران پیامبر (ص) که برای یافتن گردنبند گمشده‌اش، از سپاه عقب مانده مانده بود، پس از مدتی تأخیر، همراه "صفوان بن معطل سلمی" که او نیز از سپاه عقب مانده بود، به سپاه رسیدند. منافقان بر آنان[۴]دروغ و افترا بستند که این عمل از سوی خداوند، نکوهش شد﴿إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ[۵].

صلح حدیبیه

رسول اکرم (ص) در ذی‌القعده سال ششم، همراه هزار و چهار صد تن[۶] و یا هزار و ششصد تن[۷] از مشتاقان کعبه، به سوی مکه حرکت کردند و پس از اطلاع از موضع‌گیری قریش[۸]، از مسیری دیگر عبور کردند و در منطقه حدیبیه فرود آمدند. قریش پس از آگاهی از قصد پیامبر (ص) که پیام صلح و دوستی داشت و ارسال پیک‌های مکرر نزد رسول خدا (ص)[۹]، سرانجام به مذاکرات تن دادند.

مذاکرات طرفین به انعقاد قراردادی[۱۰] انجامید که نه تنها باعث به رسمیت شناخته شدن اسلام بلکه مقدمه‌ای برای فتح مکه و آغاز تبلیغ اسلام در خارج از شبه جزیره عربستان شد[۱۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۹.
  2. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۹۰.
  3. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۴.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۱۰-۶۱۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفه احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۶۳.
  5. «کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟ چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاورده‌اند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمی‌بود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید عذابی سترگ به شما می‌رسید آنگاه که آن را از زبان هم فرا می‌گرفتید و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان می‌گفتید و آن را آسان می‌انگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است» سوره نور، آیه ۱۱-۱۶.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۴.
  7. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
  8. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹-۵۸۱؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۰۹-۳۱۰.
  9. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۲۰-۶۳۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۶.
  10. برای اطلاع از مفاد صلح ر. ک به: ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۱۷-۳۱۸.
  11. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۵.