شأن پیامبر یا همان مقام معصوم و جایگاه او از دو منظر قابل بررسی است:

  1. در "قوس نزول فیض و رحمت الهی" که در این صورت به معنای "منصب" و جایگاهی است که خدای متعال به این بنده برگزیده خود داده است که از آن به "منصب معصوم" تعبیر می‌شود؛ مانند: خلافت، نبوت، رسالت، امامت، وصایت، حکومت و امثال ذلک. اين مقام يا شأن و منصب الهی، وظایفی برای معصوم به دنبال دارد.
  2. در "قوس صعود و عروج الی الله" است که در این صورت به معنای درجه ای از درجات قرب الهی خواهد بود؛ مانند: مقام مقربین، مقام صابرین، مقام مکرمین و غیره. به همین دلیل از آن به درجه معصوم تعبیر می‌شود.

مقدمه

با تتبّع در آیات و سنّت و سیره نبوی، چهار شأن برای حضرت ختمی مرتبت (ص)، استنباط می‌شود که سه شأن مربوط به صلاحیت علمی یا اجتماعی ایشان و شأن چهارم نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است:

  1. ایشان مقام امامت داشت؛ یعنی پیشوا و مرجع دینی مسلمانان و گفتار و کردارشان برای همگان حجت بود. علامه طباطبائی با استناد به آیه شریفه ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱] مقام امامت را در همه جوانب برای حضرت اثبات نموده و می‌فرماید: "امر در این جمله با صرف نظر از سیاقی که دارد، تمام اوامر و نواهی رسول خدا (ص) را شامل می‌شود و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمی از فیء آنچه از اموال کفار، پس از فرو نشستن آتش جنگ بگیرند نیست، بلکه شامل همه اوامر و نواهی‌ای که صادر می‌فرماید هست"[۲].
  2. ایشان دارای مقام قضا بود و حکمشان در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود. در شرع مقدس اسلام، قضا شأنی الهی است و همان‌گونه که خداوند عادل است، قاضی نیز کسی است که در مخاصمات و اختلافات باید به عدل حکم کند[۳]. این مَنصب به نصّ قرآن: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۴] به پیامبر اکرم (ص) تفویض شده است. از نظرگاه علامه معنای این آیه عام است، زیرا هم شامل احکام تشریعی خدا و رسول و هم احکام تکوینی خدای تعالی - هر دو - می‌شود، بلکه از این هم عمومی‌تر است و شامل قضای رسول خدا (ص) یعنی داوری آن‌جناب و حتی همه روش‌هایی که آن حضرت در زندگی پرخیر و برکت خویش سیره قرار داده نیز می‌شود و مسلمانان باید اعمال آن جناب را سیره خود قرار دهند، هر چند خوش‌آیندشان نباشد[۵].
  3. ایشان دارای ولایت سیاسی و اجتماعی بود؛ یعنی علاوه بر اینکه مبیّن و مبلّغ احکام و قاضی مسلمین بود، رئیس و مدیر اجتماع آنان بوده و از جانب خداوند، ولیّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود[۶]. لذا با چنین مقامی که خداوند به پیامبر اکرم (ص) واگذار کرده است[۷] اگر ایشان فرمانی بدهد، غیر از فرمانی است که در آن وحی خدا را ابلاغ می‌کند و بر همه واجب است پیروی کنند. آیه کریمه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۸] هم‌چنین آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۹] ناظر به این قسمت است. پیغمبر اکرم (ص) رسماً بر مردم حکومت و سیاست اجتماع مسلمین را رهبری مینمود؛ به حکم آیه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۰] از مردم مالیات میگرفت، و شئون مالی و اقتصادی اجتماع اسلامی را اداره می‌کرد.
  4. حضرت دارای جنبه باطنی و معنوی بسیار قوی بود و به نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان داشت. آیه کریمه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۱۱] ناظر به این معنا نیز هست[۱۲].

با این بیان روشن می‌گردد که حضرت خاتم الانبیاء (ص) دارای چهار منصب بود: "نبوت، رسالت، امامت و ولایت". ایشان از آن جهت که از خدای تعالی، خبر می‌شنیده، "نبی" خوانده شده[۱۳] و خداوند در بسیاری از آیات به ایشان خطاب ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ فرموده است، لذا حضرت دارای مقام "نبوت" است. و از طرفی در بسیاری آیات، به دلیل پیغام‌رسانی از جانب خدا برای مردم، با ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ مورد خطاب واقع شده است، به همین دلیل دارای مقام "رسالت" است.

و اما منصب "امامت"، که همان استحقاق پیشوایی و مقتدا بودن بر خلق است، از منصب رسالت و نبوت بالاتر است[۱۴] به دو دلیل:

  1. آیه شریفه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۵]، دلالت دارد حضرت ابراهیم (ع) در اواخر عمر و بعد از سال‌ها نبوت، به مقام امامت نائل آمد، پس رسیدن به مقام امامت یک سری شرایط باطنی و معنوی‌ای را میطلبد که در مقام نبوت ضرورت نیست[۱۶].
  2. اگر به دلیل‌های نبیّ و رسول خوانده شدنِ ایشان توجه کنیم، پی می‌بریم که رسالت و نبوت، در مقامِ قول و گفتار، محقق است اما مقام امامت، فقط نشان دادن راه (ارائه الطّریق) نیست، بلکه رساندن به مقصد (ایصال الی المطلوب) است و در واقع، وظیفه هدایت باطنی و معنوی مردم بر عهده امام نهاده شده است، به همین دلیل امام، قطب عالَمِ امکان است جهان هیچ‌گاه از وجودِ مقدسِ امام، خالی نیست[۱۷].

مقام و منصب چهارم که در واقع برترین و عالی‌ترین مرتبه وجودی حضرت محسوب می‌شود، همان مقام "ولایت" است که به حکم آیه شریفه: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۱۸]، پیامبر مکرّم اسلام (ص) نسبت به مؤمنان اَولی به تصرف (صاحب اختیار‌تر از خودشان) است؛ همان‌طور که پدران در امور مربوط به فرزندان خود - در صورت صغیر یا نادان و نابینا بودنشان - دارای ولایت و اولویت (برتری) هستند، پیغمبر گرامی اسلام (ص) نیز بر اهل ایمان ولایت و اولویت تصرف دارد و به منزله پدرشان است و صلاح امور دنیا و دین آنان در قبضه اقتدار و اختیار اوست. به مقتضای همین منصب، رسول خدا (ص) فرمود: "من و علی دو پدر این امت هستیم"[۱۹]. بیان این کلام به سبب همان اولویتی است که خداوند متعال برای آن بزرگوار قرار داده و ایشان را ولی و صاحب اختیار تمام امت نموده؛ به طوری که حکم آن بزرگوار برای مردم، از خواست خودشان نافذتر است[۲۰].

از آنجایی که بیشترِ خطاب‌های قرآنیِ متعلق به پیامبر اکرم (ص) با دو لفظ "نبی" و "رسول" است، می‌توان به لازم و ملزوم بودنِ دو مقامِ رسالت و نبوت با امامت و ولایت، پی برد. به عبارت دقیق‌تر، وقتی خدای متعال آن حضرت را به مقام رسالت و نبوت مبعوث فرمود، رسالت و نبوت با امامت و ولایت توأم بود و این دو مقام ظاهری هیچ‌گاه خالی از آن دو مقام باطنی نبوده است. از طرفی، چون مقام نبوت و رسالت، مخصوص پیامبر اکرم (ص) است، لذا قرآن کریم، ایشان را فقط با این دو لفظ خطاب کرده‌اند، برخلاف امامت و ولایت که از مراتب اختصاصی آن حضرت نیست، بلکه پس از رحلت ایشان، این دو مرتبت به جانشینان برحق و اوصیای آن حضرت، یکی پس از دیگری انتقال یافته است [۲۱][۲۲].

شأن پیامبر راهی برای اثبات نبوت

قلمرو دین، همه امور مربوط به سعادت انسان است و پیامبر در همه این امور باید معصوم باشد لذا مهم‌ترین شئون پیامبر عبارت است از:

  1. مرجعیت دینی: شناخت باورها و امور اخلاقی و حقوقی، امری ضروری برای سعادت انسان است و معصوم بهترین مرجع در این امور است لذا از باب قبح تقدیم مفضول بر افضل، معنا ندارد با وجود معصوم، معارف دینی را از دیگران بگیریم.
  2. زعامت سیاسی "وضع و اجرا قوانین": وضع و اجرای قوانین اجتماعی متناسب با مبانی دینی، نقشی اساسی در سعادت انسان دارد. اولاً غیر معصوم از شناخت کمتری نسبت به قانون الهی و نحوه اجرای مطلوب آن برخوردار است و ثانیاً غیر معصوم به دلیل تأثیرپذیری از هوای نفس و شیطان، ممکن است مخالف شناخت حقیقی خویش عمل کند. پس حق ولایت سیاسی برای پیامبر معصوم است یا کسی که از او اجازه دارد [۲۳].

دیگر ساحت‌های شؤون پیامبر:

  1. شأن تشریعی:
    1. شأن ابلاغ رسالت (شأن ابلاغ وحی
    2. شأن تبیین رسالت (شامل: شأن تفسیر قرآن، شأن تفسیر شریعت
    3. شأن تأویل قرآن؛
    4. شأن تشریع احکام؛
    5. شأن تفریع؛
    6. شأن تطبیق.
  2. شأن تکوینی؛
  3. شأن ولایی (شأن ولايت):
    1. شأن ولایت مادی:
    2. شأن رهبری (شأن مدیریت
    3. شأن حکومت (شأن اجرا
    4. شأن قضاوت.
    5. شأن ولایت:
    6. شأن هدایت (شأن ایصال الی المطلوب
    7. شأن دستورهای اخلاقی (شأن دستورهای تربیتی).

تفویض شئون نبوت به امام

امامان (ع) دارای صفات کمالی خاص مانند عصمت، علم غیب، الهام و حجت الهی، انتصاب به مقام امامت توسط پیامبر و خداوند می‌‌باشند. برخی از مستشکلان تفویض چنین صفاتی توسط پیامبر (ص) به امامان را ناقض اصل خاتمیت توصیف نموده و از این راهکار به انکار صفات فوق دست یازیدند. برخی می‌‌گویند:این عین تناقض است که رسول خاتم به کسی یا کسانی حقوقی را ببخشد که ناقض خاتمیت باشد[۲۴]

اشکال اساسی این اشکال تعریف خاص آن از معنا و مفهوم خاتمیت است که در این اشکال متشکل خاتمیت را عام و به تعبیری غلیظ - مقابل رقیق - تفسیر نموده و هر نوع صفت کمالی مشابه به غیر پیامبر و یا موجود در پیامبر را با پیامبری مساوی انگاشته و تعمیم آن صفت به غیر پیامبر را با اصل خاتمیت متناقض می‌ خواند. در حالی که - چنان که در صفات پیشین گذشت - معنا و مفهوم خاتمیت نه انحصار صفا عصمت، الهام و علم غیب و حجیت به پیامبر و عدم بسط و تعمیم آن به امام بلکه معنای آن خاتمیت ظهور پیامبر جدید و شریعت جدید است،. معتقدان به اصل امامت هرگز مدعی شریعت و پیامبر جدید نیستند، نهایت آنان امامان خویش را منصوب آخرین پیامبران می‌ دانند که شئون مختلف مانند حجیت و عصمت کلام و رفتارشان، جانشینی در عرصه های تفسیر دین و دنیا از طرف پیامبر (ص) و خداوند به امامان شیعه تفویض شده است.

این معنا از خاتمیت و عدم تنافی آن با اصول نبوت و خاتمیت دقیقاً در کلام نبوی آمده است، آنجا که امام علی (ع) درباره رؤیت فرشته وحی و شنیدن صدای وی و نیز شنیدن ضجه شیطان به پیامبر (ص) مطالبی فرمود، حضرت به علی (ع) فرمود:" إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ" [۲۵]

در این حدیث پیامبر (ص) اصل صفت الهام و مواجهه با فرشته وحی و شنیدن پیام نفی نمی‌کند، بلکه بنفی نمی‌‌کند، بلکه ضمن پذیرش آن تنها صفت نبوت را از حضرت علی (ع) سلب می‌‌کند. در روایات دیگر پیامبر (ص) صفات مختلف کمالی مانند عصمت، حجیت و واجب الاطاعة را به حضرت علی (ع) تفویض می‌‌کند که تفویض آن در پاسخ شبهات پیشین گذشت. به دیگر سخن بر معنا و مفهوم خاتمیت قطعاً پیامبر اسلام (ص) از همه بشر (...) عالم تر است و اگر تفویض صفات و شئون مزبور حضرت علی (ع) با خاتمیت منافات داشت، هرگز چنین نمی‌‌کرد. مگر این‌که کسی مدعی باشد - العیاذبالله - به پیامبر (ص) درس خاتمیت یاد بدهد یا بر عدم عصمت وی در این مسئله اعتقاد داشته باشد که چنین کسی نخست باید مدعای خود را به صورت شفاف بیان کند تا پاسخ لازم داده شود[۲۶]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  2. محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج۱۹، ص۲۰۴.
  3. مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۴۷.
  4. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  5. المیزان، ج۴، ص۴۰۶.
  6. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۷۰.
  7. مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۴۹.
  8. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  9. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  10. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  11. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  12. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۷۷- ۷۸.
  13. "نبوت" از ریشه "نبأ" به معنای خبر است و کسی را "نبی" می‌گویند که از طرف خدا بدون واسطه بشری به او خبر داده شده باشد؛ چه آن‌که دارای شریعت باشد - مانند پیغمبر ما و پیغمبران مُرسَل (ع) - یا آن‌که صاحب شریعت نباشد - مانند حضرت یحیی و دیگر پیغمبران غیر مُرسَل -.
  14. ر. ک: سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، امام‌شناسی (دوره علوم و معارف اسلامی ۲)، ص۱۲۷- ۱۴۰؛ ر. ک: محمد داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری، ص۱۴۸: قیصری درباره برتری ولایت پیامبران بر نبوت ایشان و برتری نبوتشان بر رسالتشان میگوید: مرتبة ولايتهم اعلی من نبوتهم و نبوتهم أعلی من رسالتهم لأنّ ولايتهم جهة حقيقتهم لفنائهم فيه و نبوتهم جهة ملكيتهم اذ بها يحصل المناسبة للعالم الملائكة فيأخذون الوحي منهم و رسالتهم جهة بشريتهم المناسبة للعالم الانساني.
  15. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  16. محمد محمدی‌ری شهری، رهبری در اسلام، ص۶۶.
  17. برای اطلاع بیشتر، ر. ک: محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص۱۲۱.
  18. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  19. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ». تفسیر صافی، ج۴، ص۱۶؛ به نقل از: علل الشّرائع صدوق.
  20. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: سیدحسین میرجهانی اصفهانی، امامت و ولایت خاتم‌الانبیاء، ماهنامه موعود، ۱۵ اسفند ۱۳۸۵، شماره ۶۶.
  21. برای اطلاع بیشتر از رابطه نبوت و ولایت، ر. ک: محمدحسین طباطبائی، ظهور شیعه به ضمیمه مصاحبه پرفسور هانری کربن، ص۱۳۴ به بعد.
  22. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۱-۲۶.
  23. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.
  24. سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص ۱۳۵.
  25. «تو آنچه را می‌‏شنوم می‏‌شنوی، و آنچه را می‏‌بينم می‏‌بينی، جز اينكه پيامبر نيستی‏» نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  26. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۱۰ - ۲۱۲.