صادقین در کلام اسلامی

معناشناسی

«صدق» در لغت به معنای مطابقت حکم با واقع است[۱]. صدق در برابر کذب در اصل، وصف سخن است؛ خواه آن سخن مربوط به گذشته باشد یا آینده، به صورت وعده باشد یا به گونه‌ای دیگر. همچنین در اصل، وصف خبر است و انواع دیگر سخن، مانند امر و نهی و استفهام اگر به صدق یا کذب توصیف شوند؛ به لحاظ خبری است که مدلول ضمنی یا التزامی آنهاست؛ مثلاً کسی که می‌پرسد آیا زید در خانه است یا نه، مدلول ضمنی یا التزامی کلام او این است که او از جهل خود نسبت به بودن زید در خانه خبر می‌دهد. زمخشری گفته است: صادقین کسانی‌اند که در دین خدا از نظر عقیده، گفتار و رفتار صادق می‌باشند[۲].

در توصیف خبر به صدق، دو مطلب را می‌توان مقیاس گرفت: یکی واقعیت خارجی و دیگری اعتقاد گوینده. بر این اساس، اگر فرد مسلمان بگوید: “محمد (ص) آخرین پیامبر الهی است”، سخن او از هر دو جهت صادق است، ولی اگر فرد کافر این سخن را بگوید، تنها از نظر مطابقت سخن او با عالم واقع و نفس الامر صادق است؛ نه از نظر اعتقاد درونی. از این رو خداوند، منافقان را در این گفتار که: ﴿نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ[۳] تکذیب کرده است: ﴿وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ[۴]. پس صدق و کذب، وصف اعتقاد نیز واقع می‌شوند و گفته می‌شود فلان فرد در اعتقاداتش صادق یا کاذب است.

افعال نیز به صدق و کذب توصیف می‌شوند، چنان که فرموده است: ﴿رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ[۵]: یعنی افعال آنان گواه بر صدق عهد و پیمان آنان است و نیز فرموده است: ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ[۶] یعنی کسانی که در زبان راست گفتند، از راستی فعل آنان سؤال خواهد شد. به عبارت دیگر، گفتار منهای کردار ارزشی ندارد و نیز در آیه: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ[۷] مقصود این است که درستی رؤیای پیامبر (ص) در عمل تحقق یافت[۸].

جرجانی گفته است: “صدق در لغت عبارت است از مطابقت حکم با واقع و در اصطلاح اهل حقیقت، گفتار حق است در جایگاه خطر. قشیری گفته است: صدق آن است که در احوال تو ناخالصی و در اعتقاد تو تردید و در اعمال تو عیبی راه نیابد”[۹].

نتیجه آنکه “صدق” در اصل، وصفِ گفتاری است که با واقعیت خارجی مطابقت دارد، ولی از آنجا که بر عقیده، نیت و عزم و اراده نیز قول اطلاق می‌گردد، آنها نیز به صفت صدق و راستی توصیف می‌شوند و گفته می‌شود عقیده یا نیت یا اراده راست. بر این اساس، کسی که عقیده‌اش با نفس‌الامر مطابقت داشته باشد یا ظاهر و باطنش هماهنگ باشد یا به اراده خویش جامه عمل بپوشاند، صادق در عقیده و نیت و اراده نامیده می‌شود[۱۰].

به عبارت دیگر، صادق بودن انسان در سه حوزه عقیده، قول و عمل تجلی می‌یابد. هر گاه عقیده، قول و عمل انسان با معیارهای حق هم آهنگ باشد، او صادق است. زمخشری در تبیین صادقین در آیه مورد بحث گفته است: هم الذین صدقوا فی دین الله نیة و قولا و عملا[۱۱]؛ صادقین کسانی‌اند که در دین خدا از نظر عقیده، گفتار و رفتار صادق بوده‌اند[۱۲].

دلیل معصوم بودن صادقین

مراد از صادقین در آیه شریفه، معنای متعارفی که همه مؤمنین را در بر بگیرد نیست؛ بلکه مراد گروه خاصی از مؤمنین هستند که خداوند صداقت آنان را در اعتقاد و عمل تأیید کرده باشد؛ تا به آنجا که ایشان مانند انبیاء الهی (ع)، قابلیت اسوه قرار گرفتن برای دیگران را واجد هستند. لازم است چنین افرادی، اولاً، معصوم به عصمت الهی و ثانیاً، مؤیَّد به علوم ربّانی باشند. حال بیان منطقی برهان را طیّ چند قیاس تبیین می‌نماییم.

اثبات اسوه بودن صادقین

اولاً، بنابر امر الهی در آیات گوناگون و از جمله آیه مورد بحث، می‌گوییم: اگر اصل در اوامر الهی در قرآن حمل بر وجوب است، مگر آنکه قرینه‌ای برخلاف آن باشد، پس در آیات قرآن بیش از هر واجب دیگر از قبیل نماز و روزه و حج و غیره، امر به تقوا آمده است؛ از جمله در آیه مورد استدلال، با تأکید می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۱۳].

ثانیاً، امتثال امر واجب، نیازمند اسوه و الگو است.

نتیجه آنکه: حفظ تقوا و امتثال امر الهی در رعایت تقوا، نیازمند اسوه است.

صادقین در آیه، معصوم و عالم به علوم الهی هستند

با بهره‌گیری از نتیجه قیاس قبل، می‌توانیم عصمت و علم الهی صادقین مذکور در آیه را اثبات نماییم؛ به این ترتیب که بگوییم: دستور آیه شریفه مبنی بر ضرورت معیّت دائمی با صادقین، اسوه بودن دائمی آنان را ثابت می‌نماید. بنابراین می‌گوییم:

اوّلاً، صادقین اسوۀ مؤمنان در امتثال امر وجوبی پروردگار در حفظ تقوا هستند.

ثانیاً، اسوه الهی باید معصوم به عصمت الهی و عالم به علوم ربّانی باشد.

نتیجه آنکه: صادقین مذکور در آیه شریفه (عده خاصی از مؤمنین هستند که هرگز تخطی از فرامین الهی ننموده اند) معصوم به عصمت الهی و عالم به علوم ربّانی هستند.

همین سیر برهان در ضرورت وجود دائمی اولیای الهی در میان مردم و اثبات سایر مقامات امام را می‌توان با استفاده از روایات وارده نیز برداشت نمود.

ضرورت وجود دائمی امام در میان مردم

با عنایت به اینکه امر الهی در حفظ تقوا دائمی است و عقلاً امر به شیء، امر به مقدمات و ملازمات آن است، پس ضرورت وجود اسوه، به عنوان لازمه تقوا، دائماً در میان مردم ضروری است. همان طور که بارها در طی براهین عقلی اشاره شد، وجود قرآن و یا بیانات نبوی (ص) در میان مردم تا زمانی که مبیّنی الهی در کنار آن وجود نداشته باشد، رافع اختلاف در برداشت‌های گوناگون و قرائت‌های مختلف از آن دو نیست؛ لذا امت دائماً محتاج مقام عصمت است تا امام آنان در حفظ تقوای الهی باشد. استفاده دیگری که از آیه مورد استدلال می‌توان نمود، ضرورت مهتدی بودن بلاواسطه امام به هدایت الهی است؛ زیرا بنا بر آنکه صادقین درآیه اسوه‌ای الهی در ارائه فرامین پروردگار هستند، می‌باید حجّتی الهی در ارائه ملاک و میزان تقوا برای امت باشند و حجت الهی عقلاً لازم است که خود مستقیماً مهتدی به هدایت الهی باشد[۱۴].

مصداق صادقین

در اینکه مصداق صادقین کیانند دو قول است:

  1. شیعه: بر پایه روایات و با توجه به مفهوم صادقین، مصداق صادقین اهل‌بیت پیامبرند.
  2. اهل‌ سنت: در تشخیص مصداق صادقین اختلاف نظر و دستِ‌کم چهار دیدگاه دارند.

ادله شیعه بر مدعای خود

بهترین راه تشخیص مصداق صادقین، مراجعه به قول امین وحی حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله (ص) است. ایشان در روایات متعددی که اهل سنت برخی از آن روایات را در کتاب‌های خود آورده‌اند، مصادیق صادقین را مشخص و معین کرده‌اند: "هنگامی که آیه صادقین نازل گردید، سلمان از پیامبر پرسید: آیا صادقین عام است یا خاص؟ پیامبر پاسخ دادند: مأموران به همراهی با صادقین عام است و همه مؤمنان را در بر میگیرد، ولی صادقون، خاص است و به برادرم علی و دیگر جانشینان من تا روز قیامت اختصاص دارد"[۱۵]

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ بِأَجْمَعِهِمْ أَنْ يَخَافُوا اللَّهَ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ»[۱۶].

«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ خَاصَّةً[۱۷]؛ ایضاً فِي قَوْلِهِ: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قَالَ: مَعَ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[۱۸][۱۹].

اقوال و ادله اهل‌ سنت

محدّثان و مفسران اهل‌ سنت در تعیین مصداق آیه اختلاف دیدگاه داشته و دستِ‌کم سه گروه‌اند[۲۰]:

گروه نخست؛ مصداقی برای صادقین مشخص ننموده‌اند. زحیلی صاحب "تفسیر المنیر"[۲۱] و مراغی[۲۲] از این گروه‌اند.

گروه دوّم؛ مصداق صادقین را پیامبر و صحابه می‌دانند.

برخی از مفسران اهل سنت، پیامبر و اصحاب ایشان، ابوبکر و عمر و کعب بن مالک و مرارة بن ربیعه و هلال بن امیه و علی بن ابی طالب (ع) را از مصادیق دانسته‌اند[۲۳].

  1. عن نافع في قوله ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۲۴] قال نزلت في الثلاثة الذين خلفوا قيل لهم كانوا مع محمد وأصحابه [۲۵] فالمناسب أن يراد بالصادقين الثلاثة أي كونوا مثلهم في الصدق وخلوص النية[۲۶]
  2. عن ابن عباس في قوله ﴿اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۲۷] قال: مع علي بن أبي طالب [۲۸]
  3. عن سعيد بن جبير في قوله ﴿وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۲۹] قال مع أبي بكر و عمر رضي الله عنهما [۳۰].
  4. عن السدي في قوله ﴿اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۳۱] قال كونوا مع كعب بن مالك ومرارة بن ربيعة وهلال بن أمية[۳۲].

نقد:

  1. گروهی که صادقین را بر صحابه تطبیق می‌دهند، عصمت را برای آنان شرط نمی‌دانند و فقط به عدالت صحابه بسنده می‌کنند؛ حال آنکه، بزرگانی از اهل سنت همچون فخر رازی به عصمت صادقین باور داشته و بر آن استدلال نموده‌اند.
  2. اگر صادقین، صحابه باشند، آیه به زمان خاصی محدود می‌شود و آیندگان را دربر نمی‌گیرد؛ آنگاه با خطاب عام آیه ناسازگار خواهد بود. از این‌رو، خطاب آیه همه مردم، در همه زمان‌ها را دربر می‌گیرد و همان‌گونه که فخر رازی استدلال نمود باید در هر عصری صادقی باشند تا مؤمنان با او همراهی کنند.
  3. برای کسی جز علی (ع) ادّعای عصمت نشده است. از سویی اهل سنت، خلفا و صحابه را معصوم ندانسته، برای آنان ادّعای عصمت نکرده‌اند؛ از این‌رو صادقین، خلفای راشدین و دیگر صحابه را در بر نمی‌گیرد.
  4. در سند روایاتی که مصادیق صادقین را غیر پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع) می‌دانند، افرادی چون جویبر بن سعید ازدی و اسحاق‌ بن بشر کاهلی است که بسیاری از بزرگان اهل‌سنت در علم رجال روایات آنها را ضعیف می‌دانند.

گروه سوّم، مصداق صادقین را مجموع امّت اسلام می‌دانند.

برخی از بزرگان اهل‌ سنت مانند فخر رازی، شخص خاصی را برای "صادقین" معین نمی‌کنند، بلکه صادقین را به "مجموع امّت اسلامی" تفسیر می‌کنند. او می‌نویسد: لأنه تعالی أوجب علی کل واحد من المؤمنین أن یکون مع الصادقین، و إنما یمکنه ذلك لو کان عالما بأن ذلك الصادق من هو لا الجاهل بأنه من هو، فلو کان مأمورا بالکون معه کان ذلك تکلیف ما لا یطاق، و أنه لا یجوز، لکنا لا نعلم إنسانا معینا موصوفا بوصف العصمة، و العلم بأنا لا نعلم هذا الإنسان حاصل بالضرورة، فثبت أن قوله: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ لیس أمرا بالکون مع شخص معین، و لما بطل هذا بقی أن المراد منه الکون مع مجموع الأمة، وذلك یدل علی أن قول مجموع الأمة حق و صواب و لا معنی لقولنا الإجماع إلا ذلك[۳۳].

نقد:

  1. اگر اجماع امّت حجّت باشد، مخالفت یک نفر هم از تحقّق اجماع جلوگیری خواهد کرد. پس، حجّیت و عدم‌ حجّیت کلام امت، به پذیرفتن یا نپذیرفتن کسی بستگی دارد که خودش در حال تحقیق و بررسی است و می‌خواهد از راه اجماع امّت، حق را بشناسد و این دَوْر است[۳۴].
  2. اجتماع و اجماع انسان‌های غیر معصوم، عصمت نتیجه نمی‌دهد؛ چرا که نتیجه تابع اخس مقدمتین است و اجماع امّت اگر بر فرد معصوم مشتمل نباشد، به عصمت نمی‌انجامد و همچنان احتمال خطا دارد.
  3. اگر در هنگام نزول آیه، مصداق "صادقین" مجموع امّت اسلامی بود، به ذهن اصحاب پیامبر هم می‌رسید و برای صحت اجماع امت به آن استدلال می‌کردند؛ پس "صادقین" در نگاه صحابه افراد خاصی بودند که عصمت نیز داشتند.
  4. به دست آوردن اجماع امّت اسلامی محال است؟ چگونه ممکن است با گسترش جمعیتی حوزه اسلام، به دیدگاه امّت اسلامی درباره یک مسئله دست یافت و آن را ملاک همراهی و پیروی دانست؟!
  5. رسیدن به دیدگاهی واحد از امّت، دست‌نیافتنی است؛ زیرا امّت افکار و دیدگاه‌هایی متفاوت دارند. پس نمی‌توان آن امّت را معیار پیروی دانست. از سویی، اگر چنین است، چرا تاکنون چنین اجماعی از امّت اسلامی درباره یک مسئله یا رویداد در تاریخ ثبت نشده و به دست نرسیده است؟!
  6. آنجایی که امّت اسلامی به اجماع نرسند، تکلیف مکلّفان چیست؟
  7. شیعیان این حکم الهی (همراهی با صادقان) را تکلیف بیرون از توان نمی‌دانند. شیعه، راه شناخت معصوم را تصریح معصوم پیشین می‌داند. رسول خدا (ص) نیز در احادیث فراوانی مصادیق صادقین را مشخص کرده‌اند. ادّعای بیرون از توان بودن چنین تکلیفی، از توجّه نکردن به گفته‌های روشن پیامبر (ص) بر آمده است[۳۵].

در مجموع با توجه به اینکه تقوا یعنی حفظ خود از سخط الهی و به عبارت دیگر، حفظ حریم ادب بندگی در محضر الهی، طبعاً این سؤال پیش می‌آید که راه و رسم رستگاری و حفظ حریم ادب بندگی در برابر پروردگار چگونه است؟ پاسخ این سؤال بنا بر آیه شریفه، معیت و همراهی و تبعیّت از «صادقین» است. از آنجا که امر به تبعیّت از صادقین به طور مطلق آمده و از آنجا که خداوند هرگز امر به فساد و فحشا نمی‌کند، بنابراین، صادقین می‌باید معصوم از خطا و در عالی‌ترین مرتبه از تقوا و صداقت در پیمان بندگی با خدای خود باشند؛ تا اسوه متقین و رهبر و امیرمؤمنان به سوی فلاح و رستگاری قرار گیرند. با این توصیفات، در سرتاسر تاریخ نمی‌توان برای این افراد مصداقی جز کسانی که در مقام عصمت و طهارت الهی هستند پیدا کرد که به تصریح قرآن و روایات اهل بیت (ع)، این مقام منحصر در نبی مکرم اسلام (ص) و ائمه طاهرین (ع) است[۳۶].

صادقین و صدّیقین

در پایان این نکته را نیز یادآور می‌شویم که “صادقین” در آیه مورد بحث، در حقیقت، همان صدیقین در آیه دیگر قرآن است: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۳۷].

صدیق کسی است که ملازم با صدق است[۳۸]، یعنی در همه حالات و امور با صدق همراه است و کسی است که رفتارش تصدیق‌کننده گفتار اوست و همواره تصدیق کننده حق است[۳۹]. در تعبیری دیگر، صدیق کسی است که در عقیده و گفتارش صادق است و رفتار او حقانیت صدق او را اثبات می‌کند[۴۰].

اطاعت از خدا و رسول خدا به این است که انسان از قرآن و سنت پیروی کند و پیروی از قرآن و سنت در گرو این است که از پیشوایان معصوم اطاعت نماید؛ کسانی که قرآن و سنت را به خوبی می‌شناسند و در رعایت آن، کم‌ترین لغزشی ندارند و آنان همان پیشوایان معصوم‌اند که در آیه مورد بحث از آنان به عنوان “صادقین” و در آیه ۵۹ سوره نساء با عنوان «اولی الامر» یاد شده است.

بدیهی است هر کسی در دنیا پیرو پیامبر و پیشوایان معصوم باشد، در آخرت نیز با آنان محشور خواهد بود. بنابراین نتیجه عمل به آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۴۱] همان است که در آیه ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۴۲] بیان شده است و دست‌آورد ﴿مَعَ الصَّادِقِينَ در دنیا، مع الصدیقین در قیامت است.

گواه بر این مطلب آن است که در روایات اهل بیت (ع)، همان گونه که “صادقین” در آیه ۱۱۹ سوره توبه بر امامان معصوم (ع) تطبیق شده است، “صدیقین” در آیه ۶۹ سوره نساء نیز بر آنان تطبیق گردیده است، چنان که ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده است که پس از تلاوت آیه یاد شده فرمود: «رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي هَذَا الْمَوْضِعِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ نَحْنُ‏ الصِّدِّيقُونَ‏ وَ الشُّهَدَاءُ وَ أَنْتُمُ‏ الصَّالِحُونَ‏ فَتَسَمَّوْا بِالصَّلَاحِ‏ كَمَا سَمَّاكُمُ‏ اللَّهُ»[۴۳]؛ پیامبر اکرم (ص) مصداق نبیین است و ما مصداق صدیقین و شهداء هستیم و شما مصداق صالحان هستید. پس همان گونه که خداوند شما را صالح نامیده است، به نشانه‌های صلاح آراسته گردید[۴۴].

صدیق مراتب و مصادیق سه‌گانه‌ای دارد:

  1. پیامبر الهی؛
  2. امام و جانشین پیامبر الهی؛
  3. عبد صالح خداوند غیر از پیامبر و امام.

درباره مصداق اول فرموده است: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا[۴۵] و نیز فرموده است: ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ[۴۶].

صدیقین، در آیه ۶۹ سوره نساء، مربوط به مصداق دوم آن است؛ زیرا صدیقین پس از پیامبران ذکر شده‌اند و امام نزدیک‌ترین فرد به پیامبر است، چنان که پیامبر (ص) فرموده است: “سرآمدان صدیقین سه فرد بوده‌اند: مؤمن آل یس، مؤمن آل فرعون و علی بن ابی طالب (ع)، و او برترین آنان است”[۴۷]. افضل بودن علی (ع) بر مؤمن آل یس و آل فرعون بیانگر این است که جایگاه امام بر غیر امام برتری دارد و نیز علی (ع) به صورت مکرر فرموده است: «أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي‏ إِلَّا كَذَّابٌ‏»[۴۸]. من صدیق بزرگترم و پس از من جز فرد دروغگو آن را ادعا نخواهد کرد. واقعیت‌های تاریخی نیز بیانگر این است که علی (ع) مصداق کامل صدیق پس از پیامبر (ص) است؛ زیرا او از کودکی تحت تربیت پیامبر (ص) قرار گرفت، لحظه‌ای به خدا شرکت نورزید، و مرتکب هیچ گناهی نشد، و رفتارش مصدق گفتارش بود.

در روایات، شواهد دیگری نیز بر این مطلب وجود دارد:

  1. ابوالفتح کراجکی از شیخ طوسی نقل کرده که وی در کتاب “مصباح الانوار” به طور مسند از انس روایت کرده که گفته است: روزی پیامبر (ص) نماز صبح را به جماعت به جای آورد. سپس روی به سوی ما کرد. من از او درخواست کردم که آیه: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۴۹] را برایمان تفسیر کند. پیامبر (ص) فرمود: من [مصداق] نبیین و برادرم علی [مصداق] صدیقین است[۵۰].
  2. ابو بصیر از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: “مقصود از صدیقین و شهداء در این آیه ما هستیم، و مقصود از صالحین شمایید، پس همان گونه که خداوند شما را به صلاح نشانه‌گذاری کرده است، به صلاح آراسته باشید”[۵۱].
  3. امام رضا (ع) صادقین در آیه ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۵۲] را به “صدیقین” تفسیر کرده است: «الصَّادِقُونَ‏ الْأَئِمَّةُ الصِّدِّيقُونَ‏ بِطَاعَتِهِمْ‏»[۵۳]: صادقان ائمه اهل بیت (ع) می‌باشند که به واسطه اطاعت [کامل خداوند] صدیقین‌اند.

نتیجه این که کسانی که در دنیا پیرو صادقان معصوم باشند، در قیامت نیز با آنان برانگیخته خواهند شد[۵۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. جرجانی، سید شریف، التعریفات، ص۹۵.
  2. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۲۲۰.
  3. «گواهی می‌دهیم که بی‌گمان تو فرستاده خدایی» سوره منافقون، آیه ۱.
  4. «و خداوند گواهی می‌دهد که منافقان، سخت دروغگویند» سوره منافقون، آیه ۱.
  5. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  6. «تا (به فرجام، خداوند) از راستی راستگویان بپرسد و برای کافران عذابی دردناک آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۸.
  7. «خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است» سوره فتح، آیه ۲۷.
  8. المفردات فی غریب القرآن، ص۲۷۷، کلمه صدق.
  9. التعریفات، ص۹۵.
  10. الصدق بحسب الأصل مطابقة القول و الخبر الخارج، و یوصف به الإنسان إذا طابق خبره الخارج، ثم لما عد کل من الاعتقاد و العزم- الإرادة - قولا، توسع فی معنی الصدق فعد الإنسان صادقا إذا طابق خبره الخارج و صادقا إذا عمل بما اعتقده، و صادقا إذا أتی بما یریده و یعزم علیه علی الجدّ؛ المیزان، ج۹، ص۴۰۲.
  11. الکشاف، ج۲، ص۳۲۰.
  12. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۷۱ و آیه صادقین، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۱۰۳.
  13. «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  14. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶، ص۲۰۵ ـ ۲۰۷.
  15. «أَنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ أَنْزَلَ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ فَقَالَ سَلْمَانُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ عَامَّةٌ أَمْ خَاصَّةٌ فَقَالَ أَمَّا الْمَأْمُورُونَ فَعَامَّةٌ لِأَنَّ جَمَاعَةَ الْمُؤْمِنِينَ أُمِرُوا بِذَلِكَ وَ أَمَّا الصَّادِقُونَ فَخَاصَّةٌ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ »؛ اکمال‌الدین، ص۲۶۲، بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۴۹؛ ینابیع الموده، ص۵۲..
  16. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۳۴۵.
  17. حسکانی، عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۳۴۲.
  18. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص۲۹۰.
  19. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۲۱.
  20. التفسیر المظهری، ج۴، ص۳۲۰: «قال ابن عباس و کذا روی عن ابن عمر ای کونوا مع محمد و أصحابه الذین صدقت نیاتهم و استقامت قلوبهم و أعمالهم و خرجوا مع رسول الله الی تبوک بإخلاص نیة دون المنافقین المتخلفین عنه و قال سعید بن جبیر مع أبی بکر و عمر و قال الضحاک أمروا ان یکونوا مع ابی بکر و عمر و أصحابهما و روی انه قال ابن عباس مع علی ابن ابی طالب عن سفیان قال تفسیر اختلاف انما هو کلام جامع یراد به هذا و هذا و قال ابن جریج مع المهاجرین لقوله تعالی للفقراء المهاجرین الی قوله أولئک هم الصادقون و قیل من الذین صدقوا فی الاعتراف بالذنب و لم یعتذروا بالاعذار الکاذب». برخی از مفسران اهل‌سنّت مانند محمد عبده در تفسیر المنار، ج۱۱، ص۷۲: با استناد به قرائت عبدالله بن مسعود کلمه «مع» در آیه را به معنای «من» تفسیر کرده‌اند یعنی مؤمنان باید پرهیزکار و راستگو باشند، در پاسخ به این مفسران گفته می‌شود: اولاً: بر فرض که کلمه «مع» در ادبیات عرب به معنای «من» به کار رفته باشد، چنین کاربردی رایج نبوده و نیازمند دلیل است و چنین دلیلی در دسترس نیست. ثانیاً: قرائت عبد الله بن مسعود در این باره نیز شاذ و غیر قابل اعتماد است.
  21. زحیلی وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱۱ ص۶۸ - ۶۹.
  22. مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، ج۱۱، ص۴۳.
  23. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۴، ص۲۰۵؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن أبی حاتم)، ج۶، ص۱۹۰۶؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۴.
  24. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  25. الدر المنثور فی تفسير المأثور، ج۳، ص۲۹۰؛ التفسیر المظهری، ج۴، ص۳۲۰.
  26. روح المعانی فی تفسير القرآن العظیم، ج۶، ص۴.
  27. از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  28. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص۲۹۰.
  29. با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  30. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص۲۹۰؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۴۶.
  31. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  32. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص۲۹۰؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن أبی حاتم)، ج۶، ص۱۹۰۷.
  33. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۶، ص۱۶۷.
  34. ادب فنای مقربان، ج۳، ص۳۱۹.
  35. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۲۲-۱۲۵؛ ربانی گلپایگانی، علی، آیه صادقین، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۱۰۳-۱۰۴ و امامت اهل بیت، ص ۷۳.
  36. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶، ص ۱۸۳.
  37. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  38. معجم مقاییس اللغة، ص۵۸۸.
  39. لسان العرب، ج۸، ص۲۱۴.
  40. المفردات فی غریب القرآن، ص۲۷۷.
  41. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  42. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  43. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۵۶؛ بحار الانوار، ج۲۴، ص۳۳.
  44. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۸۷.
  45. «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
  46. «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.
  47. «‏الصِّدِّيقُونَ‏ ثَلَاثَةٌ حَبِيبٌ‏ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ يس وَ خِرْبِيلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ يُرْوَى خِرْقِيلُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ» (بحارالانوار، ج۳۵، ص۴۱۳، به نقل از العمدة، علامه ابن بطریق حلی، ص۱۱۳-۱۱۴).
  48. جهت آگاهی از مصادر این حدیث از منابع اهل سنت، ر. ک: الغدیر: ج۲، ص۴۴۳.
  49. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  50. بحارالأنوار، ج۲، ص۳۱.
  51. تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۱۴؛ بحارالانوار، ج۲، ص۳۲-۳۳.
  52. «و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  53. اصول کافی، ج۱، ص۲۰۸، ح۲؛ بحارالانوار، ج۲، ص۳۱.
  54. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۸۵.