جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[موسی بن سیار در تراجم و رجال]] - [[موسی بن سیار در تاریخ اسلامی]] - [[موسی بن سیار در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[موسی بن سیار در تراجم و رجال]] - [[موسی بن سیار در تاریخ اسلامی]] - [[موسی بن سیار در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
از خدمتکاران [[امام رضا]]{{ع}} در [[مدینه]] بود که به همراه [[امام]]{{ع}} به [[خراسان]] آمد. وی میگوید: | از خدمتکاران [[امام رضا]] {{ع}} در [[مدینه]] بود که به همراه [[امام]] {{ع}} به [[خراسان]] آمد. وی میگوید: | ||
«در [[مسافرت]] به [[طوس]]، همراه امام رضا{{ع}} بودم. وقتی به دیوارهای [[شهر]] طوس رسیدیم، شنیدیم صدای [[شیون]] بلند است. به دنبال آن رفتیم، که ناگاه به جنازهای برخوردیم؛ دیدم امام رضا{{ع}} از اسب پیاده شدند و به طرف جنازه رفتند و او را بلند کردند و خود را به آن جنازه چسبانیدند، آن چنان که نوزاد برّه خود را به مادرش میچسباند. آنگاه رو کرد به من و فرمودند: ای موسی بن سیار! هر که جنازه [[دوستی]] از [[دوستان]] ما را [[تشییع]] کند، از [[گناهان]] خود بیرون شود آن گونه که از [[مادر]] [[تولد]] شده بود و گناهی نداشت. وقتی جنازه را نزدیک [[قبر]] بر [[زمین]] گذاردند، دیدم [[حضرت]] به طرف میت رفت و [[مردم]] را کنار زد تا این که خود را به جنازه رسانید، پس دست خود را به سینه او نهادند و فرمودند: ای فلان بن فلان! تو را به [[بهشت]] [[بشارت]] باد، بعد از این [[ساعت]]، دیگر [[وحشت]] و ترسی برای تو نیست. عرض کردم: فدایت شوم! آیا این میت را میشناسی، در حالی که به [[خدا]] [[سوگند]] این [[سرزمین]] را تا به حال ندیده بودید و به آن [[سفر]] نکرده بودید؟ امام{{ع}} فرمودند: ای موسی! آیا نمیدانی که [[اعمال شیعیان]] ما در هر [[صبح و شام]] بر ما عرضه میشود؟ پس اگر تقصیری در [[اعمال]] آنها دیدیم از خدا میخواهیم که [[عفو]] کند و اگر کار خوبی دیدیم از خدا میخواهیم به او [[پاداش]] دهد»<ref>منتهی الامال، ص۸۶۷.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۴۳.</ref> | «در [[مسافرت]] به [[طوس]]، همراه امام رضا {{ع}} بودم. وقتی به دیوارهای [[شهر]] طوس رسیدیم، شنیدیم صدای [[شیون]] بلند است. به دنبال آن رفتیم، که ناگاه به جنازهای برخوردیم؛ دیدم امام رضا {{ع}} از اسب پیاده شدند و به طرف جنازه رفتند و او را بلند کردند و خود را به آن جنازه چسبانیدند، آن چنان که نوزاد برّه خود را به مادرش میچسباند. آنگاه رو کرد به من و فرمودند: ای موسی بن سیار! هر که جنازه [[دوستی]] از [[دوستان]] ما را [[تشییع]] کند، از [[گناهان]] خود بیرون شود آن گونه که از [[مادر]] [[تولد]] شده بود و گناهی نداشت. وقتی جنازه را نزدیک [[قبر]] بر [[زمین]] گذاردند، دیدم [[حضرت]] به طرف میت رفت و [[مردم]] را کنار زد تا این که خود را به جنازه رسانید، پس دست خود را به سینه او نهادند و فرمودند: ای فلان بن فلان! تو را به [[بهشت]] [[بشارت]] باد، بعد از این [[ساعت]]، دیگر [[وحشت]] و ترسی برای تو نیست. عرض کردم: فدایت شوم! آیا این میت را میشناسی، در حالی که به [[خدا]] [[سوگند]] این [[سرزمین]] را تا به حال ندیده بودید و به آن [[سفر]] نکرده بودید؟ امام {{ع}} فرمودند: ای موسی! آیا نمیدانی که [[اعمال شیعیان]] ما در هر [[صبح و شام]] بر ما عرضه میشود؟ پس اگر تقصیری در [[اعمال]] آنها دیدیم از خدا میخواهیم که [[عفو]] کند و اگر کار خوبی دیدیم از خدا میخواهیم به او [[پاداش]] دهد»<ref>منتهی الامال، ص۸۶۷.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۴۳.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |