جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ولید بن جابر طایی در تاریخ اسلامی]] - [[ولید بن جابر طایی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
ولید بن جابر طایی از شعرا و سخنگویان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود، او پس از [[قتل عثمان]] در زمره [[یاران حضرت علی]]{{ع}} درآمد و در [[جنگ صفین]] شرکت کرد و از مردان نامآور در آن [[جنگ]] بود. او در [[لیلة الهریر]] همان [[شب]] به یاد ماندنی [[جنگ صفین]] که چیزی نمانده بود بساط [[معاویه]] برچیده شود، با حماسههای ماندگارش [[دل]] [[سپاهیان]] [[معاویه]] را به لرزه درآورد<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۲۹.</ref>. | ولید بن جابر طایی از شعرا و سخنگویان [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} بود، او پس از [[قتل عثمان]] در زمره [[یاران حضرت علی]] {{ع}} درآمد و در [[جنگ صفین]] شرکت کرد و از مردان نامآور در آن [[جنگ]] بود. او در [[لیلة الهریر]] همان [[شب]] به یاد ماندنی [[جنگ صفین]] که چیزی نمانده بود بساط [[معاویه]] برچیده شود، با حماسههای ماندگارش [[دل]] [[سپاهیان]] [[معاویه]] را به لرزه درآورد<ref>ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۲۹.</ref>. | ||
به [[نقل]] [[ابن اثیر]]، [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای او عهدنامهای صادر کردند که در [[قبیله]] آنان محفوظ است<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۸۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۹۷.</ref> | به [[نقل]] [[ابن اثیر]]، [[پیامبر خدا]] {{صل}} برای او عهدنامهای صادر کردند که در [[قبیله]] آنان محفوظ است<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۸۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۹۷.</ref> | ||
==در مجلس [[معاویه]]== | == در مجلس [[معاویه]] == | ||
پس از آنکه [[حکومت معاویه]] استقرار یافت، [[ولید بن جابر طایی]] همراه دیگر [[مردم]] نزد او رفت، [[معاویه]] او را نمیشناخت. وقتی نوبت به [[ولید بن جابر طایی|ولید]] رسید او خود را معرفی کرد. [[معاویه]] گفت: تو همان [[مرد]] [[لیلة الهریر]] هستی؟ گفت: آری، [[معاویه]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، هنوز آوای رجزی که تو در آن [[شب]] میخواندی، در گوش من طنینانداز است، آن [[شب]] صدای تو از همه صداها بلندتر بود و میگفتی: | پس از آنکه [[حکومت معاویه]] استقرار یافت، [[ولید بن جابر طایی]] همراه دیگر [[مردم]] نزد او رفت، [[معاویه]] او را نمیشناخت. وقتی نوبت به [[ولید بن جابر طایی|ولید]] رسید او خود را معرفی کرد. [[معاویه]] گفت: تو همان [[مرد]] [[لیلة الهریر]] هستی؟ گفت: آری، [[معاویه]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، هنوز آوای رجزی که تو در آن [[شب]] میخواندی، در گوش من طنینانداز است، آن [[شب]] صدای تو از همه صداها بلندتر بود و میگفتی: | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
[[ولید بن جابر طایی|ولید]] در پاسخ [[معاویه]] گفت: آری، این [[رجز]] را من خواندم. | [[ولید بن جابر طایی|ولید]] در پاسخ [[معاویه]] گفت: آری، این [[رجز]] را من خواندم. | ||
[[معاویه]] گفت: چرا گفتی؟ [[ولید بن جابر طایی|ولید]] گفت: بدین سبب که در [[خدمت]] مردی بودیم که هیچ خصلتی که موجب [[خلافت]] و فضیلتی که موجب تقدّم کسی باشد نبود، مگر این که همهاش در او جمع بود. او نخستین کسی بود که [[مسلمان]] شد و [[دانش]] او از همگان بیشتر و بردباریش از همه افزون بود، از همه سواران [[برگزیده]] پیشی میگرفت، هیچ کدام به گرد او نمیرسیدند. بر [[آمال]] خود مسلط بود و [[بیم]] [[لغزش]] او نمیرفت. [[حضرت علی]]{{ع}} [[راه هدایت]] را روشن ساخت و پرتوش [[کاستی]] نپذیرفت و [[راه راست]] را پیمود و آثارش کهنه نشد و چون [[خداوند]] با [[شهادت]] او ما را آزمود و [[حکومت]] را به هر یک از [[بندگان]] خویش که خواست محول فرمود، ما هم چون دیگر [[مسلمانان]] در آن [[حکومت]] درآمدیم و دست از حلقه [[طاعت]] بیرون نکشیدیم و گوهر رخشان [[اتحاد]] و [[جماعت]] را تیره نکردیم و اکنون هم آنچه که از ماست بر تو ظاهر شد. ای [[معاویه]]، باید بدانی که دلهای ما به دست [[خداوند]] است و [[خدا]] بیش از تو مالک دلهای ماست، اینک صفای ما را بپذیر و از کدورتها درگذر و کینههای پوشیده را تحریک مکن که [[آتش]] با آتشزنه افروخته میشود. | [[معاویه]] گفت: چرا گفتی؟ [[ولید بن جابر طایی|ولید]] گفت: بدین سبب که در [[خدمت]] مردی بودیم که هیچ خصلتی که موجب [[خلافت]] و فضیلتی که موجب تقدّم کسی باشد نبود، مگر این که همهاش در او جمع بود. او نخستین کسی بود که [[مسلمان]] شد و [[دانش]] او از همگان بیشتر و بردباریش از همه افزون بود، از همه سواران [[برگزیده]] پیشی میگرفت، هیچ کدام به گرد او نمیرسیدند. بر [[آمال]] خود مسلط بود و [[بیم]] [[لغزش]] او نمیرفت. [[حضرت علی]] {{ع}} [[راه هدایت]] را روشن ساخت و پرتوش [[کاستی]] نپذیرفت و [[راه راست]] را پیمود و آثارش کهنه نشد و چون [[خداوند]] با [[شهادت]] او ما را آزمود و [[حکومت]] را به هر یک از [[بندگان]] خویش که خواست محول فرمود، ما هم چون دیگر [[مسلمانان]] در آن [[حکومت]] درآمدیم و دست از حلقه [[طاعت]] بیرون نکشیدیم و گوهر رخشان [[اتحاد]] و [[جماعت]] را تیره نکردیم و اکنون هم آنچه که از ماست بر تو ظاهر شد. ای [[معاویه]]، باید بدانی که دلهای ما به دست [[خداوند]] است و [[خدا]] بیش از تو مالک دلهای ماست، اینک صفای ما را بپذیر و از کدورتها درگذر و کینههای پوشیده را تحریک مکن که [[آتش]] با آتشزنه افروخته میشود. | ||
[[معاویه]] از سخنان [[ولید بن جابر طایی|ولید]] به [[خشم]] آمد و گفت: ای [[برادر]] طائی، ما را به [[اوباش]] [[عراق]] [[تهدید]] میکنی؟ [[ولید بن جابر طایی|ولید]] پاسخ او را داد به طوری که [[معاویه]] بیشتر در [[غضب]] رفت و خواست او را به [[قتل]] برساند که با وساطت [[عفیر بن سیف بن ذی یزن]] از [[مرگ]] حتمی [[نجات]] یافت و به [[عراق]] فرستاده شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۲۹ - ۱۳۱ و به اختصار تنقیح المقال، ج۳، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۹۷-۱۳۹۸.</ref> | [[معاویه]] از سخنان [[ولید بن جابر طایی|ولید]] به [[خشم]] آمد و گفت: ای [[برادر]] طائی، ما را به [[اوباش]] [[عراق]] [[تهدید]] میکنی؟ [[ولید بن جابر طایی|ولید]] پاسخ او را داد به طوری که [[معاویه]] بیشتر در [[غضب]] رفت و خواست او را به [[قتل]] برساند که با وساطت [[عفیر بن سیف بن ذی یزن]] از [[مرگ]] حتمی [[نجات]] یافت و به [[عراق]] فرستاده شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۲۹ - ۱۳۱ و به اختصار تنقیح المقال، ج۳، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۹۷-۱۳۹۸.</ref> |