شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۴۹
، ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲وظیفهٔ شمارهٔ ۳، بخش دوم
جز (جایگزینی متن - '↵::::::' به ' ') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات پرسش | {{جعبه اطلاعات پرسش | ||
| موضوع اصلی = [[علم غیب معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب]] | | موضوع اصلی = [[علم غیب معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب]] | ||
| تصویر = 7626626262.jpg | | تصویر = 7626626262.jpg | ||
| نمایه وابسته = [[ضرورت و دلایل اثبات علم غیب معصوم (نمایه)|ضرورت و دلایل اثبات علم غیب معصوم]] | | نمایه وابسته = [[ضرورت و دلایل اثبات علم غیب معصوم (نمایه)|ضرورت و دلایل اثبات علم غیب معصوم]] | ||
| مدخل اصلی = [[علم غیب]] | | مدخل اصلی = [[علم غیب]] | ||
| موضوعات وابسته = | | موضوعات وابسته = | ||
| پاسخدهندگان = [[جعفر سبحانی|سبحانی]]؛ [[سید جواد حسینی|حسینی]]؛ [[حسین تربتی]]؛ [[محمد نظیر عرفانی|عرفانی]]؛ | | پاسخدهندگان = [[جعفر سبحانی|سبحانی]]؛ [[سید جواد حسینی|حسینی]]؛ [[حسین تربتی]]؛ [[محمد نظیر عرفانی|عرفانی]]؛ | ||
}} | }} | ||
'''شاهد تاریخی بر [[علم غیب]] [[امامان]]{{عم}} وجود دارد؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[علم غیب معصوم (پرسش)|علم غیب معصوم]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[علم غیب]]''' مراجعه شود. | '''شاهد تاریخی بر [[علم غیب]] [[امامان]] {{عم}} وجود دارد؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[علم غیب معصوم (پرسش)|علم غیب معصوم]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[علم غیب]]''' مراجعه شود. | ||
== عبارتهای دیگری از این پرسش == | == عبارتهای دیگری از این پرسش == | ||
* چه شواهد تاریخی بر غیب دانی [[امامان]]{{عم}} وجود دارد؟ | * چه شواهد تاریخی بر غیب دانی [[امامان]] {{عم}} وجود دارد؟ | ||
* آیا تاریخ به غیب دانی [[امامان]]{{عم}} گواهی میدهد؟ | * آیا تاریخ به غیب دانی [[امامان]] {{عم}} گواهی میدهد؟ | ||
* آیا با اسناد تاریخی میتوان اطلاع [[امامان]]{{عم}} بر [[علم غیب]] را ثابت کرد؟ | * آیا با اسناد تاریخی میتوان اطلاع [[امامان]] {{عم}} بر [[علم غیب]] را ثابت کرد؟ | ||
== پاسخ به این پرسش == | == پاسخ به این پرسش == | ||
[[پرونده:sobhani.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[جعفر سبحانی]]]] | [[پرونده:sobhani.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[جعفر سبحانی]]]] | ||
خط ۴۲: | خط ۳۹: | ||
<big>'''خبرهای غیبی سایر [[امامان]]'''</big>{{عم}} | <big>'''خبرهای غیبی سایر [[امامان]]'''</big>{{عم}} | ||
'''١.''' [[امام مجتبی]]{{ع}} از این که به وسیله همسر خود "جعده" مسموم میشود؛ خبر داد و نیز به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: سی هزار نفر از مردمی که ادعا میکنند از امت اسلام هستند برای کشتن تو و اسیر کردن فرزندان و خانواده تو با هم همدست میشوند<ref>اثبات الهداة، ج۵، ص ۱۴۷ و ١۵۰ به نقل از امالی صدوق و خرائج راوندی.</ref>. | '''١.''' [[امام مجتبی]] {{ع}} از این که به وسیله همسر خود "جعده" مسموم میشود؛ خبر داد و نیز به [[امام حسین]] {{ع}} گفت: سی هزار نفر از مردمی که ادعا میکنند از امت اسلام هستند برای کشتن تو و اسیر کردن فرزندان و خانواده تو با هم همدست میشوند<ref>اثبات الهداة، ج۵، ص ۱۴۷ و ١۵۰ به نقل از امالی صدوق و خرائج راوندی.</ref>. | ||
'''٢.''' عمر بن سعد به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: یا اباعبداللّه! در ناحیه ما مردم بی خردی هستند که میگویند من شما را می کشم! حضرت فرمود آنها بی خرد نیستند بلکه خردمندانند. امّا چشم من به این روشن است که تو پس از من جز کمی از گندم عراق نخواهی خورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ١٩٩ به نقل از ارشاد شیخ مفید.</ref>. اشاره به این که پس از داستان کربلا عمر زیادی نخواهد کرد و از عراق خارج نخواهد شد و به حکومت ری نخواهد رسید. | '''٢.''' عمر بن سعد به [[امام حسین]] {{ع}} گفت: یا اباعبداللّه! در ناحیه ما مردم بی خردی هستند که میگویند من شما را می کشم! حضرت فرمود آنها بی خرد نیستند بلکه خردمندانند. امّا چشم من به این روشن است که تو پس از من جز کمی از گندم عراق نخواهی خورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ١٩٩ به نقل از ارشاد شیخ مفید.</ref>. اشاره به این که پس از داستان کربلا عمر زیادی نخواهد کرد و از عراق خارج نخواهد شد و به حکومت ری نخواهد رسید. | ||
'''۳.''' [[امام سجاد]]{{ع}} به فرزندش [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: پس از من برادرت عبداللّه ادعای [[امامت]] میکند و مردم را به سوی خود دعوت می نماید امّا عمر او کوتاه است وزود از دنیا میرود. [[امام باقر]]{{ع}} می فرماید: پس از رحلت پدرم برادرم عبداللّه ادعای امامت و جانشینی پدرم را نمود ولی طولی نکشید که از دنیا رفت؛ همان طور که پدرم خبر داده بود <ref>همان کتاب، ج۵، ص ۲۴۵ـ ۲۴۶ به نقل از کشف الغمه اربلی.</ref>. | '''۳.''' [[امام سجاد]] {{ع}} به فرزندش [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: پس از من برادرت عبداللّه ادعای [[امامت]] میکند و مردم را به سوی خود دعوت می نماید امّا عمر او کوتاه است وزود از دنیا میرود. [[امام باقر]] {{ع}} می فرماید: پس از رحلت پدرم برادرم عبداللّه ادعای امامت و جانشینی پدرم را نمود ولی طولی نکشید که از دنیا رفت؛ همان طور که پدرم خبر داده بود <ref>همان کتاب، ج۵، ص ۲۴۵ـ ۲۴۶ به نقل از کشف الغمه اربلی.</ref>. | ||
'''۴.''' [[امام محمد باقر]]{{ع}} جوانی را در مسجد دید که میخندید. فرمود: در خانه خدا میخندی در حالی که سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت. آن جوان پس از سه روز از دنیا رفت. و نیز به [[ابو بصیر]] فرمود: هنگامی که به کوفه برگردی خداوند دو پسر به تو عنایت میکند یکی را عیسی و دیگری را محمد نام میگذاری و هر دوی آنها از شیعیان ما خواهند بود. [[ابو بصیر]] میگوید: همانطور که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود شد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٠۵ به نقل از مشارق الانوار.</ref>. | '''۴.''' [[امام محمد باقر]] {{ع}} جوانی را در مسجد دید که میخندید. فرمود: در خانه خدا میخندی در حالی که سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت. آن جوان پس از سه روز از دنیا رفت. و نیز به [[ابو بصیر]] فرمود: هنگامی که به کوفه برگردی خداوند دو پسر به تو عنایت میکند یکی را عیسی و دیگری را محمد نام میگذاری و هر دوی آنها از شیعیان ما خواهند بود. [[ابو بصیر]] میگوید: همانطور که [[امام]] {{ع}} خبر داده بود شد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٠۵ به نقل از مشارق الانوار.</ref>. | ||
'''۵.''' در داستان آن مرد شامی و هشام که درباره امامت با هم بحث می کردند. مرد شامی از هشام پرسید؛ در زمان ما امام کیست؟ هشام اشاره به [[امام صادق]]{{ع}} کرد و گفت: امروز [[امام]]{{ع}} ما همین مردی است که اینجا نشسته و مردم از گوشه و کنار به سوی او کوچ میکنند وما را از آسمان و زمین خبر می دهد و این علم و دانش را از پدران خود تا رسول خدا به ارث برده است. مرد شامی گفت: از کجا این سخن را تصدیق کنم و بپذیرم؟ هشام گفت: هم اکنون هر چه خواهی از او بپرس. [[امام صادق]]{{ع}} رو به او کرد و فرمود: می خواهی از جزئیات مسافرتت تا اینجا خبر دهم؟ همه را خبر داد و مرد شامی تصدیق کرد و به امامت آن حضرت ایمان آورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٣۶ به نقل از کافی و ارشاد مفید و اعلام الوری طبرسی و احتجاج طبرسی.</ref>. | '''۵.''' در داستان آن مرد شامی و هشام که درباره امامت با هم بحث می کردند. مرد شامی از هشام پرسید؛ در زمان ما امام کیست؟ هشام اشاره به [[امام صادق]] {{ع}} کرد و گفت: امروز [[امام]] {{ع}} ما همین مردی است که اینجا نشسته و مردم از گوشه و کنار به سوی او کوچ میکنند وما را از آسمان و زمین خبر می دهد و این علم و دانش را از پدران خود تا رسول خدا به ارث برده است. مرد شامی گفت: از کجا این سخن را تصدیق کنم و بپذیرم؟ هشام گفت: هم اکنون هر چه خواهی از او بپرس. [[امام صادق]] {{ع}} رو به او کرد و فرمود: می خواهی از جزئیات مسافرتت تا اینجا خبر دهم؟ همه را خبر داد و مرد شامی تصدیق کرد و به امامت آن حضرت ایمان آورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٣۶ به نقل از کافی و ارشاد مفید و اعلام الوری طبرسی و احتجاج طبرسی.</ref>. | ||
'''۶.''' سلیمان بن حفص میگوید: بر امام هفتم وارد شدم و خیال داشتم از آن حضرت بپرسم که امام بعد از شما کیست؟ پیش از این که من سؤال را مطرح کنم حضرت فرمود: ای سلیمان! پس از من فرزندم علی، وصی و جانشین من وحجت خدا بر مردم است<ref>همان کتاب، ج٥، ص ٥٠٨ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>. | '''۶.''' سلیمان بن حفص میگوید: بر امام هفتم وارد شدم و خیال داشتم از آن حضرت بپرسم که امام بعد از شما کیست؟ پیش از این که من سؤال را مطرح کنم حضرت فرمود: ای سلیمان! پس از من فرزندم علی، وصی و جانشین من وحجت خدا بر مردم است<ref>همان کتاب، ج٥، ص ٥٠٨ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>. | ||
'''٧.''' [[حمزة بن جعفر]] میگوید: یک سال [[حضرت رضا]]{{ع}} و هارون الرشید هر دو به حج آمده بودند یک روز در مسجدالحرام بودیم هارون از یک درب خارج شد و [[حضرت رضا]]{{ع}} از درب دیگر، ومن خدمت آن حضرت بودم اشاره به هارون کرد و فرمود: چقدر خانه او دور است و ملاقات نزدیک سپس فرمود: طوس! طوس! ای طوس! به زودی من و هارون را در کنار هم قرار می دهی<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٧٧ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>! و بدین ترتیب از این که محل دفن هر دوی آنها در خراسان خواهد بود خبر داد. | '''٧.''' [[حمزة بن جعفر]] میگوید: یک سال [[حضرت رضا]] {{ع}} و هارون الرشید هر دو به حج آمده بودند یک روز در مسجدالحرام بودیم هارون از یک درب خارج شد و [[حضرت رضا]] {{ع}} از درب دیگر، ومن خدمت آن حضرت بودم اشاره به هارون کرد و فرمود: چقدر خانه او دور است و ملاقات نزدیک سپس فرمود: طوس! طوس! ای طوس! به زودی من و هارون را در کنار هم قرار می دهی<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٧٧ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>! و بدین ترتیب از این که محل دفن هر دوی آنها در خراسان خواهد بود خبر داد. | ||
'''٨.''' حضرت عبدالعظیم حسنی که در ری مدفون است میگوید: بر [[امام جواد]]{{ع}} وارد شدم و میخواستم از آن حضرت بپرسم که آیا [[قائم آل محمّد]]{{عم}} همان مهدی موعود است یا غیر او است؟ آن حضرت پیش از این که من سؤال خود را عنوان کنم فرمود: ای عبدالعظیم! [[قائم آل محمّد]]{{عم}} همان مهدی است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ١٨١ به نقل از اکمال الدین صدوق.</ref>. | '''٨.''' حضرت عبدالعظیم حسنی که در ری مدفون است میگوید: بر [[امام جواد]] {{ع}} وارد شدم و میخواستم از آن حضرت بپرسم که آیا [[قائم آل محمّد]] {{عم}} همان مهدی موعود است یا غیر او است؟ آن حضرت پیش از این که من سؤال خود را عنوان کنم فرمود: ای عبدالعظیم! [[قائم آل محمّد]] {{عم}} همان مهدی است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ١٨١ به نقل از اکمال الدین صدوق.</ref>. | ||
'''٩.''' [[احمد بن عیسی]] میگوید: [[پیامبر]]{{صل}} را در خواب دیدم که یک مشت خرما به من مرحمت کرد خرماها را شمردم. بیست و پنج دانه بود. سپس بر [[امام هادی]]{{ع}} وارد شدم آن حضرت یک مشت خرما به من داد و فرمود اگر [[پیامبر خدا]]{{صل}} زیادتر میداد من هم زیادتر میدادم. [[احمد بن عیسی]] میگوید: خرماها را شمردم همان بیست و پنج دانه بود<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٢٦٦ به نقل از الصراط المستقیم علی بن یونس بیاضی عاملی.</ref>. | '''٩.''' [[احمد بن عیسی]] میگوید: [[پیامبر]] {{صل}} را در خواب دیدم که یک مشت خرما به من مرحمت کرد خرماها را شمردم. بیست و پنج دانه بود. سپس بر [[امام هادی]] {{ع}} وارد شدم آن حضرت یک مشت خرما به من داد و فرمود اگر [[پیامبر خدا]] {{صل}} زیادتر میداد من هم زیادتر میدادم. [[احمد بن عیسی]] میگوید: خرماها را شمردم همان بیست و پنج دانه بود<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٢٦٦ به نقل از الصراط المستقیم علی بن یونس بیاضی عاملی.</ref>. | ||
'''١٠.''' حجاج عبدی میگوید:هنگام حرکت از بصره پسرم بیمار بود. برای [[حضرت عسکری]]{{ع}} که در سامرا بودند نوشتم که در حق او دعا کند. حضرت در جواب من نوشتند: خداوند پسرت را رحمت کند که با ایمان بود! پس از چندی از بصره خبر فوت فرزندم رسید. معلوم شد در همان روزی که [[حضرت عسکری]]{{ع}} نامه نوشته بودند؛ از دنیا رفته بوده است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٣٢٣ به نقل از خرائج راوندی. صفحه ١٣٩</ref>. | '''١٠.''' حجاج عبدی میگوید:هنگام حرکت از بصره پسرم بیمار بود. برای [[حضرت عسکری]] {{ع}} که در سامرا بودند نوشتم که در حق او دعا کند. حضرت در جواب من نوشتند: خداوند پسرت را رحمت کند که با ایمان بود! پس از چندی از بصره خبر فوت فرزندم رسید. معلوم شد در همان روزی که [[حضرت عسکری]] {{ع}} نامه نوشته بودند؛ از دنیا رفته بوده است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٣٢٣ به نقل از خرائج راوندی. صفحه ١٣٩</ref>. | ||
== پاسخها و دیدگاههای متفرقه == | == پاسخها و دیدگاههای متفرقه == | ||
خط ۶۹: | خط ۶۶: | ||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید جواد حسینی]]''' در مقاله خود ''«[[امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید جواد حسینی]]''' در مقاله خود ''«[[امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]]»'' در اینباره گفته است: | ||
*ابوالقاسم کاتب راشد نقل میکند: که مردی از سادات علوی برای کار و کوشش، و تحصیل روزی از خانه خود در سامراء خارج شد و در خارج شهر به مردی از اهل همدان برخورد نمود که آمده بود و میخواست [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} را زیارت کند. مرد همدانی پرسید: ای مرد! از کجا میآیی و اهل کدام شهری؟ مرد علوی جواب داد اهل سامرا و در پی تحصیل روزی از خانهام خارج شدهام، او گفت: آیا حاضری مرا به خانه [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} راهنمایی کنی و در عوض پنجاه دینار از من بگیری؟ مرد علوی جواب داد مانعی ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت عسکری آمدند... وقتی رسیدند اذن ورود خواستند، حضرت عسکری به آن دو اجازه ورود داد در حالی که در صحن منزل نشسته بود، وقتی نگاهش به مرد همدانی افتاد فرمود: تو فلانی فرزند فلانی هستی؟ عرض کرد: بله، فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصیت کرده است آمدهای آن وصیّت را ادا کنی، و با تو چهار هزار دینار است که آن را تحویل بده، آن مرد گفت: بله (همین طور است) و آن را به حضرت تقدیم کرد. آنگاه به علوی نگاه کرد و فرمود: تو برای تحصیل فضل (الهی و روزی) به سوی جبل خارج شدی، این مرد (همدانی) به تو پنجاه دینار داد، و تو هم با او برگشتی و الآن هم، پنجاه دینار به تو عطا میکنیم. در این روایت چند خبر غیبی از حضرت نقل شده است: اسم و رسم مرد همدانی(جبلی) را گفتن بدون آشنایی قبلی؛ خبر از وصیّت پدر آن مرد؛ خبر از مبلغ دقیق مالی که وصیّت شده بود که به امام پرداخت شود؛ خبر از قرار داد علوی با مرد همدانی. | * ابوالقاسم کاتب راشد نقل میکند: که مردی از سادات علوی برای کار و کوشش، و تحصیل روزی از خانه خود در سامراء خارج شد و در خارج شهر به مردی از اهل همدان برخورد نمود که آمده بود و میخواست [[امام عسکری|امام حسن عسکری]] {{ع}} را زیارت کند. مرد همدانی پرسید: ای مرد! از کجا میآیی و اهل کدام شهری؟ مرد علوی جواب داد اهل سامرا و در پی تحصیل روزی از خانهام خارج شدهام، او گفت: آیا حاضری مرا به خانه [[امام عسکری|امام حسن عسکری]] {{ع}} راهنمایی کنی و در عوض پنجاه دینار از من بگیری؟ مرد علوی جواب داد مانعی ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت عسکری آمدند... وقتی رسیدند اذن ورود خواستند، حضرت عسکری به آن دو اجازه ورود داد در حالی که در صحن منزل نشسته بود، وقتی نگاهش به مرد همدانی افتاد فرمود: تو فلانی فرزند فلانی هستی؟ عرض کرد: بله، فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصیت کرده است آمدهای آن وصیّت را ادا کنی، و با تو چهار هزار دینار است که آن را تحویل بده، آن مرد گفت: بله (همین طور است) و آن را به حضرت تقدیم کرد. آنگاه به علوی نگاه کرد و فرمود: تو برای تحصیل فضل (الهی و روزی) به سوی جبل خارج شدی، این مرد (همدانی) به تو پنجاه دینار داد، و تو هم با او برگشتی و الآن هم، پنجاه دینار به تو عطا میکنیم. در این روایت چند خبر غیبی از حضرت نقل شده است: اسم و رسم مرد همدانی(جبلی) را گفتن بدون آشنایی قبلی؛ خبر از وصیّت پدر آن مرد؛ خبر از مبلغ دقیق مالی که وصیّت شده بود که به امام پرداخت شود؛ خبر از قرار داد علوی با مرد همدانی. | ||
*اسماعیل بن محمّد که از فرزندان عبداللّه بن عباس است میگوید: مبلغ دویست دینار پول داشتم که آنها را در زمین دفن کرده بودم، و بر سر راه امام عسکری قرار گرفته و به او عرض کردم: یابن رسول اللّه من درآمدی ندارم تا برای شب و روزم نانی تهیه کنم و در وضع اسفناکی بسر میبرم، تا جایی که حتی یک دینار پول ندارم، و جای تعجب این بود که اسماعیل در حضور امام به دروغ سوگند یاد کرد. حضرت از شنیدن سخنان اسماعیل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم یاد میکنی، و من میدانم که تو دویست دینار دفن کردهای ولی این را بدان که روزی شدیداً به آن پول محتاج میشوی و لکن از آن استفاده نمیبری؟ و امام اضافه کرد که من این سخنان را برای این نمیگویم که تو را از احسان خود محروم سازم، آنگاه به غلام خویش دستور داد که هرچه داری به او بپرداز، و غلام موجودی حضرتش را که صددینار بود، به وی داد: از این جریان مدّتی گذشت تا زمانی که اسماعیل شدیداً به آن دویست دینار دفن شده نیاز پیدا کرد با این که جای دفن دینارها را تغییر داده بود وقتی سراغ آن رفت متوجّه شد که پسرش دینارها را خرج کرده و حتی یک درهم باقی نگذاشته است. در این روایت نیز حضرت چند خبر غیبی داد: ناحق قسم یاد کردن اسماعیل؛ مبلغ دقیق دینارهای دفن شده را گفتن؛ از همه جالبتر این که خبر داد از آن دینارها بهره نمیبری. | * اسماعیل بن محمّد که از فرزندان عبداللّه بن عباس است میگوید: مبلغ دویست دینار پول داشتم که آنها را در زمین دفن کرده بودم، و بر سر راه امام عسکری قرار گرفته و به او عرض کردم: یابن رسول اللّه من درآمدی ندارم تا برای شب و روزم نانی تهیه کنم و در وضع اسفناکی بسر میبرم، تا جایی که حتی یک دینار پول ندارم، و جای تعجب این بود که اسماعیل در حضور امام به دروغ سوگند یاد کرد. حضرت از شنیدن سخنان اسماعیل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم یاد میکنی، و من میدانم که تو دویست دینار دفن کردهای ولی این را بدان که روزی شدیداً به آن پول محتاج میشوی و لکن از آن استفاده نمیبری؟ و امام اضافه کرد که من این سخنان را برای این نمیگویم که تو را از احسان خود محروم سازم، آنگاه به غلام خویش دستور داد که هرچه داری به او بپرداز، و غلام موجودی حضرتش را که صددینار بود، به وی داد: از این جریان مدّتی گذشت تا زمانی که اسماعیل شدیداً به آن دویست دینار دفن شده نیاز پیدا کرد با این که جای دفن دینارها را تغییر داده بود وقتی سراغ آن رفت متوجّه شد که پسرش دینارها را خرج کرده و حتی یک درهم باقی نگذاشته است. در این روایت نیز حضرت چند خبر غیبی داد: ناحق قسم یاد کردن اسماعیل؛ مبلغ دقیق دینارهای دفن شده را گفتن؛ از همه جالبتر این که خبر داد از آن دینارها بهره نمیبری. | ||
*مردی از امام پرسید: چرا سهم الارث مرد دو برابر سهم الارث زن است؟ مگر زن بی چاره چه گناهی دارد؟ حضرت در جواب فرمودند: برای این که: نفقه مرد از زن بیشتر است. مرد در جهاد و جبهه شرکت میکند، و هزینه زندگی خانوادهاش را تأمین میکند، در دیه عاقله که بر اثر قتل خطائی پیش میآید که بر مردان فامیل واجب است شرکت دارد. ولی زن در تمامی آنچه گفته شد معاف است. پرسشگر چون جواب حضرت را شنید، در دل با خود گفت: این سؤال را ابن ابی العوجاء از [[امام صادق]] {{ع}} سؤال کرده بود، آن حضرت به همین صورت جواب داده بود. حضرت عسکری {{ع}} (درجا) از قلب او خبر داد و فرمود: ای ابا محمد صحیح است. این سؤال، سؤال ابن ابی العوجاء است، اگر معنی پرسش شما یکی باشد، جواب ما [[اهل بیت]] نیز یکی است. ما اوّل و آخرمان با هم تفاوتی ندارند، و همه در علم یکسان هستیم، و همگی نور واحد، و از شجر واحدی میباشیم، (منتهی) [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} و [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} فضیلت بیشتری دارند. | * مردی از امام پرسید: چرا سهم الارث مرد دو برابر سهم الارث زن است؟ مگر زن بی چاره چه گناهی دارد؟ حضرت در جواب فرمودند: برای این که: نفقه مرد از زن بیشتر است. مرد در جهاد و جبهه شرکت میکند، و هزینه زندگی خانوادهاش را تأمین میکند، در دیه عاقله که بر اثر قتل خطائی پیش میآید که بر مردان فامیل واجب است شرکت دارد. ولی زن در تمامی آنچه گفته شد معاف است. پرسشگر چون جواب حضرت را شنید، در دل با خود گفت: این سؤال را ابن ابی العوجاء از [[امام صادق]] {{ع}} سؤال کرده بود، آن حضرت به همین صورت جواب داده بود. حضرت عسکری {{ع}} (درجا) از قلب او خبر داد و فرمود: ای ابا محمد صحیح است. این سؤال، سؤال ابن ابی العوجاء است، اگر معنی پرسش شما یکی باشد، جواب ما [[اهل بیت]] نیز یکی است. ما اوّل و آخرمان با هم تفاوتی ندارند، و همه در علم یکسان هستیم، و همگی نور واحد، و از شجر واحدی میباشیم، (منتهی) [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} و [[امام علی|امیرمؤمنان]] {{ع}} فضیلت بیشتری دارند. | ||
* [[ابی حمزه نصیر خادم]] میگوید: از [[امام عسکری]]{{ع}} بارها شنیدم که با غلامانش که ترک زبان، رومی و..بودند با زبان آنها صحبت میکرد، من از این مسئله تعجب کردم، و در دل با خودم گفتم: آخر این [[امام]] در مدینه به دنیا آمده "چگونه ترکی و رومی و... صحبت میکند"...این را با خود گفتم، پس حضرت عسکری رو کرد به من فرمود: براستی خداوندی که نامش بلند است، حجّتش را از دیگر مخلوقاتش ممتاز نموده "به این صورت که" به او شناخت همه چیز را عطا فرموده، و او (حجّت خدا) به زبانهای مختلف اسباب و علل کارها و حوادث "گوناگون که پیش میآید" آگاهی و شناخت دارد، اگر این نبود، بین حجّت (و امام) و مردم فرقی نبود. | * [[ابی حمزه نصیر خادم]] میگوید: از [[امام عسکری]] {{ع}} بارها شنیدم که با غلامانش که ترک زبان، رومی و..بودند با زبان آنها صحبت میکرد، من از این مسئله تعجب کردم، و در دل با خودم گفتم: آخر این [[امام]] در مدینه به دنیا آمده "چگونه ترکی و رومی و... صحبت میکند"...این را با خود گفتم، پس حضرت عسکری رو کرد به من فرمود: براستی خداوندی که نامش بلند است، حجّتش را از دیگر مخلوقاتش ممتاز نموده "به این صورت که" به او شناخت همه چیز را عطا فرموده، و او (حجّت خدا) به زبانهای مختلف اسباب و علل کارها و حوادث "گوناگون که پیش میآید" آگاهی و شناخت دارد، اگر این نبود، بین حجّت (و امام) و مردم فرقی نبود. | ||
* [[محمد بن عیاش]] میگوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات [[امام عسکری]]{{,}} گفتگو میکردیم، فردی ناصبی "دشمن [[اهل بیت]]" گفت: من نوشتهای بدون مرکب برای او مینویسم، اگر آن را پاسخ داد میپذیرم که او بر حق است. ما مسائل خود را نوشتیم، ناصبی نیز بدون مرکّب روی برگهای مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم، حضرت پاسخ سؤالهای ما را مرقوم فرمود و روی برگه مربوط به ناصبی "که گویا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگوید" اسم او اسم پدرش را نوشت! ناصبی چون آن نامه را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. در این روایت نیز حضرت با علم غیبی خط بی مرکب را خواند و باعث هدایت ناصبی شد. | * [[محمد بن عیاش]] میگوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات [[امام عسکری]]{{,}} گفتگو میکردیم، فردی ناصبی "دشمن [[اهل بیت]]" گفت: من نوشتهای بدون مرکب برای او مینویسم، اگر آن را پاسخ داد میپذیرم که او بر حق است. ما مسائل خود را نوشتیم، ناصبی نیز بدون مرکّب روی برگهای مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم، حضرت پاسخ سؤالهای ما را مرقوم فرمود و روی برگه مربوط به ناصبی "که گویا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگوید" اسم او اسم پدرش را نوشت! ناصبی چون آن نامه را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. در این روایت نیز حضرت با علم غیبی خط بی مرکب را خواند و باعث هدایت ناصبی شد. | ||
*شخصی به نام (حلبی) میگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامهای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد. در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: درباره امامت ابومحمد اختلافی پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانهای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان ابوذر غفاری هستم، در این هنگام امام حسن همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت حمدویه چه میکند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود. | * شخصی به نام (حلبی) میگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج [[امام عسکری|امام حسن عسکری]] {{ع}} از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامهای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد. در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: درباره امامت ابومحمد اختلافی پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانهای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان ابوذر غفاری هستم، در این هنگام امام حسن همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت حمدویه چه میکند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود. | ||
*ابوالادیان میگوید: من از خدمتگزاران امام عسکری بودم و نامههای آن حضرت را به شهرها میبردم. در بیماری که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن میبری. پانزده روز در سامراء نخواهی بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامههای آن حضرت را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش جعفر (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک میگویند! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب میخورد و قمار بازی میکند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولی از من چیزی نپرسید! در این هنگام عقید خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند سمّان و حسن بن علی معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندانهای پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش [[امام هادی]] {{ع}} دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامهها را که همراه توست بده! جواب نامهها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه "نماز بر جنازه، خواستن جواب نامهها" حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجز و شاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او میخواست با این سؤال جعفر را "که بی خود ادعای امامت کرده بود" محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیدهام و نمیشناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرمودهاند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایی آوردهایم. بفرمایید: نامهها را چه کسانی نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گرد جامههای خود را پاک میکرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم! در این میان خادمی از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند. نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است. | * ابوالادیان میگوید: من از خدمتگزاران امام عسکری بودم و نامههای آن حضرت را به شهرها میبردم. در بیماری که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن میبری. پانزده روز در سامراء نخواهی بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامههای آن حضرت را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش جعفر (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک میگویند! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب میخورد و قمار بازی میکند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولی از من چیزی نپرسید! در این هنگام عقید خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند سمّان و حسن بن علی معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندانهای پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش [[امام هادی]] {{ع}} دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامهها را که همراه توست بده! جواب نامهها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه "نماز بر جنازه، خواستن جواب نامهها" حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجز و شاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او میخواست با این سؤال جعفر را "که بی خود ادعای امامت کرده بود" محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیدهام و نمیشناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرمودهاند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایی آوردهایم. بفرمایید: نامهها را چه کسانی نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گرد جامههای خود را پاک میکرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم! در این میان خادمی از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند. نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است. | ||
در نتیجه باید گفت که [[امامان]]{{عم}} طبق آیات قرآنی و روایات وارده برخوردار از علم غیبی هستند و در موارد لازم و ضروری جهت هدایت انسانها از آن استفاده میکنند امّا [[حضرت عسکری]]{{ع}} بخاطر شک و تردیدهایی که درباره [[امامت]] آن حضرت به وجود آمده بود مجبور شد، به صورت وسیع و گسترده، برای شک زدایی، تقویت ایمان شیعیان، و هدایت گمراهان و اقناع مخالفان از علوم غیبی استفاده نمایند»<ref>[[سید جواد حسینی]]، [[مام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]].</ref>. | در نتیجه باید گفت که [[امامان]] {{عم}} طبق آیات قرآنی و روایات وارده برخوردار از علم غیبی هستند و در موارد لازم و ضروری جهت هدایت انسانها از آن استفاده میکنند امّا [[حضرت عسکری]] {{ع}} بخاطر شک و تردیدهایی که درباره [[امامت]] آن حضرت به وجود آمده بود مجبور شد، به صورت وسیع و گسترده، برای شک زدایی، تقویت ایمان شیعیان، و هدایت گمراهان و اقناع مخالفان از علوم غیبی استفاده نمایند»<ref>[[سید جواد حسینی]]، [[مام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]].</ref>. | ||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۹۳: | خط ۹۰: | ||
«آگاهی از غیب و گزارش امام از حوادث و رویدادهای پنهان و پوشیده، به خصوص جریانهایی که پس از شهادت ایشان رخ داده است، یکی از ابعاد گسترده نهج البلاغه را تشکیل میدهد و در مجموع، حدود هفتاد و پنج خبر غیبی در نهج البلاغه آمده است که اکثراً و یا مجموع آنها تحقق پذیرفتهاند. | «آگاهی از غیب و گزارش امام از حوادث و رویدادهای پنهان و پوشیده، به خصوص جریانهایی که پس از شهادت ایشان رخ داده است، یکی از ابعاد گسترده نهج البلاغه را تشکیل میدهد و در مجموع، حدود هفتاد و پنج خبر غیبی در نهج البلاغه آمده است که اکثراً و یا مجموع آنها تحقق پذیرفتهاند. | ||
پس از آنکه جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد، [[حضرت علی]]{{ع}} خطبهای ایراد فرمود که مضمون بخشی از آن چنین است: {{عربی|"وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ"}}<ref>به خدا سوگند شهر شما غرق می گردد و مسجد شما را می نگرم که گویی بسان سینه کشتی از آب بیرون مانده است.</ref> | پس از آنکه جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد، [[حضرت علی]] {{ع}} خطبهای ایراد فرمود که مضمون بخشی از آن چنین است: {{عربی|"وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ"}}<ref>به خدا سوگند شهر شما غرق می گردد و مسجد شما را می نگرم که گویی بسان سینه کشتی از آب بیرون مانده است.</ref> | ||
امیرمؤمنان خبر میدهد که حضرتش پیش از معاویه از دنیا میرود و معاویه پس از او بر عراق مسلط میگردد و سپس میافزاید: {{عربی|"إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي"}}<ref>از شما میخواهد که به من ناسزا گویید و از من بیزاری جویید.</ref> همان طور که حضرت علی خبر داده بود، معاویه پس از آن حضرت بر عراق مسلط شد و از مردم خواست تا به آن حضرت ناسزا گویند و ماجرای تأسف بار ناسزاگویی به امیرمؤمنان، که در زمان معاویه مرسوم شده بود و حتی در خطبههای نماز جمعه نیز صورت میگرفت، در تاریخ ثبت شده است. | امیرمؤمنان خبر میدهد که حضرتش پیش از معاویه از دنیا میرود و معاویه پس از او بر عراق مسلط میگردد و سپس میافزاید: {{عربی|"إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي"}}<ref>از شما میخواهد که به من ناسزا گویید و از من بیزاری جویید.</ref> همان طور که حضرت علی خبر داده بود، معاویه پس از آن حضرت بر عراق مسلط شد و از مردم خواست تا به آن حضرت ناسزا گویند و ماجرای تأسف بار ناسزاگویی به امیرمؤمنان، که در زمان معاویه مرسوم شده بود و حتی در خطبههای نماز جمعه نیز صورت میگرفت، در تاریخ ثبت شده است. | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۴: | ||
| پاسخ = آقای '''[[محمد نظیر عرفانی|عرفانی]]''' در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[بررسی علم غیب معصومان (پایاننامه)|بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آقای '''[[محمد نظیر عرفانی|عرفانی]]''' در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[بررسی علم غیب معصومان (پایاننامه)|بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین]]»'' در اینباره گفته است: | ||
*«برخی از روایات نیز بیانگر برخی از خبرهای غیبی است که از زبان [[معصوم]]{{ع}} وارد شده است همانند: خبر [[پیامبر]]{{صل}} که فرموده بودند: یا علی! تو با گروه پیمان شکن و گروه ستمگر و گروه منحرف نبرد خواهی کرد. در این خبر از پیامبر میبینیم که ایشان از پیدایش گروههای ناکثین، مارقین و قاسطین خبر میدهند. | *«برخی از روایات نیز بیانگر برخی از خبرهای غیبی است که از زبان [[معصوم]] {{ع}} وارد شده است همانند: خبر [[پیامبر]] {{صل}} که فرموده بودند: یا علی! تو با گروه پیمان شکن و گروه ستمگر و گروه منحرف نبرد خواهی کرد. در این خبر از پیامبر میبینیم که ایشان از پیدایش گروههای ناکثین، مارقین و قاسطین خبر میدهند. | ||
همچنین [[عدی بن حاتم]] نقل میکند: در محضر [[رسول اکرم]]{{صل}} بودم که شخصی آمد و اظهار نیازمندی کرد، چیزی نگذشت دیگری آمد و از نا امنی راه شکایت کرد، در این هنگام پیامبر رو به من کرد و فرمود: حیره را دیدهای؟ گفتم: اوصاف آن را شنیدهام اما آن را ندیدهام، فرمود: چیزی نمیگذرد که امنیت سراسر منطقه را فرا میگیرد و کاروان به قصد زیارت خانه خدا از حیره حرکت میکند و در این راه جز از خدا نمیترسد، سپس افزودند: اگر از عمری برخوردار شوی از گروهی خواهی بود که گنج کسری را فتح خواهند کرد. [[عدی بن حاتم]] میگوید، تمام آنچه را که [[رسول خدا]] گفته بود را مشاهده نمودم و آنها به وقوع پیوست. همچنین از [[حضرت علی]]{{ع}} روایت شده که فرمودند: به خدا سوگند شهر شما بصره غرق میشود مسجد شما بسان سینه کشتیای که بدنه آن در آب فرو میرود و تنها سینهاش روی آب ظاهر است، دیده میشود. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه مینویسد: بصره تا کنون دو بار در آب غرق شده است یک بار در زمان "القادر بالله" و بار دیگر در زمان "القائم بامر الله" طغیان آبهای خلیج فارس این شهر را در آب فرو برد و از آن همه ساختمان تنها قسمتی از مسجد جامع همان طور که علی خبر داده بود در میان آب دیده میشد»<ref>[[بررسی علم غیب معصومان (پایاننامه)|بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین]]، ص۲۴.</ref>. | همچنین [[عدی بن حاتم]] نقل میکند: در محضر [[رسول اکرم]] {{صل}} بودم که شخصی آمد و اظهار نیازمندی کرد، چیزی نگذشت دیگری آمد و از نا امنی راه شکایت کرد، در این هنگام پیامبر رو به من کرد و فرمود: حیره را دیدهای؟ گفتم: اوصاف آن را شنیدهام اما آن را ندیدهام، فرمود: چیزی نمیگذرد که امنیت سراسر منطقه را فرا میگیرد و کاروان به قصد زیارت خانه خدا از حیره حرکت میکند و در این راه جز از خدا نمیترسد، سپس افزودند: اگر از عمری برخوردار شوی از گروهی خواهی بود که گنج کسری را فتح خواهند کرد. [[عدی بن حاتم]] میگوید، تمام آنچه را که [[رسول خدا]] گفته بود را مشاهده نمودم و آنها به وقوع پیوست. همچنین از [[حضرت علی]] {{ع}} روایت شده که فرمودند: به خدا سوگند شهر شما بصره غرق میشود مسجد شما بسان سینه کشتیای که بدنه آن در آب فرو میرود و تنها سینهاش روی آب ظاهر است، دیده میشود. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه مینویسد: بصره تا کنون دو بار در آب غرق شده است یک بار در زمان "القادر بالله" و بار دیگر در زمان "القائم بامر الله" طغیان آبهای خلیج فارس این شهر را در آب فرو برد و از آن همه ساختمان تنها قسمتی از مسجد جامع همان طور که علی خبر داده بود در میان آب دیده میشد»<ref>[[بررسی علم غیب معصومان (پایاننامه)|بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین]]، ص۲۴.</ref>. | ||
*«در جنگ نهروان [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: کشته شدن خوارج قبل از عبور از پل روی نهر است اما چند نفر خبر آوردند که خوارج از پل عبور کردهاند اما وقتی نزدیک شدند دیدند خوارج قبل از پل مقر خود را قرار دادهاند. | *«در جنگ نهروان [[حضرت علی]] {{ع}} فرمود: کشته شدن خوارج قبل از عبور از پل روی نهر است اما چند نفر خبر آوردند که خوارج از پل عبور کردهاند اما وقتی نزدیک شدند دیدند خوارج قبل از پل مقر خود را قرار دادهاند. | ||
باز حضرت فرمودند: در این جنگ (نهروان) از ما کمتر از ده نفر شهید خواهد شد و از خوارج که چهارده هزار نفر بودند بیش از ده نفر زنده نخواهند ماند و این خبر به همین شکل واقع گردید. | باز حضرت فرمودند: در این جنگ (نهروان) از ما کمتر از ده نفر شهید خواهد شد و از خوارج که چهارده هزار نفر بودند بیش از ده نفر زنده نخواهند ماند و این خبر به همین شکل واقع گردید. | ||
خبر دادن [[امام علی]] {{ع}} از قاتل [[امام حسین]]{{ع}}. | خبر دادن [[امام علی]] {{ع}} از قاتل [[امام حسین]] {{ع}}. | ||
خبر دادن امام علی از کیفیت شهادت عمار. | خبر دادن امام علی از کیفیت شهادت عمار. |