جز
جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه'
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۵: | ||
گویند، پیش از رسیدن به مکه، عکرمه از [[همسر]] خود کام خواست و او خودداری کرد و گفت: تو کافری و من مسلمانم. عکرمه گفت: "اعتقادی این چنین که تو را از من باز میدارد کاری بزرگ است". هنگامی که به نزد رسول خدا آمدند؛ عکرمه در مقابل رسول خدا {{صل}} ایستاد و ام [[حکیم]] هم در حالی که نقاب بر چهره داشت، همراه و بود. عکرمه گفت: "ای [[محمد]]، این [[زن]] به من خبر میدهد که تو به من [[امان]] دادهای". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "راست میگوید تو در امانی. عکرمه گفت: "ای محمد، مرا به چه چیز [[دعوت]] میکنی!" پیامبر {{صل}} فرمود: "تو را دعوت میکنم که [[گواهی]] دهی خدایی جز خدای یگانه نیست و من [[رسول]] اویم و [[نماز]] را بپا داری و [[زکات]] را بپردازی و چنین و چنان کنی" و برخی از [[دستورهای اسلام]] را بر شمردند. عکرمه گفت: "به خدا [[سوگند]]، تو دعوت نمیکنی مگر به [[راه]] [[حق]] و کار [[پسندیده]] و [[نیکو]]. به خدا سوگند، آن وقتی هم که میان ما بودی و پیش از آنکه به این دعوت بپردازی راستگوتر و نیکوتر از ما بودی". آن گاه عکرمه گفت: "شهادت میدهم که پروردگاری جز خدای یگانه نیست و محمد، [[بنده]] و رسول اوست". رسول خدا {{صل}} نیز همسر او را با همان [[عقد]] نخستین در اختیارش گذاشت<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۳-۸۵۱.</ref>. | گویند، پیش از رسیدن به مکه، عکرمه از [[همسر]] خود کام خواست و او خودداری کرد و گفت: تو کافری و من مسلمانم. عکرمه گفت: "اعتقادی این چنین که تو را از من باز میدارد کاری بزرگ است". هنگامی که به نزد رسول خدا آمدند؛ عکرمه در مقابل رسول خدا {{صل}} ایستاد و ام [[حکیم]] هم در حالی که نقاب بر چهره داشت، همراه و بود. عکرمه گفت: "ای [[محمد]]، این [[زن]] به من خبر میدهد که تو به من [[امان]] دادهای". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "راست میگوید تو در امانی. عکرمه گفت: "ای محمد، مرا به چه چیز [[دعوت]] میکنی!" پیامبر {{صل}} فرمود: "تو را دعوت میکنم که [[گواهی]] دهی خدایی جز خدای یگانه نیست و من [[رسول]] اویم و [[نماز]] را بپا داری و [[زکات]] را بپردازی و چنین و چنان کنی" و برخی از [[دستورهای اسلام]] را بر شمردند. عکرمه گفت: "به خدا [[سوگند]]، تو دعوت نمیکنی مگر به [[راه]] [[حق]] و کار [[پسندیده]] و [[نیکو]]. به خدا سوگند، آن وقتی هم که میان ما بودی و پیش از آنکه به این دعوت بپردازی راستگوتر و نیکوتر از ما بودی". آن گاه عکرمه گفت: "شهادت میدهم که پروردگاری جز خدای یگانه نیست و محمد، [[بنده]] و رسول اوست". رسول خدا {{صل}} نیز همسر او را با همان [[عقد]] نخستین در اختیارش گذاشت<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۳-۸۵۱.</ref>. | ||
[[مفسران]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ}}<ref>«و چون موجی سایهبانآسا آنان را فراگیرد خداوند را در حالی که دین (خود) را برای وی ناب داشتهاند میخوانند امّا همین که آنان را رهانید و به خشکی رسانید آنگاه (تنها) برخی از ایشان میانهرو هستند و نشانههای ما را جز هر فریبکار ناسپاس انکار نمیکند» سوره لقمان، آیه ۳۲.</ref>. گفتهاند: این آیه به [[اسلام آوردن]] [[عکرمة بن ابی جهل]] اشاره دارد که به سبب خطری که از طوفانی شدن دریا برای او پیش آمده بود [[اسلام]] آورد. چون [[پیامبر اسلام]] به [[شهر | [[مفسران]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ}}<ref>«و چون موجی سایهبانآسا آنان را فراگیرد خداوند را در حالی که دین (خود) را برای وی ناب داشتهاند میخوانند امّا همین که آنان را رهانید و به خشکی رسانید آنگاه (تنها) برخی از ایشان میانهرو هستند و نشانههای ما را جز هر فریبکار ناسپاس انکار نمیکند» سوره لقمان، آیه ۳۲.</ref>. گفتهاند: این آیه به [[اسلام آوردن]] [[عکرمة بن ابی جهل]] اشاره دارد که به سبب خطری که از طوفانی شدن دریا برای او پیش آمده بود [[اسلام]] آورد. چون [[پیامبر اسلام]] به [[شهر مکه]] را [[فتح]] کرد به تمام [[مردم]] [[امان]] داد به جز چهار نفر که از خطرناکترین مردم بوده و ضربههای بسیاری به [[پیشرفت]] اسلام زده بودند. پس [[پیامبر]] {{صل}} به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد آنان را در هر کجا ببینند به [[قتل]] برسانند و آنان عبارت بودند از: عکرمة بن ابی جهل، [[عبدالله ابن اخطل]] و [[قیس بن صبابه]] و [[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]]. اما [[عکرمة]] فرار کرده و [[مسافرت]] دریا را پیش گرفت تا خود را از مکه خلاص کند و اتفاقاً دریا طوفانی شد و [[عکرمه]] با سایر سرنشینان کشتی خود را در کام [[مرگ]] دیدند و به هر وسیلهای برای [[نجات]] خود [[متوسل]] شدند اما ممکن نشد و یکباره فریاد زدند که تنها باید به خدای [[جهان]] [[ایمان]] آورده و از [[بتها]] [[دست]] برداشت، زیرا اگر کارهای بودند الان نجات مان میدادند. در این میان عکرمه میگفت، اگر غیر آئین [[یکتاپرستی]] مرا در دریا نجات ندهد در ساحل هم نجات نخواهد داد و سپس با [[خدا]] [[عهد]] کرد که اگر از مرگ نجات پیدا کرد به حضور [[رسول خدا]] رسیده با او [[بیعت]] کند و به خدای جهان ایمان بیاورد. در این هنگام، [[طوفان]] دریا کم کم فرو نشست و کشتی از [[غرق]] شدن [[نجات]] پیدا کرد و سرنشینان کشتی به [[سلامت]] به ساحل رسیدند. [[عکرمه]] نیز فورأ خود را به حضور [[پیامبر]] رسانید و از ایشان عذرخواهی کرده، [[اسلام]] آورد<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۵۰۶-۵۰۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عکرمة بن ابی جهل (مقاله)|مقاله «عکرمة بن ابی جهل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۳۶-۳۳۹.</ref> | ||
== عکرمه و [[جنگ حنین]] == | == عکرمه و [[جنگ حنین]] == |