خداشناسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۴ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۰۲:۰۶
، ۱۴ مارس ۲۰۲۳←دوم: براهین جهانشناسی
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
# '''[[برهان حرکت]]:''' این [[برهان]] مورد توجه [[فیلسوفان]] بودهاست و از آن با عنوان روش فیلسوفان طبیعی یاد میشود.<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۲/۴۵۱؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶.</ref> [[ملاصدرا]] با [[استشهاد]] به برخی [[آیات الهی]]<ref>انعام، ۷۵–۷۹.</ref> این برهان را تقریر کردهاست<ref>الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳–۴۴.</ref>؛ به این بیان که حرکتهای موجود در [[جهان هستی]] به فاعلی برای پیدایش نیاز دارند و این نیاز تا هنگامی که حرکتی وجود دارد، برقرار است و فاعل حرکت اگر خود نیز متحرک باشد، باز نیازمند محرکی خواهد بود تا آنکه سرانجام براساس [[امتناع]] دور و [[تسلسل]]، باید به محرکی غیر متحرک رسید که از آن به محرک اول یاد میشود.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ مطهری، مجموعه آثار، ۸/۳۷۴–۳۷۵؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱.</ref> مشکل اساسی این برهان آن است که حرکت از نظر [[مشاء]] تنها در عوارض اجسام پذیرفته میشود؛ در عین حال ذات اجسام ثابت و غیر متحرک تلقی میگردد؛ از اینرو برهان حرکت بنابر نظر قدمای [[فلاسفه]] محرک مجرد را نمیتواند ثابت کند.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۱۷۱–۱۷۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱–۵۳۲.</ref> این اشکال اساسی در نظریه حرکت جوهری پاسخ یافته است؛ زیرا حرکت جوهری موجودات طبیعی از ذات آنها برمیخیزد؛ بنابراین اجسام در ذات خود نیازمند محرکی هستند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> این [[برهان]] بنابر حرکت جوهری، هرچند فاعل محرک مجرد را ثابت میکند، اما اینکه آن محرک ثابت، جوهر مجرد مثل [[عقل]] است یا [[واجبالوجود]] را [[اثبات]] نمیکند و ادامه [[استدلال]] را باید از سایر [[براهین]] مانند [[برهان امکان]] و [[وجوب]] مدد گرفت.<ref>قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز در تقریر این برهان [[معتقد]] است حرکت، خروج از [[قوه]] به فعل است و از آنجا که حرکت یکی از حوادث است، باید به محرک غیر متحرک استناد داده شود؛ زیرا معنای خروج از قوه به فعل، واجدبودن شیء به چیزی پس از فقدان است. پس باید محرکی باشد که این اشیا را به حرکت درآورد؛ حال اگر آن محرک خودش غیر متحرک است، پس واجبتعالی ثابت میشود و اگر آن محرک به محرک دیگری پیش از خود احتیاج دارد و همینطور ادامه یابد، [[تسلسل]] لازم میآید. پس باید برای حرکت مبدئی تام و تمام وجود داشته باشد و آن، همان واجبتعالی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۹–۵۰.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | # '''[[برهان حرکت]]:''' این [[برهان]] مورد توجه [[فیلسوفان]] بودهاست و از آن با عنوان روش فیلسوفان طبیعی یاد میشود.<ref>فخر رازی، المباحث المشرقیه، ۲/۴۵۱؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶.</ref> [[ملاصدرا]] با [[استشهاد]] به برخی [[آیات الهی]]<ref>انعام، ۷۵–۷۹.</ref> این برهان را تقریر کردهاست<ref>الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳–۴۴.</ref>؛ به این بیان که حرکتهای موجود در [[جهان هستی]] به فاعلی برای پیدایش نیاز دارند و این نیاز تا هنگامی که حرکتی وجود دارد، برقرار است و فاعل حرکت اگر خود نیز متحرک باشد، باز نیازمند محرکی خواهد بود تا آنکه سرانجام براساس [[امتناع]] دور و [[تسلسل]]، باید به محرکی غیر متحرک رسید که از آن به محرک اول یاد میشود.<ref>خواجهنصیر، شرح الاشارات، ۳/۶۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ مطهری، مجموعه آثار، ۸/۳۷۴–۳۷۵؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱.</ref> مشکل اساسی این برهان آن است که حرکت از نظر [[مشاء]] تنها در عوارض اجسام پذیرفته میشود؛ در عین حال ذات اجسام ثابت و غیر متحرک تلقی میگردد؛ از اینرو برهان حرکت بنابر نظر قدمای [[فلاسفه]] محرک مجرد را نمیتواند ثابت کند.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۱۷۱–۱۷۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۱–۵۳۲.</ref> این اشکال اساسی در نظریه حرکت جوهری پاسخ یافته است؛ زیرا حرکت جوهری موجودات طبیعی از ذات آنها برمیخیزد؛ بنابراین اجسام در ذات خود نیازمند محرکی هستند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۳؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> این [[برهان]] بنابر حرکت جوهری، هرچند فاعل محرک مجرد را ثابت میکند، اما اینکه آن محرک ثابت، جوهر مجرد مثل [[عقل]] است یا [[واجبالوجود]] را [[اثبات]] نمیکند و ادامه [[استدلال]] را باید از سایر [[براهین]] مانند [[برهان امکان]] و [[وجوب]] مدد گرفت.<ref>قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۷۱؛ معموری، برهان حرکت، ۵۳۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز در تقریر این برهان [[معتقد]] است حرکت، خروج از [[قوه]] به فعل است و از آنجا که حرکت یکی از حوادث است، باید به محرک غیر متحرک استناد داده شود؛ زیرا معنای خروج از قوه به فعل، واجدبودن شیء به چیزی پس از فقدان است. پس باید محرکی باشد که این اشیا را به حرکت درآورد؛ حال اگر آن محرک خودش غیر متحرک است، پس واجبتعالی ثابت میشود و اگر آن محرک به محرک دیگری پیش از خود احتیاج دارد و همینطور ادامه یابد، [[تسلسل]] لازم میآید. پس باید برای حرکت مبدئی تام و تمام وجود داشته باشد و آن، همان واجبتعالی است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۴۹–۵۰.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | ||
# '''[[برهان نظم]]:''' این برهان مورد توجه حکمای یونان بودهاست<ref> کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۲۸۱.</ref> و برخی [[اندیشمندان اسلامی]] از آن با عنوان برهانی برای اثبات [[حقتعالی]] بهره گرفتهاند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱/۵۳۷؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۳۳.</ref>؛ به این بیان که [[جهان طبیعت]] دارای [[نظم]] معینی است و هر نظمی به [[حکم عقل]]، نیازمند نظمدهندهای [[آگاه]] و تواناست که آن را پدیدآورده است. پس جهان طبیعت ناظمی آگاه و توانا دارد و آن [[خدای متعال]] است.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۲۷–۲۸؛ سعیدیمهر، آموزش کلام اسلامی، ۴۴؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> برهان نظم برخلاف سایر [[براهین]] بر مدار یک موجود سامان نیافتهاست، بلکه با تکیه بر وجود نظمی هدفمند و پویا در [[جهان]] به [[اثبات وجود]] مبدئی یگانه، توانا و [[حکیم]] میپردازد؛ از اینرو [[نظم]] مورد نظر در این [[برهان]]، تنها نظم ناشی از علت فاعلی نیست، بلکه مراد نظمی است که افزون بر ابتنای بر فاعل، ناشی از علت غایی است و برای [[هدف]] و [[غایت]] معینی پدید آمدهاست؛ زیرا صرف وجود فاعل نمیتواند نظم شگفتانگیز هستی را [[تفسیر]] کند، بلکه باید این فاعل دارای [[علم]]، [[شعور]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] باشد و فعل او هدف مشخصی را دنبال کند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۴/۸۶–۸۸؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز برای اثبات وجود [[حقتعالی]] از [[برهان نظم]] بهره گرفته، [[معتقد]] است هر کسی از [[نظام]] [[بدیع]] و [[صنعت]] دقیق به [[منظم]] و صنعتگر و در جستجوی پدیدآورنده آن بر میآید و هیچ شکی در [[دل]] او خطور نمیکند که این صنعت عجیب، صنعتگر میخواهد، و قانع نمیشود که نظمی بدون ناظم و صنعتی بدون [[صانع]] باشد<ref> امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۶ و ۱۲۱–۱۲۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۹۶–۱۹۷.</ref>؛ چنانکه از [[اتقان]] [[خلقت]] [[کائنات]] و حسن ترتیب و نظم آنها پی به موجودی منظم که علمش محیط به دقایق و لطایف است، برده میشود.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | # '''[[برهان نظم]]:''' این برهان مورد توجه حکمای یونان بودهاست<ref> کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱/۲۸۱.</ref> و برخی [[اندیشمندان اسلامی]] از آن با عنوان برهانی برای اثبات [[حقتعالی]] بهره گرفتهاند<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱/۵۳۷؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۳۳.</ref>؛ به این بیان که [[جهان طبیعت]] دارای [[نظم]] معینی است و هر نظمی به [[حکم عقل]]، نیازمند نظمدهندهای [[آگاه]] و تواناست که آن را پدیدآورده است. پس جهان طبیعت ناظمی آگاه و توانا دارد و آن [[خدای متعال]] است.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین، ۲۷–۲۸؛ سعیدیمهر، آموزش کلام اسلامی، ۴۴؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> برهان نظم برخلاف سایر [[براهین]] بر مدار یک موجود سامان نیافتهاست، بلکه با تکیه بر وجود نظمی هدفمند و پویا در [[جهان]] به [[اثبات وجود]] مبدئی یگانه، توانا و [[حکیم]] میپردازد؛ از اینرو [[نظم]] مورد نظر در این [[برهان]]، تنها نظم ناشی از علت فاعلی نیست، بلکه مراد نظمی است که افزون بر ابتنای بر فاعل، ناشی از علت غایی است و برای [[هدف]] و [[غایت]] معینی پدید آمدهاست؛ زیرا صرف وجود فاعل نمیتواند نظم شگفتانگیز هستی را [[تفسیر]] کند، بلکه باید این فاعل دارای [[علم]]، [[شعور]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] باشد و فعل او هدف مشخصی را دنبال کند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۴/۸۶–۸۸؛ بیاتی، برهان نظم، ۵/۵۴۲.</ref> [[امام خمینی]] نیز برای اثبات وجود [[حقتعالی]] از [[برهان نظم]] بهره گرفته، [[معتقد]] است هر کسی از [[نظام]] [[بدیع]] و [[صنعت]] دقیق به [[منظم]] و صنعتگر و در جستجوی پدیدآورنده آن بر میآید و هیچ شکی در [[دل]] او خطور نمیکند که این صنعت عجیب، صنعتگر میخواهد، و قانع نمیشود که نظمی بدون ناظم و صنعتی بدون [[صانع]] باشد<ref> امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۶ و ۱۲۱–۱۲۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۹۶–۱۹۷.</ref>؛ چنانکه از [[اتقان]] [[خلقت]] [[کائنات]] و حسن ترتیب و نظم آنها پی به موجودی منظم که علمش محیط به دقایق و لطایف است، برده میشود.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | ||
# '''[[برهان حدوث و قدم]]:''' یکی از براهین [[اثبات وجود خداوند]]، [[تمسک]] به حدوث [[جهان]] و [[عالم ماده]] و [[طبیعت]] است؛ به این معنا که چون جهان وجودی از خود ندارد و نیستی و عدم آن مسبوق است، از اینرو بهضرورت نیازمند خالقی است که همان واجبالوجود و [[خداوند]] است.<ref>فخر رازی، المطالب العالیه، ۱/۲۰۰؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۴؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref> [[متکلمان]] براساس این پیشفرض که همه آفریدههای جهان تغییرپذیرند و هر تغییرپذیری حادث است، پس همه آفریدههای جهان حادثاند و هر حادثی به پدیدآورنده نیاز دارد، نتیجه میگیرند وجود خداوند [[ضرورت]] دارد.<ref>قاضیعبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ۱۱۴–۱۲۲؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۶–۱۷؛ معموری، برهان حدوث، ۵۲۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref> آنان در تقریر [[برهان]]، [[حد وسط]] را عدم خلو اجسام از حوادث قرار دادهاند<ref>خواجهنصیر، تلخیص المحصل، ۱۹۵؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref> و چون اجسام از حوادث و متغیرات منفک نیست، خود اجسام، یعنی [[عالم ماده]] نیز حادث خواهد بود<ref>حلی، کشف المراد، ۱۷۰؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref>؛ اما [[استدلال]] [[متکلمان]] به حدوث عالم و اجسام از طریق [[اثبات]] عدم انفکاک اجسام از حوادث، مدعا را ثابت نمیکند؛ زیرا دلیل آنان تنها حادثبودن حوادث همراه اجسام را ثابت میکند.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۳/۳۲۵–۳۲۶؛ جوادی آملی، تبیین براهین، ۱۷۱–۱۷۲؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۶.</ref> از اینرو برخی [[فلاسفه]] بر این برهان اشکال وارد کردهاند.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۳/۱۷۳ و ۳۲۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۷.</ref> [[امام خمینی]] نیز [[معتقد]] است برخی متکلمان برای اثبات ذات [[واجب]] به حدوث استدلال کردهاند؛ به این بیان که عالم زمانی نبود و سپس موجود شد و چیزی که در سابق نبود، نیازمند علت است. اما این استدلال نزد [[حکیم]] و [[فیلسوف]] نادرست است؛ زیرا علت احتیاج ممکنات به علت حدوث نیست، بلکه مناط احتیاج امکان است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | # '''[[برهان حدوث و قدم]]:''' یکی از براهین [[اثبات وجود خداوند]]، [[تمسک]] به حدوث [[جهان]] و [[عالم ماده]] و [[طبیعت]] است؛ به این معنا که چون جهان وجودی از خود ندارد و نیستی و عدم آن مسبوق است، از اینرو بهضرورت نیازمند خالقی است که همان واجبالوجود و [[خداوند]] است.<ref>فخر رازی، المطالب العالیه، ۱/۲۰۰؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۴؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref> [[متکلمان]] براساس این پیشفرض که همه آفریدههای جهان تغییرپذیرند و هر تغییرپذیری حادث است، پس همه آفریدههای جهان حادثاند و هر حادثی به پدیدآورنده نیاز دارد، نتیجه میگیرند وجود خداوند [[ضرورت]] دارد.<ref>قاضیعبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ۱۱۴–۱۲۲؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۶–۱۷؛ معموری، برهان حدوث، ۵۲۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref> آنان در تقریر [[برهان]]، [[حد وسط]] را عدم خلو اجسام از حوادث قرار دادهاند<ref>خواجهنصیر، تلخیص المحصل، ۱۹۵؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref> و چون اجسام از حوادث و متغیرات منفک نیست، خود اجسام، یعنی [[عالم ماده]] نیز حادث خواهد بود<ref>حلی، کشف المراد، ۱۷۰؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۴.</ref>؛ اما [[استدلال]] [[متکلمان]] به حدوث عالم و اجسام از طریق [[اثبات]] عدم انفکاک اجسام از حوادث، مدعا را ثابت نمیکند؛ زیرا دلیل آنان تنها حادثبودن حوادث همراه اجسام را ثابت میکند.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۳/۳۲۵–۳۲۶؛ جوادی آملی، تبیین براهین، ۱۷۱–۱۷۲؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۶.</ref> از اینرو برخی [[فلاسفه]] بر این برهان اشکال وارد کردهاند.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۳/۱۷۳ و ۳۲۶؛ قراملکی، خدا در حکمت و شریعت، ۱۵۷.</ref> [[امام خمینی]] نیز [[معتقد]] است برخی متکلمان برای اثبات ذات [[واجب]] به حدوث استدلال کردهاند؛ به این بیان که عالم زمانی نبود و سپس موجود شد و چیزی که در سابق نبود، نیازمند علت است. اما این استدلال نزد [[حکیم]] و [[فیلسوف]] نادرست است؛ زیرا علت احتیاج ممکنات به علت حدوث نیست، بلکه مناط احتیاج امکان است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۵۵.</ref>.<ref>[[باقر صاحبی|صاحبی، باقر]]، [[خداشناسی - صاحبی (مقاله)| مقاله «خداشناسی»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۵، ص۱۲۶ – ۱۳۶.</ref> | ||