بحث:امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - '؛ [[دانشنامه نهج البلاغه' به '؛ دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۱۸: خط ۲۱۸:
مسئلهٔ [[حق]] وی در [[خلافت پس از محمد]] منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه [[شیعه]] و [[سنی]] شد. محمد در بازگشت از [[حجةالوداع]] در [[غدیر خم]] جملهٔ «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد [[اختلاف]] شیعه و سنی قرار گرفت. [[شیعیان]] بر این اساس [[معتقد]] به [[نصب]] [[امامت]] و [[خلافت]] در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای [[دوستی]] و [[محبت علی]] [[تفسیر]] می‌کنند. پس از درگذشت محمد، زمانی که علی مشغول [[کفن]] و [[دفن]] وی بود، جمعی از [[مسلمانان]] در [[سقیفهٔ بنی‌ساعده]] گرد هم آمدند و بعد از [[مشورت]] با یکدیگر دربارهٔ [[انتخاب]] [[جانشین]] او، سرانجام با [[ابوبکر]]
مسئلهٔ [[حق]] وی در [[خلافت پس از محمد]] منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه [[شیعه]] و [[سنی]] شد. محمد در بازگشت از [[حجةالوداع]] در [[غدیر خم]] جملهٔ «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد [[اختلاف]] شیعه و سنی قرار گرفت. [[شیعیان]] بر این اساس [[معتقد]] به [[نصب]] [[امامت]] و [[خلافت]] در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای [[دوستی]] و [[محبت علی]] [[تفسیر]] می‌کنند. پس از درگذشت محمد، زمانی که علی مشغول [[کفن]] و [[دفن]] وی بود، جمعی از [[مسلمانان]] در [[سقیفهٔ بنی‌ساعده]] گرد هم آمدند و بعد از [[مشورت]] با یکدیگر دربارهٔ [[انتخاب]] [[جانشین]] او، سرانجام با [[ابوبکر]]


==پانویس==
==[[ولادت امام علی]]{{ع}}==
بنا بر نقل‌های مشهور، [[امام]] علی‌ بن ‌ابی‌طالب{{ع}} در سیزدهم [[رجب]]، سی سال پس از [[عام الفیل]] به‌دنیا آمد. وقتی [[فاطمه بنت اسد]]، مادر آن حضرت، به [[زمان]] وضع حمل نزدیک شد، کنار [[کعبه]] آمد و به [[اعجاز الهی]] [[دیوار کعبه]] برای او شکافته شد. او وارد [[خانۀ خدا]] شد و شکاف [[دیوار]] به‌روی او بسته شد تا اینکه علی{{ع}} در همان مکان [[مقدس]] متولد شد. کیفیت ولادت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فضیلتی عظیم برای آن وجود مقدس به‌شمار می‌رود که هیچ یک از افراد [[بشر]] به آن نائل نشده است.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[القاب امام علی]]{{ع}}==
نام آن حضرت، علی است و [[القاب]] بسیاری برای ایشان نقل شده است.
مهم‌ترین [[لقب]] ایشان، امیرالمؤمنین است. امیرالمؤمنین لقبی بود که [[خداوند]] بر آن حضرت نهاد و مربوط به زمانی است که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[روز غدیر]]، ایشان را به [[امر خدا]] به‌عنوان ولی [[مؤمنین]] و [[صاحب اختیار]] و [[رهبر]] آنها معرفی کرد. پس از این بود که [[خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}}، آن حضرت را امیرالمؤمنین خواندند؛ یعنی کسی که [[امیر]] و رهبر [[مردم]] با [[ایمان]] است.
[[شیعه]] [[معتقد]] است که این لقب تنها به آن حضرت اختصاص دارد و حتی دیگر [[معصومین]] را نیز نمی‌توان به این لقب خواند. [[امام مجتبی]]{{ع}} که شش ماه پس از [[شهادت]] پدر در [[مسند]] [[خلافت]] قرار داشت،‌ هرگز به این لقب خوانده نمی‌شد، ولی پس از [[رحلت پیغمبر اکرم]]{{صل}} و با [[غصب خلافت]]، این [[لقب امام]] علی{{ع}} نیز [[غصب]] شد و به کسانی اطلاق گردید که [[حاکمیت]] را به‌دست می‌گیرند، حال فرقی نمی‌کرد که این حاکمیت از چه طریقی به‌دست آمده باشد. تا زمانی که بساط خلافت برقرار بود، این لقب به خلفای هر دوران نسبت داده می‌شد.
 
از دیگر القاب آن حضرت «خلیفة ‌الله» است، یعنی [[جانشین خدا]] بر روی [[زمین]].
«[[صدّیق]] اکبر» و «[[فاروق اعظم]]» نیز از القابی است که [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} در [[تجلیل]] از [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به کار برده است، ولی این القاب هم پس از [[رسول خدا]]{{صل}} [[غصب]] شد و به دیگران نسبت داده شد. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|أَنَا عَبْدُ اللّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَر لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ}}<ref>«من بندۀ خدا و برادر پیامبرش هستم. و منم صدّیق اکبر. کسی پس از من چنین ادعایی نمی‌کند، مگر اینکه دروغ‌گو و افترا زننده است». بحارالانوار، ج۳۷، ص۲.</ref>
 
کنیۀ امام علی{{ع}} به‌خاطر فرزند ارشد او [[امام حسن]]{{ع}}، «[[ابوالحسن]]» است. کنیۀ دیگر آن حضرت، «[[ابوتراب]]» است؛ یعنی پدر خاک و به‌ تعبیر روان‌تر، یعنی شخص خاک‌آلوده. این [[کنیه]] را رسول خدا{{صل}} بر آن حضرت نهاد. روزی امام علی{{ع}} همراه با [[عمّار یاسر]] در باغ‌های یکی از [[قبایل مدینه]] وارد شدند و ضمن تماشای کار افرادی که در آنجا کار می‌کردند، به [[خواب]] رفتند. در همین [[زمان]]، رسول خدا{{صل}} که درپی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، وارد آن باغ شد و بالای سر آن حضرت آمد و ایشان را بیدار کرد. چون امام علی{{ع}} خاک‌آلود شده بود، [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود: «ای ابوتراب، تو را چه می‌شود؟». از این پس بود که به امام علی ابوتراب گفتند.
چون این کنیه را [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} به آن حضرت داده بود، آن را بسیار [[دوست]] می‌داشت، ولی زمانی که [[معاویه]] بر عالم [[اسلام]] مستولی شد، به [[خیال]] خود، برای آنکه آن حضرت را کوچک کند، از این [[لقب]] استفاده می‌کرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[فضایل امام علی]]{{ع}}==
بخشی از [[زندگی]] با [[برکت]] امام علی{{ع}} مربوط به وقایع پیش از [[هجرت]] است و بخش دوم پس از هجرت. در طول این مدت اتفاقات مهمی در زندگی امیرالمؤمنین{{ع}} رخ داده که نشان دهنده [[فضایل]] آن حضرت است:
 
===پرورش یافتن در دامان [[پیامبر]]{{صل}}===
امام‌ علی{{ع}} از زمان ولادت در دامان رسول خدا{{صل}} پرورش یافت. ازآنجاکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از [[وفات]] جدّ ارجمندش، [[عبدالمطلب]]، در خانۀ عموی گرامی‌اش، [[ابوطالب]] بزرگ شد و آن جناب [[کفالت]] رسول خدا{{صل}} را بر عهده گرفت، آن حضرت خود را مدیون ابوطالب می‌دانست. پس از آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} با [[خدیجه]]{{س}} [[ازدواج]] کرد، وضع [[مالی]] آن حضرت خوب شد؛ درحالی‌که [[ابوطالب]] عیالمند بود و در تنگنای مالی قرار داشت. بدین‌خاطر [[پیامبر]]{{صل}} به عموی خود عباس فرمود: «چه مناسب است که ما نزد ابوطالب برویم و برای کمک به هزینه‌های [[زندگی]] او، هر کدام یکی از فرزندانش را نزد خود بیاوریم و پرورش بدهیم».
عباس نظر آن حضرت را پذیرفت و نزد ابوطالب آمد و موضوع را مطرح کرد. ابوطالب به [[پیغمبر]]{{صل}} عرض کرد: «[[عقیل]] را برای من بگذارید و هر کدام از فرزندانم را که خواستید با خود ببرید».
 
عباس، جعفر‌ بن ‌ابی‌طالب را برگزید و با خود برد. پیغمبر{{صل}} نیز فرمود: «من کسی را برمی‌گزینم که [[خداوند]] برای من برگزیده است». و علی{{ع}} را [[انتخاب]] کرد و با خود به [[خانه]] آورد. [[امام علی]]{{ع}} در آن [[زمان]] تقریباً پنج سال داشت. پیش از این نیز [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[رسول خدا]]{{صل}} در ارتباط بود، ولی از آن زمان در خانۀ رسول خدا{{صل}} پرورش یافت.
در آن زمان هنوز رسول خدا{{صل}} به [[پیامبری]] برگزیده نشده بود، ولی چنان‌که نقل شده است، آن حضرت از هنگام شیرخوارگی تحت [[تعلیم]] فرشتۀ اعظم [[الهی]] بود و امام علی{{ع}} نیز به‌واسطۀ پیغمبر{{صل}} تحت [[تعلیم الهی]] قرار گرفت.
 
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} در [[خطبۀ قاصعه]] این مطلب را بیان می‌کند و در همین [[خطبه]] است که می‌فرماید: «پیغمبر مرا در دامان خود می‌نهاد، و من [[کودکی]] بودم که مرا در آغوش می‌کشید و در بستر خود قرار می‌داد و من [[بوی خوش]] بدن او را استشمام می‌کردم … من درپی آن حضرت بودم، چنان‌که بچه شتر به‌دنبال مادر خود است».
چنین ملازمتی با رسول خدا{{صل}} نصیب هیچ کس دیگری نشد، حتی زید بن ‌حارثه که [[غلام]] [[خدیجه کبری]]{{س}} بود و پیامبر او را [[آزاد]] کرد و به پسرخواندگی پذیرفت، هرگز به چنین جایگاهی نرسید و [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} با او چنین [[رفتاری]] نمی‌کرد که او را در آغوش خود بگیرد و در بستر خود بخواباند و از [[تعالیم وحیانی]] به او بیاموزد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===سابقه در [[ایمان]]===
[[امام علی]]{{ع}} نخستین کسی بود که به [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} ایمان آورد. آن حضرت تقریباً ده سال داشت که [[پیامبر]]{{صل}} به [[رسالت]] [[مبعوث]] شد. پس از [[انتخاب]] آن حضرت، علی{{ع}} بی‌درنگ به [[رسول خدا]]{{صل}} ایمان آورد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} خود نیز به این [[فضیلت]] [[افتخار]] می‌کرد و بارها اشاره می‌فرمود که هیچ کس در [[ایمان آوردن]] بر من پیشی نگرفت.
مخالفان [[ولایت]] نمی‌توانستند اصل این فضیلت را [[انکار]] کنند، ولی برای آنکه [[عظمت]] آن را در نظر [[مردم]] کوچک کنند، گفتند: «علی{{ع}} در [[کودکی]] ایمان آورد و او اولین کودکی است که به [[اسلام]] گروید». اما چنان‌که پیش از این نیز بیان شد، ما بابی به‌عنوان ایمان [[کودکان]] نداریم که بگوییم علی{{ع}} اولین کودکی بود که ایمان آورد و دومین و سومین [[کودک]] هم فلان اشخاص بودند.
در منابع [[سنی]] همچون شرح [[نهج‌البلاغه]] ابن‌ ابی‌ الحدید آمده است که امیرالمؤمنین{{ع}} در هنگامی که رسول خدا{{صل}} بر فراز [[کوه]] حرا، مبعوث شد، با آن وجود [[مقدس]] همراه بود و پیش از دیگران ایمان آورد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===اعلام [[ولایت امام علی]]{{ع}}===
پیش از این بیان شد که پیامبر{{صل}} [[مأمور]] شد که [[دعوت به اسلام]] را از [[خویشان]] نزدیک خود آغاز کند و بدین منظور در روزی که به «[[یوم الدار]]» یا «[[یوم الانذار]]» مشهور شده، [[نزدیکان]] خود را [[دعوت]] کرد و آنان را [[اطعام]] نمود و رسالت خویش را [[ابلاغ]] فرمود، اما در آن مجلس کسی جز امام علی{{ع}} دعوت [[پیغمبر]]{{صل}} را نپذیرفت. در آنجا بود که رسول خدا{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي اسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا}}<ref>«این برادرم و وصی و جانشین من است. از او حرف‌شنوی کنید و اطاعتش نمایید» امالی طوسی، ص۵۸۳</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===پشتیبانی‌ از پیامبر{{صل}}===
در طول دوران رسالت، [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بارها با [[فداکاری]]، از رسول خدا{{صل}} [[حمایت]] کرد؛ ازجمله هنگامی که رسول خدا{{صل}} و [[خویشاوندان]] او در [[زمان]] [[تحریم]] ناجوانمردانۀ [[قریش]]، در [[شعب ابی‌طالب]] قرار گرفته بودند، [[امام علی]]{{ع}} با [[ایثار]] [[جان]] خود، به استقبال خطر [[مرگ]] می‌رفت.
شعب تحت کنترل [[دشمنان]] و [[مشرکان]] قرار داشت و ممکن بود جایگاه [[پیغمبر]]{{صل}} [[شناسایی]] شود و آنها بتوانند در شعب [[نفوذ]] کنند و به [[رسول خدا]]{{صل}} آسیب بزنند؛ ازاین‌رو [[ابوطالب]]{{ع}} جای پیغمبر{{صل}} را [[تغییر]] می‌داد و امام علی{{ع}} را در جای قبلی آن حضرت می‌گذاشت که اگر [[دشمن]] نفوذ کرد و قصد آسیب رساندن به [[رسول اکرم]]{{صل}} را داشت، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیش‌‌مرگ آن حضرت بشود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===[[جانفشانی]] امام علی{{ع}} در لیله المبیت===
یکی دیگر از جلوه‌های بزرگ [[فداکاری امام علی]]{{ع}} در [[شب هجرت]] آن حضرت رخ داد که به «لیلةالمبیت» [[شهرت]] یافته. ماجرای این [[فداکاری]] را در ضمن [[تاریخ]] [[زندگانی رسول خدا]]{{صل}} بیان کردیم. این کار امیرالمؤمنین{{ع}} نهایت [[دلاوری]]، [[شجاعت]] و فداکاری آن حضرت را نشان داد. به‌راستی چه کسی جز آن حضرت می‌توانست درحالی‌که می‌داند، شمشیرهای کشیده امشب می‌خواهند به این [[بیت]] [[هجوم]] بیاورند، در بستر رسول خدا{{صل}} قرار بگیرد و خود را در معرض مرگ قرار دهد؟!
نقل است که وقتی مشرکان متوجه ماجرا شدند، امام علی{{ع}} را تا [[مسجدالحرام]] کشاندند و او را مضروب کردند و حتی قصد کشتن آن حضرت را داشتند، ولی از این امر منصرف شدند؛ چراکه می‌دانستند [[قتل]] علی{{ع}} مانع ادامۀ کار رسول خدا{{صل}} نخواهد شد.
 
در این مقطع، [[عظمت]] دیگری از امام علی{{ع}} نمایان شد. در میان همۀ [[اصحاب]]، تنها او [[امین]] [[پیامبر]] شد و دیون آن حضرت را ادا کرد و [[دختر پیامبر]]{{صل}} را به [[مدینه]] رساند. رسول خدا{{صل}} در وقت [[هجرت به مدینه]] به علی{{ع}} فرمود: «اگر زنده ماندی، [[امانت‌ها]] و دیون [[مردم]] را که نزد من بوده، به صاحبان آنها بازگردان و همراه با فواطم، از مدینه [[هجرت]] کن».
وقتی رسول خدا{{صل}} به [[قبا]] که در نزدیکی مدینه است رسید، [[منتظر]] ماند تا امام علی{{ع}} برسد و با هم وارد مدینه شوند. این هم فضیلتی بزرگ است؛ چراکه تمام سران و [[مردم مدینه]] برای استقبال از [[پیغمبر]]{{صل}} در [[قبا]] [[اجتماع]] کرده بودند و بزرگان [[مهاجر]] نیز در آنجا حضور داشتند، ولی [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده بود: «تا علی به من ملحق نشود، وارد [[مدینه]] نخواهم شد».
اتفاقاتی که ذکر شد مربوط به وقایع پیش از [[هجرت]] است. در ادامه وقایع بعد از هجرت را [[مشاهده]] می‌فرمایید.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===[[شجاعت امام علی]]{{ع}} و حماسه‌آفرینی در [[غزوات]]===
از مطالبی که دربارۀ [[زندگی]] رسول خدا{{صل}} پس از هجرت بیان شد، روشن است که [[شخصیت امام علی]]{{ع}} در این دوران بسیار جلوه می‌کند. یکی از مهم‌ترین عرصه‌های ظهور [[شخصیت]] آن حضرت، عرصۀ نظامی بود؛ چراکه در آغاز [[تشکیل دولت اسلامی]] در مدینه، [[اسلام]] از جهت نظامی، مورد [[هجوم]] [[قریش]] و دیگر [[قبایل]] [[مشرک]] و نیز [[یهودیان]] قرار داشت. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این عرصه‌های مهم، نقش بسیار تعیین‌کننده‌ و مؤثّری ایفا کرد؛ هم در غزوات و هم در [[سریه‌ها]].
رسول خدا{{صل}} بیست و هفت [[غزوه]] داشت که در نه مورد از آنها [[نبرد]] رخ داد. [[امام علی]]{{ع}} در همۀ این غزوات حضور داشت، به جز [[غزوۀ تبوک]] که البته جزء مواردی است که [[جنگی]] در آن رخ نداد. [[پرچم]] اصلی [[سپاه اسلام]] در این غزوات در دست [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بود.
 
'''[[غزوه تبوک]]''': در غزوۀ تبوک رسول خدا{{صل}} آن حضرت را به‌عنوان [[جانشین]] خود در مدینه قرار داد. یکی از مواردی که [[حدیث منزلت]] در [[شأن]] امیر مؤمنان{{ع}} بیان شد اینجا بود. رسول خدا{{صل}} به امام علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}<ref>«ای علی، تو نسبت به من چنان هارون هستی نسبت به موسی، جز آنکه پس از من پیامبری نیست» بحارالانوار، ج۳۱، ص۴۳۳</ref>.
این [[روایت]] نشان می‌دهد که امیرالمؤمنین{{ع}} جانشین و [[وصی رسول خدا]]{{صل}} است؛ چنان‌که [[هارون]] [[وصی موسی]]{{ع}} بود. البته هارون [[نبوت]] هم داشت، ولی چون رسول خدا{{صل}} [[آخرین پیامبر]] است، علی{{ع}} نبوت ندارد.
 
'''امام علی{{ع}} در [[جنگ بدر]]''': در جنگ بدر بنا بر نقل‌های معتبر [[تاریخی]] [[مشرکان]] هفتاد نفر تلفات داشتند که سی و شش نفر از آنان به‌دست توانای [[امام علی]]{{ع}} از پا درآمدند. این تعداد، به جز افرادی است که تردید دارند که آیا علی{{ع}} آنان را کشته یا فردی دیگر.
 
'''امام علی{{ع}} در [[جنگ احد]]''': در [[غزوۀ احد]] امام علی{{ع}} نه نفر از پهلوانان و پرچم‌داران اصلی [[سپاه]] [[دشمن]] را یکی پس از دیگری از بین برد؛ به‌گونه‌ای که دیگر کسی [[جرأت]] نکرد به میدان بیاید و [[مبارز]] بطلبد. در طول [[جنگ]] هم آن حضرت شماری از [[دشمنان]] را از پای درآورد. زمانی هم که کار به‌ [[سود]] [[مشرکین]] [[تغییر]] پیدا کرد، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دلیرانه از [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفاع]] کرد و جراحت‌های فراوان دید. اگر آن حضرت نبود، [[پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} به [[شهادت]] می‌رسید و [[اسلام]] از میان می‌رفت. حتی مخالفان [[ولایت]] هم نتوانستند به این [[فضیلت]] [[اقرار]] نکنند.
 
'''امام علی{{ع}} در [[جنگ خندق]]''': در غزوۀ [[خندق]] نیز امام علی{{ع}} بود که نماد [[قدرت]] دشمن را در هم [[شکست]] و روحیۀ آنان را از میان برد و یکی از عوامل مهم ناکامی سپاه عظیم دشمن شد.
 
'''امام علی{{ع}} در [[جنگ خیبر]]''': در غزوۀ [[خیبر]] هم [[دوست]] و دشمن گفته‌اند که [[فاتح خیبر]]، امام علی{{ع}} است، آن هم در زمانی که [[ابوبکر]] و [[عمر]]، از [[حمله]] به قلعه ناکام مانده بودند.
 
'''نقش امام علی{{ع}} در [[فتح مکه]]''': در فتح مکه [[پرچم‌دار]] [[سپاه اسلام]]، امام علی{{ع}} بود که پیشاپیش رسول خدا{{صل}} وارد [[شهر]] شد و مقدس‌ترین مکان را از [[آلودگی]] [[شرک]] [[پاک]] کرد. در اینجاست که علی{{ع}} به‌دستور رسول خدا{{صل}} پا بر دوش آن حضرت نهاد و بر فراز [[کعبه]] رفت و بت‌های روی کعبه را در هم شکست.
 
'''امام علی{{ع}} در [[جنگ حنین]]''': پس از فتح مکه، در غزوۀ حنین اگر امام علی{{ع}} نبود، [[عزت]] و [[اقتدار]] اسلام در مقابل [[مشرکان]] شکسته می‌شد. [[پایداری]] امیرالمؤمنین{{ع}} بود که روحیۀ سپاه ازهم‌گسیختۀ اسلام را بازگرداند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===حماسه‌آفرینی در [[سریه‌ها]]===
سریه به جنگ‌هایی می‌گویند که خود [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مستقیما در آن حضور ندارند و یکی از [[اصحاب]] را به عنوان [[فرمانده]] تعیین می‌کنند.
[[امام علی]]{{ع}} در چهار سریه حضور داشت و در همۀ این موارد، [[فرماندهی]] بر عهدۀ آن حضرت بود. هیچ‌گاه نشد که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در نبردی، فرمانبر و سرباز کسی جز [[رسول خدا]]{{صل}} باشد؛ بنابراین در [[سریه‌ها]] که [[پیامبر]]{{صل}} در آن حاضر نبودند، هرگاه امام علی{{ع}} را عازم میدان می‌کردند، حتماً به‌عنوان فرمانده بوده است. از [[پیامبراکرم]]{{صل}} [[روایت]] شده: «علی{{ع}} همیشه فرمانده است و فرمانبر کسی جز من نیست».
سریۀ [[فدک]]، سریۀ [[ذات‌السلاسل]]، سریۀ طی و سریه‌های پس از [[جنگ حنین]] مواردی است که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در آنها حضور داشتند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===[[ابلاغ]] [[آیه]] [[برائت]]===
نقش امام علی{{ع}} در دوران [[رسالت]]، تنها به عرصه‌های نظامی محدود نمی‌شد. آن حضرت در عرصه‌های دیگر نیز توان بی‌نظیر خود را نمایان ساخته بود که یکی از این موارد، [[ابلاغ آیات برائت]] از [[مشرکین]] است.
در [[سال نهم هجرت]]، رسول خدا{{صل}} با خبر شد که باوجود [[فتح مکه]]، هنوز بازماندۀ مشرکین به سبک و [[سیاق]] دورۀ [[جاهلیت]] به [[زیارت]] [[کعبه]] می‌آیند و رفتارهایی می‌کنند که کاملاً خلاف [[شئون]] [[اسلامی]] است. گذشته از این، رسول خدا{{صل}} قراردادهایی با برخی از [[قبایل]] [[مشرک]] داشت که از سوی آنان نقض شده بود. در چنین شرایطی در ذی‌القعدۀ سال نهم، [[جبرئیل امین]]{{ع}} نازل شد و بنا بر نقل مشهور، سیزده آیۀ ابتدایی [[سورۀ برائت]] ([[سورۀ توبه]]) را نازل کرد.
 
بنا بر این [[آیات]]، [[خداوند]] [[خشم]] و [[غضب]] خود را بر مشرکینی که [[پیمان]] خود را با رسول خدا{{صل}} شکسته‌اند اعلام می‌دارد و به آنها هشدار می‌دهد که چهار ماه [[فرصت]] دارند و پس از آن، هیچ مشرکی [[حقّ]] ورود به مسجد‌الحرام و [[مکه]] را ندارد و هر مشرکی که وارد مکه شود، با او مقابله خواهد شد؛ زیرا آنها [[پیمان‌ها]] را شکسته بودند و دیگر پیمانی بین [[پیامبر خدا]] و آنها وجود نداشت.
پیامبر{{صل}} می‌خواست این آیات را به [[مشرکان]] ابلاغ کند و آنان را از این [[حکم الهی]] و [[فرصت]] چهارماهه [[آگاه]] سازد. آن حضرت برای این کار، ابتدا [[ابوبکر]] را [[مأمور]] کرد که به [[مکه]] برود و این [[آیات]] را به [[گوش]] [[مشرکان]] برساند. ابوبکر از اینکه چنین مأموریتی به او داده شده، خوشحال شد و به‌سوی مکه روانه گردید، ولی [[جبرئیل]] نازل شد و عرض کرد: «[[خدا]] می‌فرماید که [[ابلاغ]] این آیات، کار خودت است یا کسی که همچون تو باشد».
 
پس از این [[فرمان الهی]] بود که [[پیغمبر]] خدا{{صل}} [[امام علی]]{{ع}} را خواست و به او [[مأموریت]] داد که حرکت کند و در راه به ابوبکر برسد و آیات را از او بگیرد و به مکه ببرد و ابلاغ کند. بنا بر منابع [[شیعی]]، ابوبکر از همان‌جا به‌سوی [[مدینه]] برگشت و از اینکه چنین مأموریتی از او گرفته شده، ناخرسند بود. در مدینه از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: «آیا دستور و آیه‌ای در ردّ من نازل شده؟». آن حضرت فرمود: «نه، اما ابلاغ چنین مأموریتی طبق [[فرمان خدا]] کار خود من یا کسی است که از من باشد».
بزرگان ما، ازجمله [[علامه طباطبایی]] (ره) در [[تفسیر]] [[سورۀ برائت]]، بیان کرده‌اند که ابلاغ [[آیات الهی]] برای نخستین بار، کار خود [[رسول]] خداست، ولی در دفعات بعد، دیگران هم می‌توانند آن را ابلاغ بکنند؛ ازاین‌رو وقتی [[پیامبر]]{{صل}} خود نمی‌تواند به‌سوی مکه برود، کسی [[شایستگی]] دارد برای اولین بار این آیات را ابلاغ بکند که [[شریک]] در [[رسالت]] باشد. وقتی پیامبر{{صل}} در بین همۀ [[اصحاب]] این مأموریت را به امام علی{{ع}} می‌دهد، این معنا را بیان می‌کند که تنها علی{{ع}} است که در امر رسالت، شریک رسول خدا{{صل}} است و [[وصایت]] آن حضرت را بر عهده دارد.
امام علی{{ع}} به این مأموریت رفت و در جمع همۀ [[زائران]]، آیات الهی را ابلاغ کرد و مشرکان را از تصمیم [[دولت اسلامی]] و فرمان الهی آگاه ساخت و با آنان [[اتمام حجت]] نمود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===نفس پیامبر{{صل}} در [[جریان مباهله]]===
از دیگر موارد مهم دوران پس از [[هجرت]] که [[امام علی]]{{ع}} در آن می‌درخشد، [[ماجرای مباهله]] است. وقتی [[مسیحیان نجران]] با آنکه پاسخ سخنان خود را گرفته‌ بودند، حاضر به [[اسلام آوردن]] نشدند، پذیرفتند که [[مباهله]] کنند تا آن کس که بر [[باطل]] است نابود شود. در این ارتباط [[آیۀ مباهله]]<ref>{{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}} «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> نازل شد و بیان فرمود که در این مباهله، [[فرزندان]] و [[زنان]] و [[جان]] خود را به همراه بیاورید و یکدیگر را [[نفرین]] کنید تا آن کس که [[کافر]] است به [[هلاکت]] برسد.
در [[روز]] [[موعود]]، وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} به‌سوی [[نمایندگان]] [[مسیحیان]] آمدند، کسی همراه آن حضرت نبود جز [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}}، فاطمۀ [[زهرا]]{{س}} و امام علی{{ع}}. از اینجا روشن می‌شود که مصداق «أنفُسَنا» در آیۀ مباهله، کسی جز [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیست و تنها آن حضرت به‌منزلۀ نفس و جان [[پیامبر]]{{صل}} است. این افتخاری است که هرگز هیچ‌یک از [[اصحاب]] به آن دست نیافتند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===[[تبلیغ اسلام]] در [[یمن]]===
از دیگر اقدامات امام علی{{ع}} پس از هجرت، تبلیغ اسلام در یمن است. برخی از [[منابع تاریخی]] [[اهل‌سنت]]، این [[مأموریت]] را سریه دانسته‌اند، یعنی یک مأموریت نظامی؛ اما [[حقیقت]] این است که امیرالمؤمنین{{ع}} با گروهی مسلّح به یمن رفت، ولی مأموریت ایشان نظامی نبود، بلکه نیروی مسلّح را برای [[دفاع]] در برابر خطرات احتمالی به همراه داشت. آن حضرت در این مأموریت شش‌ماهه موفق شد که همۀ [[عرب‌های یمن]] را به [[دین اسلام]] درآورد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===[[واقعۀ غدیر]]: [[امام علی]]{{ع}} [[جانشین پیامبر]]===
[[رسول خدا]]{{صل}} پیش از عزیمت به [[حج]]، در [[تدبیر]] انجام [[مأموریت]] پایانی خود بود و بدین منظور تا آنجا که ممکن بود، [[اکثریت]] [[مسلمانان]] را در این [[سفر]] با خود همراه فرمود و همه را در منطقۀ [[غدیر]] گردآورد تا [[رسالت]] عظیم خود را به انجام برساند. [[واقعۀ غدیر]] تضمین تداوم راه رسول خدا{{صل}} و ادامۀ [[حیات]] [[اسلام]] بود؛ ازاین‌رو رسول خدا{{صل}} آن را در نهایت [[شکوه]] و [[عظمت]] برگزار کرد و در ضمن خطبه‌ای [[بلیغ]] و مفصّل، رسماً [[امامت]] و [[ولایت علی]] ‌بن‌ ابی‌طالب‌{{ع}} را به همۀ مسلمانان [[ابلاغ]] کرد و همه را امر فرمود که با امام علی{{ع}} [[بیعت]] کنند و بر امیری آن حضرت [[اقرار]] نمایند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[رحلت رسول خدا]]{{صل}} آغاز [[امامت امام علی]]{{ع}}==
با [[ارتحال]] جانسوز [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[سال یازدهم هجری]]، امامت امام علی{{ع}} آغاز می‌شود و تا [[شهادت]] آن حضرت در بیست و یکم [[ماه رمضان]] سال چهل و یک [[هجری]] ادامه می‌یابد؛ بنابراین مدت امامت آن حضرت تقریباً سی سال است. این مدت را می‌توان در پنج فراز مهم بررسی کرد که البته از نظر طول مدت با هم متفاوت هستند:
#پس از رحلت رسول خدا{{صل}} تا [[انتخاب ابوبکر]]،
# [[دوران ابوبکر]]،
# [[دوران عمر]]،
# [[دوران عثمان]]،
#دوران [[خلافت]] خود [[امام]]{{ع}}.
وقایع گوناگونی در طول این دوران‌ها رخ می‌دهد که در ادامه، به بررسی برخی از آنها می‌پردازیم.
 
==[[تجهیز]] و [[تدفین]] پیکر رسول خدا{{صل}}==
فراز ابتدایی دوران امامت امام علی{{ع}} بسیار کوتاه است و شاید چند [[ساعت]] بیشتر به‌ طول نمی‌انجامد، اما سرگذشت [[امت اسلامی]] در طول این چند ساعت، دچار تحولی شگفت‌آور و تأسف‌بار می‌شود. در طول این مدت اندک، هم‌زمان دو واقعۀ مهم رخ می‌دهد. اولین مورد، تجهیز و تدفین پیکر رسول خدا{{صل}} است که جلوۀ دیگری از عظمت امام علی{{ع}} و نزدیکی او به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را ظاهر می‌کند. رسول خدا{{صل}} به امام علی{{ع}} توصیه فرموده بود: «پس از [[رحلت]] من تا هنگامی که پیکرم را به خاک نسپرده‌ای از من جدا نشو». [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در دامان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[جان]] سپرد و ایشان بود که به‌عنوان [[وصیّ]] [[پیامبر]]{{صل}} پیکر [[پاک]] آن حضرت را [[غسل]] داد، [[حنوط]] کرد، [[کفن]] نمود و بر آن [[نماز]] خواند و سپس به خاک سپرد.
 
اما در همین [[زمان]] که [[امام علی]]{{ع}} به انجام [[وصیت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} مشغول است، [[فرصت‌طلبان]] در حال عملی کردن توطئه‌ای بسیار عظیم هستند. آنان بدون [[رعایت حرمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[سقیفه]] جمع شدند و مسیر [[جانشینی]] آن حضرت را از آنچه [[خدای متعال]] معیّن فرموده بود، [[منحرف]] ساختند. این افراد، چنان با [[شتاب]] کار را یکسره کردند که وقتی امیرالمؤمنین{{ع}} از [[دفن]] پیکر پاک پیامبر{{صل}} [[فراغت]] یافت، در عمل انجام‌شده قرار گرفت و ملاحظه نمود که عده‌ای بر [[خلافت ابوبکر]] [[اجتماع]] کرده‌اند و بر این امر از [[مردم]] [[بیعت]] می‌گیرند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==سقیفه و [[انحراف]] [[مسلمین]] از [[ولایت]]==
پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} باید امام علی{{ع}} در جایگاه [[جانشینی پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[رهبری]] [[امت]] قرار می‌گرفت، اما به‌خاطر توطئه‌ای که در سقیفۀ [[بنی‌ساعده]] صورت گرفت، رهبری از دست آن حضرت خارج شد. برخی از [[اصحاب]] در هنگامی که [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به تکفین و [[تدفین]] رسول خدا{{صل}} مشغول بود، جلسه‌ای در سقیفه تشکیل دادند و امیرالمؤمنین{{ع}} را از این جایگاه بزرگ [[الهی]] [[محروم]] کردند و خسارتی جبران‌ناپذیر به [[امت اسلام]] وارد آوردند؛ زیرا از این پس، امت دچار [[انحراف‌ها]] و شقاوت‌هایی شد که تا امروز نیز ادامه یافته و نتایج تلخ آن را می‌توان در [[جوامع اسلامی]] [[مشاهده]] کرد.
با انتشار خبر [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} [[مدینه]] [[غرق]] [[ماتم]] و شیون شد. در همین زمان، گروهی از سرشناسان و بزرگان [[انصار]]، در مکانی به نام سقیفۀ بنی‌ساعده گرد هم آمدند. بنی‌ساعده یکی از تیره‌های [[قبیلۀ خزرج]] بود و سقیفه در دورۀ [[جاهلیت]]، محل اجتماع سران [[خزرج]] به‌شمار می‌رفت. آنان در این مکان جمع می‌شدند و تصمیم‌های مهم و جلسات سرّی و محرمانه برگزار می‌کردند. پس از ورود [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]]، این مکان تعطیل شده بود، ولی بلافاصله پس از [[رحلت]] ایشان، بازگشایی شد. این بار نه‌تنها خزرجی‌ها، بلکه شماری از سران [[اوس]] که اکنون مجموعاً «[[انصار]]» خوانده می‌شدند، در [[سقیفه]] گرد هم آمدند و با نادیده گرفتن [[غدیر خم]] و [[جانشینی امام علی]]{{ع}} موضوع تعیین خلیفۀ [[پیامبر]]{{صل}} را مطرح کردند.
 
اما با [[توطئه]] [[عمر]] همه [[اختلافات]] بر سر [[خلافت]] به نفع [[ابوبکر]] برگشت. در نهایت ابوبکر گفت: «اینک دو [[صحابی پیامبر]]، هر دو شایستۀ خلافت هستند: یکی عمر‌ بن ‌خطاب و دیگری ابوعبیدۀ جراح. با هرکدام که خواستید [[بیعت]] کنید». اما آنها هر دو گفتند: «تو سن و سال بیشتری داری و در سابقۀ [[اسلام]] نیز بر ما مقدّم هستی و [[یار]] و [[همنشین]] پیامبر بوده‌ای. تا وقتی که تو باشی، نوبت به ما نمی‌رسد». کار به جایی رسید که انصارِ فریب‌خورده برای [[بیعت با ابوبکر]] از هم [[سبقت]] می‌گرفتند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[دلایل]] [[انحراف]] [[مسلمین]]==
اما علت این اقدام چه بود؟ چرا [[اصحاب]] با [[امام علی]]{{ع}} زاویه داشتند و از [[اشتغال]] آن حضرت به [[تدفین]] رسول خدا{{صل}} سوء‌استفاده کردند و با تشکیل این جلسه،‌ خلافت را [[غصب]] کردند؟ دلایل این انحراف را در نمودار زیر [[مشاهده]] می‌کنید:
 
===وقایع دوران [[خلیفۀ اول]]===
'''[[بیعت مردم]] با ابوبکر''': ابوبکر را به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} آوردند و او را بر [[منبر]] آن حضرت نشاندند و سیل [[مردم]] برای بیعت با ابوبکر [[هجوم]] ‌آوردند. اکنون جای طرح این سؤال است که «مردم چگونه [[واقعۀ غدیر]] را به [[فراموشی]] سپردند و چرا با وجود توصیه‌های متعدد رسول خدا{{صل}} این‌گونه از [[امیر مؤمنان]]{{ع}} روی گرداندند و امیری کسی را پذیرفتند که هیچ توصیه‌ای دربارۀ [[وصایت]] و خلافت او از رسول خدا{{صل}} نشنیده‌ بودند؟».
پاسخ این [[پرسش]] را می‌توان از مطالبی که دربارۀ علل انحراف از [[ولایت]] گفته شد، به‌دست آورد. [[مهاجرین]] به‌سبب کینه‌های جاهلانۀ خود، از به‌ [[قدرت]] نرسیدن [[حضرت علی]]{{ع}} [[خشنود]] بودند. البته بخشی از آنها ابوبکر را شایستۀ [[خلافت]] نمی‌دانستند؛ زیرا براساس اندیشه‌های [[زمان جاهلیت]]، [[ابوبکر]] را از تیرۀ سطح پایین [[قریش]] می‌دانستند و برای کسانی که از تیره‌های [[برتر]] قریش بودند، [[تبعیت]] از چنین فردی دشوار بود. به همین خاطر بود که تیره‌های [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌زهره]] حاضر به [[بیعت با ابوبکر]] نشدند.
 
'''[[وفاداران به امام علی]]{{ع}}''': شگفت‌آور است که باوجود سفارش‌های [[رسول خدا]]{{صل}} نسبت به [[امام علی]]{{ع}}، در [[تاریخ]] فقط شش نفر از [[انصار]] و شش نفر از [[مهاجران]] را به‌عنوان مدافعان آن حضرت نام برده‌اند.
مهاجرانی که حاضر به بیعت با ابوبکر نشدند و از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[حمایت]] کردند عبارت‌اند از: زبیر‌ بن ‌عوّام [[اسدی]]، [[خالد بن سعید بن عاص اموی]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]، [[مقداد]] بن ‌اسود و [[عمّار]] بن ‌یاسر. [[زبیر]] و خالد [[قریشی]] بودند و مقداد و [[عمار]] هم از تیره‌های وابسته به قریش به‌شمار می‌آمدند.
 
در چنین شرایطی،‌ [[حق]] در [[اقلیت]] قرار گرفت و [[مردم]] در [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} جمع شدند و با ابوبکر [[بیعت]] کردند. در کتاب [[ارشاد شیخ مفید]] (ره) آمده که آن [[روز]] امام علی{{ع}} بنا بر [[وصیت]] رسول خدا{{صل}} پیکر [[مقدس]] [[پیامبر]]{{صل}} را در خانۀ آن حضرت [[دفن]] کرد و داشت روی [[قبر]] را هموار می‌نمود که سروصدایی از [[مسجد]] برخاست. خانۀ رسول خدا{{صل}} چسبیده به مسجد بود؛ ازاین‌رو امیرالمؤمنین{{ع}} متوجه هیاهوی مسجد شد و فرمود: «این هیاهو چیست؟». عباس، عموی ایشان عرض کرد: «امر بی‌سابقه‌‌ای است». در همان هنگام، براء‌ بن ‌عازب [[انصاری]] وارد [[خانه]] شد و گفت: «ای [[بنی‌هاشم]]، چه نشسته‌اید که خلافت را بردند؟!». [[امیر مؤمنان]]{{ع}} فرمود: «چه شده است؟». براء‌ بن ‌عازب به بیان آنچه در [[سقیفه]] رخ داده بود، پرداخت و گفت: «اکنون این هیاهوی مردمی است که برای بیعت با ابوبکر به مسجد آمده‌اند».
امام علی{{ع}} پس شنیدن این [[اخبار]]، [[آیات]] زیر را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن|أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ}}<ref>«آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟ * و بی‌گمان پیشینیان آنان را (نیز) آزموده‌ایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب می‌شناسد و دروغگویان را (نیز) نیک می‌شناسد * آیا آنان که کارهای بد انجام می‌دهند پنداشته‌اند که بر ما پیشی می‌گیرند؟ بد داوری می‌کنند» سوره عنکبوت، آیه ۲-۴.</ref>
 
آیا [[مردم]] پنداشتند همین که گفتند [[ایمان]] آوردیم، رها می‌شوند و [[امتحان]] نمی‌شوند؟ در‌حالی‌که کسانی را که پیش از آنان بودند امتحان کردیم. پس بی‌شک [[خدا]] کسانی را که راست می‌گویند می‌شناسد و بی‌شک کسانی را که [[دروغ]] می‌گویند نیز می‌شناسد.
 
سپس فرمود: «[[خداوند]] با [[رحلت پیامبر]] خود، [[امت]] او را مورد [[آزمایش]] قرار داد و کسانی که درپی آنان رفتند و دارند با آنها [[بیعت]] می‌کنند، در این [[آزمون]] مردود شدند».
به این ترتیب، [[امام علی]]{{ع}} که با [[رحلت پیغمبر]]{{صل}} به [[امامت]] رسیده بود و بنا بود [[حاکمیت]] بر مردم را هم به‌عنوان یکی از [[شئون امامت]] در [[اختیار]] داشته باشد، از حاکمیت کنار نهاده شد.
 
'''[[مخالفان ابوبکر]]''': مهم‌ترین گروهی که از [[بیعت با ابوبکر]] خودداری کردند، امام علی{{ع}} و هواداران آن حضرت بودند. آنان [[دوازده نفر]] از [[اصحاب]] مطرح [[رسول خدا]]{{صل}} بودند. این دوازده نفر به ‌تبع [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، با [[غاصبان]] بیعت نکردند و در خانۀ [[امام]]{{ع}} [[تحصن]] کردند.
عموم [[بنی‌هاشم]] نیز خواهان [[خلافت امام علی]]{{ع}} بودند و از بیعت با ابوبکر خودداری کردند.
گروه دیگر مخالفان، سعد بن ‌عباده‌ و هواداران [[خزرجی]] او بودند. آنان هم حاضر نشدند [[خلافت ابوبکر]] را به رسمیت بشناسند.
گروه آخر هم دو تیره از [[قریش]]، یعنی [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌زهره]] بودند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[شهادت]] [[حضرت زهرا]]{{س}} [[همسر امام علی]]{{ع}}==
اما برخورد [[حکومت]] با امام علی{{ع}} و حامیان آن حضرت، بسیار سخت و تند بود. آنان به خانۀ [[دختر رسول خدا]]{{صل}} [[هجوم]] آوردند و [[سرور زنان]] دو عالم را مضروب کردند و آن بانو براثر آن جراحت به شهادت رسید.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==خطر [[نابودی اسلام]]==
[[امام علی]]{{ع}} تا زمانی که [[حضرت زهرا]]{{س}} به [[شهادت]] نرسیده بود، با [[غاصبان خلافت]] [[بیعت]] نکرد، ولی پس از شهادت آن حضرت به‌سبب حوادثی که رخ داده بود، برای [[حفظ اساس اسلام]] و جلوگیری از نابودی [[دین]] حاضر به بیعت شد. این تأخیر [[گواه]] روشنی است بر اینکه [[امام]]{{ع}} حقّی برای غاصبان خلافت قائل نبوده و بیعت آن حضرت براساس [[مصلحت]] صورت گرفته؛ چراکه اگر امام{{ع}} [[خلافت]] را [[حق]] آنان می‌دانست، عذری برای تأخیر بیعت نداشت.
 
زمانی که [[رهبری]] به‌دست کسانی افتاد که به رموز [[اسلام]] واقف نبودند و [[علم]] کافی نسبت به [[قرآن]] و [[تفسیر]] آن نداشتند و [[احکام الهی]] و [[تکالیف]] [[مسلمانان]] را نمی‌دانستند، امام{{ع}} نسبت به [[بقای اسلام]] [[احساس]] خطر کرد. بنابراین امام علی{{ع}} تکلیفی در این موضوع نداشت و نمی‌توانست در مقابل غاصبان خلافت، [[اقدام عملی]] کند، اما در موقعیت‌های مناسب به‌صورت نظری با آنان [[مخالفت]] می‌کرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[تدابیر]] امام علی{{ع}} برای [[حفظ اسلام]]==
امام علی{{ع}} در دوران [[امامت]] خود با [[سه خلیفه]] مواجه شد. در این شرایط، وظیفۀ آن حضرت این بود که نهال اسلام را از نابودی [[حفظ]] کند. در روایتی آمده که اسلام پس از [[پیامبر]]{{صل}} همچون طفلی نوپا بود، اما آن را دواندند و به او آسیب رساندند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[بیعت با ابوبکر]]==
اشاره کردیم که در [[زمان]] روی کار آمدن [[خلیفۀ اول]]، امام{{ع}} از بیعت با او و به رسمیت شناختنش خودداری کرد، تا آنجا که به این بهانه به خانۀ آن حضرت [[هجوم]] آوردند. اما پس از آنکه [[یاوری]] برای [[دفاع از حق]] نیافت، به‌خاطر [[مصالح اسلام]] با [[ابوبکر]] بیعت کرد.
از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] شده که فرمود: «امام علی{{ع}} با ابوبکر بیعت نکرد تا هنگامی که احساس کرد [[شعار]] [[لا اله الا الله]] و محمد [[رسول الله]] در آستانۀ نابودی است».
چنین خطری در زمانی احساس شد که مرتدّین به‌سوی [[مدینه]] می‌آمدند و درصدد [[تصرف]] مرکز عالم اسلام بودند و می‌خواستند [[اساس دین]] را از بین ببرند. در این [[شرایط امام]] علی{{ع}} برای اینکه [[خیال]] [[ابوبکر]] از جانب آن حضرت [[آسوده]] شود و بتواند با مرتدّین مقابله کند، به او پیغام داد که به خانۀ آن حضرت بیاید تا با او [[بیعت]] کند. این‌گونه بود که [[امام]]{{ع}} برای [[حفظ]] [[اساس دین]]، با ابوبکر بیعت نمود؛ بنابراین بیعت امام از [[ناچاری]] بود و نشانۀ [[حقانیت]] [[خلفا]] نیست.
در [[زمان ابوبکر]]، مسائل بسیاری پیش می‌آمد که [[خلیفه]] از حل آن عاجز بود. در این شرایط، [[امام علی]]{{ع}} او را [[راهنمایی]] می‌کرد و از [[نصیحت]] و مشورت‌دهی ابا نمی‌فرمود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==[[قرآن]] امام علی{{ع}}==
در این دوران، امام{{ع}} اقدامی مهم و بزرگ انجام داد، ولی با واکنش منفی ابوبکر و عمر‌ مواجه شد. امام{{ع}} وقتی که [[خیانت]] [[جامعۀ اسلامی]] را ملاحظه نمود و از [[همراهی]] آنان [[مأیوس]] شد، فرمود: «من [[عبا]] به دوش نمی‌گیرم و از [[خانه]] بیرون نمی‌آیم، مگر زمانی که بنا بر [[وصیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرآن را جمع‌آوری کنم». امام{{ع}} چند [[روز]] از خانه خارج نشد تا اینکه [[قرآن کریم]] را تدوین نمود.
بنا بر [[روایات]]، آن حضرت [[سوره‌های قرآن]] را براساس [[ترتیب نزول]] و همراه با [[تفاسیر]] [[ارزشمندی]] که رسول خدا{{صل}} بیان فرموده بود جمع‌آوری کرد و به خط خود نگاشت. پس از آنکه این قرآن آماده شد، حجم بسیاری پیدا کرد؛ ازاین‌رو امام{{ع}} آن را بر شتری حمل نمود و به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} آورد تا در [[اختیار]] [[مردم]] قرار دهد. اما [[غاصبان خلافت]] اعلام کردند که ما را به تو و قرآن تو نیازی نیست.
 
امام علی{{ع}} فرمود: «من برای ارائۀ آن وظیفه‌ای داشتم، اما اکنون که چنین کردید، دیگر به آن دست نخواهید یافت تا هنگامی که [[خدا]] [[اراده]] کند».
قرآن امام علی{{ع}} [[میراث]] خاصّ [[امامان]] است و اکنون در اختیار [[امام عصر]]{{ع}} قرار دارد و در [[زمان ظهور]] به مردم عرضه خواهد شد.
ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[زمان]] [[خلافت]] خود قرآن را عرضه نکرد. پاسخ این است که در عصر خلیفۀ سوم [[قرآن]] تنظیم شد و با [[همکاری]] [[حکومت]]، در [[جامعه]] جا افتاد. در این شرایط اگر قرآن با ترتیب دیگری عرضه می‌شد، باعث [[اختلاف]] در جامعه می‌شد و ممکن بود اصل قرآن مورد تردید قرار بگیرد؛ بنابراین [[امام]]{{ع}} [[صلاح]] ندانست که قرآن را به جامعه عرضه نماید.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==وقایع دوران [[خلیفۀ دوم]]==
[[ابوبکر]] دو سال و چهار ماه و بنا بر [[نقلی]]، دو سال و هفت ماه [[خلافت]] کرد و پیش از مرگش عمر‌ بن ‌خطاب را به‌عنوان [[جانشین]] [[انتخاب]] نمود.
بسیاری از [[اصحاب]] سرشناس با [[خلافت عمر]] مخالف بودند و به‌خاطر [[خشونت]] و رفتارهایی که داشت، نمی‌خواستند خلافت او را بپذیرند، اما ابوبکر [[مخالفت]] آنها را با تندی پاسخ داد و گفت: «مخالفت شما به‌سبب طمعی است که خود در خلافت دارید. من می‌خواهم وقتی خدای خود را [[ملاقات]] می‌کنم و از من می‌پرسد چه کسی را برای [[رهبری جامعه]] و خلافت در نظر گرفتی، بگویم بهترین آنها، یعنی عمر‌ بن ‌خطاب را در نظر گرفتم».
 
پس از [[مرگ ابوبکر]]، [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند و او را به خاک سپرد و [[قدرت]] را به‌دست گرفت و [[امام علی]]{{ع}} هم به‌ناچار [[بیعت]] کرد؛ زیرا همچنان [[یاری]] نداشت و هنوز شرایط اقتضا می‌کرد که به‌خاطر [[مصلحت اسلام]]، [[سکوت]] نماید.
در ادامه وقایع مهم دوران [[خلیفه دوم]] را بیان می‌کنیم:
 
===[[راهنمایی]] گرفتن از امام علی{{ع}}===
خلیفۀ دوم در عرصه‌های گوناگون از امام علی{{ع}} برای [[حل مشکلات]] حکومت خود بهره می‌گرفت و از آن حضرت نظرخواهی می‌کرد. این نظرخواهی‌ها در سه عرصه نمود بیشتری داشت:
 
'''عرصۀ نظامی''': مهم‌ترین عرصه‌ای که عمر در آن از وجود [[مقدس]] امام علی{{ع}} بهره می‌برد، عرصۀ نظامی بود.
خلیفه دوم با [[لشکرکشی]] به [[ایران]] و [[روم]] و [[مصر]] به دنبال [[گسترش اسلام]] به شیوه نظامی بود. امام علی{{ع}} با روش [[خلیفه]] برای انتشار [[اسلام]] موافق نبود ولی به خاطر [[حفظ اسلام]] به او [[مشاوره]] می‌داد.
 
'''عرصۀ [[قضایی]]''': عرصۀ دیگری که نقش امام علی{{ع}} در آن روشن و نمایان است، عرضۀ [[قضاوت]] است. [[عمر]] بن ‌خطاب به‌خاطر دو مطلب از نظرات [[قضایی]] آن حضرت بهره می‌برد: از یک سو بارها از [[پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} شنیده بود که می‌فرمود: «أعْدَلُکُمْ عَلی»[۶] «أَقْضَاکُمْ عَلی»، «أَعْلَمُکُمْ عَلی» و نیز بارها [[شاهد]] قضاوت‌های عجیب و محیّرالعقول [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[عهد]] پیغمبر خدا{{صل}} بود، و از سوی دیگر، در [[زمان]] خودش هم بارها پیش می‌آمد که حکمی صادر می‌کرد و [[امام]]{{ع}} با [[دلایل]] متقن آن را [[اصلاح]] می‌فرمود. بدین‌خاطر بود که عمر از آن حضرت در این عرصه بسیار بهره می‌برد و حتی بخشنامه کرده بود که اگر [[خلیفه]] در مسئله‌ای [[حکم قضایی]] داد، ولی [[ابوالحسن]] نظر دیگری داشت، [[حکم]] خلیفه را کنار بگذارید و از نظر علی{{ع}} [[پیروی]] کنید.
بنا بر تحقیق [[علامه امینی]] (ره) عمر‌ بن ‌خطاب بیش از هفتاد بار از عبارت «لَوْ لَا عَلی لَهَلَکَ عُمَر»[۷] (اگر علی{{ع}} نبود، عمر هلاک می‌شد) استفاده کرده که بسیاری از موارد به‌کارگیری این تعبیر، در هنگام مواجهه با قضاوت‌های شگفت‌آور [[امام علی]]{{ع}} بوده است.
 
'''عرصۀ [[سیاسی]] ـ [[اجتماعی]]''': عمر در این عرصه نیز از امام علی{{ع}} [[مشورت]] می‌گرفت اما برای اینکه نشان دهد خودش هم در [[جامعه]] تأثیرگذار است سعی می‌کرد در حد امکان، در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، به نظرات امام{{ع}} عمل نکند و نشان دهد که در این عرصه، خودش [[تصمیم‌گیری]] می‌کند.
البته موارد اندکی نیز نقل شده که عمر در همین عرصه از نظر امام علی{{ع}} [[تبعیت]] کرده است. نمونۀ آن، تعیین مبدأ [[تاریخ]] برای [[مسلمانان]] است. تا اواسط [[خلافت]] او، مسلمانان مبدأ رسمی برای تاریخ نداشتند.
 
نظر آن حضرت این بود که [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} از [[مکه]] به [[مدینه]] مبدأ رسمی تاریخ مسلمانان قرار گیرد. همین نظر [[پسندیده]] و اجرایی شد.
[[هجرت پیامبر اکرم]]{{صل}} موجب تأسیس [[دولت اسلامی]] و انتشار [[اسلام]] در [[جزیرة العرب]] و سپس در [[جهان]] شد. از‌این‌رو [[هجرت]]، مبدأ تحولی بزرگ در عالم اسلام به‌شمار می‌آید.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===تشکیل [[شورا]] برای تعیین خلیفۀ سوم===
ده سال از [[حاکمیت]] [[عمر]] بن ‌خطاب سپری ‌شد و او در سال ٢٣ [[هجری]]، مورد [[حمله]] قرار گرفت و مجروح شد. او به‌سبب این جراحت در بستر افتاد و [[مرگ]] خود را [[قطعی]] ‌دید؛ ازاین‌رو برای تعیین خلیفۀ پس از خود، شش نفر را [[انتخاب]] کرد تا از میان خودشان یک نفر را به [[خلافت]] برگزینند. به [[زعم]] او این [[شورا]] از افرادی تشکیل می‌شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در هنگام وفاتش، از آنها کمال [[رضایت]] را داشت.
عمر گفت که این شش نفر باید از بین خود، یکی را به‌عنوان [[خلیفه]] انتخاب کنند. یکی از این افراد، [[امام علی]]{{ع}} بود و پنج نفر دیگر عبارت بودند از: عثمان‌ بن ‌عفّان، عبد‌الرحمان‌ بن ‌عوف، [[طلحه]]، [[زبیر]] و سعد‌ بن ‌ابی وقّاص. هر شش نفر از [[مهاجران]] به‌شمار می‌آمدند.
 
خلیفه مکانی را نزدیک خانۀ خود تعیین کرد و دستور داد که این شش نفر در آنجا مستقر شوند. پنجاه مرد مسلّح نیز به [[فرماندهی]] ابوطلحۀ [[انصاری]] برای [[مراقبت]] از این [[خانه]] گماشت و دستورالعمل شورا را به این صورت ارائه کرد:
خلیفۀ جدید از اعضای این شورا و به‌وسیلۀ خود آنها انتخاب خواهد شد.
هیچ یک از اعضای شورا [[حقّ]] [[تحریم]] آن را ندارد و هر کس آن را تحریم کند، گردنش زده خواهد شد.
اگر شورا در [[تعیین خلیفه]] به [[تساوی]] رسید؛ یعنی سه نفر، یکی را انتخاب کردند و سه نفر، شخصی دیگر را، [[رأی]] آن طرف ملاک است که [[عبدالرحمان‌]] بن ‌عوف در آن حضور داشته باشد.
پس از انتخاب و تعیین خلیفه، اقلّیّت شورا ـ که یک، دو یا سه نفری بودند که عبدالرحمان در آنها حضور نداشت ـ در صورت [[مخالفت]] با خلیفۀ منتخب، گردن زده خواهند شد.
اگر در پایان مهلت مقرّر، شورا نتوانست در تعیین خلیفه به نتیجه‌ برسد، ابوطلحۀ انصاری و افراد او هر شش نفر را خواهند کشت و [[مردم]] به هر صورت که خواستند خلیفۀ جدید را تعیین می‌کنند.
 
'''دلیل [[نصب امام علی]]{{ع}} در [[شورا]]''' اما چرا [[خلیفۀ دوم]]، [[امام علی]]{{ع}} را در این شورا قرار داد؟ پاسخ این است که آن حضرت پس از [[رحلت پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} اولین شخص برای [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} بود. [[ابن ‌اسحاق]]، مؤلف نخستین [[سیرۀ نبوی]] (متوفّای حدود [[سال ۱۵۱ ق]].) می‌گوید: «پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} عموم [[مهاجر]] و [[انصار]] [[شک]] نداشتند که علی{{ع}} به [[خلافت]] می‌رسد». اما حوادث [[سقیفه]] مانع شد. در آن [[زمان]] گفته شد که علی{{ع}} [[جوان]] است و بی‌تجربه، اما اکنون امام علی{{ع}} چهل و چند سال سن داشت و دیگر نمی‌توانستند بهانه‌ای بیاورند؛ بنابراین [[خلیفه]] چاره‌ای جز مطرح کردن [[امام]]{{ع}} نداشت.
 
'''[[سیاست‌گذاری]] [[عمر]] در شورا''': در چنین شرایطی خلیفه، امام علی{{ع}} را در میان اعضای شورا قرار می‌دهد، ولی دستورالعمل شورا و ترکیب آن را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کند که قطعاً نتیجه به [[خلافت امام علی]]{{ع}} نمی‌انجامد. از سوی دیگر، امام علی{{ع}} نیز چاره‌ای ندارد جز اینکه در آن شورا حضور پیدا کند.
عباس، عموی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وقتی که از ترکیب شورا باخبر شد و [[موقعیت امام]] علی{{ع}} را در آن شورا بسیار [[ضعیف]] دید، به آن حضرت عرض کرد که در این شورا شرکت نکند. اما امام علی{{ع}} به دستورالعمل عمر و اینکه راه چاره‌ای ندارد، اشاره فرمود. مشاهدۀ این ترکیب این مطلب را [[القاء]] می‌کند که آنان می‌خواستند امیرالمؤمنین{{ع}} در این شورا شرکت نکند تا بهانه‌ای برای حذف فیزیکی آن حضرت پیدا کنند.
امام{{ع}} در [[خطبۀ شقشقیه]] با [[تأسف]] از این شورا یاد می‌کند و می‌فرماید: «من کجا با اولین اینها در یک حد و اندازه بودم که [[شأن]] مرا پایین آوردند و با این افراد در یک سطح قرار دادند؟!». این از ظلم‌های بزرگی است که نسبت به آن حضرت روا داشتند.
 
'''آنچه در شورا گذشت''': در آغاز جلسۀ شورا، [[زبیر]] از جمع داوطلبان خلافت [[کناره‌گیری]] کرد و به امام علی{{ع}} [[رأی]] داد. [[طلحه]] هم همین کار را نسبت به [[عثمان]] انجام داد. سعد‌ بن ‌ابی‌وقاص هم به نفع [[عبدالرحمان‌]] بن ‌عوف کنار رفت؛ زیرا هر دو از تیرۀ [[بنی‌زهره]] بودند و سعد به‌شدت تحت تأثیر عبدالرحمان بود. پس از این، سه نفر برای [[رقابت]] باقی ماندند و هر کدام دو [[رأی]] داشتند. در اینجا عبدالرحمان‌ بن ‌عوف که [[برادر دینی]] [[عثمان]] و شوهر [[خواهر]] او بود، عنوان کرد که من هم داعیۀ [[خلافت]] ندارم. بنابراین تنها [[امام علی]]{{ع}} و عثمان باقی ماندند.
عبدالرحمان گفت: «کدام‌یک از شما حاضر است به نفع دیگری [[کناره‌گیری]] کند؟ در این صورت، من با همان شخص به‌عنوان خلیفۀ سوم [[بیعت]] می‌کنم».
 
نه [[امام]]{{ع}} حاضر به کناره‌گیری می‌شود و نه عثمان. در آن [[زمان]]، امام{{ع}} ۴٣ یا ۴۴ سال داشت و عثمان، پیرمردی بود که هفتادسالگی را هم رد کرده، ولی عبدالرحمان ابتدا به امام علی{{ع}} رو می‌کند و می‌گوید: «اگر [[تعهد]] کنی که مطابق [[کتاب خدا]]، [[سنت پیامبر]]{{صل}} و روش [[شیخین]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]]) عمل کنی، من با تو به عنوان [[خلیفه]] بیعت می‌کنم». آن حضرت فرمود: «کتاب خدا و سنت پیامبر{{صل}} را می‌پذیرم، ولی به روش شیخین عمل نمی‌کنم، بلکه [[اجتهاد]] خود را ملاک قرار می‌دهم».
سپس عبدالرحمان این پیشنهاد را با عثمان مطرح کرد و عثمان بدون درنگ پذیرفت. عبدالرحمان دو مرتبۀ دیگر نیز [[پرسش]] خود را تکرار کرد و همان پاسخ‌ها را شنید. پس از مرتبۀ سوم، دست عثمان را گرفت و با او به‌عنوان خلیفۀ جدید بیعت نمود.
 
'''[[اتمام حجّت]] امام علی{{ع}} با [[مردم]]''': عمر‌ بن ‌خطاب در دستورالعمل [[شورا]] گفته بود که اگر کسی از اعضای شورا، خلیفۀ منتخب را نپذیرد، باید گردن زده شود؛ بنابراین امام علی{{ع}} چاره‌ای جز بیعت با عثمان نداشت. علاوه بر این، شرایط عمومی [[مسلمانان]]، هم‌چنان اقتضای درگیری نداشت. امام{{ع}} با خلیفۀ سوم بیعت کرد، اما بار دیگر راه هرگونه بهانه را بر آنان بست و [[حجت]] را بر ایشان تمام کرد. ایشان پس از بیعت، در [[مسجد]] حاضر شد و در جمع [[مردم مدینه]] به بیان فضیلت‌های بی‌مانند خود پرداخت. منابع [[اهل‌سنت]] سی [[فضیلت]] و [[منابع شیعه]] چهل فضیلت را از زبان [[امام علی]]{{ع}} نقل می‌کنند. آن حضرت هر یک از [[فضائل]] خود را با «أَنْشُدُکُمُ‏ اللّهَ‏»[۸] (شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم) آغاز می‌کرد و می‌فرمود: «اگر راست می‌گویم، مرا [[تصدیق]] کنید و اگر [[دروغ]] بود، مرا [[تکذیب]] کنید».
[[امام]]{{ع}} پس از بیان این [[فضیلت‌ها]] فرمود: «شما با [[علم]] به اینکه من [[شایسته‌ترین]] شخص برای [[خلافت]] و [[رهبری]] [[امت]] هستم، مرا برای سومین بار از جایگاهی که خدا و رسولش تعیین کرده بودند [[محروم]] کردید. مادامی که فقط به من [[ظلم]] می‌شود و شما [[مردم]] خود به وضع موجود [[راضی]] هستید، من حرفی ندارم و [[سکوت]] پیشه می‌کنم».
 
این [[روایت]] به «[[حدیث مناشده]]» مشهور است که امام{{ع}} در آن، با مردم [[اتمام حجت]] کرده و درحقیقت، سی یا چهل بار، [[بهشت و دوزخ]] را برایشان نمایان کرده تا بدانند که اگر می‌خواهند به راه [[سعادت]] و [[بهشت]] بروند، جز از طریق [[اهل بیت]] نمی‌توانند گام بردارند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
==وقایع دوران خلیفۀ سوم==
[[عثمان]] بیش از [[دوازده]] سال [[حکومت]] کرد و در طول این مدت، سیره‌ای در پیش گرفت که با سیرۀ [[رسول خدا]]{{صل}} سازگاری نداشت و حتی با روش خلفای پیشین هم تفاوت داشت. در ادامه وقایع مهم دوران [[خلیفه سوم]] را بررسی می‌کنیم:
 
===روش عثمان در دوران خلافت===
عثمان سیره‌ای در پیش گرفت که با سیرۀ رسول خدا{{صل}} سازگاری نداشت و حتی با روش خلفای پیشین هم متفاوت بود. چنان‌که بیان شد، [[ابوبکر]] و [[عمر]]، در بسیاری از موارد، از نظرات و [[تدابیر]] امام علی{{ع}} بهره می‌بردند، ولی عثمان به‌طور کلی از آن حضرت کناره گرفت و امام{{ع}} را حتی در میدان نظر [[تحمل]] نکرد و حتی گاهی به امام{{ع}} جسارت‌هایی هم می‌کرد. در این دوره، [[بنی‌امیه]] که [[خویشاوندان]] [[خلیفه]] بودند، بر عالم [[اسلام]] مستولی شدند و همۀ مسئولیّت‌ها و پست‌های اصلی عالم اسلام، به‌دست آنان افتاد.
روش [[عثمان]] موجب شد که خویشاوند‌سالاری در [[حکومت]] گسترش یابد و راه برای [[تبعیض‌ها]] و [[انحرافات]] فراهم‌تر شود.
سیرۀ دیگر [[خلیفه]]، تقسیم ناعادلانۀ [[بیت‌المال]] بود. در [[زمان عثمان]]، بیت‌المال به‌سادگی [[چپاول]] می‌شد و به [[نزدیکان]] خلیفه اختصاص می‌یافت. این روش، موجب [[تجمل‌گرایی]] گسترده در [[دستگاه حکومت]] شد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===اقدام علیه [[اصحاب پیامبر]]{{صل}}===
روش متفاوت عثمان در [[ادارۀ امور]]، موجب شد که جمعی از [[اصحاب]] خاصّ [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} در برابر [[بدعت‌ها]] و عملکردهای حکومت موضع بگیرند. [[ابوذر غفاری]] (ره) [[صحابی]] برجستۀ [[رسول خدا]]{{صل}} در قالب [[نهی از منکر]]، مقابل خلیفه ایستاد و انحرافات او را [[تذکر]] ‌داد، ولی عثمان وی را به [[شام]] [[تبعید]] کرد. حضور [[ابوذر]] در شام، تأثیر بسیاری بر [[مردم]] آن منطقه داشت؛ ازاین‌رو خلیفه به‌ درخواست [[معاویه]]، وی را به [[مدینه]] بازگرداند و این بار به [[ربذه]] تبعید کرد.
عثمان [[حکم]] کرده بود که هیچ کس [[حق]] ندارد برای بدرقۀ ابوذر برود و به [[فرمان]] او راه‌های مدینه را بستند، اما [[امام علی]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}} به همراه [[عمار یاسر]] و شماری از [[شیعیان]]، پیش از بسته شدن راه‌ها در بیرون [[شهر]] برای بدرقۀ ابوذر حاضر شدند. وقتی که عثمان از این موضوع [[آگاه]] شد، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را احضار و به آن حضرت [[جسارت]] و تندی کرد.
 
یکی دیگر از اقدامات عثمان نسبت به صحابی گران‌قدر رسول خدا{{صل}}، عمار یاسر صورت گرفت. زمانی که [[عمار]] دادخواست [[مردم مصر]] را که علیه [[حاکم فاسد]] آنجا به ستوه آمده بودند نزد خلیفه آورد، خلیفه او را به‌شدت کتک زد و می‌خواست وی را نیز همچون ابوذر تبعید کند، اما امام علی{{ع}} و گروهی از قبیلۀ [[بنی‌مخزوم]] که عمار از وابستگانشان بود، مانع شدند و خلیفه عقب نشست.
[[عبدالله‌]] بن ‌مسعود، صحابی مشهور [[پیغمبر]]{{صل}} نیز از [[خشم]] عثمان در [[امان]] نماند. او [[قاری]] و [[مفسر]] برجستۀ [[قرآن کریم]] بود و مکتبی هم در [[قرائت قرآن]] داشت. [[ابن‌ مسعود]] متولّی بیت‌المال [[کوفه]] بود و در برابر زیاده‌خواهی‌ها و چپاول‌های [[برادر]] [[مادری]] [[خلیفه]]، یعنی ولید بن ‌عقبه که [[فرمانروای کوفه]] بود،ایستاد؛ ازاین‌رو او را از مسئولیّتش [[عزل]] کردند و وی به [[مدینه]] برگشت. در مدینه، [[عثمان]] با [[درشتی]] با او برخورد کرد. او را مضروب کردند و پس از چندی، بر اثر جراحات از [[دنیا]] رفت.
[[عبدالرحمان‌]] بن ‌حنبل هم از [[اصحاب]] برجستۀ [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} بود که به روش خلیفه‌ [[اعتراض]] داشت و عثمان او را به [[خیبر]] [[تبعید]] کرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===[[قیام]] [[مردم]] بر علیه عثمان===
مجموعۀ اقدامات عثمان و به‌ویژه بذل و بخشش‌های بی‌حساب از [[بیت‌المال]]، موجب پدید آمدن تمایز طبقاتی بسیار گسترده‌ای شد. با این [[سیاست]]، اقلیتی ثروت‌های عظیم [[جهان اسلام]] را در [[اختیار]] گرفتند و عده‌ای هم به نان شب محتاج بودند. این اقدامات، رفته رفته موجب [[اعتراضات]] و نارضایتی‌های عمومی شد و اسباب انقلابی ضد عثمان را فراهم کرد.
از عصر [[خلیفۀ دوم]] بود که زمینه‌های رویکرد اشرافی‌ فراهم شد و در [[عصر عثمان]] در شهرهایی مثل [[کوفه]] و [[بصره]] طبقه‌ای به نام اشراف‌القبائل ظهور یافت. خلیفه به این افراد رسیدگی می‌کرد و به اصطلاح امروز، به آنها رانت‌هایی می‌داد تا آنان از نفوذشان در [[قبایل]] استفاده‌ کنند و مردم قبیله‌ها را با خلیفه همراه سازند.
 
پس از مدتی، اعتراضات مردمی موجب شکل‌گیری انقلابی علیه عثمان شد. عده‌ای از کوفه، بصره و [[مصر]] به داخل مدینه ریختند و [[مردم مدینه]] هم که از عملکرد عثمان به [[جان]] آمده بودند، با [[انقلابیون]] همراه شدند. عثمان برای مواجهه با انقلابیون از [[معاویه]] [[درخواست کمک]] کرد، ولی معاویه در [[یاری]] عثمان درنگ می‌کرد و [[منتظر]] بود بلایی بر سر او بیاید تا بتواند به خواسته‌های خود دست یابد. عثمان وقتی ملاحظه کرد که هیچ پایگاهی در میان مردم ندارد و هیچ ‌کس حتی معاویه نیز حاضر به یاری او نیست، دست به دامان [[امام علی]]{{ع}} شد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
===[[طلب]] کمک عثمان از امام علی{{ع}}===
[[امام]]{{ع}} نزد عثمان آمد. عثمان که تا آن هنگام به [[امام علی]]{{ع}} میدان نمی‌داد، به آن حضرت [[گلایه]] کرد و گفت: «چرا مرا [[یاری]] نمی‌کنی، در‌حالی‌که خلفای پیشین را [[راهنمایی]] می‌کردی؟». آن حضرت فرمود: «برای اینکه خودت نخواستی و [[بنی‌امیه]] را پشتوانۀ خود قرار دادی».
[[عثمان]] گفت: «من به‌سبب قرابتی که از نظر [[قبیله]] با شما دارم، بر آن [[خلفا]] اولی بودم. اکنون مرا یاری کن». [[امام]]{{ع}} فرمود: «اگر [[تغییر]] روش بدهی و [[حاکمان]] [[فاسد]] را برداری و [[حقوق مردم]] را به آنها برگردانی، اینها آرام خواهند گرفت. اگر تضمین بدهی که چنین می‌کنی، من هم [[مردم]] را قانع می‌کنم که دست از [[انقلاب]] و [[قیام]] بردارند».
 
عثمان به امام{{ع}}‌ قول داد که روش خود را تغییر می‌دهد و برای نشان دادن حسن [[نیّت]] خود، [[برادر]] رضاعی‌اش، [[عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح]]، [[حاکم]] جانی و [[خونریز]] [[مصر]] را [[عزل]] کرد و به [[خواست مردم]] مصر، محمد‌ بن ‌ابی‌ بکر را به [[فرمانروایی]] آنجا [[منصوب]] کرد.
[[امام علی]]{{ع}} نیز از مردم خواست که دست از انقلاب و قیام بردارند و به آنان فرمود که [[خلیفه]] [[تعهد]] داده که [[رفتار]] خود را عوض می‌کند و [[حق]] شما را بازمی‌گرداند.
 
مردم سخن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را پذیرفتند و به شهرهای خود برگشتند، ولی مروان‌ بن ‌حکم، [[پسر عمو]] و داماد عثمان، [[رأی]] او را برگرداند و او به تعهدی که داده بود [[خیانت]] کرد. عثمان به [[فرمانروای مصر]] نوشت که [[انقلابیون]] را دستگیر کند و سران آنها را [[اعدام]] نماید.
از سوی دیگر، پیکی که عثمان به‌سوی [[حاکم مصر]] فرستاده بود، به ‌دست انقلابیونی که در راه بازگشت به مصر بودند افتاد و نامۀ محرمانۀ خلیفه [[کشف]] شد. آنان دانستند که خلیفه [[دسیسه]] کرده؛ ازاین‌رو به [[مدینه]] برگشتند و به انقلابیون [[کوفه]] و [[بصره]] هم [[پیام]] دادند که بازگردند.
 
بار دیگر [[جمعیت]] فراوانی در مدینه گرد آمدند و این بار عثمان را بیش از پیش تحت فشار قرار دادند و خانه‌اش را محاصره کردند. عثمان دوباره دست به دامان امام علی{{ع}} شد، ولی آن حضرت فرمود: «تو تعهدی دادی و ضمانتی کردی، اما چون خلاف آن عمل نمودی، با تو کاری ندارم».
[[انقلابیون]] برای اینکه زودتر [[عثمان]] را به [[تغییر]] روش یا استعفا وادار کنند، محاصره را سخت‌تر کردند و نگذاشتند آب به خانۀ او وارد شود. عثمان که از این جهت به تنگ آمده بود، بر فراز بام خانه‌ آمد و خطاب به محاصره‌کنندگان گفت: «آیا علی هم در میان شما حضور دارد؟». آنان گفتند: «خیر». گفت: «معلوم است. اگر علی بود، [[اجازه]] نمی‌داد که آب بر روی من بسته شود».
 
این سخن عثمان به [[امام علی]]{{ع}}‌ رسید. آن [[حضرت امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}} را با گروهی از [[جوانان]] [[بنی‌هاشم]] فرستاد تا به عثمان آب برسانند. انقلابیون ابتدا مانع شدند، ولی به [[حرمت]] [[فرزندان]] [[پیغمبر]]{{صل}} کوتاه آمدند و [[امام حسن]] و امام حسین{{ع}} به عثمان آب رساندند.
عثمان نه استعفا می‌کرد و نه [[راضی]] بود که تغییر روش دهد. انقلابیون با دیدن رویکرد او و به‌خاطر [[خوف]] از اینکه [[معاویه]] لشکری به [[مدینه]] بفرستد، تصمیم به [[قتل عثمان]] گرفتند.
طبق برخی نقل‌ها، [[طلحه]] و [[زبیر]] راه [[نفوذ]] به خانۀ عثمان را نشان دادند. بخشی از انقلابیون هم به خانۀ عثمان ریختند و او را کشتند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «'''تاریخ امیرالمؤمنین امام علی'''»]]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۷۳٬۳۵۲

ویرایش