←پاسخ
(←پاسخ) |
(←پاسخ) |
||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
برخی [[فیلسوفان]] معتقدند [[تاریخ]]، واقعیتی دارد، با احکامی ویژه و مردمی که در مقطعی تاریخی [[زندگی]] میکنند، محکوم به این احکاماند. در نظر این فیلسوفان، [[تاریخ]] کشتارگاه ارادههای فردی انسانهاست<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۷ - ۱۵۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۸۱ - ۳۸۳ «جامعه و تاریخ»؛ ج ۲۱، ص ۴۲۸، «اسلام و نیازهای زمان».</ref>. جبر تاریخ یعنی: “ضرورتی که لازمه شرایط تاریخی است” و این همان پیاده شدن [[قانون]] علیّت در تاریخ و سرگذشت [[بشر]] است<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۹۹.</ref>. تلقی افراد از [[جبر]] تاریخ از دو نظر مختلف است: الف) یکی از این نظر که علل [[حاکم]] بر تاریخ چیست؟ کسی که علت حاکم بر تاریخ را فقط مادیات میداند، جبر تاریخ را هم فقط جبر مادی میداند؛ ولی اگر [[معتقد]] شدیم عوامل حاکم بر تاریخ، منحصر به جنبههای مادی و بالخصوص [[اقتصادی]] زندگی[[بشر]] نیست و جنبههای [[معنوی]] ـ معنوی در مقابل مادی ـ و عوامل دیگری هم در گردش تاریخ نقش دارند، باز هم قائل به جبر تاریخ هستیم. ولی [این جبر] منحصر به جبر مادی نیست. بنابراین ما جبر تاریخ را [[نفی]] و [[انکار]] نمیکنیم. ولی اگر “جبر تاریخ” به مفهوم جبر مادی اقتصادی تاریخ و خلاصه “جبر اقتصادی” باشد، قابل مناقشه است؛ [[ب]]) دیگر اینکه معنای جبر تاریخ این است که تا علل تاریخی هستند، معلولات تاریخی هم جبراً وجود دارند؛ علل تاریخی که از میان رفت، معلولات تاریخی هم جبراً از میان میروند. ولی خود علل تاریخی چه وضعی دارد؟ آیا علل تاریخی همیشه متغیر است یا علل تاریخی [[ثابت]] هم داریم؟ اگر ما یک سلسله علل تاریخی[[ثابت]] ـ ناشی از [[سرشت انسان]] ـ داشته باشیم؛ قائل به [[سرشت]] برای [[انسان]] بشویم و این سرشت را ثابت بدانیم و طبعاً این سرشت ثابت، تأثیری در [[سرنوشت انسان]] داشته باشد، در این صورت جبر تاریخ [[ثبات]] را ایجاب میکند، نه [[تغییر]] را، یعنی اینکه باز ما [[خیال]] کنیم، لازمه [[جبر]] [[تاریخ]] حتماً تغییر است. چنین نیست؛ معنای جبر تاریخ همان [[قانون علیت]] است. معلول تا علتش باقی است، باقی است؛ علتش که معدوم شد، قطعاً معدوم میشود<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۶؛ [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | برخی [[فیلسوفان]] معتقدند [[تاریخ]]، واقعیتی دارد، با احکامی ویژه و مردمی که در مقطعی تاریخی [[زندگی]] میکنند، محکوم به این احکاماند. در نظر این فیلسوفان، [[تاریخ]] کشتارگاه ارادههای فردی انسانهاست<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۷ - ۱۵۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۸۱ - ۳۸۳ «جامعه و تاریخ»؛ ج ۲۱، ص ۴۲۸، «اسلام و نیازهای زمان».</ref>. جبر تاریخ یعنی: “ضرورتی که لازمه شرایط تاریخی است” و این همان پیاده شدن [[قانون]] علیّت در تاریخ و سرگذشت [[بشر]] است<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۹۹.</ref>. تلقی افراد از [[جبر]] تاریخ از دو نظر مختلف است: الف) یکی از این نظر که علل [[حاکم]] بر تاریخ چیست؟ کسی که علت حاکم بر تاریخ را فقط مادیات میداند، جبر تاریخ را هم فقط جبر مادی میداند؛ ولی اگر [[معتقد]] شدیم عوامل حاکم بر تاریخ، منحصر به جنبههای مادی و بالخصوص [[اقتصادی]] زندگی[[بشر]] نیست و جنبههای [[معنوی]] ـ معنوی در مقابل مادی ـ و عوامل دیگری هم در گردش تاریخ نقش دارند، باز هم قائل به جبر تاریخ هستیم. ولی [این جبر] منحصر به جبر مادی نیست. بنابراین ما جبر تاریخ را [[نفی]] و [[انکار]] نمیکنیم. ولی اگر “جبر تاریخ” به مفهوم جبر مادی اقتصادی تاریخ و خلاصه “جبر اقتصادی” باشد، قابل مناقشه است؛ [[ب]]) دیگر اینکه معنای جبر تاریخ این است که تا علل تاریخی هستند، معلولات تاریخی هم جبراً وجود دارند؛ علل تاریخی که از میان رفت، معلولات تاریخی هم جبراً از میان میروند. ولی خود علل تاریخی چه وضعی دارد؟ آیا علل تاریخی همیشه متغیر است یا علل تاریخی [[ثابت]] هم داریم؟ اگر ما یک سلسله علل تاریخی[[ثابت]] ـ ناشی از [[سرشت انسان]] ـ داشته باشیم؛ قائل به [[سرشت]] برای [[انسان]] بشویم و این سرشت را ثابت بدانیم و طبعاً این سرشت ثابت، تأثیری در [[سرنوشت انسان]] داشته باشد، در این صورت جبر تاریخ [[ثبات]] را ایجاب میکند، نه [[تغییر]] را، یعنی اینکه باز ما [[خیال]] کنیم، لازمه [[جبر]] [[تاریخ]] حتماً تغییر است. چنین نیست؛ معنای جبر تاریخ همان [[قانون علیت]] است. معلول تا علتش باقی است، باقی است؛ علتش که معدوم شد، قطعاً معدوم میشود<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۶؛ [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
==== | ==== پاسخ ==== | ||
این [[شبهه]] نیز بیاساس است، زیرا '''اولاً''' [[تاریخ]] امری انتزاعی است و | این [[شبهه]] نیز بیاساس است، زیرا '''اولاً''' [[تاریخ]] امری انتزاعی است و واقعیت [[خارجی]] ندارد و آنچه واقعیت ندارد، نمیتواند احکامی داشته باشد که بر [[جهان]] عینی اثر میگذارند<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۱.</ref>؛ '''ثانیاً''' بر فرضِ قانونمند بودن تاریخ، حوادث [[تاریخی]]، بیعلت و تصادفی نیستند، بلکه معلول علتهاییاند که با آنها تحقق مییابند و [[تفسیر]] میشوند. در این حوادث [[انسانی]]، همواره یکی از اجزای علت تامه، [[اراده]] خود [[انسان]] است<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۸ - ۱۶۱.</ref>.<ref>حسن رضایی| رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
=== شبهه هفتم: جبر طبیعی === | === شبهه هفتم: جبر طبیعی === |