امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۱۷: خط ۳۱۷:
*پس از ماجراهای مربوط به صلح، [[امام حسن]]{{ع}} به طرف [[مدینه]] حرکت کردند و ده سال با تمام [[ناملایمات]]، ساخته، به [[هدایت]] [[جامعه]] و [[حفظ]] [[حریم]] [[دین]] و [[مسلمین]] پرداختند، در حالی که [[زندگی]] دشواری داشتند. [[معاویة بن ابی سفیان]] که [[کینه]] دیرینه نسبت به این [[خاندان]] داشت و نمی‌توانست، [[محبوبیت]] [[امام حسن]]{{ع}} را میان [[مردم]] [[تحمل]] کند، مقداری زهر برای [[جعده]] فرستاد و به او [[وعده]] داد که در صورت [[مسموم]] کردن [[امام حسن]]{{ع}} او را به همسری [[یزید]] برخواهد گزید و [[صد]] هزار درهم نیز برای او فرستاد. [[جعده]] هم برای رسیدن به این [[آرزو]] [[امام حسن]]{{ع}} را [[مسموم]] کرد و [[امام]]{{ع}} به سبب این زهر، [[چهل]] روز مریض و بستری شدند و پس از آن از [[دنیا]] رفتند. سپس [[امام حسین]]{{ع}} برادرش را [[غسل]] داده، [[کفن]] کرد و در نزد جده‌اش، [[فاطمه بنت اسد]] به [[خاک]] سپردند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>.
*پس از ماجراهای مربوط به صلح، [[امام حسن]]{{ع}} به طرف [[مدینه]] حرکت کردند و ده سال با تمام [[ناملایمات]]، ساخته، به [[هدایت]] [[جامعه]] و [[حفظ]] [[حریم]] [[دین]] و [[مسلمین]] پرداختند، در حالی که [[زندگی]] دشواری داشتند. [[معاویة بن ابی سفیان]] که [[کینه]] دیرینه نسبت به این [[خاندان]] داشت و نمی‌توانست، [[محبوبیت]] [[امام حسن]]{{ع}} را میان [[مردم]] [[تحمل]] کند، مقداری زهر برای [[جعده]] فرستاد و به او [[وعده]] داد که در صورت [[مسموم]] کردن [[امام حسن]]{{ع}} او را به همسری [[یزید]] برخواهد گزید و [[صد]] هزار درهم نیز برای او فرستاد. [[جعده]] هم برای رسیدن به این [[آرزو]] [[امام حسن]]{{ع}} را [[مسموم]] کرد و [[امام]]{{ع}} به سبب این زهر، [[چهل]] روز مریض و بستری شدند و پس از آن از [[دنیا]] رفتند. سپس [[امام حسین]]{{ع}} برادرش را [[غسل]] داده، [[کفن]] کرد و در نزد جده‌اش، [[فاطمه بنت اسد]] به [[خاک]] سپردند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>.
*به [[نقل]] دیگر، چون کار [[صلح]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و [[معاویه]] به پایان رسید، آن [[حضرت]] به [[مدینه]] رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. اما وقتی، ده سال از [[خلافت]] [[معاویه]] [[گذشت]]، او [[تصمیم]] گرفت برای پسرش [[یزید]] از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ پس در [[پنهانی]] کسی را به نزد [[جعده دختر اشعث بن قیس]] که [[همسر]] [[امام حسن]]{{ع}} بود، فرستاد تا او را به زهر دادن به [[امام]]{{ع}} وادار کند و خود، به عهده گرفت (که چون این کار را بکند) او را به همسری پسرش، [[یزید]] درآورد و [[صد]] هزار درهم [[پول]] هم برای او فرستاد که این جنایت را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. و آن [[زن]] این کار را کرد و به [[امام حسن]]{{ع}} زهر داد و [[معاویه]] نیز [[پول]] را به او داد، ولی او را به همسری [[یزید]] درنیاورد. پس، مردی از [[خاندان]] [[طلحه]] او را به زنی گرفت و فرزندانی برای او آورد و هرگاه میان آن [[فرزندان]] و سایر قبائل گفت‌وگوئی پیش می‌آمد، [[قریش]] آنان را [[سرزنش]] کرده، به آنان می‌گفتند: "ای پسران آن زنی که به شوهران زهر می‌خوراند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹؛ المصنف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۳.</ref>.
*به [[نقل]] دیگر، چون کار [[صلح]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و [[معاویه]] به پایان رسید، آن [[حضرت]] به [[مدینه]] رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. اما وقتی، ده سال از [[خلافت]] [[معاویه]] [[گذشت]]، او [[تصمیم]] گرفت برای پسرش [[یزید]] از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ پس در [[پنهانی]] کسی را به نزد [[جعده دختر اشعث بن قیس]] که [[همسر]] [[امام حسن]]{{ع}} بود، فرستاد تا او را به زهر دادن به [[امام]]{{ع}} وادار کند و خود، به عهده گرفت (که چون این کار را بکند) او را به همسری پسرش، [[یزید]] درآورد و [[صد]] هزار درهم [[پول]] هم برای او فرستاد که این جنایت را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. و آن [[زن]] این کار را کرد و به [[امام حسن]]{{ع}} زهر داد و [[معاویه]] نیز [[پول]] را به او داد، ولی او را به همسری [[یزید]] درنیاورد. پس، مردی از [[خاندان]] [[طلحه]] او را به زنی گرفت و فرزندانی برای او آورد و هرگاه میان آن [[فرزندان]] و سایر قبائل گفت‌وگوئی پیش می‌آمد، [[قریش]] آنان را [[سرزنش]] کرده، به آنان می‌گفتند: "ای پسران آن زنی که به شوهران زهر می‌خوراند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹؛ المصنف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۳.</ref>.
*"چون [[امام حسن]]{{ع}} علائم [[رحلت]] را [[مشاهده]] کرد، [[حسین]]{{ع}} را فراخواند و فرمود: "ای [[برادر]]! هنگام جدائی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد؛ و مرا زهر خورانیده‌اند و من خود می‌شناسم آن کس که مرا [[مسموم]] ساخته و می‌دانم از کجا این [[خیانت]] سرچشمه گرفته، و خود در پیشگاه [[خدای عزوجل]] با او به [[مخاصمه]] و [[داوری]] خواهم رفت؛ تو را بدان حقی که من بر تو دارم، [[سوگند]] می‌دهم، مبادا سخنی در این باره به زبان آری، و [[چشم به راه]] آنچه [[خدا]] درباره من پیش آورده باشی و چون من از [[دنیا]] رفتم، [[چشم]] مرا بپوشان و مرا [[غسل]] ده و [[کفن]] نما، و بر [[تابوت]] قرارم بده و به سوی [[قبر]] جدم، [[رسول خدا]]{{صل}} ببر تا دیداری با او تازه کنم؛ سپس به سوی [[قبر]] جده‌ام، [[فاطمه بنت اسد]] ([[رضی]] [[الله]] عنه) ببر و در آنجا دفنم کن.
*"چون [[امام حسن]]{{ع}} علائم [[رحلت]] را [[مشاهده]] کرد، [[حسین]]{{ع}} را فراخواند و فرمود: "ای [[برادر]]! هنگام جدائی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد؛ و مرا زهر خورانیده‌اند و من خود می‌شناسم آن کس که مرا [[مسموم]] ساخته و می‌دانم از کجا این [[خیانت]] سرچشمه گرفته، و خود در پیشگاه [[خدای عزوجل]] با او به [[مخاصمه]] و [[داوری]] خواهم رفت؛ تو را بدان حقی که من بر تو دارم، [[سوگند]] می‌دهم، مبادا سخنی در این باره به زبان آری، و [[چشم به راه]] آنچه [[خدا]] درباره من پیش آورده باشی و چون من از [[دنیا]] رفتم، [[چشم]] مرا بپوشان و مرا [[غسل]] ده و [[کفن]] نما، و بر [[تابوت]] قرارم بده و به سوی [[قبر]] جدم، [[رسول خدا]]{{صل}} ببر تا دیداری با او تازه کنم؛ سپس به سوی [[قبر]] جده‌ام، [[فاطمه بنت اسد]] ([[رضی]] [[الله]] عنه) ببر و در آنجا دفنم کن. و زود است بدانی ای [[برادر]] که [[مردم]] [[گمان]] کنند شما میخواهید مرا کنار [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خاک]] بسپارید؛ پس در این مورد جمع شوند و جلوی شما را بگیرند؛ تو را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] ریخته شود". سپس درباره [[خاندان]] و [[فرزندان]] و آن‌چه از او به جای ماند، و به آن‌چه پدرش، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگام جانشینی‌اش [[وصیت]] کرده بود، همه را به آن [[حضرت]]{{ع}} [[وصیت]] کرده، و [[شایستگی]] او را به [[جانشینی]] خود به [[مردم]] رساند، و [[شیعیان]] خود را به [[جانشینی]] آن [[حضرت]] [[راهنمائی]] فرمود و او را نشانه برای آنان پس از خود قرار داد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>.
‌*و زود است بدانی ای [[برادر]] که [[مردم]] [[گمان]] کنند شما میخواهید مرا کنار [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خاک]] بسپارید؛ پس در این مورد جمع شوند و جلوی شما را بگیرند؛ تو را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] ریخته شود". سپس درباره [[خاندان]] و [[فرزندان]] و آن‌چه از او به جای ماند، و به آن‌چه پدرش، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگام جانشینی‌اش [[وصیت]] کرده بود، همه را به آن [[حضرت]]{{ع}} [[وصیت]] کرده، و [[شایستگی]] او را به [[جانشینی]] خود به [[مردم]] رساند، و [[شیعیان]] خود را به [[جانشینی]] آن [[حضرت]] [[راهنمائی]] فرمود و او را نشانه برای آنان پس از خود قرار داد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>.
*"[[امام]] [[جعفر بن محمد]]، از پدرش و او از جدش [[علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب]]{{عم}} [[نقل]] کرده است که آن [[حضرت]] فرمودند: "وقتی عمویم، [[حسن بن علی]]{{عم}} [[مسموم]] شده بود، [[حسین]]{{ع}} نزد وی رفت و او برای [[حاجت]] [[انسانی]] بیرون رفت و آمد و فرمود: "چند بار [[مسموم]] شده بودم و هیچ کدام مثل این نبود".[[حسین]]{{ع}} به او گفت: "[[برادر]]! چه کسی تو را [[مسموم]] کرد؟"
*"[[امام]] [[جعفر بن محمد]]، از پدرش و او از جدش [[علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب]]{{عم}} [[نقل]] کرده است که آن [[حضرت]] فرمودند: "وقتی عمویم، [[حسن بن علی]]{{عم}} [[مسموم]] شده بود، [[حسین]]{{ع}} نزد وی رفت و او برای [[حاجت]] [[انسانی]] بیرون رفت و آمد و فرمود: "چند بار [[مسموم]] شده بودم و هیچ کدام مثل این نبود".[[حسین]]{{ع}} به او گفت: "[[برادر]]! چه کسی تو را [[مسموم]] کرد؟"
*او گفت: "منظورت از این سؤال چیست؟ اگر همان باشد که من [[گمان]] می‌برم، [[خدا]] سزایش را می‌دهد و اگر غیر او باشد، نمی‌خواهم از بی‌گناهی به سبب من بازخواست کنند". و از آن پس، سه روز بیش‌تر زنده نبود و [[وفات]] یافت.
*او گفت: "منظورت از این سؤال چیست؟ اگر همان باشد که من [[گمان]] می‌برم، [[خدا]] سزایش را می‌دهد و اگر غیر او باشد، نمی‌خواهم از بی‌گناهی به سبب من بازخواست کنند". و از آن پس، سه روز بیش‌تر زنده نبود و [[وفات]] یافت.
۱۱۵٬۱۷۷

ویرایش