←دلایل عصمت
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
*به نظر میرسد [[هشام بن حکم]] همچون دیگر [[متکلمان شیعی]]، بر این [[باور]] است که [[عصمت]] با [[اختیار]] سازگار است و از تعبیر "الممتنع بالله"، در [[تفسیر]] [[معصوم]] نمیتوان [[جبر]] در [[دوری از گناه]] را استفاده کرد، چراکه "باء" در آن عبارت، میتواند به معنای [[استعانت]] و ناظر به [[توفیق الهی]] باشد<ref>نک: بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۵.</ref>. افزون بر این، [[هشام بن حکم]] در پاسخ به [[ابن ابیعمیر]]، تحلیل [[زیبایی]] از [[عصمت]] ارائه کرده است که بیانگر دیدگاه او در مورد [[حقیقت]] و کیفیت [[عصمت]] است. [[ابن ابیعمیر]] میگوید: در طول همنشینیام با [[هشام بن حکم]]، سخنی نیکوتر و زیباتر از سخن او در توصیف [[امام]] نشنیدهام. روزی از او پرسیدم که آیا [[امام]] [[معصوم]] است. گفت: آری. گفتم: [[عصمت]]، به چه چیزی و چگونه شناخته میشود؟ پاسخ داد: همه [[گناهان]] از چهار [[گناه]] سرچشمه میگیرد که پنجمی ندارد: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و [[امام]] [[دنیا]] از این چهار صفت منزه است. [[امام]] ممکن نیست بر [[دنیا]] حریص باشد، در حالی که [[دنیا]] زیر نگین (و تحت [[سیطره]]) اوست، چراکه او خزانهدار [[مسلمانان]] است پس بر چه چیزی حریص باشد؟ ممکن نیست [[حسود]] باشد، زیرا [[انسان]] بر شخص [[برتر]] از خود [[حسادت]] میورزد و [[برتر]] از [[امام]] کسی نیست پس چگونه بر زیر [[دست]] [[حسادت]] کند. ممکن نیست بر چیزی از [[امور دنیا]] [[خشم]] گیرد، جز اینکه خشمش برای [[خداوند عزوجل]] باشد، زیرا [[خداوند عزوجل]] بر او [[اقامه حدود]] را [[واجب]] کرده و [[سرزنش]] نکوهش کنندگان و [[رأفت]] در [[اجرای دین]] [[خداوند]] او را از [[اقامه حدود الهی]] باز ندارد. ممکن نیست [[پیروی]] [[شهوات]] کند و [[دنیا]] را بر [[آخرت]] برگزیند، زیرا [[خداوند]] [[آخرت]] را [[محبوب]] او گردانیده، چنانکه [[دنیا]] را [[محبوب]] ما گردانیده است. پس او به [[آخرت]] چنان مینگرد که ما به [[دنیا]] مینگریم. آیا کسی را دیدهای که برای صورتی [[زشت]] از صورتی [[زیبا]]، برای طعامی تلخ از طعامی لذیذ، برای لباسی [[خشن]] از لباسی نرم و برای دنیای زودگذر از [[نعمت]] همیشگی بگذرد<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۳؛ شیخ صدوق، الخصال، ص۲۱۵؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۳۹.</ref>. | *به نظر میرسد [[هشام بن حکم]] همچون دیگر [[متکلمان شیعی]]، بر این [[باور]] است که [[عصمت]] با [[اختیار]] سازگار است و از تعبیر "الممتنع بالله"، در [[تفسیر]] [[معصوم]] نمیتوان [[جبر]] در [[دوری از گناه]] را استفاده کرد، چراکه "باء" در آن عبارت، میتواند به معنای [[استعانت]] و ناظر به [[توفیق الهی]] باشد<ref>نک: بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۵.</ref>. افزون بر این، [[هشام بن حکم]] در پاسخ به [[ابن ابیعمیر]]، تحلیل [[زیبایی]] از [[عصمت]] ارائه کرده است که بیانگر دیدگاه او در مورد [[حقیقت]] و کیفیت [[عصمت]] است. [[ابن ابیعمیر]] میگوید: در طول همنشینیام با [[هشام بن حکم]]، سخنی نیکوتر و زیباتر از سخن او در توصیف [[امام]] نشنیدهام. روزی از او پرسیدم که آیا [[امام]] [[معصوم]] است. گفت: آری. گفتم: [[عصمت]]، به چه چیزی و چگونه شناخته میشود؟ پاسخ داد: همه [[گناهان]] از چهار [[گناه]] سرچشمه میگیرد که پنجمی ندارد: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و [[امام]] [[دنیا]] از این چهار صفت منزه است. [[امام]] ممکن نیست بر [[دنیا]] حریص باشد، در حالی که [[دنیا]] زیر نگین (و تحت [[سیطره]]) اوست، چراکه او خزانهدار [[مسلمانان]] است پس بر چه چیزی حریص باشد؟ ممکن نیست [[حسود]] باشد، زیرا [[انسان]] بر شخص [[برتر]] از خود [[حسادت]] میورزد و [[برتر]] از [[امام]] کسی نیست پس چگونه بر زیر [[دست]] [[حسادت]] کند. ممکن نیست بر چیزی از [[امور دنیا]] [[خشم]] گیرد، جز اینکه خشمش برای [[خداوند عزوجل]] باشد، زیرا [[خداوند عزوجل]] بر او [[اقامه حدود]] را [[واجب]] کرده و [[سرزنش]] نکوهش کنندگان و [[رأفت]] در [[اجرای دین]] [[خداوند]] او را از [[اقامه حدود الهی]] باز ندارد. ممکن نیست [[پیروی]] [[شهوات]] کند و [[دنیا]] را بر [[آخرت]] برگزیند، زیرا [[خداوند]] [[آخرت]] را [[محبوب]] او گردانیده، چنانکه [[دنیا]] را [[محبوب]] ما گردانیده است. پس او به [[آخرت]] چنان مینگرد که ما به [[دنیا]] مینگریم. آیا کسی را دیدهای که برای صورتی [[زشت]] از صورتی [[زیبا]]، برای طعامی تلخ از طعامی لذیذ، برای لباسی [[خشن]] از لباسی نرم و برای دنیای زودگذر از [[نعمت]] همیشگی بگذرد<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۳؛ شیخ صدوق، الخصال، ص۲۱۵؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۳۹.</ref>. | ||
*افزون بر اختیاری بودن [[عصمت]] که از این بیان و به ویژه مثالهای ذکر شده استفاده میشود، دیدگاه [[هشام بن حکم]] در مورد [[حقیقت عصمت]] و منشأ آنکه از مباحث مهم در خصوص [[عصمت]] است، روشن میشود. براساس این بیان، میتوان خاستگاه [[عصمت]] را [[علم معصوم]] به [[حقیقت]] [[گناهان]] از یکسو، و [[شناخت]] [[عظمت]] و جلال [[خداوند]] از سوی دیگر، و در نتیجه میل و رغبت نداشتن او به [[گناهان]] دانست<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۷-۲۱۹.</ref>. | *افزون بر اختیاری بودن [[عصمت]] که از این بیان و به ویژه مثالهای ذکر شده استفاده میشود، دیدگاه [[هشام بن حکم]] در مورد [[حقیقت عصمت]] و منشأ آنکه از مباحث مهم در خصوص [[عصمت]] است، روشن میشود. براساس این بیان، میتوان خاستگاه [[عصمت]] را [[علم معصوم]] به [[حقیقت]] [[گناهان]] از یکسو، و [[شناخت]] [[عظمت]] و جلال [[خداوند]] از سوی دیگر، و در نتیجه میل و رغبت نداشتن او به [[گناهان]] دانست<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۷-۲۱۹.</ref>. | ||
====[[دلایل عصمت]]==== | =====[[دلایل عصمت]]===== | ||
*'''۱. [[برهان]] [[اقامه حدود]]:''' از جمله [[دلایل]] [[شیعه]] بر [[اثبات عصمت]] آن است که اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، مستلزم [[تسلسل]] است، زیرا او خود ممکن است به [[گناه]] [[آلوده]] شود و در این صورت [[نیازمند]] کسی است که [[راه]] صواب را به او بنمایاند و او را [[هدایت]] کند. حال، اگر در آن [[هادی]] نیز امکان [[گناه]] وجود داشته باشد، [[تسلسل]] لازم میآید. از [[هشام بن حکم]] نیز این [[برهان]] با اندک تفاوتی گزارش شده است. او استلزام [[تسلسل]] را چنین [[تبیین]] کرده که اگر [[امام]] به [[گناه]] [[آلوده]] شود، [[نیازمند]] کسی است که حد بر او را جاری کند، چنانکه او بر دیگران حد جاری میسازد و اگر احتمال [[گناه]] در آن شخص نیز برود، مستلزم [[تسلسل]] است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۴.</ref>. | *'''۱. [[برهان]] [[اقامه حدود]]:''' از جمله [[دلایل]] [[شیعه]] بر [[اثبات عصمت]] آن است که اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، مستلزم [[تسلسل]] است، زیرا او خود ممکن است به [[گناه]] [[آلوده]] شود و در این صورت [[نیازمند]] کسی است که [[راه]] صواب را به او بنمایاند و او را [[هدایت]] کند. حال، اگر در آن [[هادی]] نیز امکان [[گناه]] وجود داشته باشد، [[تسلسل]] لازم میآید. از [[هشام بن حکم]] نیز این [[برهان]] با اندک تفاوتی گزارش شده است. او استلزام [[تسلسل]] را چنین [[تبیین]] کرده که اگر [[امام]] به [[گناه]] [[آلوده]] شود، [[نیازمند]] کسی است که حد بر او را جاری کند، چنانکه او بر دیگران حد جاری میسازد و اگر احتمال [[گناه]] در آن شخص نیز برود، مستلزم [[تسلسل]] است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۴.</ref>. | ||
*'''۲. [[برهان]] تنافی [[گناه]] با [[شئون امامت]]:''' اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، از آلودن دامن به [[گناه]] ایمن نیست و چهبسا به [[ستم]] به دیگران؛ نظیر [[کتمان حق]] به سود [[همسایه]]، [[دوست]] و نزدیکانش کشانده شود، و [[ظالم]] شأنیت [[امامت]] ندارد<ref>شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. عدم شأنیت [[ظالم]] را میتوان به گونههای مختلفی [[تبیین]] و [[اثبات]] کرد. نخستین [[تبیین]]، همان است که هشام طبق [[نقل]] [[صدوق]] در [[علل الشرایع]] به آن تصریح کرده است و آن [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> مراد از [[عهد]] در این [[آیه]]، [[عهد امامت]] است، پس به تصریح [[قرآن کریم]] [[ظالم]] شأنیت [[امامت]] ندارد<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۴. نظیر این تبیین در کلام متکلمان نیز آمده است (نک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲ –۳۳۳).</ref>. | *'''۲. [[برهان]] تنافی [[گناه]] با [[شئون امامت]]:''' اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، از آلودن دامن به [[گناه]] ایمن نیست و چهبسا به [[ستم]] به دیگران؛ نظیر [[کتمان حق]] به سود [[همسایه]]، [[دوست]] و نزدیکانش کشانده شود، و [[ظالم]] شأنیت [[امامت]] ندارد<ref>شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. عدم شأنیت [[ظالم]] را میتوان به گونههای مختلفی [[تبیین]] و [[اثبات]] کرد. نخستین [[تبیین]]، همان است که هشام طبق [[نقل]] [[صدوق]] در [[علل الشرایع]] به آن تصریح کرده است و آن [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> مراد از [[عهد]] در این [[آیه]]، [[عهد امامت]] است، پس به تصریح [[قرآن کریم]] [[ظالم]] شأنیت [[امامت]] ندارد<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۴. نظیر این تبیین در کلام متکلمان نیز آمده است (نک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲ –۳۳۳).</ref>. | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
*براساس گزارش [[ابن حزم]]، [[هشام بن حکم]] وجود آفت در [[برادران]] [[امام]] را نشانه عدم [[استحقاق]] آنها برای [[امامت]] دانسته و تصریح کرده است بدان [[دلیل]] که [[تشخیص امام]] ممکن باشد، باید [[برادران]] آفتی داشته باشند. اگر تعبیر آفت را شامل [[گناه]] و [[عصیان]] بدانیم، [[عصمت]] از [[گناه]] [[شرط امامت]] خواهد بود<ref>الفصل، ج۳، ص۲۲.</ref> | *براساس گزارش [[ابن حزم]]، [[هشام بن حکم]] وجود آفت در [[برادران]] [[امام]] را نشانه عدم [[استحقاق]] آنها برای [[امامت]] دانسته و تصریح کرده است بدان [[دلیل]] که [[تشخیص امام]] ممکن باشد، باید [[برادران]] آفتی داشته باشند. اگر تعبیر آفت را شامل [[گناه]] و [[عصیان]] بدانیم، [[عصمت]] از [[گناه]] [[شرط امامت]] خواهد بود<ref>الفصل، ج۳، ص۲۲.</ref> | ||
*'''۳. [[برهان]] [[وجوب اطاعت]]:''' [[متکلمان شیعه]] با [[تمسک]] به [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> که بر [[اطاعت از امام]] دلالت دارد، بر [[عصمت]] [[استدلال]] کردهاند<ref>علامه حلی، کشف المراد، مقصد پنجم، مسئله دوم، ص۴۹۳؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲.</ref>. نظیر همان [[استدلال]] را میتوان بر مبنای [[هشام بن حکم]] در مورد [[اطاعت از امام]] تقریر کرد؛ هرچند خود آن تقریر در کلمات او نیامده است. [[هشام بن حکم]] - چنانکه [[گذشت]]<ref>نک: به بحث جایگاه امامت.</ref> - بر این [[باور]] است که [[اطاعت از امام]]{{ع}} [[واجب]] است. اگر این [[اطاعت]] به شرطی مشروط نباشد - چنانکه از بیان وی استفاده میشود - مستلزم [[عصمت امام]]{{ع}} است، زیرا اگر [[خداوند]] به [[اطاعت]] مطلق از اشخاصی [[دستور]] دهد که امکان [[خطا]] و [[گناه]] در آنان وجود دارد، از دو حال خارج نیست: یا مقابله با او و [[انکار]] وی جایز نیست که در این صورت [[عمومیت]] [[دلایل]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] خدشهدار میشود، یا بر [[مسلمانان]] [[واجب]] است او را [[انکار]] و [[نهی از منکر]] کنند. در این صورت با امر به [[اطاعت]] از وی در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>، ناسازگار و مستلزم [[نقض غرض]] است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۹-۲۲۲.</ref>. | *'''۳. [[برهان]] [[وجوب اطاعت]]:''' [[متکلمان شیعه]] با [[تمسک]] به [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> که بر [[اطاعت از امام]] دلالت دارد، بر [[عصمت]] [[استدلال]] کردهاند<ref>علامه حلی، کشف المراد، مقصد پنجم، مسئله دوم، ص۴۹۳؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲.</ref>. نظیر همان [[استدلال]] را میتوان بر مبنای [[هشام بن حکم]] در مورد [[اطاعت از امام]] تقریر کرد؛ هرچند خود آن تقریر در کلمات او نیامده است. [[هشام بن حکم]] - چنانکه [[گذشت]]<ref>نک: به بحث جایگاه امامت.</ref> - بر این [[باور]] است که [[اطاعت از امام]]{{ع}} [[واجب]] است. اگر این [[اطاعت]] به شرطی مشروط نباشد - چنانکه از بیان وی استفاده میشود - مستلزم [[عصمت امام]]{{ع}} است، زیرا اگر [[خداوند]] به [[اطاعت]] مطلق از اشخاصی [[دستور]] دهد که امکان [[خطا]] و [[گناه]] در آنان وجود دارد، از دو حال خارج نیست: یا مقابله با او و [[انکار]] وی جایز نیست که در این صورت [[عمومیت]] [[دلایل]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] خدشهدار میشود، یا بر [[مسلمانان]] [[واجب]] است او را [[انکار]] و [[نهی از منکر]] کنند. در این صورت با امر به [[اطاعت]] از وی در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>، ناسازگار و مستلزم [[نقض غرض]] است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۹-۲۲۲.</ref>. | ||
====دامنه و گستره [[عصمت]]==== | ====دامنه و گستره [[عصمت]]==== | ||
*بیشتر [[متکلمان شیعه]]، دامنه [[عصمت]] را شامل [[عصمت]] از [[گناه]]، [[سهو]]، [[نسیان]] و حتی امور عادی [[زندگی]] نیز میدانند و به [[عصمت]] مطلق معتقدند. اما آنچه از [[هشام بن حکم]] گزارش شده، صرفاً ناظر به [[عصمت]] از [[گناه]] است و او حتی به صغیره و کبیره بودن نیز تصریح کرده است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۳. در کمالالدین و تمامالنعمة، ج۲، ص۳۶۷ تأکید شده که از همه گناهان معصوم است.</ref>. | *بیشتر [[متکلمان شیعه]]، دامنه [[عصمت]] را شامل [[عصمت]] از [[گناه]]، [[سهو]]، [[نسیان]] و حتی امور عادی [[زندگی]] نیز میدانند و به [[عصمت]] مطلق معتقدند. اما آنچه از [[هشام بن حکم]] گزارش شده، صرفاً ناظر به [[عصمت]] از [[گناه]] است و او حتی به صغیره و کبیره بودن نیز تصریح کرده است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۳. در کمالالدین و تمامالنعمة، ج۲، ص۳۶۷ تأکید شده که از همه گناهان معصوم است.</ref>. |