←منابع
(←منابع) |
|||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
*اما به نظر میرسد به قرینه جمله اخیر وی که در آن سخن از جواز [[عصیان]] بر [[پیامبر]] است، [[کلام اشعری]] را نیز نتوان بر [[عصمت]] مطلق حمل و از [[سهو]] و [[اشتباه]]، امری جز [[عصیان]] [[اراده]] کرد. | *اما به نظر میرسد به قرینه جمله اخیر وی که در آن سخن از جواز [[عصیان]] بر [[پیامبر]] است، [[کلام اشعری]] را نیز نتوان بر [[عصمت]] مطلق حمل و از [[سهو]] و [[اشتباه]]، امری جز [[عصیان]] [[اراده]] کرد. | ||
*[[کلام]] دیگری که از آن گستره بیشتری برای [[عصمت]] استفاده میشود، [[مناظره]] او در مجلس [[یحیی بن خالد]] و با حضور [[پنهانی]] [[هارونالرشید]] با ضرار است. [[هشام بن حکم]] پس از [[اثبات امامت]] ([[برهان]] [[اضطرار]]) گفت: پس تنها این صورت متعین است که [[مردم]] به عالِمی معیّن شده از سوی [[رسول]] نیاز دارند که [[سهو]]، [[اشتباه]] و [[ظلم]] نکند و [[معصوم]] از [[گناه]] و منزه از [[خطا]] باشد. [[مردم]] به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد<ref>شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۵- ۳۶۶.</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>. | *[[کلام]] دیگری که از آن گستره بیشتری برای [[عصمت]] استفاده میشود، [[مناظره]] او در مجلس [[یحیی بن خالد]] و با حضور [[پنهانی]] [[هارونالرشید]] با ضرار است. [[هشام بن حکم]] پس از [[اثبات امامت]] ([[برهان]] [[اضطرار]]) گفت: پس تنها این صورت متعین است که [[مردم]] به عالِمی معیّن شده از سوی [[رسول]] نیاز دارند که [[سهو]]، [[اشتباه]] و [[ظلم]] نکند و [[معصوم]] از [[گناه]] و منزه از [[خطا]] باشد. [[مردم]] به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد<ref>شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۵- ۳۶۶.</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>. | ||
====[[علم]]==== | |||
*[[علم امام]] را میتوان با [[تأمل]] در [[فلسفه]] و [[حکمت]] [[نصب]] او و ملاحظه [[شئون]] و [[وظایف]] وی [[اثبات]] کرد. به تصریح خود [[هشام بن حکم]]، یکی از حکمتهای [[نصب امام]] و از [[شئون]] ایشان، [[حفظ شریعت]] است<ref>شیخ صدوق، التوحید، ص۲۷۴.</ref> و [[حفظ شریعت]] بدون [[آگاهی]] از آموزهها و [[معارف دینی]] ممکن نیست. از دیگر [[شئون امام]]، [[اجرای احکام]] [[دین]] و [[شرایع]] و [[سنتهای الهی]] است و این غرض نیز بدون [[علم به شریعت]] قابل تحقق نیست و چهبسا موجب دگرگونی در [[حدود الهی]] گردد. [[هشام بن حکم]] خود اینگونه مثال میزند که اگر [[امام]] از [[احکام]] و [[سنتهای الهی]] [[آگاهی]] نداشته باشد، ممکن است به جای [[قطع]] [[دست]]، بر کسی تازیانه زند یا به جای تازیانه زدن، [[دست]] کسی را [[قطع]] کند<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳.</ref>. در نتیجه [[حدود الهی]] آنگونه که [[فرمان]] داده است اقامه نگردد. پس به جای [[صلاح]] که خواست [[خداوند]] است، [[فساد]] واقع شود<ref>شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref> و این [[نقض غرض]] است. [[هشام بن حکم]] در [[تأیید]] و [[تصدیق]] این [[استدلال]] به [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى}}<ref>«آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.</ref>[[استشهاد]] کرده است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳-۲۰۴.</ref>. [[استشهاد]] به این [[آیه]] از این نظر است که شخص [[جاهل]]، به [[حکم]] جهلش [[راه]] به [[هدایت]] نمیبرد. پس به کسی [[نیازمند]] است که او را [[هدایت]] کند و کسی که خود به [[هدایت]] دیگران نیاز دارد، نمیتواند [[مبیّن]] [[احکام]] و [[حدود الهی]] و مجری آنها باشد. | |||
*[[متکلمان امامیه]] در دورههای بعد احتمالاً با [[الهام]] از [[هشام بن حکم]]، به این [[آیه]] به عنوان [[دلیل]] مستقلی بر [[افضلیت امام]] [[استدلال]] کردهاند. از دیدگاه [[امامیه]]، مفاد این [[آیه]] استدلالی [[عقلی]] است که بر پایه اصل [[بدیهی]] استحاله [[ترجیح بلامرجح]] [[استوار]] است. ترجیح [[مفضول]] بر [[فاضل]] و [[افضل]]، مصداق [[ترجیح بلامرجح]] و بلکه ترجیح مرجوح بر راجح است که [[قبیح]] و ناشایست است. از اینرو، [[امام]] که [[حجت]] و [[برگزیده الهی]] است باید [[شایستهترین]] افراد برای [[پیروی]] باشد. | |||
*از آنچه از خود [[هشام بن حکم]] گزارش شده، [[دامنه علم امام]] نیز برداشت میشود. از دیدگاه وی، گستردگی [[دامنه علم امام]] دستکم به گستردگی دامنه نیازهای [[مردم]] است و [[حجت الهی]]، هر آنچه را [[مردم]] به آن محتاجاند، میداند<ref>دیگر متکلمان امامیه نیز در این مسئله با هشام همعقیدهاند؛ برای مثال خواجه نصیر در بیان صفات امام، به آنچه در امامتش علم به آن لازم است، عالم است؛ اعم از علوم دینی و دنیایی مانند شرعیات، سیاست و آداب و دفع دشمنان و غیر اینها، چراکه قیام به امامت بدون اینها، ممکن نیست (خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل، رسالة الامامة، ص۴۳۰).</ref>. | |||
*بنابراین، [[علوم]] [[امام]] منحصر به [[احکام]] [[حلال و حرام]] نیست. به گفته خود [[هشام بن حکم]]، وی در صحرای [[منا]] پانصد مسئله [[کلامی]] را از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید و نظر دیگران ([[متکلمان]] [[عامه]]) را گفت و [[حضرت]] نظر صحیح را برای او بیان کرد. حاضر جوابی [[حضرت]] باعث شگفتی [[هشام بن حکم]] شد. عرض کرد: میدانم مسائل [[حلال و حرام]] در [[دست]] شماست و شما از همه [[مردم]] به آنها داناترید، ولی اینها [[علم کلام]] است؟! [[حضرت]] پاسخ داد: وای بر تو ای [[هشام بن حکم]]! [[خدای تعالی]] برای خلقش حجتی قرار نمیدهد که همه نیازهای [[مردم]] نزد او نباشد<ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۹۱.</ref>. همچنین او در [[مناظره]] با بریهه، [[امام صادق]]{{ع}} را جامع [[علوم پیامبران]] و کسی که به هیچ مسئلهای [[جاهل]] نیست، توصیف کرده است<ref>شیخ صدوق، التوحید، ص۲۶۴. هشام خود از عمر بن یزید گزارش میکند که وی میگوید به امام صادق{{ع}} گفتم به ما رسیده که رسول الله{{صل}} به امام علی{{ع}} هزار باب علم را آموخته است که هر باب هزار باب را میگشاید. حضرت فرمود: بله. [پس به من فرمود: بلکه به امام علی{{ع}} یک باب آموخت که آن باب، هزار باب و هر یک از اینها هزار باب گشود.] (شیخ صدوق، خصال، ص۶۴۶- ۶۴۷).</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۳-۲۲۴.</ref>. | |||
====[[سخاوت]]==== | |||
*[[سخاوت]] از جمله فضلیتهای [[اخلاقی]] است که [[هشام بن حکم]] آن را از [[شرایط امامت]] و متکلمانی همچون [[خواجه نصیر طوسی]]<ref>تلخیص المحصل، رسالة الامامة، ص۴۳۱.</ref> و [[علامه حلی]]<ref>نهج الحق وکشف الصدق، ص۲۴۵.</ref>، آن را از وجوه [[افضلیت امام علی]]{{ع}} دانستهاند. [[سخاوت]] که [[حد وسط]] [[بخل]] و [[اسراف]] است، آن است که [[مال]] در مصارف [[واجب]] یا مستحسن، صرف شود. [[مصرف]] [[واجب]] یا مستحسن، اعم از این است که [[واجب]] یا مستحسن [[شرعی]] باشد یا در طریقه مروّت و عرف و [[عادت]]، لازم یا مستحسن شمرده شود. از اینرو، سخی کسی است که از هر مصرفی که ترک آن شرعأ [[ناپسند]] یا نزد عقلا به حسب [[عرف]] [[قبیح]] است دریغ نورزد و [[مال]] را در آن [[مصرف]] کند. اگر در یکی از آنها مضایقه کند، [[بخیل]]، و اگر [[واجب شرعی]] را ترک کند، گویا بخیلتر باشد<ref>ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص۲۹۴.</ref>. | |||
*با توجه به تعریف فوق، وقتی گفته میشود [[امام]]، سخیترین [[مردمان]] است؛ یعنی اموالی را که در [[اختیار]] دارد در مصارف [[واجب]] یا مستحسن [[مصرف]] میکند. از دیدگاه [[هشام بن حکم [[امام]] باید سخی باشد. وی [[استدلال]] خود را بر این مدّعا به دو بیان تقریر کرده است: | |||
*'''تقریر نخست:''' [[امام]]، خزانهدار [[مسلمانان]] است و اگر دارای [[سخاوت]] نباشد، ممکن است در [[بیتالمال]] [[طمع]] ورزد و چیزی از آن را بردارد. در این صورت [[خیانتکار]] خواهد بود و [[خداوند]] [[خائن]] را [[حجت]] خویش قرار نمیدهد<ref>شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. | |||
*'''تقریر دوم:''' اگر [[امام]] سخی نباشد، [[صلاحیت امامت]] نخواهد داشت، زیرا [[مردم]] به عطا و [[فضل]] او و تقسیم مساوی [[بیتالمال]] از سوی او میان آنها نیازمندند و او باید [[حق]] را در [[جایگاه]] خویش قرار دهد و [به [[عدالت]] [[رفتار]] کند و [[عدالت]] تنها با [[سخاوت]] ممکن است]، به [[دلیل]] اینکه وقتی او سخی باشد، چیزی از [[حقوق مردم]] و [[مسلمانان]] را برای خود برنمیدارد و سهم خویش را در تقسیم بر هیچیک از رعیّتش فزونی نمیبخشد. [پس عدم [[سخاوت]]، مستلزم [[خروج]] از [[عدالت]] و در نتیجه [[ظلم]] است و [[ظلم]] با [[عصمت]] ناسازگار است] در حالیکه گفتیم [[امام]]، [[معصوم]] است<ref>شیخ صدوق، عللالشرایع، ص۲۰۴؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۴، سخن هشام صورت دو استدلال دارد. گرچه هر دو-چنانکه در متن آمد به یک استدلال برگشت میکند. عبارت وی چنین است: {{عربی| قال و اسخی الخلق؟ قال: لانه ان لم یکن سخیة لم یصلح للامامة لحاجة من این الی زعمت نواله أنه و فضله لابد ان و القسمة یکون بینهم بالسویة و لیجعل الحق فی موضعه لانه اذا کان سخیة لم تتق الناس حقوق الناس و المسلمین ولا یفضل نصیبه فی القسمة علی أحد من رعیته و قد نفسه الی اخذ شیء من قلنا انه معصوم}}.</ref>. | |||
*حاصل [[استدلال]] این است که [[امام]]، [[وظیفه]] تقسیم عادلانه [[بیتالمال]] را بر عهده دارد و [[عدالت]] در این زمینه، با [[سخاوت]] ممکن است؛ پس [[امام]] باید سخی باشد. [[ارتباط]] [[سخاوت]] با رعایت [[حقوق مالی]] دیگران با توجه به تعریف [[سخاوت]] روشن است. افزون بر این، این نکته نیز [[آشکار]] است که هر دو تقریر [[هشام بن حکم، بر [[اعتقاد به عصمت]] مبتنی است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref>. | |||
====[[شجاعت]]==== | |||
*[[شجاعت]] از دیگر [[فضیلتهای اخلاقی]] است که [[هشام بن حکم]] آن این را از [[شرایط امام]] دانسته، بلکه [[معتقد]] است [[امام]] باید [[شجاعترین]] افراد باشد. او بر این مدعا چنین [[استدلال]] کرده است: [[امام]] [[قیّم]] [[مسلمانان]] است که آنان در [[جنگ]] به وی متوسّل میشوند. پس اگر فرار کند، به [[غضب الهی]] گرفتار میشود و ممکن نیست [[حجت خداوند]] بر خلقش به [[غضب]] او گرفتار آید. [[شاهد]] این مطلب که فرار کننده به [[غضب الهی]] گرفتار میآید، [[کلام خداوند]] است که میفرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«و هر کس در آن روز از آنان واپس گریزد - مگر آنکه برای کارزاری (بهتر) کناره جوید یا جوینده جایی (بهتر) نزد گروهی (خودی) باشد- خشم خداوند را به گردن گرفته و جایگاه (نهایی) او دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره انفال، آیه ۱۶.</ref><ref>شیخ صدوق، عللالشرایع، ص۲۰۴؛ شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۷؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۴ (با اندکی تفاوت در نقل).</ref>. | |||
*از این چهار ویژگی، شاید بتوان [[عصمت]] را که [[هشام بن حکم]] به عنوان نخستین شرط مطرح کرده است، اصلیترین شرط دانست و بنای [[هشام بن حکم]] در [[اثبات]] دیگر شرایط، [[حفظ]] [[شئون امامت]] و [[عصمت]] بوده است و این مسئله از استدلالهای او استفاده میشود. حتی در اشتراط [[علم]]، او به ایجاد دگرگونی در [[احکام الهی]] در صورت برخوردار نبودن [[امام]] از [[علوم]] موردنیاز [[مردم]]، [[استشهاد]] کرده است، اما همین ایجاد دگرگونی افزون بر آنکه [[نقض غرض]] [[الهی]] است، [[گناه]] نیز هست<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۶-۲۲۷.</ref>. | |||
==منابع== | ==منابع== |