←تبیین مقام خلیفة اللهی انسان در قرآن کریم
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
*در پاسخ به این [[پرسش]] میتوان گفت، اگر بناست [[خداوند]] در هر دوره [[دست]] کم یک [[خلیفه]] داشته باشد، لازم است که او کسی باشد که بیشترین نزدیکی را به [[هدف آفرینش]] داشته و در نتیجه، [[برترین]] [[انسانها]] باشد؛ در غیر این صورت، [[قبح]] [[تقدیم مفضول بر افضل]] لازم میآید؛ پس [[خلیفه خدا]] و کسی که [[علم به اسماء]] را دارد، باید با فضیلتترین [[انسانها]] نیز باشد. | *در پاسخ به این [[پرسش]] میتوان گفت، اگر بناست [[خداوند]] در هر دوره [[دست]] کم یک [[خلیفه]] داشته باشد، لازم است که او کسی باشد که بیشترین نزدیکی را به [[هدف آفرینش]] داشته و در نتیجه، [[برترین]] [[انسانها]] باشد؛ در غیر این صورت، [[قبح]] [[تقدیم مفضول بر افضل]] لازم میآید؛ پس [[خلیفه خدا]] و کسی که [[علم به اسماء]] را دارد، باید با فضیلتترین [[انسانها]] نیز باشد. | ||
*در [[فرهنگ دینی]] [[مسلمانان]]، [[پیامبران]] نه تنها [[برترین]] [[انسانها]] به شمار میآیند، بلکه بر اساس دیدگاه اغلب مکاتب و [[مذاهب]] [[فکری]]، [[مقام]] آنها از [[ملائکه]] نیز [[برتر]] است<ref>یادکرد دو نکته در اینباره ضروری به نظر میرسد: اوّلاً، شیعیان با توجه به تأکید بر قبح تقدیم مفضول بر افضل، برتر بودن پیامبران را نسبت به مردم عصر خود، از امور مسلّم میدانند و بر همین اساس، به افضلیت مقام نیز قائل شدهاند. در متون کلامی و تفسیری اهل سنت، به این مطلب چندان پررنگ تصریح نشده است، اما با توجه به آنکه آنها نیز همچون شیعیان بر این باورند که پیامبران از ملائکه برترند، میتوان گفت که از نظر ایشان نیز پیامبران به طریق اولی از مردم عصر خود برترند. (ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیة، ص۸۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۴۹-۵۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، المحصل، ص۵۳۱؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۸۸؛ حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۴). افزون بر آن، این که شأن هدایتی به پیامبران میدهند یا آنها از موجب رفع نزاع میام مردم میدانند نیز میتواند قرینهای بر مسلّم داشتن برتری پیامبران بر سایر مردم زمان خود باشد. (قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص۵۶۸؛ محمد بن محمد ابومنصور ماتریدی، التوحید، ص۱۳۵-۱۳۶). با وجود این، برخی از اندیشمندان ماتریدی، به گونهای در اینباره سخن راندهاند که نظریه برتری پیامبر بر دیگر انسانهای عصر خود را میتوان به آنها نسبت داد. ر.ک: احمد البیاضی، اشارات المرام، ص۳۲۹؛ در این بیان فخر رازی در عبارتی تصریح به افضلیت پیامبران میکند. وی مینویسد: {{عربی|النبوّة منصب إلهي لا يتحمّله إلّا الأمثل}}؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۲۶۴. ثانیاً، برتر بودن پیامبران از سایر انسانهای عصر خود، مطلبی است که افزون بر آنکه پشتوانه عقلی و نقلی دارد، فلاسفه معروف جهان اسلام نیز آن را پذیرفتهاند؛ چنانکه فارابی (۲۵۹-۳۳۹ق) انسان کامل را برترین انسان عصر خود دانسته و آن را بر پیامبر منطبق کرده است. (ابونصر محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص۱۲۱. برای توضیحات بیشتر در این باره، ر.ک: عبدالله نصری، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص۱۶۹؛ مجید محمدی، «فارابی و فلسفه نبوت»، کیهان اندیشه، شماره ۴۰، ص۱۵۸-۱۶۷). سهروردی نیز کاملترین انسانها را کسی میداند که ویژگیهایی فراتر از نفوس دیگر حاصل کند، سخن خدای را بشنود و فرشتگان را به چشم ببیند؛ به عقیده چنین شخصی همان نبی است. شهابالدین سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۹۵ و ج۳، ص۷۵ و نیز، ر.ک: ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۱۱۵-۱۱۶؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص۴۹۱.</ref>؛ از اینرو، چنان که [[مفسران اهل سنت]] نیز [[اذعان]] کردهاند<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰ و ۵۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج۱، ص۹۲.</ref>، میتوان مدعی شد که تمام [[پیامبران]]، [[خلفای خداوند]] بر روی زمیناند. البته، چنانکه [[گذشت]]، بر اساس ظاهر [[آیات]] [[نورانی]] [[قرآن کریم]]، اینکه دو نفر، به طور هم زمان [[علم به اسماء]] را داشته باشند، منتفی نیست<ref>گفتنی است برخی مفسران اهل سنت بر این باورند که در هر عصر، تنها یک خلیفه میتواند وجود داشته باشد. ر.ک: اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref> و این مدعا بر واقعیت خارجی نیز منطبق است؛ چنانکه [[حضرت ابراهیم]] و [[حضرت لوط]]{{ع}} هم زمان بودند و [[حضرت]] [[یحیی]]{{ع}} نیز با [[حضرت عیسی]]{{ع}} در یک دوره زمانی [[حکم]] [[نبوت]] داشتند. | *در [[فرهنگ دینی]] [[مسلمانان]]، [[پیامبران]] نه تنها [[برترین]] [[انسانها]] به شمار میآیند، بلکه بر اساس دیدگاه اغلب مکاتب و [[مذاهب]] [[فکری]]، [[مقام]] آنها از [[ملائکه]] نیز [[برتر]] است<ref>یادکرد دو نکته در اینباره ضروری به نظر میرسد: اوّلاً، شیعیان با توجه به تأکید بر قبح تقدیم مفضول بر افضل، برتر بودن پیامبران را نسبت به مردم عصر خود، از امور مسلّم میدانند و بر همین اساس، به افضلیت مقام نیز قائل شدهاند. در متون کلامی و تفسیری اهل سنت، به این مطلب چندان پررنگ تصریح نشده است، اما با توجه به آنکه آنها نیز همچون شیعیان بر این باورند که پیامبران از ملائکه برترند، میتوان گفت که از نظر ایشان نیز پیامبران به طریق اولی از مردم عصر خود برترند. (ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیة، ص۸۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۴۹-۵۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، المحصل، ص۵۳۱؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۸۸؛ حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۴). افزون بر آن، این که شأن هدایتی به پیامبران میدهند یا آنها از موجب رفع نزاع میام مردم میدانند نیز میتواند قرینهای بر مسلّم داشتن برتری پیامبران بر سایر مردم زمان خود باشد. (قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص۵۶۸؛ محمد بن محمد ابومنصور ماتریدی، التوحید، ص۱۳۵-۱۳۶). با وجود این، برخی از اندیشمندان ماتریدی، به گونهای در اینباره سخن راندهاند که نظریه برتری پیامبر بر دیگر انسانهای عصر خود را میتوان به آنها نسبت داد. ر.ک: احمد البیاضی، اشارات المرام، ص۳۲۹؛ در این بیان فخر رازی در عبارتی تصریح به افضلیت پیامبران میکند. وی مینویسد: {{عربی|النبوّة منصب إلهي لا يتحمّله إلّا الأمثل}}؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۲۶۴. ثانیاً، برتر بودن پیامبران از سایر انسانهای عصر خود، مطلبی است که افزون بر آنکه پشتوانه عقلی و نقلی دارد، فلاسفه معروف جهان اسلام نیز آن را پذیرفتهاند؛ چنانکه فارابی (۲۵۹-۳۳۹ق) انسان کامل را برترین انسان عصر خود دانسته و آن را بر پیامبر منطبق کرده است. (ابونصر محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص۱۲۱. برای توضیحات بیشتر در این باره، ر.ک: عبدالله نصری، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص۱۶۹؛ مجید محمدی، «فارابی و فلسفه نبوت»، کیهان اندیشه، شماره ۴۰، ص۱۵۸-۱۶۷). سهروردی نیز کاملترین انسانها را کسی میداند که ویژگیهایی فراتر از نفوس دیگر حاصل کند، سخن خدای را بشنود و فرشتگان را به چشم ببیند؛ به عقیده چنین شخصی همان نبی است. شهابالدین سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۹۵ و ج۳، ص۷۵ و نیز، ر.ک: ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۱۱۵-۱۱۶؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص۴۹۱.</ref>؛ از اینرو، چنان که [[مفسران اهل سنت]] نیز [[اذعان]] کردهاند<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰ و ۵۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج۱، ص۹۲.</ref>، میتوان مدعی شد که تمام [[پیامبران]]، [[خلفای خداوند]] بر روی زمیناند. البته، چنانکه [[گذشت]]، بر اساس ظاهر [[آیات]] [[نورانی]] [[قرآن کریم]]، اینکه دو نفر، به طور هم زمان [[علم به اسماء]] را داشته باشند، منتفی نیست<ref>گفتنی است برخی مفسران اهل سنت بر این باورند که در هر عصر، تنها یک خلیفه میتواند وجود داشته باشد. ر.ک: اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref> و این مدعا بر واقعیت خارجی نیز منطبق است؛ چنانکه [[حضرت ابراهیم]] و [[حضرت لوط]]{{ع}} هم زمان بودند و [[حضرت]] [[یحیی]]{{ع}} نیز با [[حضرت عیسی]]{{ع}} در یک دوره زمانی [[حکم]] [[نبوت]] داشتند. | ||
*'''قلمرو خلافت [[خلیفه خدا]]''': [[پرسش]] مهم دیگری که در این عرصه وجود دارد و در [[تعیین]] [[شئون]] و [[وظایف]] [[خلیفة الله]] بسیار حائز اهمیت است، این است که خلافت [[خلیفه خداوند]] در چه محدودهای است؟ آیا [[خلیفة الله]] در همه امور، حتی اموری که مانند [[حیات]] دادن به کائنات و اعطای روزی به آنها نیز، [[خلیفه خداوند]] است؟ آیا [[انسان]] [[خلیفه خداوند]] برای جمادات، نباتات و حیوانات نیز به شمار میآید؟ | |||
*پاسخ به این [[پرسشها]] میتواند نقش مؤثری در [[شناخت]] [[مقام]] [[خلیفه]] و [[امام]] داشته باشد؛ از اینرو، لازم است این موضوع، با دقت بیشتری بررسی شود. | *پاسخ به این [[پرسشها]] میتواند نقش مؤثری در [[شناخت]] [[مقام]] [[خلیفه]] و [[امام]] داشته باشد؛ از اینرو، لازم است این موضوع، با دقت بیشتری بررسی شود. | ||
*[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] در اینباره نظریاتی متفاوت مطرح کردهاند؛ چنانکه برخی [[تصرف]] در هستی، [[تدبیر]] [[شئون]] آن و برپایی [[عدل]] را در حیطه خلافت دانستهاند<ref>احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۲-۸۳.</ref>؛ برخی دیگر تأکید کردهاند که جاری ساختن [[احکام]] [[خداوند]] و [[هدایت]] [[بندگان]]، در حوزه خلافت [[خلیفة الله]] است<ref>محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱.</ref>؛ عدهای دیگر نیز آباد ساختن [[زمین]]، [[حکومت]] میان [[مردم]]، به کمال رساندن آنها و [[اجرا]] کردن [[احکام]] [[خداوند]] را از [[شئون]] [[خلیفه]] دانستهاند<ref>سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۲؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط الکریم، ج۱، ص۹۲.</ref>. | *[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] در اینباره نظریاتی متفاوت مطرح کردهاند؛ چنانکه برخی [[تصرف]] در هستی، [[تدبیر]] [[شئون]] آن و برپایی [[عدل]] را در حیطه خلافت دانستهاند<ref>احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۲-۸۳.</ref>؛ برخی دیگر تأکید کردهاند که جاری ساختن [[احکام]] [[خداوند]] و [[هدایت]] [[بندگان]]، در حوزه خلافت [[خلیفة الله]] است<ref>محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱.</ref>؛ عدهای دیگر نیز آباد ساختن [[زمین]]، [[حکومت]] میان [[مردم]]، به کمال رساندن آنها و [[اجرا]] کردن [[احکام]] [[خداوند]] را از [[شئون]] [[خلیفه]] دانستهاند<ref>سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۲؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط الکریم، ج۱، ص۹۲.</ref>. |