سلیم بن قیس هلالی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:


==[[شبهات]] درباره [[کتاب سلیم]]==
==[[شبهات]] درباره [[کتاب سلیم]]==
این [[شبهات]]، چند گونه است و باعث شده عده‌ای این کتاب را ساختگی معرفی کنند.
این [[شبهات]]، چند گونه است و باعث شده عده‌ای این کتاب را ساختگی معرفی کنند.
[[شبهه]] اول: در آن [[نقل]] شده که [[محمد بن ابی بکر]]، پدرش را در هنگام مرگش [[نصیحت]] کرده، در حالی که سن او مناسب چنین کاری نبوده است<ref>سلیم می‌گوید: روزی با [[محمد بن ابی بکر]] [[ملاقات]] کردم و به او گفتم: آیا در [[مرگ]] پدرت جز برادرت، [[عبدالرحمن]] و [[عایشه]] و [[عمر]] کسی حاضر بود؟ گفت: "نه"؛
[[شبهه]] اول: در آن [[نقل]] شده که [[محمد بن ابی بکر]]، پدرش را در هنگام مرگش [[نصیحت]] کرده، در حالی که سن او مناسب چنین کاری نبوده است<ref>سلیم می‌گوید: روزی با [[محمد بن ابی بکر]] [[ملاقات]] کردم و به او گفتم: آیا در [[مرگ]] پدرت جز برادرت، [[عبدالرحمن]] و [[عایشه]] و [[عمر]] کسی حاضر بود؟ گفت: "نه"؛
گفتم: آیا آنچه تو شنیدی آنان هم شنیدند؟ گفت: "بخشی را شنیدند و [[گریه]] کردند و گفتند: "هذیان می‌گوید"!! ولی همه آنچه من شنیدم آنان نشنیدند"؛
گفتم: آیا آنچه تو شنیدی آنان هم شنیدند؟ گفت: "بخشی را شنیدند و [[گریه]] کردند و گفتند: "هذیان می‌گوید"!! ولی همه آنچه من شنیدم آنان نشنیدند"؛
گفتم: آنچه آنان هم از او شنیدند چه بود؟ گفت: وقتی صدای وای وای او بلند شد، [[عمر]] به او گفت: ای [[خلیفه پیامبر]]! چرا صدای وای وای بلند کرده‌ای؟
گفتم: آنچه آنان هم از او شنیدند چه بود؟ گفت: وقتی صدای وای وای او بلند شد، [[عمر]] به او گفت: ای [[خلیفه پیامبر]]! چرا صدای وای وای بلند کرده‌ای؟
گفت: اینان، [[محمد]] و [[علی]] هستند که مرا به [[آتش]] [[بشارت]] میدهند در دست [[محمد]] صحیفهای است که در [[کعبه]] بر سر آن هم [[پیمان]] شدیم. او به من می‌گوید:"به [[جان]] خودم قسم به آن [[وفا]] کردی و تو و اصحابت یکدیگر را بر علیه [[ولی خدا]] کمک کردید؛ [[بشارت]] بده به [[آتش]] در پائین ترین [[درجه]] جهنم".
گفت: اینان، [[محمد]] و [[علی]] هستند که مرا به [[آتش]] [[بشارت]] میدهند در دست [[محمد]] صحیفهای است که در [[کعبه]] بر سر آن هم [[پیمان]] شدیم. او به من می‌گوید:"به [[جان]] خودم قسم به آن [[وفا]] کردی و تو و اصحابت یکدیگر را بر علیه [[ولی خدا]] کمک کردید؛ [[بشارت]] بده به [[آتش]] در پائین ترین [[درجه]] جهنم".
وقتی [[عمر]] این سخن را شنید، بیرون رفت، در حالی که می‌گفت: "او [[هذیان]] می‌گوید".
وقتی [[عمر]] این سخن را شنید، بیرون رفت، در حالی که می‌گفت: "او [[هذیان]] می‌گوید".
[[ابوبکر]] گفت: "نه به [[خدا]] قسم، [[هذیان]] نمی‌گویم. کجا می‌روی؟!"
[[ابوبکر]] گفت: "نه به [[خدا]] قسم، [[هذیان]] نمی‌گویم. کجا می‌روی؟!"
[[عمر]] گفت: "تو دومی آن دو نفر هستی هنگامی که در [[غار]] بودند"؛
[[عمر]] گفت: "تو دومی آن دو نفر هستی هنگامی که در [[غار]] بودند"؛
[[ابوبکر]] گفت: "اکنون هم این سخن را می‌گویی؟! آیا من برایت [[نقل]] نکردم که [[محمد]]- و نگفت [[رسول الله]]!- درحالی که با او در [[غار]] بودم به من گفت: "من کشتی [[جعفر]] و اصحابش را می‌بینم که در دریا [[سیر]] میکنند". گفتم: به من هم نشان بده؛ او دست به صورت من کشید و من آن را دیدم و آنگاه [[یقین]] پیدا کردم که او ساحر است. وقتی این مطلب را در [[مدینه]] برای تو [[نقل]] کردم، نظر من و تو یکی شد که او ساحر است!" [[عمر]] گفت: "ای حاضران، پدرتان [[هذیان]] می‌گوید، این مطالب را مخفی کنید و آنچه از او می‌شنوید، [[کتمان]] کنید که [[اهل بیت]] شما را [[شماتت]] نکنند". سپس [[عمر]] بیرون رفت و برادرم ([[عبدالرحمن]]) و [[عایشه]] نیز بیرون رفتند تا برای [[نماز]] [[وضو]] بگیرند. در این حال بود که از سخنانش مطالبی شنیدم که آنان نشنیدند. [[محمد بن ابی بکر]] می‌گوید: وقتی با او تنها ماندم به او گفتم: ای [[پدر]]، بگو: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا الله}}؛
[[ابوبکر]] گفت: "اکنون هم این سخن را می‌گویی؟! آیا من برایت [[نقل]] نکردم که [[محمد]]- و نگفت [[رسول الله]]!- درحالی که با او در [[غار]] بودم به من گفت: "من کشتی [[جعفر]] و اصحابش را می‌بینم که در دریا [[سیر]] میکنند". گفتم: به من هم نشان بده؛ او دست به صورت من کشید و من آن را دیدم و آنگاه [[یقین]] پیدا کردم که او ساحر است. وقتی این مطلب را در [[مدینه]] برای تو [[نقل]] کردم، نظر من و تو یکی شد که او ساحر است!" [[عمر]] گفت: "ای حاضران، پدرتان [[هذیان]] می‌گوید، این مطالب را مخفی کنید و آنچه از او می‌شنوید، [[کتمان]] کنید که [[اهل بیت]] شما را [[شماتت]] نکنند". سپس [[عمر]] بیرون رفت و برادرم ([[عبدالرحمن]]) و [[عایشه]] نیز بیرون رفتند تا برای [[نماز]] [[وضو]] بگیرند. در این حال بود که از سخنانش مطالبی شنیدم که آنان نشنیدند. [[محمد بن ابی بکر]] می‌گوید: وقتی با او تنها ماندم به او گفتم: ای [[پدر]]، بگو: {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا الله}}؛
گفت هرگز نمیگویم و نمیتوانم بگویم؛ تا به [[آتش]] وارد و [[تابوت]] داخل شوم!" وقتی نام [[تابوت]] را آورد [[گمان]] کردم [[هذیان]] می‌گوید؛ پس گفتم: کدام [[تابوت]]؟ گفت: "تابوتی از [[آتش]] که با قفلی از [[آتش]] بسته شده است؛ در آن [[دوازده نفر]] هستند، مثل من و این رفیقم"؛ گفتم: [[عمر]]؟
گفت هرگز نمیگویم و نمیتوانم بگویم؛ تا به [[آتش]] وارد و [[تابوت]] داخل شوم!" وقتی نام [[تابوت]] را آورد [[گمان]] کردم [[هذیان]] می‌گوید؛ پس گفتم: کدام [[تابوت]]؟ گفت: "تابوتی از [[آتش]] که با قفلی از [[آتش]] بسته شده است؛ در آن [[دوازده نفر]] هستند، مثل من و این رفیقم"؛ گفتم: [[عمر]]؟
گفت: آری، پس مقصودم کیست؟ و نیز ده نفر دیگر که در چاهی در [[جهنم]] هستیم؛ بر در آن [[چاه]] صخرهای است که هرگاه [[خدا]] بخواهد [[جهنم]] را شعلهور کند، آن صخره را بلند می‌کند"؛
گفت: آری، پس مقصودم کیست؟ و نیز ده نفر دیگر که در چاهی در [[جهنم]] هستیم؛ بر در آن [[چاه]] صخرهای است که هرگاه [[خدا]] بخواهد [[جهنم]] را شعلهور کند، آن صخره را بلند می‌کند"؛
گفتم: [[هذیان]] میگویی؟ گفت: نه به [[خدا]] قسم! [[هذیان]] نمی‌گویم؛ [[خدا]] پسر صُهاک را [[لعنت]] کند! او بود که مرا از [[یاد خدا]] بازداشت. بعد از آنکه برایم آمده بود، و او بدرفیقی بود. [[خدا]] او را [[لعنت]] کند! صورت مرا به [[زمین]] بچسبان"؛ پس من گونه او را به [[زمین]] چسباندم و او همچنان وای وای می‌گفت تا آنکه چشمانش را بستم. سپس [[عمر]] به [[خانه]] داخل شد. در حالی که چشمان پدرم را بسته بودم؛ گفت: "آیا بعد از من چیزی گفت؟" من آنچه گفته بود برایش بیان کردم [[عمر]] گفت: "خدا [[خلیفه رسول الله]] را [[رحمت]] کند؛ این مطلب را [[کتمان]] کن که [[هذیان]] است! و شما خاندانی هستید که به [[هذیان]] گفتن در حال مریضی معروف هستید!" [[عایشه]] گفت: "راست گفتی!" بعد همگی به من گفتند: "هیچ کسی نباید از این مطالب از تو چیزی بشنود که مبادا [[علی بن ابی‌طالب]] و [[اهل]] بیتش او را [[شماتت]] کنند" ([[کتاب سلیم بن قیس هلالی]]، ص۸۲۰-۸۲۳، ح۳۷).</ref>.
گفتم: [[هذیان]] میگویی؟ گفت: نه به [[خدا]] قسم! [[هذیان]] نمی‌گویم؛ [[خدا]] پسر صُهاک را [[لعنت]] کند! او بود که مرا از [[یاد خدا]] بازداشت. بعد از آنکه برایم آمده بود، و او بدرفیقی بود. [[خدا]] او را [[لعنت]] کند! صورت مرا به [[زمین]] بچسبان"؛ پس من گونه او را به [[زمین]] چسباندم و او همچنان وای وای می‌گفت تا آنکه چشمانش را بستم. سپس [[عمر]] به [[خانه]] داخل شد. در حالی که چشمان پدرم را بسته بودم؛ گفت: "آیا بعد از من چیزی گفت؟" من آنچه گفته بود برایش بیان کردم [[عمر]] گفت: "خدا [[خلیفه رسول الله]] را [[رحمت]] کند؛ این مطلب را [[کتمان]] کن که [[هذیان]] است! و شما خاندانی هستید که به [[هذیان]] گفتن در حال مریضی معروف هستید!" [[عایشه]] گفت: "راست گفتی!" بعد همگی به من گفتند: "هیچ کسی نباید از این مطالب از تو چیزی بشنود که مبادا [[علی بن ابی‌طالب]] و [[اهل]] بیتش او را [[شماتت]] کنند" ([[کتاب سلیم بن قیس هلالی]]، ص۸۲۰-۸۲۳، ح۳۷).</ref>.
[[ابن غضائری]] می‌نویسد: کتاب مشهوری که به [[سلیم]] نسبت داده می‌شود، ساختگی است و اعتباری ندارد، زیرا در کتاب آمده است که [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را در هنگام مرگش [[موعظه]] کرده است<ref>رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳ و رجال ابن داوود، ص۴۶۰. ابن غضائری می‌نویسد: {{عربی|والکتاب موضوع لا مریة فیه و علی ذلک علامات فیه تدل علی ما ذکرناه. منها:ما ذکر أنّ محمد بن أبیبکر وعظ أباه عند موته و منها: أنّ الأئمة ثلاثة عشر. وغیر ذلک}}. مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما منظور ابن غضائری در اعتراضاتش با عنوان و "غیر ذلک" شاید سخن گفتن خورشید با امیر المؤمنین است که صاحب عیون المعجزات آن را از کتاب سلیم نقل کرده است. (قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۸).</ref>.
[[ابن غضائری]] می‌نویسد: کتاب مشهوری که به [[سلیم]] نسبت داده می‌شود، ساختگی است و اعتباری ندارد، زیرا در کتاب آمده است که [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را در هنگام مرگش [[موعظه]] کرده است<ref>رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳ و رجال ابن داوود، ص۴۶۰. ابن غضائری می‌نویسد: {{عربی|والکتاب موضوع لا مریة فیه و علی ذلک علامات فیه تدل علی ما ذکرناه. منها:ما ذکر أنّ محمد بن أبیبکر وعظ أباه عند موته و منها: أنّ الأئمة ثلاثة عشر. وغیر ذلک}}. مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما منظور ابن غضائری در اعتراضاتش با عنوان و "غیر ذلک" شاید سخن گفتن خورشید با امیر المؤمنین است که صاحب عیون المعجزات آن را از کتاب سلیم نقل کرده است. (قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۸).</ref>.
جواب:
جواب:
به این [[شبهه]] به چند صورت پاسخ داده شده است:
به این [[شبهه]] به چند صورت پاسخ داده شده است:
١- مادرش، [[اسماء بنت عمیس]] به وی [[تعلیم]] داده بود؛
١- مادرش، [[اسماء بنت عمیس]] به وی [[تعلیم]] داده بود؛
الف: مرحوم شوشتری پس از [[نقل]] قول [[مسعودی]]<ref>افراد اثنی عشری در تعیین شمار امامان بر روایت سلیم بن قیس هلالی که در کتاب خویش آورده اعتماد دارند و او از ابان بن ابی عیاش روایت کرده است که پیامبر{{صل}} به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب{{ع}} فرمود: تو و دوازده تن از فرزندانت امامان بر حق هستید. (التنبیه والإشراف، ص۱۹۹).</ref>، می‌نویسد: نبود قول [[مسعودی]] در نسخه‌های ما ضرری ندارد. نسخه‌های [[کتاب سلیم]] هم بسیار [[اختلاف]] دارند و به [[تحقیق]]، [[کلینی]]، [[شیخ صدوق]] و [[شیخ طوسی]] روایاتی را از [[کتاب سلیم]] [[نقل]] کرده‌اند که در نسخه‌ای که به دست ما رسیده است، نیست<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.</ref>. همچنین ایشان می‌نویسد: [[محمد بن ابی بکر]] در سال [[حجة الوداع]] به [[دنیا]] آمد و عمرش هنگام [[مرگ]] پدرش، کمتر از سه سال بود؛ زیرا از [[حجة الوداع]] تا [[وفات پیامبر]]{{صل}} چند ماه و [[خلافت]] غصبی [[ابوبکر]]، دو سال و چهار یا شش ماه بوده است؛ پس او کمتر از سه سال داشته است؛ حال، چگونه پدرش را [[نصیحت]] کرده است؟ به این [[شبهه]] چنین جواب داده شده است که مادرش، [[اسماء بنت عمیس]] این مطالب را به وی یاد داده است؛ همچنین ولادت [[محمد]] در [[حجة الوداع]] غیر قطعی است، تا اینکه چنین کتاب معتبری رد شود<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۰.</ref>.
الف: مرحوم شوشتری پس از [[نقل]] قول [[مسعودی]]<ref>افراد اثنی عشری در تعیین شمار امامان بر روایت سلیم بن قیس هلالی که در کتاب خویش آورده اعتماد دارند و او از ابان بن ابی عیاش روایت کرده است که پیامبر{{صل}} به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب{{ع}} فرمود: تو و دوازده تن از فرزندانت امامان بر حق هستید. (التنبیه والإشراف، ص۱۹۹).</ref>، می‌نویسد: نبود قول [[مسعودی]] در نسخه‌های ما ضرری ندارد. نسخه‌های [[کتاب سلیم]] هم بسیار [[اختلاف]] دارند و به [[تحقیق]]، [[کلینی]]، [[شیخ صدوق]] و [[شیخ طوسی]] روایاتی را از [[کتاب سلیم]] [[نقل]] کرده‌اند که در نسخه‌ای که به دست ما رسیده است، نیست<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.</ref>. همچنین ایشان می‌نویسد: [[محمد بن ابی بکر]] در سال [[حجة الوداع]] به [[دنیا]] آمد و عمرش هنگام [[مرگ]] پدرش، کمتر از سه سال بود؛ زیرا از [[حجة الوداع]] تا [[وفات پیامبر]]{{صل}} چند ماه و [[خلافت]] غصبی [[ابوبکر]]، دو سال و چهار یا شش ماه بوده است؛ پس او کمتر از سه سال داشته است؛ حال، چگونه پدرش را [[نصیحت]] کرده است؟ به این [[شبهه]] چنین جواب داده شده است که مادرش، [[اسماء بنت عمیس]] این مطالب را به وی یاد داده است؛ همچنین ولادت [[محمد]] در [[حجة الوداع]] غیر قطعی است، تا اینکه چنین کتاب معتبری رد شود<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۰.</ref>.
ب: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: بعید نیست که مادرش، [[اسماء بنت عمیس]] این مسائل را به وی آموخته باشد<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، محمد اسماعیل مازندرانی، ج۳، ص۳۷۴- ۳۷۵.</ref>.
ب: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: بعید نیست که مادرش، [[اسماء بنت عمیس]] این مسائل را به وی آموخته باشد<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، محمد اسماعیل مازندرانی، ج۳، ص۳۷۴- ۳۷۵.</ref>.
۲. [[عبدالله بن عمر]] پدرش را [[نصیحت]] کرده نه او!
۲. [[عبدالله بن عمر]] پدرش را [[نصیحت]] کرده نه او!
الف: مرحوم [[محمد تقی اصفهانی]] ([[مجلسی]] اول) می‌نویسد: اما اینکه گفته می‌شود مادرش، [[اسما بنت عمیس]] به وی [[تعلیم]] داده، غلط است؛ طبق آنچه که در نسخه ما وجود دارد، [[عبدالله بن عمر]] پدرش را هنگام مرگش [[موعظه]] کرده است<ref>روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمد تقی مجلسی (اول)، ج۱۴، ص۳۷۲.</ref>؛
الف: مرحوم [[محمد تقی اصفهانی]] ([[مجلسی]] اول) می‌نویسد: اما اینکه گفته می‌شود مادرش، [[اسما بنت عمیس]] به وی [[تعلیم]] داده، غلط است؛ طبق آنچه که در نسخه ما وجود دارد، [[عبدالله بن عمر]] پدرش را هنگام مرگش [[موعظه]] کرده است<ref>روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمد تقی مجلسی (اول)، ج۱۴، ص۳۷۲.</ref>؛
ب: مرحوم خوانساری می‌نویسد: طبق آنچه من در نسخه این کتاب که در دست من است، دیدم، [[عبدالله بن عمر]] پدرش را در هنگام مرگش [[نصیحت]] کرده؛ آنجا که گفته است: اگر [[مردم]] با اصلع [[بنی هاشم]] (منظور امیرالمؤمنین علی{{ع}} است) [[بیعت]] کنند، او آنان را به وسط جاده روشن خواهد کشانید و [[آیین]] را طبق کتاب پروردگارشان و [[سنت]] پیامبرشان{{صل}} به پا خواهد داشت!
ب: مرحوم خوانساری می‌نویسد: طبق آنچه من در نسخه این کتاب که در دست من است، دیدم، [[عبدالله بن عمر]] پدرش را در هنگام مرگش [[نصیحت]] کرده؛ آنجا که گفته است: اگر [[مردم]] با اصلع [[بنی هاشم]] (منظور امیرالمؤمنین علی{{ع}} است) [[بیعت]] کنند، او آنان را به وسط جاده روشن خواهد کشانید و [[آیین]] را طبق کتاب پروردگارشان و [[سنت]] پیامبرشان{{صل}} به پا خواهد داشت!
من به او گفتم: ای [[پدر]]، چه مانعی داری که او را [[خلیفه]] قرار نمی‌دهی؟!<ref>روضات الجنات، ج۴، ص۶۹.</ref>
من به او گفتم: ای [[پدر]]، چه مانعی داری که او را [[خلیفه]] قرار نمی‌دهی؟!<ref>روضات الجنات، ج۴، ص۶۹.</ref>
ج: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: آنچه از نسخه‌های این کتاب که به دست ما رسیده و در آن آمده که [[عبدالله بن عمر]] پدرش را [[موعظه]] کرده است؛ این مسئله، نشان ساختگی بودن نیست و اینکه [[علامه حلی]] وی را از [[اولیاء]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} دانسته، [[دلیل]] [[عدالت]] اوست<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۴ -۳۷۵.</ref>.
ج: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: آنچه از نسخه‌های این کتاب که به دست ما رسیده و در آن آمده که [[عبدالله بن عمر]] پدرش را [[موعظه]] کرده است؛ این مسئله، نشان ساختگی بودن نیست و اینکه [[علامه حلی]] وی را از [[اولیاء]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} دانسته، [[دلیل]] [[عدالت]] اوست<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۴ -۳۷۵.</ref>.
د: در حاشیه نقد الرجال آمده است: یکی از بزرگان (منظور، [[مولی]] قهپایی است) عبارت: [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را [[نصیحت]] کرد را از [[شهید ثانی]] در مجمع [[الرجال]](۳: ۱۵۵) [[نقل]] کرده، می‌گوید: در آن نسخه از کتاب که به دست ما رسیده، آمده است که [[عبدالله بن عمر]] پدرش را در هنگام مرگش [[نصیحت]] کرده است<ref>نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶ و پاورقی دوم:</ref>.
د: در حاشیه نقد الرجال آمده است: یکی از بزرگان (منظور، [[مولی]] قهپایی است) عبارت: [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را [[نصیحت]] کرد را از [[شهید ثانی]] در مجمع [[الرجال]](۳: ۱۵۵) [[نقل]] کرده، می‌گوید: در آن نسخه از کتاب که به دست ما رسیده، آمده است که [[عبدالله بن عمر]] پدرش را در هنگام مرگش [[نصیحت]] کرده است<ref>نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶ و پاورقی دوم:</ref>.
ه: [[شیخ حر عاملی]] پس از [[نقل]] اشکالات مینویسد: [[تضعیف]] [[ابن غضائری]] [[ضعیف]] است و چه بسیار که ایشان ثقات را [[تضعیف]] می‌کند. و وجهی که او گفته نیز [[نادرست]] است؛ زیرا آن چه در کتاب آمده این است که ابن [[عمر]] هنگام [[مرگ]] پدرش او را [[موعظه]] کرد<ref>هدایة الأمة إلی أحکام الائمه، شیخ حر عاملی، ج۸، ص۵۵۷ - ۵۵۸.</ref>.
ه: [[شیخ حر عاملی]] پس از [[نقل]] اشکالات مینویسد: [[تضعیف]] [[ابن غضائری]] [[ضعیف]] است و چه بسیار که ایشان ثقات را [[تضعیف]] می‌کند. و وجهی که او گفته نیز [[نادرست]] است؛ زیرا آن چه در کتاب آمده این است که ابن [[عمر]] هنگام [[مرگ]] پدرش او را [[موعظه]] کرد<ref>هدایة الأمة إلی أحکام الائمه، شیخ حر عاملی، ج۸، ص۵۵۷ - ۵۵۸.</ref>.
این خبر، [[کذب]] است:
این خبر، [[کذب]] است:
الف: مرحوم شوشتری می‌نویسد: [[سخن]] [[حق]] درباره [[کتاب سلیم]] این است که اصل کتاب، صحیح است و بزرگان [[مشایخ]] سه گانه، [[نعمانی]]، صفار و... از آن [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند، مگر اینکه [[معاندان]] به تدلیس و تخلیط مطالب آن پرداخته باشند و [[دشمن]] انگیزه‌ای جز [[فساد]] و [[تباهی]] ندارد؛ و سخن [[ابن غضائری]] که گفته کتاب، به [[دلیل نقل]] خبر [[موعظه]] کردن [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را در هنگام [[مرگ]] در آن، ساختگی است، درست نیست؛ کتابی ساختگی است که موارد صحیح کمی را در برداشته باشد، مثل [[تفسیری]] که به [[امام عسکری]]{{ع}} منسوب است و این [[کتاب سلیم]]، بر عکس است و ما در آن کذبی به غیر از خبر [[وعظ]] کردن [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را نیافتیم.
الف: مرحوم شوشتری می‌نویسد: [[سخن]] [[حق]] درباره [[کتاب سلیم]] این است که اصل کتاب، صحیح است و بزرگان [[مشایخ]] سه گانه، [[نعمانی]]، صفار و... از آن [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند، مگر اینکه [[معاندان]] به تدلیس و تخلیط مطالب آن پرداخته باشند و [[دشمن]] انگیزه‌ای جز [[فساد]] و [[تباهی]] ندارد؛ و سخن [[ابن غضائری]] که گفته کتاب، به [[دلیل نقل]] خبر [[موعظه]] کردن [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را در هنگام [[مرگ]] در آن، ساختگی است، درست نیست؛ کتابی ساختگی است که موارد صحیح کمی را در برداشته باشد، مثل [[تفسیری]] که به [[امام عسکری]]{{ع}} منسوب است و این [[کتاب سلیم]]، بر عکس است و ما در آن کذبی به غیر از خبر [[وعظ]] کردن [[محمد بن ابی بکر]] پدرش را نیافتیم.
ب: [[آیت الله خویی]] می‌نویسد: این وجه، رد می‌شود؛ زیرا اولاً، [[ثابت]] نشده و [[سند]] درباره آن چیزی است که [[ابن غضائری]] [[نقل]] کرده است و گفته شده است، طریقی برای [[اثبات]] صحت نسبت این کتاب به [[ابن غضائری]] نیست. صاحب وسائل نیز در ذیل ترجمه [[سلیم بن قیس]] می‌نویسد: در آن نسخه از کتاب که به دست ما رسیده است، مطلب فاسدی نیست و چیزی در آن نیست که بر جعلی بودن [[کتاب]]دلالت کند و چه بسا مطلب جعلی [[فاسد]] چیز دیگری بوده است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>.
ب: [[آیت الله خویی]] می‌نویسد: این وجه، رد می‌شود؛ زیرا اولاً، [[ثابت]] نشده و [[سند]] درباره آن چیزی است که [[ابن غضائری]] [[نقل]] کرده است و گفته شده است، طریقی برای [[اثبات]] صحت نسبت این کتاب به [[ابن غضائری]] نیست. صاحب وسائل نیز در ذیل ترجمه [[سلیم بن قیس]] می‌نویسد: در آن نسخه از کتاب که به دست ما رسیده است، مطلب فاسدی نیست و چیزی در آن نیست که بر جعلی بودن [[کتاب]]دلالت کند و چه بسا مطلب جعلی [[فاسد]] چیز دیگری بوده است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>.
[[شبهه]] دوم: [[ائمه]] در این کتاب سیزده نفر شمرده شده‌اند<ref>أبان از سلیم و او از سلمان نقل می‌کند که گفت:پیامبر{{صل}} فرمود:"بدانید که ما فرزندان عبدالمطلب سادات اهل بهشت هستیم: من و علی و جعفر و حمزه و حسن و حسین و فاطمه و مهدی؛ بدانید که خداوند نظری به أهل زمین نمود و از بین آنان دو نفر را انتخاب کرد: یکی من که مرا فرستاده و پیامبر قرار داد و دیگری، علی بن ابی طالب و به من وحی کرد که او را برادر و دوست و وزیر و وصیّم و خلیفهام قرار دهم: بدانید که او صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من است، هر کس او را دوست بدارد، خدا او را دوست دارد، و هر کس با او دشمنی کند، خدا با او دشمنی می‌کند. او را جز مؤمن دوست نمی‌دارد و جز کافر دشمن نمی‌دارد. او قوام زمین بعد از من و باعث آرامش آن و کلمه تقوای خداوند و ریسمان محکم اوست. میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خداوند نور خود را به کمال می‌رساند، اگرچه کافران دوست داشته باشند. بدانید که خداوند نظر دومی کرد و بعد از ما، دوازده وصی از اهل بیتم را انتخاب کرد آنان را انتخاب شدگان امتم قرار داد. آنان یکی پس از دیگری مثل ستارگان در آسمان هستند که هر ستارهای غایب شود، ستاره دیگری طلوع می‌کند. آنان امامان، هدایت کننده هدایت شده‌اند که حیله کسانی که بر آنان حیله کنند، و خواری کسانی که ایشان را خوار کنند، به آنان ضرر نمی‌زند. آنان حجتهای خداوند در زمین و شاهدان او بر خلقش و خزانه داران علمش و بیان کنندگان وحی‌اش و معدنهای حکمتش هستند. هر کس از آنان اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده و هر کس از آنان سرپیچی کند، خدا را معصیت کرده است. آنان با قرآن، و قرآن با آنان است. از قرآن جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. پس شاهدان به غائبان برسانند. "پروردگارا! شاهد باش! پروردگارا! شاهد باش!" و این را سه مرتبه فرمودند (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۸۵۶- ۸۵۷، ح۴۵).</ref>!
[[شبهه]] دوم: [[ائمه]] در این کتاب سیزده نفر شمرده شده‌اند<ref>أبان از سلیم و او از سلمان نقل می‌کند که گفت:پیامبر{{صل}} فرمود:"بدانید که ما فرزندان عبدالمطلب سادات اهل بهشت هستیم: من و علی و جعفر و حمزه و حسن و حسین و فاطمه و مهدی؛ بدانید که خداوند نظری به أهل زمین نمود و از بین آنان دو نفر را انتخاب کرد: یکی من که مرا فرستاده و پیامبر قرار داد و دیگری، علی بن ابی طالب و به من وحی کرد که او را برادر و دوست و وزیر و وصیّم و خلیفهام قرار دهم: بدانید که او صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من است، هر کس او را دوست بدارد، خدا او را دوست دارد، و هر کس با او دشمنی کند، خدا با او دشمنی می‌کند. او را جز مؤمن دوست نمی‌دارد و جز کافر دشمن نمی‌دارد. او قوام زمین بعد از من و باعث آرامش آن و کلمه تقوای خداوند و ریسمان محکم اوست. میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خداوند نور خود را به کمال می‌رساند، اگرچه کافران دوست داشته باشند. بدانید که خداوند نظر دومی کرد و بعد از ما، دوازده وصی از اهل بیتم را انتخاب کرد آنان را انتخاب شدگان امتم قرار داد. آنان یکی پس از دیگری مثل ستارگان در آسمان هستند که هر ستارهای غایب شود، ستاره دیگری طلوع می‌کند. آنان امامان، هدایت کننده هدایت شده‌اند که حیله کسانی که بر آنان حیله کنند، و خواری کسانی که ایشان را خوار کنند، به آنان ضرر نمی‌زند. آنان حجتهای خداوند در زمین و شاهدان او بر خلقش و خزانه داران علمش و بیان کنندگان وحی‌اش و معدنهای حکمتش هستند. هر کس از آنان اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده و هر کس از آنان سرپیچی کند، خدا را معصیت کرده است. آنان با قرآن، و قرآن با آنان است. از قرآن جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. پس شاهدان به غائبان برسانند. "پروردگارا! شاهد باش! پروردگارا! شاهد باش!" و این را سه مرتبه فرمودند (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۸۵۶- ۸۵۷، ح۴۵).</ref>!
[[ابن غضائری]] می‌نویسد: [[ائمه]] در این کتاب سیزده نفر شمرده شده‌اند<ref>رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳. رجال إبن داود، ص۱۷۸ و ۴۶۰: [غض] کتابه موضوع و فیه أن الأئمة ثلاثة عشر و أسانیده مختلفة.</ref>.
[[ابن غضائری]] می‌نویسد: [[ائمه]] در این کتاب سیزده نفر شمرده شده‌اند<ref>رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳. رجال إبن داود، ص۱۷۸ و ۴۶۰: [غض] کتابه موضوع و فیه أن الأئمة ثلاثة عشر و أسانیده مختلفة.</ref>.
جواب: [[ائمه]]{{عم}} [[دوازده نفر]] از [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} و یا [[اسماعیل]]{{ع}} هستند:
جواب: [[ائمه]]{{عم}} [[دوازده نفر]] از [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} و یا [[اسماعیل]]{{ع}} هستند:
الف: [[محمد تقی مجلسی]] می‌نویسد: در [[کتاب سلیم]] آمده است که [[ائمه]]، [[دوازده نفر]] از [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} هستند و این، بنا بر تغلیب گفته شده است؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مانند [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} است؛ همچنان که [[برادر]] آن [[حضرت]] محسوب می‌شود و امثال این عبارت در کافی و امثال آن موجودست و برقی در کتاب الخلاصة [[نقل]] کرده که [[سلیم]] از [[اصحاب]] نزدیک [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بوده است و گویا این وجه، نشان دهنده [[عدالت]] [[سلیم]] است<ref>روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۱، ص۳۶-۳۷ و ج۱۴، ص۳۷۲.</ref>.
الف: [[محمد تقی مجلسی]] می‌نویسد: در [[کتاب سلیم]] آمده است که [[ائمه]]، [[دوازده نفر]] از [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} هستند و این، بنا بر تغلیب گفته شده است؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مانند [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} است؛ همچنان که [[برادر]] آن [[حضرت]] محسوب می‌شود و امثال این عبارت در کافی و امثال آن موجودست و برقی در کتاب الخلاصة [[نقل]] کرده که [[سلیم]] از [[اصحاب]] نزدیک [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بوده است و گویا این وجه، نشان دهنده [[عدالت]] [[سلیم]] است<ref>روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۱، ص۳۶-۳۷ و ج۱۴، ص۳۷۲.</ref>.
ب: میرزا [[محمد باقر]] موسوی خوانساری نوشته است: آنچه من در نسخه‌ای از این کتاب که در [[اختیار]] دارم، دیدم، این است که [[ائمه]]، [[دوازده نفر]] از [[فرزندان]] [[اسماعیل]] هستند؛ پس [[ائمه]]، [[دوازده]] نفر‌ند و محذوری در این باره نیست<ref>روضات الجنات، ج۴، ص۶۹.</ref>.
ب: میرزا [[محمد باقر]] موسوی خوانساری نوشته است: آنچه من در نسخه‌ای از این کتاب که در [[اختیار]] دارم، دیدم، این است که [[ائمه]]، [[دوازده نفر]] از [[فرزندان]] [[اسماعیل]] هستند؛ پس [[ائمه]]، [[دوازده]] نفر‌ند و محذوری در این باره نیست<ref>روضات الجنات، ج۴، ص۶۹.</ref>.
ج: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: اینکه [[ائمه]]{{عم}} با [[رسول خدا]]{{صل}} سیزده نفر هستند، نشان ساختگی بودن کتاب نیست<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۸۲.</ref>.
ج: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: اینکه [[ائمه]]{{عم}} با [[رسول خدا]]{{صل}} سیزده نفر هستند، نشان ساختگی بودن کتاب نیست<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۸۲.</ref>.
د: [[مرحوم خویی]] می‌نویسد: [[ائمه]]{{عم}} سیزده نفر از [[فرزندان]] [[اسماعیل]]{{ع}} هستند؛ یعنی [[پیامبر]]{{صل}} به همراه [[دوازده امام]]<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ - ۲۲۷.</ref>.
د: [[مرحوم خویی]] می‌نویسد: [[ائمه]]{{عم}} سیزده نفر از [[فرزندان]] [[اسماعیل]]{{ع}} هستند؛ یعنی [[پیامبر]]{{صل}} به همراه [[دوازده امام]]<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ - ۲۲۷.</ref>.
ه: مرحوم تفرشی می‌نویسد: [[ائمه]]{{عم}} سیزده نفر از [[اولاد]] [[اسماعیل]]{{ع}} هستند؛ یعنی [[رسول خدا]] نیز با ایشان است و من نیز در تمام نسخه‌های این کتاب مانند سخن او را یافتم و در [[احادیث]] این کتاب از اول تا آخر، آن چه [[ابن غضائری]] گفته، [[اشتباه]] است<ref>نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶. پاورقی دوم:</ref>.
ه: مرحوم تفرشی می‌نویسد: [[ائمه]]{{عم}} سیزده نفر از [[اولاد]] [[اسماعیل]]{{ع}} هستند؛ یعنی [[رسول خدا]] نیز با ایشان است و من نیز در تمام نسخه‌های این کتاب مانند سخن او را یافتم و در [[احادیث]] این کتاب از اول تا آخر، آن چه [[ابن غضائری]] گفته، [[اشتباه]] است<ref>نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶. پاورقی دوم:</ref>.
و: [[شیخ حر عاملی]] می‌نویسد: [[ائمه]]، سیزده نفرند، همراه با [[پیامبر]]{{صل}}<ref>هدایة الأمة إلی أحکام الائمه، شیخ حر عاملی، ج۸، ص۵۵۷ -۵۵۸.</ref>.
و: [[شیخ حر عاملی]] می‌نویسد: [[ائمه]]، سیزده نفرند، همراه با [[پیامبر]]{{صل}}<ref>هدایة الأمة إلی أحکام الائمه، شیخ حر عاملی، ج۸، ص۵۵۷ -۵۵۸.</ref>.
[[کذب]] است: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: گفته شده است، [[ائمه]]، سیزده نفرند اما من در کل کتاب چنین چیزی نیافتم، بلکه در جاهای متعدد، [[دوازده نفر]] یا یازده نفر از [[اولاد علی]]{{ع}} آمده است<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۸۲ – ۸۳.</ref>.
[[کذب]] است: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: گفته شده است، [[ائمه]]، سیزده نفرند اما من در کل کتاب چنین چیزی نیافتم، بلکه در جاهای متعدد، [[دوازده نفر]] یا یازده نفر از [[اولاد علی]]{{ع}} آمده است<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۸۲ – ۸۳.</ref>.
این عبارت، مثل [[روایات]] سایر کتب، به قرینه بر [[دوازده امام]] دلالت دارد:
این عبارت، مثل [[روایات]] سایر کتب، به قرینه بر [[دوازده امام]] دلالت دارد:
الف: مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما [[اشتباه]] درباره تعداد [[ائمه]]{{عم}} به [[دلیل]] برداشت غلط بعضی [[راویان]] است. وقوع [[اخبار]] پنجگانهی مثل آن در کافی موجودست؛ بنابراین، باید قرائن را در [[اخبار]] چنانکه [[شیخ مفید]] گفته است، رعایت کرد<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۹.</ref>.
الف: مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما [[اشتباه]] درباره تعداد [[ائمه]]{{عم}} به [[دلیل]] برداشت غلط بعضی [[راویان]] است. وقوع [[اخبار]] پنجگانهی مثل آن در کافی موجودست؛ بنابراین، باید قرائن را در [[اخبار]] چنانکه [[شیخ مفید]] گفته است، رعایت کرد<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۹.</ref>.
ب: مرحوم مامقانی می‌نویسد: [[نعمانی]] [[احادیث]] زیادی در [[کتاب الغیبه]] خود [[نقل]] کرده است که نشان می‌دهد [[ائمه]] [[دوازده]] نفرند<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۷.</ref>.
ب: مرحوم مامقانی می‌نویسد: [[نعمانی]] [[احادیث]] زیادی در [[کتاب الغیبه]] خود [[نقل]] کرده است که نشان می‌دهد [[ائمه]] [[دوازده]] نفرند<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۷.</ref>.
ج: [[مرحوم خویی]] می‌نویسد: [[نعمانی]] در [[کتاب الغیبه]] به اسنادش از [[سلیم بن قیس]] این [[حدیث]] طولانی را [[نقل]] کرده است: پس [[علی]]{{ع}} فرمود: "مگر نمی‌دانید که [[خدای عزوجل]]، در [[سوره حج]] چنین فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ *وَجَاهِدُوا فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ}}<ref>"ای مؤمنان! رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار نیکو انجام دهید باشد که رستگار گردید *و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید..." سوره حج، آیه ۷۷-۷۸.</ref>.
ج: [[مرحوم خویی]] می‌نویسد: [[نعمانی]] در [[کتاب الغیبه]] به اسنادش از [[سلیم بن قیس]] این [[حدیث]] طولانی را [[نقل]] کرده است: پس [[علی]]{{ع}} فرمود: "مگر نمی‌دانید که [[خدای عزوجل]]، در [[سوره حج]] چنین فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ *وَجَاهِدُوا فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ}}<ref>"ای مؤمنان! رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار نیکو انجام دهید باشد که رستگار گردید *و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید..." سوره حج، آیه ۷۷-۷۸.</ref>.
پس [[سلمان]] به هنگام [[نزول]] این [[آیه]] برخاست و گفت: "یا [[رسول الله]]! اینان که شما بر آنان شاهدید و آنان بر [[مردم]] شاهدند و [[خداوند]] آنها را [[برگزیده]] و در [[دین]] که [[شریعت]] پدرشان - [[ابراهیم]]{{ع}} است، مشقتی بر ایشان قرار نداده، چه کسانی هستند؟" [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "مقصود [[خداوند]] از اینان، سیزده نفر است: من و برادرم [[علی]] و یازده تن از [[فرزندان]] او"؛ [[مردم]] گفتند: "آری؛ خدایا! [[شاهد]] باش که ما این را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدیم". و در ادامه [[روایات]] متعددی [[نقل]] می‌کند که همه بر [[دوازده نفر]] بودن [[امامان]] دلالت دارند. ایشان سپس می‌نویسد: طبق آنچه [[نقل]] کردیم، پس آنچه [[ابن غضائری]] به [[کتاب سلیم]] نسبت داده است که [[ائمه]] سیزده نفراند، صحیح نیست. در نهایت باید گفت: نسخه‌ای که به دست وی رسیده، چنین مطالبی داشته است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰- ۲۲۷.</ref>.
پس [[سلمان]] به هنگام [[نزول]] این [[آیه]] برخاست و گفت: "یا [[رسول الله]]! اینان که شما بر آنان شاهدید و آنان بر [[مردم]] شاهدند و [[خداوند]] آنها را [[برگزیده]] و در [[دین]] که [[شریعت]] پدرشان - [[ابراهیم]]{{ع}} است، مشقتی بر ایشان قرار نداده، چه کسانی هستند؟" [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "مقصود [[خداوند]] از اینان، سیزده نفر است: من و برادرم [[علی]] و یازده تن از [[فرزندان]] او"؛ [[مردم]] گفتند: "آری؛ خدایا! [[شاهد]] باش که ما این را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدیم". و در ادامه [[روایات]] متعددی [[نقل]] می‌کند که همه بر [[دوازده نفر]] بودن [[امامان]] دلالت دارند. ایشان سپس می‌نویسد: طبق آنچه [[نقل]] کردیم، پس آنچه [[ابن غضائری]] به [[کتاب سلیم]] نسبت داده است که [[ائمه]] سیزده نفراند، صحیح نیست. در نهایت باید گفت: نسخه‌ای که به دست وی رسیده، چنین مطالبی داشته است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰- ۲۲۷.</ref>.
د: [[انصاری]] زنجانی می‌نویسد: ۲۴ [[حدیث]] از [[کتاب سلیم]] از [[احادیث]] معروف [[شیعه]] در [[اثبات امامت]] [[دوازده امام]] به شمار می‌آید که در [[کتب حدیثی]] نیز [[نقل]] شده است. این موارد در [[احادیث]] شماره: ۱، ۱۰ و ۱۱؛ پنج مورد؛ در [[احادیث]] شماره ۱۴، ۱۶، ۲۱ و ۲۵، پنج مورد؛ در [[احادیث]] شماره ۳۷ و ۴۲، دو مورد؛ در [[احادیث]] شماره ۴۵، ۴۹ و ۶۱، دو مورد؛ در [[حدیث]] ۶۷، یک مورد و در [[حدیث]] ۷۷ یک مورد است<ref>اسرار آل محمد{{صل}}، ص۱۰۲.</ref>.
د: [[انصاری]] زنجانی می‌نویسد: ۲۴ [[حدیث]] از [[کتاب سلیم]] از [[احادیث]] معروف [[شیعه]] در [[اثبات امامت]] [[دوازده امام]] به شمار می‌آید که در [[کتب حدیثی]] نیز [[نقل]] شده است. این موارد در [[احادیث]] شماره: ۱، ۱۰ و ۱۱؛ پنج مورد؛ در [[احادیث]] شماره ۱۴، ۱۶، ۲۱ و ۲۵، پنج مورد؛ در [[احادیث]] شماره ۳۷ و ۴۲، دو مورد؛ در [[احادیث]] شماره ۴۵، ۴۹ و ۶۱، دو مورد؛ در [[حدیث]] ۶۷، یک مورد و در [[حدیث]] ۷۷ یک مورد است<ref>اسرار آل محمد{{صل}}، ص۱۰۲.</ref>.
[[شبهه]] سوم: [[ائمه]]{{عم}} همراه با [[زید بن علی بن الحسین]] سیزده نفراند:
[[شبهه]] سوم: [[ائمه]]{{عم}} همراه با [[زید بن علی بن الحسین]] سیزده نفراند:
مرحوم [[نجاشی]] درباره [[هبة الله]] بن أحمد بن [[محمد]] کاتب ابونصر، معروف به ابن برنیة می‌نویسد: وی در مجلس ابیالحسین بن شیبه [[علوی]] [[زیدی]] [[مذهب]] حاضر می‌شده که او طبق مطالب کتابی می‌گفته است: [[ائمه]] همراه با [[زید بن علی بن الحسین]] سیزده نفر‌اند و به [[حدیثی]] از [[کتاب سلیم بن قیس]] نیز [[احتجاج]] می‌کرده که در آن چنین آمده بود: ان الأئمة [[اثنا عشر]] من ولد [[أمیر المؤمنین]]<ref>فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، ص۴۴۰ و نیز ر.ک: رجال ابن داود، ابن داود حلی، ص۱۹۹ - ۲۰۰ و خلاصة الأقوال، علامه حلی، ص۴۱۵.</ref>.
مرحوم [[نجاشی]] درباره [[هبة الله]] بن أحمد بن [[محمد]] کاتب ابونصر، معروف به ابن برنیة می‌نویسد: وی در مجلس ابیالحسین بن شیبه [[علوی]] [[زیدی]] [[مذهب]] حاضر می‌شده که او طبق مطالب کتابی می‌گفته است: [[ائمه]] همراه با [[زید بن علی بن الحسین]] سیزده نفر‌اند و به [[حدیثی]] از [[کتاب سلیم بن قیس]] نیز [[احتجاج]] می‌کرده که در آن چنین آمده بود: ان الأئمة [[اثنا عشر]] من ولد [[أمیر المؤمنین]]<ref>فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، ص۴۴۰ و نیز ر.ک: رجال ابن داود، ابن داود حلی، ص۱۹۹ - ۲۰۰ و خلاصة الأقوال، علامه حلی، ص۴۱۵.</ref>.
جواب:
جواب:
[[ائمه]] باید چهارده نفر باشند:
[[ائمه]] باید چهارده نفر باشند:
مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما لازمه تعبیر [[نجاشی]] درباره [[زندگی]] هبه [[الله]] این است که [[ائمه]] چهارده نفر باشند؛ یعنی [[زید]] با سیزده نفر از [[اولاد]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}؛ در حالی که او به طور مستند [[نقل]] کرده است که [[ائمه]] سیزده نفراند: [[دوازده نفر]] همراه با [[زید]]؛ این مسئله چگونه ممکن است؟ جواب، آن است که این اشکال به [[دلیل]] [[سوء]] تعبیر [[راویان]] پدید آمده، وگرنه مثل آن در کافی<ref>الکافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۴ – ۳۵، ش۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸و ۱۹. برای نمونه شماره ۲۰: {{متن حدیث|مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} فِي مَنْزِلِهِ بِمَكَّةَ فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله{{ع}} يَقُولُ: نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً فَقَالَ لَهُ- أَبُو بَصِيرٍ سَمِعْتَ مِنْ أَبِي عَبْدِ الله{{ع}} فَحَلَّفَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَنَّهُ سَمِعَهُ فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَكِنِّي سَمِعْتُهُ مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}}}}.</ref> موجود است<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.</ref>.
مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما لازمه تعبیر [[نجاشی]] درباره [[زندگی]] هبه [[الله]] این است که [[ائمه]] چهارده نفر باشند؛ یعنی [[زید]] با سیزده نفر از [[اولاد]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}؛ در حالی که او به طور مستند [[نقل]] کرده است که [[ائمه]] سیزده نفراند: [[دوازده نفر]] همراه با [[زید]]؛ این مسئله چگونه ممکن است؟ جواب، آن است که این اشکال به [[دلیل]] [[سوء]] تعبیر [[راویان]] پدید آمده، وگرنه مثل آن در کافی<ref>الکافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۴ – ۳۵، ش۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸و ۱۹. برای نمونه شماره ۲۰: {{متن حدیث|مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} فِي مَنْزِلِهِ بِمَكَّةَ فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله{{ع}} يَقُولُ: نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً فَقَالَ لَهُ- أَبُو بَصِيرٍ سَمِعْتَ مِنْ أَبِي عَبْدِ الله{{ع}} فَحَلَّفَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَنَّهُ سَمِعَهُ فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَكِنِّي سَمِعْتُهُ مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}}}}.</ref> موجود است<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.</ref>.
[[اسماعیل]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تبدیل شده!
[[اسماعیل]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تبدیل شده!
الف: مرحوم مامقانی می‌نویسد: [[گواهی]] اینکه در [[کتاب سلیم بن قیس]] آنچه هبه [[الله]] به او نسبت داده، وجود ندارد، این است که در [[کتاب سلیم]]، [[ائمه]]، سیزده نفر از [[اولاد]] [[اسماعیل]] هستند که هبه [[الله]] [[اسماعیل]] را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تبدیل کرده و این کلمه تصحیف شده را به [[سلیم]] نسبت داده است و این، نشان می‌دهد که کتاب ابی الحسن شیبه که هبه [[الله]] به آن عمل می‌کرده، جعلی است و نه [[کتاب سلیم]]<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۷.</ref>.
الف: مرحوم مامقانی می‌نویسد: [[گواهی]] اینکه در [[کتاب سلیم بن قیس]] آنچه هبه [[الله]] به او نسبت داده، وجود ندارد، این است که در [[کتاب سلیم]]، [[ائمه]]، سیزده نفر از [[اولاد]] [[اسماعیل]] هستند که هبه [[الله]] [[اسماعیل]] را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تبدیل کرده و این کلمه تصحیف شده را به [[سلیم]] نسبت داده است و این، نشان می‌دهد که کتاب ابی الحسن شیبه که هبه [[الله]] به آن عمل می‌کرده، جعلی است و نه [[کتاب سلیم]]<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۷.</ref>.
ب: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: در [[کتاب سلیم]] آمده است که [[ائمه]] [[دوازده نفر]] از [[اولاد]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هستند؛ ظاهراً نسخه کتاب، مختلف است؛ در بعضی، [[امیر المؤمنین]]{{ع}} و در بعضی [[رسول خدا]]{{صل}} آمده است که [[اشتباه]] سهوی و قلمی است؛ و اینکه گفته شده، [[ائمه]]{{عم}} [[دوازده نفر]] از [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} هستند، بر اساس تغلیب گفته شده است؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مانند [[اولاد]] آن [[حضرت]] است، همچنان که [[برادر]] آن [[حضرت]] شمرده می‌شود و مثل این عبارت در کافی و غیر آن موجودست و وجود [[اختلاف]] در ظاهر [[حدیث]] نشان ساختگی بودن آن نیست<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۶ – ۳۷۸.</ref>.
ب: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: در [[کتاب سلیم]] آمده است که [[ائمه]] [[دوازده نفر]] از [[اولاد]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هستند؛ ظاهراً نسخه کتاب، مختلف است؛ در بعضی، [[امیر المؤمنین]]{{ع}} و در بعضی [[رسول خدا]]{{صل}} آمده است که [[اشتباه]] سهوی و قلمی است؛ و اینکه گفته شده، [[ائمه]]{{عم}} [[دوازده نفر]] از [[اولاد رسول خدا]]{{صل}} هستند، بر اساس تغلیب گفته شده است؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مانند [[اولاد]] آن [[حضرت]] است، همچنان که [[برادر]] آن [[حضرت]] شمرده می‌شود و مثل این عبارت در کافی و غیر آن موجودست و وجود [[اختلاف]] در ظاهر [[حدیث]] نشان ساختگی بودن آن نیست<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۶ – ۳۷۸.</ref>.
[[کذب]] است:
[[کذب]] است:
مرحوم [[آیت الله خویی]] می‌نویسد: اینکه [[ابن غضائری]] به [[کتاب سلیم]] نسبت داده که [[ائمه]] سیزده نفراند، صحیح نیست. در نهایت باید گفت، نسخه‌ای که به دست وی رسیده چنین مطالبی دربرداشته است. پس آنچه [[نجاشی]] در شرح حال [[هبة الله]] بن أحمد بن [[محمد]] آورده؛ مبنی بر اینکه وی به کتابی عمل می‌کرده که نوشته ابی الحسین [[علوی]] [[زیدی]] بوده است و در آن، [[ائمه]] سیزده نفر (به همراه [[زید بن علی بن الحسین]]{{ع}}) دانسته شده‌اند، [[نادرست]] است. سپس به [[حدیثی]] که در [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] بوده، [[احتجاج]] کرده است؛ گرچه او مبنی بر اینکه [[ائمه]]{{عم}}، [[دوازده نفر]] از [[نسل]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} هستند<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰- ۲۲۷.</ref>.
مرحوم [[آیت الله خویی]] می‌نویسد: اینکه [[ابن غضائری]] به [[کتاب سلیم]] نسبت داده که [[ائمه]] سیزده نفراند، صحیح نیست. در نهایت باید گفت، نسخه‌ای که به دست وی رسیده چنین مطالبی دربرداشته است. پس آنچه [[نجاشی]] در شرح حال [[هبة الله]] بن أحمد بن [[محمد]] آورده؛ مبنی بر اینکه وی به کتابی عمل می‌کرده که نوشته ابی الحسین [[علوی]] [[زیدی]] بوده است و در آن، [[ائمه]] سیزده نفر (به همراه [[زید بن علی بن الحسین]]{{ع}}) دانسته شده‌اند، [[نادرست]] است. سپس به [[حدیثی]] که در [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] بوده، [[احتجاج]] کرده است؛ گرچه او مبنی بر اینکه [[ائمه]]{{عم}}، [[دوازده نفر]] از [[نسل]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} هستند<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰- ۲۲۷.</ref>.
چنین مذهبی وجود ندارد:
چنین مذهبی وجود ندارد:
زنجانی [[انصاری]] می‌نویسد: [[مذهب]] [[زیدی]] هم که [[پیروان]] آن [[امامت]] را بعد از [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} برای [[زید]] قائل هستند، بعد از [[زید]] تا امروز بیش از ده‌ها [[امام]] داشته‌اند و هرگز بقیه [[دوازده امام]] را قبول ندارند. بنابراین، با نسبت دادن این مطلب به یک نفر [[زیدی]] [[مذهب]] مشکلی حل نمی‌شود، و ما در [[دنیا]] مذهبی نداریم که به [[امامت]] [[دوازده امام]]، به اضافه [[زید]] [[معتقد]] باشد.<ref>اسرار آل محمد{{صل}}، ص۱۰۲.</ref>
زنجانی [[انصاری]] می‌نویسد: [[مذهب]] [[زیدی]] هم که [[پیروان]] آن [[امامت]] را بعد از [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} برای [[زید]] قائل هستند، بعد از [[زید]] تا امروز بیش از ده‌ها [[امام]] داشته‌اند و هرگز بقیه [[دوازده امام]] را قبول ندارند. بنابراین، با نسبت دادن این مطلب به یک نفر [[زیدی]] [[مذهب]] مشکلی حل نمی‌شود، و ما در [[دنیا]] مذهبی نداریم که به [[امامت]] [[دوازده امام]]، به اضافه [[زید]] [[معتقد]] باشد.<ref>اسرار آل محمد{{صل}}، ص۱۰۲.</ref>
[[شبهه]] چهارم: غیر از [[ابان بن ابی عیاش]] کسی از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] نکرده است. [[ابن غضائری]] می‌گوید: از [[سلیم]] غیر از [[ابان بن ابی عیاش]] کسی [[روایت]] [[نقل]] نکرده است و در کتاب، [[منکرات]] مشهور وجود دارد و من [[گمان]] می‌کنم که این کتاب جعلی است<ref>رجال ابن داود، ص۴۶۰.</ref>.
[[شبهه]] چهارم: غیر از [[ابان بن ابی عیاش]] کسی از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] نکرده است. [[ابن غضائری]] می‌گوید: از [[سلیم]] غیر از [[ابان بن ابی عیاش]] کسی [[روایت]] [[نقل]] نکرده است و در کتاب، [[منکرات]] مشهور وجود دارد و من [[گمان]] می‌کنم که این کتاب جعلی است<ref>رجال ابن داود، ص۴۶۰.</ref>.
جواب:
جواب:
۱- [[ابراهیم]] بن [[عمر]] ([[یمانی]] یا [[صنعانی]]) نیز از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] کرده است؛ الف: [[محمدتقی مجلسی]] می‌نویسد: اینکه گفته شده به غیر از ابان کسی از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] نکرده، غلط است؛ زیرا ما [[روایت]] [[یمانی]] را از [[سلیم]] [[نقل]] کردهایم و همچنین [[نقل]] کردهایم که دو شیخ بزرگ به صحت [[کتاب سلیم]] [[حکم]] داده‌اند، با اینکه متن کتابش بر صحت [[کتاب]]دلالت دارد؛ پس به آن چه [[ابن غضائری]] [[نقل]] کرده است، توجه نمی‌شود<ref>روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۴، ص۳۷۲.</ref>.
۱- [[ابراهیم]] بن [[عمر]] ([[یمانی]] یا [[صنعانی]]) نیز از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] کرده است؛ الف: [[محمدتقی مجلسی]] می‌نویسد: اینکه گفته شده به غیر از ابان کسی از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] نکرده، غلط است؛ زیرا ما [[روایت]] [[یمانی]] را از [[سلیم]] [[نقل]] کردهایم و همچنین [[نقل]] کردهایم که دو شیخ بزرگ به صحت [[کتاب سلیم]] [[حکم]] داده‌اند، با اینکه متن کتابش بر صحت [[کتاب]]دلالت دارد؛ پس به آن چه [[ابن غضائری]] [[نقل]] کرده است، توجه نمی‌شود<ref>روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۴، ص۳۷۲.</ref>.
ب: [[آقا بزرگ طهرانی]] می‌نویسد: از کسانی که از [[سلیم]]، بدون [[تسلیم شدن]] کتاب، به آنها [[روایت]] کرده‌اند، [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] است. وی از [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] و از [[سلیم]]، بدون واسطه [[روایت]] [[نقل]] کرده است؛ و [[نجاشی]] و [[شیخ طوسی]] به آن تصریح کرده‌اند و این با ثبوت واسطه منافاتی ندارد؛ چنانکه در [[اثبات الرجعه]] عبارت [[محمد]] بن [[اسماعیل]] بن بزیع از [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم]] آمده است؛ بلکه ظاهر می‌شود که [[ابراهیم]] از [[سلیم]] هم بدون واسطه [[روایت]] [[نقل]] کرده است و هم با واسطه ابان. در بعضی سندها نیز از [[سلیم]] با وسائط زیادی [[روایت]] [[نقل]] شده است. چنانکه در بعضی از [[نسخ]] [[کتاب سلیم]] چنین آمده است: از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] از عمویش، عبدالرزاق بن [[همام]] از پدرش، [[همام]] بن [[نافع]] [[صنعانی]] [[حمیری]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم بن قیس]] و نیز از [[ابراهیم]] از عبدالرزاق از معمر بن راشد از ابان از [[سلیم]]. تعداد زیاد طرق مفید به [[دلیل]] [[کثرت]] [[وثوق]] است و از کسانی که بدون دسترسی، از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] کرده، [[علی بن جعفر]] حضرمی است؛ چنانکه در "بصائر الدرجات<ref>محمد بن الحسن بن فروخ (الصفار)، ص۳۹۲، {{متن حدیث|حَدَّثَنَا عَبْدُ الله عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ يَسَارٍ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ سُلَيْمٍ الشَّامِيِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِيّاً{{ع}} يَقُولُ إِنِّي وَ أَوْصِيَائِي مِنْ وُلْدِي مَهْدِيُّونَ كُلُّنَا مُحَدَّثُونَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُمْ؟ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ{{ع}} ثُمَّ ابْنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} قَالَ وَ عَلِيٌّ يَوْمَئِذٍ رَضِيعٌ ثُمَّ ثَمَانِيَةٌ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ الَّذِينَ أَقْسَمَ الله بِهِمْ فَقَالَ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ أَمَّا الْوَالِدُ فَرَسُولُ الله{{صل}} وَ ما وَلَدَ يَعْنِي هَؤُلَاءِ الْأَوْصِيَاءَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} تجمع [أَ يَجْتَمِعُ‌]إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا مُصْمَتٌ لَا يَنْطِقُ حَتَّى يَمْضِيَ الْأَوَّلُ قَالَ سُلَيْمٌ الشَّامِيُّ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ قُلْتُ كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} مُحَدَّثاً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ هَلْ يُحَدِّثُ الْمَلَائِكَةُ إِلَّا الْأَنْبِيَاءَ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ قُلْتُ فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} مُحَدَّثٌ قَالَ نَعَمْ وَ فَاطِمَةُ كَانَتْ مُحَدَّثَةً وَ لَمْ تَكُنْ نَبِيَّةً}}. </ref>" و "الاختصاص" با [[سلسله]] [[سند]]: از [[ابراهیم بن محمد ثقفی]] از [[اسماعیل]] بن بشار ([[یسار]]) از [[علی بن جعفر]] حضرمی از [[سلیم]] شامی چنین آمده است: سمعت علیاً{{ع}} یقول: "انی و أوصیائی من ولدی مهدیون"، تا آخر [[حدیث]] که عیناً در [[نسخ]] [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] موجود است؛ پس آشکار می‌شود که مراد [[سید]] [[علی بن احمد]] عقیقی و کسانی که از وی [[پیروی]] کرده‌اند، مثل [[ابن ندیم]] و غیر او که گفته‌اند، علت [[روایت]] نکردن افرادی غیر از ابان از [[سلیم]] دسترسی نداشتن آنها به [[کتاب سلیم]] و یا بیخبری از [[روایت]] افرادی غیر از ابان از [[سلیم]] بوده است؛ پس این مسئله با آنچه که ما از [[روایت]] افرادی غیر از ابان از [[سلیم]]، در کتب قدمایی یافته ایم، منافاتی ندارد. وخبر دادن ایشان به نبودن این مسئله با اینکه گزاف است، ضرری بر مطلب ما وارد نمی‌کند؛ خصوصاً [[نقل]] [[ابن غضائری]] که غیر از او کسی از [[کتاب سلیم]] [[انتقاد]] نکرده و با این عبارت به [[روایت]] [[کتاب سلیم]] از غیر طریق ابان اعتراف کرده است: "من ذکر [[سلیم]] را در جاهایی غیر از کتابش و به غیر از [[روایت]] [[ابان بن ابی عیاش]] یافتم<ref>الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۶.</ref>".
ب: [[آقا بزرگ طهرانی]] می‌نویسد: از کسانی که از [[سلیم]]، بدون [[تسلیم شدن]] کتاب، به آنها [[روایت]] کرده‌اند، [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] است. وی از [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] و از [[سلیم]]، بدون واسطه [[روایت]] [[نقل]] کرده است؛ و [[نجاشی]] و [[شیخ طوسی]] به آن تصریح کرده‌اند و این با ثبوت واسطه منافاتی ندارد؛ چنانکه در [[اثبات الرجعه]] عبارت [[محمد]] بن [[اسماعیل]] بن بزیع از [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم]] آمده است؛ بلکه ظاهر می‌شود که [[ابراهیم]] از [[سلیم]] هم بدون واسطه [[روایت]] [[نقل]] کرده است و هم با واسطه ابان. در بعضی سندها نیز از [[سلیم]] با وسائط زیادی [[روایت]] [[نقل]] شده است. چنانکه در بعضی از [[نسخ]] [[کتاب سلیم]] چنین آمده است: از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] از عمویش، عبدالرزاق بن [[همام]] از پدرش، [[همام]] بن [[نافع]] [[صنعانی]] [[حمیری]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم بن قیس]] و نیز از [[ابراهیم]] از عبدالرزاق از معمر بن راشد از ابان از [[سلیم]]. تعداد زیاد طرق مفید به [[دلیل]] [[کثرت]] [[وثوق]] است و از کسانی که بدون دسترسی، از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] کرده، [[علی بن جعفر]] حضرمی است؛ چنانکه در "بصائر الدرجات<ref>محمد بن الحسن بن فروخ (الصفار)، ص۳۹۲، {{متن حدیث|حَدَّثَنَا عَبْدُ الله عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ يَسَارٍ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ سُلَيْمٍ الشَّامِيِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِيّاً{{ع}} يَقُولُ إِنِّي وَ أَوْصِيَائِي مِنْ وُلْدِي مَهْدِيُّونَ كُلُّنَا مُحَدَّثُونَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُمْ؟ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ{{ع}} ثُمَّ ابْنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} قَالَ وَ عَلِيٌّ يَوْمَئِذٍ رَضِيعٌ ثُمَّ ثَمَانِيَةٌ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ الَّذِينَ أَقْسَمَ الله بِهِمْ فَقَالَ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ أَمَّا الْوَالِدُ فَرَسُولُ الله{{صل}} وَ ما وَلَدَ يَعْنِي هَؤُلَاءِ الْأَوْصِيَاءَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} تجمع [أَ يَجْتَمِعُ‌]إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا مُصْمَتٌ لَا يَنْطِقُ حَتَّى يَمْضِيَ الْأَوَّلُ قَالَ سُلَيْمٌ الشَّامِيُّ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ قُلْتُ كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} مُحَدَّثاً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ هَلْ يُحَدِّثُ الْمَلَائِكَةُ إِلَّا الْأَنْبِيَاءَ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ قُلْتُ فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} مُحَدَّثٌ قَالَ نَعَمْ وَ فَاطِمَةُ كَانَتْ مُحَدَّثَةً وَ لَمْ تَكُنْ نَبِيَّةً}}. </ref>" و "الاختصاص" با [[سلسله]] [[سند]]: از [[ابراهیم بن محمد ثقفی]] از [[اسماعیل]] بن بشار ([[یسار]]) از [[علی بن جعفر]] حضرمی از [[سلیم]] شامی چنین آمده است: سمعت علیاً{{ع}} یقول: "انی و أوصیائی من ولدی مهدیون"، تا آخر [[حدیث]] که عیناً در [[نسخ]] [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] موجود است؛ پس آشکار می‌شود که مراد [[سید]] [[علی بن احمد]] عقیقی و کسانی که از وی [[پیروی]] کرده‌اند، مثل [[ابن ندیم]] و غیر او که گفته‌اند، علت [[روایت]] نکردن افرادی غیر از ابان از [[سلیم]] دسترسی نداشتن آنها به [[کتاب سلیم]] و یا بیخبری از [[روایت]] افرادی غیر از ابان از [[سلیم]] بوده است؛ پس این مسئله با آنچه که ما از [[روایت]] افرادی غیر از ابان از [[سلیم]]، در کتب قدمایی یافته ایم، منافاتی ندارد. وخبر دادن ایشان به نبودن این مسئله با اینکه گزاف است، ضرری بر مطلب ما وارد نمی‌کند؛ خصوصاً [[نقل]] [[ابن غضائری]] که غیر از او کسی از [[کتاب سلیم]] [[انتقاد]] نکرده و با این عبارت به [[روایت]] [[کتاب سلیم]] از غیر طریق ابان اعتراف کرده است: "من ذکر [[سلیم]] را در جاهایی غیر از کتابش و به غیر از [[روایت]] [[ابان بن ابی عیاش]] یافتم<ref>الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۶.</ref>".
ج: مرحوم مامقانی می‌نویسد: [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] [[ثقه]] است و ما درباره حالش توضیح دادیم. اما درباره ابن ابی عیاش، ترجیح ما این است که وی امامی [[ممدوح]] است و خبرش [[حسن]] است؛ پس [[سلیم]]، مشکور و کتابش صحیح است؛ ولی [[ابن غضائری]] طبق [[عادت]] مردودی که دارد، هم درباره خود [[سلیم]] و هم درباره کتابش مناقشه کرده است<ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۰۵.</ref>.
ج: مرحوم مامقانی می‌نویسد: [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] [[ثقه]] است و ما درباره حالش توضیح دادیم. اما درباره ابن ابی عیاش، ترجیح ما این است که وی امامی [[ممدوح]] است و خبرش [[حسن]] است؛ پس [[سلیم]]، مشکور و کتابش صحیح است؛ ولی [[ابن غضائری]] طبق [[عادت]] مردودی که دارد، هم درباره خود [[سلیم]] و هم درباره کتابش مناقشه کرده است<ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۰۵.</ref>.
د: مرحوم [[آیت الله خویی]] می‌نویسد: وجه دوم اینکه، [[راوی]] [[کتاب سلیم بن قیس]] همان [[ابان بن ابی عیاش]] است و او [[ضعیف]] است؛ بنابراین اعتمادی بر کتاب نیست و از عقیقی نیز [[نقل]] شده که از [[سلیم]] غیر از [[ابان بن ابی عیاش]] کس دیگری [[روایت]] [[نقل]] نکرده است. جواب: آنچه عقیق [[نقل]] کرده، قطعاً [[باطل]] است؛ زیرا از [[سلیم بن قیس]] در کافی و غیر آن از طریق غیر ابان نیز [[روایت]] [[نقل]] شده است. پس آنچه این غضائری درباره انحصار [[راوی]] [[کتاب سلیم بن قیس]] به أبان [[نقل]] کرده است، رد می‌شود؛ بنابر آنچه [[نجاشی]] و [[شیخ طوسی]] از [[روایت]] [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] از [[سلیم]] از کتابش [[نقل]] کرده‌اند<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>.
د: مرحوم [[آیت الله خویی]] می‌نویسد: وجه دوم اینکه، [[راوی]] [[کتاب سلیم بن قیس]] همان [[ابان بن ابی عیاش]] است و او [[ضعیف]] است؛ بنابراین اعتمادی بر کتاب نیست و از عقیقی نیز [[نقل]] شده که از [[سلیم]] غیر از [[ابان بن ابی عیاش]] کس دیگری [[روایت]] [[نقل]] نکرده است. جواب: آنچه عقیق [[نقل]] کرده، قطعاً [[باطل]] است؛ زیرا از [[سلیم بن قیس]] در کافی و غیر آن از طریق غیر ابان نیز [[روایت]] [[نقل]] شده است. پس آنچه این غضائری درباره انحصار [[راوی]] [[کتاب سلیم بن قیس]] به أبان [[نقل]] کرده است، رد می‌شود؛ بنابر آنچه [[نجاشی]] و [[شیخ طوسی]] از [[روایت]] [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] از [[سلیم]] از کتابش [[نقل]] کرده‌اند<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>.
ایشان در ادامه می‌نویسد: [[نجاشی]] [[ابراهیم]] بن [[عمر]] را [[ثقه]] شمرده است و [[تضعیف]] [[ابن غضائری]] معارض آن نیست. و مطلب صحیح این است که طریقی برای ما به [[کتاب سلیم بن قیس]] از طریق [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[سلیم]] وجود ندارد؛ زیرا در این طریق، نام [[محمد بن علی]] صیرفی، اباسمینه آمده است که [[ضعیف]] و [[کذاب]] است. برای [[نقل]] از [[کتاب سلیم]] دو طریق وجود داشت: در یکی، [[سلسله]] [[حماد بن عیسی]] و [[عثمان بن عیسی]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم]] و در دیگری، [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] از [[سلیم]] است. اما ظاهر نظر [[نجاشی]] آن است که از عبارت او پس از عبارت عن أبان بن أبی عیاش، عبارت عن [[سلیم]] و [[عثمان بن عیسی]] افتاده است. در هر صورت، آنچه که [[ابن غضائری]] درباره [[سند]] این کتاب می‌گوید، صحیح نیست؛ پس یکبار عبارت از [[عمر]] بن أذینة از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم]] آمده و یک بار عبارت [[عمر]] از ابان، بدون واسطه آمده و نام [[عمر]] بن اذینة [[نقل]] نشده است و [[ابراهیم]] بن [[عمر]] بدون واسطه از [[سلیم]] [[روایت]] کرده است. بعضی از [[اهل]] فن [[روایت]] بدون واسطه [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[سلیم]] را [[غریب]] میدانند و [[سقوط]] واسطه آشکار می‌شود و صحیح چنین است: [[ابراهیم]] از ابن اذینة از ابان از [[سلیم]]؛ مثل آنچه که در جلد دوم کافی، کتاب [[ایمان]] و [[کفر]]، در دو باب دعائم الکفر و صفة النفاق در [[حدیث]] اول آمده است. من می‌گویم: این، [[غریب]] شمردن است؛ پس [[روایت]] [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[سلیم]] با واسطه با [[روایت]] کردن بدون واسطه از او در کتابش منافاتی ندارد؛ [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[اصحاب امام باقر]]{{ع}} است، پس ممکن است بدون واسطه از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] کرده باشد. و ادعای اینکه آنچه در [[اصول کافی]] آمده، از [[کتاب سلیم]] گرفته شده، بدون [[بینه]] است و حمل بر [[غیب]] می‌شود؛ بلکه ظاهراً [[سلیم]] احادیثی غیر از [[احادیث]] کتابش نیز [[نقل]] کرده است و [[شاهد]] مطالبی است که از این [[شهر]] [[آشوب]] [[نقل]] کردیم مبنی بر اینکه [[سلیم]]، صاحب [[احادیث]] است و کتابی نیز داشته است. همچنین آن چه [[نعمانی]] از [[کتاب سلیم]] آورده، روایتی از [[محمد]] بن [[یعقوب]] به اسنادش از [[سلیم]] است و از آن آشکار می‌شود که [[روایت]] [[محمد]] بن [[یعقوب]] از [[کتاب سلیم]] نیست.<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>
ایشان در ادامه می‌نویسد: [[نجاشی]] [[ابراهیم]] بن [[عمر]] را [[ثقه]] شمرده است و [[تضعیف]] [[ابن غضائری]] معارض آن نیست. و مطلب صحیح این است که طریقی برای ما به [[کتاب سلیم بن قیس]] از طریق [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[سلیم]] وجود ندارد؛ زیرا در این طریق، نام [[محمد بن علی]] صیرفی، اباسمینه آمده است که [[ضعیف]] و [[کذاب]] است. برای [[نقل]] از [[کتاب سلیم]] دو طریق وجود داشت: در یکی، [[سلسله]] [[حماد بن عیسی]] و [[عثمان بن عیسی]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم]] و در دیگری، [[حماد بن عیسی]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[یمانی]] از [[سلیم]] است. اما ظاهر نظر [[نجاشی]] آن است که از عبارت او پس از عبارت عن أبان بن أبی عیاش، عبارت عن [[سلیم]] و [[عثمان بن عیسی]] افتاده است. در هر صورت، آنچه که [[ابن غضائری]] درباره [[سند]] این کتاب می‌گوید، صحیح نیست؛ پس یکبار عبارت از [[عمر]] بن أذینة از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] از [[ابان بن ابی عیاش]] از [[سلیم]] آمده و یک بار عبارت [[عمر]] از ابان، بدون واسطه آمده و نام [[عمر]] بن اذینة [[نقل]] نشده است و [[ابراهیم]] بن [[عمر]] بدون واسطه از [[سلیم]] [[روایت]] کرده است. بعضی از [[اهل]] فن [[روایت]] بدون واسطه [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[سلیم]] را [[غریب]] میدانند و [[سقوط]] واسطه آشکار می‌شود و صحیح چنین است: [[ابراهیم]] از ابن اذینة از ابان از [[سلیم]]؛ مثل آنچه که در جلد دوم کافی، کتاب [[ایمان]] و [[کفر]]، در دو باب دعائم الکفر و صفة النفاق در [[حدیث]] اول آمده است. من می‌گویم: این، [[غریب]] شمردن است؛ پس [[روایت]] [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[سلیم]] با واسطه با [[روایت]] کردن بدون واسطه از او در کتابش منافاتی ندارد؛ [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از [[اصحاب امام باقر]]{{ع}} است، پس ممکن است بدون واسطه از [[سلیم]] [[روایت]] [[نقل]] کرده باشد. و ادعای اینکه آنچه در [[اصول کافی]] آمده، از [[کتاب سلیم]] گرفته شده، بدون [[بینه]] است و حمل بر [[غیب]] می‌شود؛ بلکه ظاهراً [[سلیم]] احادیثی غیر از [[احادیث]] کتابش نیز [[نقل]] کرده است و [[شاهد]] مطالبی است که از این [[شهر]] [[آشوب]] [[نقل]] کردیم مبنی بر اینکه [[سلیم]]، صاحب [[احادیث]] است و کتابی نیز داشته است. همچنین آن چه [[نعمانی]] از [[کتاب سلیم]] آورده، روایتی از [[محمد]] بن [[یعقوب]] به اسنادش از [[سلیم]] است و از آن آشکار می‌شود که [[روایت]] [[محمد]] بن [[یعقوب]] از [[کتاب سلیم]] نیست.<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>
ادامه سخن [[ابن غضائری]]:
ادامه سخن [[ابن غضائری]]:
همچنین [[ابن غضائری]] در ادامه مطالبش مطلبی را مطرح می‌کند که [[شبهه]] نیست؛ وی می‌نویسد: استادهای [[کتاب سلیم]] مختلف است<ref>رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۴: {{عربی|وأسانید هذا الکتاب تختلف: تارة بروایة عمر بن أذینة، عن إبراهیم بن عمر الصنعانی عن أبان بن أبی عیاش، عن سُلَیم. وتارة یروی عن عمر عن أبان بلا واسطة}}. و رجال ابن داود، ص۱۷۸ و ۴۶۰: {{عربی|[غض] کتابه موضوع و فیه أن الأئمة ثلاثة عشر و أسانیده مختلفة}}.</ref>. زینالدین عاملی در شرح حال [[سلیم بن قیس]] می‌نویسد: مضمون کتاب بر صحت آن دلالت دارد، اما طریق کتاب غیر معتبرست؛ زیرا در آن، [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]]<ref>مامقانی مینویسد: در رجال کشی و در اختیار معرفة الرجال، ابراهیم نیامده بلکه اسحاق بن ابراهیم آمده است؛ گرچه در حاشیه بعضی از نسخهها اسحاق بن ابراهیم به نقل از ابراهیم بن عمر آمده است. (تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۰۵)</ref> و [[ابان بن ابی عیاش]] هستند که [[ابن غضائری]] به هر دو نفر [[اعتراض]] کرده است<ref>التحریر الطاووسی، ص۲۵۳.</ref>.
همچنین [[ابن غضائری]] در ادامه مطالبش مطلبی را مطرح می‌کند که [[شبهه]] نیست؛ وی می‌نویسد: استادهای [[کتاب سلیم]] مختلف است<ref>رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۴: {{عربی|وأسانید هذا الکتاب تختلف: تارة بروایة عمر بن أذینة، عن إبراهیم بن عمر الصنعانی عن أبان بن أبی عیاش، عن سُلَیم. وتارة یروی عن عمر عن أبان بلا واسطة}}. و رجال ابن داود، ص۱۷۸ و ۴۶۰: {{عربی|[غض] کتابه موضوع و فیه أن الأئمة ثلاثة عشر و أسانیده مختلفة}}.</ref>. زینالدین عاملی در شرح حال [[سلیم بن قیس]] می‌نویسد: مضمون کتاب بر صحت آن دلالت دارد، اما طریق کتاب غیر معتبرست؛ زیرا در آن، [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]]<ref>مامقانی مینویسد: در رجال کشی و در اختیار معرفة الرجال، ابراهیم نیامده بلکه اسحاق بن ابراهیم آمده است؛ گرچه در حاشیه بعضی از نسخهها اسحاق بن ابراهیم به نقل از ابراهیم بن عمر آمده است. (تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۰۵)</ref> و [[ابان بن ابی عیاش]] هستند که [[ابن غضائری]] به هر دو نفر [[اعتراض]] کرده است<ref>التحریر الطاووسی، ص۲۵۳.</ref>.
جواب:
جواب:
الف: مرحوم شوشتری می‌نویسد: ما به این مطلب که [[ابن غضائری]] گفته، استادهای این کتاب مختلف است؛ یعنی یک بار به [[روایت]] [[عمر بن اذینه]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] از ابان از [[سلیم]] است و یک بار به [[روایت]] [[عمر]] از آبان و بدون واسطه است، [[دست]] نیافتیم. حماد یک بار از ابان با واسطه [[عمر]] [[روایت]] کرده و یک بار با واسطه [[ابراهیم]] و [[عمر بن اذینه]] از ابان بدون واسطه [[نقل]] کرده است<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.</ref>.
الف: مرحوم شوشتری می‌نویسد: ما به این مطلب که [[ابن غضائری]] گفته، استادهای این کتاب مختلف است؛ یعنی یک بار به [[روایت]] [[عمر بن اذینه]] از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] [[صنعانی]] از ابان از [[سلیم]] است و یک بار به [[روایت]] [[عمر]] از آبان و بدون واسطه است، [[دست]] نیافتیم. حماد یک بار از ابان با واسطه [[عمر]] [[روایت]] کرده و یک بار با واسطه [[ابراهیم]] و [[عمر بن اذینه]] از ابان بدون واسطه [[نقل]] کرده است<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.</ref>.
ب: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: اما سخن درباره [[ضعف سند]] کتاب با آنچه در کافی و خصال با اسناد متعدد صحیح و معتبر آمده، یکسان و ظاهراً روایتشان از [[کتاب سلیم]] بوده و [[روایت]] این دو کتاب از [[کتاب سلیم]] در [[حدیث واحد]] یکبار از ابن اذینة از ابان از [[سلیم]] و بار دیگر از حماد از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از ابان از [[سلیم]] بوده است. ظاهرا روایتشان، صحت کتابی را که نزدشان بوده، نشان میدهد و چه بسا نسخه غضائری ناقص بوده است<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۴ - ۳۸۳.</ref>.
ب: [[محمد بن اسماعیل]] مازندرانی می‌نویسد: اما سخن درباره [[ضعف سند]] کتاب با آنچه در کافی و خصال با اسناد متعدد صحیح و معتبر آمده، یکسان و ظاهراً روایتشان از [[کتاب سلیم]] بوده و [[روایت]] این دو کتاب از [[کتاب سلیم]] در [[حدیث واحد]] یکبار از ابن اذینة از ابان از [[سلیم]] و بار دیگر از حماد از [[ابراهیم]] بن [[عمر]] از ابان از [[سلیم]] بوده است. ظاهرا روایتشان، صحت کتابی را که نزدشان بوده، نشان میدهد و چه بسا نسخه غضائری ناقص بوده است<ref>منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۴ - ۳۸۳.</ref>.


اقوال [[علما]] درباره [[سلیم بن قیس هلالی]]:
اقوال [[علما]] درباره [[سلیم بن قیس هلالی]]:
[[شبهه]] [[مولی]] [[صالح]] مازندرانی: [[مولی]] [[صالح]] مازندرانی نیز در مطلبی می‌نویسد: [[ابن غضائری]] ابان بن ابی عیّاش را [[ضعیف]] شمرده است و [[سید]] [[علی بن احمد]] می‌گوید: وی [[فاسد]] المذهب بوده و سپس از نظر خود بازگشته است و سبب معروفیتش، [[کتاب سلیم بن قیس]] است که خود [[سلیم]]، ناشناخته است و [[فاضل]] شعرانی در تعلیقه خود بر [[کتاب]] [[شرح اصول کافی]]، نوشته است: تمام آنچه ما از [[سلیم]] دیده ایم، از این کتاب معروف [[نقل]] شده است که به تازگی چاپ شده است و در آن امور فاسدی هست که [[نقل]] کرده‌اند؛ پس آنچه از آن [[نقل]] شده است، اعتباری ندارد مگر اینکه قرینه [[عقلی]] یا [[نقلی]] آن را [[تأیید]] کند. مطالب کتاب موجود هم جداً [[ضعیف]] است و گویا نظیر کتاب الحسنیه و کتاب عبدالمحمود [[نصرانی]] است که بعدها [[مسلمان]] شد؛ او درباره [[مذاهب]] متحیر بود تا اینکه [[خداوند]] او را به سوی [[شیعه]] [[هدایت]] کرد. در هر حال، این کتاب با غرض صحیح نوشته شده است؛ اگرچه مطالب آن [[حقیقت]] ندارد<ref>شرح اصول کافی، مولی صالح مازندرانی، ج۲، ص۱۳۹.</ref>.
[[شبهه]] [[مولی]] [[صالح]] مازندرانی: [[مولی]] [[صالح]] مازندرانی نیز در مطلبی می‌نویسد: [[ابن غضائری]] ابان بن ابی عیّاش را [[ضعیف]] شمرده است و [[سید]] [[علی بن احمد]] می‌گوید: وی [[فاسد]] المذهب بوده و سپس از نظر خود بازگشته است و سبب معروفیتش، [[کتاب سلیم بن قیس]] است که خود [[سلیم]]، ناشناخته است و [[فاضل]] شعرانی در تعلیقه خود بر [[کتاب]] [[شرح اصول کافی]]، نوشته است: تمام آنچه ما از [[سلیم]] دیده ایم، از این کتاب معروف [[نقل]] شده است که به تازگی چاپ شده است و در آن امور فاسدی هست که [[نقل]] کرده‌اند؛ پس آنچه از آن [[نقل]] شده است، اعتباری ندارد مگر اینکه قرینه [[عقلی]] یا [[نقلی]] آن را [[تأیید]] کند. مطالب کتاب موجود هم جداً [[ضعیف]] است و گویا نظیر کتاب الحسنیه و کتاب عبدالمحمود [[نصرانی]] است که بعدها [[مسلمان]] شد؛ او درباره [[مذاهب]] متحیر بود تا اینکه [[خداوند]] او را به سوی [[شیعه]] [[هدایت]] کرد. در هر حال، این کتاب با غرض صحیح نوشته شده است؛ اگرچه مطالب آن [[حقیقت]] ندارد<ref>شرح اصول کافی، مولی صالح مازندرانی، ج۲، ص۱۳۹.</ref>.
جواب مرحوم مامقانی: این سخنان از گزافه گویی‌های [[مولی]] [[صالح]] و شعرانی است که بر کتاب او تعلیقه نوشته‌اند. [[سخن]] حقی که فرار از آن ممکن نیست، اینکه [[سلیم]]، [[ثقه]] و کتابش اصلی از اصول [[شیعه]] است و [[ابان بن ابی عیاش]] نیز [[حسن]] است. او در ادامه می‌نویسد: [[تعجب]] من از [[مولی]] [[صالح]] مازندرانی است که چگونه [[غافل]] شده و به مجهول بودن [[سلیم]] [[حکم]] داده است و حتی او پس از [[نقل]] سخنان اختلافی بزرگان، در نیافته است که به فحص و دقت بیشتری نیاز است تا حکمش به [[دلیل]] محکم مستند باشد و کسی [[معصوم]] نیست مگر به [[لطف خداوند]]<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۳-۱۴.</ref>.
جواب مرحوم مامقانی: این سخنان از گزافه گویی‌های [[مولی]] [[صالح]] و شعرانی است که بر کتاب او تعلیقه نوشته‌اند. [[سخن]] حقی که فرار از آن ممکن نیست، اینکه [[سلیم]]، [[ثقه]] و کتابش اصلی از اصول [[شیعه]] است و [[ابان بن ابی عیاش]] نیز [[حسن]] است. او در ادامه می‌نویسد: [[تعجب]] من از [[مولی]] [[صالح]] مازندرانی است که چگونه [[غافل]] شده و به مجهول بودن [[سلیم]] [[حکم]] داده است و حتی او پس از [[نقل]] سخنان اختلافی بزرگان، در نیافته است که به فحص و دقت بیشتری نیاز است تا حکمش به [[دلیل]] محکم مستند باشد و کسی [[معصوم]] نیست مگر به [[لطف خداوند]]<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۳-۱۴.</ref>.
سخن [[علامه حلی]] درباره [[سلیم]]
سخن [[علامه حلی]] درباره [[سلیم]]
[[علامه حلی]] می‌نویسد: از نظر من باید درباره موارد [[فاسد]] کتابش توقف کرد<ref>خلاصه الاقوال، علامه حلی، ص۸۳.</ref>.
[[علامه حلی]] می‌نویسد: از نظر من باید درباره موارد [[فاسد]] کتابش توقف کرد<ref>خلاصه الاقوال، علامه حلی، ص۸۳.</ref>.
جواب [[شهید ثانی]]
جواب [[شهید ثانی]]
[[شهید ثانی]] قول [[علامه حلی]] را نمی‌پذیرد و می‌نویسد: وجهی در توقف درباره [[فاسد]] بودن از [[کتاب سلیم]] به [[دلیل]] [[ضعف]] سندش نیست و سزاوار است که گفته شود: {{عربی|رد الفاسد منه و التوقف فی غیره}}؛ رد [[فاسد]] از [[کتاب سلیم]] و توقف در غیر [[فاسد]]، و اما [[حکم]] به تعدیل [[سلیم]] هیچ وجهی ندارد و هیچ کس با ایشان موافق نیست<ref>رسائل الشهید الثانی (ط.ج)، ج۲، ص۹۹۲ – ۹۹۳.</ref>.
[[شهید ثانی]] قول [[علامه حلی]] را نمی‌پذیرد و می‌نویسد: وجهی در توقف درباره [[فاسد]] بودن از [[کتاب سلیم]] به [[دلیل]] [[ضعف]] سندش نیست و سزاوار است که گفته شود: {{عربی|رد الفاسد منه و التوقف فی غیره}}؛ رد [[فاسد]] از [[کتاب سلیم]] و توقف در غیر [[فاسد]]، و اما [[حکم]] به تعدیل [[سلیم]] هیچ وجهی ندارد و هیچ کس با ایشان موافق نیست<ref>رسائل الشهید الثانی (ط.ج)، ج۲، ص۹۹۲ – ۹۹۳.</ref>.
جواب مرحوم مامقانی به [[شهید ثانی]]
جواب مرحوم مامقانی به [[شهید ثانی]]
مرحوم مامقانی در جواب می‌نویسد: [[علامه حلی]] در کتاب خلاصه چه خوب گفته است: از نظر من باید به [[عدالت]] [[سلیم]] و توقف در مطالب [[فاسد]] کتابش [[حکم]] داد و [[محقق داماد]] نیز می‌گوید: مطلب [[حق]] از نظر من این است که موافق [[علامه]] و دیگران، به [[عدالت]] [[سلیم]] و توقف درباره مسائل [[فاسد]] کتابش [[حکم]] شود. پس ظاهر، نشان می‌دهد، افرادی غیر از [[علامه]] نیز بر تعدیل او [[حکم]] میدهند؛ بنابراین نمی‌توان به [[شهید ثانی]] [[اعتراض]] کرد که می‌گوید: [[حکم]] به تعدیل [[سلیم]] را غیر از [[علامه]] کسی دیگری قائل نشده است. تعدیل [[سلیم]] نشان می‌دهد، هرکس درباره [[کتاب سلیم]] مناقشه کرده، ساختگی بودن کتاب را به ابان و به ثابت نبودن [[وثاقت]] ابان، بدون بررسی کتاب، نسبت داده است و آنچه ما از شواهد [[نقل]] کردیم، بر [[عادل]] بودن [[سلیم]] کافی است. همچنین تعدیل [[علامه]] در اینباره کافی است؛ زیرا [[علامه]] از بزر رگان [[اهل خبره]] است. آیا هیچ مجتهدی کسی را که هیچ کس او را توثیق نکرده، توثیق می‌کند و آیا درباره کسی که هیچ کس درباره او توقف نکرده است، توقف می‌کند<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۲۹- ۴۳۰. </ref>؟
مرحوم مامقانی در جواب می‌نویسد: [[علامه حلی]] در کتاب خلاصه چه خوب گفته است: از نظر من باید به [[عدالت]] [[سلیم]] و توقف در مطالب [[فاسد]] کتابش [[حکم]] داد و [[محقق داماد]] نیز می‌گوید: مطلب [[حق]] از نظر من این است که موافق [[علامه]] و دیگران، به [[عدالت]] [[سلیم]] و توقف درباره مسائل [[فاسد]] کتابش [[حکم]] شود. پس ظاهر، نشان می‌دهد، افرادی غیر از [[علامه]] نیز بر تعدیل او [[حکم]] میدهند؛ بنابراین نمی‌توان به [[شهید ثانی]] [[اعتراض]] کرد که می‌گوید: [[حکم]] به تعدیل [[سلیم]] را غیر از [[علامه]] کسی دیگری قائل نشده است. تعدیل [[سلیم]] نشان می‌دهد، هرکس درباره [[کتاب سلیم]] مناقشه کرده، ساختگی بودن کتاب را به ابان و به ثابت نبودن [[وثاقت]] ابان، بدون بررسی کتاب، نسبت داده است و آنچه ما از شواهد [[نقل]] کردیم، بر [[عادل]] بودن [[سلیم]] کافی است. همچنین تعدیل [[علامه]] در اینباره کافی است؛ زیرا [[علامه]] از بزر رگان [[اهل خبره]] است. آیا هیچ مجتهدی کسی را که هیچ کس او را توثیق نکرده، توثیق می‌کند و آیا درباره کسی که هیچ کس درباره او توقف نکرده است، توقف می‌کند<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۲۹- ۴۳۰. </ref>؟
ایشان سپس می‌نویسد: وقتی [[عدالت]] [[سلیم]] ثابت شد، [[تسلیم]] کتاب به ابان، توثیق او برای ابان است و این، [[حجت]] است. پس طریق کتاب، صحیح است و قول [[شهید ثانی]] ساقط می‌شود که می‌گوید: وجهی در توقف در [[فاسد]] نیست، بلکه کتاب به [[دلیل]] [[ضعف]] سندش باید توقف شود. بعد از احراز [[وثاقت]] ابان به [[دلیل]] [[وثاقت]] [[سلیم]]، [[ضعف سند]] کتاب، برطرف و این [[اعتراض]]، ساقط می‌شود؛ اضافه بر آن، [[سقوط]] عدم انحصار طریق نیز با [[کثرت]] طرق در کافی و خصال و... برطرف می‌شود<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۳۱.</ref>. مرحوم تفرشی نیز می‌نویسد: اینکه [[شهید ثانی]] گفته است، [[حکم]] [[علامه]] به تعدیل [[سلیم]] هیچ وجهی ندارد، خیلی محکم نیست<ref>نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶.</ref>.
ایشان سپس می‌نویسد: وقتی [[عدالت]] [[سلیم]] ثابت شد، [[تسلیم]] کتاب به ابان، توثیق او برای ابان است و این، [[حجت]] است. پس طریق کتاب، صحیح است و قول [[شهید ثانی]] ساقط می‌شود که می‌گوید: وجهی در توقف در [[فاسد]] نیست، بلکه کتاب به [[دلیل]] [[ضعف]] سندش باید توقف شود. بعد از احراز [[وثاقت]] ابان به [[دلیل]] [[وثاقت]] [[سلیم]]، [[ضعف سند]] کتاب، برطرف و این [[اعتراض]]، ساقط می‌شود؛ اضافه بر آن، [[سقوط]] عدم انحصار طریق نیز با [[کثرت]] طرق در کافی و خصال و... برطرف می‌شود<ref>تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۳۱.</ref>. مرحوم تفرشی نیز می‌نویسد: اینکه [[شهید ثانی]] گفته است، [[حکم]] [[علامه]] به تعدیل [[سلیم]] هیچ وجهی ندارد، خیلی محکم نیست<ref>نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶.</ref>.
سخن [[شیخ مفید]] درباره [[سلیم]]
سخن [[شیخ مفید]] درباره [[سلیم]]
[[شیخ مفید]] می‌نویسد: و اما آنچه شیخ [[ابو جعفر]] [[رحمة]] [[الله]] تعالی از [[حدیث]] [[سلیم]] [[نقل]] کرده، با [[رجوع]] به کتابی است که به او منسوب و به [[نقل]] [[ابان بن ابی عیاش]] است. بر کتاب، [[اعتماد]] و عمل بر اکثر مطالب آن جائز نیست و در آن خلط و تدلیس روی داده است؛ سزاوار است که شخص [[متدین]] از عمل کردن به همه آنچه در آن کتاب است، اجتناب کند و بر تمامی آن [[اعتماد]] نکند و [[احادیث]] آن را به [[علما]] بسپارد تا صحیح آن را از فاسدش تمیز دهند<ref>تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید، ص۱۴۹ - ۱۵۰.</ref>.
[[شیخ مفید]] می‌نویسد: و اما آنچه شیخ [[ابو جعفر]] [[رحمة]] [[الله]] تعالی از [[حدیث]] [[سلیم]] [[نقل]] کرده، با [[رجوع]] به کتابی است که به او منسوب و به [[نقل]] [[ابان بن ابی عیاش]] است. بر کتاب، [[اعتماد]] و عمل بر اکثر مطالب آن جائز نیست و در آن خلط و تدلیس روی داده است؛ سزاوار است که شخص [[متدین]] از عمل کردن به همه آنچه در آن کتاب است، اجتناب کند و بر تمامی آن [[اعتماد]] نکند و [[احادیث]] آن را به [[علما]] بسپارد تا صحیح آن را از فاسدش تمیز دهند<ref>تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید، ص۱۴۹ - ۱۵۰.</ref>.
جواب مرحوم [[آیت الله خویی]]
جواب مرحوم [[آیت الله خویی]]
[[آیت الله]] خویی در ذیل سخن [[شیخ مفید]] می‌نویسد: [[شیخ مفید]] نیز [[شهادت]] می‌دهد، در این نسخه تخلیط و تدلیس وجود دارد<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>.
[[آیت الله]] خویی در ذیل سخن [[شیخ مفید]] می‌نویسد: [[شیخ مفید]] نیز [[شهادت]] می‌دهد، در این نسخه تخلیط و تدلیس وجود دارد<ref>معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.</ref>.
سخن مرحوم [[نعمانی]] درباره [[سلیم بن قیس]]
سخن مرحوم [[نعمانی]] درباره [[سلیم بن قیس]]
مرحوم [[نعمانی]] می‌نویسد: اکنون شما ای [[جماعت]] [[شیعه]]- که [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند! - [[نیک]] بیندیشید درباره آن چه در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] آمده و آن چه از [[رسول خدا]]، از [[امیر المؤمنین]] و از [[امامان]]، یکی از پس دیگری درباره [[امامان دوازده گانه]] و [[برتری]] آنان و شماره آنان از طریق [[رجال]] [[شیعه]] [[نقل]] شده است که [[ائمه]]{{عم}} به همه آنها [[اعتماد]] داشته‌اند، و به [[پیوستگی]] آن (به [[معصومین]]) که به صورت [[تواتر]] به ما رسیده است بنگرید، که اندیشیدن عمیق به آن ([[اخبار]]) دلها را از [[ابتلاء]] به نابینائی، [[رهایی]] می‌بخشد و دودلی را دور و ناباوری را برطرف می‌سازد؛ از کسی که [[خدای تعالی]] برای او نکوئی خواسته و او را به پیمودن [[راه]] [[حق]] موفق ساخته، و خود نیز با گوش کردن به سخنان [[بیهوده]] گویان و یاوه سرایان و [[فتنه]] [[فریب]] خوردگان برای ورود [[ابلیس]] به [[قلب]] خویشتن راهی قرار نداده است. و در میان تمامی افراد [[شیعه]] که در پی [[دانش]] هستند و آن را از [[پیشوایان]] خود [[نقل]] می‌کنند، اختلافی نیست که [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] از بزرگترین کتاب‌های متون است که [[اهل]] [[علم]] آن را از ناقلان [[حدیث]] [[اهل بیت]] [[روایت]] کرده‌اند و آن، قدیمیترین آنهاست؛ زیرا همه مطالب این متن از [[رسول خدا]]، [[امیر المؤمنین]]، [[مقداد]]، [[سلمان فارسی]] و [[ابوذر]] و معاصرینشان که در این خط بوده‌اند، [[نقل]] شده است؛ یعنی کسانی که [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را دیده و از آن دو [[حدیث]] شنیده‌اند و آن کتاب، از اصولی است که [[شیعه]] به آن مراجعه و بر آن [[تکیه]] و [[اعتماد]] می‌کند و ما بخشی از آنچه را که در این کتاب آمده است، در این کتاب آوردهایم؛ مطالبی که درباره چگونگی معرفی [[امامان]] دوازدهگانه{{عم}} در بیان [[رسول خدا]]{{صل}} و در یاد کردن فراوان از تعداد آنان است که آن [[حضرت]] فرمود: "همانا [[امامان]] از [[فرزندان حسین]]{{ع}} نه نفرند که نهمین آنها قائمشان و ظاهر ایشان و [[باطن]] ایشان و بهترینشان است"، این [[احادیث]] هر بهانه‌ای را [[قطع]] و هر شبهه‌ای را برطرف و ادعای هر [[باطل]] گو و سخنان هر [[بدعت گذار]] و [[گمراهی]] هر [[فریبکار]] را رد می‌کند و [[دلیل]] روشنی است بر [[درستی]] [[امر]] این عده از [[امامان]] و برای هیچ یک از آنان که ادعاهای [[نادرست]] و ناحق دارند -کسانی که خود را به [[شیعه]] نسبت می‌دهند و [[شیعه]] از آنان به دور است - چنین دلیلی فراهم نمی‌آید که بر [[درستی]] دعواها و نظرات خود مانند آن را [[نقل]] کنند؛ و یا در هیچ یک از کتب اصول که [[شیعه]] به آنها مراجعه می‌کند و [[روایات]] صحیح آن را نمی‌یابند. {{متن قرآن|وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره انعام، آیه ۴۵.</ref> <ref>الغیبه، نعمانی، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref>.
مرحوم [[نعمانی]] می‌نویسد: اکنون شما ای [[جماعت]] [[شیعه]]- که [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند! - [[نیک]] بیندیشید درباره آن چه در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] آمده و آن چه از [[رسول خدا]]، از [[امیر المؤمنین]] و از [[امامان]]، یکی از پس دیگری درباره [[امامان دوازده گانه]] و [[برتری]] آنان و شماره آنان از طریق [[رجال]] [[شیعه]] [[نقل]] شده است که [[ائمه]]{{عم}} به همه آنها [[اعتماد]] داشته‌اند، و به [[پیوستگی]] آن (به [[معصومین]]) که به صورت [[تواتر]] به ما رسیده است بنگرید، که اندیشیدن عمیق به آن ([[اخبار]]) دلها را از [[ابتلاء]] به نابینائی، [[رهایی]] می‌بخشد و دودلی را دور و ناباوری را برطرف می‌سازد؛ از کسی که [[خدای تعالی]] برای او نکوئی خواسته و او را به پیمودن [[راه]] [[حق]] موفق ساخته، و خود نیز با گوش کردن به سخنان [[بیهوده]] گویان و یاوه سرایان و [[فتنه]] [[فریب]] خوردگان برای ورود [[ابلیس]] به [[قلب]] خویشتن راهی قرار نداده است. و در میان تمامی افراد [[شیعه]] که در پی [[دانش]] هستند و آن را از [[پیشوایان]] خود [[نقل]] می‌کنند، اختلافی نیست که [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] از بزرگترین کتاب‌های متون است که [[اهل]] [[علم]] آن را از ناقلان [[حدیث]] [[اهل بیت]] [[روایت]] کرده‌اند و آن، قدیمیترین آنهاست؛ زیرا همه مطالب این متن از [[رسول خدا]]، [[امیر المؤمنین]]، [[مقداد]]، [[سلمان فارسی]] و [[ابوذر]] و معاصرینشان که در این خط بوده‌اند، [[نقل]] شده است؛ یعنی کسانی که [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را دیده و از آن دو [[حدیث]] شنیده‌اند و آن کتاب، از اصولی است که [[شیعه]] به آن مراجعه و بر آن [[تکیه]] و [[اعتماد]] می‌کند و ما بخشی از آنچه را که در این کتاب آمده است، در این کتاب آوردهایم؛ مطالبی که درباره چگونگی معرفی [[امامان]] دوازدهگانه{{عم}} در بیان [[رسول خدا]]{{صل}} و در یاد کردن فراوان از تعداد آنان است که آن [[حضرت]] فرمود: "همانا [[امامان]] از [[فرزندان حسین]]{{ع}} نه نفرند که نهمین آنها قائمشان و ظاهر ایشان و [[باطن]] ایشان و بهترینشان است"، این [[احادیث]] هر بهانه‌ای را [[قطع]] و هر شبهه‌ای را برطرف و ادعای هر [[باطل]] گو و سخنان هر [[بدعت گذار]] و [[گمراهی]] هر [[فریبکار]] را رد می‌کند و [[دلیل]] روشنی است بر [[درستی]] [[امر]] این عده از [[امامان]] و برای هیچ یک از آنان که ادعاهای [[نادرست]] و ناحق دارند -کسانی که خود را به [[شیعه]] نسبت می‌دهند و [[شیعه]] از آنان به دور است - چنین دلیلی فراهم نمی‌آید که بر [[درستی]] دعواها و نظرات خود مانند آن را [[نقل]] کنند؛ و یا در هیچ یک از کتب اصول که [[شیعه]] به آنها مراجعه می‌کند و [[روایات]] صحیح آن را نمی‌یابند. {{متن قرآن|وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره انعام، آیه ۴۵.</ref> <ref>الغیبه، نعمانی، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref>.
سخن مرحوم [[آقا بزرگ طهرانی]] درباره [[ابن غضائری]]
سخن مرحوم [[آقا بزرگ طهرانی]] درباره [[ابن غضائری]]
بیشتر کسانی که امروزه نیز درباره [[سلیم بن قیس هلالی]] و کتابش [[شبهه]] می‌کنند، مطلب خود را به [[کتاب رجال]] [[ابن غضائری]] منسوب می‌کنند، [[آقا بزرگ طهرانی]] در این باره چنین می‌نویسد: شیخ [[ابوالحسین]] [[احمد]] بن [[ابی عبدالله الحسین]] بن عبیدالله، مشهور به ابن الغضائری، در [[رجال]] دو کتاب تألیف کردهاست که هر دو از دست رفته‌اند: فهرس المصنفات و دیگری، فهرس الأصول. [[شیخ طوسی]] در اول کتاب الفهرست<ref>الفهرست (طق)، ص۱- ۲.</ref> می‌نویسد: ما دیده ایم که عده‌ای از شیوخ [[طائفه]] ما از [[اصحاب]] [[حدیث]] به فهرست دو [[کتاب عمل]] می‌کردند و من یکی از ایشان را نیافتم که آن را از او بگیرم مگر آنچه نزد [[ابوالحسین]] [[احمد]] بن الحسین بن [[عبدالله]]، [[رحمة]] [[الله]]، بود که درباره آن کار می‌کرد، با دو عنوان: یکی در مصنفات و دیگری در اصول. آنها را به دست آورده بود با مبلغی که توانش را داشت. از این دو کتاب هیچ یک از [[اصحاب]] ما نسخه برداری نکرد و وقتی وی از [[دنیا]] رفت، بعضی از ورثه او عمداً این دو کتاب و دیگر کتاب‌ها را از بین بردند....
بیشتر کسانی که امروزه نیز درباره [[سلیم بن قیس هلالی]] و کتابش [[شبهه]] می‌کنند، مطلب خود را به [[کتاب رجال]] [[ابن غضائری]] منسوب می‌کنند، [[آقا بزرگ طهرانی]] در این باره چنین می‌نویسد: شیخ [[ابوالحسین]] [[احمد]] بن [[ابی عبدالله الحسین]] بن عبیدالله، مشهور به ابن الغضائری، در [[رجال]] دو کتاب تألیف کردهاست که هر دو از دست رفته‌اند: فهرس المصنفات و دیگری، فهرس الأصول. [[شیخ طوسی]] در اول کتاب الفهرست<ref>الفهرست (طق)، ص۱- ۲.</ref> می‌نویسد: ما دیده ایم که عده‌ای از شیوخ [[طائفه]] ما از [[اصحاب]] [[حدیث]] به فهرست دو [[کتاب عمل]] می‌کردند و من یکی از ایشان را نیافتم که آن را از او بگیرم مگر آنچه نزد [[ابوالحسین]] [[احمد]] بن الحسین بن [[عبدالله]]، [[رحمة]] [[الله]]، بود که درباره آن کار می‌کرد، با دو عنوان: یکی در مصنفات و دیگری در اصول. آنها را به دست آورده بود با مبلغی که توانش را داشت. از این دو کتاب هیچ یک از [[اصحاب]] ما نسخه برداری نکرد و وقتی وی از [[دنیا]] رفت، بعضی از ورثه او عمداً این دو کتاب و دیگر کتاب‌ها را از بین بردند....
لذا [[شیخ طوسی]] کتاب "الفهرست" را نوشت و جمیع مصنفات و اصول را در آن کرد تا چنین مسئله‌ای درباره تراجم تکرار نشود. و ظاهراً وی تألیف دیگری نداشته است، و گرنه [[شیخ طوسی]] از آن یاد می‌کرد. اما آنچه [[نجاشی]] از این مؤلف [[نقل]] کرده، همان حکایتی است که از وی شنیده است، مثل [[تاریخ]] [[وفات]] [[ابی عبدالله]] برقی؛ زیرا وی مصاحب او و از [[نزدیکان]] او بوده و با [[شیخ طوسی]] در درس پدرش، [[حسین]] بن غضائری که در سال ۴۱۱ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته، [[شرکت]] می‌کرده، بلکه یکی از [[شاگردان]] وی بوده؛ چنانکه [[شاگرد]] پدرش هم بوده است. چنانکه از کتاب [[نجاشی]] در شرح حال [[علی بن محمد]] بن شیران پیداست، او در آنجا تصریح می‌کند، با این شیران نزد ابی الحسین [[احمد]] حاضر بوده و بسیار بعید است که او کتاب دیگری داشته است که از مصاحب و [[شاگرد]] پدرش مخفی مانده باشد. خلاصه اینکه، شیخ [[ابوالحسین]] [[احمد]] از شیوخ [[طایفه]] بوده و دو کتاب در [[رجال]] و کتاب‌های دیگری داشته است که بعد از مرگش و قبل از نسخه برداری از آنها از بین رفته‌اند<ref>الذریعه، ج۱۰، ص۸۸.</ref>.
لذا [[شیخ طوسی]] کتاب "الفهرست" را نوشت و جمیع مصنفات و اصول را در آن کرد تا چنین مسئله‌ای درباره تراجم تکرار نشود. و ظاهراً وی تألیف دیگری نداشته است، و گرنه [[شیخ طوسی]] از آن یاد می‌کرد. اما آنچه [[نجاشی]] از این مؤلف [[نقل]] کرده، همان حکایتی است که از وی شنیده است، مثل [[تاریخ]] [[وفات]] [[ابی عبدالله]] برقی؛ زیرا وی مصاحب او و از [[نزدیکان]] او بوده و با [[شیخ طوسی]] در درس پدرش، [[حسین]] بن غضائری که در سال ۴۱۱ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته، [[شرکت]] می‌کرده، بلکه یکی از [[شاگردان]] وی بوده؛ چنانکه [[شاگرد]] پدرش هم بوده است. چنانکه از کتاب [[نجاشی]] در شرح حال [[علی بن محمد]] بن شیران پیداست، او در آنجا تصریح می‌کند، با این شیران نزد ابی الحسین [[احمد]] حاضر بوده و بسیار بعید است که او کتاب دیگری داشته است که از مصاحب و [[شاگرد]] پدرش مخفی مانده باشد. خلاصه اینکه، شیخ [[ابوالحسین]] [[احمد]] از شیوخ [[طایفه]] بوده و دو کتاب در [[رجال]] و کتاب‌های دیگری داشته است که بعد از مرگش و قبل از نسخه برداری از آنها از بین رفته‌اند<ref>الذریعه، ج۱۰، ص۸۸.</ref>.
او در جای دیگری می‌نویسد: از این کتاب به کتاب الضعفاء نیز تعبیر شده است. ما گفتیم که از این اثر قبل از عصر [[سید]] ابن طاوس (م: ۶۷۳ [[هجری]]) اثری ندیدیم. [[سید]] در اواسط [[قرن هفتم]] این کتاب را که منسوب به غضائری است، یافته است؛ بدون سماع یا [[روایت]] یا اجازه هیچ یک از مشایخش. پس، مقالاتش را در کتاب رجالش که "حل الاشکال فی تراجم الرجال" نام دارد، آورده و سپس آنچه از اصول اربعه رجالی را که به طریقی به مشایخش وصل می‌شده، [[نقل]] و بعد تصریح کرده است که آنچه در آن کتاب یافت شده، از عهده او خارج است و کتابش در بر گیرنده نکاتی بوده که درباره مترجم گفته شده است و آشکار می‌شود که ایشان کتاب ممدوحین درباره وی را نیافته، و گرنه آن را نیز [[نقل]] می‌کرده است. سپس دو [[شاگرد]] [[سید]]، یعنی [[علامه حلی]] و ابن [[داود]] به [[پیروی]] از استادشان آنچه را که استادشان در کتابش "حل الاشکال" آورده است، در دو کتابشان "الخلاصة" و "الرجال" درج کرده‌اند و ابن [[داود]] در آخر شرح حال استادش تصریح کرده که اکثر فوائد کتابش، "الرجال " از اشارات استادش و تحقیقات او بوده است؛ گرچه [[علامه]] به این مطلب تصریح نکرده، ولی ظاهر حال، [[گواه]] آن است. در دو مورد از مطالب کتاب الخلاصه با قول [[ابن غضائری]] در دو کتابش، [[اختلاف]] هست و این، نشان میدهد که او از استادش شنیده به دیدن این دو کتاب، تصریح نکرده است. خلاصه اینکه، معلوم نیست بر کتاب ضعفایی که نزد ابنطاووس بوده، بعد از وی چه گذشته است تا اینکه [[مولی]] [[عبدالله]] شوشتری (م: ۱۰۲۱ [[هجری]]) از نسخه "حل الاشکال" که با مقالات منسوب به غضائری آمیخته بوده، مطالب را استخراج و آنها را به صورت مستقل تدوین کرده و آن را در دیباجه کتاب آورده است و قهپائی، [[شاگرد]] [[مولی]] [[عبدالله]] آن مطالب را در انتهای کتاب تراجمش، "مجمع الرجال " و دیباجه آن را نیز عیناً در کتابش آورده که به خط خودش نزد من موجود است.
او در جای دیگری می‌نویسد: از این کتاب به کتاب الضعفاء نیز تعبیر شده است. ما گفتیم که از این اثر قبل از عصر [[سید]] ابن طاوس (م: ۶۷۳ [[هجری]]) اثری ندیدیم. [[سید]] در اواسط [[قرن هفتم]] این کتاب را که منسوب به غضائری است، یافته است؛ بدون سماع یا [[روایت]] یا اجازه هیچ یک از مشایخش. پس، مقالاتش را در کتاب رجالش که "حل الاشکال فی تراجم الرجال" نام دارد، آورده و سپس آنچه از اصول اربعه رجالی را که به طریقی به مشایخش وصل می‌شده، [[نقل]] و بعد تصریح کرده است که آنچه در آن کتاب یافت شده، از عهده او خارج است و کتابش در بر گیرنده نکاتی بوده که درباره مترجم گفته شده است و آشکار می‌شود که ایشان کتاب ممدوحین درباره وی را نیافته، و گرنه آن را نیز [[نقل]] می‌کرده است. سپس دو [[شاگرد]] [[سید]]، یعنی [[علامه حلی]] و ابن [[داود]] به [[پیروی]] از استادشان آنچه را که استادشان در کتابش "حل الاشکال" آورده است، در دو کتابشان "الخلاصة" و "الرجال" درج کرده‌اند و ابن [[داود]] در آخر شرح حال استادش تصریح کرده که اکثر فوائد کتابش، "الرجال " از اشارات استادش و تحقیقات او بوده است؛ گرچه [[علامه]] به این مطلب تصریح نکرده، ولی ظاهر حال، [[گواه]] آن است. در دو مورد از مطالب کتاب الخلاصه با قول [[ابن غضائری]] در دو کتابش، [[اختلاف]] هست و این، نشان میدهد که او از استادش شنیده به دیدن این دو کتاب، تصریح نکرده است. خلاصه اینکه، معلوم نیست بر کتاب ضعفایی که نزد ابنطاووس بوده، بعد از وی چه گذشته است تا اینکه [[مولی]] [[عبدالله]] شوشتری (م: ۱۰۲۱ [[هجری]]) از نسخه "حل الاشکال" که با مقالات منسوب به غضائری آمیخته بوده، مطالب را استخراج و آنها را به صورت مستقل تدوین کرده و آن را در دیباجه کتاب آورده است و قهپائی، [[شاگرد]] [[مولی]] [[عبدالله]] آن مطالب را در انتهای کتاب تراجمش، "مجمع الرجال " و دیباجه آن را نیز عیناً در کتابش آورده که به خط خودش نزد من موجود است.
گفتیم که نسبت دادن کتاب الضعفاء به [[ابن غضائری]] مشهوری که از بزرگان [[طایفه]] و از [[مشایخ]] [[نجاشی]] است، [[ستم]] بزرگی در [[حق]] وی است و [[شأن]] او اجلّ از این است که [[حرمت]] بزرگان [[دین]] را بشکند تا اینکه هیچ یک از بزرگانی که به [[تقوا]] و [[عفاف]] و [[صلاح]] معروف‌اند نتوانند از [[جرح]] او فرار کنند. ظاهراً مؤلف این کتاب از [[دشمنان]] بزرگان [[شیعه]] بوده و می‌خواسته است به ایشان به هر [[حیله]] و وجهی [[تهمت]] بزند. پس این کتاب را تألیف کرده و بعضی از مقالات [[ابن غضائری]] را در آن آورده است تا سخنان او را بپذیرند؛ والله العالم.
گفتیم که نسبت دادن کتاب الضعفاء به [[ابن غضائری]] مشهوری که از بزرگان [[طایفه]] و از [[مشایخ]] [[نجاشی]] است، [[ستم]] بزرگی در [[حق]] وی است و [[شأن]] او اجلّ از این است که [[حرمت]] بزرگان [[دین]] را بشکند تا اینکه هیچ یک از بزرگانی که به [[تقوا]] و [[عفاف]] و [[صلاح]] معروف‌اند نتوانند از [[جرح]] او فرار کنند. ظاهراً مؤلف این کتاب از [[دشمنان]] بزرگان [[شیعه]] بوده و می‌خواسته است به ایشان به هر [[حیله]] و وجهی [[تهمت]] بزند. پس این کتاب را تألیف کرده و بعضی از مقالات [[ابن غضائری]] را در آن آورده است تا سخنان او را بپذیرند؛ والله العالم.
[[سید]] بن طاؤس در تأسیس قاعده کلی برای [[جرح و تعدیل]]، به آن اشاره کرده است. پس چنانچه [[جرح]] معارضی داشت، با وجود معارض، ساقط می‌شود و اگر معارضی نداشت، پس [[اطمینان]] به آن، پسندیده‌تر است، بر خلاف [[مدح]] غیر معارض که در آن، سکون است. با این قاعده، در اذهان [[سیره]] [[اصحاب]] اعتنا نکردن به تضعیفات کتاب الضعفاء خطور می‌کند؛ البته بر فرض معلوم بودن مؤلف کتاب و چه بسا که مؤلف این کتاب معلوم نباشد؛ پس چگونه با [[جرح]] آن سکون دست خواهد داد؟<ref>الذریعه، ج۱۰، ص۸۹.</ref>
[[سید]] بن طاؤس در تأسیس قاعده کلی برای [[جرح و تعدیل]]، به آن اشاره کرده است. پس چنانچه [[جرح]] معارضی داشت، با وجود معارض، ساقط می‌شود و اگر معارضی نداشت، پس [[اطمینان]] به آن، پسندیده‌تر است، بر خلاف [[مدح]] غیر معارض که در آن، سکون است. با این قاعده، در اذهان [[سیره]] [[اصحاب]] اعتنا نکردن به تضعیفات کتاب الضعفاء خطور می‌کند؛ البته بر فرض معلوم بودن مؤلف کتاب و چه بسا که مؤلف این کتاب معلوم نباشد؛ پس چگونه با [[جرح]] آن سکون دست خواهد داد؟<ref>الذریعه، ج۱۰، ص۸۹.</ref>
ایشان سپس درباره [[ابن غضائری]] می‌نویسد: ما باید [[ساحت]] [[ابن غضائری]] را از تألیف این کتاب منزه بدانیم که در آن به انواع مختلف، علمای با [[تقوا]] و [[عفاف]] [[جرح]] شده‌اند؛ کما اینکه در این کتاب، [[مفسر]] استر آبادی، [[ضعیف]] و [[کذاب]] دانسته شده است؛ آیا کسی که [[شیخ صدوق]] اکثر روایاتش را از او [[نقل]] و بر او [[اعتماد]] کرده، [[کذاب]] است؟ در این باره دو مسئله پیش می‌آید. یا اینکه باید توصیف [[شیخ طوسی]] را درباره [[شیخ صدوق]] [[تکذیب]] کنیم که فرموده است: وی [[آگاه]] به [[رجال]] و نسبت به [[اخبار]] نقاد است {{عربی|بصیراً بالرجال نقاداً للاخبار}}، پس اینکه [[شیخ صدوق]] اخبارش را از استر آبادی گرفته و بر او [[اعتماد]] کرده نشان دهنده [[جهل]] وی نسبت به استرآبادی است؛ در حالی که وی [[کذاب]] بوده است و این، آشکار می‌کند که او آن گونه نبوده که [[شیخ طوسی]] وی را توصیف کرده است؛ یعنی [[بصیر]] و نقاد؛ و امر دوم، [[تکذیب]] توصیف [[حضرت حجت]]{{ع}} است که در [[توقیع]] آن [[حضرت]] به اینکه او [[فقیه]] در [[دین]] است اشاره شده است؛ همان گونه که [[آیت الله]] [[بحر العلوم]] (ره) در "الفوائد الرجالیة " گفته است: "ان کان أخذه عنه عن عمد و [[علم]] بحاله"؛ چگونه [[شیخ صدوق]] که در محضر او تلمذ کرده و معاشر وی بوده است، [[کذّاب]] بودن وی متوجه نشده است؟ ولی کسی که بعد از دو سال از [[وفات]] [[شیخ صدوق]] به [[دنیا]] آمده، اطلاع داشته است؟ و چگونه [[پدر]] [[ابن غضائری]] بر کذبش مطلع نبوده و از او [[روایت]] [[نقل]] کرده است؟ مثل سایر علمایی که [[محقق کرکی]] نام آنها را در اجازه‌اش آورده است، ولی فرزندش بعد از [[مرگ]] پدرش آن [[کذب]] را متوجه شده است. کل این قرائن بر این مسئله دلالت دارد که این کتاب، تألیف او نیست و بعضی از [[دشمنان]] آن را مطرح کرده‌اند؛ مرحوم آقا بزرگ چند نمونه دیگر هم مثال میزند: مثل قولش به اینکه [[امام]] [[ابوالحسن الثالث]] با تصریح در مواضع زیادی به اینکه [[ابو محمد]] الحسن ابوالحجة{{ع}} است. و مثل قولش به اینکه [[تفسیر موضوعی]] از سهل دیباجی، از پدرش است؛ در حالی که اسم او و اسم پدرش در [[سند]] [[تفسیر]] نیست. طبق آنچه [[نقل]] کردیم، [[سیره]] جاری اعتنایی بین [[اصحاب]] قدیم و جدید آن است که به آنچه ابنغضائری به [[تنهایی]] آورده است، توجه نمی‌کنند<ref>الذریعه، ج۴، ص۲۸۸- ۲۹۱.</ref>.
ایشان سپس درباره [[ابن غضائری]] می‌نویسد: ما باید [[ساحت]] [[ابن غضائری]] را از تألیف این کتاب منزه بدانیم که در آن به انواع مختلف، علمای با [[تقوا]] و [[عفاف]] [[جرح]] شده‌اند؛ کما اینکه در این کتاب، [[مفسر]] استر آبادی، [[ضعیف]] و [[کذاب]] دانسته شده است؛ آیا کسی که [[شیخ صدوق]] اکثر روایاتش را از او [[نقل]] و بر او [[اعتماد]] کرده، [[کذاب]] است؟ در این باره دو مسئله پیش می‌آید. یا اینکه باید توصیف [[شیخ طوسی]] را درباره [[شیخ صدوق]] [[تکذیب]] کنیم که فرموده است: وی [[آگاه]] به [[رجال]] و نسبت به [[اخبار]] نقاد است {{عربی|بصیراً بالرجال نقاداً للاخبار}}، پس اینکه [[شیخ صدوق]] اخبارش را از استر آبادی گرفته و بر او [[اعتماد]] کرده نشان دهنده [[جهل]] وی نسبت به استرآبادی است؛ در حالی که وی [[کذاب]] بوده است و این، آشکار می‌کند که او آن گونه نبوده که [[شیخ طوسی]] وی را توصیف کرده است؛ یعنی [[بصیر]] و نقاد؛ و امر دوم، [[تکذیب]] توصیف [[حضرت حجت]]{{ع}} است که در [[توقیع]] آن [[حضرت]] به اینکه او [[فقیه]] در [[دین]] است اشاره شده است؛ همان گونه که [[آیت الله]] [[بحر العلوم]] (ره) در "الفوائد الرجالیة " گفته است: "ان کان أخذه عنه عن عمد و [[علم]] بحاله"؛ چگونه [[شیخ صدوق]] که در محضر او تلمذ کرده و معاشر وی بوده است، [[کذّاب]] بودن وی متوجه نشده است؟ ولی کسی که بعد از دو سال از [[وفات]] [[شیخ صدوق]] به [[دنیا]] آمده، اطلاع داشته است؟ و چگونه [[پدر]] [[ابن غضائری]] بر کذبش مطلع نبوده و از او [[روایت]] [[نقل]] کرده است؟ مثل سایر علمایی که [[محقق کرکی]] نام آنها را در اجازه‌اش آورده است، ولی فرزندش بعد از [[مرگ]] پدرش آن [[کذب]] را متوجه شده است. کل این قرائن بر این مسئله دلالت دارد که این کتاب، تألیف او نیست و بعضی از [[دشمنان]] آن را مطرح کرده‌اند؛ مرحوم آقا بزرگ چند نمونه دیگر هم مثال میزند: مثل قولش به اینکه [[امام]] [[ابوالحسن الثالث]] با تصریح در مواضع زیادی به اینکه [[ابو محمد]] الحسن ابوالحجة{{ع}} است. و مثل قولش به اینکه [[تفسیر موضوعی]] از سهل دیباجی، از پدرش است؛ در حالی که اسم او و اسم پدرش در [[سند]] [[تفسیر]] نیست. طبق آنچه [[نقل]] کردیم، [[سیره]] جاری اعتنایی بین [[اصحاب]] قدیم و جدید آن است که به آنچه ابنغضائری به [[تنهایی]] آورده است، توجه نمی‌کنند<ref>الذریعه، ج۴، ص۲۸۸- ۲۹۱.</ref>.
[[ابان بن ابی عیاش]] و [[سلیم]]
[[ابان بن ابی عیاش]] و [[سلیم]]
[[عمر بن اذینه]] گفته است: "ابان بن ابی عیّاش یک ماه پیش از مرگش مرا فراخواند و به من گفت: "دیشب خوابی دیدم و بر این باورم که به زودی خواهم مرد؛ امروز که تو را دیدم، خوشحال شدم. دیشب [[سلیم بن قیس هلالی]] را [[خواب]] دیدم که به من گفت: "ای ابان! تو در همین روزها خواهی مرد؛ درباره امانتم از [[خدا]] بترس و آن را ضایع نکن! به پیمانی که هنگام مرگم با من بستی، [[وفا]] کن و کتابم را همچنان محفوظ و مخفی بدار و آن را فقط نزد فردی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بگذار "؛ صبح که چشمم به تو افتاد، از دیدنت خوشحال شدم و یادم آمد که [[سلیم بن قیس]] را در [[خواب]] دیدهام. وقتی [[حجاج]] به [[عراق]] آمده بود، به جستجوی [[سلیم بن قیس]] پرداخت؛ [[سلیم]] از او گریخت و فراری بود که در نوبندجان<ref>از نوبندجان تا شیراز ۲۶ فرسخ فاصله است. (تاج العروس، زبیدی، ج۶، ص۴۹۲).</ref> را دید و در [[خانه]] ما اقامت گزید. من در زندگیم مردی بزرگوارتر، سختکوش‌تر و اندوهگین‌تر از او ندیدهام که بسیار خواهان [[گمنامی]] بود و سخت از [[شهرت]] و شناسایی خودش [[نفرت]] داشت. من در آن زمان چهارده سال داشتم و [[قرآن]] را خوانده بودم؛ پس از او می‌پرسیدم و او برایم از [[مجاهدان]] [[بدر]] [[سخن]] می‌گفت. از او [[احادیث]] بسیاری از قول [[عمر بن ابی سلمه]]، پسر امّسلمه، [[همسر پیامبر]]{{صل}}، [[معاذ بن جبل]]، [[سلمان فارسی]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمار]] و [[براء بن عازب]] شنیدم. [[سلیم]] از من خواست آن چه را از او شنیدهام، [[پنهان]] دارم ولی در اینباره از من پیمانی نگرفت و مرا سوگندی نداد. چیزی نگذشت که مرگش سر رسید؛ پس مرا فرا خواند و با من [[خلوت]] کرد و گفت: "ای ابان! من در [[همسایگی]] تو به سر بردم و از تو جز خوبی ندیدم؛ نزد من نوشته‌هایی است که از افراد مطمئن شنیدهام و به خط خود نوشتهام؛ در این نوشته‌ها احادیثی است که [[دوست]] ندارم آنها را برای [[مردم]] آشکار کنی؛ زیرا آنها را [[انکار]] می‌کنند و آنها برای شان باورنکردنی است؛ حال آنکه این [[احادیث]]، [[حق]] و [[حقیقت]] است و من آنها را از [[اهل حق]] و صاحبان [[علم]] و [[صداقت]] و [[تقوا]] گرفتهام؛ از افرادی مانند [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، از [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]] و [[مقداد بن اسود]]. در میان آنها [[حدیثی]] نیست که از یکی از آنان شنیده باشم و از دیگران نپرسیده باشم و همهشان بر آن [[حدیث]] [[اتفاق نظر]] داشتند، و احادیثی است که از غیر آنان شنیدهام که آنان نیز از [[اهل حق]] بودند. همان هنگامی که [[بیمار]] شدم، بر آن شدم که آنها را بسوزانم، اما این کار را [[گناه]] دیدم و از آن دوری گزیدم. حال اگر با من به خاطر [[خدای عزوجل]] [[پیمان]] می‌بندی که تا زمان زنده بودنم، از آنها با هیچ کس سخن نگویی و پس از مرگم نیز چیزی از آنها را برای هیچ کس جز به افرادی که به آنها [[اعتماد]] داشته باشی؛ آن گونه که به خودت [[اعتماد]] داری، نخوانی و [[عهد]] کنی که اگر به مشکل و حادثه‌ای دچار شدی، آنها را به [[فرد]] موثقی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بدهی؛ در این‌صورت، آنها را به تو تحویل خواهم داد." پس من به آنچه خواست، [[تعهد]] دادم و با او [[پیمان]] بستم. پس [[سلیم]] نوشته‌ها را به من داد و همهشان را برایم خواند و چیزی نگذشت که از [[دنیا]] رفت. [[خدا]] رحمتش کند! پس از او در آن نوشته‌ها نگریستم و به آنچه در آنها آمده بود، [[یقین]] پیدا کردم، هر چند که برایم سنگین و سخت بود؛ چرا که در آن، هلاک همه [[امّت]] [[محمّد]]{{صل}} از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[تابعان]] به جز [[علی بن ابیطالب]] و [[خاندان]] و پیروانش{{عم}} آمده بود. پس از اینکه به [[بصره]] آمدم، نخستین کسی را که [[ملاقات]] کردم، [[حسن]] بن ابی الحسن [[بصری]] بود؛ او در آن روز از [[حجاج]] متواری بود. [[حسن]] در آن زمان از [[پیروان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و از [[شیعیان]] افراطی بود و از اینکه به [[یاری]] [[علی]]{{ع}} نشتافته، در رکاب حضرتش در [[پیکار]] [[جمل]] نجنگیده بود، سخت پشیمان و متأسف بود. پس در بخش شرقی [[خانه]] [[ابوخلیفه]] [[حجاج]] بن ابی [[عتاب]] دیلمی با وی [[خلوت]] کردم و [[کتاب سلیم]] را به او نشان دادم؛ گریست و گفت: "در [[احادیث]] او جز [[حق]] چیزی نیست؛ من، خود، این [[احادیث]] را از [[پیروان]] [[حقیقی]] [[علی بن ابیطالب]] و غیر آنان شنیدهام" پس، در همان سال به [[حج]] رفتم و به نزد [[علی بن الحسین]]{{ع}} وارد شدم؛ در حالی که [[ابوطفیل]] [[عامر بن واثله]] [[صحابی رسول خدا]]{{صل}} که از بزرگان [[اصحاب علی]]{{ع}} نیز بود، در محضر حضرتش نشسته بود؛ [[عمر بن ابی سلمه]]، پسر امّسلمه، [[همسر پیامبر]]{{صل}} را هم نزد آن [[حضرت]] دیدم. در سه روز و هر روز از صبح تا [[شب]]، همه کتاب را بر او و [[ابوطفیل]] و [[علی بن الحسین]]### [[313]]### خواندم؛ به این صورت که هر روز صبح، [[عمر]] و عامر نزد آن [[حضرت]] می‌آمدند و کتاب را برای [[حضرت]] می‌خواندند که سه روز طول کشید. پس آن [[حضرت]] به من فرمود:"سلیم، راست گفته است؛ [[خدا]] او را [[رحمت]] کند! همه اینها [[احادیث]] ماست؛ ما او را می‌شناسیم". [[ابوطفیل]] و [[عمر بن ابی سلمه]] هم گفتند: "حدیثی در آن نیست که آن را از [[علی]]{{ع}}، [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] نشنیده باشیم". به [[ابوالحسن]] [[علی بن الحسین]]{{ع}} گفتم: فدایت شوم! برخی از مطالب کتاب برایم سنگین است؛ چرا که در آن درباره هلاک همه [[امّت]] [[محمد]]{{صل}} از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[تابعان]] به جز شما [[اهل بیت]] و [[پیروان]] شما آمده است؛ فرمود: "ای [[برادر]] عبدالقیسی! آیا نشنیده‌ای که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "اهل بیتم در میان امتم مانند [[کشتی نوح]]{{ع}} در میان قومش هستند، که هر که بر آن سوار شد، [[نجات]] یافت و هر که از آن روی گرداند، [[غرق]] شد، و آنها مانند [[باب حطه]] در میان [[بنی اسرائیل]] هستند؟ "
[[عمر بن اذینه]] گفته است: "ابان بن ابی عیّاش یک ماه پیش از مرگش مرا فراخواند و به من گفت: "دیشب خوابی دیدم و بر این باورم که به زودی خواهم مرد؛ امروز که تو را دیدم، خوشحال شدم. دیشب [[سلیم بن قیس هلالی]] را [[خواب]] دیدم که به من گفت: "ای ابان! تو در همین روزها خواهی مرد؛ درباره امانتم از [[خدا]] بترس و آن را ضایع نکن! به پیمانی که هنگام مرگم با من بستی، [[وفا]] کن و کتابم را همچنان محفوظ و مخفی بدار و آن را فقط نزد فردی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بگذار "؛ صبح که چشمم به تو افتاد، از دیدنت خوشحال شدم و یادم آمد که [[سلیم بن قیس]] را در [[خواب]] دیدهام. وقتی [[حجاج]] به [[عراق]] آمده بود، به جستجوی [[سلیم بن قیس]] پرداخت؛ [[سلیم]] از او گریخت و فراری بود که در نوبندجان<ref>از نوبندجان تا شیراز ۲۶ فرسخ فاصله است. (تاج العروس، زبیدی، ج۶، ص۴۹۲).</ref> را دید و در [[خانه]] ما اقامت گزید. من در زندگیم مردی بزرگوارتر، سختکوش‌تر و اندوهگین‌تر از او ندیدهام که بسیار خواهان [[گمنامی]] بود و سخت از [[شهرت]] و شناسایی خودش [[نفرت]] داشت. من در آن زمان چهارده سال داشتم و [[قرآن]] را خوانده بودم؛ پس از او می‌پرسیدم و او برایم از [[مجاهدان]] [[بدر]] [[سخن]] می‌گفت. از او [[احادیث]] بسیاری از قول [[عمر بن ابی سلمه]]، پسر امّسلمه، [[همسر پیامبر]]{{صل}}، [[معاذ بن جبل]]، [[سلمان فارسی]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمار]] و [[براء بن عازب]] شنیدم. [[سلیم]] از من خواست آن چه را از او شنیدهام، [[پنهان]] دارم ولی در اینباره از من پیمانی نگرفت و مرا سوگندی نداد. چیزی نگذشت که مرگش سر رسید؛ پس مرا فرا خواند و با من [[خلوت]] کرد و گفت: "ای ابان! من در [[همسایگی]] تو به سر بردم و از تو جز خوبی ندیدم؛ نزد من نوشته‌هایی است که از افراد مطمئن شنیدهام و به خط خود نوشتهام؛ در این نوشته‌ها احادیثی است که [[دوست]] ندارم آنها را برای [[مردم]] آشکار کنی؛ زیرا آنها را [[انکار]] می‌کنند و آنها برای شان باورنکردنی است؛ حال آنکه این [[احادیث]]، [[حق]] و [[حقیقت]] است و من آنها را از [[اهل حق]] و صاحبان [[علم]] و [[صداقت]] و [[تقوا]] گرفتهام؛ از افرادی مانند [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، از [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]] و [[مقداد بن اسود]]. در میان آنها [[حدیثی]] نیست که از یکی از آنان شنیده باشم و از دیگران نپرسیده باشم و همهشان بر آن [[حدیث]] [[اتفاق نظر]] داشتند، و احادیثی است که از غیر آنان شنیدهام که آنان نیز از [[اهل حق]] بودند. همان هنگامی که [[بیمار]] شدم، بر آن شدم که آنها را بسوزانم، اما این کار را [[گناه]] دیدم و از آن دوری گزیدم. حال اگر با من به خاطر [[خدای عزوجل]] [[پیمان]] می‌بندی که تا زمان زنده بودنم، از آنها با هیچ کس سخن نگویی و پس از مرگم نیز چیزی از آنها را برای هیچ کس جز به افرادی که به آنها [[اعتماد]] داشته باشی؛ آن گونه که به خودت [[اعتماد]] داری، نخوانی و [[عهد]] کنی که اگر به مشکل و حادثه‌ای دچار شدی، آنها را به [[فرد]] موثقی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بدهی؛ در این‌صورت، آنها را به تو تحویل خواهم داد." پس من به آنچه خواست، [[تعهد]] دادم و با او [[پیمان]] بستم. پس [[سلیم]] نوشته‌ها را به من داد و همهشان را برایم خواند و چیزی نگذشت که از [[دنیا]] رفت. [[خدا]] رحمتش کند! پس از او در آن نوشته‌ها نگریستم و به آنچه در آنها آمده بود، [[یقین]] پیدا کردم، هر چند که برایم سنگین و سخت بود؛ چرا که در آن، هلاک همه [[امّت]] [[محمّد]]{{صل}} از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[تابعان]] به جز [[علی بن ابیطالب]] و [[خاندان]] و پیروانش{{عم}} آمده بود. پس از اینکه به [[بصره]] آمدم، نخستین کسی را که [[ملاقات]] کردم، [[حسن]] بن ابی الحسن [[بصری]] بود؛ او در آن روز از [[حجاج]] متواری بود. [[حسن]] در آن زمان از [[پیروان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و از [[شیعیان]] افراطی بود و از اینکه به [[یاری]] [[علی]]{{ع}} نشتافته، در رکاب حضرتش در [[پیکار]] [[جمل]] نجنگیده بود، سخت پشیمان و متأسف بود. پس در بخش شرقی [[خانه]] [[ابوخلیفه]] [[حجاج]] بن ابی [[عتاب]] دیلمی با وی [[خلوت]] کردم و [[کتاب سلیم]] را به او نشان دادم؛ گریست و گفت: "در [[احادیث]] او جز [[حق]] چیزی نیست؛ من، خود، این [[احادیث]] را از [[پیروان]] [[حقیقی]] [[علی بن ابیطالب]] و غیر آنان شنیدهام" پس، در همان سال به [[حج]] رفتم و به نزد [[علی بن الحسین]]{{ع}} وارد شدم؛ در حالی که [[ابوطفیل]] [[عامر بن واثله]] [[صحابی رسول خدا]]{{صل}} که از بزرگان [[اصحاب علی]]{{ع}} نیز بود، در محضر حضرتش نشسته بود؛ [[عمر بن ابی سلمه]]، پسر امّسلمه، [[همسر پیامبر]]{{صل}} را هم نزد آن [[حضرت]] دیدم. در سه روز و هر روز از صبح تا [[شب]]، همه کتاب را بر او و [[ابوطفیل]] و [[علی بن الحسین]]### [[313]]### خواندم؛ به این صورت که هر روز صبح، [[عمر]] و عامر نزد آن [[حضرت]] می‌آمدند و کتاب را برای [[حضرت]] می‌خواندند که سه روز طول کشید. پس آن [[حضرت]] به من فرمود:"سلیم، راست گفته است؛ [[خدا]] او را [[رحمت]] کند! همه اینها [[احادیث]] ماست؛ ما او را می‌شناسیم". [[ابوطفیل]] و [[عمر بن ابی سلمه]] هم گفتند: "حدیثی در آن نیست که آن را از [[علی]]{{ع}}، [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] نشنیده باشیم". به [[ابوالحسن]] [[علی بن الحسین]]{{ع}} گفتم: فدایت شوم! برخی از مطالب کتاب برایم سنگین است؛ چرا که در آن درباره هلاک همه [[امّت]] [[محمد]]{{صل}} از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[تابعان]] به جز شما [[اهل بیت]] و [[پیروان]] شما آمده است؛ فرمود: "ای [[برادر]] عبدالقیسی! آیا نشنیده‌ای که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "اهل بیتم در میان امتم مانند [[کشتی نوح]]{{ع}} در میان قومش هستند، که هر که بر آن سوار شد، [[نجات]] یافت و هر که از آن روی گرداند، [[غرق]] شد، و آنها مانند [[باب حطه]] در میان [[بنی اسرائیل]] هستند؟ "
گفتم: آری! شنیدهام؛ فرمود: "چه کسی این [[حدیث]] را برای تو گفت؟"
گفتم: آری! شنیدهام؛ فرمود: "چه کسی این [[حدیث]] را برای تو گفت؟"
گفتم: از بیش از صد [[فقیه]] شنیدهام؛ فرمود:"از چه کسانی؟"
گفتم: از بیش از صد [[فقیه]] شنیدهام؛ فرمود:"از چه کسانی؟"
گفتم: از [[حنش بن معتمر]] شنیدم و او گفت که از [[ابوذر]] شنیده که در موسم [[حج]] حلقه در [[کعبه]] را گرفته بود و این [[حدیث]] را با صدای بلند می‌خواند و او از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] می‌کرد؛ فرمود: "و دیگر از چه کسانی؟" گفتم: از [[حسن]] بن ابی الحسن [[بصری]] که او از [[ابوذر]] و [[مقداد بن اسود]] و از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} شنیده بود؛ فرمود: "و دیگر از چه کسی؟" گفتم: از [[سعید بن مسیب]]، [[علقمة بن قیس]]، ابو ظبیان جنبی و از [[عبدالرحمن بن ابی لیلی]] که همه اینان به [[حج]] آمده بودند و از [[ابوذر]] شنیده بودند؛ پس [[ابوطفیل]] و [[عمر بن ابی سلمه]] گفتند: "و به [[خدا]] [[سوگند]]! ما نیز آن را از [[ابوذر]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[مقداد]] و [[سلمان]] شنیدهایم. سپس [[عمر بن ابی سلمه]] به من رو کرد و گفت:"به [[خدا]] [[سوگند]]! من از کسی شنیدهام که از همه اینان بهتر است؛ از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم؛ با همین دو گوشم شنیدم و قلبم آن را در خود جای داد" پس [[علی بن الحسین]]{{ع}} به من رو کرد و فرمود: "آیا همین یک [[حدیث]] به [[تنهایی]] تمام آنچه را که از آن [[احادیث]] بر تو ناگوار و سخت و [[باور]] نکردنی آمده است، هموار و قابل هضم نمی‌سازد؟ ای [[برادر]] عبدالقیسی! تقوای [[خدا]] پیشه کن؛ اگر موضوعی برای تو روشن بود، آن را بپذیر و گر نه [[خاموشی]] پیشه کن و [[علم]] آن را به [[خدا]] واگذار؛ چرا که [[آزادی]] و [[حق]] چنین کاری را داری ". در این حال من به خود اجازه دادم و آنچه را نمیدانستم، که ندانستنش بر من روا بود و نبود، از حضرتش پرسیدم و [[امام]]{{ع}} پاسخ فرمود.
گفتم: از [[حنش بن معتمر]] شنیدم و او گفت که از [[ابوذر]] شنیده که در موسم [[حج]] حلقه در [[کعبه]] را گرفته بود و این [[حدیث]] را با صدای بلند می‌خواند و او از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] می‌کرد؛ فرمود: "و دیگر از چه کسانی؟" گفتم: از [[حسن]] بن ابی الحسن [[بصری]] که او از [[ابوذر]] و [[مقداد بن اسود]] و از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} شنیده بود؛ فرمود: "و دیگر از چه کسی؟" گفتم: از [[سعید بن مسیب]]، [[علقمة بن قیس]]، ابو ظبیان جنبی و از [[عبدالرحمن بن ابی لیلی]] که همه اینان به [[حج]] آمده بودند و از [[ابوذر]] شنیده بودند؛ پس [[ابوطفیل]] و [[عمر بن ابی سلمه]] گفتند: "و به [[خدا]] [[سوگند]]! ما نیز آن را از [[ابوذر]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[مقداد]] و [[سلمان]] شنیدهایم. سپس [[عمر بن ابی سلمه]] به من رو کرد و گفت:"به [[خدا]] [[سوگند]]! من از کسی شنیدهام که از همه اینان بهتر است؛ از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم؛ با همین دو گوشم شنیدم و قلبم آن را در خود جای داد" پس [[علی بن الحسین]]{{ع}} به من رو کرد و فرمود: "آیا همین یک [[حدیث]] به [[تنهایی]] تمام آنچه را که از آن [[احادیث]] بر تو ناگوار و سخت و [[باور]] نکردنی آمده است، هموار و قابل هضم نمی‌سازد؟ ای [[برادر]] عبدالقیسی! تقوای [[خدا]] پیشه کن؛ اگر موضوعی برای تو روشن بود، آن را بپذیر و گر نه [[خاموشی]] پیشه کن و [[علم]] آن را به [[خدا]] واگذار؛ چرا که [[آزادی]] و [[حق]] چنین کاری را داری ". در این حال من به خود اجازه دادم و آنچه را نمیدانستم، که ندانستنش بر من روا بود و نبود، از حضرتش پرسیدم و [[امام]]{{ع}} پاسخ فرمود.
پس از آن [[ابوطفیل]] را در سرایش دیدم و او مرا از موضوع "رجعت" باخبر ساخت و از قول برخی [[مجاهدان]] [[بدر]] و از [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و [[ابی بن کعب]] برای من [[حدیث]] گفت؛ [[ابوطفیل]] گفت: "آنچه را از آنان شنیده بودم، در [[کوفه]] بر [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بیان داشتم؛ آن [[حضرت]] به من فرمود:"این، [[دانش]] خاصی است که ندانستنش بر [[امت]] روا است و می‌توانند [[دانش]] آن را به [[خدا]] واگذارند". و سپس همه آنچه را که آنان برایم گفته بودند، [[تصدیق]] کرد و در آنباره برایم بسیاری از [[آیات قرآن]] را خواند و [[تفسیر]] فرمود تا آنجا که خودم را در [[ایمان]] و [[اعتقاد به رجعت]] در مرز [[یقین]] یافتم؛ از چیزهایی که از آن [[حضرت]] پرسیدم، این بود که گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! مرا از [[حوض]] [[رسول خدا]] با خبر کن که در دنیاست یا در [[آخرت]]؟ فرمود: "در دنیا".
پس از آن [[ابوطفیل]] را در سرایش دیدم و او مرا از موضوع "رجعت" باخبر ساخت و از قول برخی [[مجاهدان]] [[بدر]] و از [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و [[ابی بن کعب]] برای من [[حدیث]] گفت؛ [[ابوطفیل]] گفت: "آنچه را از آنان شنیده بودم، در [[کوفه]] بر [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بیان داشتم؛ آن [[حضرت]] به من فرمود:"این، [[دانش]] خاصی است که ندانستنش بر [[امت]] روا است و می‌توانند [[دانش]] آن را به [[خدا]] واگذارند". و سپس همه آنچه را که آنان برایم گفته بودند، [[تصدیق]] کرد و در آنباره برایم بسیاری از [[آیات قرآن]] را خواند و [[تفسیر]] فرمود تا آنجا که خودم را در [[ایمان]] و [[اعتقاد به رجعت]] در مرز [[یقین]] یافتم؛ از چیزهایی که از آن [[حضرت]] پرسیدم، این بود که گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! مرا از [[حوض]] [[رسول خدا]] با خبر کن که در دنیاست یا در [[آخرت]]؟ فرمود: "در دنیا".
گفتم: چه کسی از آن [[پاسداری]] می‌کند؟
گفتم: چه کسی از آن [[پاسداری]] می‌کند؟
فرمود:"من با این دستم، دوستانم را به سوی آن رهنمون شوم و دشمنانم را از آن باز گردانم "؛ گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! در این فرموده [[خداوند]]: "و هرگاه [[عذاب]] بر ایشان [[واجب]] شود، برایشان جنبنده‌ای را از [[زمین]] بیرون آوریم که با ایشان[[سخن]] گوید؛ دانه چیست؟
فرمود:"من با این دستم، دوستانم را به سوی آن رهنمون شوم و دشمنانم را از آن باز گردانم "؛ گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! در این فرموده [[خداوند]]: "و هرگاه [[عذاب]] بر ایشان [[واجب]] شود، برایشان جنبنده‌ای را از [[زمین]] بیرون آوریم که با ایشان[[سخن]] گوید؛ دانه چیست؟
فرمود: "ای [[ابوطفیل]]! از این در گذر!" گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! فدایت شوم، مرا از آن با خبر کن؛ فرمود: "آن، جنبنده‌ای است که [[غذا]] می‌خورد و در بازارها [[راه]] می‌رود و با [[زنان]] [[ازدواج]] می‌کند!" گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؟
فرمود: "ای [[ابوطفیل]]! از این در گذر!" گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! فدایت شوم، مرا از آن با خبر کن؛ فرمود: "آن، جنبنده‌ای است که [[غذا]] می‌خورد و در بازارها [[راه]] می‌رود و با [[زنان]] [[ازدواج]] می‌کند!" گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؟
فرمود: "محور [[زمین]] که [[زمین]] با آن [[آرامش]] می‌یابد" گفتم: "ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؟" فرمود: "صدیق این [[امت]] و [[فاروق]] و [[رئیس]] و ذو قرن آن!" گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؟ فرمود: "کسی که [[خداوند]] درباره‌اش فرموده است: "و او را شاهدی از خودش در پی آید و کسی که نزد او [[علم الکتاب]] است"؛ و کسی که به [[راستی و درستی]] آید و کسی که [[پیامبر]]{{صل}} را [[تصدیق]] کرد، من بودم، در حالی که همه [[مردم]] جز من و او [[کافر]] بودند"؛ گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؛ برایم نام ببر!
فرمود: "محور [[زمین]] که [[زمین]] با آن [[آرامش]] می‌یابد" گفتم: "ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؟" فرمود: "صدیق این [[امت]] و [[فاروق]] و [[رئیس]] و ذو قرن آن!" گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؟ فرمود: "کسی که [[خداوند]] درباره‌اش فرموده است: "و او را شاهدی از خودش در پی آید و کسی که نزد او [[علم الکتاب]] است"؛ و کسی که به [[راستی و درستی]] آید و کسی که [[پیامبر]]{{صل}} را [[تصدیق]] کرد، من بودم، در حالی که همه [[مردم]] جز من و او [[کافر]] بودند"؛ گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! او کیست؛ برایم نام ببر!
فرمود: "برایت نام بردم! ای [[ابوطفیل]]! به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر حتی بر همین شیعیانم که همراه آنان می‌جنگم و همین کسانی که به اطاعتم [[اقرار]] کرده و مرا [[امیرالمؤمنین]] نامیده و [[جهاد]] با مخالفانم را [[حلال]] دانسته‌اند، در آیم و یک ماه تمام درباره برخی حقایق کتابی که [[جبرئیل]] بر [[محمد]]{{صل}} نازل کرده است و از آن چه از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدهام، [[سخن]] بگویم، از گرد من پراکنده شوند و من با گروهی اندک اما بر [[حق]] مانند تو و امثال تو از شیعیانم تنها بمانم!"
فرمود: "برایت نام بردم! ای [[ابوطفیل]]! به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر حتی بر همین شیعیانم که همراه آنان می‌جنگم و همین کسانی که به اطاعتم [[اقرار]] کرده و مرا [[امیرالمؤمنین]] نامیده و [[جهاد]] با مخالفانم را [[حلال]] دانسته‌اند، در آیم و یک ماه تمام درباره برخی حقایق کتابی که [[جبرئیل]] بر [[محمد]]{{صل}} نازل کرده است و از آن چه از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدهام، [[سخن]] بگویم، از گرد من پراکنده شوند و من با گروهی اندک اما بر [[حق]] مانند تو و امثال تو از شیعیانم تنها بمانم!"
هراسیدم و گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! من و مانند من از گرد تو پراکنده می‌شویم یا می‌مانیم؟ فرمود: "نه، شما می‌مانید! " سپس رو کرد به من و فرمود: " همانا که امر ما، موضوعی سخت و دشوار است که آن را جز سه کس نشناسند و به آن نزدیک نشوند؛ فرشته‌ای [[مقرب]] یا [[پیامبری]]{{صل}} مرسل یا بندهای [[مؤمن]] که [[خداوند]] قلبش را برای [[ایمان]] آزموده باشد. ای [[ابوطفیل]]! [[رسول خدا]]{{صل}} در گذشت و [[مردم]] همه به [[گمراهی]] و [[نادانی]] [[مرتد]] شدند، مگر کسانی که [[خداوند]] آنان را با ما [[اهل بیت]]{{عم}} [[نجات]] داد و از [[ارتداد]] مصون داشت ".
هراسیدم و گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! من و مانند من از گرد تو پراکنده می‌شویم یا می‌مانیم؟ فرمود: "نه، شما می‌مانید! " سپس رو کرد به من و فرمود: " همانا که امر ما، موضوعی سخت و دشوار است که آن را جز سه کس نشناسند و به آن نزدیک نشوند؛ فرشته‌ای [[مقرب]] یا [[پیامبری]]{{صل}} مرسل یا بندهای [[مؤمن]] که [[خداوند]] قلبش را برای [[ایمان]] آزموده باشد. ای [[ابوطفیل]]! [[رسول خدا]]{{صل}} در گذشت و [[مردم]] همه به [[گمراهی]] و [[نادانی]] [[مرتد]] شدند، مگر کسانی که [[خداوند]] آنان را با ما [[اهل بیت]]{{عم}} [[نجات]] داد و از [[ارتداد]] مصون داشت ".
[[عمر بن اذینه]] گوید: سپس ابان [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] عامری را به من سپرد و یک ماه بعد درگذشت. این، همان نسخه [[کتاب سلیم بن قیس]] عامری هلالی است که آن را [[ابان بن ابی عیاش]] به من داد و برایم خواند. ابان گفت که وی آن را برای [[علی بن الحسین]]{{ع}} خواند و آن [[حضرت]] به او فرمود: "سلیم، راست گفته است؛ این، [[حدیث]] ماست و آن را می‌شناسیم<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۵۵۷- ۵۶۴.</ref>"
[[عمر بن اذینه]] گوید: سپس ابان [[کتاب سلیم بن قیس هلالی]] عامری را به من سپرد و یک ماه بعد درگذشت. این، همان نسخه [[کتاب سلیم بن قیس]] عامری هلالی است که آن را [[ابان بن ابی عیاش]] به من داد و برایم خواند. ابان گفت که وی آن را برای [[علی بن الحسین]]{{ع}} خواند و آن [[حضرت]] به او فرمود: "سلیم، راست گفته است؛ این، [[حدیث]] ماست و آن را می‌شناسیم<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۵۵۷- ۵۶۴.</ref>"
سرانجام
 
[[سلیم]] در اواخر سال ۷۶ [[هجری]]، در [[شهر]] نوبندجان [[فارس]]، در ۷۸ سالگی بدرود [[حیات]] گفت و ظاهراً در همان [[شهر]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>اسرار آل محمد{{صل}}، انصاری زنجانی، ص۲۹. ایشان می‌نویسد: تعیین سال ۷۶ هجری برای سال رحلت سلیم از مجموعه قرائن زیر به‌دست آمده است:حجاج در سال ۷۵ هجری با عنوان حاکم عراق به کوفه وارد شد. طبق تصریح أبان در آغاز کتاب سلیم، حجاج پس از ورود به عراق فورا سراغ سلیم را گرفت و سلیم هم فرار کرده، به نوبندجان رفت. همچنین ابان تصریح می‌کند که پس از ورود او به نوبندجان، دیری نپایید که سلیم از دنیا رفت. بنابراین از سال ۷۵ هجری زمان زیادی نگذشته بود که سلیم از دنیا رفته است و اگر حداکثر را در نظر بگیریم سال ۷۶ هجری خواهد بود.</ref>.
==سرانجام سلیم==
<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[سلیم بن قیس هلالی (مقاله)|مقاله «سلیم بن قیس هلالی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۳۷۱.</ref>
 
[[سلیم]] در اواخر سال ۷۶ [[هجری]]، در [[شهر]] نوبندجان [[فارس]]، در ۷۸ سالگی بدرود [[حیات]] گفت و ظاهراً در همان [[شهر]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>اسرار آل محمد{{صل}}، انصاری زنجانی، ص۲۹. ایشان می‌نویسد: تعیین سال ۷۶ هجری برای سال رحلت سلیم از مجموعه قرائن زیر به‌دست آمده است:حجاج در سال ۷۵ هجری با عنوان حاکم عراق به کوفه وارد شد. طبق تصریح أبان در آغاز کتاب سلیم، حجاج پس از ورود به عراق فورا سراغ سلیم را گرفت و سلیم هم فرار کرده، به نوبندجان رفت. همچنین ابان تصریح می‌کند که پس از ورود او به نوبندجان، دیری نپایید که سلیم از دنیا رفت. بنابراین از سال ۷۵ هجری زمان زیادی نگذشته بود که سلیم از دنیا رفته است و اگر حداکثر را در نظر بگیریم سال ۷۶ هجری خواهد بود.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[سلیم بن قیس هلالی (مقاله)|مقاله «سلیم بن قیس هلالی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۳۷۱.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش