جز
جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت'
جز (جایگزینی متن - 'ہ' به 'ه') |
جز (جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت') |
||
خط ۲۳۷: | خط ۲۳۷: | ||
*[[امام]]{{ع}} فرمود: "سبحان [[الله]]! [[خانه]]، [[خانه]] تو است و اجازه همه در اینجا با تو است؛ به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر جوابی که ایشان میخواهند بدهم، از گفتن [[ناسزا]] در نزد تو [[حیا]] میکنم، و چنانچه بر تو [[پیروز]] شوم، از [[ناتوانی]] تو [[شرم]] میکنم؛ پس کدامیک از آن دو را میپذیری و از کدامشان معذوری؟ و این را بدان که اگر من از این اجتماعشان با خبر بودم، به تعدادشان از [[بنیهاشم]] میآوردم، هرچند که ایشان با تمام جمعشان از من ترساناند؛ زیرا [[خداوند]] در حال و [[آینده]] ولی من است؛ پس به ایشان اجازه بده، تا سخن بگویند و من هم گوش میدهم، {{متن حدیث|وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ}}". | *[[امام]]{{ع}} فرمود: "سبحان [[الله]]! [[خانه]]، [[خانه]] تو است و اجازه همه در اینجا با تو است؛ به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر جوابی که ایشان میخواهند بدهم، از گفتن [[ناسزا]] در نزد تو [[حیا]] میکنم، و چنانچه بر تو [[پیروز]] شوم، از [[ناتوانی]] تو [[شرم]] میکنم؛ پس کدامیک از آن دو را میپذیری و از کدامشان معذوری؟ و این را بدان که اگر من از این اجتماعشان با خبر بودم، به تعدادشان از [[بنیهاشم]] میآوردم، هرچند که ایشان با تمام جمعشان از من ترساناند؛ زیرا [[خداوند]] در حال و [[آینده]] ولی من است؛ پس به ایشان اجازه بده، تا سخن بگویند و من هم گوش میدهم، {{متن حدیث|وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ}}". | ||
*پس ابتدا [[عمرو بن عثمان بن عفان]] گفت: "برای من خوشایند نیست که ببینم پس از کشته شدن [[خلیفه]]، [[عثمان بن عفان]] فردی از [[قبیله]] [[بنی عبدالمطلب]] بر روی [[زمین]] باقی مانده باشد، با اینکه او خواهرزاده اینان و منزلتش در [[پذیرش اسلام]] از همه [[افضل]] بود و در [[شرافت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} [[وابستگی]] داشت، ای [[بدا]] به این [[کرامت الهی]]! تا اینکه [[خون]] او را - به [[دلیل]] [[کینه]] و فتنهگری و [[حسد]] و [[طلب]] آنچه [[اهل]] آن نبودند - ریختند؛ با اینکه سابقه و [[منزلت]] او در نزد [[خدا]] و [[رسول]] و [[پذیرش اسلام]] بر هیچ کس پوشیده نبود؛ وای بر [[خواری]] و بیگناهی او! که [[امام حسن|حسن]] و سایر افراد [[بنی عبدالمطلب]] زنده بر روی [[زمین]] باشند و [[عثمان]] به [[خون]] خود رنگین و [[دفن]] شده باشد؛ با اینکه ما [[خون]] نوزده تن دیگر از بزرگان [[بنیامیه]] را که از کشته شدگان [[جنگ بدر]] هستند، از شما [[بنی عبدالمطلب]] [[طلب]] داریم.!" | *پس ابتدا [[عمرو بن عثمان بن عفان]] گفت: "برای من خوشایند نیست که ببینم پس از کشته شدن [[خلیفه]]، [[عثمان بن عفان]] فردی از [[قبیله]] [[بنی عبدالمطلب]] بر روی [[زمین]] باقی مانده باشد، با اینکه او خواهرزاده اینان و منزلتش در [[پذیرش اسلام]] از همه [[افضل]] بود و در [[شرافت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} [[وابستگی]] داشت، ای [[بدا]] به این [[کرامت الهی]]! تا اینکه [[خون]] او را - به [[دلیل]] [[کینه]] و فتنهگری و [[حسد]] و [[طلب]] آنچه [[اهل]] آن نبودند - ریختند؛ با اینکه سابقه و [[منزلت]] او در نزد [[خدا]] و [[رسول]] و [[پذیرش اسلام]] بر هیچ کس پوشیده نبود؛ وای بر [[خواری]] و بیگناهی او! که [[امام حسن|حسن]] و سایر افراد [[بنی عبدالمطلب]] زنده بر روی [[زمین]] باشند و [[عثمان]] به [[خون]] خود رنگین و [[دفن]] شده باشد؛ با اینکه ما [[خون]] نوزده تن دیگر از بزرگان [[بنیامیه]] را که از کشته شدگان [[جنگ بدر]] هستند، از شما [[بنی عبدالمطلب]] [[طلب]] داریم.!" | ||
*سپس [[عمرو عاص]] پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: "پسر [[ابوتراب]]! ما در پی تو فرستادیم تا همگی [[اقرار]] کنیم که پدرت؛ [[ابوبکر]] [[صدیق]] را [[مسموم]] ساخت، و در [[قتل]] [[عمر]] [[فاروق]] | *سپس [[عمرو عاص]] پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: "پسر [[ابوتراب]]! ما در پی تو فرستادیم تا همگی [[اقرار]] کنیم که پدرت؛ [[ابوبکر]] [[صدیق]] را [[مسموم]] ساخت، و در [[قتل]] [[عمر]] [[فاروق]] شرکت داشت و [[عثمان]] ذوالنورین را مظلومانه کشت، و ادعای مقامی را کرد که [[حق]] او نبود و در آن واقع شد" - و سپس آن [[فتنه]] را نام برد و به آن [[حضرت]] بد گفت -. | ||
*سپس (ادامه داد و) گفت: "شما ای [[بنی عبدالمطلب]]؛ [[خداوند]]، [[حکومت]] را به شما نبخشید که در آن آنچه را که برایتان جایز نیست، انجام دهید؛ سپس، تو ای [[امام حسن|حسن]] در دلت میگویی که [[امیرالمؤمنین]] توئی، با اینکه تو [[توانایی]] آن را نداری و... و این به خاطر [[بدی]] کار پدرت است، و ما تنها بدین خاطر تو را فراخواندیم که به تو و پدرت [[دشنام]] گوییم. و این را بدان که تو نمیتوانی بر ما [[عیب]] گرفته، ما را [[تکذیب]] کنی، و اگر [[فکر]] میکنی ما بر تو در مسئلهای [[دروغ]] بسته؛ در بیان [[باطل]]، [[زیادهروی]] و درباره تو خلاف [[حق]] ادعا کردهایم، حرف بزن، و گرنه بدان که تو و پدرت بدترین [[خلق]] خدایید، و [[خداوند]] [[شر]] پدرت را با [[قتل]] او از ما دور ساخت، و تو اکنون در دست ما [[گرفتاری]]؛ اگر بخواهیم تو را بکشیم، مختاریم و با این کار نزد [[خدا]] [[گناهکار]] نیستیم و نزد [[مردم]] عیبی نداریم"؛ | *سپس (ادامه داد و) گفت: "شما ای [[بنی عبدالمطلب]]؛ [[خداوند]]، [[حکومت]] را به شما نبخشید که در آن آنچه را که برایتان جایز نیست، انجام دهید؛ سپس، تو ای [[امام حسن|حسن]] در دلت میگویی که [[امیرالمؤمنین]] توئی، با اینکه تو [[توانایی]] آن را نداری و... و این به خاطر [[بدی]] کار پدرت است، و ما تنها بدین خاطر تو را فراخواندیم که به تو و پدرت [[دشنام]] گوییم. و این را بدان که تو نمیتوانی بر ما [[عیب]] گرفته، ما را [[تکذیب]] کنی، و اگر [[فکر]] میکنی ما بر تو در مسئلهای [[دروغ]] بسته؛ در بیان [[باطل]]، [[زیادهروی]] و درباره تو خلاف [[حق]] ادعا کردهایم، حرف بزن، و گرنه بدان که تو و پدرت بدترین [[خلق]] خدایید، و [[خداوند]] [[شر]] پدرت را با [[قتل]] او از ما دور ساخت، و تو اکنون در دست ما [[گرفتاری]]؛ اگر بخواهیم تو را بکشیم، مختاریم و با این کار نزد [[خدا]] [[گناهکار]] نیستیم و نزد [[مردم]] عیبی نداریم"؛ | ||
*سپس [[عتبة بن ابی سفیان]] گفت: "ای [[امام حسن|حسن]]! پدرت بدترین [[فرد]] قرشی برای [[قبیله قریش]] بود؛ او پیوند فامیلی را برید، و خونشان را ریخت، و تو از [[قاتلان عثمان]] هستی، و [[حق]]، این است که تو را بکشیم، و در این صورت ما بنا به همان [[حقّ]] قصاصی که در [[کتاب خدا]] آمده، با تو [[رفتار]] کرده و همگی [[قاتلان]] تو هستیم، و اما پدرت؛ خود [[خداوند]] او را کشت و شرّش را از ما دور ساخت، و اما درباره [[امید]] تو به [[خلافت]]؛ تو مرد این میدان و [[افضل]] از دیگران نیستی"؛ | *سپس [[عتبة بن ابی سفیان]] گفت: "ای [[امام حسن|حسن]]! پدرت بدترین [[فرد]] قرشی برای [[قبیله قریش]] بود؛ او پیوند فامیلی را برید، و خونشان را ریخت، و تو از [[قاتلان عثمان]] هستی، و [[حق]]، این است که تو را بکشیم، و در این صورت ما بنا به همان [[حقّ]] قصاصی که در [[کتاب خدا]] آمده، با تو [[رفتار]] کرده و همگی [[قاتلان]] تو هستیم، و اما پدرت؛ خود [[خداوند]] او را کشت و شرّش را از ما دور ساخت، و اما درباره [[امید]] تو به [[خلافت]]؛ تو مرد این میدان و [[افضل]] از دیگران نیستی"؛ |