امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان'
جز (جایگزینی متن - 'مانع' به 'مانع')
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
*[[محمد بن اسحاق]] گوید: پس از [[پیامبر]]{{صل}} هیچ کس به [[مقام]] و [[شرافت]] [[حسن بن علی]]{{ع}} نرسید؛ هرگاه [[امام حسن|حسن]]{{ع}} از منزلش بیرون می‌آمد و در جایی می‌نشست، [[مردم]] اطراف او جمع می‌شدند تا آن زمان که راه‌ها بسته می‌شد و پس از آن، به منزلش بازمی‌گشت. من در راه [[مکه]] او را دیدم، در حالی که از مرکبش پائین آمده بود و پیاده راه می‍رفت و [[مردم]] هم از وی [[پیروی]] کرده، پیاده حرکت می‍‌کردند، [[سعد بن ابی وقاص]] نیز در کنار ایشان پیاده راه می‌رفت<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۱۱.</ref>.
*[[محمد بن اسحاق]] گوید: پس از [[پیامبر]]{{صل}} هیچ کس به [[مقام]] و [[شرافت]] [[حسن بن علی]]{{ع}} نرسید؛ هرگاه [[امام حسن|حسن]]{{ع}} از منزلش بیرون می‌آمد و در جایی می‌نشست، [[مردم]] اطراف او جمع می‌شدند تا آن زمان که راه‌ها بسته می‌شد و پس از آن، به منزلش بازمی‌گشت. من در راه [[مکه]] او را دیدم، در حالی که از مرکبش پائین آمده بود و پیاده راه می‍رفت و [[مردم]] هم از وی [[پیروی]] کرده، پیاده حرکت می‍‌کردند، [[سعد بن ابی وقاص]] نیز در کنار ایشان پیاده راه می‌رفت<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۱۱.</ref>.
*[[نقل]] شده است، [[امام حسن]]{{ع}} از هفت سالگی در مجلس [[پیامبر اسلام]]{{صل}} حاضر می‌شد و مطالب [[وحی]] را می‌شنید و [[حفظ]] می‌کرد؛ آن‌گاه نزد مادرش می‌آمد و آن‌چه را که [[حفظ]] کرده بود، شرح می‌داد. پس هرگاه [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} نزد [[حضرت فاطمه زهرا]]{{ع}} می‌آمد، بخشی از [[وحی]] [[خدا]] را از آن بانو می‌شنید، و به او می‌فرمود: "یا [[فاطمه]]! این مطلب را از کجا می‌گوئی؟"
*[[نقل]] شده است، [[امام حسن]]{{ع}} از هفت سالگی در مجلس [[پیامبر اسلام]]{{صل}} حاضر می‌شد و مطالب [[وحی]] را می‌شنید و [[حفظ]] می‌کرد؛ آن‌گاه نزد مادرش می‌آمد و آن‌چه را که [[حفظ]] کرده بود، شرح می‌داد. پس هرگاه [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} نزد [[حضرت فاطمه زهرا]]{{ع}} می‌آمد، بخشی از [[وحی]] [[خدا]] را از آن بانو می‌شنید، و به او می‌فرمود: "یا [[فاطمه]]! این مطلب را از کجا می‌گوئی؟"
*او می‌فرمود: "پسرت، [[امام حسن|حسن]] برایم گفته است". روزی [[حضرت امیر]]{{ع}} در [[خانه]] [[پنهان]] شد و [[امام حسن]]{{ع}} مانند همیشه نزد مادرش [[فاطمه]]{{س}} آمد تا آنچه را که از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده بود، شرح دهد، ولی نتوانست سخن بگوید. [[فاطمه زهرا]]{{ع}} از این حالت او تعجب نمود! [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: "مادر جان! [[تعجب]] نکن! حتما شخص [[بزرگواری]] به سخن من گوش می‌دهد و گوش دادن وی مرا از [[سخن گفتن]] بازداشته است!". سپس [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از جای خود بیرون آمد و [[امام حسن]]{{ع}} را در آغوش کشید و بوسید<ref>مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷.</ref>.
*او می‌فرمود: "پسرت، [[امام حسن|حسن]] برایم گفته است". روزی [[حضرت امیر]]{{ع}} در [[خانه]] پنهان شد و [[امام حسن]]{{ع}} مانند همیشه نزد مادرش [[فاطمه]]{{س}} آمد تا آنچه را که از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده بود، شرح دهد، ولی نتوانست سخن بگوید. [[فاطمه زهرا]]{{ع}} از این حالت او تعجب نمود! [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: "مادر جان! [[تعجب]] نکن! حتما شخص [[بزرگواری]] به سخن من گوش می‌دهد و گوش دادن وی مرا از [[سخن گفتن]] بازداشته است!". سپس [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از جای خود بیرون آمد و [[امام حسن]]{{ع}} را در آغوش کشید و بوسید<ref>مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷.</ref>.
*روزی به [[امام حسن]]{{ع}} گفته شد: تو بزرگی مخصوصی داری!
*روزی به [[امام حسن]]{{ع}} گفته شد: تو بزرگی مخصوصی داری!
*ایشان فرمود: "بلکه من عزتمند هستم، چنانکه [[خدا]] در [[قرآن]] و در [[آیه]] هشتم [[سوره منافقون]] می‌فرماید: "[[عزت]] برای [[خدا]] و [[رسول]] و [[مؤمنین]] خواهد بود".
*ایشان فرمود: "بلکه من عزتمند هستم، چنانکه [[خدا]] در [[قرآن]] و در [[آیه]] هشتم [[سوره منافقون]] می‌فرماید: "[[عزت]] برای [[خدا]] و [[رسول]] و [[مؤمنین]] خواهد بود".
خط ۲۲۱: خط ۲۲۱:


==رازگشایی [[مخالفان]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}==
==رازگشایی [[مخالفان]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}==
*در کتاب‌های زیادی [[نقل]] شده است، در روزی [[مجلسی]] که در حضور [[معاویه]] تشکیل شده بود عده‌ای زخم خورده از [[آیین اسلام]] و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گرد هم آمدند و در حضور [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} نسبت‌های ناروا و دشنام‌های فراوانی به [[امیرالمؤمنین]] و [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} که خود [[شایسته]] آنها بودند، دادند. [[امام حسن]]{{ع}} هم در مقابل ایشان با اینکه تنها بود زوایای [[پنهان]] [[تاریخ]] و پیشینه افراد حاضر در مجلس را به طور صریح بیان فرمود. مناسب است این [[احتجاج]] به طور مشروح [[نقل]] شود تا محققان و [[پژوهشگران]] و خوانندگان گرامی با مطالعه این سخنان به شرایط و اوضاع [[حاکم]] که باعث شد [[امام حسن]]{{ع}} ترک [[مخاصمه]] و [[جنگ]] را بپذیرد، پی برده، زوایای مخفی را از نظر دور ندارند. و نیز توجه کنند که افراد حاضر در جلسه چه کسانی با چه پیشینه‌ای بوده‌اند و به چه قصدی گرد هم آمده بودند و به دنبال چه هدفی بوده‌اند.
*در کتاب‌های زیادی [[نقل]] شده است، در روزی [[مجلسی]] که در حضور [[معاویه]] تشکیل شده بود عده‌ای زخم خورده از [[آیین اسلام]] و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گرد هم آمدند و در حضور [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} نسبت‌های ناروا و دشنام‌های فراوانی به [[امیرالمؤمنین]] و [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} که خود [[شایسته]] آنها بودند، دادند. [[امام حسن]]{{ع}} هم در مقابل ایشان با اینکه تنها بود زوایای پنهان [[تاریخ]] و پیشینه افراد حاضر در مجلس را به طور صریح بیان فرمود. مناسب است این [[احتجاج]] به طور مشروح [[نقل]] شود تا محققان و [[پژوهشگران]] و خوانندگان گرامی با مطالعه این سخنان به شرایط و اوضاع [[حاکم]] که باعث شد [[امام حسن]]{{ع}} ترک [[مخاصمه]] و [[جنگ]] را بپذیرد، پی برده، زوایای مخفی را از نظر دور ندارند. و نیز توجه کنند که افراد حاضر در جلسه چه کسانی با چه پیشینه‌ای بوده‌اند و به چه قصدی گرد هم آمده بودند و به دنبال چه هدفی بوده‌اند.
*این ماجرا را [[طبرسی]] در [[احتجاج]]<ref>الاحتجاج طبرسی، ص۲۷۰-۲۹۳.</ref> با عنوان "[[احتجاج امام]] [[حسن بن علی]]{{عم}} بر گروهی از [[مخالفان]] و [[دشمنان]] نسبت به [[فضل]] و [[برتری]] [[پدر]] و خودش در حضور [[معاویه]]" چنین [[نقل]] کرده است: از [[شعبی]] و [[أبومخنف]] و [[یزید بن ابی‌ حبیب مصری]] [[نقل]] شده است که ایشان همگی گفته‌اند: در [[اسلام]] هیچ روزی درباره [[منازعه]] و [[مشاجره]] و [[مبالغه]] در [[کلام]] قومی مجتمع در یک مکان به پای آن روز نمی‌رسد که: [[عمرو بن عثمان بن عفان]]، [[عمرو بن عاص]]، [[عتبة بن أبی سفیان]]، [[ولید بن عقبة بن أبی معیط ]]و [[مغیرة بن شعبه]] نزد [[معاویة بن ابی سفیان]] [[اجتماع]] کرده، درباره یک امر هم‌نظر شدند.
*این ماجرا را [[طبرسی]] در [[احتجاج]]<ref>الاحتجاج طبرسی، ص۲۷۰-۲۹۳.</ref> با عنوان "[[احتجاج امام]] [[حسن بن علی]]{{عم}} بر گروهی از [[مخالفان]] و [[دشمنان]] نسبت به [[فضل]] و [[برتری]] [[پدر]] و خودش در حضور [[معاویه]]" چنین [[نقل]] کرده است: از [[شعبی]] و [[أبومخنف]] و [[یزید بن ابی‌ حبیب مصری]] [[نقل]] شده است که ایشان همگی گفته‌اند: در [[اسلام]] هیچ روزی درباره [[منازعه]] و [[مشاجره]] و [[مبالغه]] در [[کلام]] قومی مجتمع در یک مکان به پای آن روز نمی‌رسد که: [[عمرو بن عثمان بن عفان]]، [[عمرو بن عاص]]، [[عتبة بن أبی سفیان]]، [[ولید بن عقبة بن أبی معیط ]]و [[مغیرة بن شعبه]] نزد [[معاویة بن ابی سفیان]] [[اجتماع]] کرده، درباره یک امر هم‌نظر شدند.
*[[عمرو عاص]] خطاب به [[معاویه]] گفت: "آیا وقت آن نشده است که در پی [[حسن بن علی]]{{عم}} بفرستی تا اینجا حاضر شود؟ او [[سیره]] و روش پدرش را [[احیا]] کرده است و همه [[گوش به فرمان]] او شده‌اند و هرچه امر کند، [[اطاعت]] و هرچه بگوید، [[تصدیق]] می‌شود، و اگر کار این‌گونه ادامه یابد کارشان به بالاتر از این نیز خواهد رسید. اگر در پی او بفرستی، ما همگی او و پدرش را کوچک داشته، به هر دو [[دشنام]] می‌دهیم و [[قدر]] و [[منزلت]] هر دو را [[خوار]] می‌سازیم؛ ما اینجا می‌نشینیم تا این مطلب برایت روشن شود"؛
*[[عمرو عاص]] خطاب به [[معاویه]] گفت: "آیا وقت آن نشده است که در پی [[حسن بن علی]]{{عم}} بفرستی تا اینجا حاضر شود؟ او [[سیره]] و روش پدرش را [[احیا]] کرده است و همه [[گوش به فرمان]] او شده‌اند و هرچه امر کند، [[اطاعت]] و هرچه بگوید، [[تصدیق]] می‌شود، و اگر کار این‌گونه ادامه یابد کارشان به بالاتر از این نیز خواهد رسید. اگر در پی او بفرستی، ما همگی او و پدرش را کوچک داشته، به هر دو [[دشنام]] می‌دهیم و [[قدر]] و [[منزلت]] هر دو را [[خوار]] می‌سازیم؛ ما اینجا می‌نشینیم تا این مطلب برایت روشن شود"؛
خط ۲۴۵: خط ۲۴۵:
*"[[حمد]] و [[ستایش]] برای خداوندی است که اول شما را به اول ما [[هدایت]] کرد، و آخرتان را به آخر ما رهنمون شد، و [[صلوات]] و [[سلام]] [[خداوند]] بر جدم، [[محمد]] [[نبی]] و بر [[آل]] او باد! به گفتارم دقیق گوش کنید و [[علم]] و فهمتان را تا پایان آن نزد من به عاریت بگذارید. و ابتدا با تو سخن می‌گویم ای [[معاویه]]!"
*"[[حمد]] و [[ستایش]] برای خداوندی است که اول شما را به اول ما [[هدایت]] کرد، و آخرتان را به آخر ما رهنمون شد، و [[صلوات]] و [[سلام]] [[خداوند]] بر جدم، [[محمد]] [[نبی]] و بر [[آل]] او باد! به گفتارم دقیق گوش کنید و [[علم]] و فهمتان را تا پایان آن نزد من به عاریت بگذارید. و ابتدا با تو سخن می‌گویم ای [[معاویه]]!"
*سپس آن [[حضرت]] به [[معاویه]] فرمود: "ای ازرق! به [[خدا]] قسم کسی جز تو به من [[ناسزا]] نگفت و این [[ناسزا]] از جانب این گروه نبود، و جز تو به من [[دشنام]] نداد و این از جانب ایشان نبود، بلکه تنها تو به من [[ناسزا]] گفته و [[دشنام]] دادی، و این، از [[بدی]] [[رأی]] و [[سرکشی]] و [[حسد]] تو نسبت به ما و [[دشمنی]] قدیم و جدید شما با [[حضرت محمد]]{{صل}}،است.
*سپس آن [[حضرت]] به [[معاویه]] فرمود: "ای ازرق! به [[خدا]] قسم کسی جز تو به من [[ناسزا]] نگفت و این [[ناسزا]] از جانب این گروه نبود، و جز تو به من [[دشنام]] نداد و این از جانب ایشان نبود، بلکه تنها تو به من [[ناسزا]] گفته و [[دشنام]] دادی، و این، از [[بدی]] [[رأی]] و [[سرکشی]] و [[حسد]] تو نسبت به ما و [[دشمنی]] قدیم و جدید شما با [[حضرت محمد]]{{صل}}،است.
*و این را بدان ای ازرق! اگر این گروه در [[مسجد رسول]] [[خدا]] و در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] با من روبرو می‌شدند، هرگز نمی‌توانستند کلمه‌ای بر زبان رانده، این‌گونه با من روبرو شوند. پس ای گروهی که علیه من [[متحد]] شده‌اید، خوب گوش دهید، و هیچ حقی را که بدان واقف‌اید از من [[پنهان]] و هیچ باطلی که از زبانم جاری شد؛ [[تصدیق]] نکنید، و با تو آغاز می‌کنم ای [[معاویه]]، و البته کمتر از آن‌چه لایق توست، خواهم گفت؛
*و این را بدان ای ازرق! اگر این گروه در [[مسجد رسول]] [[خدا]] و در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] با من روبرو می‌شدند، هرگز نمی‌توانستند کلمه‌ای بر زبان رانده، این‌گونه با من روبرو شوند. پس ای گروهی که علیه من [[متحد]] شده‌اید، خوب گوش دهید، و هیچ حقی را که بدان واقف‌اید از من پنهان و هیچ باطلی که از زبانم جاری شد؛ [[تصدیق]] نکنید، و با تو آغاز می‌کنم ای [[معاویه]]، و البته کمتر از آن‌چه لایق توست، خواهم گفت؛
*شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا هیچ می‌دانید آن مردی که به او [[دشنام]] دادید، هموست که با [[رسول خدا]]{{صل}} بر دو [[قبله]] [[نماز]] گزارد و تو خود به چشم خود آن منظره را دیده‌ای، در حالی که در [[گمراهی]] بوده و "[[لات]]" و "[[عزی]]" را می‌پرستیدی؟ همان شخصیتی که در دو [[بیعت]] شرکت جست: [[بیعت رضوان]] و [[بیعت]] [[فتح]]، و تو ای [[معاویه]] در [[بیعت]] نخست، [[کافر]]، و در [[بیعت]] دوم، ناکث و عهدشکن بودی؟
*شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا هیچ می‌دانید آن مردی که به او [[دشنام]] دادید، هموست که با [[رسول خدا]]{{صل}} بر دو [[قبله]] [[نماز]] گزارد و تو خود به چشم خود آن منظره را دیده‌ای، در حالی که در [[گمراهی]] بوده و "[[لات]]" و "[[عزی]]" را می‌پرستیدی؟ همان شخصیتی که در دو [[بیعت]] شرکت جست: [[بیعت رضوان]] و [[بیعت]] [[فتح]]، و تو ای [[معاویه]] در [[بیعت]] نخست، [[کافر]]، و در [[بیعت]] دوم، ناکث و عهدشکن بودی؟
*سپس فرمود: شما را به [[خدا]] [[سوگند]]، آیا می‌دانید – آن‌چه من می‌گویم [[حق]] است – [[علی]]{{ع}} در روز [[بدر]] با شما روبرو شد، در حالی که [[پرچم]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اهل]] [[ایمان]] را در دست داشت، و ای [[معاویه]] در دست تو [[پرچم]] [[مشرکان]] بود و تو در آن روز به [[پرستش]] [[لات]] و [[عزی]] مشغول بودی، و [[جنگ]] با [[رسول خدا]]{{صل}} را [[واجب]] می‌پنداشتی؟ و آن [[حضرت]] در روز [[احد]] در حالی با شما روبرو شد که در دستش [[پرچم]] [[رسول خدا]]{{صل}} و در دست تو ای [[معاویه]] [[پرچم]] [[مشرکان]] بود؟ و در روز [[احزاب]] ([[جنگ خندق]]) نیز [[پرچم]] [[رسول خدا]]{{صل}} در دست او بود و [[پرچم]] [[مشرکان]] در دست تو؛ هر کدام این موارد [[حجت]] او را غالب و دعوتش را [[آشکار]] و او را [[پیروز]] میدان می‌سازد، و در تمامی این موارد، اظهار [[رضایت]] در رخسار [[مبارک]] [[پیامبر]]{{صل}} از وی هویدا، و اظهار [[نارضایتی]] و غضبش بر تو [[آشکار]] بود.
*سپس فرمود: شما را به [[خدا]] [[سوگند]]، آیا می‌دانید – آن‌چه من می‌گویم [[حق]] است – [[علی]]{{ع}} در روز [[بدر]] با شما روبرو شد، در حالی که [[پرچم]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اهل]] [[ایمان]] را در دست داشت، و ای [[معاویه]] در دست تو [[پرچم]] [[مشرکان]] بود و تو در آن روز به [[پرستش]] [[لات]] و [[عزی]] مشغول بودی، و [[جنگ]] با [[رسول خدا]]{{صل}} را [[واجب]] می‌پنداشتی؟ و آن [[حضرت]] در روز [[احد]] در حالی با شما روبرو شد که در دستش [[پرچم]] [[رسول خدا]]{{صل}} و در دست تو ای [[معاویه]] [[پرچم]] [[مشرکان]] بود؟ و در روز [[احزاب]] ([[جنگ خندق]]) نیز [[پرچم]] [[رسول خدا]]{{صل}} در دست او بود و [[پرچم]] [[مشرکان]] در دست تو؛ هر کدام این موارد [[حجت]] او را غالب و دعوتش را [[آشکار]] و او را [[پیروز]] میدان می‌سازد، و در تمامی این موارد، اظهار [[رضایت]] در رخسار [[مبارک]] [[پیامبر]]{{صل}} از وی هویدا، و اظهار [[نارضایتی]] و غضبش بر تو [[آشکار]] بود.
خط ۳۷۹: خط ۳۷۹:
#از [[امام حسن]]{{ع}} درباره خوش‌گذران‌ترین و بدگذران‌ترین [[مردم]] سؤال شد؛ آن [[حضرت]] در پاسخ فرمود: "خوشگذران‌ترین [[مردم]] کسی است که دیگران را در [[زندگی]] خود شرکت دهد. و بدگذران‌ترین آنها کسی است که در (سایه) زندگی‌اش کسی [[زندگی]] نکند". و نیز فرمود: از دست رفتن [[حاجت]]، بهتر است از خواستن آن از نااهل، و بدتر از [[مصیبت]]، بدخویی است و [[انتظار فرج]]، [[بندگی]] است<ref>{{متن حدیث|فَوْتُ الْحَاجَةِ خَيْرٌ مِنْ طَلَبِهَا مِنْ غَيْرِ أَهْلِهَا وَ أَشَدُّ مِنَ الْمُصِيبَةِ سُوءُ الْخُلُقِ مِنْهَا وَ الْعِبَادَةُ انْتِظَارُ الْفَرَجِ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#از [[امام حسن]]{{ع}} درباره خوش‌گذران‌ترین و بدگذران‌ترین [[مردم]] سؤال شد؛ آن [[حضرت]] در پاسخ فرمود: "خوشگذران‌ترین [[مردم]] کسی است که دیگران را در [[زندگی]] خود شرکت دهد. و بدگذران‌ترین آنها کسی است که در (سایه) زندگی‌اش کسی [[زندگی]] نکند". و نیز فرمود: از دست رفتن [[حاجت]]، بهتر است از خواستن آن از نااهل، و بدتر از [[مصیبت]]، بدخویی است و [[انتظار فرج]]، [[بندگی]] است<ref>{{متن حدیث|فَوْتُ الْحَاجَةِ خَيْرٌ مِنْ طَلَبِهَا مِنْ غَيْرِ أَهْلِهَا وَ أَشَدُّ مِنَ الْمُصِيبَةِ سُوءُ الْخُلُقِ مِنْهَا وَ الْعِبَادَةُ انْتِظَارُ الْفَرَجِ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#[[نقل]] شده است، "روزی آن [[حضرت]] پسران خود و پسران [[برادر]] خود را فراخواند؛ پس فرمود: "ای پسرانم و ای پسران برادرم! شما [[کودکان]] قومی هستید و نزدیک است که بزرگان قومی دیگر باشید؛ پس [[علم]] را فرا گیرید و هر کس از شما نمی‌تواند آن را [[روایت]] کند یا [[حفظ]] نماید، آن را بنویسد و در خانه‌اش قرار دهد"<ref>تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#[[نقل]] شده است، "روزی آن [[حضرت]] پسران خود و پسران [[برادر]] خود را فراخواند؛ پس فرمود: "ای پسرانم و ای پسران برادرم! شما [[کودکان]] قومی هستید و نزدیک است که بزرگان قومی دیگر باشید؛ پس [[علم]] را فرا گیرید و هر کس از شما نمی‌تواند آن را [[روایت]] کند یا [[حفظ]] نماید، آن را بنویسد و در خانه‌اش قرار دهد"<ref>تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#[[نقل]] شده است، "روزی شخصی به آن [[حضرت]] گفت: "من از [[مرگ]] می‌ترسم"؛ [[حضرت]] فرمودند: "بدان جهت است که مالت را عقب گذاشته‌ای و اگر آن را پیش فرستاده بودی، تو را شادمان می‌ساخت که به آن برسی". روزی [[معاویه]] به آن [[حضرت]] عرض کرد: "در [[پادشاهی]] ما چه بر ما [[واجب]] است؟" [[امام مجتبی]]{{ع}} در پاسخ وی فرمود: "همان‌چه [[سلیمان]] بن [[داود]] گفت"؛ [[معاویه]] گفت: "[[سلیمان]] بن [[داود]] چه گفت؟" [[حضرت]] فرمود: "به بعضی [[اصحاب]] خود گفت: "آیا می‌دانی بر [[پادشاه]] در کشورش چه [[واجب]] است، و آن‌چه هرگاه [[واجب]] آن را انجام دهد، به او زیانی ندارد، چیست؟ در [[پنهان]] و [[آشکار]]، از [[خدا]] بترسد، و در [[خشم]] و [[خشنودی]] [[عدالت]] کند، و در [[ناداری]] و [[توانگری]] [[میانه‌روی]] نماید و [[مال]] را به [[زور]] نگیرد و آنها را به [[اسراف]] و [[افراط]] نخورد؛ هر بهره‌ای که از دنیایش میبرد؛ هرگاه بدان خصال آراسته باشد، زیانی به او نمی‌رساند"<ref>تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#[[نقل]] شده است، "روزی شخصی به آن [[حضرت]] گفت: "من از [[مرگ]] می‌ترسم"؛ [[حضرت]] فرمودند: "بدان جهت است که مالت را عقب گذاشته‌ای و اگر آن را پیش فرستاده بودی، تو را شادمان می‌ساخت که به آن برسی". روزی [[معاویه]] به آن [[حضرت]] عرض کرد: "در [[پادشاهی]] ما چه بر ما [[واجب]] است؟" [[امام مجتبی]]{{ع}} در پاسخ وی فرمود: "همان‌چه [[سلیمان]] بن [[داود]] گفت"؛ [[معاویه]] گفت: "[[سلیمان]] بن [[داود]] چه گفت؟" [[حضرت]] فرمود: "به بعضی [[اصحاب]] خود گفت: "آیا می‌دانی بر [[پادشاه]] در کشورش چه [[واجب]] است، و آن‌چه هرگاه [[واجب]] آن را انجام دهد، به او زیانی ندارد، چیست؟ در پنهان و [[آشکار]]، از [[خدا]] بترسد، و در [[خشم]] و [[خشنودی]] [[عدالت]] کند، و در [[ناداری]] و [[توانگری]] [[میانه‌روی]] نماید و [[مال]] را به [[زور]] نگیرد و آنها را به [[اسراف]] و [[افراط]] نخورد؛ هر بهره‌ای که از دنیایش میبرد؛ هرگاه بدان خصال آراسته باشد، زیانی به او نمی‌رساند"<ref>تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#همچنین فرمود: هرگاه کسی از [[پیامبر خدا]] حاجتی می‌خواست، او را بازنمی گرداند مگر اینکه خواسته او را روا میکرد و اگر در توانش نبود، به او سخن [[نیک]] میفرمود<ref>{{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِذَا سَأَلَهُ أَحَدٌ حَاجَةً لَمْ يَرُدَّهُ إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#همچنین فرمود: هرگاه کسی از [[پیامبر خدا]] حاجتی می‌خواست، او را بازنمی گرداند مگر اینکه خواسته او را روا میکرد و اگر در توانش نبود، به او سخن [[نیک]] میفرمود<ref>{{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِذَا سَأَلَهُ أَحَدٌ حَاجَةً لَمْ يَرُدَّهُ إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
#[[نقل]] شده است، "روزی [[امام حسن]] به داستان‌سرایی برخورد کرد که بر در [[مسجد پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} قصه می‌گفت؛ پس [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: "تو چه کاره‌ای؟" گفت: "ای پسر [[پیامبر خدا]]! من قصه گویم"؛ [[حضرت]] فرمود: "[[دروغ]] گفتی! قصه‌گو [[محمد]]{{صل}} است؛ خدای - عزوجل - گفته است: {{متن قرآن|فَاقْصُصِ الْقَصَصَ}}<ref>«پس این داستان را باز گوی» سوره اعراف، آیه ۱۷۶.</ref>؛ گفت: "پس من [[پند]] دهنده‌ام"؛ دوباره فرمود: "[[دروغ]] گفتی! [[پند]] دهنده [[محمد]]{{صل}} است؛ خدای – عزوجل - فرموده است: {{متن قرآن|فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ}}<ref>«پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای» سوره غاشیه، آیه ۲۱.</ref>. گفت: "پس من چه کاره‌ام؟" ([[امام]]){{ع}} فرمود: "مردی پر ادعا"<ref>تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۹.</ref>.
#[[نقل]] شده است، "روزی [[امام حسن]] به داستان‌سرایی برخورد کرد که بر در [[مسجد پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} قصه می‌گفت؛ پس [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: "تو چه کاره‌ای؟" گفت: "ای پسر [[پیامبر خدا]]! من قصه گویم"؛ [[حضرت]] فرمود: "[[دروغ]] گفتی! قصه‌گو [[محمد]]{{صل}} است؛ خدای - عزوجل - گفته است: {{متن قرآن|فَاقْصُصِ الْقَصَصَ}}<ref>«پس این داستان را باز گوی» سوره اعراف، آیه ۱۷۶.</ref>؛ گفت: "پس من [[پند]] دهنده‌ام"؛ دوباره فرمود: "[[دروغ]] گفتی! [[پند]] دهنده [[محمد]]{{صل}} است؛ خدای – عزوجل - فرموده است: {{متن قرآن|فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ}}<ref>«پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای» سوره غاشیه، آیه ۲۱.</ref>. گفت: "پس من چه کاره‌ام؟" ([[امام]]){{ع}} فرمود: "مردی پر ادعا"<ref>تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۹.</ref>.
۲۱۷٬۵۷۱

ویرایش