جز
جایگزینی متن - 'فرد' به 'فرد'
جز (جایگزینی متن - 'فرد' به 'فرد') |
|||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
*'''بررسی نظریه دوم:''' | *'''بررسی نظریه دوم:''' | ||
*نظریه دوم نیز مردود است؛ زیرا مراد از [[خلیفه]] شخص [[حقیقی]] [[آدم]]{{ع}} نیست، بلکه مراد [[شخصیت حقوقی]] [[آدم]] و [[مقام]] شامخ [[انسانیت]] به کمال رسیده است و [[دلیل]] بر آن، اولاً: بیان [[جعل]] [[خلیفه]] به صورت جمله اسمیه که مفیدِ استمرار است و ثانیاً: [[پرسش]] استفهامی [[فرشتگان]] است: {{متن قرآن|قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ}}<ref>«گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> | *نظریه دوم نیز مردود است؛ زیرا مراد از [[خلیفه]] شخص [[حقیقی]] [[آدم]]{{ع}} نیست، بلکه مراد [[شخصیت حقوقی]] [[آدم]] و [[مقام]] شامخ [[انسانیت]] به کمال رسیده است و [[دلیل]] بر آن، اولاً: بیان [[جعل]] [[خلیفه]] به صورت جمله اسمیه که مفیدِ استمرار است و ثانیاً: [[پرسش]] استفهامی [[فرشتگان]] است: {{متن قرآن|قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ}}<ref>«گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> | ||
*چون ظاهر [[آیه شریفه]] خصوصاً به قرینه [[تقابل]] بین {{متن قرآن|مَنْ يُفْسِدُ}} و {{متن قرآن|نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ}}، [[افساد]] یک نوع در مقابل [[اصلاح]] نوع دیگر از موجودات همانند [[فرشتگان]] است. پس [[اعتراض]] به | *چون ظاهر [[آیه شریفه]] خصوصاً به قرینه [[تقابل]] بین {{متن قرآن|مَنْ يُفْسِدُ}} و {{متن قرآن|نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ}}، [[افساد]] یک نوع در مقابل [[اصلاح]] نوع دیگر از موجودات همانند [[فرشتگان]] است. پس [[اعتراض]] به فرد نبوده، بلکه به نوع [[انسان]] بوده که در بین آنان [[افساد]] و [[خونریزی]] تحقق مییابد و آن سؤال، حاکی از [[درک]] [[فرشتگان]] از استمرار [[خلافت]] و عدم انحصار آن در خصوص [[آدم]]{{ع}} بوده است. [[دلیل]] دیگر، [[جعل]] [[خلافت]] برای [[حضرت داوود]]{{ع}} است:{{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.</ref>؛ از [[آیه]] مذکور، عدم اختصاص [[خلافت]] برای [[حضرت آدم]]{{ع}} استفاده میشود. | ||
*برای ردّ دو نظریه اول، افزون بر قراین متصل [[سیاق]] [[آیه شریفه]] که ذکر شد، قراین منفصل در قالب [[روایات]] نیز وجود دارد که اولاً: مستخلفٌعنه [[ذات اقدس خداوند]] است و از [[آدم]]{{ع}} تعبیر به [[خلیفةالله]] شده است؛ و ثانیاً: از [[انسانهای کامل]] از [[ذریه]] او تعبیر به [[خلفا]] میشود که دلالت بر عدم اختصاص [[خلافت]] بر [[حضرت آدم]]{{ع}} دارد. در [[زیارات]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} از آنان نیز تعبیر به [[خلیفةالله]]<ref>البلدالامین، ص۲۸۵ و ۲۹۴؛ مصباح الکفعمی، فصل ۴۱، ص۴۸۷؛ بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۱۶، باب ۷.</ref>، و در [[روایات]] نیز تعبیر به خلفاءالله<ref>الکافی، ج۱، ص۱۹۳، باب ان الائمة{{عم}} خلفاء الله عزوجل فی ارضه...؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷.</ref> شده است و در بعضی [[روایات]] آمده: بعد از آنکه [[آدم]]{{ع}}، [[فرشتگان]] را از اسما با خبر ساخت، آنان دانستند که آن [[حضرت]] و [[انسانهای کامل]] از [[ذریه]] او به [[مقام خلافت]] شایستهترند:{{متن حدیث|فَعَلِمُوا أَنَّهُمْ أَحَقُّ بِأَنْ يَكُونُوا خُلَفَاءَ الله فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى بَرِيَّتِهِ...}}<ref>برهان، ج۱، ص۷۳، ح۲؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۸۴، باب ۶، ح۳۸.</ref>. و نظیر آن، [[حدیث]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است: {{متن حدیث|قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: ... إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ أَنْبِيَاءَ وَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَ عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...}}<ref> نورالثقلین، ج۱، ص۵۲، ح۸۰.</ref>. این [[روایت]] به ضمیمه [[روایت]] دیگری که در ذیل [[آیه خلافت]] [[حضرت آدم]]{{ع}} وارد شده و در آن از او نیز به اولین [[خلیفةالله]] تعبیر شده است: {{متن حدیث|فَكَانَ آدَمُ أَوَّلَ خَلِيفَةِ اللَّهِ}}<ref>برهان، ج۱، ص۷۵، ح۱۳.</ref>؛ نتیجه میدهد که مجعول در [[آیه خلافت]]، [[آدم]]{{ع}} و هر [[انسان کامل]] دیگری است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۵۳-۵۴.</ref> | *برای ردّ دو نظریه اول، افزون بر قراین متصل [[سیاق]] [[آیه شریفه]] که ذکر شد، قراین منفصل در قالب [[روایات]] نیز وجود دارد که اولاً: مستخلفٌعنه [[ذات اقدس خداوند]] است و از [[آدم]]{{ع}} تعبیر به [[خلیفةالله]] شده است؛ و ثانیاً: از [[انسانهای کامل]] از [[ذریه]] او تعبیر به [[خلفا]] میشود که دلالت بر عدم اختصاص [[خلافت]] بر [[حضرت آدم]]{{ع}} دارد. در [[زیارات]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} از آنان نیز تعبیر به [[خلیفةالله]]<ref>البلدالامین، ص۲۸۵ و ۲۹۴؛ مصباح الکفعمی، فصل ۴۱، ص۴۸۷؛ بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۱۶، باب ۷.</ref>، و در [[روایات]] نیز تعبیر به خلفاءالله<ref>الکافی، ج۱، ص۱۹۳، باب ان الائمة{{عم}} خلفاء الله عزوجل فی ارضه...؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷.</ref> شده است و در بعضی [[روایات]] آمده: بعد از آنکه [[آدم]]{{ع}}، [[فرشتگان]] را از اسما با خبر ساخت، آنان دانستند که آن [[حضرت]] و [[انسانهای کامل]] از [[ذریه]] او به [[مقام خلافت]] شایستهترند:{{متن حدیث|فَعَلِمُوا أَنَّهُمْ أَحَقُّ بِأَنْ يَكُونُوا خُلَفَاءَ الله فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى بَرِيَّتِهِ...}}<ref>برهان، ج۱، ص۷۳، ح۲؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۸۴، باب ۶، ح۳۸.</ref>. و نظیر آن، [[حدیث]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است: {{متن حدیث|قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: ... إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ أَنْبِيَاءَ وَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَ عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...}}<ref> نورالثقلین، ج۱، ص۵۲، ح۸۰.</ref>. این [[روایت]] به ضمیمه [[روایت]] دیگری که در ذیل [[آیه خلافت]] [[حضرت آدم]]{{ع}} وارد شده و در آن از او نیز به اولین [[خلیفةالله]] تعبیر شده است: {{متن حدیث|فَكَانَ آدَمُ أَوَّلَ خَلِيفَةِ اللَّهِ}}<ref>برهان، ج۱، ص۷۵، ح۱۳.</ref>؛ نتیجه میدهد که مجعول در [[آیه خلافت]]، [[آدم]]{{ع}} و هر [[انسان کامل]] دیگری است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۵۳-۵۴.</ref> | ||
*'''بررسی نظریه سوم و چهارم:''' | *'''بررسی نظریه سوم و چهارم:''' | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۵: | ||
*چنین تصویری از [[جعل]] [[خلیفه]] از جانب [[خداوند]]، [[شایسته]] [[ذات ربوبی]] او نیست؛ از اینرو، باید [[اذعان]] کرد که ممکن است ما نتوانیم به [[حکمت]] اصلی این کار پی ببریم، چنانکه [[ملاصدرا]]، [[فیلسوف]] بزرگ [[جهان اسلام]]، سر و [[راز]] خلافت [[انسان]] از جانب [[خداوند]] را از امور پیچیدهای دانسته است که [[انسانها]] به آن [[دست]] نمییابند، مگر آنکه [[خداوند]]، خود آن را بازگوید<ref>{{عربی|واعلم إنّ سرّ خلافة الإنسان للّه من غوامض العلوم التي لم يمكن الإطّلاع عليها إلا بتوقيف اللّه عباده عليها بالوحي أو ما ينتمي إليه}}. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۹. ملاصدرا، خود را تبیین سرّ خلافت انسان برای خداوند چنین میگوید: هنگامی که صفات خداوند اقتضای بسط مملکت الوهی او را کرد، تحقق چنین امری به آفرینش مخلوقات، تسخیر اشیا و تدبیر ممالک بود و از آنجا که مباشرت ذات قدیم وی به چنین امور حادثی، جداً بعید بود، به جعل خلیفهای برای خود دست زد. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۲؛ و نیز ر.ک: احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ محمد عزت دروزة، التفسیر الحدیث، ج۶، ص۱۵۷.</ref>. برخی دیگر از [[مفسران]] نیز [[حقیقت]] خلافت را در [[حق]] [[خداوند متعال]]، ممتنع دانستهاند<ref>محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۳۸۶.</ref>. | *چنین تصویری از [[جعل]] [[خلیفه]] از جانب [[خداوند]]، [[شایسته]] [[ذات ربوبی]] او نیست؛ از اینرو، باید [[اذعان]] کرد که ممکن است ما نتوانیم به [[حکمت]] اصلی این کار پی ببریم، چنانکه [[ملاصدرا]]، [[فیلسوف]] بزرگ [[جهان اسلام]]، سر و [[راز]] خلافت [[انسان]] از جانب [[خداوند]] را از امور پیچیدهای دانسته است که [[انسانها]] به آن [[دست]] نمییابند، مگر آنکه [[خداوند]]، خود آن را بازگوید<ref>{{عربی|واعلم إنّ سرّ خلافة الإنسان للّه من غوامض العلوم التي لم يمكن الإطّلاع عليها إلا بتوقيف اللّه عباده عليها بالوحي أو ما ينتمي إليه}}. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۹. ملاصدرا، خود را تبیین سرّ خلافت انسان برای خداوند چنین میگوید: هنگامی که صفات خداوند اقتضای بسط مملکت الوهی او را کرد، تحقق چنین امری به آفرینش مخلوقات، تسخیر اشیا و تدبیر ممالک بود و از آنجا که مباشرت ذات قدیم وی به چنین امور حادثی، جداً بعید بود، به جعل خلیفهای برای خود دست زد. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۲؛ و نیز ر.ک: احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ محمد عزت دروزة، التفسیر الحدیث، ج۶، ص۱۵۷.</ref>. برخی دیگر از [[مفسران]] نیز [[حقیقت]] خلافت را در [[حق]] [[خداوند متعال]]، ممتنع دانستهاند<ref>محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۳۸۶.</ref>. | ||
*برخی [[مفسران اهل سنت]] بر این باورند که [[خداوند متعال]]، به [[دلیل]] [[قصور]] [[عالم هستی]] از قبول [[فیض]]، [[جانشین]] و خلیفهای در [[زمین]] قرار داد تا [[واسطه فیض]] باشد<ref>عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱، ص۱۲۷. گفتنی است که این آموزه را بزرگان عرفان نیز پذیرفتهاند. ر.ک: رضا نوروزی، خلافت الهی از دیدگاه شریعت و عرفان، پایاننامه کارشناسی ارشد، ص۵۵-۵۷.</ref>. اگر چه [[اذعان]] به چنین حقیقتی، ما را به [[ارزش]] والای [[خلیفه]] آشناتر میسازد، میتوان در [[تبیین]] بهتر [[حکمت]] [[جعل]] [[خلیفه]]، چنین گفت که بیگمان، [[خداوند متعال]] و [[حکیم]] برنامهای بر روی [[زمین]] داشته که با توجه به اینکه خودش با این دنیای مادی سنخیت نداشته است، میبایست برای اجرای کردن آن برنامهها، [[جانشینی]] برای خود [[انتخاب]] میکرد. همچنین میتوان [[حدس]] زد که آن برنامه، همان [[تکامل انسان]] بوده است. روشن است که برای رسیدن به این [[هدف]]، به وجود راهنمایانی نیاز است که خود [[هدایت]] شده باشند و زمینه [[هدایت]] دیگران را نیز فراهم آورند. بنابراین، [[هدف]] با یکی از [[اهداف]] [[خداوند]] از [[جعل]] [[خلیفه]] بر روی [[زمین]]، همان [[هدایت]] انسانهاست. افزون بر آن، یکی از [[وظایف]] [[خلیفة الله]] به کمال رساندن [[بندگان]] خداست؛ با چنین تحلیلی میتوان مدعی شد که [[جعل]] [[خلیفه]] از سوی [[خداوند]]، نه تنها امری جایز و واقع شده است، بلکه امری ضروری به شمار میرود. البته، این سخن به آن معنا نیست که [[خلیفه خدا]] تنها در امر [[هدایت]] [[انسانها]]، از جانب [[خداوند]] [[حکم]] و [[اذن]] خلافت دارد؛ به دیگر سخن، این تحلیل [[دست]] کم یکی از حوزههای خلافت [[خلیفة الله]] را [[تبیین]] میکند، اما اینکه [[خلیفه خدا]] در امور دیگری غیر از [[راهنمایی]] [[انسانها]] نیز [[شأن]] و [[اذن]] خلافت را داشته باشد، امری عجیب و ناسازگار با [[روح]] [[آیات قرآن کریم]] نیست. | *برخی [[مفسران اهل سنت]] بر این باورند که [[خداوند متعال]]، به [[دلیل]] [[قصور]] [[عالم هستی]] از قبول [[فیض]]، [[جانشین]] و خلیفهای در [[زمین]] قرار داد تا [[واسطه فیض]] باشد<ref>عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱، ص۱۲۷. گفتنی است که این آموزه را بزرگان عرفان نیز پذیرفتهاند. ر.ک: رضا نوروزی، خلافت الهی از دیدگاه شریعت و عرفان، پایاننامه کارشناسی ارشد، ص۵۵-۵۷.</ref>. اگر چه [[اذعان]] به چنین حقیقتی، ما را به [[ارزش]] والای [[خلیفه]] آشناتر میسازد، میتوان در [[تبیین]] بهتر [[حکمت]] [[جعل]] [[خلیفه]]، چنین گفت که بیگمان، [[خداوند متعال]] و [[حکیم]] برنامهای بر روی [[زمین]] داشته که با توجه به اینکه خودش با این دنیای مادی سنخیت نداشته است، میبایست برای اجرای کردن آن برنامهها، [[جانشینی]] برای خود [[انتخاب]] میکرد. همچنین میتوان [[حدس]] زد که آن برنامه، همان [[تکامل انسان]] بوده است. روشن است که برای رسیدن به این [[هدف]]، به وجود راهنمایانی نیاز است که خود [[هدایت]] شده باشند و زمینه [[هدایت]] دیگران را نیز فراهم آورند. بنابراین، [[هدف]] با یکی از [[اهداف]] [[خداوند]] از [[جعل]] [[خلیفه]] بر روی [[زمین]]، همان [[هدایت]] انسانهاست. افزون بر آن، یکی از [[وظایف]] [[خلیفة الله]] به کمال رساندن [[بندگان]] خداست؛ با چنین تحلیلی میتوان مدعی شد که [[جعل]] [[خلیفه]] از سوی [[خداوند]]، نه تنها امری جایز و واقع شده است، بلکه امری ضروری به شمار میرود. البته، این سخن به آن معنا نیست که [[خلیفه خدا]] تنها در امر [[هدایت]] [[انسانها]]، از جانب [[خداوند]] [[حکم]] و [[اذن]] خلافت دارد؛ به دیگر سخن، این تحلیل [[دست]] کم یکی از حوزههای خلافت [[خلیفة الله]] را [[تبیین]] میکند، اما اینکه [[خلیفه خدا]] در امور دیگری غیر از [[راهنمایی]] [[انسانها]] نیز [[شأن]] و [[اذن]] خلافت را داشته باشد، امری عجیب و ناسازگار با [[روح]] [[آیات قرآن کریم]] نیست. | ||
*به نظر میرسد، توجه به [[قواعد]] ادبی و عرفی محاوره نیز میتواند ما را به محدوده خلافت خلیفة اللّهی [[آگاه]] کند. اصول محاوره و گفت و گو میان عقلای عالم حاکی از آن است که وقتی فردی، | *به نظر میرسد، توجه به [[قواعد]] ادبی و عرفی محاوره نیز میتواند ما را به محدوده خلافت خلیفة اللّهی [[آگاه]] کند. اصول محاوره و گفت و گو میان عقلای عالم حاکی از آن است که وقتی فردی، فرد دیگری را به [[جانشینی]] خود [[منصوب]] میکند، و این [[جانشینی]] را با قراین حالیه و مقالیه، به امر خاصی [[مقید]] نمیکند، دلیلی بر تقید [[کلام]] او وجود ندارد. در [[قرآن کریم]]، به ویژه [[آیه]] سی ام [[سوره بقره]]، [[خداوند]] [[انسان]] را به طور مطلق، به [[جانشینی]] خود [[منصوب]] کرده است و تا زمانی که مقیّدی عرضه نشده باشد، نمیتوان از این اطلاق [[دست]] برداشت. از اینرو، [[خلیفه]] را میتوان [[جانشین]] [[خداوند]] در تمام کارهای او و به [[اذن]] او دانست؛ چنانکه [[حضرت عیسی]]{{ع}} با [[گِل]] کبوتر میسازد و با دمیدن در آن، به [[اذن خداوند]]، موجب [[حیات]] او میشود، [[بیماران]] را [[شفا]] میدهد و حتی مرده را به [[اذن خداوند]] زنده میکند {{متن قرآن|أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ}}<ref> «من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد» سوره آل عمران، آیه ۴۹.</ref>. [[حضرت داوود]] و [[سلیمان]]{{عم}} [[کلام]] پرندگان را میفهمند {{متن قرآن|وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ}}<ref> «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.</ref>. [[سلیمان]] [[پیامبر]]{{ع}} با هُدهُد سخن میگوید {{متن قرآن|وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ * فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ * إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ * أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ * اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ * قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ}}<ref> «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ * او را سخت عذاب خواهم کرد یا سرش را خواهم برید مگر آنکه حجّتی آشکار برای من بیاورد * آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافتهای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بیگمانی آوردهام * من زنی یافتهام که بر آنان پادشاهی میکند و از همه چیز برخورداری یافته است و اورنگی سترگ دارد * او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده میبرند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافتهاند * (شیطان چنان کرد) تا برای خداوند سجده نبرند، همان (خداوند) که نهان آسمانها و زمین را آشکار میگرداند و آنچه پنهان میکنید یا آشکار میدارید، میداند * خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) * (سلیمان) گفت: به زودی خواهیم دید که راست گفتهای یا از دروغگویان بودهای؟ * این نامه مرا ببر و نزد آنان فرو افکن، آنگاه از آنان رو بگردان و (گوشهای کمین کن و) بنگر چه پاسخی میدهند» سوره نمل، آیه ۲۰-۲۸.</ref> و [[کلام]] مور را میفهمند {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}}<ref> «تا آنکه به درّه موران رسیدند، موری گفت: ای موران! به خانههای خود درآیید تا سلیمان و سپاهش شما را ناآگاهانه فرو نکوبند * (سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۸-۱۹.</ref>؛ همچنین، باد به [[فرمان]] او حرکت میکند<ref>{{متن قرآن|فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ}} «پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا میخواست به نرمی روان میشد» سوره ص، آیه ۳۶.</ref> و....<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۲۳-۱۴۶.</ref> | ||
==[[ویژگیهای ولایت خلیفه الهی]]== | ==[[ویژگیهای ولایت خلیفه الهی]]== |