←براهین اثبات نصب الهی امام
(←منابع) |
|||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
بنا بر برهان لطف، فراهم کردن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است. یکی از لوازم این امر، وجود جامعهای حتی الامکان سالم و دور از گناهان و انحرافات است؛ تا انسان بتواند در آن، به دور از معاصی و فساد، به عبودیّت خدا بپردازد و رشد معنوی پیدا کند. تحقّق چنین جامعهای، مستلزم وجود حاکمی معصوم است که ضرورتاً باید از جانب خداوند منصوب شده باشد. مقدّمات این استدلال، خود مشتمل بر یک قیاس منطقی است که در فرایند تبیین مطالب زیر بحث میگردد. | بنا بر برهان لطف، فراهم کردن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است. یکی از لوازم این امر، وجود جامعهای حتی الامکان سالم و دور از گناهان و انحرافات است؛ تا انسان بتواند در آن، به دور از معاصی و فساد، به عبودیّت خدا بپردازد و رشد معنوی پیدا کند. تحقّق چنین جامعهای، مستلزم وجود حاکمی معصوم است که ضرورتاً باید از جانب خداوند منصوب شده باشد. مقدّمات این استدلال، خود مشتمل بر یک قیاس منطقی است که در فرایند تبیین مطالب زیر بحث میگردد. | ||
=== | ===ضرورت هدایت انسان توسط خداوند=== | ||
خداوند حکیم، فعل عبث انجام نمیدهد و خلقت جهان و انسان هدفمند است. حکمت الهی ایجاب میکند که انسان به هدف تعیین شده از خلقتش - که همانا عبودیّت است- نائل شود. بیتردید، پروردگار رحیم، انسان را به حال خود رها نمیکند تا در کوره راههای زندگی و تاریکیهای دنیا سرگردان بماند. لازمه نیل به هدف خلقت آن است که لوازم و بسترهای تحقق هدف مذکور فراهم باشد. بازخواست خداوند در روز قیامت نیز بر پایه همین اتمام حجّت است<ref>{{متن قرآن|وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا}} «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.</ref>. بنا بر برهان لطف، فراهم نمودن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است (کبرای قیاس اول)؛ ولی این هدایت باید با اوصاف و ویژگیهای خاصّ انسان، از جمله عقل و اختیار او، سازگار باشد. این موضوع در صغرای استدلال تبیین میگردد. به دیگر سخن، در کبرای استدلال، سخن از هدایت خداوند است. میدانیم که خداوند حکیم فعل عبث انجام نمیدهد؛ لذا لوازم هدایت انسان را فراهم میسازد تا او بتواند از سر اختیار به سرمنزل مقصود، یعنی عبودیّت خداوند، نایل گردد و مراتب آن را طی کند. طی برهان لطف بیان شد که ارسال رسل و انزال کتب آسمانی، به منظور تحقّق امر هدایت است. بر همین منوال بیان گردید که به همان دلیل که ارسال رسل به لحاظ لطف بودن، بر خداوند واجب است، نصب امام نیز بر خداوند واجب است. آنچه در این برهان از کتاب مورد بررسی قرار میگیرد، بررسی ضرورت این موضوع از جهت اجتماعی است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۵.</ref> | خداوند حکیم، فعل عبث انجام نمیدهد و خلقت جهان و انسان هدفمند است. حکمت الهی ایجاب میکند که انسان به هدف تعیین شده از خلقتش - که همانا عبودیّت است- نائل شود. بیتردید، پروردگار رحیم، انسان را به حال خود رها نمیکند تا در کوره راههای زندگی و تاریکیهای دنیا سرگردان بماند. لازمه نیل به هدف خلقت آن است که لوازم و بسترهای تحقق هدف مذکور فراهم باشد. بازخواست خداوند در روز قیامت نیز بر پایه همین اتمام حجّت است<ref>{{متن قرآن|وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا}} «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.</ref>. بنا بر برهان لطف، فراهم نمودن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است (کبرای قیاس اول)؛ ولی این هدایت باید با اوصاف و ویژگیهای خاصّ انسان، از جمله عقل و اختیار او، سازگار باشد. این موضوع در صغرای استدلال تبیین میگردد. به دیگر سخن، در کبرای استدلال، سخن از هدایت خداوند است. میدانیم که خداوند حکیم فعل عبث انجام نمیدهد؛ لذا لوازم هدایت انسان را فراهم میسازد تا او بتواند از سر اختیار به سرمنزل مقصود، یعنی عبودیّت خداوند، نایل گردد و مراتب آن را طی کند. طی برهان لطف بیان شد که ارسال رسل و انزال کتب آسمانی، به منظور تحقّق امر هدایت است. بر همین منوال بیان گردید که به همان دلیل که ارسال رسل به لحاظ لطف بودن، بر خداوند واجب است، نصب امام نیز بر خداوند واجب است. آنچه در این برهان از کتاب مورد بررسی قرار میگیرد، بررسی ضرورت این موضوع از جهت اجتماعی است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۵.</ref> | ||
=== | ===جامعه توحیدی؛ بستر هدایت توحیدی=== | ||
پس از اِمعان نظر بر ضرورت هدایت انسان بر خداوند، باید لوازم این ضرورت خطیر را جستجو کرد. از آنجا که انسان در بستر اجتماع زندگی و رشد میکند، امکان برخورداری از جامعهای متناسب با اهداف خلقت انسان، از ضروریّات رشد وتعالی او است. به همین جهت، ضرورت وجود جامعه توحیدی، به عنوان زمینه هدایت توحیدی، صغرای استدلال میباشد که در زیر مورد تبیین قرار میگیرد: | پس از اِمعان نظر بر ضرورت هدایت انسان بر خداوند، باید لوازم این ضرورت خطیر را جستجو کرد. از آنجا که انسان در بستر اجتماع زندگی و رشد میکند، امکان برخورداری از جامعهای متناسب با اهداف خلقت انسان، از ضروریّات رشد وتعالی او است. به همین جهت، ضرورت وجود جامعه توحیدی، به عنوان زمینه هدایت توحیدی، صغرای استدلال میباشد که در زیر مورد تبیین قرار میگیرد: | ||
==== | ====اجتماعی بودن انسان و ویژگیهای آن==== | ||
انسان موجودی اجتماعی است<ref>در این برهان، تفاوتی نمیکند که انسان مدنی بالطبع و ذاتاً اجتماعی فرض شود و یا مدتی بالاضطرار؛ در هر دو صورت، چون او دارای زندگی اجتماعی است، بنابر قاعده لطف، میباید اسباب هدایت در جامعه برای او فراهم باشد.</ref> و جامعه، بستر زندگی و رشد و بالندگی اوست. از اینرو، بسیاری از ابعاد مثبت یا منفی روح انسان و ملکههای رفتاری او از قبیل عفو، ایثار، امانتداری، مسئولیّتپذیری، جود و سخاوت، دستگیری از ضعفا و نیازمندان و... ضمن روابط اجتماعی شکل میگیرد. | انسان موجودی اجتماعی است<ref>در این برهان، تفاوتی نمیکند که انسان مدنی بالطبع و ذاتاً اجتماعی فرض شود و یا مدتی بالاضطرار؛ در هر دو صورت، چون او دارای زندگی اجتماعی است، بنابر قاعده لطف، میباید اسباب هدایت در جامعه برای او فراهم باشد.</ref> و جامعه، بستر زندگی و رشد و بالندگی اوست. از اینرو، بسیاری از ابعاد مثبت یا منفی روح انسان و ملکههای رفتاری او از قبیل عفو، ایثار، امانتداری، مسئولیّتپذیری، جود و سخاوت، دستگیری از ضعفا و نیازمندان و... ضمن روابط اجتماعی شکل میگیرد. | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
در چنین شرایطی است که تزاحم منافع و غرایز نفسانی، درگیری و اختلاف و هرج و مرج در جامعه را امری حتمی میسازد و چنانچه قانون و حاکم عادل و مقتدری در جامعه نباشد، هرکس قدرت بیشتری داشته باشد، از دیگری بیشتر بهرهکشی میکند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۶.</ref> | در چنین شرایطی است که تزاحم منافع و غرایز نفسانی، درگیری و اختلاف و هرج و مرج در جامعه را امری حتمی میسازد و چنانچه قانون و حاکم عادل و مقتدری در جامعه نباشد، هرکس قدرت بیشتری داشته باشد، از دیگری بیشتر بهرهکشی میکند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۶.</ref> | ||
==== | ====تأثیر جامعه بر رشد انسان==== | ||
بر اساس مقدّماتی که گذشت، میتوان گفت که اگر در جامعه عدالت و آرامش مستقر باشد، کمال روحی انسانها به خوبی تأمین میشود؛ همچنان که به هر میزان جامعه متلاطم و مبتلا به ظلم وآشوب وهرج و مرج گردد، رشد و تکامل انسانها کند و متوقّف میشود و هدف خلقت انسان به سرانجام و فرجام نمیرسد<ref>مبنای برهان شیخ الطائفه، شیخ طوسی، در اثبات امامت عامّه، به همین قاعده باز میگردد. (تلخیص الشافی، ج۱، ص۷۰).</ref>. از سوی دیگر، تربیت صحیح، نیازمند روحی آرام و نفسی غیرمضطرب است و در محیطی آشوبزده و ناهنجار، از جامعه کوچک خانواده گرفته تا اجتماع شهری و ملی و جهانی، نباید انتظار رشد سالم نفوس انسانی را داشت. | بر اساس مقدّماتی که گذشت، میتوان گفت که اگر در جامعه عدالت و آرامش مستقر باشد، کمال روحی انسانها به خوبی تأمین میشود؛ همچنان که به هر میزان جامعه متلاطم و مبتلا به ظلم وآشوب وهرج و مرج گردد، رشد و تکامل انسانها کند و متوقّف میشود و هدف خلقت انسان به سرانجام و فرجام نمیرسد<ref>مبنای برهان شیخ الطائفه، شیخ طوسی، در اثبات امامت عامّه، به همین قاعده باز میگردد. (تلخیص الشافی، ج۱، ص۷۰).</ref>. از سوی دیگر، تربیت صحیح، نیازمند روحی آرام و نفسی غیرمضطرب است و در محیطی آشوبزده و ناهنجار، از جامعه کوچک خانواده گرفته تا اجتماع شهری و ملی و جهانی، نباید انتظار رشد سالم نفوس انسانی را داشت. | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
نتیجه آنکه، برای هدایت و سعادت انسان، لازم است که اقتضائات رشد و کمال انسانی در عرصه زندگی او - که همان اجتماع است- فراهم باشد؛ تا نقص فاعلی درهدایت انسان پدید نیاید.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۷.</ref> | نتیجه آنکه، برای هدایت و سعادت انسان، لازم است که اقتضائات رشد و کمال انسانی در عرصه زندگی او - که همان اجتماع است- فراهم باشد؛ تا نقص فاعلی درهدایت انسان پدید نیاید.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۷.</ref> | ||
==== | ====ناتوانی انسان در تحقّق جامعه توحیدی==== | ||
با دقّت در نظام تکوین، پیداست که خلقت عالم در عین اِحکام و اِتقان، به حدّی پیچیده است که کشف قوانین و سنّتهای حاکم بر آن از قدرت بشر عادّی خارج است. انسان، با وجود پیشرفتهای فراوان در همه زمینههای علمی، خصوصاً در حیطه علوم تجربی، هنوز در پلّههای نخستین کشف اسرار زمین و دریاها واعماق آن وکرات آسمانی است. این درحالی است که خداوند همه این عظمت و اسرار پیچیده عالم را تنها قوانین و سنن حاکم بر پوسته و ظاهر عالم خلقت میداند و لذا درباره زمین و آسمانها - با همه عظمتش - میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ}}<ref>«ما آسمان نزدیکتر را به آرایه ستارگان، آراستهایم» سوره صافات، آیه ۶.</ref>. | با دقّت در نظام تکوین، پیداست که خلقت عالم در عین اِحکام و اِتقان، به حدّی پیچیده است که کشف قوانین و سنّتهای حاکم بر آن از قدرت بشر عادّی خارج است. انسان، با وجود پیشرفتهای فراوان در همه زمینههای علمی، خصوصاً در حیطه علوم تجربی، هنوز در پلّههای نخستین کشف اسرار زمین و دریاها واعماق آن وکرات آسمانی است. این درحالی است که خداوند همه این عظمت و اسرار پیچیده عالم را تنها قوانین و سنن حاکم بر پوسته و ظاهر عالم خلقت میداند و لذا درباره زمین و آسمانها - با همه عظمتش - میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ}}<ref>«ما آسمان نزدیکتر را به آرایه ستارگان، آراستهایم» سوره صافات، آیه ۶.</ref>. | ||
یعنی آنچه از عظمت دنیا در عالم مشاهده میشود، مربوط به پستترین مرتبه خلقت است. از سوی دیگر، خداوند این همه پیشرفتهای علمی و آگاهی بشر بر اسرار عالم را، دانشی مختصر و محدود، آن هم فقط نسبت به پوسته جهان، معرفی میکند: {{متن قرآن|يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ}}<ref>«نمایی از زندگانی این جهان را میشناسند و از جهان واپسین غافلند» سوره روم، آیه ۷.</ref>. | یعنی آنچه از عظمت دنیا در عالم مشاهده میشود، مربوط به پستترین مرتبه خلقت است. از سوی دیگر، خداوند این همه پیشرفتهای علمی و آگاهی بشر بر اسرار عالم را، دانشی مختصر و محدود، آن هم فقط نسبت به پوسته جهان، معرفی میکند: {{متن قرآن|يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ}}<ref>«نمایی از زندگانی این جهان را میشناسند و از جهان واپسین غافلند» سوره روم، آیه ۷.</ref>. | ||
نظر به آنکه انسان، جامع همه مراتب هستی است، تنها بخش کوچکی از وجود او در مرتبه مادّی و دنیایی او است و بخش اعظم هستی انسان، مرتبه ملکوتی اوست؛ که به دلیل اشتغالهای زندگی مادّی و انس با مادیّات، از آن غافل شده و آن مراتب عالی، بعد از مرگ بر او آشکار میشود. به همین دلیل است که انسان را | نظر به آنکه انسان، جامع همه مراتب هستی است، تنها بخش کوچکی از وجود او در مرتبه مادّی و دنیایی او است و بخش اعظم هستی انسان، مرتبه ملکوتی اوست؛ که به دلیل اشتغالهای زندگی مادّی و انس با مادیّات، از آن غافل شده و آن مراتب عالی، بعد از مرگ بر او آشکار میشود. به همین دلیل است که انسان را کون جامع، یعنی جامع مراتب غیب و شهادت و یا عالَم کبیر نام گذاردهاند<ref>در ابیاتی منسوب به امیرالمؤمنین علی{{ع}}، درباره انسان چنین آمده است: {{متن حدیث|دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ * وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَنْظُرُ / وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ * وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ / وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي * بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَر}} (دیوان امیرالمؤمنین{{ع}}، ص۱۷۵).</ref>. پس طبعاً تنظیم قوانینی جامع برای مدیریّت زندگی اجتماعی بشر، نیازمند اشراف بر همه امور و ویژگیهای آن است. | ||
با توجّه به مقدّماتی که اشاره شد، اکنون میتوان گفت: انسانی که حتّی از کشف سنّتها و قوانین ظاهر عالم (یعنی عالم دنیا) نیز عاجز است، چگونه میتواند بر احکام و سنّتهای عالم نفس خویش و مراتب غیب و شهادت او احاطه داشته باشد و قوانینی که سعادت دنیا و آخرتش را تأمین میکند وضع نماید؟ | با توجّه به مقدّماتی که اشاره شد، اکنون میتوان گفت: انسانی که حتّی از کشف سنّتها و قوانین ظاهر عالم (یعنی عالم دنیا) نیز عاجز است، چگونه میتواند بر احکام و سنّتهای عالم نفس خویش و مراتب غیب و شهادت او احاطه داشته باشد و قوانینی که سعادت دنیا و آخرتش را تأمین میکند وضع نماید؟ | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
اگر احاطه به همه ابعاد فردی انسان تا به این حد پیچیده است، به طریق اولی، جامعه انسانی که از اجتماع افراد انسانها تشکیل شده، قوانینی به مراتب پیچیدهتر دارد و قطعاً قانونگذاری برای آن از عهده بشر عادی خارج است. طبعاً انسانهای عادّی - در هر مرتبه علمی که باشند- قوانینی برای اداره جامعه پیشنهاد میکنند که در نهایت، یا منتهی به بیعدالتی و هرج و مرج میشود و یا تنها تأمین کننده سعادت زندگی مادّی و حیوانی آنهاست و نگاهی به آخرتشان ندارد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۸.</ref> | اگر احاطه به همه ابعاد فردی انسان تا به این حد پیچیده است، به طریق اولی، جامعه انسانی که از اجتماع افراد انسانها تشکیل شده، قوانینی به مراتب پیچیدهتر دارد و قطعاً قانونگذاری برای آن از عهده بشر عادی خارج است. طبعاً انسانهای عادّی - در هر مرتبه علمی که باشند- قوانینی برای اداره جامعه پیشنهاد میکنند که در نهایت، یا منتهی به بیعدالتی و هرج و مرج میشود و یا تنها تأمین کننده سعادت زندگی مادّی و حیوانی آنهاست و نگاهی به آخرتشان ندارد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۸.</ref> | ||
=== | ===وجوب تدارک لوازم تشکیل جامعه توحیدی توسّط خداوند=== | ||
نتیجه قیاس اول آن شد که وجود جامعه توحیدی از امور ضروری برای هدایت و رشد انسان است؛ همچنین روشن شد که انسانها به دلیل ساختار و ویژگیهای ذاتی خود، نمیتوانند قانونگذار و حاکم مناسبی برای جامعه خود در جهت برآوردن اهداف خلقت باشند. در نتیجه، لازم است که خداوند حکیم، زمینه و بستر لازم را برای تحقّق جامعه توحیدی فراهم آورد؛ تا اهداف خلقت عبث نباشد و حجّت بر انسانها تمام گردد. لازمه تحقّق جامعه توحیدی دو امر است: اول، قانون الهی و دوم، حاکم الهی. البته موضوع اصلی این برهان، حاکم الهی است که به عنوان کبرای قیاس دوم به شمار میرود.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۱.</ref> | نتیجه قیاس اول آن شد که وجود جامعه توحیدی از امور ضروری برای هدایت و رشد انسان است؛ همچنین روشن شد که انسانها به دلیل ساختار و ویژگیهای ذاتی خود، نمیتوانند قانونگذار و حاکم مناسبی برای جامعه خود در جهت برآوردن اهداف خلقت باشند. در نتیجه، لازم است که خداوند حکیم، زمینه و بستر لازم را برای تحقّق جامعه توحیدی فراهم آورد؛ تا اهداف خلقت عبث نباشد و حجّت بر انسانها تمام گردد. لازمه تحقّق جامعه توحیدی دو امر است: اول، قانون الهی و دوم، حاکم الهی. البته موضوع اصلی این برهان، حاکم الهی است که به عنوان کبرای قیاس دوم به شمار میرود.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۱.</ref> | ||
==== | ====ضرورت تبیین قوانین توحیدی و نصب حاکم توسط خداوند==== | ||
قوام جامعه انسانی در دو امر است: اول، وجود قوانین عادلانه برای تبیین صحیح روابط انسانها با یکدیگر و دوم، وجود حکومت و حاکمی مقتدر در رأس آن برای اجرای صحیح قوانین اجتماعی. در جهانبینی توحیدی، چون رویکرد همه امور نظری و عملی در مسائل انسانی و زندگی دنیوی انسان، به سعادت ابدی او درع الم دیگر باز میگردد، پس بنابر قاعده لطف، لازم است که خداوند زمینه سیر معنوی انسان را فراهم آورد. در طیّ مباحث آتی، ضرورت عقلی این دو مسئله تبیین میگردد. | قوام جامعه انسانی در دو امر است: اول، وجود قوانین عادلانه برای تبیین صحیح روابط انسانها با یکدیگر و دوم، وجود حکومت و حاکمی مقتدر در رأس آن برای اجرای صحیح قوانین اجتماعی. در جهانبینی توحیدی، چون رویکرد همه امور نظری و عملی در مسائل انسانی و زندگی دنیوی انسان، به سعادت ابدی او درع الم دیگر باز میگردد، پس بنابر قاعده لطف، لازم است که خداوند زمینه سیر معنوی انسان را فراهم آورد. در طیّ مباحث آتی، ضرورت عقلی این دو مسئله تبیین میگردد. | ||
#''' | #'''ضرورت تبیین احکام و قوانین توحیدی توسّط خداوند''': انسانها، بدون استمداد از عالم غیب، قادر به تشخیص دقیق خیر و صلاح حقیقی خود نیستند و نمیتوانند به تنهایی به سعادت دنیوی و اخروی راه پیدا کنند. لذا قاعده لطف ایجاب میکند که خداوند قوانینی را به دست انسانهایی وارسته برای بشر ارسال نماید؛ تا هم منشأ رفع اختلاف در نزاعهای اجتماعی قرار گیرد و هم در درک عوالم غیب (از قبیل توحید، معاد، عالم قبر و قیامت و...) راهگشا باشد. {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. | ||
#''' | #'''خداوند؛ تنها مقام صالح برای نصب حاکم جامعه''': کتاب خدا، به عنوان مجموعه قوانین الهی، نمیتواند به تنهایی راهگشا و حلکننده همه مشکلات بشر باشد؛ به ویژه آنکه تجربه تاریخی نشان داده که حاکمان خودکامه، به مدد علمای خودفروخته، کلام وحی را نیز به گونهای تعبیر و تفسیر مینمایند که منویّات و اغراض خود را حاصل کنند. از سوی دیگر، جامعه برای اجرای قوانین، نیازمند پشتوانه قوی اجرایی است و ضرورت دارد که حاکمی الهی و برخوردار از عصمت الهی بر آن حکومت نماید، تا هدف هدایت و رشد و تعالی انسان حاصل شود. در سایه چنین حکومتی است که ستم و هرج و مرج از جامعه رخت برمیبندد و زمینه هدایت بشر به مراتب والا فراهم میگردد. {{متن قرآن|الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ}}<ref>«(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.</ref>. | ||
از سوی دیگر، خداوند آگاه به نیّات و درون افراد است و لغزشهایی که در تعیین حکّام توسط انسانهای معمولی متصوّر است، در خداوند وجود ندارد. در نتیجه، او بهترین مقام برای نصب حاکم به شمار میرود. {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}}<ref>«بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمردهاید؛ آنچه آن را شتابناک میجویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی میگیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>. | از سوی دیگر، خداوند آگاه به نیّات و درون افراد است و لغزشهایی که در تعیین حکّام توسط انسانهای معمولی متصوّر است، در خداوند وجود ندارد. در نتیجه، او بهترین مقام برای نصب حاکم به شمار میرود. {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}}<ref>«بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمردهاید؛ آنچه آن را شتابناک میجویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی میگیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>. | ||
با توجه به مقدّماتی که ذکر شد، ضرورت عقلی بعثت انبیاء{{عم}} برای تشکیل جامعه توحیدی و اجرای حدود و احکام الهی روشن میشود. در این مسیر، لازم است که پس از انبیاء{{عم}}، کسانی در جامعه حاضر باشند که از یک سو هنگام بروز اختلافات، مرجع حلّ و فصل مسائل مردم قرار گیرند و از سوی دیگر، ادامهدهنده راه پیامبران{{عم}} در اداره حکومت باشند. در غیر این صورت، با وجود دشمنان داخلی و خارجی فراوان و جهل توده مردم به حقایق تعالیم انبیاء{{عم}}، چندی نمیگذرد که جامعه رو به فساد میرود و حاصل زحمات پیامبران{{صل}} در اقامه دین از دست میرود. پس میتوان نتیجه گرفت که مستفاد از برهان لطف، اگر بعثت انبیاء الهی{{عم}} برای هدایت خلایق ضروری است، برای ابقای زمینه هدایت و ابتر نماندن تلاش ایشان، نصب امام بعد از نبی از سوی خداوند نیز ضروری است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۱-۲۳.</ref> | با توجه به مقدّماتی که ذکر شد، ضرورت عقلی بعثت انبیاء{{عم}} برای تشکیل جامعه توحیدی و اجرای حدود و احکام الهی روشن میشود. در این مسیر، لازم است که پس از انبیاء{{عم}}، کسانی در جامعه حاضر باشند که از یک سو هنگام بروز اختلافات، مرجع حلّ و فصل مسائل مردم قرار گیرند و از سوی دیگر، ادامهدهنده راه پیامبران{{عم}} در اداره حکومت باشند. در غیر این صورت، با وجود دشمنان داخلی و خارجی فراوان و جهل توده مردم به حقایق تعالیم انبیاء{{عم}}، چندی نمیگذرد که جامعه رو به فساد میرود و حاصل زحمات پیامبران{{صل}} در اقامه دین از دست میرود. پس میتوان نتیجه گرفت که مستفاد از برهان لطف، اگر بعثت انبیاء الهی{{عم}} برای هدایت خلایق ضروری است، برای ابقای زمینه هدایت و ابتر نماندن تلاش ایشان، نصب امام بعد از نبی از سوی خداوند نیز ضروری است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۱-۲۳.</ref> | ||
==سنت تعیین خلیفه در سیره انبیا== | |||
اصل کلّی که [[خداوند]] برای همه [[شرایع الهی]] بیان فرموده آن است که اصول و [[قواعد]] [[ادیان توحیدی]] یکی است و همگی [[دعوت]] به [[دینداری]] و اقامه کلمه [[توحید]] و [[عالم قیامت]] و [[اصلاح اعمال]] در ظاهر و [[باطن]] مینمایند: {{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ}}<ref>«از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>. | |||
بنابراین، اگر سنّتی در همه [[انبیاء]] [[سلف]] تکرار شد، دلیل بر آن است که از اصول [[ادیان الهی]] است. پس بنا بر آنکه [[دین]] [[رسولالله]]{{صل}} [[کاملترین دین]] است، باید آن اصل در [[دین مبین اسلام]] به نحو تامّ و تمام موجود باشد. | |||
براین اساس، در [[سیره انبیاء]] قبل{{عم}} ملاحظه میکنیم که هرگز [[امّت]] را بعد از خود بدون [[رهبر]] رها نمیکردند و حتماً [[جانشینی]] برای خود معیّن مینمودند. پس طبعاً [[رسول خدا]]{{صل}} که امّت او [[بهترین]] [[ملّت]] است و [[احکام اسلام]] [[کاملترین]] [[فرامین]] است، میباید برای بعد از خود فردی را معین نماید. | |||
تقریر [[علامه مجلسی]] در این رابطه چنین است: «عادت مقرّره [[حق تعالی]] در جمیع انبیاء{{عم}}، از [[آدم]] تا خاتم، آن بود که تا خلیفهای از برای ایشان [[تعیین]] نمیکرد، از [[دنیا]] [[رحلت]] نمیکردند و [[سنّت]] [[حضرت]] [[رسالت]]{{صل}} در جمیع [[غزوات]] و سفرهای جزئی که آن جناب از [[مدینه]] خارج میشدند. آن بود که تعیین [[رئیس]] و [[خلیفه]] میفرمود و در جمیع بلاد و قرای [[اسلام]] نیز البته حاکمی [[نصب]] مینمود و امر ایشان را به خود نمیگذاشت. پس چگونه ممکن است رسول خدا{{صل}} در [[سفر آخرت]] و این مفارقت کبری که بازگشتی در آن نیست، احوال امّت را مهمل و امور ایشان را معطل بگذارد؟!»<ref>حق الیقین، ص۳۷.</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} درمیان [[امّت]] واجد [[افضل]] مکارم و [[فضایل]] [[انسانی]] بود؛ ولی آنچه که ایشان را از دیگران ممتاز میکند، [[علم غیب]] و [[ارتباط]] کامل و [[یقینی]] حضرتش با [[عالم غیب]] است. در نتیجه، اولاً، بیانات ایشان برای امّت [[حجّت]] است و ثانیاً، [[مقام عصمت الهی]] ایشان است که موجب [[اعتماد]] امّت و [[اسوه]] بودن آن [[حضرت]] برای سایرین میشود. | |||
[[پیامبر]]{{صل}} حائز مجموعه شرایط لازم برای [[حکومت]] و [[منصوب از جانب خدا]] بودند. همان طور که اشاره گردید، لازم است [[جانشین]] ایشان نیز دارای تمامی ویژگیهای ایشان باشد. بنابراین، برای [[تعیین خلیفه]] پس از پیامبر{{صل}} در [[جامعه مسلمین]]، راهی جز [[انتصاب]] از جانب [[خداوند]] وجود ندارد. همان طور که در [[امامت حضرت علی]]{{ع}} نیز انتصاب از جانب خداوند صورت گرفت و پیامبر{{صل}} صرفاً ابلاغکننده آن بود: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref><ref>مبنای نظری ولایت فقیه در دیدگاه حضرت امام خمینی، به روشنی مبتنی بر این دیدگاه میباشد. با این توضیح که ولی فقیه با نصب عام از جانب امام زمان{{ع}}، به عنوان نماینده ایشان است که ملتزم به اجرای احکام الهی است و اختیارات او تا زمانی است که دارای شرایط لازم از جمله عدالت باشد و مردم همانطور که در میان فقهای واجد شرایط، مرجع تقلید خود را انتخاب میکنند، اختیار انتخاب ولی فقیه را طی ضوابطی به خبرگان رهبری با انتخاب خود تفویض نمودهاند. در این دیدگاه، عدالت در ولی فقیه، نزدیکترین صفت به عصمت است؛ گرچه فاصله آن دو بسیار زیاد و غیرقابل مقایسه از جهت شأن امام معصوم و ولی فقیه است؛ ولی از آنجا که هر دو سمت، زعامت و اداره جامعه را بر عهده دارند، باید مراتبی از طهارت و دوری از هوای نفس را داشته باشند. {{متن حدیث|عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ{{ع}} فِي قَوْلِهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ...}} فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُمْ فَإِنَّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَةِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ شَيْئاً}} (الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۵۸).</ref>. | |||
بعد از [[اثبات]] حسّاسیّت جایگاه [[رهبری]] و [[امامت]] [[امّت]] در [[جامعه]] و اینکه اگر [[امام]] [[فاسد]] باشد کلّ جامعه را فاسد میکند (نتیجه [[برهان]] قبل)، حال تنها کافی است احتمال دهیم که امکان [[اشتباه]] امّت در [[انتخاب]] شورایی امام وجود دارد؛ از آنجا که نتیجه این اشتباه بسیار زیانآور است (نابودی امّت و [[ضلالت]] [[ابدی]] آنها)، پس بر [[خداوند]] لازم است که برای [[حفظ]] امّت از [[گمراهی]]، امام را معیّن کند و [[تعیین]] آن را به عهده امّت نگذارد. | |||
هرچند این مطلب جنبه [[نقلی]] بیشتری دارد، ولی اتّفاق نظر خاصّه و عامّه پیرامون آن، نشان میدهد که از شدّت [[بداهت]]، نیازی به [[اقامه برهان]] برای امّت نداشته و همگی متفقالقول بودهاند که بعد از [[رحلت]] [[نبیّ]] اکرم{{صل}}، [[امّت اسلام]] قطعاً [[نیازمند]] حاکمی [[عادل]] و [[فقیه]] به [[اسلام]] و [[احکام]] [[قرآن]] است. بداهت و اهمیّت این مسئله تا به آنجا بود که [[دفن]] [[بدن]] [[مطهّر]] [[رسول خدا]]{{صل}} را رها کردند و در [[سقیفه]] تشکیل [[شورا]] دادند تا امّت لحظهای بدون امام نماند. | |||
اکنون میپرسیم که چگونه ممکن است رسول خدا{{صل}} - که در [[زمان]] [[حیات]] خود حتّی بیان مسائل ساده [[عبادی]] و احکام را فروگذار ننمود- [[تکلیف]] امری به این مهمّی را مشخص ننموده باشد؟! و حتّی اگر بنا بر تشکیل [[شورا]] برای [[انتخاب امام]] بوده، چرا تصریح به این مطلب ننموده تا زمینه این همه [[اختلاف]] و [[خونریزی]] و انشقاق در [[امّت اسلام]] ایجاد نشود؟! اگر دلیل [[برهان لطف]]، [[وجوب]] فراهم کردن زمینه [[هدایت]] برای [[امّت]] و [[اخراج]] آنها از [[سرگردانی]] و [[تعیین]] [[تکلیف]] [[مردم]] در مسیر [[قرب]] به سوی [[حق]] است، چه سرگردانی بالاتر از تحیّردر یافتن [[امام]] و بلاتکلیفی در [[خلافت]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}؟<ref>بیان [[محقق لاهیجی]] در تبیین این [[برهان]] به این ترتیب است: «اکابر علمای عامّه تصریح کردهاند و در [[کتابهای حدیث]] خود [[روایت]] کردهاند که چون [[پیغمبر]]{{صل}} - [[وفات]] کرد، [[ابوبکر]] [[خطبه]] خواند و گفت: {{عربی|ایها الناس، من کان یعبد محمدا، فان محمدا مات و من کان یعبد رب محمد، فانه حیّ لا یموت}}. و گفت: «لابدّ است مرخلافت پیغمبر{{صل}} را از کسی که [[قائم]] به آن باشد. پس نظر و [[تأمّل]] کنید در تعیین آن کس، و پیش آرید رأیهای خود را و ببینید که لایق این امر کیست». پس از هر جانب مردم مبادرت کردند و گفتند راست گفتی، لیکن باید نظر و تأمّل کنیم و هیچ کس نگفت که [[دروغ]] گفتی، ما را امامی و خلیفهای در کار نیست. پس این معنی، [[اجماع صحابه]] شد در [[وجوب تعیین امام]]. و هر که را اندک هوشی یا فیالجمله انصافی جمع باشد، هرآینه از [[تأمل]] در این دلیل و در این روایت بر او روشن خواهد شد هم حال [[علماء]] و هم حال آن [[صحابه]] و هم حال ابوبکر. | |||
امّا حال علماء، بنا بر آنکه هرگاه [[اعتقاد]] کرده باشند وجوب تعیین امام را، تا به این [[غایت]] که اهم واجباتش دانند و عذر ترک [[دفن]] پیغمبر{{صل}} را به [[اشتغال]] به آن پذیرند و شنوند، پس چگونه تجویز کنند که پیغمبر{{صل}} چنین واجبی را تعیین نکرده و بیان نفرموده؛ لااقل امر نکرده که شما بعد از من تعیین آن کنید، از [[دنیا]] [[رحلت]] کند؛ و حال آنکه [[پیغمبر]]{{صل}} [[مبعوث]] نشده مگر برای [[تبلیغ]] و [[بیان احکام]] و [[خدای تعالی]] وی را [[رحلت]] نفرمود مگر بعد از اتمام تبلیغ و [[اکمال دین]]؛ به دلیل: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}} [«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» [[سوره مائده]]، [[آیه]] ۳] و حال آنکه نمانده ادنی از [[آداب]]، حتّی در باب خلاء و حمّام و شرب ماء و اکل طعام که آن [[حضرت]] بیان نموده و [[ارشاد]] آن نکرده باشد؛ شفقة [[علی]] الامّة» ([[سرمایه ایمان]] در اصول [[اعتقادات]]، ص۱۱۰).</ref>. | |||
روایتی به این مضمون از [[سعد بن عبدالله قمی]] نقل شده که وی از [[امام عصر]]{{ع}} سؤال میکند که چرا [[شیعیان]] نمیتوانند برای خود [[امام]] [[تعیین]] کنند؟ حضرت در پاسخ میفرمایند: | |||
- آیا آنها امامی [[صالح]] میخواهند. یا [[فاسد]]؟ | |||
- قطعاً امام صالح میخواهند. | |||
- آیا ممکن است که [[مردم]] در [[انتخاب]] [[اشتباه]] کنند و فاسدی را به جای صالح انتخاب نمایند؟ (و یا حتّی صالحی را انتخاب کنند که بعداً به واسطه [[غلبه]] [[هوای نفس]] فاسد شود؟) که در این صورت، نتیجه آن نمیشود که فردی فاسد و [[تبهکار]] را به [[امامت]] و [[پیشوایی]] خود انتخاب کردهاند؟ | |||
- بله؛ ممکن است. | |||
- دلیل همین است و من [[برهان]] بر تو آوردم تا قانع شوی. | |||
سپس حضرت شاهدی از [[قرآن]] ذکر کردند: آیا [[امّت]] [[بنیاسرائیل]] با دقّت و [[وسواس]] ۷۰ [[نفر]] را برای [[همراهی]] با [[حضرت موسی]]{{ع}} به [[کوه]] طور اعزام نکردند؟ گرچه انتخاب این افراد با [[تأیید]] حضرت موسی{{ع}} نیز همراه بود، امّا سرانجام مشخص شد که در میان آنان تعداد زیادی [[منافق]] هستند که کلمات [[کفرآمیز]] بر زبان آوردند و خواستار [[مشاهده]] [[خداوند]] شدند و همگی دچارصاعقه گردیدند. | |||
امام{{ع}} سپس چنین ادامه دادند: حضرت موسی{{ع}} با آن وفور [[عقل]] و کمال [[علم]] و تکیه بر [[وحی]]، ۷۰ نفر را برگزید که تردیدی در ایمانشان نداشت؛ اما دیدیم که چگونه ایشان منافق از آب درآمدند و دریافتیم که حتی [[اختیار]] [[نبی]] بر [[اصلح]]، [[فاسد]] از کار درآمد. بدین ترتیب درمییابیم که اختیار [[امام]] تنها بر عهده کسی است که به خفایای سینهها و [[اسرار]] [[آگاه]] است<ref>متن روایت به این شرح است: {{متن حدیث|فَقُلْتُ أَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِي تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِيَارِ الْإِمَامِ لِأَنْفُسِهِمْ قَالَ مُصْلِحٌ أَوْ مُفْسِدٌ؟ فَقُلْتُ مُصْلِحٌ قَالَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَقَعَ خِيَرَتُهُمْ عَلَى الْمُفْسِدِ بَعْدَ أَنْ لَا يَعْلَمَ أَحَدٌ مَا يَخْطُرُ بِبَالِ غَيْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ؟ قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَهِيَ الْعِلَّةُ أَيَّدْتُهَا لَكَ بِبُرْهَانٍ يَقْبَلُ ذَلِكَ عَقْلُكَ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الرُّسُلِ الَّذِينَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمُ الْكُتُبَ وَ أَيَّدَهُمْ بِالْوَحْيِ وَ الْعِصْمَةِ إِذْ هُمْ أَعْلَامُ الْأُمَمِ فَأَهْدَى إِلَى ثَبْتِ الِاخْتِيَارِ وَ مِنْهُمْ مُوسَى وَ عِيسَى هَلْ يَجُوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِمَا وَ كَمَالِ عِلْمِهِمَا إِذْ هُمَا عَلَى الْمُنَافِقِ بِالاخْتِيَارِ أَنْ يَقَعَ خِيَرَتُهُمَا وَ هُمَا يَظُنَّانِ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ؟ قُلْتُ لَا قَالَ فَهَذَا مُوسَى كَلِيمُ اللَّهِ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ وَ كَمَالِ عِلْمِهِ وَ نُزُولِ الْوَحْيِ عَلَيْهِ اخْتَارَ مِنْ أَعْيَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْكَرِهِ لِمِيقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِينَ رَجُلًا مِمَّنْ لَمْ يَشُكَّ فِي إِيمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ فَوَقَعَ خِيَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا}} فَلَمَّا وَجَدْنَا اخْتِيَارَ مَنْ قَدِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ لِلنُّبُوَّةِ وَاقِعاً عَلَى الْأَفْسَدِ دُونَ الْأَصْلَحِ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ الْأَصْلَحُ دُونَ الْأَفْسَدِ عَلِمْنَا أَنْ لَا اخْتِيَارَ لِمَنْ لَا يَعْلَمُ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ وَ مَا تُكِنُّ الضَّمَائِرُ وَ يَنْصَرِفُ عَنْهُ السَّرَائِرُ وَ أَنْ لَا خَطَرَ لِاخْتِيَارِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعْدَ وُقُوعِ خِيَرَةِ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى ذَوِي الْفَسَادِ لَمَّا أَرَادُوا أَهْلَ الصَّلَاحِ}} (الإحتجاج علی أهل الجاج، ج۲، ص۴۶۴).</ref>. | |||
نتیجه آنکه، امام [[معصوم]] به عنوان [[حاکم اسلامی]]، باید [[منصوب از جانب خدا]] باشد. به همین دلیل است که [[ولیّ فقیه]] نیز در سطحی [[پایینتر]]، به اعتبار [[نصب عام]] از جانب [[امام زمان]]{{ع}}، به [[ولایت]] بر [[مردم]] معیّن میگردد؛ همان گونه که در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} و [[حضرت علی]]{{ع}}، با [[نصب]] [[فرمانداران]] شهرهای مختلف توسط آن حضرات، [[مردم]] موظّف به [[اطاعت]] از ایشان بودند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۷۱.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |