|
|
خط ۱۰۴: |
خط ۱۰۴: |
|
| |
|
| با توجه به مقدّماتی که ذکر شد، ضرورت عقلی بعثت انبیاء{{عم}} برای تشکیل جامعه توحیدی و اجرای حدود و احکام الهی روشن میشود. در این مسیر، لازم است که پس از انبیاء{{عم}}، کسانی در جامعه حاضر باشند که از یک سو هنگام بروز اختلافات، مرجع حلّ و فصل مسائل مردم قرار گیرند و از سوی دیگر، ادامهدهنده راه پیامبران{{عم}} در اداره حکومت باشند. در غیر این صورت، با وجود دشمنان داخلی و خارجی فراوان و جهل توده مردم به حقایق تعالیم انبیاء{{عم}}، چندی نمیگذرد که جامعه رو به فساد میرود و حاصل زحمات پیامبران{{صل}} در اقامه دین از دست میرود. پس میتوان نتیجه گرفت که مستفاد از برهان لطف، اگر بعثت انبیاء الهی{{عم}} برای هدایت خلایق ضروری است، برای ابقای زمینه هدایت و ابتر نماندن تلاش ایشان، نصب امام بعد از نبی از سوی خداوند نیز ضروری است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۱-۲۳.</ref> | | با توجه به مقدّماتی که ذکر شد، ضرورت عقلی بعثت انبیاء{{عم}} برای تشکیل جامعه توحیدی و اجرای حدود و احکام الهی روشن میشود. در این مسیر، لازم است که پس از انبیاء{{عم}}، کسانی در جامعه حاضر باشند که از یک سو هنگام بروز اختلافات، مرجع حلّ و فصل مسائل مردم قرار گیرند و از سوی دیگر، ادامهدهنده راه پیامبران{{عم}} در اداره حکومت باشند. در غیر این صورت، با وجود دشمنان داخلی و خارجی فراوان و جهل توده مردم به حقایق تعالیم انبیاء{{عم}}، چندی نمیگذرد که جامعه رو به فساد میرود و حاصل زحمات پیامبران{{صل}} در اقامه دین از دست میرود. پس میتوان نتیجه گرفت که مستفاد از برهان لطف، اگر بعثت انبیاء الهی{{عم}} برای هدایت خلایق ضروری است، برای ابقای زمینه هدایت و ابتر نماندن تلاش ایشان، نصب امام بعد از نبی از سوی خداوند نیز ضروری است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۱-۲۳.</ref> |
|
| |
| ==سنت تعیین خلیفه در سیره انبیا==
| |
| اصل کلّی که [[خداوند]] برای همه [[شرایع الهی]] بیان فرموده آن است که اصول و [[قواعد]] [[ادیان توحیدی]] یکی است و همگی [[دعوت]] به [[دینداری]] و اقامه کلمه [[توحید]] و [[عالم قیامت]] و [[اصلاح اعمال]] در ظاهر و [[باطن]] مینمایند: {{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ}}<ref>«از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>.
| |
|
| |
| بنابراین، اگر سنّتی در همه [[انبیاء]] [[سلف]] تکرار شد، دلیل بر آن است که از اصول [[ادیان الهی]] است. پس بنا بر آنکه [[دین]] [[رسولالله]]{{صل}} [[کاملترین دین]] است، باید آن اصل در [[دین مبین اسلام]] به نحو تامّ و تمام موجود باشد.
| |
| براین اساس، در [[سیره انبیاء]] قبل{{عم}} ملاحظه میکنیم که هرگز [[امّت]] را بعد از خود بدون [[رهبر]] رها نمیکردند و حتماً [[جانشینی]] برای خود معیّن مینمودند. پس طبعاً [[رسول خدا]]{{صل}} که امّت او [[بهترین]] [[ملّت]] است و [[احکام اسلام]] [[کاملترین]] [[فرامین]] است، میباید برای بعد از خود فردی را معین نماید.
| |
|
| |
| تقریر [[علامه مجلسی]] در این رابطه چنین است: «عادت مقرّره [[حق تعالی]] در جمیع انبیاء{{عم}}، از [[آدم]] تا خاتم، آن بود که تا خلیفهای از برای ایشان [[تعیین]] نمیکرد، از [[دنیا]] [[رحلت]] نمیکردند و [[سنّت]] [[حضرت]] [[رسالت]]{{صل}} در جمیع [[غزوات]] و سفرهای جزئی که آن جناب از [[مدینه]] خارج میشدند. آن بود که تعیین [[رئیس]] و [[خلیفه]] میفرمود و در جمیع بلاد و قرای [[اسلام]] نیز البته حاکمی [[نصب]] مینمود و امر ایشان را به خود نمیگذاشت. پس چگونه ممکن است رسول خدا{{صل}} در [[سفر آخرت]] و این مفارقت کبری که بازگشتی در آن نیست، احوال امّت را مهمل و امور ایشان را معطل بگذارد؟!»<ref>حق الیقین، ص۳۷.</ref>.
| |
|
| |
| [[رسول خدا]]{{صل}} درمیان [[امّت]] واجد [[افضل]] مکارم و [[فضایل]] [[انسانی]] بود؛ ولی آنچه که ایشان را از دیگران ممتاز میکند، [[علم غیب]] و [[ارتباط]] کامل و [[یقینی]] حضرتش با [[عالم غیب]] است. در نتیجه، اولاً، بیانات ایشان برای امّت [[حجّت]] است و ثانیاً، [[مقام عصمت الهی]] ایشان است که موجب [[اعتماد]] امّت و [[اسوه]] بودن آن [[حضرت]] برای سایرین میشود.
| |
|
| |
| [[پیامبر]]{{صل}} حائز مجموعه شرایط لازم برای [[حکومت]] و [[منصوب از جانب خدا]] بودند. همان طور که اشاره گردید، لازم است [[جانشین]] ایشان نیز دارای تمامی ویژگیهای ایشان باشد. بنابراین، برای [[تعیین خلیفه]] پس از پیامبر{{صل}} در [[جامعه مسلمین]]، راهی جز [[انتصاب]] از جانب [[خداوند]] وجود ندارد. همان طور که در [[امامت حضرت علی]]{{ع}} نیز انتصاب از جانب خداوند صورت گرفت و پیامبر{{صل}} صرفاً ابلاغکننده آن بود: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref><ref>مبنای نظری ولایت فقیه در دیدگاه حضرت امام خمینی، به روشنی مبتنی بر این دیدگاه میباشد. با این توضیح که ولی فقیه با نصب عام از جانب امام زمان{{ع}}، به عنوان نماینده ایشان است که ملتزم به اجرای احکام الهی است و اختیارات او تا زمانی است که دارای شرایط لازم از جمله عدالت باشد و مردم همانطور که در میان فقهای واجد شرایط، مرجع تقلید خود را انتخاب میکنند، اختیار انتخاب ولی فقیه را طی ضوابطی به خبرگان رهبری با انتخاب خود تفویض نمودهاند. در این دیدگاه، عدالت در ولی فقیه، نزدیکترین صفت به عصمت است؛ گرچه فاصله آن دو بسیار زیاد و غیرقابل مقایسه از جهت شأن امام معصوم و ولی فقیه است؛ ولی از آنجا که هر دو سمت، زعامت و اداره جامعه را بر عهده دارند، باید مراتبی از طهارت و دوری از هوای نفس را داشته باشند. {{متن حدیث|عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ{{ع}} فِي قَوْلِهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ...}} فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُمْ فَإِنَّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَةِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ شَيْئاً}} (الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۵۸).</ref>.
| |
|
| |
| بعد از [[اثبات]] حسّاسیّت جایگاه [[رهبری]] و [[امامت]] [[امّت]] در [[جامعه]] و اینکه اگر [[امام]] [[فاسد]] باشد کلّ جامعه را فاسد میکند (نتیجه [[برهان]] قبل)، حال تنها کافی است احتمال دهیم که امکان [[اشتباه]] امّت در [[انتخاب]] شورایی امام وجود دارد؛ از آنجا که نتیجه این اشتباه بسیار زیانآور است (نابودی امّت و [[ضلالت]] [[ابدی]] آنها)، پس بر [[خداوند]] لازم است که برای [[حفظ]] امّت از [[گمراهی]]، امام را معیّن کند و [[تعیین]] آن را به عهده امّت نگذارد.
| |
| هرچند این مطلب جنبه [[نقلی]] بیشتری دارد، ولی اتّفاق نظر خاصّه و عامّه پیرامون آن، نشان میدهد که از شدّت [[بداهت]]، نیازی به [[اقامه برهان]] برای امّت نداشته و همگی متفقالقول بودهاند که بعد از [[رحلت]] [[نبیّ]] اکرم{{صل}}، [[امّت اسلام]] قطعاً [[نیازمند]] حاکمی [[عادل]] و [[فقیه]] به [[اسلام]] و [[احکام]] [[قرآن]] است. بداهت و اهمیّت این مسئله تا به آنجا بود که [[دفن]] [[بدن]] [[مطهّر]] [[رسول خدا]]{{صل}} را رها کردند و در [[سقیفه]] تشکیل [[شورا]] دادند تا امّت لحظهای بدون امام نماند.
| |
|
| |
| اکنون میپرسیم که چگونه ممکن است رسول خدا{{صل}} - که در [[زمان]] [[حیات]] خود حتّی بیان مسائل ساده [[عبادی]] و احکام را فروگذار ننمود- [[تکلیف]] امری به این مهمّی را مشخص ننموده باشد؟! و حتّی اگر بنا بر تشکیل [[شورا]] برای [[انتخاب امام]] بوده، چرا تصریح به این مطلب ننموده تا زمینه این همه [[اختلاف]] و [[خونریزی]] و انشقاق در [[امّت اسلام]] ایجاد نشود؟! اگر دلیل [[برهان لطف]]، [[وجوب]] فراهم کردن زمینه [[هدایت]] برای [[امّت]] و [[اخراج]] آنها از [[سرگردانی]] و [[تعیین]] [[تکلیف]] [[مردم]] در مسیر [[قرب]] به سوی [[حق]] است، چه سرگردانی بالاتر از تحیّردر یافتن [[امام]] و بلاتکلیفی در [[خلافت]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}؟<ref>بیان [[محقق لاهیجی]] در تبیین این [[برهان]] به این ترتیب است: «اکابر علمای عامّه تصریح کردهاند و در [[کتابهای حدیث]] خود [[روایت]] کردهاند که چون [[پیغمبر]]{{صل}} - [[وفات]] کرد، [[ابوبکر]] [[خطبه]] خواند و گفت: {{عربی|ایها الناس، من کان یعبد محمدا، فان محمدا مات و من کان یعبد رب محمد، فانه حیّ لا یموت}}. و گفت: «لابدّ است مرخلافت پیغمبر{{صل}} را از کسی که [[قائم]] به آن باشد. پس نظر و [[تأمّل]] کنید در تعیین آن کس، و پیش آرید رأیهای خود را و ببینید که لایق این امر کیست». پس از هر جانب مردم مبادرت کردند و گفتند راست گفتی، لیکن باید نظر و تأمّل کنیم و هیچ کس نگفت که [[دروغ]] گفتی، ما را امامی و خلیفهای در کار نیست. پس این معنی، [[اجماع صحابه]] شد در [[وجوب تعیین امام]]. و هر که را اندک هوشی یا فیالجمله انصافی جمع باشد، هرآینه از [[تأمل]] در این دلیل و در این روایت بر او روشن خواهد شد هم حال [[علماء]] و هم حال آن [[صحابه]] و هم حال ابوبکر.
| |
|
| |
| امّا حال علماء، بنا بر آنکه هرگاه [[اعتقاد]] کرده باشند وجوب تعیین امام را، تا به این [[غایت]] که اهم واجباتش دانند و عذر ترک [[دفن]] پیغمبر{{صل}} را به [[اشتغال]] به آن پذیرند و شنوند، پس چگونه تجویز کنند که پیغمبر{{صل}} چنین واجبی را تعیین نکرده و بیان نفرموده؛ لااقل امر نکرده که شما بعد از من تعیین آن کنید، از [[دنیا]] [[رحلت]] کند؛ و حال آنکه [[پیغمبر]]{{صل}} [[مبعوث]] نشده مگر برای [[تبلیغ]] و [[بیان احکام]] و [[خدای تعالی]] وی را [[رحلت]] نفرمود مگر بعد از اتمام تبلیغ و [[اکمال دین]]؛ به دلیل: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي}} [«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» [[سوره مائده]]، [[آیه]] ۳] و حال آنکه نمانده ادنی از [[آداب]]، حتّی در باب خلاء و حمّام و شرب ماء و اکل طعام که آن [[حضرت]] بیان نموده و [[ارشاد]] آن نکرده باشد؛ شفقة [[علی]] الامّة» ([[سرمایه ایمان]] در اصول [[اعتقادات]]، ص۱۱۰).</ref>.
| |
| روایتی به این مضمون از [[سعد بن عبدالله قمی]] نقل شده که وی از [[امام عصر]]{{ع}} سؤال میکند که چرا [[شیعیان]] نمیتوانند برای خود [[امام]] [[تعیین]] کنند؟ حضرت در پاسخ میفرمایند:
| |
|
| |
| - آیا آنها امامی [[صالح]] میخواهند. یا [[فاسد]]؟
| |
|
| |
| - قطعاً امام صالح میخواهند.
| |
|
| |
| - آیا ممکن است که [[مردم]] در [[انتخاب]] [[اشتباه]] کنند و فاسدی را به جای صالح انتخاب نمایند؟ (و یا حتّی صالحی را انتخاب کنند که بعداً به واسطه [[غلبه]] [[هوای نفس]] فاسد شود؟) که در این صورت، نتیجه آن نمیشود که فردی فاسد و [[تبهکار]] را به [[امامت]] و [[پیشوایی]] خود انتخاب کردهاند؟
| |
| - بله؛ ممکن است.
| |
|
| |
| - دلیل همین است و من [[برهان]] بر تو آوردم تا قانع شوی.
| |
|
| |
| سپس حضرت شاهدی از [[قرآن]] ذکر کردند: آیا [[امّت]] [[بنیاسرائیل]] با دقّت و [[وسواس]] ۷۰ [[نفر]] را برای [[همراهی]] با [[حضرت موسی]]{{ع}} به [[کوه]] طور اعزام نکردند؟ گرچه انتخاب این افراد با [[تأیید]] حضرت موسی{{ع}} نیز همراه بود، امّا سرانجام مشخص شد که در میان آنان تعداد زیادی [[منافق]] هستند که کلمات [[کفرآمیز]] بر زبان آوردند و خواستار [[مشاهده]] [[خداوند]] شدند و همگی دچارصاعقه گردیدند.
| |
|
| |
| امام{{ع}} سپس چنین ادامه دادند: حضرت موسی{{ع}} با آن وفور [[عقل]] و کمال [[علم]] و تکیه بر [[وحی]]، ۷۰ نفر را برگزید که تردیدی در ایمانشان نداشت؛ اما دیدیم که چگونه ایشان منافق از آب درآمدند و دریافتیم که حتی [[اختیار]] [[نبی]] بر [[اصلح]]، [[فاسد]] از کار درآمد. بدین ترتیب درمییابیم که اختیار [[امام]] تنها بر عهده کسی است که به خفایای سینهها و [[اسرار]] [[آگاه]] است<ref>متن روایت به این شرح است: {{متن حدیث|فَقُلْتُ أَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِي تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِيَارِ الْإِمَامِ لِأَنْفُسِهِمْ قَالَ مُصْلِحٌ أَوْ مُفْسِدٌ؟ فَقُلْتُ مُصْلِحٌ قَالَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَقَعَ خِيَرَتُهُمْ عَلَى الْمُفْسِدِ بَعْدَ أَنْ لَا يَعْلَمَ أَحَدٌ مَا يَخْطُرُ بِبَالِ غَيْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ؟ قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَهِيَ الْعِلَّةُ أَيَّدْتُهَا لَكَ بِبُرْهَانٍ يَقْبَلُ ذَلِكَ عَقْلُكَ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الرُّسُلِ الَّذِينَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمُ الْكُتُبَ وَ أَيَّدَهُمْ بِالْوَحْيِ وَ الْعِصْمَةِ إِذْ هُمْ أَعْلَامُ الْأُمَمِ فَأَهْدَى إِلَى ثَبْتِ الِاخْتِيَارِ وَ مِنْهُمْ مُوسَى وَ عِيسَى هَلْ يَجُوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِمَا وَ كَمَالِ عِلْمِهِمَا إِذْ هُمَا عَلَى الْمُنَافِقِ بِالاخْتِيَارِ أَنْ يَقَعَ خِيَرَتُهُمَا وَ هُمَا يَظُنَّانِ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ؟ قُلْتُ لَا قَالَ فَهَذَا مُوسَى كَلِيمُ اللَّهِ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ وَ كَمَالِ عِلْمِهِ وَ نُزُولِ الْوَحْيِ عَلَيْهِ اخْتَارَ مِنْ أَعْيَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْكَرِهِ لِمِيقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِينَ رَجُلًا مِمَّنْ لَمْ يَشُكَّ فِي إِيمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ فَوَقَعَ خِيَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا}} فَلَمَّا وَجَدْنَا اخْتِيَارَ مَنْ قَدِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ لِلنُّبُوَّةِ وَاقِعاً عَلَى الْأَفْسَدِ دُونَ الْأَصْلَحِ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ الْأَصْلَحُ دُونَ الْأَفْسَدِ عَلِمْنَا أَنْ لَا اخْتِيَارَ لِمَنْ لَا يَعْلَمُ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ وَ مَا تُكِنُّ الضَّمَائِرُ وَ يَنْصَرِفُ عَنْهُ السَّرَائِرُ وَ أَنْ لَا خَطَرَ لِاخْتِيَارِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعْدَ وُقُوعِ خِيَرَةِ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى ذَوِي الْفَسَادِ لَمَّا أَرَادُوا أَهْلَ الصَّلَاحِ}} (الإحتجاج علی أهل الجاج، ج۲، ص۴۶۴).</ref>.
| |
| نتیجه آنکه، امام [[معصوم]] به عنوان [[حاکم اسلامی]]، باید [[منصوب از جانب خدا]] باشد. به همین دلیل است که [[ولیّ فقیه]] نیز در سطحی [[پایینتر]]، به اعتبار [[نصب عام]] از جانب [[امام زمان]]{{ع}}، به [[ولایت]] بر [[مردم]] معیّن میگردد؛ همان گونه که در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} و [[حضرت علی]]{{ع}}، با [[نصب]] [[فرمانداران]] شهرهای مختلف توسط آن حضرات، [[مردم]] موظّف به [[اطاعت]] از ایشان بودند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۷۱.</ref>
| |
|
| |
|
| ==منابع== | | ==منابع== |