←ورود به کوفه
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
در همان [[زمان]] [[شریک بن اعور]] که از بزرگان [[شیعیان]] [[بصره]] بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به [[کوفه]] آمده بود، [[بیمار]] شد و در خانه هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.<ref>ر.ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰میلادی، ص۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۸۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۲، ص۲۵۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۶۶،۵۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲میلادی.، ج۸، ص۱۵۸؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳شمسی.، ج۳، ص۲۹.</ref> هنگامی که عبیدالله بن زیاد برای [[عیادت]] شریک به خانه هانی رفت، فرصت مناسبی برای مسلم پیش آمد تا به پیشنهاد شریک بن اعور، عبیدالله را به طور غافلگیرانه بکشد. اما مسلم از انجام چنین عملی امتناع ورزید و آن را با اصول اسلام ناسازگار خواند و بعد از اینکه عبیدالله از خانه هانی رفت، مسلم در جواب شریک که پرسید: چرا این فرصت را از دست دادی؟ پاسخ داد: به دو علت: نخست اینکه هانی مایل نبود مهمان در خانهاش کشته شود و دیگر یادآوری حدیثی از [[پیامبر]]{{صل}} بود که: «[[مؤمن]] کسی را غافلگیرانه نمیکشد»<ref>{{متن حدیث|اَلْإِيمَانُ قَيَّدَ اَلْفَتْكَ}}؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰.</ref> به این ترتیب بزرگترین دشمن [[مسلم بن عقیل]] و [[امام حسین]]{{ع}} از مهلکهای که به پای خود به آن وارد شده بود، [[نجات]] یافت. تنها به خاطر اینکه مسلمانی پاک دین و پاک اعتقاد که جز به اجرای درست احکام دین به چیزی دیگر نمیاندیشید، نخواست بهخاطر سلامت خود و پیروزی در مأموریتی که به عهده داشت، حکمی از احکام دین را نقض کند، هر چند با رعایت این حکم، آینده او و کسی که او را فرستاده است به خطر افتد. امام و نمایندهاش مسلم بن عقیل به قدرت و پیروزی به هر قیمت و از هر راهی [[اعتقاد]] نداشتند. | در همان [[زمان]] [[شریک بن اعور]] که از بزرگان [[شیعیان]] [[بصره]] بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به [[کوفه]] آمده بود، [[بیمار]] شد و در خانه هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.<ref>ر.ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰میلادی، ص۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۸۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۲، ص۲۵۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۶۶،۵۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲میلادی.، ج۸، ص۱۵۸؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳شمسی.، ج۳، ص۲۹.</ref> هنگامی که عبیدالله بن زیاد برای [[عیادت]] شریک به خانه هانی رفت، فرصت مناسبی برای مسلم پیش آمد تا به پیشنهاد شریک بن اعور، عبیدالله را به طور غافلگیرانه بکشد. اما مسلم از انجام چنین عملی امتناع ورزید و آن را با اصول اسلام ناسازگار خواند و بعد از اینکه عبیدالله از خانه هانی رفت، مسلم در جواب شریک که پرسید: چرا این فرصت را از دست دادی؟ پاسخ داد: به دو علت: نخست اینکه هانی مایل نبود مهمان در خانهاش کشته شود و دیگر یادآوری حدیثی از [[پیامبر]]{{صل}} بود که: «[[مؤمن]] کسی را غافلگیرانه نمیکشد»<ref>{{متن حدیث|اَلْإِيمَانُ قَيَّدَ اَلْفَتْكَ}}؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰.</ref> به این ترتیب بزرگترین دشمن [[مسلم بن عقیل]] و [[امام حسین]]{{ع}} از مهلکهای که به پای خود به آن وارد شده بود، [[نجات]] یافت. تنها به خاطر اینکه مسلمانی پاک دین و پاک اعتقاد که جز به اجرای درست احکام دین به چیزی دیگر نمیاندیشید، نخواست بهخاطر سلامت خود و پیروزی در مأموریتی که به عهده داشت، حکمی از احکام دین را نقض کند، هر چند با رعایت این حکم، آینده او و کسی که او را فرستاده است به خطر افتد. امام و نمایندهاش مسلم بن عقیل به قدرت و پیروزی به هر قیمت و از هر راهی [[اعتقاد]] نداشتند. | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] که اکنون [[مردم]] [[کوفه]] را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود به نام مَعقِل با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه هزار درهم به [[معقل]] داد و گفت: کوشش کن تا با پیروان مسلم آشنا شوی و چون چنین کسی را یافتی، به او بگو که مردی از [[شیعیان]] هستم و میدانم مسلم در چنین روزها به کمک مالی محتاج است. میخواهم این پول را به او بدهم تا آن را در جنگ با دشمن خود مصرف کند. این مأموریت برای جاسوسی [[خبره]] چون او چندان دشوار نبود. چند تن از بزرگان شیعه در کوفه مشهور بودند و او برای انجام مأموریت خود، مسلم بن عوسجه را که مردی [[زاهد]] و [[پارسا]] بود، انتخاب کرد و بدین وسیله توانست مخفیگاه مسلم را بیابد و درخانه هانی بن عروه با مسلم [[دیدار]] کند و هر [[روز]] پیش از دیگران وارد خانه هانی میشد و پس از همه از آنجا خارج میگشت. بدین ترتیب از کار مسلم و [[شیعیان]] و تعداد آنان و تصمیماتی که میگرفتند، اطلاع کامل پیدا میکرد و این خبرها را به عبیدالله میداد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰۰ | [[عبیدالله بن زیاد]] که اکنون [[مردم]] [[کوفه]] را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود به نام مَعقِل با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه هزار درهم به [[معقل]] داد و گفت: کوشش کن تا با پیروان مسلم آشنا شوی و چون چنین کسی را یافتی، به او بگو که مردی از [[شیعیان]] هستم و میدانم مسلم در چنین روزها به کمک مالی محتاج است. میخواهم این پول را به او بدهم تا آن را در جنگ با دشمن خود مصرف کند. این مأموریت برای جاسوسی [[خبره]] چون او چندان دشوار نبود. چند تن از بزرگان شیعه در کوفه مشهور بودند و او برای انجام مأموریت خود، مسلم بن عوسجه را که مردی [[زاهد]] و [[پارسا]] بود، انتخاب کرد و بدین وسیله توانست مخفیگاه مسلم را بیابد و درخانه هانی بن عروه با مسلم [[دیدار]] کند و هر [[روز]] پیش از دیگران وارد خانه هانی میشد و پس از همه از آنجا خارج میگشت. بدین ترتیب از کار مسلم و [[شیعیان]] و تعداد آنان و تصمیماتی که میگرفتند، اطلاع کامل پیدا میکرد و این خبرها را به عبیدالله میداد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۹-۵۰.</ref> جاسوسی او ضربه بسیار سختی به نهضت مسلم در کوفه زد. پسر زیاد با دانستن مخفیگاه مسلم و اطلاع از سران و یاران و هواداران او به کار پرداخت. هانی بن عروه را که به مسلم [[پناه]] داده بود، دستگیر و [[شکنجه]] نمود.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۷۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۵۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۵۱-۵۲.</ref> | ||
با [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]]، مسلم که به [[وفاداری]] و [[حُسن]] [[نیت]] [[مردم]] [[شک]] نداشت،<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۵-۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۵۴-۵۵.</ref> همینکه خبر دستگیری و زندانی شدن [[هانی]] را شنید، دانست که دیگر درنگ جایز نیست و باید از نهانگاه خود بیرون آید و جنگ را آغاز کند. پس در [[روز]] هشتم (یا نهم و به قولی سوم) ذیالحجه سال ۶۰ با هواخواهان خود که عده آنان را تا چهار هزار تن نوشتهاند در اطراف خانه هانی و خانههای نزدیک گرد آمدند و با [[شعار]] {{عربی|"یا مَنْصورُ اَمِت"}}<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶.</ref> [[قیام]] کرد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶-۳۷۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۵۵-۵۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۶۱-۶۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی، ص۱۰۸-۱۰۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴-۳۶</ref> مسلم ابتدا آنان را به دستههایی تقسیم کرده و برای هر [[قبیله]] [[فرماندهی]] تعیین نمود<ref> البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۵۷.</ref> و آنگاه همگی به سمت قصر عبیدالله بن زیاد حرکت کرده و عبیدالله بن زیاد و یارانش را که حدود ۲۰۰ نفر از [[اشراف کوفه]] و نگهبانان بودند، در [[دارالاماره]] به محاصره درآوردند. اگر مردمی که قصر را محاصره کرده بودند، مردان جنگ و مطیع مسلم بن عقیل بودند و یا اگر از عاقبتاندیشی و [[تدبیر]] بهرهای داشتند، همان موقع قصر را میگرفتند و پسر زیاد را از پای در میآوردند. | با [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]]، مسلم که به [[وفاداری]] و [[حُسن]] [[نیت]] [[مردم]] [[شک]] نداشت،<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۵-۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۵۴-۵۵.</ref> همینکه خبر دستگیری و زندانی شدن [[هانی]] را شنید، دانست که دیگر درنگ جایز نیست و باید از نهانگاه خود بیرون آید و جنگ را آغاز کند. پس در [[روز]] هشتم (یا نهم و به قولی سوم) ذیالحجه سال ۶۰ با هواخواهان خود که عده آنان را تا چهار هزار تن نوشتهاند در اطراف خانه هانی و خانههای نزدیک گرد آمدند و با [[شعار]] {{عربی|"یا مَنْصورُ اَمِت"}}<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶.</ref> [[قیام]] کرد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶-۳۷۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۵۵-۵۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۶۱-۶۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی، ص۱۰۸-۱۰۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴-۳۶</ref> مسلم ابتدا آنان را به دستههایی تقسیم کرده و برای هر [[قبیله]] [[فرماندهی]] تعیین نمود<ref> البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۵۷.</ref> و آنگاه همگی به سمت قصر عبیدالله بن زیاد حرکت کرده و عبیدالله بن زیاد و یارانش را که حدود ۲۰۰ نفر از [[اشراف کوفه]] و نگهبانان بودند، در [[دارالاماره]] به محاصره درآوردند. اگر مردمی که قصر را محاصره کرده بودند، مردان جنگ و مطیع مسلم بن عقیل بودند و یا اگر از عاقبتاندیشی و [[تدبیر]] بهرهای داشتند، همان موقع قصر را میگرفتند و پسر زیاد را از پای در میآوردند. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
آرام باش ای مسلم! تو به سوی مردم کوفه آمدی و آنان را که با یکدیگر پیوند داشتند و کارهایشان هماهنگ بود، از یکدیگر دور ساختی و افکارشان را متفرق کردی. | آرام باش ای مسلم! تو به سوی مردم کوفه آمدی و آنان را که با یکدیگر پیوند داشتند و کارهایشان هماهنگ بود، از یکدیگر دور ساختی و افکارشان را متفرق کردی. | ||
چنین نیست و من بدین منظور به کوفه نیامدهام. شما حکمرانان اموی کارهای نادرست را رواج دادید. [[امر]] دین را محو کردید. بر مردم بدون رضایتشان حکومت نمودید و به شیوه [[قیصر]] و کسری زیستید. ولی ما به میان ایشان آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر نماییم و این مردم را به سوی کتاب [[خدا]] و سنت [[پیامبر]]{{صل}} فرا خوانیم. آمدیم تا مردم را امر به عدالت و به حکم قرآن دعوت کنیم. آری ما برای چنینکاری شایستگی داریم. | چنین نیست و من بدین منظور به کوفه نیامدهام. شما حکمرانان اموی کارهای نادرست را رواج دادید. [[امر]] دین را محو کردید. بر مردم بدون رضایتشان حکومت نمودید و به شیوه [[قیصر]] و کسری زیستید. ولی ما به میان ایشان آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر نماییم و این مردم را به سوی کتاب [[خدا]] و سنت [[پیامبر]]{{صل}} فرا خوانیم. آمدیم تا مردم را امر به عدالت و به حکم قرآن دعوت کنیم. آری ما برای چنینکاری شایستگی داریم. | ||
عبیدالله که از عهده جواب به سخنان درست و به [[حق]] مسلم برنیامد، بنای دشنام، [[ناسزا]] و [[تهمت]] را به [[عقیل]]، [[امام علی]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} گذاشت. اما مسلم جواب داد: تو و پدرت برای دشنام سزاوارترید. هر کار که میخواهی انجام بده ای دشمن خدا! [[عبیدالله بن زیاد]] که شکست سختی از مسلم خورده بود، به شیوه مردمان پست رو نهاد که چون به منطق در میمانند، به تهمت توسل میجویند. پس گفت: مسلم! مگر تو نبودی که در مدینه شراب میخوردی؟ مسلم به جای اینکه در خشم شود، از این همه بیشرمی در شگفت ماند و گفت: پسر زیاد! من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بیگناهان و دستگیری و شکنجه آزادمردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد و نه تنها چنین گناهان بزرگ را مرتکب میشود و پشیمان نمیگردد، بلکه چنان مینمایاند که ابداً کار زشتی نکرده است. | |||
پسر زیاد که دید تیر تهمت وی کارگر نیفتاد، [[دستور]] قتل مسلم را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و [[جسد]] او را از بالا به پایین بیفکنند.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۴۰-۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶-۳۸۱؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۱۰۳-۱۰۸.</ref> | |||
پس از شهادت مسلم، عبیدالله، [[هانی بن عروه]] را هم به قتل رساند و دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند.<ref>ر.ک: تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۱۴۵؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تقیالدین احمدبن علی، قاهره: مطبعة الجنة، ۱۹۴۱ میلادی.، ج۱۱، ص۳۵۰.</ref> آنگاه جسد [[مطهر]] این دو [[شهید]] را در محله «[[کناسه]]» <ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۴۵.</ref> به دار بیاویزند<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> سپس سر این دو شهید را توسط [[هانی بن ابی حیه همدانی]] و [[زبیر بن اروج تمیمی|زبیر بن اَروَج تمیمی]] به نزد [[یزید]] فرستاد<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> و گزارش کار را چنین ارائه نمود: | |||
چون عبیدالله بن زیاد از [[حرکت امام حسین]]{{ع}} به سوی عراق خبر یافت، [[ | «اما بعد، [[ستایش]] خدای را که حق امیرالمؤمنین را گرفت و او را از [[دشمن]]، آسوده خاطر ساخت. به امیرالمؤمنین خبر میدهم که [[مسلم بن عقیل]] به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و [[خدعه]] و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بهوسیله «هانی بن ابی حیه همدانی» و «زبیر بن اروج تمیمی» که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو [[بصیر]] و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام»<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۹۵.</ref> | ||
یزید سر این دو [[شهید]] را بر دروازه دمشق آویخت<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸-۳۷۹؛ الاخبارالطوال، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۹۴-۳۹۵؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۸۲-۸۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۶۸.</ref> و از [[قهر]] و غلبه عبیدالله، [[خرسند]] شد و طی نامهای از او تشکر کرد و او را از [[تصمیم]] [[امام حسین]]{{ع}} در حرکت از [[مکه]] به [[عراق]] [[آگاه]] ساخت و از او خواست تا به [[بهترین]] وجه در مورد او [[اقدام]] کند و به او توصیه کرد به مجرد [[اتهام]]، [[مخالفان]] را [[زندانی]] کن و به محض مشکوک بودن، آنان را بازداشت کن.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۹؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمسالدین، ترجمه سیدناصر هاشمزاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۷ شمسی.{{ع}}، ص۱۳۶.</ref> در همین ایام عبیدالله [[دستور]] داد [[میثم تمار|میثم تمّار]] از [[اصحاب امام علی]]{{ع}} را نیز به دار آویختند و به [[شهادت]] رساندند و [[مختار ثقفی]] را نیز به [[جرم]] [[همکاری]] با مسلم به [[زندان]] انداخت، اما بعد از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، به خواهش [[عبدالله بن عمر]] که شوهر [[خواهر]] مختار بود، از زندان [[آزاد]] و به [[طائف]] [[تبعید]] شد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۱۶۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۹۷؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمسالدین، ترجمه سیدناصر هاشمزاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۷ شمسی.{{ع}}، ص۱۳۶-۱۳۷.</ref> | |||
چون عبیدالله بن زیاد از [[حرکت امام حسین]]{{ع}} به سوی عراق خبر یافت، [[حصین بن نمیر تمیمی|حُصَین بن نُمَیر]] صاحب [[شرطه]] ([[رئیس]] شهربانی) [[کوفه]] را به منطقه قادسیه فرستاد، تا راه را بر [[امام]] ببندد. حُصَین بن نُمَیر در آنجا پُست نظامی نیرومندی بر پا ساخت. | |||
==[[نامه امام حسین]]{{ع}} به [[اهل کوفه]]== | ==[[نامه امام حسین]]{{ع}} به [[اهل کوفه]]== |