ابومسلم خراسانی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱۷: خط ۱۷:


==فرجام ابومسلم و بازتاب [[قتل]] او==
==فرجام ابومسلم و بازتاب [[قتل]] او==
[[قدرت]] فراوان ابومسلم مایه [[نگرانی]] [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] شده بود. موقعیت و [[نفوذ]] [[سیاسی]] وی چنان بود که [[فرمانروایان]] و [[سرداران]] نظامی ناحیه شرقی [[خلافت]] را بی‌فرمان [[خلیفه]] تعیین می‌کرد و به نام خویش سکه می‌زد و خلیفه در [[عراق]] بدون دستور او هیچ کار مهمی انجام نمی‌داد<ref>زین الاخبار، ص۱۲۰؛ مجمل التواریخ والقصص، ص۳۱۳.</ref>. این مایه قدرت و [[شوکت]]، [[رشک]] و [[کینه]] [[عباسیان]]، خصوصاً [[منصور]] را برانگیخت و وقوع چند ماجرا [[آتش]] [[دشمنی]] میان آن دو را بیش از پیش برافروخت.
[[قدرت]] فراوان ابومسلم مایه [[نگرانی]] [[دستگاه خلافت عباسی]] شده بود. موقعیت و [[نفوذ]] [[سیاسی]] وی چنان بود که [[فرمانروایان]] و [[سرداران]] نظامی ناحیه شرقی [[خلافت]] را بی‌فرمان [[خلیفه]] تعیین می‌کرد و به نام خویش سکه می‌زد و خلیفه در [[عراق]] بدون دستور او هیچ کار مهمی انجام نمی‌داد<ref>زین الاخبار، ص۱۲۰؛ مجمل التواریخ والقصص، ص۳۱۳.</ref>. این مایه قدرت و [[شوکت]]، [[رشک]] و [[کینه]] [[عباسیان]]، خصوصاً [[منصور]] را برانگیخت و وقوع چند ماجرا [[آتش]] [[دشمنی]] میان آن دو را بیش از پیش برافروخت.


#ماجرای [[ابن هبیره]]. [[یزید بن عمر بن هبیره]] آخرین [[کارگزار]] [[اموی]] در عراق بود. وی به [[شفاعت]] منصور و به شرط [[تسلیم]] واسط مورد [[بخشش]] [[سفاح]] قرار گرفت، ولی ابومسلم بی‌درنگ نامه‌ای به سفاح نوشت و خواستار [[اعدام]] او شد<ref>الوزراء والکتاب، ص۹۳.</ref>. سفاح برخلاف میل منصور و از [[بیم]] [[خشم]] ابومسلم و یارانش، ابن هُبیره را به بهانه آنکه شروط [[عفو]] را به جا نیاورده است، از میان برداشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴؛ وفیات‌الاعیان، ج۴، ص۲۰۶- ۲۰۹. </ref>.
#ماجرای [[ابن هبیره]]. [[یزید بن عمر بن هبیره]] آخرین [[کارگزار]] [[اموی]] در عراق بود. وی به [[شفاعت]] منصور و به شرط [[تسلیم]] واسط مورد [[بخشش]] [[سفاح]] قرار گرفت، ولی ابومسلم بی‌درنگ نامه‌ای به سفاح نوشت و خواستار [[اعدام]] او شد<ref>الوزراء والکتاب، ص۹۳.</ref>. سفاح برخلاف میل منصور و از [[بیم]] [[خشم]] ابومسلم و یارانش، ابن هُبیره را به بهانه آنکه شروط [[عفو]] را به جا نیاورده است، از میان برداشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴؛ وفیات‌الاعیان، ج۴، ص۲۰۶- ۲۰۹. </ref>.
خط ۲۷: خط ۲۷:
ابومسلم نفوذی بسیار میان یارانش داشت و [[عباسیان]] از کشتن وی بیمناک بودند<ref>صدیقی، غلامحسین، جنبش‌های دینی ایران در قرن‌های دوم و سوم هجری، ص۲۵۵.</ref>؛ از این‌رو پس از مرگش، وی را ابومجرم خواندند و کوشیدند تا او را خونخوار، [[بی‌رحم]]، [[ستمکار]]، [[خائن]] و بدنام معرفی نمایند. با وجود این، خلیفه به دلیل [[ترس]] از انتقامجویی [[لشکریان]] [[ابو مسلم]] که همراه وی به [[دارالخلافه]] آمده و هنوز [[چشم به راه]] او بودند، [[پاداش]] بسیاری به آنان داد<ref>الاخبار الطوال، ص۳۸۲.</ref>. گروهی از آن لشکریان که در برابر [[قتل]] سردارشان چاره‌ای نداشتند، از گرفتن این حق‌السکوت شرمسار شدند و زیر لب می‌گفتند: «[[رهبر]] خود را به درهم فروختیم»<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۷.</ref> و برخی دیگر که به ابومسلم [[وفادار]] بودند به [[فکر]] [[انتقام]] افتادند. آنچه گذشت در [[عراق]] بود، اما در [[خراسان]] قتل ابومسلم نارضایی‌ها و شورش‌های بسیاری پدید آورد<ref>بارتولد، ترکستان‌نامه، ج۲، ص۴۳۲.</ref>؛ زیرا ابومسلم در آنجا نه تنها [[رهبر سیاسی]] و سردار نظامی، بلکه پیشوای [[دینی]] تلقی می‌شد؛ به همین دلیل بود که [[عیسی بن علی]] پس از آنکه [[منصور]] ابومسلم را کشت، با [[شگفتی]] گفت: «او را کشتی! با سپاهیانش که او را چون [[پروردگار]] خود می‌دانند، چه می‌کنی؟<ref>الاخبار الطوال، ص۳۸۲.</ref>». از این‌رو، [[قیام‌ها]] و نهضت‌هایی که پس از [[مرگ]] وی به خونخواهی‌اش رخ داد، گاه [[صبغه]] دینی نیز داشت، چنان که راوندیان و بومسلمیه و سپیدجامگان در [[عقاید دینی]] خویش ابومسلم را [[امام]] خود می‌دانستند و بسیاری از [[ایرانیان]]، او را یگانه امام [[واقعی]] خویش می‌شمردند و مقامی شبیه به [[مهدویت]] و حتی‌الوهیت برایش قائل بودند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۲؛ فرق الشیعة، ص۴۱.</ref>.
ابومسلم نفوذی بسیار میان یارانش داشت و [[عباسیان]] از کشتن وی بیمناک بودند<ref>صدیقی، غلامحسین، جنبش‌های دینی ایران در قرن‌های دوم و سوم هجری، ص۲۵۵.</ref>؛ از این‌رو پس از مرگش، وی را ابومجرم خواندند و کوشیدند تا او را خونخوار، [[بی‌رحم]]، [[ستمکار]]، [[خائن]] و بدنام معرفی نمایند. با وجود این، خلیفه به دلیل [[ترس]] از انتقامجویی [[لشکریان]] [[ابو مسلم]] که همراه وی به [[دارالخلافه]] آمده و هنوز [[چشم به راه]] او بودند، [[پاداش]] بسیاری به آنان داد<ref>الاخبار الطوال، ص۳۸۲.</ref>. گروهی از آن لشکریان که در برابر [[قتل]] سردارشان چاره‌ای نداشتند، از گرفتن این حق‌السکوت شرمسار شدند و زیر لب می‌گفتند: «[[رهبر]] خود را به درهم فروختیم»<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۷.</ref> و برخی دیگر که به ابومسلم [[وفادار]] بودند به [[فکر]] [[انتقام]] افتادند. آنچه گذشت در [[عراق]] بود، اما در [[خراسان]] قتل ابومسلم نارضایی‌ها و شورش‌های بسیاری پدید آورد<ref>بارتولد، ترکستان‌نامه، ج۲، ص۴۳۲.</ref>؛ زیرا ابومسلم در آنجا نه تنها [[رهبر سیاسی]] و سردار نظامی، بلکه پیشوای [[دینی]] تلقی می‌شد؛ به همین دلیل بود که [[عیسی بن علی]] پس از آنکه [[منصور]] ابومسلم را کشت، با [[شگفتی]] گفت: «او را کشتی! با سپاهیانش که او را چون [[پروردگار]] خود می‌دانند، چه می‌کنی؟<ref>الاخبار الطوال، ص۳۸۲.</ref>». از این‌رو، [[قیام‌ها]] و نهضت‌هایی که پس از [[مرگ]] وی به خونخواهی‌اش رخ داد، گاه [[صبغه]] دینی نیز داشت، چنان که راوندیان و بومسلمیه و سپیدجامگان در [[عقاید دینی]] خویش ابومسلم را [[امام]] خود می‌دانستند و بسیاری از [[ایرانیان]]، او را یگانه امام [[واقعی]] خویش می‌شمردند و مقامی شبیه به [[مهدویت]] و حتی‌الوهیت برایش قائل بودند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۲؛ فرق الشیعة، ص۴۱.</ref>.


بیشتر [[یاران]] ابومسلم، روستاییان و [[مردم]] فرودستی بودند که برای کامیابی [[قیام]] [[عباسی]] [[کوشش]] بسیار کرده بودند و اکنون که رهبرشان [[قربانی]] [[کینه]] و [[آز]] خیانتکاران عباسی شده بود به قصد [[خونخواهی]] و با [[گرایش]] به [[افکار]] [[کفرآمیز]] و ملحدانه، دست به [[شورش]] می‌زدند. در واقع، نام و یاد ابومسلم به شعاری مبدل گردید که روستاییان ساده [[دل]] را پیرامون هر کس که آن را بر زبان می‌آورد جمع می‌کرد؛ چنان که کسانی چون [[اسحاق]] ترک، سنباد، مقنع و حتی بابک خرمدین برای نشر [[دعوت]] خویش از آن بهره گرفتند و حتی جنبش‌های شعوبی با خاطره ابومسلم قرین شد. این مایه مهر و علاقه، نیرویی بود که همواره [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] را [[تهدید]] می‌کرد و چنان که بعدها معلوم گشت، این [[قیام‌ها]] نقش بسزایی در [[تضعیف]] [[قدرت]] [[آل عباس]] ایفا کردند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۳۰.</ref>.
بیشتر [[یاران]] ابومسلم، روستاییان و [[مردم]] فرودستی بودند که برای کامیابی [[قیام]] [[عباسی]] [[کوشش]] بسیار کرده بودند و اکنون که رهبرشان [[قربانی]] [[کینه]] و [[آز]] خیانتکاران عباسی شده بود به قصد [[خونخواهی]] و با [[گرایش]] به [[افکار]] [[کفرآمیز]] و ملحدانه، دست به [[شورش]] می‌زدند. در واقع، نام و یاد ابومسلم به شعاری مبدل گردید که روستاییان ساده [[دل]] را پیرامون هر کس که آن را بر زبان می‌آورد جمع می‌کرد؛ چنان که کسانی چون [[اسحاق]] ترک، سنباد، مقنع و حتی بابک خرمدین برای نشر [[دعوت]] خویش از آن بهره گرفتند و حتی جنبش‌های شعوبی با خاطره ابومسلم قرین شد. این مایه مهر و علاقه، نیرویی بود که همواره [[دستگاه خلافت عباسی]] را [[تهدید]] می‌کرد و چنان که بعدها معلوم گشت، این [[قیام‌ها]] نقش بسزایی در [[تضعیف]] [[قدرت]] [[آل عباس]] ایفا کردند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۳۰.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۲۱۸٬۴۳۸

ویرایش