←جستارهای وابسته
بدون خلاصۀ ویرایش |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
در یک جمعبندی میتوان گفت: [[حضرت]] افزون بر این که هر [[روز]] یا هر چند روز یک بار، به بازارها میرفت و بازاریان و [[تجار]] را [[نصیحت]] مینمود و [[احکام اسلام]] را برایشان بازگو و [[دعاوی]] را حل و فصل میکرد، به طور مستمر بر کیفیت [[خرید و فروش]] و سطح قیمتها [[نظارت]] داشت و در صورت [[مشاهده]] هرگونه [[تخلف]] و تجاوزی، خود وارد عمل میشد و [[حق]] [[مظلوم]] را میستاند و به [[یاری]] [[ضعیفان]] میشتافت و بارها این [[آیه]] را [[تلاوت]] میفرمود: «ما [[بهشت ابدی]] [[آخرت]] را برای آنان که در [[زمین]] [[اراده]] [[علو]] و [[فساد]] و [[سرکشی]] ندارند، مخصوص میگردانیم و [[حسن عاقبت]]، خاص [[پرهیزگاران]] است»<ref>{{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادً}} «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>. این آیه درباره [[حاکمان]] [[عادل]] و [[متواضع]] و [[مردمان]] [[توانمند]] نازل شده است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۰، ذیل آیه شریفه.</ref>.<ref>[[محمد نقی نظرپور|نظرپور، محمد نقی]]، [[بازار (مقاله)| مقاله «بازار»]]، [[دانشنامه امام علی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۷، ص ۵۱۶.</ref> | در یک جمعبندی میتوان گفت: [[حضرت]] افزون بر این که هر [[روز]] یا هر چند روز یک بار، به بازارها میرفت و بازاریان و [[تجار]] را [[نصیحت]] مینمود و [[احکام اسلام]] را برایشان بازگو و [[دعاوی]] را حل و فصل میکرد، به طور مستمر بر کیفیت [[خرید و فروش]] و سطح قیمتها [[نظارت]] داشت و در صورت [[مشاهده]] هرگونه [[تخلف]] و تجاوزی، خود وارد عمل میشد و [[حق]] [[مظلوم]] را میستاند و به [[یاری]] [[ضعیفان]] میشتافت و بارها این [[آیه]] را [[تلاوت]] میفرمود: «ما [[بهشت ابدی]] [[آخرت]] را برای آنان که در [[زمین]] [[اراده]] [[علو]] و [[فساد]] و [[سرکشی]] ندارند، مخصوص میگردانیم و [[حسن عاقبت]]، خاص [[پرهیزگاران]] است»<ref>{{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادً}} «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>. این آیه درباره [[حاکمان]] [[عادل]] و [[متواضع]] و [[مردمان]] [[توانمند]] نازل شده است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۰، ذیل آیه شریفه.</ref>.<ref>[[محمد نقی نظرپور|نظرپور، محمد نقی]]، [[بازار (مقاله)| مقاله «بازار»]]، [[دانشنامه امام علی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۷، ص ۵۱۶.</ref> | ||
==[[نظارت]] مستقیم [[امام علی]]{{ع}} بر بازار== | |||
امام علی{{ع}} [[مردم]] را به [[تجارت]] [[تشویق]] میکرد تا از این طریق، [[اقتصاد جامعه]] رونق بگیرد. جمله {{متن حدیث|اتَّجِرُوا بَارَكَ اللَّهُ لَكُمْ}}؛ «تجارت کنید [[خداوند]] به شما [[برکت]] دهد»<ref>وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵، حدیث ۱۲.</ref>. از آن [[حضرت]]، مشهور است. اما غیر از تشویق بر کار آنان نظارت مستقیم هم مینمود تا [[آداب]] و [[اخلاق]] تجارت را بیاموزاند و فعالیتهای تجاریشان را در چهارچوب [[اسلام]] [[هدایت]] کند. آنچه که در ذیل میآید گوشهای از نظارتهای مستقیم آن حضرت بر بازار تجارت است: | |||
۱. مرحوم [[کلینی]] از جابر از [[امام باقر]]{{ع}} نقل میکند که حضرت میفرمود: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[کوفه]] در پیش روی مردم هر [[روز]] صبح زود از [[قصر]] [[خلافت]] خود بیرون میآمد، در حالی که تازیانهای در دست داشت که به آن «سبیبه»<ref>در حاشیه کافی، ج۵، ص۱۵۱ آمده است که: «سبیبه» یعنی دو شقه و دو تکه، چون تازیانه حضرت دو سر و دو شعبه داشت به آن سبیبه میگفتند.</ref> میگفتند. در بازارهای کوفه از این بازار به آن بازار میگشت و در مقابل هر بازاری میایستاد و خطاب به آنان میفرمود: «ای کاسبها، از [[خدا]] بترسید». [[تجار]] و کسبه وقتی صدای حضرت را میشنیدند هر چه در دستشان بود به [[زمین]] میگذاشتند و از صمیم [[قلب]] متوجه فرمایشات امیرالمؤمنین{{ع}} میشدند و با گوش خود میشنیدند که میفرماید: | |||
«[[طلب]] خیر را بر همه چیز، مقدم بدارید. با آسان گرفتن [[معامله]] به اموالتان برکت دهید. به خریداران گران ندهید تا به شما نزدیک شوند و با [[بردباری]]، اخلاق خود را [[زینت]] دهید و از قسم خوردن دوری کنید و از [[دروغگویی]] بپرهیزید و از [[ظلم و ستم]] کناره بگیرید. با [[مظلومین]] و [[ستمدیدگان]] با [[عدل]] و [[انصاف]] برخورد کنید، دور [[ربا]] نگردید و در اندازهگیری و [[میزان]] کم نگذارید و اجناس مردم را بیارزش و حقیر نسازید و خود را از [[مفسدین]] روی زمین قرار ندهید». | |||
بدین نحو به تمام بازارها یکی پس از دیگری [[سرکشی]] میکرد و سپس برمیگشت و برای رسیدگی به مراجعات [[مردم]] آماده میشد و در جایگاه خود مینشست<ref>فروع کافی، ج۵، ص۱۵۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۳؛ صدوق در امالی مجلس ۷۵ روایت را با کمی تفاوت نقل کرده است.</ref>. | |||
۲. در کتاب [[الغارات (کتاب)|الغارات]] از ابن سعید نقل کرده است که [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به بازار میآمد و خطاب به بازاریان میفرمود: | |||
«ای [[اهل]] بازار، از [[خدا]] بترسید، قسم نخورید،؛ چراکه قسم خوردن [[سرمایه]] را نابود کرده و [[برکت]] را از بین میبرد. تاجر [[فاجر]] است مگر آن کسی که [[حق]] بدهد و حق بگیرد -[[سلام]] بر شما باد». | |||
و بعد از گذشت چند [[روز]] دوباره به بازار میآمد و عین همان سخنان را به آنها گوشزد میکرد. | |||
۳. در [[دعائم الاسلام (کتاب)|دعائم الاسلام]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده است که آن [[حضرت]] در حالی که تازیانهای به دست میگرفت در بازارها به راه میافتاد و کسانی را که در [[خرید و فروش]] [[مسلمین]] [[کم فروشی]] و یا [[تقلب]] میکردند [[تنبیه]] میکرد. | |||
[[اصبغ بن نباته]] میگوید: روزی به حضرت عرض کردم، شما در [[منزل]] بنشینید و من عوض شما این کار را انجام میدهم. | |||
فرمودند: «ای [[اصبغ]]، این چه [[نصیحت]] و [[خیرخواهی]] است؟ | |||
اصبغ میگوید: حضرت بر مرکب [[رسول خدا]]{{صل}}، یعنی «شهبا» سوار میشد و تمام بازارها را یکی پس از دیگری زیر پا میگذاشت. روزی به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود: «ای قصابان، در کار گوسفندان [[شتاب]] مکنید و پس از [[ذبح]] بگذارید [[روح]] از بدنشان بیرون رود و مبادا بر گوشت بدمید». | |||
سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود: «خوب و بد خرما را در معرض دید مشتری قرار دهید». بعد بین ماهی فروشها رفت و فرمود: «غیر از ماهی [[حلال]] گوشت، ماهی دیگری نفروشید، از فروش ماهیهایی که در دریا مرده و موچ آب، آنها را بیرون انداخته خودداری کنید». | |||
سپس به محله [[کناسه]] (محلی است در [[کوفه]]) آمد که در آنجا تجارتهای مختلفی از قبیل [[خرید و فروش]] [[غلام]] و [[کنیز]]، شتر فروشی، صراف، بزاز، خیاط و... وجود داشت. | |||
خطاب به خریداران و فروشندگان فرمود: «ای بازرگانان، قسم خوردن در این بازارها رایج شده قسمهایتان را با دادن [[صدقه]] درآمیزید، و از قسم خوردن خودداری کنید که [[خداوند متعال]] کسی را که به [[دروغ]] قسم خورده باشد، منزه و [[پاک]] نخواهد کرد»<ref>{{متن حدیث|يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِنَّ أَسْوَاقَكُمْ هَذِهِ تَحْضُرُهَا الْأَيْمَانُ فَشُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ كُفُّوا عَنِ الْحَلْفِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُقَدِّسُ مَنْ حَلَفَ بِاسْمِهِ كَاذِباً}}؛ (دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، حدیث ۱۸۳).</ref>. | |||
۴. [[ثقة الاسلام کلینی]] نقل میکند که [[حضرت امیر]]{{ع}} به کنیزی برخورد کرد که از قصابی گوشت میخرید و میگفت: زیادتر بده. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به قصاب فرمود: زیادتر بده؛ زیرا [[برکت]] را بیشتر میکند»<ref>فروع کافی، ج۵، ص۱۵۲.</ref>. | |||
نظیر این [[حدیث]] در «[[کنز العمال]]» آمده که حضرت امیر{{ع}} میفرمود: «زیادش کن؛ زیرا نیکوتر است برای فروش تو»<ref>علاء الدین هندی، کنز العمال، ج۴، ص۳۸، حدیث ۹۳.</ref>. | |||
۵. در حدیث دیگری آمده است که: امیرالمؤمنین علی{{ع}} داخل بازار شد و فرمود: «ای [[جماعت]] گوشت فروشها، هر کس از شما در گوسفند باد کند از ما نیست». مردی که به آن [[حضرت]] پشت کرده بود گفت: قسم به کسی که در پس هفت [[حجاب]] پوشیده شده است هرگز. | |||
[[امام]]{{ع}} بر پشت او زد و فرمود: ای گوشت فروش، چه کسی در پس هفت پرده پوشیده شده است؟! | |||
گفت: [[پروردگار]] عالم. | |||
امام فرمود: [[خطا]] رفتی، مادرت به عزایت بنشیند، بین [[خدا]] و [[خلق]] او حجابی نیست. | |||
آن مرد درباره [[کفاره]] قسمی که یاد کرد سؤال نمود. امام{{ع}} فرمود: تو به پروردگار خود قسم نخوردهای»<ref>ابو اسحاق ثقفی، الغارات، ج۱، ص۱۱۲.</ref>. | |||
۶. کتانی از [[مسند]] [[عبد بن حمید]] از [[مطرف]] نقل میکند که گفت: از [[مسجد]] که بیرون آمدم مردی از پشت سرم با صدای بلند گفت: «دامن لباست را جمع کن تا لباست [[پاکیزه]] بماند و از بین نرود». پشت سر او به راه افتادم. او دامنی بر تن و ردایی بر دوش و شلاقی در دست داشت و به نظر از [[اعراب بادیه]] نشین میآمد. پرسیدم این مرد کیست؟ | |||
گفتند: [[علی بن ابی طالب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. [[حضرت]] آمد تا این که به بازار شتر فروشها رسیدند، به آنها چنین خطاب کرد: «بفروشید و قسم نخورید، چون قسم خوردن [[سرمایه]] را از بین برده و [[برکت]] را نابود میکند». سپس به میان خرما فروشان رفت و در آنجا بردهای را دید که [[گریه]] میکند پرسید: چرا گریه میکنی؟ | |||
گفت: این مرد خرمایی را به یک درهم به من فروخت ولی آقایم آن را قبول نکرده و پس داد. | |||
امیرالمؤمنین{{ع}} به خرما فروش فرمود: «خرما را بگیر و درهمش را پس بده که این برده از خود اختیاری ندارد». مرد خرما فروش [[اطاعت]] کرد و درهمش را پس داد<ref>عبدالحی کتانی، التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۹؛ ابن عبدالبر مالکی در «استیعاب» نظیر همین حدیث را از «ابحر بن جرموز» از پدرش جرموز نقل کرده است «استیعاب، در حاشیه اصابه، ج۳، ص۴۸».</ref>. | |||
۷. مرحوم [[اربلی]] در [[کشف الغمه (کتاب)|کشف الغمه]] نظیر [[حدیث]] فوق را نقل کرده و در آخر حدیث میگوید: [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پس از آن به بازار کرباس فروشان آمد به پیرمردی فرمود: ای پیرمرد، یک پیراهن به سه درهم میخواهم. چون پیرمرد [[امام]] را [[شناخت]] حضرت از او خرید نکرد و به سراغ فروشنده دیگری رفت. باز او هم علی{{ع}} را شناخت. حضرت از او هم پیراهن نخرید. آمد نزد جوانکی، از او پیراهنی به سه درهم خریداری کرد و آن را پوشید. در آن حال میگفت: «[[حمد]] و [[سپاس]] خدای را که پوشاند مرا از پشم به طوری که هم در نزد [[مردم]] [[جمال]] یافتم و هم عورتم را به آن پوشاندم». | |||
شخصی آنجا حاضر بود سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین{{ع}}، این که خواندی از خودت [[روایت]] است یا از [[رسول خدا]] شنیدی؟ | |||
فرمود: بلکه از رسول خدا شنیدم که موقع [[پوشیدن]] لباسش چنین حمدی را میکرد. | |||
در این هنگام [[پدر]] جوانک، صاحب مغازه آمد. شخصی به صاحب مغازه گفت: خبر داری [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از پسرت پیراهنی به سه درهم خریداری کرد؟ | |||
پدر پسرک گفت: چرا دو درهم نگرفتی؟ بلافاصله یک درهم از پسر گرفت و آمد به نزد امیرالمؤمنین{{ع}} در حالی که [[حضرت]] با جمعی از [[مسلمانان]] جلو باب [[رحبه]] نشسته بودند عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، این درهم را بگیرید؟ | |||
[[حضرت امیر]] فرمود: [[شأن]] این درهم چیست؟ | |||
مرد گفت: پیراهن شما دو درهم قیمت داشته و یک درهم زیاد دادهاید. | |||
[[امام]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|بَاعَنِي رِضَايَ وَ أَخَذَ رِضَاهُ}}؛ «من با [[رضایت]] خریدم و او هم با رضایت فروخت». و یک درهم را از او نگرفت<ref>اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۲۱۹.</ref>. | |||
و باز منابع متعدد [[حدیثی]] و [[تاریخی]] آوردهاند: علی{{ع}} به [[تنهایی]] در بازارها راه میرفت و گمشدگان را [[راهنمایی]] میکرد، به دنبال گمشدگان میرفت و یا [[ناتوانان]] را [[دستگیری]] میکرد. | |||
۸. و باز در خبر دیگری آمده است: آن حضرت{{ع}}، باربر را در حمل بار، کمک میکرد و بر فروشندگان میگذشت و [[قرآن]] را بر ایشان میگشود و این [[آیه]] را برای آنان میخواند: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref> و در بعضی [[روایات]] آمده است که آن حضرت{{ع}} میفرمود: این آیه درباره [[حاکمان]] و توانمندان [[مردم]]، نازل گشته است<ref>هندی، کنزالعمال، ج۱۵، ص۱۶۰؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۵؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۱۶؛ محمد بن یوسف الکاندهی، حیاة الصحابه، ج۲، ص۶۲۴.</ref>. | |||
۹. [[روایت]] شده است که آن حضرت{{ع}} بالای سر خیاطی ایستاد و به او فرمود: ای خیاط، [[مادران]] فرزند مرده به عزایت بنشینند، محکم بدوز، درزها را خوب بگیر و نزدیک به هم سوزن بزن که از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که: «[[خداوند]]، خیاط [[خائن]] را در [[روز قیامت]] [[محشور]] میکند در حالی که جامهای که در [[دنیا]] دوخته و در آن [[خیانت]] کرده بر تن اوست. از اضافات پارچه بپرهیز، که صاحب [[جامه]] نسبت به آنها مقدم و احق است، آنها را برای خود نگه مدار تا بعداً آنها را به افراد صاحب [[نفوذ]] (که پارچه کم آوردهاند) بدهی ودر مقابل آن، جبران و [[پاداش]] بخواهی»<ref>اشبیهی المحلی، المستطرف، ج۲، ص۵۵ و ۵۶؛ زمخشری، ربیع الابرار، ج۲، ص۵۳۶ و ۵۳۷؛ ابوالحسن ورام، تنبیه الخواطر، ص۴۲؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۴۷۲؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۱۶ و ۱۱۷.</ref>. | |||
۱۰. در [[حدیث]] «[[حبابه]] و البیة» آمده است که گفت: [[حضرت علی]]{{ع}} را در بین مأموران انتظامی دیدم شلاقی در دست داشت و با آن، کسانی که ماهیهای بیفلس و [[حرام]] و مار ماهی و ماهی خاردار را میفروختند [[تنبیه]] میکرد<ref>وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۳۲.</ref>. | |||
۱۱. [[ابن حزم]] در [[المحلی (کتاب)|المحلی]] از حبیش [[روایت]] کرده که او گفت: [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} خرمنهایی را که در [[عراق]] [[احتکار]] کرده بودم به [[آتش]] کشید و اگر آنها را از بین نمیبرد به اندازه [[مالیات]] [[کوفه]] [[سود]] میبردم<ref>ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۵۷۳، مسأله ۱۵۶۷.</ref>. | |||
۱۲. و نیز در همان کتاب از «ابی الحکم» نقل میکند که گفت: گندمهای احتکار شده به [[ارزش]] صد هزار دینار) را آتش زد<ref>ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۵۷۳، مسأله ۱۵۶۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۹۳.</ref> | |||
==متولی بازار== | |||
علی{{ع}} در جاهایی که خود حضور نداشت افرادی را برای [[نظارت]] بر کارکرد [[اقتصادی]] و [[تجاری]] بازاریان میگمارد تا کسی نتواند به [[غش]] و [[حیله]] دست بزند. چنان که [[ابن عباس]] را به عنوان [[قاضی]] و «ناظر» به [[بصره]] گسیل داشت<ref>ماوردی، ادب القاضی، ج۱، ص۱۳۵.</ref> و علی بن اصمع را بر «بارجاه»<ref>نام محلی است در بصره. واژه فارسی این کلمه «بارگاه» است.</ref> گماشت. و به [[رفاعة بن شداد]]، [[قاضی منصوب]] خود در [[اهواز]] نامهای نوشت و در آن امر نمود به این که «[[ابن هرمه]]» را از بازار برداشته، شخص دیگری را متولی بازار نماید<ref>دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۲ و ۵۳۳؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، ج۵، ص۳۵.</ref>. | |||
خبرهای دیگری هم وارد شده است که هر چند در بعضی آنها تردید شده است ولی مجموع آنها دقت و [[نظم]] آن [[حضرت]] را در [[نظارت بر بازار]] میرساند. برخی از این گونه خبرها چنین است که [[امام علی]]{{ع}} [[بلال حبشی]] را [[سرپرست]] [[اذان]] گویان، [[عمرو بن امیه]] ضمری را سرپرست [[نامه]] رسانان، [[سلمان]] را بر سرتراشان، [[قنبر]] را بر دامداران و [[ابوذر]] را بر سازندگان زین و پالان، [[منصوب]] کرد<ref>ر.ک به: الاصناف فی العصر العباسی، ص۵۸، ۶۱ ۱۸۳ و ۱۸۴؛ و نیز حاشیه کتاب: النظم الاسلامیه نشأتها و تطورها، ص۴۰۸؛ به نقل از المدخل فی تاریخ الحضارة العربیه، ص۸۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۹۹.</ref> | |||
==[[وظایف]] متولی بازار== | |||
آنچه که از مجموع [[روایات]] و [[سیره معصومین]] - به ویژه [[پیامبر]]{{صل}} و علی{{ع}}- برمیآید متولی بازار، وظایف زیر را بر عهده دارد: | |||
[[جلوگیری از احتکار]]؛ | |||
[[مراقبت]] و [[نظارت]] بر قیمتها و جلوگیری از [[اجحاف]] در قیمتها؛ | |||
مراقبت از وزن و ابزار توزین؛ | |||
جلوگیری از [[تجاوز]] به [[حریم]] بازار و [[تصرف]] غیر مجاز در آنها؛ | |||
[[تفتیش]] و [[بازرسی]] در مورد [[تقلب]] و [[غش]]؛ | |||
اجازه فعالیت به تاجرانی که شرایط و اوصاف لازم برای فعالیت [[اقتصادی]] را دارند؛ | |||
[[حل مشکلات]] [[بازار]]؛ | |||
[[راهنمایی]] گمشدگان؛ | |||
[[یاری]] [[ضعیفان]] و [[ناتوانان]]؛ | |||
نظارت بر [[ذبح]] حیوانات و [[کیفر]] [[تخلف]] کنندگان؛ | |||
رسیدگی بر امور [[تجار]] و [[حفظ حرمت]] آنان؛ | |||
[[برقراری امنیت]] در راههای [[تجاری]]؛ | |||
[[انفاق]] بر کسانی که مواد غذایی وارد میکنند؛ | |||
جبران آنچه که از بازرگانان، تلف میشود (که امروزه به صورت بیمه مرسوم است)؛ | |||
جلوگیری از ورود [[اهل ذمه]] به [[حرفه]] صرافی؛ | |||
جلوگیری از [[داد و ستد]] در مکانهای غیر مجاز و سد معبر؛ | |||
جلوگیری از اشیای ممنوعه مانند فروختن شراب و مردار<ref>جعفر مرتضی عاملی، السوق فی ظل الدولة الاسلامیه، ص۵۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۰۰.</ref> | |||
==نظارت بر [[رفتار]] متولی بازار== | |||
از گزارشهای [[تاریخی]] و نیز [[اخبار]] و روایات به دست میآید که متولی بازار فقط مسؤول برقراری امنیت و [[آرامش]] نبوده است، بلکه [[اموال]] بازرگانان و پیشهوران بازار هم تحت نظر او بوده است، از همین رو علی{{ع}} [[رفتار]] خود متولیان بازار را هم به شدت کنترل میکرده است و اگر خطایی از آنان سر میزد به هیچ وجه [[چشمپوشی]] نمیکرد، چنان که [[علی بن اصمع]] را بر «برجاه» گماشت و چون [[خیانت]] کرد دستش را [[برید]]. این مرد، آن قدر زیست تا [[زمان]] [[حجاج]] را [[درک]] کرد. روزی به حجاج رو کرد و گفت: | |||
خانوادهام به من [[بدی]] کردهاند. | |||
چگونه؟ | |||
چون نام «علی» را بر من نهادهاند. | |||
چه [[زیبا]] گفتی! | |||
آن گاه [[امارت]] محلی را به او واگذار کرد و گفت: اگر مطلع شوم که خیانتی کردهای آن اندازه از دستت را که «علی» باقی گذاشته قطع میکنم<ref>الاشتقاق، ص۲۷۲؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۷۵.</ref>. | |||
همچنین نحوه برخورد آن [[حضرت]]{{ع}} با «[[ابن هرمه]]» حکایت از [[نظارت]] دقیق آن بزرگوار بر امر [[تجارت]] و بازار دارد که توضیح آن چنین است: | |||
ابن هرمه، متولی و مراقب بازار [[اهواز]] بود. او مرتکب خیانتی شد. هنگامی که خبر خیانت وی به [[حضرت امیر]]{{ع}} رسید، فوراً نامهای به این مضمون برای [[رفاعة بن شداد]] [[حاکم]] اهواز نوشت: | |||
«وقتی که نامهام به دستت رسید، فوراً «ابن هرمه» را از [[مسؤولیت]] [[بازار]]، [[عزل]] میکنی. به خاطر [[حقوق مردم]] او را [[زندانی]] کن و همه را از این کار باخبر نما تا اگر شکایتی دارند بگویند. این [[حکم]] را به همه کارمندان زیر دستت گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در این کار نسبت به «ابن هرمه» نیاید [[غفلت]] و کوتاهی شود و الا نزد [[خدا]] هلاک خواهی شد و من هم به بدترین وجه تو را از کار برکنار میکنم و تو را به خدا [[پناه]] میدهم از این که در این کار، کوتاهی کنی. | |||
ای [[رفاعه]]، روزهای [[جمعه]] او را از [[زندان]] خارج کن و سی و پنج تازیانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر کسی از او شکایتی با [[شاهد]] آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت [[حق]] او را از [[مال]] [[ابن هرمه]] بپرداز. سپس دست بسته و با [[خواری]] او را به [[زندان]] برگردان و بر پایش زنجیر بزن، فقط موقع [[نماز]]، [[زنجیر]] را از پایش درآور و اگر برای او خوردنی و نوشیدنی و یا پوشیدنی آوردند، مانع نشو و به کسی هم اجازه نده که بر او داخل شود و راه [[مخاصمه]] و طریق [[نجات]] را به او بیاموزد و اگر به تو گزارش رسید که کسی در زندان چیزی به او یاد داده که [[مسلمانی]] از آن، ضرر میبیند آن کس را میزنی و [[زندانی]] میکنی تا [[توبه]] کند و از کرده خود پشیمان شود. | |||
ای [[رفاعه]]، همه [[زندانیان]] را برای [[تفریح]] به حیاط زندان بیاور غیر از ابن هرمه را مگر آنکه برای جانش بیمناک باشی که در این صورت، او را با زندانیان دیگر به [[صحن]] زندان میآوری. اگر [[قدرت]] بدنی دارد هر سی [[روز]]، سی و پنج شلاق بر بدنش میزنی و قضیه را برای من بنویس و نام [[جانشین]] او را هم گزارش کن و [[حقوق]] ابن هرمه را قطع کن»<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، ص۲۰۷؛ تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۲ و ۵۳۳؛ محمدباقر محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۵ و ۳۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۰۱.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |