←پرسشهای وابسته
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۲۱: | خط ۲۲۱: | ||
اکنون من به آنچه یاد دارم گواهی میدهم، هرکس خواست [[ایمان]] آورد وگرنه [[کفر]] بورزد، [[روز]] جدایی، میعاد همگان است. | اکنون من به آنچه یاد دارم گواهی میدهم، هرکس خواست [[ایمان]] آورد وگرنه [[کفر]] بورزد، [[روز]] جدایی، میعاد همگان است. | ||
سپس گروه دیگری از جمله [[ابو ذر]] و [[ابو ایوب انصاری]] و [[عتبة بن ابی لهب]] و [[نعمان بن عجلان]] و [[سلمان فارسی]] بهپاخاسته و بر [[ضد]] هواداران [[سقیفه]] [[اقامه دلیل]] کردند<ref>تاریخ ابو الفدا، ج۱، ص۱۵۶؛ خصال صدوق، ص۴۳۲؛ احتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۸۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۸۸.</ref> | سپس گروه دیگری از جمله [[ابو ذر]] و [[ابو ایوب انصاری]] و [[عتبة بن ابی لهب]] و [[نعمان بن عجلان]] و [[سلمان فارسی]] بهپاخاسته و بر [[ضد]] هواداران [[سقیفه]] [[اقامه دلیل]] کردند<ref>تاریخ ابو الفدا، ج۱، ص۱۵۶؛ خصال صدوق، ص۴۳۲؛ احتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۸۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۸۸.</ref> | ||
==[[امام علی]]{{ع}} و پیچیدگیهای [[سقیفه]]== | |||
با همه شگفتانگیزی مواضع [[امام]]{{ع}}، موضعگیری وی در مورد [[خلافت]] پس از [[رسول خدا]]{{صل}} شگفتآورتر به شمار میآمد؛ زیرا [[آیین الهی]] در هر [[زمان]] [[قهرمانی]] میطلبد که [[جان]] و [[مال]] خویش را در راه آن [[قربانی]] ساخته و سبب تقویت [[مکتب]] گردد و همین اصل علی{{ع}} را در «[[لیلة المبیت]]» به استقبال [[مرگ]] فرستاد و [[روز]] [[هجرت]]، [[پیامبر عظیم الشأن اسلام]] را به ساحل [[نجات]] رهنمون شد. | |||
در [[رنج]] و دشواریهایی که علی{{ع}} پس از [[رحلت]] برادرش رسول خدا{{صل}} با آنها دست به گریبان بود زمینه [[قربانی کردن]] فرزندانش حسن و حسین برایش مهیا نبود زیرا اگر امام{{ع}} خویشتن را جهت قرار دادن خلافت در مسیری که خود، آن را قانونی میدانست، قربانی میکرد، پس از او کسی برای سروسامان دادن اوضاع، وجود نداشت و [[نوادگان]] رسول خدا{{صل}} در [[کودکی]] از چنان موقعیتی که امام در نظر داشت، برخوردار نبودند. | |||
علی{{ع}} در سراسر [[زندگی]]، از ولادت در [[کعبه]] تا [[شهادت]] در [[مسجد کوفه]]، در جهت قربانی شدن در راه [[آرمان]] خویش در کمال [[آمادگی]] قرار داشت. | |||
امام{{ع}} در [[حقیقت]]، موقعیتی را قربانی ساخت که رسول خدا{{صل}} وی را بدان [[منصوب]] نموده بود. در راستای [[مصلحت]] بزرگی که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} او را [[وصی]] و نگاهبان بر آن مقرر داشت، از [[زمامداری]] [[سیاسی]] ظاهری صرفنظر کرد. | |||
امام{{ع}} بر سر چند راهی قرار گرفته بود که پیمودن هریک از آن راهها برایش سخت و دشوار مینمود: | |||
#یا میبایست مانند سایر [[مسلمانان]] بدون هیچ مانعی با [[ابو بکر]] [[بیعت]] کند، بلکه با این کار از وجود خویش و [[منافع شخصی]] و [[مصالح]] آیندهاش [[حفاظت]] کند و در دستگاه [[حکومتی]] [[جاه]] و مقامی بیابد و از [[تکریم]] و [[احترام]] برخوردار باشد و چنین چیزی برای حضرتش ممکن نبود زیرا معنای امضای بیعت و [[ولایت]] ابو بکر، [[مخالفت]] با [[دستورات]] رسول خدا{{صل}} تلقی میشد و برای همیشه به [[انحراف]] ولایت و [[امامت]]، از مسیر اصلی و معنای [[حقیقی]] خود میانجامید و تلاشها و فداکاریهایی که [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} در جهت [[تحکیم]] [[ارکان اسلام]] و پایههای [[خلافت]] قانونی مبذول داشته بودند، از میان میرفت و در نتیجه، مجموعه [[نظام اسلامی]] به [[انحراف]] کشیده میشد. | |||
#و یا بسان فردی که [[خار در چشم]] و [[استخوان در گلو]] دارد، [[سکوت]] [[اختیار]] کند و بکوشد تا برای [[حفظ نظام اسلامی]] و [[مسلمانان]] راهی [[معتدل]] بپیماید تا بازدهی و آثار و نتایج آن با تأخیر انجام پذیرد. | |||
#یا اینکه [[امام]]{{ع}} بر [[ضد]] خلافت [[ابو بکر]]، به جنبشی مسلحانه دست بزند و [[مردم]] را به سوی خود فرا خواند، اما چنین جنبشی چه نتیجهای میتوانست در بر داشته باشد؟ اینک ما در صددیم در پرتو شرایط [[تاریخی]] مربوط به آن لحظات دشوار، این موضوع را روشن نماییم. | |||
معمولا [[حاکمان]] و [[فرمانروایان]] با اندک مخالفتی که در برابر خود [[احساس]] کنند، از [[قدرت]] کنار نمیروند و با آشنایی که از این [[خلفا]] داریم شدیدا در پی دستیابی به خلافت بودند و معنای این کار این بود که اینان از [[حکومت]] جدیدشان به [[دفاع]] برخواهند خاست. در چنین موقعیتی فوقالعاده، با [[عقل]] و [[منطق]] سازگار بود که [[سعد بن عباده]] برای [[اعلان]] [[جنگی]] دیگر جهت دستیابی به خواستههای سیاسیاش، [[فرصت]] را [[غنیمت]] بشمرد؛ زیرا به خوبی میدانیم زمانی که از او درخواست [[بیعت]] شد، وی [[حزب]] [[پیروز]] را به [[شورش]] [[تهدید]] کرد و گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]! تا تیر در ترکش دارم [[مبارزه]] خواهم کرد و نیزهام را از خونتان رنگین میسازم و میانتان [[شمشیر]] مینهم و همراه با [[خاندان]] و هوادارانم با شما خواهم جنگید و اگر [[جن]] و انس از شما پیشتبانی کنند با شما بیعت نخواهم کرد»<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۹۵ چاپ مؤسسه اعلمی.</ref>. | |||
به [[گمان]] [[قوی]]، وی تهدید کرد که دست به شورش خواهد زد ولی [[جرأت]] نیافت، نخستین فردی باشد که بر روی خلافت موجود تیغ میکشد لذا تنها به تهدید شدید اللحنی که به منزله [[اعلان]] [[جنگ]] تلقی میشد اکتفا کرد و در [[انتظار]] [[ضعف]] و [[آشفتگی]] اوضاع بود تا به همراه دیگران دست به [[شمشیر]] ببرد. البته جا داشت که [[شورش]] سعد عملی شود و [[ترس]] و بیمش از میان برود و [[حزب]] [[حاکم]] در نظرش [[ضعیف]] جلوه کند زیرا او ندایی [[قوی]] را به [[حمایت]] از خویش ملاحظه کرد که آشکارا اعلان شورش میکند با این [[هدف]] که [[مهاجران]] را با [[قدرت]] شمشیر از [[مدینه]] براند و کار را از سر بگیرد. چنانکه [[حباب بن منذر]] در گردهمایی [[سقیفه]] همین موضوع را از زبان سعد آشکارا بیان کرد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۵۹، در ماجرای سقیفه حباب بن منذر گفت به خدا سوگند! اگر شما بخواهید کار را از سر میگیریم.</ref>. | |||
البته بعد از بیان این ماجرا، تشکلات [[سیاسی]] [[امویان]] را در مسیر دستیابی به [[مقام]] و قدرت و نفوذی که سالهای پایانی [[جاهلیت]] در [[مکه]] از آن برخوردار بودند، نباید فراموش کرد. در آن دوران زمام [[شهر]] را در [[رویارویی]] با [[اسلام]] و [[حکومت نبوی]]، [[ابو سفیان]] بر عهده داشت ولی اکنون [[عتاب بن اسید]] بن [[امیّه]]، فرمانروای بیچون و چرای آن سامان به شمار میآمد. | |||
با بررسی اوضاع و شرایط [[تاریخی]] آن [[زمان]]<ref>کامل ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۳، خبر وفات رسول اکرم{{صل}} زمانی که فرمانروایی مکه را عتاب بن اسید بن ابو العاص بن امیه عهدهدار بود، بدانجا رسد.</ref>، ملاحظه میکنیم وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} [[دنیا]] را [[وداع]] گفت و خبر [[رحلت]] آن بزرگوار به مکه رسید، [[عتاب بن اسید بن ابو العاص بن امیه]] که از ناحیه رسول خدا{{صل}} فرمانروای آن دیار بود متواری و مخفی شد و اوضاع شهر [[متزلزل]] شد و مردمش در آستانه [[ارتداد]] قرار گرفتند. هرچند [[دلایل]] برگشتن آنها از [[دین]] قانعکننده نیست و آن گونه که برخی [[پژوهشگران]] قائلند دلیل این واپسگرایی [[دینی]] این نبود که آنان [[پیروزی]] خویش را در پیروزی [[ابو بکر]] و پیروزی بر [[مردم مدینه]] بپندارد؛ زیرا [[خلافت]] [[ابو بکر]] در همان [[روز]] [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} سروسامان یافت، و به [[گمان]] [[قوی]] خبر مربوط به خلافت، همزمان با خبر [[وفات پیامبر]]{{صل}} به [[مردم]] [[مکه]] رسید بلکه سبب این ماجرا این بود که: [[عتاب بن اسید]] در [[انتظار]] اتخاذ موضع [[سیاسی]] [[خاندان]] خویش بود، به همین دلیل متواری و مخفی شد و بدین وسیله اوضاع را آشفته ساخت تا دریابد چنانچه [[خشم]] [[ابو سفیان]] فرو نشسته و از اوضاع [[راضی]] است و با [[حاکمان]] به نتایجی رسیده که به [[سود]] [[خاندان اموی]] باشد یک بار دیگر در انظار مردم ظاهر شود و امور را به مسیر اصلی خود بازگرداند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۹ وقتی خلیفه اول معاویه پسر ابو سفیان را به فرمانروایی رساند، جوش و خروش ابو سفیان فرو نشست و گفت ابو بکر حق خویشاوندیاش را ادا کرد خداوند ارتباط خویشاوندی ابو بکر را قطع نکند.</ref>. | |||
بنابراین، در آن برهه، بین شخصیتهای [[اموی]] [[ارتباطات]] سیاسی کاملا برقرار و این معنا بیانگر قدرتی بود که خود را در آن سوی گفتههای ابو سفیان پنهان کرده بود؛ زیرا وقتی ابو سفیان بر ابو بکر و هوادارانش [[خشمگین]] شد گفت: [[دود]] فتنهای را [[مشاهده]] میکنم که جز [[خون]] چیزی آن را فرو نمینشاند و در مورد علی{{ع}} و عباس عموی وی گفت: [[سوگند]] به آنکه جانم در دست اوست، از آن دو [[پشتیبانی]] خواهم کرد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. | |||
[[امویان]] در ایجاد بلوا و [[شورش]] و کودتا کاملا [[آمادگی]] داشتند و زمانی که از علی{{ع}} خواستند [[رهبری]] [[مخالفان]] را بر عهده گیرد [[حضرت]] به روشنی این معنا را دریافت و به خوبی میدانست که به [[حمایت]] و پشتیبانی آنان نمیتوان [[اطمینان]] کرد بلکه قصد دارند از طریق آن حضرت به اهداف خود دست یابند. | |||
ازاینرو، [[امام]]{{ع}} درخواست آنها را نپذیرفت و انتظار میرفت در شرائط و اوضاعی که نظارهگر [[دشمنی]] و [[خصومت]] [[احزاب]] بودند، سر از [[اطاعت]] برتابند و از سویی در جهت [[حفظ مصالح]] خود، به [[قدرت]] [[زمامداران]] [[حاکم]] نیز مطمئن نبودند و معنای پراکندگی و جدایی آنان همین بود که از [[دین]] برگردند و [[مکه]] از [[مدینه]] جدا شود. | |||
بنابراین، در آن شرایط، [[نهضت]] [[علوی]] [[اعلان]] مخالفتی خونین به شمار میآمد که در پی آن قطعا مخالفتهای خونبار دیگری با انگیزههای مختلف صورت میپذیرفت و زمینه برای فرصتطلبی آشوبگران و [[منافقان]] فراهم میگشت. | |||
آن شرایط رنجبار، به علی{{ع}} اجازه نمیداد به [[تنهایی]] رویاروی قدرت حاکم بایستد بلکه [[جناحها]] با اهداف و انگیزههای گوناگونی با یکدیگر درگیر میشدند و [[نظام اسلامی]] در همان لحظاتی که باید [[مسلمانان]] پیرامون رهبری یکپارچهای گرد آیند و تمام توان خود را صرف [[مراقبت]] از [[فتنه]] و شورشهای برآمده از آن شرایط، نمایند، به [[تباهی]] و [[سقوط]] کشیده میشد<ref>فدک فی التاریخ شهید صدر، ص۱۰۲- ۱۰۵.</ref>. | |||
ازاینرو، [[امام علی]]{{ع}} میبایست راه میانهای را برگزیند تا بتواند بیشترین مقدار ممکن از [[اهداف الهی]] را که [[رسول اکرم]]{{صل}} او را [[مأمور]] اجرای آنها قرار داده بود، عملی سازد. | |||
از همینجا پی میبریم که [[رسول خدا]]{{صل}} دو روش و یا یک شیوه دو مرحلهای برای امام علی{{ع}} در نظر گرفت که نخستین مرحله آن [[منصوب]] کردن وی به عنوان پیشوای قانونی و [[جانشین]] رسمی خود بود که آن را صریحا اعلان داشت و از مسلمانان برای آن [[حضرت]] [[بیعت]] گرفت و [[روز غدیر]]، بر حاضران و غایبان، [[اتمام حجت]] نمود. | |||
[[پیامبر اکرم]] به عنوان [[رهبری سیاسی]] و کارآزموده، [[بصیرت]] و [[دوراندیشی]] و علاقمندی خود به [[امت]] و [[ارتباط]] همیشگی خود را به [[جهان غیب]] و [[دانش الهی]] که [[دین اسلام]] را آخرین [[آیین]] مقرر داشت که همه اهداف رسالتهای [[الهی]] بر اساس آن تحققپذیر میباشد، به [[تاریخ]] و همه معاصران خود به [[اثبات]] رساند؛ از این رهگذر و نیز از این جنبه که رسول خدا{{صل}} به خوبی میدانست که [[آگاهی]] [[مردم]] از [[رسالت]] [[اسلامی]] در عصر آن حضرت تا چه پایه است و تا چه اندازه محو ارزشهای رسالتند و اینکه [[طبیعت]] جامعهای [[تازه مسلمان]] و پذیرای [[دولت رسول خدا]] دربردارنده تعصّبات و [[آداب و رسوم]] [[جاهلی]] است که ریشهکن ساختن آنها به سرعت و با [[شیوههای تربیتی]] کوتاهمدت، دشوار به نظر میرسید؛ و دیگر اموری که در شرایط موجود پیرامون [[پیامبر اکرم]] و [[دولت]] آن [[حضرت]] برای [[اهل]] نظر قابل [[درک]] است، هر [[پژوهشگری]] وجود [[برنامهریزی]] دراز مدتی را ضروری میبیند که بتواند در بلند مدت، ضامن اجرای اهداف بزرگ [[رسالت]] باشد؛ زیرا پس از نگرشی خاص به شیوههایی که [[جامعه]] را دستخوش [[تغییر]] میکرد، دستیابی به نتایجی مورد [[انتظار]]، از روند حرکت رسالت در آن برهه و جامعه، آن هم در کوتاه مدت، کاری محال و یا دشوار به نظر میرسید. | |||
بنابراین پس از روگردانی [[امت]] یا عدم [[تسلیم]] آنان در برابر [[دستورات]] [[پیامبر]] در مرحله دوم باید [[صبر]] و [[پایداری]] از خود نشان داد و در سایه [[دولت اسلامی]] نوپا به برنامهریزی عملی دقیق در جهت کارهای [[تربیتی]] بنیادین پرداخت تا شرایط لازم برای به دست گرفتن زمام امور و اجرای آن برنامهها، مهیا شود و کلیه اهداف ممکن، برای اجرای صحیح و [[پسندیده]] این [[آیین]] جاودان، تحقق یابد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۹۵.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |