جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
[[ام سلمه]] تا لحظه [[مرگ]] همواره نسبت به [[خاندان پیامبر]]{{صل}} [[عشق]] میورزید و از روی [[ایمان]] و علاقهای که به [[خاندان رسالت]] داشت، بیپروا از [[ولایت]] و [[امامت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} [[دفاع]] میکرد و حقایقی را که به صورت [[حدیث]] یا [[شأن نزول]] [[آیات ولایت]] در [[مقام]] [[امامان معصوم]] و [[پیشوایان]] [[راستین]] [[اسلام]] به یاد داشت، در [[جامعه]] خفقانزده پس از [[رحلت پیامبر]] و فضای [[مسموم]] آن دوران، بازگو میکرد و از گفتن حقایق و بیان [[فضایل امام علی]]{{ع}} و فرزندانش دریغ نمیورزید. در این جا به مواردی از آنها اشاره میکنیم و چند [[روایت]] هم در ادامه یادآور میشویم: | [[ام سلمه]] تا لحظه [[مرگ]] همواره نسبت به [[خاندان پیامبر]]{{صل}} [[عشق]] میورزید و از روی [[ایمان]] و علاقهای که به [[خاندان رسالت]] داشت، بیپروا از [[ولایت]] و [[امامت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} [[دفاع]] میکرد و حقایقی را که به صورت [[حدیث]] یا [[شأن نزول]] [[آیات ولایت]] در [[مقام]] [[امامان معصوم]] و [[پیشوایان]] [[راستین]] [[اسلام]] به یاد داشت، در [[جامعه]] خفقانزده پس از [[رحلت پیامبر]] و فضای [[مسموم]] آن دوران، بازگو میکرد و از گفتن حقایق و بیان [[فضایل امام علی]]{{ع}} و فرزندانش دریغ نمیورزید. در این جا به مواردی از آنها اشاره میکنیم و چند [[روایت]] هم در ادامه یادآور میشویم: | ||
'''۱. [[یادآوری]] [[آیه تطهیر]]:''' [[ام سلمه]] میگوید: موقعی هم که [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref> | '''۱. [[یادآوری]] [[آیه تطهیر]]:''' [[ام سلمه]] میگوید: موقعی هم که [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> در [[خانه]] من نازل شد، [[پیامبر خدا]]{{صل}}، پیکی به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} فرستاد تا [[علی]]، [[فاطمه]]، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{عم}} را به نزد آن [[حضرت]] فرا خواند. آنگاه فرمود: "پروردگارا، اینان [[اهلبیت]] منند"<ref>{{متن حدیث| اَللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَيْتِي }}</ref>. پرسیدم: ای [[رسول خدا]]، آیا من از [[اهل بیت]] شما نیستم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "تو از [[نیکان]] [[اهل]] من هستی، ولی اینان [[اهلبیت]] منند"<ref>ر.ک: مستدرک حاکم، ج۲، ص۴۵۱؛ صحیح بخاری به شرح کرمانی، ج۳، ص۴۲۲؛ تفسیر الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۸؛ اسدالغابه، ج۵، ص۵۸۹.</ref>. | ||
'''٢. [[دفاع]] از [[فدک]] [[فاطمه]]{{س}}:''' پس از آنکه [[حضرت زهرا]]{{س}} دربارۀ [[غصب فدک]]، با [[ابوبکر]] به [[احتجاج]] پرداخت و [[خطبه]] طولانی خواند، [[ابوبکر]] از [[حضرت فاطمه]]{{س}} درخواست [[شاهد]] نمود تا [[فدک]] را به او برگرداند. چون خواستن [[شهود]] از سیدۀ [[زنان]] عالمیان بر خلاف [[موازین شرع]] بود، زیرا [[فدک]] در دست [[فاطمه]] بود، و کسی که مدعی آن است، و میخواهد از [[فاطمه]] بگیرد باید [[شاهد]] بیاورد، و [[ام سلمه]] از [[راه]] [[شخصیت فاطمه]] [[دلیل]] آورد و به [[اعتراض]] برخاست و به [[ابوبکر]] گفت: ای [[ابوبکر]]، آیا دربارۀ [[فاطمه]] [[دختر پیامبر خدا]]{{صل}} چنین گفتاری سزاوار است؟ آیا میدانی [[فاطمه]] حوریهای در میان انسانهاست و در دامان [[پرهیزکاران]] [[تربیت]] شده و پیوسته در [[حمایت]] [[فرشتگان]] [[آسمانها]] بوده و در دامان [[مادری]] [[طاهر]] و [[پاک]] [[رشد]] و نمو کرده است؟ بنابراین او [[بهترین]] پدیده و [[برترین]] [[تربیت]] یافتگان است. آیا [[گمان]] میکنی [[رسول خدا]]{{صل}} میراثش را بر [[فاطمه]] [[حرام]] کرده و به او اطلاع نداده است؟ با این که [[خداوند]] به او [[دستور]] داده که: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>؛ ابتدا بستگان و نزدیکانت را [[انذار]] و [[تبلیغ]] کن. و یا آنکه [[تصور]] میکنی [[پیامبر]]{{صل}} [[حرام]] بودن میراثش را به [[فاطمه]] اطلاع داده، ولی او با [[دستور]] [[پدر]] [[مخالفت]] کرده تا آنچه حقش نیست، مطالبه کند؟ و حال آنکه او [[بهترین زنان]] و [[مادر]] [[سید جوانان اهل بهشت]] و هم پایه [[مریم دختر عمران]] است و به وسیله پدرش [[مقام رسالت]] پایان یافته است<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان سلم، ص۶۴۲.</ref>. | '''٢. [[دفاع]] از [[فدک]] [[فاطمه]]{{س}}:''' پس از آنکه [[حضرت زهرا]]{{س}} دربارۀ [[غصب فدک]]، با [[ابوبکر]] به [[احتجاج]] پرداخت و [[خطبه]] طولانی خواند، [[ابوبکر]] از [[حضرت فاطمه]]{{س}} درخواست [[شاهد]] نمود تا [[فدک]] را به او برگرداند. چون خواستن [[شهود]] از سیدۀ [[زنان]] عالمیان بر خلاف [[موازین شرع]] بود، زیرا [[فدک]] در دست [[فاطمه]] بود، و کسی که مدعی آن است، و میخواهد از [[فاطمه]] بگیرد باید [[شاهد]] بیاورد، و [[ام سلمه]] از [[راه]] [[شخصیت فاطمه]] [[دلیل]] آورد و به [[اعتراض]] برخاست و به [[ابوبکر]] گفت: ای [[ابوبکر]]، آیا دربارۀ [[فاطمه]] [[دختر پیامبر خدا]]{{صل}} چنین گفتاری سزاوار است؟ آیا میدانی [[فاطمه]] حوریهای در میان انسانهاست و در دامان [[پرهیزکاران]] [[تربیت]] شده و پیوسته در [[حمایت]] [[فرشتگان]] [[آسمانها]] بوده و در دامان [[مادری]] [[طاهر]] و [[پاک]] [[رشد]] و نمو کرده است؟ بنابراین او [[بهترین]] پدیده و [[برترین]] [[تربیت]] یافتگان است. آیا [[گمان]] میکنی [[رسول خدا]]{{صل}} میراثش را بر [[فاطمه]] [[حرام]] کرده و به او اطلاع نداده است؟ با این که [[خداوند]] به او [[دستور]] داده که: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>؛ ابتدا بستگان و نزدیکانت را [[انذار]] و [[تبلیغ]] کن. و یا آنکه [[تصور]] میکنی [[پیامبر]]{{صل}} [[حرام]] بودن میراثش را به [[فاطمه]] اطلاع داده، ولی او با [[دستور]] [[پدر]] [[مخالفت]] کرده تا آنچه حقش نیست، مطالبه کند؟ و حال آنکه او [[بهترین زنان]] و [[مادر]] [[سید جوانان اهل بهشت]] و هم پایه [[مریم دختر عمران]] است و به وسیله پدرش [[مقام رسالت]] پایان یافته است<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان سلم، ص۶۴۲.</ref>. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
روزگار سپری شد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[رحلت]] کرد و [[ابوبکر]] به [[خلافت]] رسید، مادرم به من گفت: پسرم به [[مسجد]] برو و هر چه شد، به من خبر بیاور. من به [[مسجد]] رفتم. [[ابوبکر]] بالای [[منبر]] رفت و [[خطبه]] خواند و بعد به [[منزل]] برگشت و [[امانت]] [[پیامبر]] را از مادرم مطالبه نکرد. روزها و سالها گذشت تا [[عمر بن خطاب]] به [[خلافت]] رسید. مادرم همان [[مأموریت]] را به من داد، و [[عمر]] هم [[خطبه]] خواند و به منزلش رفت و او هم مثل اولی، از مادرم چیزی مطالبه نکرد، و همین طور با شروع [[خلافت عثمان]] این کار را کردم تا آنکه پس از [[قتل عثمان]]، [[مردم]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بیعت]] کردند. باز هم به گفتۀ مادرم به [[مسجد]] رفتم؛ اما پس از آنکه [[علی]]{{ع}} [[خطبه]] خواند از [[منبر]] پایین آمد، مراطلبید و فرمود: "برو از مادرت اجازه بگیر، میخواهم او را [[ملاقات]] کنم". | روزگار سپری شد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[رحلت]] کرد و [[ابوبکر]] به [[خلافت]] رسید، مادرم به من گفت: پسرم به [[مسجد]] برو و هر چه شد، به من خبر بیاور. من به [[مسجد]] رفتم. [[ابوبکر]] بالای [[منبر]] رفت و [[خطبه]] خواند و بعد به [[منزل]] برگشت و [[امانت]] [[پیامبر]] را از مادرم مطالبه نکرد. روزها و سالها گذشت تا [[عمر بن خطاب]] به [[خلافت]] رسید. مادرم همان [[مأموریت]] را به من داد، و [[عمر]] هم [[خطبه]] خواند و به منزلش رفت و او هم مثل اولی، از مادرم چیزی مطالبه نکرد، و همین طور با شروع [[خلافت عثمان]] این کار را کردم تا آنکه پس از [[قتل عثمان]]، [[مردم]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بیعت]] کردند. باز هم به گفتۀ مادرم به [[مسجد]] رفتم؛ اما پس از آنکه [[علی]]{{ع}} [[خطبه]] خواند از [[منبر]] پایین آمد، مراطلبید و فرمود: "برو از مادرت اجازه بگیر، میخواهم او را [[ملاقات]] کنم". | ||
من نزد مادرم آمدم و [[پیام]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به او رساندم. او گفت: من هم [[منتظر]] او بودم. [[حضرت علی]]{{ع}} وارد شد و فرمود: "[[ام سلمه]]، آن [[امانت]] را با این [[نشانهها]] به من بده". مادرم برخاست از داخل صندوق خود، صندوق کوچکی بیرون آورد و امانتی را که [[رسول خدا]]{{صل}} نزد او گذاشته بود - تا تحویل جانشینش دهد به شرطی که نشانههای آن را بدهد - به [[علی]]{{ع}} داد. سپس به من گفت: پسرم، [[دست]] از [[علی]] برمدار که پس از [[پیامبر]]{{صل}}، امامی جز او سراغ ندارم<ref>بحارالانوار، ج۲۶، ص۴۹.</ref> | من نزد مادرم آمدم و [[پیام]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به او رساندم. او گفت: من هم [[منتظر]] او بودم. [[حضرت علی]]{{ع}} وارد شد و فرمود: "[[ام سلمه]]، آن [[امانت]] را با این [[نشانهها]] به من بده". مادرم برخاست از داخل صندوق خود، صندوق کوچکی بیرون آورد و امانتی را که [[رسول خدا]]{{صل}} نزد او گذاشته بود - تا تحویل جانشینش دهد به شرطی که نشانههای آن را بدهد - به [[علی]]{{ع}} داد. سپس به من گفت: پسرم، [[دست]] از [[علی]] برمدار که پس از [[پیامبر]]{{صل}}، امامی جز او سراغ ندارم<ref>بحارالانوار، ج۲۶، ص۴۹.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۷۵-۱۴۷۸.</ref> | ||
==[[هشدار]] [[ام سلمه]] به [[عایشه]]== | ==[[هشدار]] [[ام سلمه]] به [[عایشه]]== | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
لذا، اگر [[سند]] این قول درست باشد معلوم میشود [[ام سلمه]] در [[مکه]] بوده و با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ملاقات]] نداشته است خلاصه [[کلام]] آنکه چه [[ام سلمه]] در [[مکه]] و بعد در [[مدینه]] بوده و یا فقط در [[مکه]] بوده کاملاً [[ایمان]] و [[اعتقاد]] نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} داشته و دو فرزندش [[عمر]] و [[محمد]] را فدای [[اعتقاد]] و ایمانش نسبت به آن [[حضرت]] نموده است.</ref> تا با او [[وداع]] کند. "[[ام سلمه]]" در موقع خداحافظی به [[حضرت علی]]{{ع}} چنین گفت: برو در [[حفظ]] و [[پناه]] [[پروردگار]] باشی، ای [[علی]]، به [[خدا]] [[سوگند]]، تو بر حقی و [[حق]] با توست، اگر [[ترس]] این نبود که [[معصیت خدا]] و رسولش کرده باشم، چرا که [[پیامبر]]{{صل}} به ما [[دستور]] داده تا در [[خانهها]] بمانیم، اگر این [[دستور]] نبود همراه تو میآمدم، ولکن همراه تو کسی را میفرستم که برایم بسیار گرامی و از جانم عزیزتر است و او فرزندم [[عمر بن ابی سلمه]] است. و سپس به پسرش [[عمر]] سفارش کرد که دست از آن [[حضرت]] برندارد و بعد او را به همراه [[لشکریان]] [[علی]]{{ع}} فرستاد<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۲۸.</ref>. | لذا، اگر [[سند]] این قول درست باشد معلوم میشود [[ام سلمه]] در [[مکه]] بوده و با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ملاقات]] نداشته است خلاصه [[کلام]] آنکه چه [[ام سلمه]] در [[مکه]] و بعد در [[مدینه]] بوده و یا فقط در [[مکه]] بوده کاملاً [[ایمان]] و [[اعتقاد]] نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} داشته و دو فرزندش [[عمر]] و [[محمد]] را فدای [[اعتقاد]] و ایمانش نسبت به آن [[حضرت]] نموده است.</ref> تا با او [[وداع]] کند. "[[ام سلمه]]" در موقع خداحافظی به [[حضرت علی]]{{ع}} چنین گفت: برو در [[حفظ]] و [[پناه]] [[پروردگار]] باشی، ای [[علی]]، به [[خدا]] [[سوگند]]، تو بر حقی و [[حق]] با توست، اگر [[ترس]] این نبود که [[معصیت خدا]] و رسولش کرده باشم، چرا که [[پیامبر]]{{صل}} به ما [[دستور]] داده تا در [[خانهها]] بمانیم، اگر این [[دستور]] نبود همراه تو میآمدم، ولکن همراه تو کسی را میفرستم که برایم بسیار گرامی و از جانم عزیزتر است و او فرزندم [[عمر بن ابی سلمه]] است. و سپس به پسرش [[عمر]] سفارش کرد که دست از آن [[حضرت]] برندارد و بعد او را به همراه [[لشکریان]] [[علی]]{{ع}} فرستاد<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۲۸.</ref>. | ||
و طبق [[نقل]] [[شیخ طوسی]]، [[ام سلمه]]، [[فرزند]] دیگرش [[محمد]] را نیز به [[علی]]{{ع}} سپرد و از او خواست همواره در [[خدمت]] [[حضرت]] باشد و [[امام]]{{ع}} را [[یاری]] نماید<ref>رجال شیخ طوسی، ص۲۹، ش۳۵ و رجوع شود به شرح حال محمد بن ابی سلمه در همین اثر.</ref> | و طبق [[نقل]] [[شیخ طوسی]]، [[ام سلمه]]، [[فرزند]] دیگرش [[محمد]] را نیز به [[علی]]{{ع}} سپرد و از او خواست همواره در [[خدمت]] [[حضرت]] باشد و [[امام]]{{ع}} را [[یاری]] نماید<ref>رجال شیخ طوسی، ص۲۹، ش۳۵ و رجوع شود به شرح حال محمد بن ابی سلمه در همین اثر.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۷۸-۱۴۸۰.</ref> | ||
==[[ام سلمه]]، [[حافظ]] وصایای [[امامت]]== | ==[[ام سلمه]]، [[حافظ]] وصایای [[امامت]]== | ||
[[ام سلمه]] به قدری مورد [[اعتماد]] [[امامان معصوم]] بود که [[امام حسین]]{{ع}} هنگامی که عازم [[عراق]] و [[کربلا]] بود، وصایای [[امامت]] را نزد [[ام سلمه]] گذاشت و فرمود: "هرگاه بزرگترین فرزندم نزد تو آمد و مطالبه کرد آنچه به تو دادهام، به وی تحویل بده"<ref>{{متن حدیث|إِذَا أَتَاكِ أَكْبَرُ وُلْدِي فَادْفَعِي إِلَيْهِ مَا دَفَعْتُ إِلَيْكِ }}</ref> | [[ام سلمه]] به قدری مورد [[اعتماد]] [[امامان معصوم]] بود که [[امام حسین]]{{ع}} هنگامی که عازم [[عراق]] و [[کربلا]] بود، وصایای [[امامت]] را نزد [[ام سلمه]] گذاشت و فرمود: "هرگاه بزرگترین فرزندم نزد تو آمد و مطالبه کرد آنچه به تو دادهام، به وی تحویل بده"<ref>{{متن حدیث|إِذَا أَتَاكِ أَكْبَرُ وُلْدِي فَادْفَعِي إِلَيْهِ مَا دَفَعْتُ إِلَيْكِ }}</ref> | ||
[[ام سلمه]] میگوید: پس از [[شهادت]] [[ابا عبدالله الحسین]]{{ع}} [[فرزند]] بزرگوارش [[علی بن الحسین]]{{ع}} در [[مدینه]] نزد من آمد و همه وصایای پدرش را - که نزد من [[امانت]] بود - به وی تحویل دادم<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان سلم، ص۶۴۳.</ref> | [[ام سلمه]] میگوید: پس از [[شهادت]] [[ابا عبدالله الحسین]]{{ع}} [[فرزند]] بزرگوارش [[علی بن الحسین]]{{ع}} در [[مدینه]] نزد من آمد و همه وصایای پدرش را - که نزد من [[امانت]] بود - به وی تحویل دادم<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان سلم، ص۶۴۳.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۸۰-۱۴۸۱.</ref> | ||
==[[ام سلمه]] و [[نقل]] احادیثی در [[شأن]] [[علی]]{{ع}}== | ==[[ام سلمه]] و [[نقل]] احادیثی در [[شأن]] [[علی]]{{ع}}== | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
[[ام سلمه]] گفت: آفرین بر تو، همانا از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: "[[علی]] با [[قرآن]] است و [[قرآن]] نیز با [[علی]]، این دو از هم جدا نمیشوند تا کنار [[حوض]] ([[کوثر]]) بر من وارد شوند" | [[ام سلمه]] گفت: آفرین بر تو، همانا از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: "[[علی]] با [[قرآن]] است و [[قرآن]] نیز با [[علی]]، این دو از هم جدا نمیشوند تا کنار [[حوض]] ([[کوثر]]) بر من وارد شوند" | ||
<ref>{{متن حدیث|عَلِيٌّ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ}}؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۳۴؛ سفینة البحار، ج۱، ص۶۴۲.</ref> | <ref>{{متن حدیث|عَلِيٌّ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ}}؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۳۴؛ سفینة البحار، ج۱، ص۶۴۲.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۸۱-۱۴۸۲.</ref> | ||
==شیشه خونِ [[امام حسین]]{{ع}}== | ==شیشه خونِ [[امام حسین]]{{ع}}== | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
[[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] [[نقل]] میکند که: [[ام سلمه]] میگفت: هنگامی که [[حسین بن علی]]{{ع}} از [[مکه]] به جانب [[کوفه]] خارج شد، هر روز به سراغ آن شیشه و خاکی که [[رسول خدا]]{{صل}} داده بود، میرفتم و آن را میبوییدم و آن را مینگریستم، سپس بر [[مصیبت]] [[حسین]]{{ع}} میگریستم، تا آنکه روز دهم [[محرم]] شد؛ یعنی همان روزی که [[حضرت حسین]]{{ع}} کشته شد، اول روز به آن شیشه و [[خاک]] سر زدم، داخل آن را نگاه کردم به همان حال خودش بود، اما آخر روز به سراغ شیشه [[خاک]] رفتم و بر آن نگاه کردم، دیدم [[خون]] تازه در شیشه پیدا شده، دانستم [[امام]] و [[حجت خدا]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیده است، [[صیحه]] زدم و [[گریه]] کردم ولی از [[ترس]] این که [[دشمنان]] در [[مدینه]] بفهمند و مرا [[شماتت]] کنند، صدای خود را آرام کردم و [[خشم]] خود را فرو بردم و [[صبر]] کردم تا وقتی که خبر [[شهادت]] [[حسین بن علی]]{{ع}} به [[مدینه]] آمد و برایم خبر آوردند آنچه برایم ثابت شده بود<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۱۳۰؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۳۹.</ref>. | [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] [[نقل]] میکند که: [[ام سلمه]] میگفت: هنگامی که [[حسین بن علی]]{{ع}} از [[مکه]] به جانب [[کوفه]] خارج شد، هر روز به سراغ آن شیشه و خاکی که [[رسول خدا]]{{صل}} داده بود، میرفتم و آن را میبوییدم و آن را مینگریستم، سپس بر [[مصیبت]] [[حسین]]{{ع}} میگریستم، تا آنکه روز دهم [[محرم]] شد؛ یعنی همان روزی که [[حضرت حسین]]{{ع}} کشته شد، اول روز به آن شیشه و [[خاک]] سر زدم، داخل آن را نگاه کردم به همان حال خودش بود، اما آخر روز به سراغ شیشه [[خاک]] رفتم و بر آن نگاه کردم، دیدم [[خون]] تازه در شیشه پیدا شده، دانستم [[امام]] و [[حجت خدا]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیده است، [[صیحه]] زدم و [[گریه]] کردم ولی از [[ترس]] این که [[دشمنان]] در [[مدینه]] بفهمند و مرا [[شماتت]] کنند، صدای خود را آرام کردم و [[خشم]] خود را فرو بردم و [[صبر]] کردم تا وقتی که خبر [[شهادت]] [[حسین بن علی]]{{ع}} به [[مدینه]] آمد و برایم خبر آوردند آنچه برایم ثابت شده بود<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۱۳۰؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۳۹.</ref>. | ||
مشابه همین [[حدیث]] از [[ابن عباس]] [[نقل]] شده است<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۵.</ref> | مشابه همین [[حدیث]] از [[ابن عباس]] [[نقل]] شده است<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۵.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۸۲-۱۴۸۳.</ref> | ||
==[[وفات]] [[ام سلمه]]== | ==[[وفات]] [[ام سلمه]]== | ||
[[ام سلمه]] [[عصر امام حسین]]{{ع}} را [[درک]] کرد و آخرین [[همسر پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} است که دار فانی را [[وداع]] گفت. اما در [[تاریخ]] [[وفات]] او [[اختلاف]] است. برخی مثل [[محدث قمی]] [[وفات]] او را به سال ۶۳ [[هجری]] میداند<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان سلم، ص۶۴۲.</ref> و برخی از [[محدثین]] [[عامه]] [[وفات]] او را به سال ۶۲ و به قولی ۶۱ یا ۵۹ [[هجری]] ذکر کردهاند<ref>ر.ک: الاصابه، ج۸، ص۲۲۵؛ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۵۰۹.</ref>. | [[ام سلمه]] [[عصر امام حسین]]{{ع}} را [[درک]] کرد و آخرین [[همسر پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} است که دار فانی را [[وداع]] گفت. اما در [[تاریخ]] [[وفات]] او [[اختلاف]] است. برخی مثل [[محدث قمی]] [[وفات]] او را به سال ۶۳ [[هجری]] میداند<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان سلم، ص۶۴۲.</ref> و برخی از [[محدثین]] [[عامه]] [[وفات]] او را به سال ۶۲ و به قولی ۶۱ یا ۵۹ [[هجری]] ذکر کردهاند<ref>ر.ک: الاصابه، ج۸، ص۲۲۵؛ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۵۰۹.</ref>. | ||
البته قول ۵۹ [[هجری]] صحیح نیست؛ زیرا [[حضرت]] [[سیدالشهدا]]{{ع}} در سال ۶۱ [[هجری]] به [[شهادت]] رسید و [[ام سلمه]] آن زمان را [[درک]] کرده است، چنانچه مدارک آن گذشت؛ بنابراین قول ۵۹ [[هجری]] نمیتواند صحیح باشد، و احتمال [[قوی]] دارد که [[وفات]] او در سال ۶۱ [[هجری]] که بعد از انتشار خبر [[شهادت امام حسین]]{{ع}} در [[مدینه]] بوده است، باشد و مؤید این قول، [[نقل]] [[ابن حجر]] از [[ابن حنان]] است که مینویسد: وقتی خبر [[شهادت]] [[حسین بن علی]]{{ع}} به سال ۶۱ [[هجری]] به [[مدینه]] رسید در آخر همان سال، [[ام سلمه]] از [[دنیا]] رفت<ref>ر.ک: الاصابه، ج۸، ص۲۲۵؛ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۵۰۹.</ref> | البته قول ۵۹ [[هجری]] صحیح نیست؛ زیرا [[حضرت]] [[سیدالشهدا]]{{ع}} در سال ۶۱ [[هجری]] به [[شهادت]] رسید و [[ام سلمه]] آن زمان را [[درک]] کرده است، چنانچه مدارک آن گذشت؛ بنابراین قول ۵۹ [[هجری]] نمیتواند صحیح باشد، و احتمال [[قوی]] دارد که [[وفات]] او در سال ۶۱ [[هجری]] که بعد از انتشار خبر [[شهادت امام حسین]]{{ع}} در [[مدینه]] بوده است، باشد و مؤید این قول، [[نقل]] [[ابن حجر]] از [[ابن حنان]] است که مینویسد: وقتی خبر [[شهادت]] [[حسین بن علی]]{{ع}} به سال ۶۱ [[هجری]] به [[مدینه]] رسید در آخر همان سال، [[ام سلمه]] از [[دنیا]] رفت<ref>ر.ک: الاصابه، ج۸، ص۲۲۵؛ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۵۰۹.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۸۳.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |