جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*"[[برهان]] انقسام" از براهینی است که ابنسینا آن را مورد توجه قرار داده است. از نظر [[استاد مطهری]]، این [[برهان]] با تقریر موجود در آثار سینوی دارای اشکال است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۸.</ref>. | *"[[برهان]] انقسام" از براهینی است که ابنسینا آن را مورد توجه قرار داده است. از نظر [[استاد مطهری]]، این [[برهان]] با تقریر موجود در آثار سینوی دارای اشکال است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۸.</ref>. | ||
*[[ابنسینا]] میگوید: واجبالوجود اگر متعدد و منقسم باشد، از دو صورت خالی نیست: یا از قبیل "انقسام جنس" است، به فصول و یا از قبیل "انقسام نوع" است، به عوارض. اگر از قبیل انقسام جنس باشد به فصول، باید نسبت [[وجوب]] وجود با هر یک از فصول همان نسبتی باشد که هر جنسی با فصل خود دارد و آن این است که فصل، محصل و فعلیتدهنده جنس است و این در جنسی که [[وجوب]] وجود است، از دو جهت محال است: یکی از این جهت که [[وجوب]] وجود تأکد وجود است و وجود عین فعلیت و تحصل است؛ پس لازم میآید که فصل مفید ماهیت جنس باشد و حال آنکه فصل صرفاً مفید انیت است، نه مفید ماهیت. دیگر آنکه لازم میآید که [[وجوب]] وجود، معلل به غیر باشد. | * [[ابنسینا]] میگوید: واجبالوجود اگر متعدد و منقسم باشد، از دو صورت خالی نیست: یا از قبیل "انقسام جنس" است، به فصول و یا از قبیل "انقسام نوع" است، به عوارض. اگر از قبیل انقسام جنس باشد به فصول، باید نسبت [[وجوب]] وجود با هر یک از فصول همان نسبتی باشد که هر جنسی با فصل خود دارد و آن این است که فصل، محصل و فعلیتدهنده جنس است و این در جنسی که [[وجوب]] وجود است، از دو جهت محال است: یکی از این جهت که [[وجوب]] وجود تأکد وجود است و وجود عین فعلیت و تحصل است؛ پس لازم میآید که فصل مفید ماهیت جنس باشد و حال آنکه فصل صرفاً مفید انیت است، نه مفید ماهیت. دیگر آنکه لازم میآید که [[وجوب]] وجود، معلل به غیر باشد. | ||
*این [[برهان]] [[شیخ]] یک [[نقص]] دارد و یک اشکال. [[نقص]] این [[برهان]] آن است که انقسام و تعدد واجبالوجود را به انقسام جنس به انواع، یا نوع به افراد منحصر کرده است و حال آنکه قسم سومی هم وجود دارد و آن انقسام یک [[طبیعت]] عرضی عام است به انواع متباینه؛ ولی این [[نقص]] با توجیهی که ملاصدرا کرده و گفته است که مقدمات خمسه مفروض گرفته شده است، قابل [[دفاع]] میباشد. | *این [[برهان]] [[شیخ]] یک [[نقص]] دارد و یک اشکال. [[نقص]] این [[برهان]] آن است که انقسام و تعدد واجبالوجود را به انقسام جنس به انواع، یا نوع به افراد منحصر کرده است و حال آنکه قسم سومی هم وجود دارد و آن انقسام یک [[طبیعت]] عرضی عام است به انواع متباینه؛ ولی این [[نقص]] با توجیهی که ملاصدرا کرده و گفته است که مقدمات خمسه مفروض گرفته شده است، قابل [[دفاع]] میباشد. | ||
*اما اشکال این [[برهان]] آن است که [[شیخ]] میگوید: {{عربی|ان انقسام معنى وجوب الوجود فى الكثرة لا يخلو من وجهين...}}. در اینجا [[شیخ]] چنین فرض کرده است که اگر [[واجب]] متعدد باشد، لازم میآید که [[وجوب]] وجود کثیر باشد؛ حال آنکه فرق است بین کثیر بودن، که [[شأن]] معانی کلیه است و بین مثل داشتن که [[شأن]] افراد و حقایق وجودیه است. حالا میگوییم: بنا بر اصالت وجود، [[حقیقت]] وجود نه نوع است و نه جنس و نه فصل و نه عرض عام یا خاص. همه اینها [[شأن]] معانی و مفاهیم ذهنیه است و چنان که قبلاً گفتیم، [[حقیقت]] وجود به صفت کثرت متصف نمیشود؛ زیرا وجود مساوق [[وحدت]] است؛ در عین حال برای هر مرتبهای از مراتب، فرض مثل ممکن است و به چه دلیلی مثل ندارد؟ و این شق خارج از دو شق مفصلة البیان [[شیخ]] و یک شق مفروض و مضمر البیان اوست. | *اما اشکال این [[برهان]] آن است که [[شیخ]] میگوید: {{عربی|ان انقسام معنى وجوب الوجود فى الكثرة لا يخلو من وجهين...}}. در اینجا [[شیخ]] چنین فرض کرده است که اگر [[واجب]] متعدد باشد، لازم میآید که [[وجوب]] وجود کثیر باشد؛ حال آنکه فرق است بین کثیر بودن، که [[شأن]] معانی کلیه است و بین مثل داشتن که [[شأن]] افراد و حقایق وجودیه است. حالا میگوییم: بنا بر اصالت وجود، [[حقیقت]] وجود نه نوع است و نه جنس و نه فصل و نه عرض عام یا خاص. همه اینها [[شأن]] معانی و مفاهیم ذهنیه است و چنان که قبلاً گفتیم، [[حقیقت]] وجود به صفت کثرت متصف نمیشود؛ زیرا وجود مساوق [[وحدت]] است؛ در عین حال برای هر مرتبهای از مراتب، فرض مثل ممکن است و به چه دلیلی مثل ندارد؟ و این شق خارج از دو شق مفصلة البیان [[شیخ]] و یک شق مفروض و مضمر البیان اوست. |