نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Jaafari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۱۸ توسط Jaafari(بحث | مشارکتها)
مقام ولی نعمت به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به دو بحث مقام معصوم و برهان الهی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.
«ائمه (ع) صاحبان نعمتها هستند. واژۀ "اولیاء" جمع "ولی" و واژۀ "نِعَم" جمع "نعمت" است. چنان که میدانیم نعمت دو گونه است: #. نعمت مادّی؛ #. نعمت معنوی. و در تعبیر دیگری دو قسم است: #. نعمت ظاهری؛ #. نعمت باطنی.
قرآن مجید میفرماید: ﴿﴿وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾﴾[۱] الف و لام واژۀ النعم برای جنس و استغراق است. پس همۀ نعمتهای مادی و معنوی، ظاهری و باطنی و کوچک و بزرگ همۀ خلایق را میگیرد که البته وجود، رأس آنها و سایر نعمتها بر آن متفرّعند. و ائمّه (ع) اولیای نعمتها هستند. راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن مینویسد: النعمة الحالة الحسنة[۲] کلمۀ جامعی که حاکی از نیکویی حال انسان باشد نعمت است؛ گویند: فلانی در نعمت است، و از هر یک از عناصر سعادت بشر مانند خورشید، هوا، آب، اعضای بدن، وسایل زندگی، ثروت، قدرت و همنشینی خوب .... تعبیر به نعمت میشود که قرآن کریم میفرماید: ﴿﴿وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا﴾﴾[۳] راغب اصفهانی در ادامه میگوید: واژۀ نعماء در برابر ضرّاء است؛ آن گونه که خداوند متعال میفرماید: و اگر پس از ناراحتی و زیانی که به او رسیده است نعمتهایی به او بچشانیم...[۴]
معانی ولیّ نعمت بودن: هر امامی ولیّ نعمت است. ولیّ نعمت یعنی چه؟ ولیّ بودن یعنی ولایت داشتن. اما چه ولایتی؟ میگوییم: ولیّ زن، همسرش و ولیّ صغیر پدر اوست. این ولایت یعنی اولویّت. ما در مورد اولویّت اهل بیت (ع) از کتاب و سنت دلیل داریم. در بحث حدیث غدیر دربارۀ ولایت به طور مفصّل با دلیلهایی از دیدگاه قرآن و روایات از منابع تفسیری، روایی لغوی، ادبی عامه سخن گفتهایم.[۵] البته همۀ نعمتها از خداوند متعال است که میفرماید: ﴿﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾﴾[۶] خود وجود رسول و امام، رسالت و امامت.... نعمت الهی است. قرآن کریم میفرماید: ﴿﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ﴾﴾[۷] ولی به مقتضای ادلّه، همۀ نعمتها توسّط نبی و امام است و همه از جهت حدوث و بقا سر سفرۀ ولایت نشستهاند؛ از این رو در روایات فراوان آمده که اگر امام در عالَم نباشد: لساخت الأرض بأهلها[۸] بنابراین، اشیایی که در اختیار بشر قرار دارد تا "حسن حال" داشته باشد، وقتی نعمت هست که انسان به ولایت معتقد باشد و گرنه این اشیاء برای غیر اهل ولایت "نقمت" هستند که خداوند متعال میفرماید: ﴿﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ ۖ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾﴾[۹] گفتنی است که "المکذّبین" در این آیه همان "المکذّبین" در آیهای است که در ضمن روایتی در آینده خواهد آمد.[۱۰] پس، از کلمۀ "اولیاء النعم" ولایت تکوینیّه ائمه (ع) به دست آمد، و عجیب است که بزرگان اهل سنّت این معنا را از عمر به سند صحیح در خطاب به سیّد الشهداء (ع) روایت نمودهاند، آنها نوشتهاند که حضرت به عمر فرمودند: از منبر پدرم پایین بیا و برو بالای منبر پدرت! گفت: پدرم منبر نداشته، تا این که در آخر گفت و گو عمر گفته: آن گاه دست خود را روی سر گذاشت، یعنی: مویی که در سر ما روییده از خدا و شما است.[۱۱]» [۱۲].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«"اولیاء" جمع "ولی" به معنی نبودن واسطه میان دو چیز و نزدیکی و پی در پی بودن آنهاست. به همین دلیل به هر چیزی که نسبت به دیگری قرابت و نزدیکی داشته باشد، راه از نظر مکان یا زمان یا نسب و یا مقام، ولی گفته می شود. استعمال این کلمه به معنی صاحب، سرپرست، دوست، صاحب اختیار و مانند اینها به همین خاطراست. پس همان گونه که اولیا خداوند، کسانی هستند که میان آنان و خداوند حائل و فاصله ای نیست، اولیاء النعم، ائمه اطهار (ع) هستند که بین وجودشان و نعمت های الهی هیچ فاصله ای نیست و غرق در نعمت الهی و فیض دهنده از نعمت های ظاهری و باطنی و برکات الهی به دیگرانند و به فیض وجودشان بركات خداوند بر مردم فرود می آید و و از چشمه فیض ولایت ایشان، نعمت های حقیقی و کمالات باطنی و معارف الهی و علوم حقیقی جاری می گردد و از طرفی ولایت آنان بزرگ ترین نعمت است. ابویوسف بزاز میگوید: امام صادق (ع) آیه "به یاد بیاورید نعمتهای خداوند را" تلاوت نموده و فرمودند: میدانی نعمتهای خداوند چیست؟ عرض کردم: خیر. فرمودند: مقصود بزرگترین نعمتهای خدا بر خلقش است و آن ولایت ماست.[۱۳]» [۱۴].
«"وَ اَولِیاءَ النِّعَمِ" اطلاق این جمله با این هیئت و خصوصیّت که جمع مضاف است، اقتضا دارد که این خاندان اولیای همۀ نعمتها باشند بر همۀ افراد. به عبارت دیگر، در هر کجای عالم هستی کلمۀ نعمت بر هر چیز و نسبت به هر موجودی صدق کند، اولیای همۀ آن نعمتها، نسبت به تمامی آنان، این خاندان هستند. اولیا جمع ولیّ و به معنای متصرّف و مدّبر در امور است. امّا مقصود از اولیاء النعم بودن حضراتشان این است که ولایت و تدبیر و تولیت تمام نعمتها با این خاندان است؛ یعنی مجموعۀ نعمتها جزیی از اجزای عالم هستی است که تحت سیطرۀ ولایت مطلقۀ انحصاری این خاندان داخل است؛ یعنی اینان صاحب اختیارند نسبت به همۀ نعمتها، به هر کسی بخواهند عنایت میکند و از هر کسی بخواهند دریغ میدارند. البتّه این اعطا و منع در سایۀ حکمت بالغه و مصلحت شاملهای است که حق تعالی به حضراتشان مرحمت نموده است. و ممکن است مقصود از این جمله این باشد که اعطای نعمت نسبت به هر کس، از طریق اینان و از مسیر ولایتشان میباشد، بر فرض که از شیعیان آنان هم نباشد. این مطلب دو مرحله دارد: یکی نعمتهای عمومی است که نسبت به تمام موجودات به برکت این خاندان عنایت میشود؛ مثل اصل نعمت وجود و هستی و بقا و استمرار آن، و برقراری نظام احسن و مانند اینها. و دیگری نعمتهای خاصّ نسبت به جمعی که دوستی این خاندان را در دل دارند، بر فرض که معتقد به امامت حضراتشان نباشند، آنگونه که جریان شیرین و دلنشین یوسف بن یعقوب نصرانی بر آن دلالت دارد.
هبة الله بن ابی منصور موصلی گوید: در دیاره ربیعه کاتبی بود نصرانی به نام یوسف بن یعقوب که میان او با پدر من دوستی بود. روزی به منزل ما آمد. پدرم پرسید: چه شده که در این وقت آمدهای؟ گفت: مرا نزد متوکّل خواندهاند و نمیدانم با من چه کار دارد جز این که من خودم و سلامتیام را به صد دینار خریدهام و با خود آوردهام که به حضور علیّ بن محمّد بن الرضا، حضرت هادی (ع) تقدیم نمایم. پدرم به او گفت: بدان که در این سفر موفّق خواهی بود. نزد متوکّل رفت و پس از چند روز خوشحال به خانۀ ما برگشت. پدرم به او گفت: جریانت را برای من نقل کن. گفت: به سامرا رفتم و تا به حال به آن شهر نرفته بودم. در خانهای فرود آمدم و با خود گفتم: دوست دارم ابتداء قبل از این که نزد متوکّل روم و پیش از این که کسی از آمدنم با خبر شود آن صد دینار را به حضور ابن الرضا (ع) تقدیم دارم. وقتی در مقام برآمدم دانستم که متوکّل حضرتش را از بیرون آمدن و سوار شدن منع نموده و آقا پیوسته ملازم منزل میباشد. به فکر فرو رفتم چه کنم؟ مردی نصرانی به سراغ خانۀ ابنالرضا را بگیرد، چه بسا این امر موجبات فزونی گرفتاریام را فراهم آورد. ساعتی فکر کردم. به قلبم گذشت سوار مرکبم گردم و در شهر بگردم، شاید راهی به خانۀ حضرتش بیابم. بدون این که از کسی سؤال کنم آن صد دینار را هم در کاغذی نهاده، در آستینم جا داده بودم. سوار شدم و مرکبم پیوسته خیابانها و بازارها را طی میکرد تا در خانهای ایستاد. هر چه کردم حرکت نکرد. به غلام گفتم: بپرس این خانۀ کیست؟ گفتند: منزل ابنالرضا است. گفتم: الله اکبر، به خدا قسم برهانی است قانع کننده. ناگهان خادم سیاهی از منزل بیرون آمد گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ گفتم: آری، گفت: فرود آی، پیاده شدم. مرا در دهلیز خانه نشاند. با خود گفتم: این نشانی دیگر. این غلام از کجا نام مرا میداند؟ در حالی که کسی در این شهر مرا نمیشناسد و تا به حال به این دیار نیامدهام. خادم برگشت و گفت: صد دیناری که در کاغذ بسته و در آستینت نهادهای بده، دینارها را به او دادم و گفتم: این علامت سوم. سپس نزد من آمد و گفت: داخل شود وارد شدم. دیدم حضرت تنها در مجلسش نشسته است. به من فرمود: یوسف، آیا زمانش نرسیده؟ عرض کردم: مولای من، آن قدر برهان و دلیل برای من ظاهر شد که برای هر کسی کافی است. فرمود: هیهات، تو مسلمان نمیشوی، ولی فلان فرزندت به زودی به شرف اسلام مشرّف میگردد و از شیعیان ما خواهد بود. ای یوسف، به تحقیق گروهی میپندارند ولایت ما خداندان برای چونان شمایی سود ندارد. دروغ میگویند به خدا قسم، هرآینه ولایت ما برای امثال تو هم سودمند است. برو برای انجام آنچه آمدهای که به زودی آنچه دوست داری خواهی دید. گوید: من نزد متوکّل رفتم و هر چه خواستم گفتم و برگشتم. هبة الله موصلی که این جریان را نقل کرده گوید: من پسر این مردم نصرانی را بعد از مرگ پدرش دیدم که مسلمان شده بود و شیعۀ خوبی بود و به من خبر داد که پدرش به کیش نصرانیّت از دنیا رفت و و بعد از مرگ پدر مسلمان شد و میگفت: من نوید آقای خودم هستم، اسلام من به بشارت مولایم حضرت هادی (ع) تحقّق یافته است.[۱۵] آری، اولیاء النعم این خاندان هستند که در سایۀ مهر و محبّتشان افاضۀ نعمت میشود؛ در این سرا نسبت به آنان که معتقد به دین و آیین آنان نیستند، شیعه نیست، مسلمان نیست، یهودی است، نصرانی است. هر که هست، همان مقدار که دوستی اینان را دارد مشمول عنایت و نعمت واقع میشود؛ آن گونه که نسبت به یوسف بن یعقوب نصرانی شنیدیم. و اگر دوستی با اعتقاد به امامت آنان همراه بود که عنایات و نعمتهای دو سرا شامل حال خواهد بود. در هر حال محور نعمت این خاندانند و قطب آسیای نعم این دودمان» [۱۶].
«همه نعمتها در خانه معصومین (ع) است. خداوند متعال اینگونه قرار داده که گردش نعمت در دنیا به دست ولیّ آن زمان باشد. امامان معصوم در هر زمان، علاوه بر اینکه خودشان نعمتند، ولینعمت هم هستند. پیغمبر اکرم (ص) در خصوص آیه شریفه ﴿﴿وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾﴾[۱۷] به ابن عباس فرمودند: منظور از نعمت در این آیه، وجود مقدس حضرت علی بن ابیطالب (ع) است؛ یعنی خداوند متعال به پیغمبر اکرمصل فرمان میدهد که به مردم اعلام کند وجود مقدس علی بن ابیطالب (ع) نعمتی بزرگ است. بالاترین نعمت خدا، ولایتامیرالمؤمنین (ع) است. اما منظور از عبارت أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ این نیست. عبارت میگوید اگر نعمتی بخواهد دست به دست شود، از دست اهل بیت (ع) میگذرد. همه مردم بر سر این سفرهاند و از این خوان نعمت همه (دوست و دشمن) برخوردار میشوند. پیغمبر صل و اهل بیت ایشان برای همه مردم رحمتند: ﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾﴾[۱۸]» [۱۹].
↑إنما أنبت فی رؤوسنا ما تری الله ثم أنتم؛ ر.ک: تهذیب الکمال: ۶ /۴۰۴، سیر أعلام النبلاء: ۳ / ۲۸۵، تاریخ دمشق: ۱۴ /۱۷۵ و در بعضی منابع لفظ «الله» وجود ندارد.
↑عن أبي يوسف البزاز قال: لا ابوعبدالله علي هذه الآية (سوره مبارکه اعراف، آیه ۷۴) قال: أتدرى ما ألأء الله؟ قلت: لا قال: هي أعظم نعم الله على خلقه و هي وينا. کافی، ج ۱، ص ۲۱۷