نسخهای که میبینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان میدهد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۴ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
از میان مردمان امّا، آنان که از این گردنه به سلامت گذشتهاند، سخت اندکند و انگشتشمار؛ چه شمار غالب مردم- دانسته یا نادانسته- در این گردنه لغزیده و به درّههای هلاکت پرتاب شدهاند، درههایی که هیچگاه از آن نرستهاند و به دامن فلاح و رستگاری نرسیدهاند!
بسیاری از پرهیزگاران، توانستهاند خود را از دام دیگر مهالک برهانند، امّا نتوانستهاند از شرور این رذیلت رهایی یابند؛ از اینرو، این رذیلت آنان را به بیابان گمراهی کشانده آنان نیز در آن بیابان به هلاکت دائم رسیدهاند؛
و چه تلخ است که هم خود هلاک شدهاند، و هم دیگران را به هلاکت رسانیدهاند![۱].
ادیانباطل و مذاهب بیارزشی که در این عالم تولید شده و راهی به سوی وحی آسمانی ندارد، تنها از سر همین رذیلت اخلاقی پدید آمده؛ ادیانی که مؤسّسانش خود بهواسطه این رذیلت هلاک شدهاند و هزاران و گاه میلیونها نفر را به دنبال خویش به وادی هلاکت کشاندهاند. نگاهی به تاریخ اسلام - بهویژه به دوران نخستین آن - نشان میدهد که تمامی مصیبتها و مشکلاتی که این دین آسمانی در بدو ظهور خود تحمّل نمود، تنها و تنها از سرِ حبّ ریاست کسانی بود که با ظهور اسلام، ریاست خود را در معرض اضمحلال مییافتند. گذشته از آن، تمامی پیامبران، امامان، و نیز عالمانامّت از ابتدای عصر غیبت کبری، به رهزنانی دچار بودهاند که چون به این رذیلت متّصف میشدند، مردمان را از تبعیّت از آن معصومان(ع) و این هدایتگران باز میداشتند؛ چه بهخوبی در مییافتند که هدایت الهی، ریاستدنیایی آنان را برنخواهد تابید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ﴾[۲]؛ ﴿قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۳][۴].
نمونه این دو آیه شریفه در قرآن کریم بسیار آمده؛ بهگونهای که خداوند از گروهی که در مقابل اهل هدایت میایستادند، در بیش از سی مورد یاد نموده است.
پیش از این، به تفصیل از معنای ﴿الْمَلَأُ﴾ یاد کردیم، و گفتیم که مراد از ملأ، کسانی هستند که این رذیلت در جانشان نشسته است، و بهواسطه ثروتدنیایی ویژهای که از آن بهرهمند شدهاند، در مقابل انبیاء (ع) قرار گرفته صف طاغوتهای هر عصر را تشکیل میدهند. افسوس و دریغ که این رذیلت در جان بسیاری از مردمان، بلکه در قلوب تمامی آنان ریشه میدواند، و تنها انگشتشمار افرادی که مورد فضلحضرت حق قرار میگیرند و به مجاهدههای شرعی دست مییازند، میتوانند از این دام وارهند[۵].
راز این سخن مشهور در میان اخلاقیان و اهل دل، که روحیّه فرعون در همه انسانها موجود است نیز، در همین مطلب نهفته است. آنان بر این اعتقادند که اگر کسی به مبارزه با این خوی برخاست و در این مسیر، گذشته از مجاهدتهای سخت نفسانی، به دامن رحمت الهی نیز توسّل جست، میتواند از این مهلکه رهایی یابد؛ ورنه این روحیّه او را اندک اندک به مراتبی از ادّعای ربوبیّت میرساند، همانگونه که فرعون نیز چنین ادّعایی داشت!. پر واضح است که ادّعای هرکس متناسب با حیطه قدرت و اختیارات اوست، امّا این در اصل رسوخروحیهفرعونی در جانهای مردم، تغییری حاصل نمینماید. آنان که به ادّعاء نیابت از امام (ع)، یا احراز مقام امامت، یا نبوّت، و سرانجام ادّعای ربوبیّت برخاستند، آیا ادّعایشان بعد از رسوخ این رذیلت نبود؟ رسوخی که انسان را از مدارج کمال فرو میکشد و چنان به چاهظلمت فرو میبرد، که اندک اندک خود را نائب خاصّ امام، خود امام، پیامبر و سرانجام پروردگار عالَم مییابد![۶].
این روحیه را مراتبی چند است، که از سویه ضعف آغاز و به سویه شدّت رو مینماید. مرتبه شدید آن، همان روحیّه "خود پروردگار اِنگاری" است، و مرتبه ضعیف آن، حبّ ریاست بر خانواده و اِعمال حکومت بر آنان است. این روحیه میتواند در هریک از زوجین، مرد و یا زن، موجود باشد.
برتر از این آنکه، این روحیه در بسیاری از افعال مستحبّی مردم نیز بهچشم میآید؛ برخی از آنان به زیارت مشاهد مشرّفه میشتابند، و یا به برپایی مجالس مستحب میپردازند، تا تنها و تنها خود را مطرح کرده بر دیگران تحکّم کنند!.
پیش از این، از تلازم بسیاری از رذائل با رذائل دیگر سخن داشتیم. این رذیلت نیز صورتی همینگونه دارد؛ چه حبّ ریاست با کِبر، خودبینی، غرور، ریاء و... ملازمت داشته مفاسد تمامیِ این خویهای ناشایست را از پیِ خود پدید خواهد آورد؛ از اینروست که ریاستدوستان معمولاً به ظلمکردن، دروغزنی، غیبت از دیگران، و رذائلی اینگونه مبتلا میشوند[۷].
هرچند در این مطلب که "آیا این مفاسد، از پی هم حاصل میشود، و نتایج طولیِ رذیلت حبّ ریاست است؟"، و یا "هر یک از این رذائل، به استقلال مقتضای نفس انسانی است؟" سخن بسیار است، امّا تا این فصل به درازا نیانجامد، ما از پرداختن به آن دست میکشیم؛ و تنها اشاره میکنیم که به نظر ما، این رذائل مستقلاً در نفسآدمی پدید میآید، و رفع هریک از آنان نیز به مجاهدتی مستقل نیازمند است.
اخلاقپژوهان در اینجا به اشتباهی دیگر نیز مبتلا شدهاند، چه اینان تصریح میکنند که تنطیم امر معاش انسان، و برپاییِ جامعه انسانی، بدون علاقه افراد به ریاست ممکن نخواهد بود. از اینرو این رذیلت را به اطلاق در شمار رذائل ندانسته، بیشتر از مقدار لازم آن را رذیلت دانستهاند. این سخن آنان، به نظر ما بهرهای از صحّت نخواهد داشت؛ چه علاقه تعلّقآور است، و تعلّق قلب بهچیزی غیر از حضرت حق - جلَّ وعلا!- چه کم باشد و چه بسیار، بههرحال قبیح است و ناروا.
گذشته از حبّ ریاست امّا، خود ریاست را حکمی دیگر است؛ چه به باور ما بر اساس آموزههای قرآنی، خود ریاست را قُبحی نیست؛ بلکه میتوان آن را در شمار امور پسندیده نیز محسوب داشت. به این آیاتوحیمبارک توجه کنید:
بلکه از برخی دیگر از آیات قرآن کریم، چنین برمیآید که خداونداراده فرموده است، که انسان به تسخیر آسمانها و زمین بپردازد: ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾[۱۸].
بنابراین، تسخیر قلبها و جانها، و آنکه آدمی در میان دیگران نمایان بوده در کتابها نامش آید و در جمع به احترام یاد شود، از الطاف خداوندمتعال است؛ چه تنها راه برای برپای داشتن حق و نابود کردن باطل، همین ریاست و رُتبت اجتماعی است. بنابراین، ریاست و رتبت به خودی خود مذموم و غیرمطلوب نخواهد بود. آری! دلسپردن به ریاست و در پی آن بودن و خود را به آن مشغول کردن، بدون تردید مذموم است. در این میان، تفاوتی بین ریاستهای کوچک- مانند تسخیر قلب زنی خاص - یا ریاستهای بزرگ - همچون تسخیر قلب ملّتی بزرگ - وجود ندارد[۱۹].
بر این اساس، دریافتیم که رتبه اجتماعی و جاه و مقام و ریاست و شهرت، به خودی خود نه مطلوب است و نه مبغوض؛ بلکه آنچه مبغوض است دلبستن به این امور است، تا آدمی را به خود مشغول کرده از حضرت حق بازدارد؛ همانگونه که بهکار بردن این امور برای زندهداشتن حق، نه تنها مبغوض نیست که بس مطلوب میباشد؛ چه اگر کسی که قلبش به ریاست وابسته نیست به حکومت رسد، حق در محلّ خود واقع شده و امور رو به اصلاح نهاده است؛ همانند پیامبران (ص) و اوصیاء آنان، که هرچند خود در پی ریاست نبودهاند، امّا از پذیرش حکومت بر مردمان نیز اِبایی نداشتهاند. این مطلب به تصریح در سخن امیرمؤمنان (ع) نیز آمده است؛ بنا بر آنچه در نهجالبلاغه میخوانیم، آن حضرت درباره کفش پاره بیقیمتی که بر آن وصله میزدند، به ابن عبّاس فرمودند:"بهخدا قسم این کفش نزد من خواستنیتر از امارت بر شماست، مگر آنکه بهواسطه آن امارت بتوانم حقّی را برپا دارم و یا باطلی را مرتفع سازم"[۲۰]. این پاداشی است که خداوند به متقیان میدهد، و بخششی است که نثار پیامبران و مردان کامل روزگار مینماید، تا آنان نیز بهواسطه همین ریاست به برپایی حق و حفاظت از آن بپردازند، و نیز باطل را از صفحه جامعه بزدایند. چه اگر چنین نبود، حق بهدست زورمندان به نابودی میرسید و یادی از آن در میان مردمان نمیماند: ﴿وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۲۱]؛ ﴿وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ * الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۲۲][۲۳].
امّا اگر آن کس که دل به دنیا بسته و روی جان خویش را به سوی آن کرده است، ریاست را بهدست آورده به حکومت بر مردمان بپردازد، وای بر او! و وای بر جامعهای که زمام آن بهدست اوست!؛ چه آن جامعه را هیچ راهی جز از تباهی پیش رو نخواهد ماند، راهی که مردمان را به نابودی فکریفرهنگی رهنمون میشود، و سرانجام خذلان را در مسیر آنان قرار میدهد: ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[۲۴]؛
قرآن کریم، در نزدیک به سی آیه از "ملأ" یاد فرموده است؛ آنان که مردم را از راه حق باز میدارند، و تنها علّتی که آنان را به این کار تشویق میکند، حبّ ریاستی است که در جانشان نشسته است. دانشمندان و بزرگان آنان نیز از این رذیلت بهرهای بیشتر بردهاند؛ از این رو بیشتر به اغفالمردمان میپردازند، و آنان را از رسیدن به حقیقت باز میدارند. بر این اساس، تمامی آیاتی که به مذمّت ملأ پرداخته است، خود در زمینه ملامت این رذیلت اخلاقی خواهد بود[۳۰].
این رذیلت، بهصورت دائم ملازم ریاء و نفاق نیز خواهد بود؛ چه تلازم میان حبّ ریاست، ریاء و نفاق، ناگزیر است و قهری؛ و تنها موارد بسیار اندکی میتوان یافت که این سه از یکدیگر جداشده با هم همراهی ننمایند.
توضیح آنکه آنکس که از بیماری ریاستدوستی رنج میبرد، تمامی همّتش بر جلب نظر دیگران بهسوی خود و گسترش حکومت خود بر قلبهای آنان متمرکز خواهد شد، از اینرو ناگزیر است که به دروغ به محاسنی اخلاقی، مستحبّاتی شرعی و اموری اینگونه - که از آنها بهرهای نبرده است - تظاهرکند، تا دیگران او را انسانی برجسته دانسته، به نظرش پایبند شوند. در این مسیر، او إبایی از آنکه دروغی گوید، یا فخری فروشد، یا غیبتی نماید، نخواهد داشت؛ بلکه از ظاهرسازیهای غیرمشروع نیز خویشتنداری نخواهد کرد؛ در اینجا ظاهر او مکر و باطن او خُدعت خواهد بود، تا سرانجام به حکومت خود بر قلبهای دیگران دست یابد؛ در این حالت لحظه به لحظه به مکری دیگر محتاج میشود، تا سلطه خود بر آنان را دوام بخشد و آن را پایدار سازد: ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[۳۱][۳۲].
توجّه به این نکته نیز ضروری است که ریاستطلبان، این رذیلت اخلاقی را برتر از دیگر رذائل خود میدانند. از اینرو بیمهابا تمامی هستی خود را در راه آن بهمصرف میرسانند؛ از اموال و لذّتهای مشروع خود میگذرد، همانگونه که از بهکاربردن امور حرام در این راه ابایی نمینماید.
این خود دلیل آن است که ریاستدوستی نزد انسان غیر مهذّب، از تمامی خواستنیهای دیگر محبوبتر است؛ و پر واضح است که این مسأله از انسانهای پَستی که سر در پی دنیای پست نهادهاند، هیچ بعید نمینماید[۳۳].
آوردهاند که حُمَید بن قحطبه- که از فرماندهان لشکرهارون الرَّشید بود- در ماه رمضان بیمهابا روزه نگرفت. یکی از نزدیکان او، در رابطه با علت روزهخواریِ او از او سؤال کرد، و او پاسخ داد: من از رحمت و بخشش حضرتحق ناامیدم!، از اینرو خود به عبادات نمیپردازم که فایدهای برایم نخواهد داشت؛ و چون از علّت ناامیدی او از رحمت حضرتش سؤال کردند، پاسخ داد: من تنها در یک روز، شصت مرد جوان و نوجوان را به قتل رساندم، که همه از فرزندانحضرت فاطمه زهرا (س) بودند!؛ او ادامه داد: شبی هارون از من خواست تا مقدار وفاداری خود نسبت به او را بیان کنم، پاسخ دادم: من تمامی مال خود را فدای تو میسازم؛ او بر این مقدار راضی نشد، گفتم: خود را فدای تو میسازم؛ باز راضی نشد، گفتم: آبروی خود را فدای تو میسازم؛ باز راضی نشد، گفتم: دین خود را فدای تو میسازم؛ چون این گفتم، شادمان و راضی شد. او شمشیری به من داد و گفت: به همراه این غلام برو و به هر چه فرمانت داد، همان را اطاعت کن. آن غلام بههمراه من به زندانی آمد، که در آن شصت مرد جوان و نوجوان از فرزندان حضرت زهرا (س) قرار داشتند، و مرا امر کرد که همه آنان را به قتل رسانم؛ من نیز یکایک آنان را از زندان خارج کرده و سر بریدم!؛ از اینرو هرگز در رحمت و غفران الهیامید نخواهم داشت، چه میدانم که بدون تردید به جهنّم وارد خواهم شد![۳۴].
تاریخ بسیاری از حکایات اینگونه را برای ما بازگو میکند، تا دریابیم که رذیلت حبّ ریاست، آدمی را چسان به حیوانی درندهخو تبدیل میکند.
گذشته از تاریخ، قرآن کریم نیز در داستان پیامبرانی همچون نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد مصطفی (ص)، نشان میدهد که "ملأ"، با آنکه نسبت به حقّانیّت آنان آگاهی داشتند، امّا به انکار آنان میپرداختند و مردم را با فریب و خدعه از پیروی از آنان باز میداشتند. بالاتر از همه آنکه خونانبیاء عظام (ع) را میریختند، تا ریاست خود بر جامعه را از دست ندهند؛ و این تنها به جرم ایمانی بود که آن بزرگواران در جان خویش به خدای متعال داشتند!: ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾[۳۵][۳۶].
↑«و در زبور پس از تورات نگاشتهایم که بیگمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
↑«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگردان» سوره نور، آیه ۵۵.
↑«و آنان که میگویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
↑«آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمهای از خویش نوید میدهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیکشدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
↑«پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوهها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
↑«گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بیگمان این تویی که بسیار بخشندهای» سوره ص، آیه ۳۵.
↑«(یوسف) گفت: مرا بر گنجینههای این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
↑«(این چراغ) در خانههایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیدهدمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی میستایند * مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمیدارد» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
↑«آیا به دلت گشایش ندادیم؟ * و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟ * همان (بار) که برایت کمرشکن بود، * و آوازهات را بلند گرداندیم» سوره انشراح، آیه ۱-۴.
↑«و اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمیداشت، زمین تباه میگردید امّا خداوند بر جهانیان بخششی (بزرگ) دارد» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
↑«و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشتها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است *(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند» سوره حج، آیه ۴۰-۴۱.
↑«پادشاهان چون به شهری درآیند آن را ویران و مردم گرانمایه آن را خوار و بدینگونه رفتار میکنند» سوره نمل، آیه ۳۴.
↑«و اگر حقّ از خواستهای آنان پیروی میکرد آسمانها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی میافتادند» سوره مؤمنون، آیه ۷۱.
↑«و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد میکوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند» سوره بقره، آیه ۲۰۵.
↑«بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد. دستهای از آنان را به ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده وا مینهاد، به یقین او از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.
↑«آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند» سوره توبه، آیه ۳۱.
↑«ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، داراییهای مردم را به نادرستی میخورند و (مردم را) از راه خداوند باز میدارند» سوره توبه، آیه ۳۴.