مذحج در تاریخ اسلامی
مذحج یکی از قبایل برزگ عرب قحطانی است که از آن قبایل مختلفی منشعب گردید. این قبیله دارای جنگاوران نیرومندی بود که در شجاعت و مهارت در نبرد شهره بودند. قبل از اسلام بت پرست بودند و با ظهور اسلام، در عام الوفود مسلمان شدند. قبیله مذحج در فتوحات نقش موثری داشتند و در زمان حضرت علی (ع) نیز همراه ان حضرت بودند. از این قبیله اعلام و رجال بزرگی همچون یاسر، عمار یاسر، مالک اشتر، کمیل بن زیاد، هانی بن عروه و... در تاریخ ثبت شده است.
مقدمه
مذحج قبیلهای از قبایل عرب قحطانی و منتسب به مالک بن أُدد بن زید بن یشجب بن عریب زَید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان است.[۱] مالک و برادرش طی را از آن جهت که مادر آنان پس از مرگ شوهرش، به ازدواج کسی در نیامد و تمام همّ خود را بر پروردن دو فرزند خود معطوف داشت، مذحج خواندهاند.[۲] به نقل دیگر مذجح نام پشتهای بود و از آن جهت که مادر، او را نزدیک آن پشته زاده است، به این نام خواندند.[۳] نقلهای دیگری نیز از این وجه تسمیه در دست است. [۴]
نام این قبیله در کتیبه ریگمانس به شماره ۵۰۸، که به روزگار یوسف اسار تدوین شده، "مذحجم" آمده است.[۵] اینان جنگاوران نیرومندی بودند که به ارتش پادشاهان حِمیَر و از جمله شَمَریُهَرعِش پیوستند.[۶] از درگیریهای آنان با وی و از تهدیدهای آنها علیه ایرانیان[۷] معلوم میگردد این قبیله از قدرت سیاسی مهمی برخوردار بوده است.
از این قبیله شاخهها و قبایل بسیاری منشعب گردیدند که از جمله مهمترین آنها میتوان به سَعدالعشیرة، بنیالحارث بن کعب، مُراد، نَخَع، صُداء، رُهاء، جَنب و عَنس[۸] اشاره کرد.
قبیله سعد العشیره بزرگترین قبائل مذحج به شمار رفته است و از آن قبایلی مانند زُبید و جُعفی و أنس الله متفرّع گردیده است. مردان قبیله بنی حارث بن کعب نیز به شجاعت و مهارتشان در نبرد شهره بودند و دُرید بن صِّمّة در توصیفشان آنان را به "رأس الشجاعة وذروتها" ستوده است.[۹]
قبیله مذحج بر منطقه بزرگی از یمن حکمرانی داشت و سکونتگاه آنان سرزمین "سرومَذحج" که امروزه «بیضاء» نامیده میشود، بود و از تثلیث و نجران در شمال تا مأرب و فِدَثینه را در برمیگرفت.[۱۰] از برجستهترین این سکونتگاهها در این گستره وسیع، میتوان به "نجْران" مسکن بنی حارث بن کعب، "بِیْشة" در جنوب شرقی بیضاء از متعلقات قبیله نَخَع، "صَعْدة" از منازل بعضی از مردمان بنی زُبید، "تِهامة" سکونتگاه بنی حَکَم بن سعد العشیرة، مِخْلاف "عَنْس" نزدیک ذَمار از منازل طایفه عَنْس و "السَّرْو" معروف به سَرْو مَذْحِج که در آن برخی از بطون قبیله مذحج مانند جُعْفِیّ وصُداء با غیر مذحجیان با هم زندگی میکردند، اشاره کرد. ضمن این که "حُمَر" و "أسیل" و "قَصِص" را مسکن قبیله رُهاء، "هرّان" و "ذمار" و "أراضی راحة" و "محلاة" را از منازل قبیله جَنْب گفتهاند و از شمال نجران و در مجاورت قبیله بنی حارث از منازل قبیله صُداء یاد شده است. "مارب" (بدون همزه)، "مریب"، "بیحان" و "شَبْوة" نیز به عنوان سکونت گاه گروهی دیگر از مذحجیان به نام بنی مراد به شمار رفته است. [۱۱] ضمن این که از منازل آنها به "بینون" نیز اشاره شده است.[۱۲] برخی نیز آنان را از ساکنان عراق از زمان ملوک تبع دانسته آوردهاند آنان در این زمان در حیره وارد شدند و در محلی بین حیره و انبار سکونت اختیار کردند.[۱۳]
در تهامه، مَذحِجیان با فرزندان معد در جنگ بودند؛ از جمله این پیکارها «سُلان» بود که با آنکه مذحج آغازگر جنگ بود، شکست خوردند.[۱۴] "یوم الرزم" بین قبایل همدان و بنی مراد، در زمان نه چندان دور از ظهور اسلام، که با پیروزی همدانیان به پایان رسید؛[۱۵] و نیز "یوم فیف الریح" بین بنی عامر بن صعصعه و بنی حارث بن کعب،[۱۶] و "یوم صنعاء" که علیه قبیله زبید صورت گرفت، از دیگر ایام جاهلی بود که مذحجیان در آن حاضر شدند.[۱۷]
دین مردم مذحج
ادیان جاهلی مذحج
اعتقادات مَذْحِج در جاهلیت چونان بسیاری دیگر از قبایل عرب، متعدد بود. آنان مدتی را به پرستش بتان سر کردند و بتهایی مانند "یَغوث" و "ذی الخَلَصة" و "فَرّاض" و "نَسْر" و دیگر بتان را پرستش کردند و سپس برخی از بطون آن – هر چند اندک - به آیین یهودیت گرویدند. سپس آیین نصرانیت در آنها نفوذ کرد.[۱۸] گواه این تأخیر در نفوذ هم، واقعه اخدود است؛ واقعهای که در آن یهودیان ناراضی از دین نوظهور، ذونواس حمیریّ (که در کتیبهها از او با نام یوسف أسأر نام برده شده است) را بر آن داشتند تا بر مسیحیان نجران سخت بگیرد. ذونواس نیز پیروان آیین مسیح را بر بقاء بر دین خود یا قتل مخیر کرد و آنان با پافشاری بر آیین خود، جملگی در آتش خشم یهود سوختند.[۱۹]
اسلام قبیله مذحج
با ظهور اسلام در مکه، برخی از مذحجیان ساکن در این شهر به جرگه مسلمین پیوستند که عمار بن یاسر العنسی و پدر و مادرش از آن جمله بودند. کسانی که رسول خدا (ص) در مورد آنان فرمود: «صَبْراً آلَ یاسر فإنَّ مَوْعِدَكُم الجَنَّة»؛ اعتقاد به این دین نوظهور موجب شد تا آنان سخت مورد اذیت و آزار مشرکین مکه قرار گیرند و یاسر و سمیه – پدر و مادر عمار - در زیر این شکنجهها جان سپرند. [۲۰] با این حال، با وجودی که آل یاسر از نخستین مسلمانان این قبیله محسوب میشدند و نیز برخی از منتسبان این قبیله در مدینه همچون خولی بن عمرو بن زهیر جعفی و برادرانش هلال بن عمرو بن زهیر جعفی و عبدالله بن عمرو بن زهیر جعفی و عبیدالله بن عمرو بن زهیر جعفی اسلام پذیرفتند و در جنگ بدر حضور یافتند،[۲۱] لکن نفوذ اسلام در این قبیله از سالهای بین هشتم هجری تا یازدهم هجری[۲۲] در پی ارسال سرایا از سوی نبی اکرم (ص) و وفود قبایل مذحجی به مدینه محقق گردید.
در سال دهم هجرت، رسول خدا (ص)، سریهای را به فرماندهی علی بن ابیطالب (ع) به یمن فرستاد. علی (ع) به طائفهای از مذحجیان برخوردند و آنان را به اسلام فراخواندند، اما آنان نپذیرفتند و گریختند. حضرت با آنان جنگید و بیست نفرشان را کشت و بقیه تسلیم شدند. علی (ع) بار دیگر آنان را به اسلام دعوت کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان بیعت کردند.[۲۳] در همین سال پیامبر (ص)، خالد بن ولید را همراه با چهارصد نفر به قبیله بنی حارث بن کعب گسیل داشت تا آنان را به اسلام فرا خواند. مردم این قبیله اسلام آوردند و هفت تن از زعماء قومشان به مدینه رفتند و با رسول خدا (ص) دیدار کردند. حضرت قیس بن حصین حارثی را بر آنان امیر کرد و عمرو بن حزم انصاری را به سویشان فرستاد تا به آنان احکام دین بیاموزد و زکاتشان را گردآوری کند.[۲۴]
علاوه بر این سرایا، وفودی نیز از سوی برخی مذحجیان به مدینه صورت گرفت که در انتشار بیش از پیش یین اسلام در بین مذحجیان بسیار مؤثر بود. این وفود از سال هشتم هجری آغاز و تا سال یازدهم هجری ادامه یافت. نخستین وفد توسط مردم صداء انجام پذیرفت و سپس بطونی مانند زُبید، سعد العشیرة، جُعْفیّ، رُّها، عَنْس، بنی حارث بن كعب و سپس آخرینشان وفد مردم نَخَع بود که در سال یازده بعد از هجرت انجام گرفت.[۲۵] از جمله این وفود، حضور عمرو بن مَعْدی كَرب ـ از شعرا و دلاوران زُبَید ـ در مدینه منوّره با تعدادی از مردان قبیله بنی زبید و پذیرش اسلام از سوی ایشان در سال دهم هجری بود.[۲۶] دو تن از بزرگان تیره جُعفی به نام قیس بن سلمة بن راحیل و سَلَمة بن یزید نیز به دیدار رسول الله (ص) شتافتند و به دست ایشان مسلمان شدند. در این دیدار، پیامبر (ص)، طی نامهای، قیس را عهدهدار إمارت قبائل مُرّان، حَریم و كلاب کرد[۲۷].
فردی از قبیله أنس الله هم به نام زُباب، «فرّاض» – بُت این قبیله - را شکست و سپس با حضور نزد نبی اکرم (ص) خلعت مسلمانی به تن کرد.[۲۸] فروة بن مُسَیك از قبیله بنی مراد هم از کسانی بود که به دیدار رسول خدا (ص) رفته بود. وی بعد فراقت یافتن از نبرد با کنده (در جنگ رزم) در سال نهم هجرت به مدینه رفت و اسلام آورد و به دستور رسول خدا (ص) بر قبایل مذحج، مراد و زُبید امیر گردید. در این دیدار، حضرت، خالد بن سعید بن عاص را به عنوان عامل جمعآوری صدقات با او همراه کرد.[۲۹] عبدالجد بن ربیعة بن حجر حكمی - بزرگ بنیالحکم - نیز، همراه با قومش بر نبی اکرم (ص) وفود کرد و اسلام آورد.[۳۰] زیاد بن حارث صدائی را نیز از وفود کنندگان بر پیامبر (ص) در مدینه گفتهاند. حضرت او را بر قومش امارت داد و بخش از صدقاتشان را برای او در نظر گرفتند.[۳۱] نمایندگان نخع هم آخرین نمایندگانی بودند که در نیمه محرم سال یازدهم هجری به حضور رسول خدا (ص) در مدینه رسیدند. آنان که تعدادشان به دویست تن میرسید تازه مسلمانانی بودند که در یمن با معاذ بن جبل بیعت کرده بودند. [۳۲]
مذحج و نقش آنان در واقعه ادعای نبوت اسود عنسی
ادعای پیامبری فردی از قبیله مذحج به نام اسود عنسی را میتوان پس از وفد، مهمترین اتفاق در یمن در زمان حیات نبوی (ص) دانست. وی کاهنی از قبیله «عنس» بود و در ذی حجه سال دهم هجری، دعوی خود را اظهار و مناطق بین نجران تا صنعاء (سکونتگاه قبیله نخع) را تصرف نمود. مردم نخع برای مقابله با اسود به میدان آمدند و در دفع وی کوشیدند.[۳۳]
طبری هشت روایت در مورد این حادثه در کتاب خود نقل کرده که هفت روایت آن، به نقل از سیف بن عمر تمیمی است. در این هفت روایت، سیف ادعا میکند طوایف مذحج به جز نخع با اسود بودند.[۳۴] اما با توجه به موقعیت ضعیف و غیر ثقه بودن سیف در نزد علمای رجالی، و غیر واقعی بودن و عدم تطابق گزارشهای او با سایر متون و ناسازگاری با واقعیات طبیعی، نمیتوان روایت سیف را پذیرفت، به علاوه، طبری خود نقل میکند: تنها قبایل عنس و بنوالحارث و بنو ولیعه (بنو ولیعه از مذحج نیست) به اسود پیوستند و رسول خدا (ص) برای این فتنه از کمکهای قبایل مرام (مذحج) و همدان بهره برد. [۳۵]
حضور مذحجیان در فتوحات
در جریان فتح ایران در سال چهاردهم هجری، قبیله مذحج نیز در کنار سایر قبایل، به یاری دیگر مسلمانان در جریان فتوحات پیوستند. آنان در فتوحات اسلامی در شام، عراق و مصر نیز شرکت داشتند و سربازانشان در آن بسیار خوب درخشیدند. افرادی مانند عمرو بن معدیکرب زبیدی و شریک بن عبدیغوت بن عمرو غطیفی مرادی در فتح ایران و زبیدیانی که در جنگ یرموک در مواجهه با رومیان رشادتهای بینظیر از خود نشان دادند. [۳۶]
قبیله نخع نیز از نخستین تحرکات نظامی برون مرزی مدینه در دوران خلافت ابوبکر و عمر، مشارکت یافت. نخعیها در کنار ابوعبیده ثقفی، - فرمانده سپاه اسلام - در سال سیزدهم هجری (در جنگ جسر) [۳۷] و در سال چهاردهم هجری در نبرد قادسیه با ارتش ساسانی جنگیدند.[۳۸] به گزارش طبری، عمر پس از فراخوان اعراب برای حرکت به سوی مرزها، از تعداد ۲۳۰۰ نخعی که به مدینه آمده بودند، نیمی را به عراق و نیمی دیگر را به شام رهسپار کرد.[۳۹]
جنگ قادسیه، مهمترین واقعه در نخستین فتوح اسلامی در شرق و نقطه آغازین نبرد جدی با امپراتوری ساسانی و فروپاشی دفاعی آن دولت در مرزها به شمار میآمد. در این جنگ، زنان و مردان نخعی تحت فرماندهی سعد بن ابی وقاص زهری بودند.[۴۰] ابن ابی شیبه تعداد نخعیهایی که در این نبرد حضور داشتهاند را ۲۳۰۰ یا ۲۵۰۰ نفر ذکر میکند. نخعیها پرچمدار مسلمانان بودند و قیس بن مکشوح مرادی، فرماندهی بخشی از نیروها را بر عهده داشت.[۴۱] زنان نخعی نیز در کار تجهیز نیروها و آب رسانی، به مردان یاری میرساندند.[۴۲] به گزارش برخی منابع، پس از پایان جنگ، عمر در توصیف و ستایش مردان قبیله نخع لب به سخن گشود و گفت: نخعیها چنان نیرو داشتند که مردم از آنها فرار کردند.[۴۳]
قبیله نخع در فتوحات شهرهای داخلی ایران نیز شرکت داشتند.[۴۴] فتح دمشق از دیگر فتوحاتی است که حاکی از حضور نخع در فتوح اسلامی دارد.[۴۵]
از میان مشاهیر مذحجی حاضر در این جنگ، نام مالک بن حارث نخعی به چشم میخورد. مالک در پیکار «یرموک» حضور داشت و در این نبرد از ناحیه چشم زخمی و از آن پس «اشتر» لقب گرفت. [۴۶]
در پایان تذکر این مطلب نیز خالی از فایده نیست که از نقش قبائل مذحج در فتح أندلس نیز نباید غافل بود. در پی فتح این سرزمین، قبایلی از مذحج در اندلس سکونت اختیار کردند که از جمله این قبایل میتوان به نام حکمی، مازنی، عنسی، قشیری، مذحجی، زبیدی، مُراد، بنو سراج و بنوسعید اشاره کرد.[۴۷]
مهاجرت قبایل مذحج به عراق
با آغاز فتوحات اسلامی، حیره و شهرهای اسلامی تازه تأسیس آن -کوفه و بصره- شاهد مهاجرت تعداد زیادی از قبایل عرب بودند. [۴۸] به طوری که به گفته بلاذری، حضور دوازده هزار یمنی در کوفه، تنها بخشی از نخستین مهاجران به حیره (کوفه) بوده است. [۴۹] پس از مهاجرت قبایل عرب به کوفه، این شهر تخطیط شد و هر قبیله، محلهای را به خود اختصاص داد. کوفه و بصره بعد از تخطیط به لحاظ موقعیت جغرافیایی، نیازمند میزبانی قبایل بیشتری بودند تا به تجهیز لشکر اسلام کمک کنند. بنابراین کمتر قبیله عربی را میتوان نام برد که تعدادی از افراد آن به این دو شهر، مهاجرت نکرده باشند. شمار زیاد مذحجیان ساکن در کوفه - و به تبع نقش آنان در وقایع و حوادث این شهر - را زمانی میتوان بهتر دریافت که بنابر نقل برخی گزارشات تاریخی، با ایجاد نظام ارباع[۵۰] توسط زیاد بن ابیه -فرماندار کوفه- در سال ۵۰ هجری، قبایل مذحج و اسد به تنهایی یک چهارم جمعیت کوفه را به خود اختصاص داده بودند.[۵۱] برخی از مذحجیان نیز به خوزستان ایران مهاجرت کردند. چندان که اعراب خوزستان را از نسل «نیس بن ابراهیم بن مالک اشتر» گفتهاند.[۵۲]
نقش قبیله مذحج در وقایع و حوادث صدر اسلام
مذحجیان در سال دهم هجری و در پی ارسال سریهای به فرماندهی علی (ع) توسط پیامبر (ص)، با حضرت آشنا شدند و با مشاهده رفتار پسندیده و منطق والای علی (ع)، جملگی به اسلام گرویدند. در پی این واقعه، قوم مذحج از ارادتمندان امیرالمؤمنین علی (ع) و دوستداران آن حضرت گردیدند و بر این ارادتمندی خود، پس از رحلت نبی خاتم (ص) نیز، همچنان باقی و استوار ماندند. آنان در دوران خلافت امیرالمؤمنین (ع) و در پی برپا شدن فتنه جمل و با فراخوان دادن مردم کوفه از سوی علی (ع) جهت مقابله با ناکثین، چونان قبایل دیگر کوفی به یاری امام شتافتند.[۵۳] در این جنگ مالک اشتر عهدهدار ریاست نخع و فرماندهی میمنه سپاه امام (ع) بود. وی در این پیکار با رجزخوانیهای خود یارانش را تشجیع میکرد.[۵۴] نقل است که گروهی از نخعیان به همراه جمعی از همدانیان جهت پراکنده ساختن مردم از اطراف شتر عایشه به دستور امام حمله بردند و مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند. [۵۵]
در جنگ صفین نیز مذحجیان، عمده یاران وفادار حضرت را تشکیل میدادند. در این جنگ، علی (ع) بر اساس تقسیمبندی قبایل کوفه، آنها را در هفت لشکر جای داد و برای هر کدام فرماندهی تعیین نمود و فرماندهی قبیله مذحج و اشعر را به نضر بن زیاد حارثی واگذارد[۵۶] و مالک بن حارث نخعی را به عنوان فرمانده میمنه و پرچمدار مذحجیان سپاه تعیین کرد.[۵۷] از چهرههای بارز دیگر مذحجیان در این جنگ میتوان به نام «عمار بن یاسر العنسی» و «اویس بن عامر مرادی» معروف به اویس قرنی اشاره کرد.
مذحجیان در نهضت امام حسین (ع)، نقشهای متفاوتی از خود بروز دادند. چندان که برخی همچون هانی بن عروه تا پای جان بر بیعت خود با مسلم بن عقیل –نماینده امام حسین (ع)- وفادار و استوار ماندند و بسیاری نیز تن به خواری و سستی دادند و از بیعت او پا پس کشیدند.[۵۸] جمعی از آنان همانند حجاج بن مسروق جعفی، زید بن معقل، عمرو بن مطاع جعفی، عمیر بن عبدالله مذحجی، مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش عائذ، نافع بن هلال جملی، واضح ترک غلام حارث مذحجی و یزید بن مغفل جعفی در روز عاشورا در سپاه امام بودند و به شهادت رسیدند، گروه زیادی از آنان نیز به فرماندهی عمرو بن حجاج زبیدی و شبث بن ربعی نخعی در سپاه عمر بن سعد در کربلا حاضر شدند و دست به خون اباعبدالحسین (ع) و یارانش آلودند. قوم مذحج در بازگشت از این سفر، هفت سر از شهدای کربلا را برای عبیدالله بن زیاد به ارمغان بردند.[۵۹] این اختلاف نقشها، در قیام مختار شکل وسیعتر به خود گرفت، تا جایی که بسیاری از سران قبایل مذحج کوفه را رو در روی یکدیگر قرار داد. چندان که افرادی چون ابراهیم بن مالک اشتر نخعی و یارانش در یک سو و اشرافی مانند شبث بن ربعی مذحجی و زحر بن قیس بن مالک بدائی و عمرو بن حجاج زبیدی و بعدها عبیدالله بن حر جعفی به همراه یارانشان در سوی دیگر میدان قرار گرفتند. [۶۰]
علاوه بر موارد فوق، باید به حضور پُر رنگ مذحجیان در وقایع سال ۵۱ هجری و نیز همراهی آنان در حوادث سال ۶۸ هجری اشاره کرد.[۶۱] ضمن این که از نقش مذحجیان در نبرد با شبیب خارجی در سال ۷۶ هجری و حضور در حوادث سال ۱۲۲ هجری نیز نباید غافل بود. [۶۲]
اعلام و مشاهیر قبیله مذحج در جاهلیت و اسلام
بیگمان از نشانههای قدرت قبایل عرب، قدرتمندی مردان برجسته هر قبیله است. آنان در کنار افراد برجسته خود میتوانستند، مدیریت حوادث را در دست گیرند و نسبت به قبایل دیگر به موقعیت بهتری دست یافته حتی گاه رهبری قبایل دیگر را نیز به دست گیرند.
قبیله مذحج هم به عنوان یکی از بزرگترین و قدرتمندترین این قبایل، به یقین، تعدادی بیشمار از این چهرههای برجسته و ممتاز داشت. وجود چنین شخصیتهای برجستهای، مذحج را از جایگاه بسیار والایی در سلسله مراتب اجتماعی دوران جاهلی برخوردار کرده بود. همچنان که پس از ظهور اسلام نیز، رجال و شخصیتهای متعدد این قبیله با خط مشیهای مختلف، نقش آفرین بسیاری از حوادث و وقایع صدر اسلام شدند و در سرنوشت بسیاری از مسلمانان تأثیری عمیق بر جای نهادند. اسامی ذیل تنها معرفی بخشی از این شخصیتهای ممتاز و برجسته این قبیله در ایام جاهلیت و اسلام است:
اعلام و رجال مذحج در جاهلیت
- ابو ربیعه أفوه بن عمرو بن مالک أودی: أفوه بن عمرو از نسل أود بن صعب بن سعد العشیرة بن مذحج است. وی از بزرگان عرب و شجاعانشان در عرب و نیز در شمار شعرای جاهلی و از أشهر حکماء عرب محسوب میشد. [۶۳] محمد بن سائب کلبی را چنین ستود: "كان الأفوه من كبار الشعراء القدماء في الجاهلية، وكان سيد قومه وقائدهم في حروبهم، وكانوا يصدرون عن رأيه"[۶۴]
- حارث بن معاویة بن قیس: حارث بن معاویة بن قیس بن کعب بن معقل کاهن مشهور به "مأمور الحارثی"، در عرب شخصی به پایه او در کهانت نبود. مذحجیان بدون امر او به کاری دست نمیزدند و یا از کاری پا پس نمیکشیدند.[۶۵]
- ذو الغُصّة أبو عُمَیْر: نام اصلی او حُصَیْن بن یزید بن شداد حارثیّ بود و صد سال بر قوم خود ریاست کرد.[۶۶] پسرانش به «فوارس الأرباع» شهرت داشتند و در جنگها هر کدام عهدهدار فرماندهی یک چهارم سپاه بودند.[۶۷]
- عبد یغوث حارثی: عبدیغوث بن صلاءة را از فحول شعرای جاهلی و شجاعی کم نظیر گفتهاند. او از بزرگان قوم خود بود و آنان را در یوم الکلاب الثانی علیه بنی تمیم و همپیمانانش رهبری کرد.[۶۸]
- مرسوع بن حارث بن نار: از دلاوران مذحج از تیره بنی شاعر بن حارث بن مالک بن ربیعه که در جاهلیت بهدست بنیاسد بن خزیمه کشته شد.[۶۹]
- أسماء بن دهر بن الحداء[۷۰] از بزرگان و رؤسای مذحج در جاهلیت که توسط بنی عقیل بن کعب کشته شد.
اعلام و رجال مذحج در ابتدای اسلام
- عمرو بن معدیکرب زبیدی مذحجی: از بزرگان و شعرا و شجاعان به نام عرب[۷۱] و صاحب شمشیر معروف صمصام[۷۲] و مکنی به ابوثور[۷۳] و ملقب به فارس عرب. [۷۴] او در وفد بنی زبید در سال نهم به مدینه نزد رسول خدا (ص) حضور یافت و اسلام آورد اما دیری نگذشت که با رحلت نبی اکرم (ص) راه ارتداد در پیش گرفت.[۷۵] سپس دوباره اسلام آورد و در مدینه مدتی ساکن شد. [۷۶] با آغاز فتوحات به عراق رفت و در فتوحات آن از جمله قادسیه شرکت کرد[۷۷] و در این جنگ، شجاعت بسیار از خود بروز داد.[۷۸]و در یرموک نیز حضور داشت و در آن یک چشم خود را از دست داد.[۷۹]
- یاسر بن عامر عنسی مذحجی: او و همسرش سمیه اولین شهید اسلام لقب گرفتند و کسانی بودند که پیامبر (ص) خطاب به آنان فرمود: "صبراً آل یاسر موعدکم الجنة"[۸۰]
- عمار بن یاسر: عمار بن یاسر بن عامر عنسی مذحجی از صحابی بزرگ رسول خدا (ص) است و از نخستین مسلمانان. با آغاز هجرت مسلمین به مدینه، به مدینه هجرت کرد و در تمام جنگهای پیامبر (ص) حاضر بود. بعد از وفات پیامبر (ص) از سوی عمر مدتی عهدهدار امارت کوفه شد. او با به خلافت رسیدن امام علی (ع)، در یاری امام خود کوشید و در جنگهای جمل و صفین حضور یافت و سرانجام در این جنگ به دست معاویه و یارانش یا همان فئه باغیه به شهادت رسید. [۸۱]
- مالک اشتر نخعی: مالک بن حارث بن عبدیغوث نخعی معروف به اشتر از بزرگترین شجاعان بود و رئیس قوم خود نخع. دوران جاهلیت را درک کرد و پس از پذیرش اسلام و در پی مهاجرت قومش به کوفه، به این شهر رفت و در آن ساکن شد. او در یرموک حضور یافت و در این جنگ از ناحیه چشم زخم برداشت. بدین جهت اشتر لقب گرفت. او از شرکت کنندگان در محاصره خانه عثمان بود. در ایام خلافت امیرالمؤمنین (ع) در جمل و صفین حضور یافت و از سوی حضرت به امارت مصر گماشته شد. او بر این قصد بود اما در میانه راه مسموم و به شهادت رسید. علی (ع) دربارهاش فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ مَالِكاً فَلَقَدْ كَانَ لِي كَمَا كُنْتَ لِرَسُولِ اللَّهُ»[۸۲] مالک را به شجاعی بسیار بخشنده و عالمی بسیار فصیح ستودهاند.[۸۳]
- ابراهیم بن مالک: ابراهیم بن مالک اشتر نخعی مذحجی فرمانده سپاه مختار بن عبیده ثقفی و قاتل عبید الله بن زیاد. [۸۴] او پس از شهادت مختار به مصعب بن زبیر پیوست تا این که در جنگ با سپاهیان عبدالملک بن مروان کشته شد. [۸۵] عشایر آل ابراهیم مذحجیه در عراق از نسل اویند. [۸۶]
- هانی بن عروه: هانی بن عروه مرادی مذحجی را از اصحاب رسول خدا (ص)[۸۷] و یار صدیق امیرالمؤمنین علی (ع) [۸۸] و از اشراف و بزرگان شیعه در کوفه گفتهاند.[۸۹] وی زعیم قبائل مذحج در زمان خود و میزبان مسلم بن عقیل - سفیر امام حسین (ع) - در کوفه بود[۹۰] و بدین جهت توسط عبیدالله بن زیاد در بازار کوفه به شهادت رسید. [۹۱]
- اویس قرنی: او از اصحاب و حواریان علی (ع) است و به فرموده رسول خدا (ص) "خیر التابعین". [۹۲] برخی اویس را "سید التابعین" گفتهاند[۹۳] و نسب شریفش را أویس بن عامر بن جزء بن مالک بن عمرو بن سعد بن عصوان بن قرن مذحجی مرادی دانستهاند[۹۴] و با عباراتی همچون "ذو مناقب الشهیره" و "سید الزهاد زمانه" ستودهاند. [۹۵] او که منزلتی رفیع نزد پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) برخوردار بود، در نبرد صفین در کنار علی (ع) در حالی که از شدت پیکار شمشیرش شکسته شده بود و سپاه کوفه را به نبرد علیه شامیان تحریض میکرد، به شهادت رسید. [۹۶]
- کمیل بن زیاد: کمیل بن زیاد نخعی مذحجی صاحب سِرّ امام علی (ع) و راوی دعای مشهور کمیل از امام علی (ع). وی از رؤسای شیعه[۹۷] و مردی شریف و فرامینش در قومش مطاع بود. [۹۸]
- عبد الله بن حارث بن جزء: عبدالله بن حارث بن جزء بن عبدالله بن معدیکرب زبیدی حلیف أبی وداعة سهمی از اصحاب و راویان پیامبر (ص) و از حاضران در بدر. برخی او را از کشته شدگان جنگ یمامه گفتهاند و برخی او را از ساکنان مصر دانستهاند و از مرگ او در این سرزمین خبر دادهاند. [۹۹]
- أبو عُمَیْر فَرْوة بن مُسیک غُطِیفیّ مُرادیّ: او را مردی شریف[۱۰۰] و شاعرپیشه[۱۰۱] و از اصحاب و وفود کنندگان بر رسول الله (ص) گفتهاند. رسول خدا (ص) او را به کارگزاری قبایل مراد و زبید و مذحج گماشت و خالد بن سعید بن عاص را همراه او برای جمعآوری زکات گسیل داشتند. [۱۰۲] عمر بن خطاب نیز در ایام خلافت خود، او را متصدی صدقات مذحج کرد.[۱۰۳]
- علقمة بن یزید مرادی: او را از اصحاب و وفود کنندگان بر پیامبر (ص) گفتهاند. در فتوحات مصر حضور یافت و در ایام حکومت معاویه عهدهدار امارت اسکندریه گردید. [۱۰۴]
- فرزندان عمرو بن زهیر جعفی: خولی، هلال، عبدالله و عبیدالله فرزندان عمرو بن زهیر جعفی جملگی به تیره بنیحریم بن جعفی بن سعد العشیره منتسبند. آنان نزد پیامبر (ص) ایمان آوردند و در جنگ بزرگ بدر حضور یافتند. [۱۰۵]
- عبدالرحمن بن ملجم مرادی: از حاضران در فتح مصر بود و به جهت آنکه از قراء قرآن و اهل فقه بود به دستور عمرو بن عاص در مصر ساکن گردید. عمر بن خطاب طی نامهای از عمرو بن عاص خواست تا منزلی را برای عبدالرحمن بن مُلْجَم نزدیک مسجد تدارک ببیند تا او به مردم قرآن بیاموزد. مدتی بعد، ابنملجم در جرگه خوارج درآمد و علی بن أبی طالب (ع) را به شهادت رساند. [۱۰۶]
- زیاد بن نضر بن بشر بن مالک بن دیان: از اشراف و بزرگان بود و در تمام جنگهای علی بن أبی طالب (ع) همراه ایشان حضور داشت. حضرت او را در جنگ صفین بر مقدمه سپاه گماشت. [۱۰۷]
- أُذینة بن نضر: او را از اشراف شام گفتهاند. [۱۰۸]
- عمرو بن حجاج زُبیدی: او در روزگار پیامبر اکرم (ص) به اسلام گروید[۱۰۹] به هنگام واقعه ارتداد قبایل بعد از رحلت نبی اکرم (ص)، زبیدیان یمن به توصیه او در خواست عمرو بن معدیکرب جهت پیوستن زبیدیان به مخالفان حکومت مدینه را رد کرده، ثبات قدم ورزیدند و بر پایبندی خود به اسلام تأکید ورزیدند.[۱۱۰] عمرو بن حجاج در زمان امارت زیاد بن ابیه بر کوفه، با امضای شهادتنامه دروغین تمرد حجر بن عدی از حکومت معاویه، دست خود را به خون حجر بن عدی - این یار صدیق حضرت علی (ع) - آلود.[۱۱۱] او را همچنین از جمله بزرگان شهر کوفه گفتهاند که با نوشتن نامه به امام حسین (ع)، از ایشان جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آورده بود[۱۱۲] اما با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، عمرو بن حجاج به خدمت او درآمد. عمرو از کسانی بود که به دستور عبیدالله، هانی بن عروه را به قصر کشاند و موجبات اسارت و بعد شهادت او را فراهم آورد.[۱۱۳] وی همچنین در پراکنده کردن یاران مسلم بن عقیل تلاش بسیار کرد.[۱۱۴] عمرو بن حجاج در کربلا مسئول ممانعت از رسیدن آب به خیام اباعبدالله الحسین (ع) گردید[۱۱۵] و در روز عاشورا به عنوان فرمانده جناح راست لشکر کوفه علیه سرور و سالار شهیدان و یارانش به کارزار پرداخت.[۱۱۶] در زمان شکلگیری قیام مختار، او به تحریک عبدالله بن مطیع - گماشته عبدالله بن زبیر بر کوفه - پرداخت و از سوی او فرماندهی دو هزار نفر را در جنگ با مختار برعهده گرفت.[۱۱۷] او همچنین در "یوم السبیع" به کمک دیگر اشراف ناراضی کوفه شتافت و مسئولیت جنگ در محله مراد را به عهده گرفت؛[۱۱۸] اما با قبول شکست در برابر مختار و یارانش از کوفه گریخت و راه شراف و واقصه را در پیش گرفت. از آن پس دیگر خبری از او نشد.[۱۱۹]
- کثیر بن شهاب حارثی مذحجی: او بر مذهب عثمانی بود و از مخالفان علی (ع) و فرزندان ایشان.[۱۲۰] معاویه در ایام حکومتش، او را به امارت ولایت ری و دستبی گماشت اما اندکی بعد بر او غضب کرد و او را در دمشق به زندان افکند.[۱۲۱] در ایام امارت مغیرة بن شعبه در کوفه و بصره، کثیر بن شهاب بار دیگر به فرمانداری ولایت ری و دستبی منصوب شد[۱۲۲] و پس از مرگ مغیره، از سوی زیاد بن ابیه -حاکم جدید کوفه- در سمت خود ابقا گردید و همراه عبدالله بن حجاج تغلبی به جنگ مردم دیلم فرستاده شد.[۱۲۳] کثیر همچنین، از جمله شهادت دهندگان علیه حجر بن عدی است.[۱۲۴] زیاد بن ابیه، حجر بن عدی و یارانش را با کثیر بن شهاب و جمعی دیگر، همراه با شهادت نامه دروغین اشراف کوفه، نزد معاویه فرستاد.[۱۲۵] در جریان قیام امام حسین (ع) و با ورود نماینده حضرت به کوفه، کثیر بن شهاب برای درهم شکستن قیام مسلم بن عقیل، تلاش بسیار از خود نشان داد. ابنزیاد به او که بزرگ مذحجیان کوفه بود دستور داد تا میان قبیله خود رفته، آنان را از اطراف مسلم پراکنده سازد؛ پس به دست او پرچم امانی داد تا آن را در مقابل یکی از درهای دار الاماره موسوم به "در رومیها" بیفرازد و مردم را گرد خود جمع کند.[۱۲۶] او همچنین به همراه تعدادی دیگر از سران کوفه در این روز، به دستور عبیدالله بن زیاد بالای دار الاماره کوفه رفت و تا غروب آفتاب برای مردم کوفه سخنرانی کرد[۱۲۷] تا اینکه سپاه مسلم بن عقیل را از گرد او پراکنده ساختند و قیام او را به شکست کشاندند. در پی دستور یزید بن معاویه به عبیدالله بن زیاد، امارت ماسبذان و مهرجانقذف و حلوان و ماهین را به کثیر بن شهاب سپرد و از زمینهای جبل به او اقطاع نمود. پس کثیر در آن زمینها قصری ساخت که به قصر کثیر معروف بود.[۱۲۸]
- شریک بن أعور بن حارث بن عبد یغوث: او را در شمار شجاعان گفتهاند. وی از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) و از شرکت کنندگان در جنگهای جمل و صفین به همراه حضرت بود. [۱۲۹]
- خلیفة بن عبدالله بن حارث: او همان مثلّم بن قیس بن معاویة بن سیحان رأس تیره مثّم بن قیس و کسی است که امام حسن (ع) در کوفه با دخترش عائشه ازدواج کرد. [۱۳۰]
- سنان بن أنس بن عمرو نخعی: سنان از نسل وهبیل بن سعد بن مالک نخعی است[۱۳۱] و از قاتلین امام حسین (ع) در کربلا. او همراه سپاه عمر بن سعد در کربلا حضور یافت و در روز عاشورا برای به شهادت رساندن امام حسین (ع) تلاش بسیار از خود نشان داد. گفته شده سنان در این روز، تیری به گلوی مبارک اباعبدالله (ع)[۱۳۲] و به نقلی به سینه ایشان زد.[۱۳۳] همچنین نقل شده که او نیزهای به پهلوی حضرت (ع) زد و ایشان را از اسب به زمین انداخت[۱۳۴] و در لحظات آخر حیات امام (ع) هم که پیوسته کسی به امام حسین (ع) نزدیک میشد و ضربهای بر ایشان وارد میآورد او نیز، نیزهای به شانه امام (ع) زد و سپس نیزه را به سینه حضرت (ع) فرو برد.[۱۳۵] برخی نقلها از او به عنوان کسی که سر اباعبدالله الحسین (ع) را از بدن جدا کرد، نام بردهاند.[۱۳۶]
- شبث بن ربعی مذحجی: وی را از درک کنندگان ایام جاهلی و اسلامی گفتهاند.[۱۳۷] شبث در واقعه ادعای پیامبری کردن سجاح در سال یازدهم هجری، با او همراه شد و اذانگوی مخصوص او گردید.[۱۳۸] اما اندکی بعد توبه کرد و به صفوف مسلمانان بازگشت. در زمان به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین (ع)، به ایشان پیوست و در جریان واقعه جمل، علم مخالفت با امیر مؤمنان (ع) برافراشت و در کنار ابوموسی اشعری، مردم کوفه را از یاری حضرت (ع) برحذر داشت.[۱۳۹] شبث، در جنگ صفین با علی (ع) همراه شد[۱۴۰] و پیش از جنگ، همراه عدهای دیگر از کوفیان، به نمایندگی از سوی علی (ع)، نزد معاویه فرستاده شد.[۱۴۱] اما در ادامه جنگ و در پی مکر عمرو بن عاص و به نیزه کردن قرآنها، خواهان توقف فوری جنگ شد و خواهان حکمیت شد.[۱۴۲] پس از پایان صفین، به خوارج پیوست و از سران ایشان گردید.[۱۴۳] اما اندکی بعد توبه کرد و دوباره به سپاه امام (ع) پیوست[۱۴۴] و از سوی امام (ع) فرماندهی جناح چپ لشکر کوفه را در جنگ نهروان بر عهده گرفت.[۱۴۵] پس از شهادت علی (ع) و واگذاری خلافت به معاویه، شبث نیز به او پیوست و به درخواست زیاد بن ابیه، شهادتنامهای را علیه حجر بن عدی امضا کرد که منجر به شهادت او و یارانش شد.[۱۴۶] با مرگ معاویه، شبث با جریان شیعی کوفه همراه شد و به همراهی جمعی از اشراف کوفه، از امام حسین (ع) برای آمدن به کوفه دعوت به عمل آورد.[۱۴۷] اما با آمدن ابنزیاد به شهر کوفه، شبث به او پیوست و به دستور وی، به همراه جمعی از اشراف کوفه یاران مسلم را از اطرافش پراکنده ساخت.[۱۴۸] اندکی بعد، به دستور عبیدالله بن زیاد با هزار سوار، راهی کربلا شد[۱۴۹] و در روز عاشورا، عهدهدار فرماندهی پیاده نظام از سوی عمر بن سعد گردید.[۱۵۰] پس از مرگ یزید، شبث به عبدالله بن زبیر پیوست و با عبدالله بن مطیع – گماشته ابنزبیر در کوفه - بیعت کرد و با آغاز قیام مختار، همراه بسیاری دیگر از اشراف کوفه در حمایت از ابنمطیع وارد جنگ با مختار شد.[۱۵۱] پس از شکست، وی نیز به مانند بسیاری از قتله کربلا به سوی بصره گریخت و به مصعب بن زبیر پیوست.[۱۵۲] با تسلط عبدالملک بن مروان بر تمام بلاد اسلامی با او همراه شد و در نبرد با ازارقه شرکت جست.[۱۵۳]
- زحر بن قیس بن مالک: او ازکارگزاران عثمان در سرزمینهای جبل بود.[۱۵۴] پس از قتل عثمان، به خدمت امیرالمؤمنین علی (ع) درآمد. علی (ع) او را همراه با نامهای به سوی جریر بن عبدالله بجلی - عامل عثمان در ری و همدان- فرستاد تا از مردم آن مناطق برای حضرت (ع) بیعت بگیرند.[۱۵۵] او همچنین در جنگهای جمل و صفین در کنار علی (ع) حضور یافت[۱۵۶] و حضرت او را برمدائن گماشت.[۱۵۷] پس از شهادت امام علی (ع)، زحر به معاویه و کارگزارانش پیوست و با امضای شهادتنامه دروغین علیه حجر بن عدی، اسباب شهادتش را فراهم آورد.[۱۵۸] در زمان امارت عبیدالله بن زیاد بر کوفه، به دستور او، رئیس پاسبانان کوفه شد [۱۵۹] و پس از شهادت امام حسین (ع)، عهدهدار مسئولیت انتقال سرهای شهدا و اسراء به شام گردید.[۱۶۰] پس از مرگ یزید، زحر بن قیس با عبدالله بن زبیر همراه شد و به همراه کارگزار او ابنمطیع در تلاشی نافرجام، مانع از قیام مختار گردید.[۱۶۱] وی با شکست شورش اشراف کوفه علیه مختار، به بصره گریخت و به مصعب بن زبیر پیوست.[۱۶۲] زحر در جنگ مصعب بن زبیر با عبدالملک بن مروان، با وعده امارت اصفهان از سپاه مصعب جدا شد و به عبدالملک پیوست.[۱۶۳] او در زمان امارت حجاج بن یوسف ثقفی، به جنگ شبیب بن یزید خارجی رفت اما زخمی و شکست خورده به کوفه بازگشت و به واسطه شجاعتهایش در جنگ، مورد اکرام و تقدیر فراوان حجاج قرار داد.[۱۶۴]
علاوه بر موارد فوق، از اسامی: الجَدّ بن ربیعة حَکَمِیّ،[۱۶۵] شریح بن هانی بن یزید –از شرکت کنندگان در جنگهای قادسـیه، مهران، جمل، صفین و نهروان در رکاب علی (ع)، [۱۶۶] عمرو بن زرارة بن قیس،[۱۶۷] أبو المعزی عمرو بن عبد الحارث اَوْدِیّ -رئیس مَذْحِج فی قادسیّه-[۱۶۸] و... نیز میتوان به عنوان دیگر شخصیتهای قوم مذحج در جاهلیت و اسلام اشاره کرد.
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۴۰۵
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۷۸
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۳، ص۳۷۷
- ↑ ر. ک. زبیدی، تاج العروس، ج۳، ص۳۷۷
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۵۲ و ۵۹۰.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۵۲.
- ↑ احمد بن عبدالله رازی، تاریخ مدینة صنعا، ص۳۷
- ↑ ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۳۱۴ - ۳۲۵؛ بعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۴۸؛ هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، الجزء الأول، ص۲۶۲.
- ↑ به نقل از مقاله قبیله مذحج پایگاه اطلاع رسانی دفتر حسین انصاریان.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵ و ۱۷۵ و ۲۳۷. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۱
- ↑ .الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
- ↑ حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۸۱
- ↑ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۴.
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۴-۳۵.
- ↑ ر. ک. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۹.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۴.
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۳، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۹
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ به نقل از مقاله قبیله مذحج پایگاه اطلاع رسانی دفتر حسین انصاریان.
- ↑ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۷
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۲
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۷
- ↑ مقریزی، امتاع الاسماء، ج۱۳، ص۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۱۳-۱۴.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲-۴۵۹.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، محمد، تاریخ، ج۲، ص۶۶-۶۷.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۴۶۴؛ عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، ج۲، ص۱۷۲. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعهشناسی، فصلنامه علمی پژوهشی شیعهشناسی، سال ششم، شماره۲۲.
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ ابن ابیالدنیا، عبدالله بن محمد بن سفیان، الهواتف، ص۶۶.
- ↑ ر. ک. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۷۶ و ۵۸۱.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۶۵.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ص۷۶.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ص۵۸۱-۵۸۲.
- ↑ ابن ابیشیبه، عبدالله بن محمد، مصنف ابنابی شیبه فی الاحادیث و الآثار، ج۸، ص۱۴.
- ↑ بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۶، صص ۳۲۲-۳۲۳و۳۳۲.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، صص ۵۲ و ۴۴۱.
- ↑ دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۱۲۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۰۱. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعهشناسی، فصلنامه علمی پژوهشی شیعهشناسی، سال ششم، شماره۲۲.
- ↑ ویکی بیدیا به نقل از کتاب الإحاطة فی أخبار غرناطة -لسان الدین ابن الخطیب.
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
- ↑ البلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.
- ↑ در نظام ارباع، کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم میشدند. فرماندهانی که زیاد برای ارباع انتخاب کرده بود به ترتیب عبارت بودند از: عمروبن حریث، خالد بن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن ابوموسی اشعری
- ↑ نعمت الله صفری فروشانی، مردمشناسی کوفه، مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۵۷، ص۲۹-۳۰
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۱۳.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ۲۳۵-۲۳۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیجا، دارالاحیاء الکتب العربیه، بیتا، ج ۱، ص۲۶۵.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۶۶.
- ↑ ابن خلدون، محمد، تاریخ، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۴.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۷۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۱
- ↑ سید بن طاوس، لهوف، ص۸۵؛ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
- ↑ ر. ک. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۸-۳۳
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲-۱۰۶۳
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲-۱۰۶۳
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۸۹.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۸۹.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۸۱-۸۲
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۳۵۳.
- ↑ بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۵
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۳
- ↑ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۳۳؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۴۱۲.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۴۱۲
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۰۱.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۵۸.
- ↑ ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۷۰.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۰۲
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۵۹
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۳۷۰ و ۳۷۹.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۶۱
- ↑ ر. ک. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۹.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۶۲۶-۶۳۰
- ↑ زرکلی، الاعلام قاموس تراجم الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج۵، ص۲۵۹.
- ↑ زرکلی، الاعلام قاموس تراجم الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج۵، ص۲۵۹.
- ↑ بلاذری، انساب آلاشراف، ج۶، ص۴۲۶
- ↑ بلاذری، انساب آلاشراف، ج۷، ص۹۱-۹۲؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۳۶۲.
- ↑ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲.
- ↑ محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص۱۳۹ و علی النمازی الشاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۱۳۸.
- ↑ محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص۱۳۹.
- ↑ خیرالدین زرکلی، ج۸، ص۶۸.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۷۸-۳۷۹؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۷-۲۸.
- ↑ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۳۱۵
- ↑ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۴۴؛ ابن العماد حنبلی، شذرات الذهب، ج۱، ص۲۱۴
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۴
- ↑ ابن العماد حنبلی، شذرات الذهب، ج۱، ص۲۱۴
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۲، ص۳۶۶؛ ابنحجر، الاصابه، ج۱، ص۳۶۲.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۴۸۶.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۷.
- ↑ ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۹۹-۱۰۰.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج ۶، ص۵۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۰.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج ۶، ص۵۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۰.
- ↑ ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۸۶.
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۳، ص۲۵-۲۶.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ۲۷۲.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ۲۷۲.
- ↑ ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة فی معرفة الصحابه، ج۳، صص۷۰۹-۷۱۰.
- ↑ ابنحجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۱۱۱.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۳؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۰.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۲؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۴۴.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۸.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۲؛ ابوعلی مسکویه، تجارت الامم، ج۲، ص۷۰.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۶؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۲۸-۲۹؛ علی بن ابیالکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۳.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۲؛ ابوعلی مسکویه، تجارت الامم، ج۲، ص۱۷۵.
- ↑ ر. ک. احمد بن یحیی البلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰۱.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰۱.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۰ و علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، صص۴۱۳-۴۱۴.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۰ و علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، صص۴۱۳-۴۱۴.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۶؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۴.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۹۲.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۷۰ و ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، صص۱۰۳-۱۰۴.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰۱.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۸۱
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۶
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸ و سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۲۵.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۱۱.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، صص۴۷۳-۴۷۴ و سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۲۵.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، صص۸۰-۸۱.
- ↑ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۴۳ و ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۶۸.
- ↑ علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۸؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۵۶.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۸۳ و علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، صص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ نصر بن مزاحم المنقری، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۱۷.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۰۲؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۷۳.
- ↑ نصر بن مزاحم المنقری، وقعة صفین، ص۱۹۷-۱۹۸.
- ↑ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۱، ص۵۵۵ و علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۶.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۲.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۸۵.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴ و محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۸.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۸۱؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، صص۵۲-۵۳
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۸ و ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، صص۸۹-۹۰.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال ص۲۵۶
- ↑ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۱۵۳؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۰.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹۴ و ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، صص۱۹۷-۱۹۸.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۱۲۳-۱۲۴ و علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، صص۲۸۲-۲۸۴.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۶.
- ↑ نصر بن مزاحم المنقری، وقعة الصفین، صص:۱۵-۱۶و ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۲، صص۵۰۰-۵۰۱.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۷.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۵ و محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۰.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۶۰.
- ↑ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۳۱ و علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱۷.
- ↑ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۹۸ و محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، صص۴۵-۵۲.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۵۶ و ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، صص۲۳۴-۲۳۵.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۲۴۳؛ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، صص۴۰۸-۴۰۹.
- ↑ ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة فی معرفة الصحابه، ج ۳، ص۳۱۶
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۸۶
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۹۰.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۲.