بحث:سیره در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

سیره پیامبر(ص) و معصومان یکی از راه‌های دریافت معارف اسلامی است. نقل سیره تأثیر زیادی بر رفتار انسان‌ها می‌گذارد. مطالعه سیره و تاریخ معصومان جاذبه‌ای ویژه دارد؛ برای همه قابل فهم است و پیام آن در اذهان ماندگارتر است. سیره معصومان راه زندگی، راه سازندگی، راه تلاش، راه تعامل اجتماعی، راه برخورد سیاسی، راه مبارزه و جهاد و راه خُلق و خوی پسندیده را نشان می‌دهد. سیره روش و الگویی است برای شکیبایی در برابر ناگواری‌ها، سختی‌ها، بی مهری‌های یاران، تهمت‌ها و افتراها، مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها و گاهی تحقیرها و پرسش‌های نابجا و ناروا. سیره شیوۀ مبارزه با کافران، منافقان، قدرت‌های استبدادی، حاکمان ستمگر و گروه‌های فاسد و جنایتکاران جسور را به انسان می‌آموزد.

به دلیل اهمیت و نقشی که سیره دارد، لازم است دریافت آن از میان آثار همراه با قواعدی باشد که درستی آن را تضمین کند و به دور از خرافه و تحریف، پیام خود را برساند. در بررسی مسائل فقهی و استنباط از احادیث دقت‌های لازم در سند و متن آن می‌شود؛ امّا در نقل سیره و گزارش آن، به آنچه گفته شده و در کتاب‌ها و آثار آمده، بسنده می‌شود و در بررسی صحت یا نادرستی آن دقت کافی نمی‌گردد. منابع مهم سیره را عموماً کتاب‌های تاریخی می‌دانند و در این زمینه کمتر به منابع روایی در این زمینه توجه می‌شود و نسبت به کتاب‌های تاریخی در درستی مطالب آنها دقت و توجه کامل نمی‌شود؛ در نتیجه گاه اندیشه‌های ناروا و نادرستی از طریق نقل آنها به جامعه راه می‌یابد که گاه با قرآن و مسائل بدیهی و مسلم فقهی ناسازگاری دارد و دستاویزی برای مخالفان اسلام و دشمنان دین می‌شود؛ به ویژه که سیره جاذبه دارد و برای عموم قابل دریافت و فهم است. گاهی گونه‌ای ناسازگاری بین آنچه به عنوان سیره از معصومان نقل می‌شود و مسائل فقهی رخ می‌نماید و جامعه را دچار اندیشه‌های ناهماهنگ و ملتهب می‌کند؛ لذا باید در پی راه‌ها و روش‌هایی بود که ما را به سرچشمۀ زلال سیره رهنمون گردد و از آلودگی‌ها دور سازد. ما بر این باوریم که سیره، نمونۀ متعالی احکام اسلامی است و نباید با آن در تضاد باشد.[۱]

لزوم نگارش سیره

مایه تأسف است که در آغاز دوران خلافت، به بهانه بی توجهی به قرآن با سنت و سیره حضرت رسول(ص) مبارزه شد. خلیفه دوم به طور رسمی مردم را از نگاشتن حدیث بازداشت[۲] و سال‌ها بعد هم اگر اثری تدوین می‌شد، دستگاه خلافت آن را از بین می‌برد. نمونه روشن آن کتاب سیره پیامبر(ص) بود که ابان بن عثمان بن عفان آن را نگاشت و در حج سال ۸۲ به سلیمان بن عبدالملک فرزند خلیفه وقت تقدیم کرد؛ امّا وی آن را از بین برد[۳]. بنی امیه با دید قبیله‌ای و مانند قبل از اسلام به پیامبر اسلام(ص) می‌نگریستند؛ این نکته از اشعار یزید در هنگام ورود اسرای کربلا به دروازه شام[۴] و در کاخش، به خوبی پیداست[۵]. آنها به همین علت با تدوین آثار پیامبر(ص) مخالف بودند. ممنوعیت تدوین حدیث تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. وی در آغاز قرن دوم دستور نگارش حدیث را صادر کرد[۶]؛ ولی در عمل تا چند سال بعد از سقوط بنی امیه در سال ۱۴۳ تدوین حدیث انجام نگرفت[۷]. اولین یا مهم‌ترین کتاب سیره که محمد بن اسحاق بن یسار (م ۱۵۰) آن را نگاشته بود، اکنون در دسترس نیست و از بین رفته است. نگارش سیره ابن اسحاق در دوران خلافت عباسی به درخواست منصور برای فرزندش مهدی انجام شد[۸]. این اثر تا حدود قرن هشتم و نهم در دسترس بوده است. این موضوع نشان می‌دهد افرادی تفکر امویان را در از بین بردن سیره نبوی دنبال می‌کردند و جمعی در گذشته با سنت و سیره نبوی مبارزه کرده و تلاش داشته‌اند منابع اولیه آن را از بین ببرند. خوشبختانه در سال‌های اخیر اوراق پراکنده‌ای از سیره ابن اسحاق در کتابخانه ظاهریه دمشق پیدا شده و دو تن، جداگانه آن را منتشر کرده‌اند[۹].

آنچه ذهبی بیان کرده، نشانه روشنی از بی‌توجهی به تدوین احادیث و تفسیر در دوران خلافت اموی است. وی در حوادث سال ۱۴۳ که ده سال بعد از خلافت عباسیان است می‌نویسد: در این عصر علمای اسلام شروع به تدوین حدیث، فقه و تفسیر کردند و ابن جریح در مکه و دیگران به تصنیف پرداختند[۱۰].

بر خلاف جریان خلافت، رهبران شیعه بر سیرۀ نبوی تأکید داشتند و آن را ملاک عمل خود دانسته[۱۱] و فقیه واقعی را کسی می‌دانستند که به سنت پیامبر(ص) متمسک شود[۱۲]. بخشی از سیره نبوی و ائمه اطهار(ع) در کتب اربعه بازتاب یافته است. ما تلاش کرده‌ایم سیره معصومان را از مهم‌ترین منابع معتبر شیعه استخراج کنیم. همه صاحب‌نظران بر این باورند که بهترین اخبار و معتبرترین آنها در این چهار اثر موجود است؛ بنابراین خبری که در این سه یا چهار اثر نقل شده باشد، از درصد اعتماد بالایی برخوردار است و سیرۀ مستخرج از این منابع می‌تواند از پذیرش و اقبال عمومی بیشتری برخوردار شود.[۱۳]

مفهوم‌شناسی واژه سیره

سیره از ماده “سَیر” و سیر به معنای رفتن است. سیره را به معنای راه و روش دانسته‌اند؛ آن‌گونه که گفته می‌شود: در میان مردم با سیره و روش نیک یا زشت رفتار کرد و جمع آن سِیَر است[۱۴]. بیشتر کتاب‌های لغت سیره را به معنای روش و راه دانسته‌اند: “سَ ی رَ: اصلی است که دارای یک ریشه و دلالت بر گذشت و جریان دارد از سارَ يَسِيرُ سَيْراً و سیر به معنای سیر در روز و شب است. سیره روش در چیزی و به معنای سنت است؛ زیرا حرکت می‌کند و جریان می‌یابد...”[۱۵]. بنابراین گونه‌ای دوام و استمرار در معنای سیره نهفته است. معنای دیگری که برای سیره یاد کرده‌اند، هیئت و حالت است. وزن “فِعْلَه” برای حالت می‌آید. “سیره حالتی است که انسان و غیرانسان به گونه غریزی یا دریافتی بر آن است و گفته می‌شود سیره نیکو، سیره زشت. سخن خدا که می‌فرماید: ﴿سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى[۱۶]، یعنی حالت چوبی که عصاموسی] داشت”[۱۷].

در مجمع البحرین[۱۸] و لسان العرب[۱۹] سیره به روش و رفتار و حالت و حیات معنا شده است. طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه فوق، سیره و راه را همانند دانسته و آن را به حرکت چیزی در جهتی خاص معنا کرده است و گفته ﴿سِيرَتَهَا الْأُولَى یعنی بازگشت اژدها به حالت نخستین که همان عصاست[۲۰]. برابر این بیان سیره به معنای رفتاری است که جهت خاصی را پی می‌گیرد: “سیره اسم از "سار" است. سنت، راه، مذهب، هیئت و سیره به یک معنی‌اند”[۲۱]. سیره بر وزن فِعْله، برای بیان نوع عمل است؛ مانند نوع هیئت، جریان و حالت و کیفیت آن[۲۲] و “فَعله” به فتح “فا” به معنای انجام یک بار است[۲۳]. منظور از نوع، تکرار عمل نیست؛ بلکه شیوه و روش است. نوع نشستن، حالت سخن گفتن و چگونه برخورد کردن با دیگران، گرچه یک بار اتفاق بیفتد. سیره به زشت و زیبا تقسیم می‌شود؛ در نتیجه نوع عمل به معنای قواعد کلی نیست، گرچه می‌توان از آن اعمال، قواعدی استخراج کرد که معنای دیگری برای سیره است. سیره یعنی سبک زندگی و رفتار. از آنجا که امکان دارد برخورد با یک حادثه بیش از یک مرتبه رخ ندهد، به شیوه و نوع آن برخورد، سیره اطلاق می‌شود؛ برای مثال وقتی پیامبر(ص) لحد قبر سعد بن معاذ را با سنگ می‌چیند، می‌فرماید: می‌دانم پس از مدتی اینها از بین می‌روند، «وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْكَمَهُ»[۲۴]: ولی خداوند بنده‌ای را دوست دارد که وقتی کاری را انجام می‌دهد، آن را به درستی به پایان رساند. درست انجام دادن عمل، در اینجا سیرۀ پیامبر(ص) نامیده می‌شود که حضرت به آن عنایت داشت.[۲۵]

سیره در اصطلاح

در مجموع می‌توان سه معنای اصطلاحی برای سیره ذکر کرد که با آنچه در روایات آمده سازگاری دارند یا دست‌کم در روایات به آنها اشاره شده است:

روش عملی

در بحث از سنت اشاره شد که بخشی از سنت، فعل یا عمل معصوم است که می‌توان از آن با عنوان سیره یاد کرد. در روایات بسیاری، سیره به معنای عمل و رفتار و شیوه برخوردی که معصوم با دیگران داشته، آمده است. امیر مؤمنان(ع) رهبر جامعه اسلامی را به خودسازی و راهنمایی دیگران با سیره عملی خود سفارش می‌کند: «وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ»[۲۶]: و حاکم باید آموزش او به کردارش پیش از آموزشش به گفتارش باشد. منظور حضرت تمامی گفتارها و رفتارهاست؛ زیرا رهبر اسلامی باید در تمام زمینه‌ها الگوی و اسوه دیگران باشد. در رفتار انسان هدفمند مانند فرد معصوم، گونه‌ای هماهنگی و همسویی وجود دارد که از مجموع آن می‌توان به سبکی ویژه دست یافت. اینکه در روایات به فرمانروایان سفارش می‌شود برابر کتاب خدا و سیره پیامبر(ص) رفتار کنند، یعنی رفتار و کردار و گفتار آنان با آنچه حضرت انجام داده، ناسازگاری نداشته باشند؛ زیرا رفتار پیامبر(ص) در تمام زمینه‌ها حجت است: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۲۷]؛ چون شخصیتی هدف‌دار هستند و اعمال ایشان هدفمند است. سیره به این معنا در صدر اسلام بین مسلمانان رایج بوده است. در شورای شش نفرۀ برگزیدۀ عمر بن خطاب، عبدالرحمان بن عوف که بر اساس حُکم عُمَر، حقّ گزینش داشت، به علی(ع) پیشنهاد کرد: “من با تو بیعت می‌کنم که برابر کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) و سیره ابوبکر و عمر عمل کنی”. علی(ع) پاسخ فرمود: طبق کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) به مقداری که بتوانم عمل می‌کنم[۲۸]؛ یعنی برابر صلاحدید خود عمل خواهم کرد نه سیره و روش دو خلیفه پیشین؛ چون اگر بر خلاف کتاب و سنت عمل کرده باشند، سنت آنان ارزش ندارد. این نکته را در مورد بیعت مردی خثعمی فرمودند[۲۹]. این گفتگو نشان می‌دهد که سیره در مورد کارهای دیگران نیز به کار می‌رفته است. منتها علی(ع) سیره آنان را قبول نداشت و شرط عبدالرحمان بن عوف را نپذیرفت.

سیره در روایات افزون بر رفتار و عمل شخصی پیامبر[۳۰]، در نوع و سبک کردار و رفتار وی با امت نیز به کار رفته است. امام باقر(ع) فرمود: پیامبر(ص) با گذشت در میان امتش عمل می‌کرد[۳۱]. در نقلی آمده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) سَارَ فِي أُمَّتِهِ بِاللِّينِ كَانَ يَتَأَلَّفُ النَّاسَ»[۳۲]: رسول خدا(ص) در میان امت خود با نرمش و مدارا رفتار کرد تا به تألیف قلوب مردم بپردازد. از آنچه در کاربرد سیره درباره رسول خدا(ص) و خلفا یاد شد، می‌توان به این نتیجه رسید که روش عملی رهبران جامعه دو گونه است: روش و سیره فردی و روش و سیره اجتماعی.

  • سیره فردی: منظور از روش فردی کارهایی است که به دیگران ارتباط پیدا نمی‌کند؛ مانند خوراک، لباس، مسکن و.... این موارد از سنت‌های زاید محسوب می‌شود که بیان شد. روشن است رهبر جامعه اسلامی در این زمینه‌ها نیز الگوی دیگران است و چه بسا وظیفه‌های ویژه‌ای برای وی باشد. به فرموده امام علی(ع): “خداوند بر رهبران عادل واجب کرده است که سطح زندگی خود را بسان پایین‌ترین افراد جامعه قرار دهند تا نیازمندان از فقر خویش ناراحت نگردند”[۳۳]. ثقةالاسلام کلینی در اصول کافی بابی را در این باره گشوده با عنوان “سیره شخصی امام و سیره وی در خوراک و پوشاک وقتی که رهبری را به دست گرفت”[۳۴]. در روایتی از آن باب، امام صادق(ع) به کسی که خرده می‌گیرد که علی بن ابی طالب(ع) لباس ساده و زِبر و پشمین می‌پوشید که فقط چهار درهم ارزش داشت؛ چرا شما لباس نو پوشیده‌اید؟ حضرت پاسخ می‌دهد: پوشیدن چنان لباسی (در این زمان) سبب شهرت می‌گردد و درست نیست و آنچه پوشیده‌ام، لباس رایج و معمول جامعه اسلامی است؛ جز اینکه قائم ما وقتی قیام کند، لباسی مانند لباس علی(ع) می‌پوشد و برابر سیره او عمل می‌کند[۳۵]. و در پاسخ به اعتراض مشابهی از سفیان ثوری جوابی مشابه دارد[۳۶]. سیره عبادی حضرت از یک جهت جنبه فردی دارد و از جهت دیگر الگویی برای دیگران است.

روش و احکام جهاد

در میان فقیهان و لغویان و در پاره‌ای روایات، سیره درباره روش جنگی رسول خدا(ص) یعنی “مغازی” به کار رفته و کتاب سِیَر در کتاب‌های حدیثی و فقهی، مرادف با کتاب جهاد است. در میان فقیهان شیعه شیخ طوسی در نهایه[۴۱] و مبسوط عنوان “کتاب الجهاد و سیرة الإمام”[۴۲] را برای مسائل جهاد برگزیده. ابوالصلاح حلبی در کتاب جهاد فصلی را با عنوان “سیرة الجهاد” آورده است[۴۳]. ابن ادریس در سرائر از عنوان “کتاب الجهاد و سیرة الإمام”[۴۴] برای مسائل جهاد استفاده کرده است. در بیشتر کتب زیدیه کتاب سیر درباره سیره و مشخصات امام مسلمین به کار رفته است[۴۵]؛ زیرا جهاد از نظر آنان از اصول دین است. بخاری در کتاب صحیح بحث‌های جهاد را ذیل عنوان “کتاب الجهاد و السِیر” یاد کرده است[۴۶]. کرمانی در شرح خود بر صحیح بخاری می‌نویسد: “سِیَر به کسر، جمع سیره به معنای راه است. گفته می‌شود از "سار یسیر" است و جهاد را از آن جهت به سیره ترجمه کرده‌اند که احکام یادشده در آن، از سیره پیامبر(ص) در جنگ‌هایش گرفته شده است”[۴۷]. بیهقی در کتاب سنن الکبری مسائل جهاد را تحت عنوان “کتاب السِیرَ”[۴۸] آورده، گرچه به شرح حال پیامبر(ص) هم پرداخته است.

در کتاب‌های لغت این نکته به روشنی بیان شده که کتاب السِیر همان کتاب جهاد است. فیومی در مصباح المنیر می‌نویسد: “سیره در زبان فقها غلبه دارد بر جنگ‌ها”[۴۹]. طریحی در مجمع البحرین می‌نویسد: “کتاب السِیر جمع سیره به معنای راه و روش است؛ زیرا احکامی که در آن وجود دارد، از روش رسول خدا(ص) در جنگ‌ها گرفته شده است”[۵۰]. شاید نخستین کاربرد شایع سیره، در جنگ‌ها باشد؛ زیرا جنگ با سیر و حرکت آغاز می‌شود. در أقرب الموارد در این باره نوشته شده است: “سیرۀ سلطان روش برخورد او با رعیت است... و اصل آن حالت سیره است؛ جز اینکه در زبان شرع بر کارهای جنگ و آنچه به آن بستگی دارد، چیرگی یافته؛ آن‌گونه که "مناسک" بر کارها و اعمال حج چیرگی یافته است... به جنگ‌ها ازآن رو سیره گفته‌اند که با حرکت و سیر آغاز می‌شوند و مراد از "کتاب السِیر" روش برخورد امام با مجاهدان و کافران است و سیرۀ انسان چگونگی رفتار وی در میان مردم است...”[۵۱]. در کتاب‌های حدیثی شیعه روایاتی وجود دارد که در آنها سیره به روش پیامبر(ص) در جنگ‌ها گفته شده است. در روایتی امام سجاد(ع) برخورد امیر مؤمنان(ع) با باقیمانده سپاه جمل را بسان برخورد پیامبر(ص) در روز فتح مکه می‌داند[۵۲]. در روایتی دیگر آمده است امیر مؤمنان(ع) “درباره اصحاب جمل آن گونه عمل کرد که سیره رسول خدا(ص) در روز فتح مکه بود”[۵۳]؛ یعنی آنان را بخشید و با مهربانی با آنان برخورد کرد. نوع و سبک برخورد هر دو بزرگوار در فتح مکه و با اصحاب جمل یکی بود و آن گذشت و عفو بود. حفص بن غیاث گوید: برخی برادرانم از من خواستند درباره مسائل سیره از امام صادق(ع) بپرسم. من هم این مسئله را پرسیدم که سپاهی از دشمن غنیمت می‌گیرد، بعد سپاهی دیگر به آنها ملحق می‌شود[۵۴]. از این روایت استفاده می‌شود کلمه سیره در آن زمان به معنای مسائل مربوط به جنگ بوده است. استفاده از ترکیب واژه "سار یسیر" به جای عمل و فعل در این موارد برای اهتمامی است که به سیره گذشتگان داشته‌اند. بدیهی است که بین معنای لغوی و اصطلاحی ارتباط وثیقی وجود دارد.[۵۵]

اولین کاربرد سیره در مغازی

گروهی بر این باورند که محمد بن مسلم شهاب زهری (م۱۲۴) نخستین کسی است که سیره را در معنای “مغازی” و جنگ‌ها به کار گرفته است[۵۶]. این سخن ادعایی بیش نیست؛ زیرا در روایتی که از امام سجاد(ع) درباره جنگ جمل یاد شد، سیره در معنای جنگ به کار رفته بود و امام سجاد(ع) در سال ۹۵ درگذشته و استاد زهری به شمار می‌آید[۵۷]. وقتی زهری از حضرت حدیث نقل می‌کرد، با تعبیر زین العابدین او را می‌ستود[۵۸]. امام(ع) نیز در نامه‌ای وی را از همکاری با دستگاه خلافت اموی نهی فرمود[۵۹]. امام سجاد(ع) در دعای ۲۷ صحیفه سجادیه درباره مرزداران می‌فرماید: «وَ عَلِّمْهُ السِّيَرَ وَ السُّنَنَ»: او را علم جهاد و سنت بیاموز. در ریاض السالکین در شرح این جمله چنین آمده: “منظور از "سِیَر" در این جمله احکام جهاد است و از این جمله استفاده می‌شود که چیره شدن اسم سِیر بر احکام جهاد، اصطلاحی قدیمی است که در صدر اول اسلام بوده و فقیهان زمانی که سِیَر را به گونۀ مطلق بیان کنند، منظور جنگ است”[۶۰]. بنابراین نمی‌توان زهری را نخستین کسی دانست که “سِیَر” را در احکام جهاد به کار گرفته؛ بلکه پیش از وی دیگران از جمله امام سجاد(ع) از این اصطلاح استفاده کرده‌اند. دور نیست که زهری این نکته را از امام سجاد(ع) گرفته باشد و امکان دارد این اصطلاح در آن زمان رایج بوده باشد.[۶۱]

نگارش شرح حال بزرگان

معنای دیگر سیره بیان شرح حال بزرگان است. این معنی از دو معنای پیشین گسترده‌تر است و اکنون رواج دارد. حاجی خلیفه درباره علم سیره می‌نویسد: “علم سِیر دربرگیرنده چند فن و بخش است: اسماء پیامبر، ویژگی‌ها، فضایل، جنگ‌ها، تولد و بعثت آن حضرت”[۶۲]. سیره ابن هشام، سیره حلبی و سیره ابن کثیر و... دربردارنده سرگذشت و رفتار پیامبرند. چون هدف از این گونه سیره نگاری‌ها، پیروی و الگوگیری است، دیدگاه‌های عقیدتی افراد نیز ارائه می‌شود. سیره یعنی تاریخ زندگانی افراد از زوایای گوناگون. این معنا از سیره تفاوتی با تاریخ ندارد، جز اینکه تاریخ مربوط به سرگذشت تمام ملت‌ها و قوم‌هاست و سیره مربوط به سرگذشت انسان‌های برجسته و فرهیخته. این معنا از باب توسعه در معنای سیره است. به جهت نگاه خاص و احترام‌آمیزی که به سیره شده، درباره بزرگان به کار می‌رود؛ از این‌رو در تعریف سیره نوشته‌اند: تدوين تفاصيل حياﺓ أحد المشاهير و أعماله[۶۳]: [سیره] نگارش شرح زندگانی و رفتار یکی از بزرگان است.

کتاب‌های گوناگونی به عنوان سیره در شرح حال افراد نگاشته شده است: سیر الملوک یا سیاست‌نامه خواجه نظام الملک طوسی، سیر الأقطاب، سیر الأنبیاء و الائمه، سیرة ابن طولون، سیرة أجنبی، سیرة ابی بکر، سیرة الأسکندر، سیرة الأنبیاء، سیرة الصدیقة الکبری، سیرة القائم و...[۶۴]. دائرة المعارف اسلامیه که توسط مستشرقان نگاشته شده، سیره را به همین معنا دانسته است[۶۵]. حاجی خلیفه نیز علم سیره را به این معنا گرفته و نخستین کسی را که دراین باره کتاب نگاشته، محمد بن اسحاق (م۱۵۱) دانسته است[۶۶]. سیدحسن صدر این نظر را تأیید می‌کند[۶۷].[۶۸]

هَدْی مرادف سیره

“هَدْی” دارای دو معناست؛ یکی به معنای هدیه برای خانه خدا[۶۹] و قربانی حج آمده است. علی(ع) افتخار می‌کرد که در قربانی رسول خدا(ص) شریک بوده است[۷۰]. معنای دیگر هدی سیره و روش و هیئت ظاهری افراد است[۷۱]؛ یعنی اینکه افراد ظاهرالصلاح هستند یا بدعمل و بدرفتار. در اخبار از هدی و روش امام عسکری(ع) به نیکی یاد شده است[۷۲]. هدی و روش افراد صالح حجت برای دیگران معرفی گردیده است[۷۳]. هدی چون معنای عام دارد، مقید به صالح شده؛ یعنی سیره و خصلت نیکو. پیامبر(ص) فرمود: «الْهَدْيُ الصَّالِحُ وَ السَّمْتُ الصَّالِحُ وَ الِاقْتِصَادُ جُزْءٌ مِنْ خَمْسَةٍ وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً مِنَ النُّبُوَّةِ»: خصلت نیکو و روش پسندیده و میانه‌روی جزیی از ۴۵ جزء (به نقلی ۲۵ جزء)[۷۴] خصلت‌های پیامبری است. در کتاب‌های مختلف این حدیث را معنا کرده‌اند[۷۵]. شماری در هنگام بیان معنای این حدیث، بر حسن پیروی از روش و سیره پیامبر(ص) اسلام و دیگر پیامبران تأکید کرده‌اند[۷۶]. حضرت علی(ع) در نامه به یکی از کارگزاران خود به نام منذر بن جارود[۷۷] می‌نویسد: خوبی پدرت مرا فریب داد؛ من تصور کردم تو از سیره نیکوی وی پیروی می‌کنی[۷۸]. هدی به معنای سیرۀ نیکو از جانب امیر مؤمنان(ع) به کار رفته است. در روایات به پیروی از هَدْی و سیره رسول خدا(ص) سفارش شده است. امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: «فَاقْتَدُوا بِهَدْيِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَشْرَفُ السُّنَنِ»[۷۹]: اقتدا کنید به سیره و روش رسول خدا(ص) چون برترین سیره است و به سنتش عمل کنید؛ چون شریف‌ترین سنت‌هاست. بنابراین می‌توان هَدی پیامبر(ص) را همان روش و رفتار حضرت دانست و سنت را گفتار و آنچه بنیان نهاده است.[۸۰]

تفاوت سیره و سنت

اگر سیره را به معنای سوم یعنی شرح حال افراد بگیریم، آن‌گونه که امروز مشهور است، معنایی گسترده‌تر از معنای سنت خواهد داشت؛ چون این نوع سیره سخنان و افعال و تأییدات ایشان را در بر می‌گیرد؛ ولی سمت و سوی بحث‌های اصلی آن، جنبه تاریخی دارد که در معنای اصطلاحی سنت مطرح نیست. اما اگر سیره را به معنای رفتار و فعل بدانیم، یعنی معنای نخست، می‌توان گفت بین سیره و سنت با توجه به روایات، عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا سنت سیره عملی را شامل می‌شود، اما سیره گفتار پیامبر(ص) را در بر نمی‌گیرد؛ اما اگر در معنای سیره به قرآن توجه کنیم، بنا بر تعریفی که درباره سنت دارند که در برابر قرآن است، بین این دو عموم و خصوص من وجه می‌شود؛ زیرا گزارش‌هایی که در قرآن درباره رفتار و سیره پیامبر(ص) آمده است، سنت نامیده نمی‌شوند، اما سیره به آن اطلاق می‌گردد؛ ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۸۱] حکایت از سیره اخلاقی پیامبر(ص) دارد، ولی به آن سنت گفته نمی‌شود. می‌توان گفت سیره پیامبر در قرآن، ولی نمی‌گویند سنت پیامبر در قرآن. بخش دوم کتاب را می‌توان بر اساس تعریف سوم از سیره دانست که شرح حال بزرگان است؛ ولی آنچه شاکله اصلی این اثر را تشکیل می‌دهد، سیره به معنای عمل و رفتار معصوم است. معنای اول که درضمن، تقریر معصومان را نیز در بر می‌گیرد. البته از نگاهی دیگر قول نیز نوعی عمل صادر از فرد است یا حکایت از باور و پایبندی گوینده به آن دارد و ایجاد سنت‌ها بر اساس این نوع دستورهاست و در مواردی می‌توان آن را نشانه‌ای بر سیره عملی دانست. یا ترک عملی نشانه‌ای دیگر از عمل است که شیخ طوسی آن را قسمی از افعال النبی می‌داند[۸۲]. برای مشخص و محدودشدن مباحث، به مواردی که حکایت از سیره عملی و رفتار معصوم دارد اشاره می‌کنیم.

اهل سنت از جمله حاکم نیشابوری[۸۳] و شاطبی سنت را به گفتار و کردار خلفا یا تمامی صحابه گسترش می‌دهند[۸۴]؛ علمای متأخر آنان نیز سنت را روش بزرگان دین دانسته‌اند و در نتیجه به ادعای آنان، شامل همه صحابه می‌شود[۸۵]. شیعه سنت را به گفتار و کردار و تقریر پیامبر(ص) و معصومان اطلاق می‌کند و منحصر در پیامبر نمی‌شمارد. ناگفته نماند بسیاری از رفتار مسلمانان برگرفته از سنت قولی پیامبر(ص) است و در پاره‌ای روایات که به این‌گونه مسائل اشاره شده، از تعبیر «جَرَتِ السُّنَّةُ»[۸۶] استفاده گردیده؛ یعنی در موردی پیامبر(ص) دستور داد این‌گونه عمل شود و به مرور جزو سیره مسلمانان گردیده است. شهید مطهری در آغاز کتاب سیره نبوی، سیره را به معنای نوع و سبک رفتار گرفته[۸۷]؛ اما گزارش‌هایی که در این کتاب آمده، گسترده‌تر و عام است؛ زیرا هر رفتار سبکی دارد.[۸۸]

پانویس

  1. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۶.
  2. علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۵۲۳؛ ابن رجب حنبلی، ذیل طبقات الحنابله، ج۴، ص۳۶۸، شرح حال سلیمان بن عبدالقوی.
  3. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۱، ص۲۷؛ زبیر بن بکار، الأخبار الموفقیات، ص۳۳۲.
  4. لما بدت تلك الحمول و أشرفت/ تلك الرؤوس على شفا جيرون/ نعب الغراب فقلت قل أو لا تقل/ فقد اقتضيت من الرسول ديوني. آلوسی درباره این اشعار می‌نویسد: وقتی که کاروان اسیران کربلا همراه سرهای شهدا به منطقه باب جیرون شام رسید، و کلاغی قار قار کرد، یزید در اشعاری گفت: «کلاغ قار قار کرد، گفتم: بگو یا نگو (صدای کلاغ حکایت از خبر شوم دارد)؛ به تحقیق که دَین خودم را به رسول(ص) پرداختم»؛ یعنی به انتقام آنچه رسول خدا(ص) روز بدر کشت، مانند جدم عتبه و دایی‌ام فرزند عتبه، اکنون خانواده او را کشتم و اسیر کردم و این کفر صریح یزید است (سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۲۸؛ محمد بن احمد سفارینی، غذاء الألباب شرح منظومة الأداب، ج۱، ص۹۶).
  5. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۴، ص۱۱۴: لعبت هاشم بالملك فلا/ خبر جاء و لا وحي نزل.
  6. علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۶۷۱؛ بدرالدین عینی، عمدة القاری، ج۲، ص۱۲۹.
  7. شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۱۳؛ علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۶۷۶؛ محمدباقر بهبودی، معرفة الحدیث، ص۱. و في هذا العصر شرع علماء الاسلام في تدوين الحديث و الفقه و التفسير، فصنّف ابن جريح التصانيف بمكة....
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، مقدمه، ص۱۰.
  9. سیره ابن اسحاق توسط سهیل زکار و محمد حمیدالله در دو تحقیق جداگانه منتشر شده است. حسین مرادی‌نسب نیز روایات یونس بن بکیر را از ابن اسحاق در مجموعه‌ای گردآوری کرده است.
  10. شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۹ (سال ۱۴۱-۱۶۰)، ص۱۳: و في هذا العصر شرع علماء الاسلام في تدوين الحديث و الفقه و التفسير فصنف ابن جريح التصانيف بمكة.
  11. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۵.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۷۰: «إِنَّ الْفَقِيهَ حَقَّ الْفَقِيهِ الزَّاهِدُ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبُ فِي الْآخِرَةِ الْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّةِ النَّبِيِّ».
  13. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۷.
  14. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۴۰.
  15. ابن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج۳، ص۱۲۰-۱۲۱.
  16. «ما آن را به روال نخست آن، باز می‌گردانیم» سوره طه، آیه ۲۱.
  17. ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۳۳، ذیل واژه «سار».
  18. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۴۰.
  19. ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۳۸۹.
  20. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، جزء ۷، ص۱۷.
  21. سعید خوری شرتونی، أقرب الموارد، ج۱، ص۵۶۲.
  22. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۵، ص۲۸۸.
  23. در الفیه ابن مالک آمده: وَ فَعْلَةٌ لِمَرَّةٍ كَجَلْسَة/ وَ فِعْلَةٌ لِهَيْئَةٍ كَجِلْسَة.
  24. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۲، ص۱۰۷؛ ج۶، ص۲۲۰.
  25. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۹.
  26. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۸۰، ح۷۳.
  27. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  28. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص۵۵۷ و ۷۰۹؛ احمد بن حنبل، مسند احمد حنبل، ج۱، ص۷۵؛ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۳، ص۳۰۴.
  29. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۷۶؛ ابن اثیر جزری (عزالدین)، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۳۷. نام وی ربیعة بن ابی شدّاد بود.
  30. نهج البلاغه، ص۱۳۹، خ ۹۴: «سِيرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ»: «سیره پیامبر(ص) میانه‌روی و سنت او راهنمایی و هدایت است».
  31. ابن ابی زینب، نعمانی، الغیبه، ص۲۳۱: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) سَارَ فِي أُمَّتِهِ بِالْمَنِّ».
  32. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۲، ص۳۵۳.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۱۱؛ نهج البلاغه، ص۳۲۵، خ۲۰۹.
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۱۰: سيرة الامام في نفسه و في المطعم و الملبس إذا ولي الأمر.
  35. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۱۱: «غَيْرَ أَنَّ قَائِمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ(ع) إِذَا قَامَ لَبِسَ ثِيَابَ عَلِيٍّ(ع) وَ سَارَ بِسِيرَةِ عَلِيٍّ(ع)».
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۵.
  37. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۶۷: «مِمَّا يَنْبَغِي أَنْ يَأْخُذَ الْوَالِي بِهِ نَفْسُهُ مِنَ الْأَدَبِ وَ حُسْنِ السِّيرَةِ».
  38. عبدالواحد بن محمد آمدی، غرر الحکم، ج۳، ص۳۹۱، ش۴۸۴۶: «حُسْنُ السِّيرَةِ عُنْوَانُ حُسْنِ السَّرِيرَةِ».
  39. عبدالواحد بن محمد آمدی، غرر الحکم، ج۳، ص۳۹۱، ش۴۸۴۷: «حُسْنُ السِّيرَةِ جَمَالُ الْقُدْرَةِ وَ حِصْنُ الْإِمْرَةِ».
  40. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۲.
  41. شیخ طوسی، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص۲۸۹.
  42. شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، ج۲، ص۲.
  43. ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۴۱۳.
  44. ابن ادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۲، ص۳.
  45. احمد مرتضی، شرح الازهار، ج۴، ص۵۱۸: إنما سمي هذا كتاب السير لأنه متضمن لصفة سيرة الامام في الأمة.
  46. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۰۲۵ (تحقیق مصطفی دیب البغا).
  47. محمد بن یوسف کرمانی، صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج۱۲، ص۹۲.
  48. احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۹، ص۲ (چ دارالمعرفه)؛ ج۱۳، ص۱۸۲ (چ دارالفکر).
  49. احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ص۲۹۹.
  50. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۴۰.
  51. سعید خوری شرتونی، أقرب الموارد، ج۱، ص۵۶۲.
  52. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۱۶: «وَ كَانَتِ السِّيرَةُ فِيهِمْ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مَا كَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي أَهْلِ مَكَّةَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ».
  53. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۱۰: «سَارَ فِيهِمْ وَ اللَّهِ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَوْمَ الْفَتْحِ».
  54. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۵.
  55. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۵.
  56. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی التدوین التاریخی، ج۲، ص۶۵.
  57. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۹، ص۳۹۵، ش۷۳۴ (چ دارالفکر)؛ ج۵، ص۲۸۵، ش۷۳۲۴ (چ داراحیاء التراث العربی).
  58. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۰: كَانَ الزُّهْرِيُّ إِذَا حَدَّثَ عَنْ عَلِيِّ بن الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: حَدَّثَنِي زَيْنُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بن الْحُسَيْنِ.
  59. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، تحقیق و ترجمه علی‌اکبر غفاری، ص۲۸۱.
  60. سیدعلی خان مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۴، ص۲۵۶.
  61. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۸.
  62. مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۰۱۲.
  63. خلیل جر، لاروس المعجم العربی الحدیث، ص۶۸۸.
  64. شیخ محسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۱۲، ص۲۷۶-۲۸۱.
  65. مستشرقین، دائرةالمعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۴۳۹-۴۵۸.
  66. مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۰۱۲.
  67. سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص۲۳۲.
  68. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۹.
  69. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۷۴.
  70. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۳۷: «وَ أَنَا شَرِيكُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي هَدْيِهِ».
  71. ابن اثیر جزری (مبارک)، النهایه فی غریب الحدیث، ج۵، ص۲۵۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۵۶: الْهَدْيُ: السّيرة و الهيئة و الطّريقة.
  72. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۴؛ ج۸، ص۸۴.
  73. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۸۴.ط
  74. شیخ صدوق، الخصال، ص۱۷۸؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۰۶.
  75. ابن اثیر جرزی (مبارک)، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۵، ص۲۵۳؛ همو، جامع الأصول، ج۱۱، ص۶۸۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۵۶.
  76. ابومحمد حسین بن مسعود شافعی بغوی، شرح السنه، ج۱۲، ص۲۰۴؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۴۵.
  77. جارود بعد از درگذشت پیامبر، از اسلام برنگشت و زمانی که قدامة بن مظعون، حاکم عمر در بحرین، مشروب خورد، برای مجازات و تنبیه وی از آنجا به مدینه آمد و بر اجرای حد شرعی بر قدامه اصرار داشت (ابن اثیر جزری (عزالدین)، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۲۷۷؛ محمد بن اسماعیل بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۳۶، ش۲۳۰۶؛ عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۹، ص۲۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۶۰ (چ دار صاد)؛ ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۸۴۴).
  78. نهج البلاغه، ص۴۶۱، ن۷۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۰۶: «ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ».
  79. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۵۰؛ نهج البلاغه، ص۱۶۳، خ۱۱۰ «أَفْضَلُ الْهَدْيِ» آمده.
  80. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۰.
  81. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  82. شیخ طوسی، العدة فی أصول الفقه، ج۲، ص۵۸۲.
  83. محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۵۱۰ و ج۴، ص۳۲۹: و قد أجمعوا على أن قول الصحابي سنة.
  84. ابو اسحاق ابراهیم لخمی شاطبی، الموافقات فی أصول الاحکام، ج۴، ص۲-۳.
  85. احمد نگری، جامع العلوم فی اصطلاحات العلوم، ج۲، ص۱۸۴.
  86. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۱۹۸ و ۵۶۷؛ ج۴، ص۱۸۶، ۲۹۲و ۴۹۵؛ شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۱، ص۳۰۵، ۳۲۸، ۵۰۸؛ ج۲، ص۵۲ و ۳۱۵؛ ج۳، ص۴۸۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۴۶؛ ج۴، ص۸۳؛ علامه محمدحسین طباطبایی، سنن النبی، ح۲۲۶،۲۲۷، ۲۳۰،۲۴۵، ۲۵۰ و ۲۹۲.
  87. مرتضی مطهری، «سیری در سیره نبوی»، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۵۰.
  88. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۲.
بازگشت به صفحهٔ «سیره در کلام اسلامی».