حدیث دوات و قلم در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

حدیث دوات و قلم اشاره به ماجرای روزهای آخر زندگانی پیامبر اسلام(ص) دارد که در آن حضرت درخواست دوات و قلمی کردند تا مطلبی در آن بنویسند و مردم به واسطه آن گمراه نشوند، اما برخی از حاضران مانع آن کار شدند و تهمت هذیان‌گویی به حضرت دادند.

مقدمه

پیامبر اسلام (ص) در سال یازدهم هجرت، چهار روز پیش از ارتحال خویش تصمیم گرفت سندی مکتوب درباره موضوع خلافت و تثبیت موقعیت و جانشینی امیرالمؤمنین علی (ع) به یادگار بگذارد؛ چراکه از توطئه‌هایی که دور از چشم ایشان برای غصب مقام خلافت حضرت صورت می‌گرفت به خوبی آگاه بود. به همین دلیل روزی که سران صحابه برای عیادت ایشان آمده بودند، به حاضران فرمود: "کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید"[۱]؛ ولی بعضی از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن این نامه شدند. این واقعه در تاریخ به حدیث "قلم و دوات" مشهور شده است. این بهترین فرصتی بود که پیامبر ارزنده‌ترین یادگار را برای امتش بگذارد و جلوی اختلاف‌ها و ضلالت‌ها برای همیشه گرفته شود، چون آن حضرت می‌دانست چه فتنه‌هایی در پیش است امّا نگذاشتند[۲].

حدیث قلم و دوات یا حدیث قرطاس

حدیث قلم و دوات به نام دیگری (حدیث قرطاس) نیز مشهور شده است. قرطاس، مفرد قراطیس و به معنای کاغذ است. هر دو لفظ "قرطاس و قراطیس" در قرآن مجید به کار رفته است:وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ[۳].[۴]

هدف پیامبر (ص) از نوشتن نامه

روشن است که هدف پیامبر (ص) چیزی جز تحکیم و تثبیت خلافت امیرمؤمنان علی (ع) و لزوم پیروی از اهل‌بیت خود نبود و این مطلب با توجه به حدیث ثقلین مشخص می‌شود که مورد اتفاق جمیع محدثان از اهل تسنن و تشیع است.

روایت شده است که عمر بن خطاب در دیدار با ابن‌عباس گفت: "رسول الله، هنگام بیماری، قصد داشت تا به اسم علی (ع) تصریح کند؛ اما من به خاطر اسلام از این کار ممانعت کردم"[۵].

ابن عباس، همۀ مصیبت و فاجعه را در آن روز پنج‌شنبه می‌داند که نگذاشتند پیامبر آنچه را می‌خواهد به صراحت بنویسد. تعابیر مختلفی از جمله این کلام از ابن عباس نقل شده است: "إِنَّ الرَّزِيَّةَ كَّلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ وَ لَغَطِهِم‏"[۶]. همۀ مصیبت، آن بود که نگذاشتند پیامبر آنچه را می‌خواهد بنویسد، اختلاف و شلوغ کردند. و بارها از آن روز تلخ و پنج‌شنبۀ شوم چنین یاد می‌کرد: "الْخَمِيسِ وَ مَا يَوْمُ الْخَمِيس‏!" و اشکش جاری می‌شد. در منابع حدیثی و تاریخی از این واقعه به "رَزِيَّةُ يَوْمَ الْخَمِيسِ" هم یاد شده است[۷][۸]

در روایتی که عبیدالله بن عبدالله از ابن‌عباس نقل می‌کند، پس از بیان ماجرای جلوگیری از ممانعت نوشتن نامه آمده است: "ابن‌عباس همواره می‌گفت: مصیبت و خسارت سنگین و حقیقتاً خسارت تام، آن است که آنان به سبب اختلاف، هیاهو و کشمکش، نگذاشتند رسول خدا (ص) آن نامه را بنویسد"[۹].[۱۰]

ابن‌عباس می‌گوید: با عمر بن خطاب به سفر شام رفته بودیم، در راه روزی عمر بن خطاب به من گفت: پسر عمویت علی ناراحت و آزرده‌خاطر است، چرا؟ گفتم: خودت می‌دانی. گفت: فکر می‌کنم برای آن است که خلافت را از دست داده، او می‌پنداشت که پیامبر خلافت را برای او قرار داده است، ولی خدا نخواست. پیامبر چیزی خواست و خدا چیزی دیگر! و افزود: پیامبر در حالت بیماری می‌خواست خلافت را برای او تعیین کند، ولی من از بیم فتنه نگذاشتم[۱۱]. درواقع، او شریک همۀ انحرافاتی است که در تاریخ اسلام پیش‌آمد.

رسول خدا (ص) در مسألۀ تعیین جانشین و روشن ساختن تکلیف امت پس از خود، در طول ۲۳ سال پیامبری از هیچ فرصت و موقعیتی فروگذار نکرده بود و امر امامت را بیان کرده بود. امّا می‌دانست که فتنه‌انگیزان قدرت‌ طلب مانع خواهند شد که امیر المؤمنین به خلافت برسد. برای آخرین‌بار و برای اتمام حجت و اینکه شبهه‌ای نماند و امامت و خلافت و وصی آن حضرت روشن باشد، در روزهای آخر عمر خویش فرمود که قلم و کاغذی بیاورند... برخی حدس می‌زدند که این نکته دربارۀ خلافت است، ازاین‌رو شلوغ کردند و نگذاشتند. پیامبر اسلام (ص) فرموده بود: «هَلُمَّ أَكْتُبَ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ» یا «ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ كَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً» و با عبارت‌های دیگر[۱۲].[۱۳]

عکس‌العمل حاضران و نزاع در محضر پیامبر (ص)

پس از درخواست رسول خدا (ص) برای آوردن قلم و دوات، برخی گفتند: "قلم و دوات را بیاورید" و برخی گفتند: "نیازی نیست". در پاره‌ای از روایات، نام آنان که مخالفت کرده‌اند نیامده است[۱۴]؛ ولی در بخشی از آنها تصریح شده است که عمر بن خطاب به مخالفت برخاست و گفت: "بیماری بر پیامبر (ص) چیره شده است (که چنین سخنانی می‌گوید). قرآن نزد شماست و کتاب خدا برای ما کافی است"[۱۵]. بنابر نقلی او گفت: "این مرد(پیامبر) هذیان می‌گوید"[۱۶].

ابن‌خلدون می‌گوید که رسول الله (ص) در حالت بیماری گفت: "مرکب و کاغذی بدهید تا برایتان نامه‌ای بنویسم که پس از من گمراه نشوید". بعضی از اصحاب گفتند: "سخن پیامبر (ص) نامفهوم است"[۱۷].

بخاری این ماجرا را شش بار[۱۸] و مسلم سه بار[۱۹] در کتاب خود آورده است، و از این احادیث در می‌یابیم که پس از مخالفت عمر بن خطاب، بعضی به حمایت از او و جمعی به مخالفت با او برخاستند. البته بسیاری از دانشمندان اهل سنت نیز در کتاب‌های خود به این ماجرا پرداخته‌اند[۲۰]. در جایی آمده است: "رسول خدا (ص) به هذیان‌گویی افتاده است"[۲۱]. چگونه می‌توان درباره پیامبر (ص) که فرستاده خدا و رابط خدا و خلق است این سخنان را بر زبان جاری کرد؛ در حالی که قرآن در شأن او می‌گوید: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏[۲۲]

افزون بر این سخنان ناروا، بعضی از صحابه در محضر رسول خدا (ص) به نزاع و کشمکش پرداختند. جمعی با عمر بن خطاب همراهی کردند و گروهی به مخالفت با او برخاستند و گفتند: "بگذارید رسول الله (ص) وصیت نامه‌اش را بنویسد".

بنابراین حضار با هم به درگیری و خصومت پرداختند. برخی از آنها می‌گفتند: "قلم و دوات را حاضر کنید تا برای شما نامه‌ای بنویسد که پس از آن هرگز گمراه نشوید، و برخی نیز سخن عمر که بیماری بر پیامبر غلبه کرده است را تکرار می‌کردند"[۲۳].[۲۴]

عکس‌العمل پیامبر (ص)

عکس‌العملی که رسول خدا (ص) در برابر برخوردهای ناروای جمعی از صحابه و نزاع و درگیری آنان از خود نشان داد نیز در خور توجه است. مطابق روایات، پیامبر (ص) فرمود: "از پیش من برخیزید (و دور شوید) که نزد من نزاع و کشمکش سزاوار نیست"[۲۵]؛ این روایت مشخص می‌کند که رسول خدا (ص) تا چه اندازه از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان ناراحت شده است[۲۶].

منابع

پانویس

  1. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷.
  2. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۶۹.
  3. «اگر بر تو کتابی (نگاشته) بر کاغذی فرو می‌فرستادیم که (همگان) آن را به دست خود لمس می‌کردند، باز کافران می‌گفتند: این جز جادویی آشکار نیست» سوره انعام، آیه ۷.
  4. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۲.
  5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۱.
  6. موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲ ص ۳۸۸ به نقل از صحیح مسلم، مسند ابن حنبل، طبقات کبری و تاریخ طبری. المراجعات، نامۀ ۸۶. نیز «دائرة المعارف تشیّع»، ج ۸ مدخل «رزیّة یوم الخمیس»
  7. النصّ و الاجتهاد، ص ۱۶۷
  8. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۴۵.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۱۸۴؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۲۵.
  10. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۳.
  11. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۲ ص ۷۸
  12. ارشاد، مفید، ج ۱ ص ۱۸۴، دلائل الصدق، ج ۳ ص ۱۰۹ و منابع فراوان دیگر از شیعه و اهل سنّت.
  13. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۴۵.
  14. البخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۳۱؛ ج۵، ص۱۳۷ به بعد و نیشابوری، صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶.
  15. ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۳۶؛ نیشابوری، صحیح مسلم، ج۵ ص۷۶؛ نسائی، السنن الکبری، ج۳، ص۴۴۳.
  16. سید بن طاووس، الطرایف، ج۲، ص۴۳۳؛ علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۳۳۳.
  17. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۸۵.
  18. البخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۳۱، ج۵، ص۱۳۷، ج۷، ص۹، ج۸، ص۱۶۱؛ ج۱، ص۳۷ به بعد.
  19. نیشابوری، صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶ (۲ حدیث) و همان، ص۷۵ به بعد.
  20. ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۳۶؛ ج۱، ص۳۲۴ به بعد؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۸.
  21. العینی، عمدة القاری، ج۱۴، ص۲۹۸؛ الندوی، شرح مسلم، ج۱۱، ص۹۲.
  22. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  23. نیشابوری، صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۳۶؛ البخاری، صحیح بخاری، ج۵ ص۱۳۷.
  24. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۴-۲۹۵.
  25. « قُومُوا عَنِّي وَ لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ»؛البخاری، صحیح بخاری، ج۱، ص۳۷؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱۴، ص۴۴۷.
  26. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۵.