عصمت پیامبر خاتم در قرآن

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

ذکر ﴿أُولِي الْأَمْرِ در کنار ﴿الرَّسُولَ در آیه شریفه، بر لزوم اطاعت از اولی‌الامر دلالت دارد و این اطاعت، از همان سنخ و میزان اطاعت از رسول (ص) است که هر دو جهت ولایت و حکومت را در بر دارد؛ یعنی هم از جهت شرعی و هم اجتماعی. در حقیقت اطاعت از رسول (ص) و اولی‌الامر، همگی از نوع اطاعت از معصوم است.

همان‌طور که در مورد عصمت پیامبر (ص) بیان گردید، در اینجا هم باید گفت که لازمه اطاعت مطلق از اولی‌الامر، عصمت ایشان است؛ به این دلیل که:

  1. امر ﴿أَطِيعُوا به صورت مطلق است؛
  2. امر به اطاعت از رسول (ص) مطلق است و تخصیص بردار نیست: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱]. ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۲]. به همین دلیل، هرنوع نافرمانی از دستور پیامبر (ص)، عیناً نافرمانی از خداوند تلقی می‌شود: ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ[۳].
  3. ﴿أُولِي الْأَمْرِ در آیه مورد استدلال (۵۹ سوره نساء) به ﴿الرَّسُولَ عطف شده. در نتیجه، امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط رسول (ص) عیناً درباره اولی‌الامر نیز وارد است.
  4. اگر ﴿أُولِي الْأَمْرِ غیرمعصوم باشند و احتمال گناه و یا خطا در آنان برود، خداوند امر به گناه و یا پیروی از خطاکار نموده است.
  5. خداوند هرگز به فساد و فحشا امر نمی‌کند: ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۴]. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۵].

بنابراین، هر عصمتی برای رسول خدا (ص) ثابت شود عیناً برای اولی‌الامر هم ثابت است؛ زیرا در غیر این صورت، اولاً امر به اطاعت مطلق از کسی که معصوم نیست، امر به فساد و فحشاء است؛ و ثانیاً امر به اطاعت از شیطان است؛ زیرا شیطان امر به فساد و فحشاء می‌کند: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۶].

در حالی که خداوند دائماً ما را به مخالفت با شیطان فراخوانده است: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۷]. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۸]. نتیجه آنکه: عصمت اولی‌الامر عین همان عصمت رسول اکرم (ص) است و هر دو معصوم به عصمت الهی هستند.

عصمت رسول (ص)، عصمت از گناه، نسیان و اشتباه است؛ تا محتوای شریعت و فرامین الهی بدون هرگونه کاستی به مردم ابلاغ و در منصه اجرا تحقق پذیرد. به همین ترتیب، از آنجا که اولی‌الامر نیز نازل منزله رسول (ص)، و مبین احکام و مجری آن در نظام اجتماعی و حکومتی هستند، و در نتیجه فعل و قول و تقریرشان حجت است، می‌باید معصوم از گناه و خطا و نسیان در هر سه جهت باشند[۹].

فخر رازی (علی‌رغم نپذیرفتن اصل امامت)، از آیه فوق، عصمت اولی‌الامر را استنباط می‌کند و می‌گوید: «خداوند امر به اطاعت از اولی‌الامر کرده و کسی که خداوند به اطاعت او امر می‌کند، ناگزیر معصوم از خطا است»[۱۰].[۱۱]

أمر؛ به معنای عالم امر

همه آنچه تاکنون گفته شد، بنابراین فرض بود که کلمه ﴿الْأَمْرِ در عبارت ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ که به معنای فرمان، و ﴿أُولِي الْأَمْرِ به معنای صاحب فرمان و زعامت بر مردم باشد. اما اگر ﴿الْأَمْرِ به معنای «عالم امر» باشد، ﴿أُولِي الْأَمْرِ به معنای اطاعت از خدا و رسول (ص) باز می‌گردد و استدلال به این آیه در سیاق استدلال به آیات خلافت و امامت خواهد بود.

توضیح آنکه: اگر اصل در معنای امر، فرمان باشد، امتثال امر الهی، گاه نیازمند ماده و مدت است؛ مثل عالم دنیا که اگر در نظام تکوین موجودی بخواهد خلق شود و امر (کن وجودی) پروردگار به او تعلق گیرد، در طول مدت خلقت او صورت می‌گیرد. گاهی نیز امر الهی در عالم ارواح و مجردات صورت می‌گیرد که ماده ندارد و در نتیجه، امتثال امر الهی لحظه‌ای است و زمان‌بردار نیست. عالم اول را اصطلاحاً «عالم خلق» و دومی را «عالم امر» می‌نامند.

برای روشن‌تر شدن مطلب، به آیاتی که خداوند در آن حقیقت روح و عوالم مجرده را بیان می‌فرماید مراجعه می‌کنیم. مثلاً خداوند در پاسخ به سؤال ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ[۱۲] می‌فرماید: ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي[۱۳] در این آیه شریفه، حرف جر ﴿مِنْ، بیانیه است که حقیقت جنس را معنا می‌کند. همچنان که این کلمه در آیات مشابه دیگر نیز مین بیانیه است؛ مانند: ﴿يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ[۱۴]، ﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ[۱۵]، ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۱۶].

در همه این آیات، کلمه ﴿مِنْ می‌فهماند که روح از جنس و سنخ امر الهی است. سپس خداوند در ادامه آیه، معنای امر را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۷].

از این آیه چنین برداشت می‌شود که: امر او عبارت از کلمه «کن» وجودی است، که به واسطه آن، موجودات پا به عرصه هستی می‌گذارند. و چون بلافاصله بعد از کلمه ﴿كُنْ فرمود: ﴿فَيَكُونُ، پس امر الهی همان عالمی است که به مجرد فرمان ﴿كُنْ الهی، امتثال امر می‌کند و از عدم به وجود می‌آید و چنین وصفی متعلق به عالم ملکوت و مجردات است؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۸].

خداوند در این آیه شریفه، امر خویش را بعد از آنکه یگانه معرفی نموده، به چشم برهم زدنی تشبیه کرده، که منظور از آن، نفی تدریجی بودن است. خداوند از سوی دیگر می‌فرماید: ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ[۱۹].

پس امر الهی، عبارت است از وجود هر موجود، از جهتی که مستند به خدای تعالی است و به جهت ایجادی او باز می‌گردد، و خلق، عبارت است از وجود همان موجود از جهتی که به جهت وجودی و خلقی او باز می‌گردد. ﴿سُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۰]. بر این اساس، عالم امر، ملکوت اشیاء و اداره کننده عالم خلق است؛ چنان که روح انسانی اداره کننده بدن اوست و این دو در عین حال از یکدیگر جدا نیستند و دومی باطن اولی است.

نتیجه آنکه: امر الهی در هر چیز، از ملکوت آن است. و از آنجا که ملکوت مبالغه در مُلک است، همان طور که برای هر موجودی جهت ملکی و خلقی وجود دارد، جهتی ملکوتی و امری نیز موجود است که از آن جهت با خزائن غیب الهی- که مبدأ خلقت عالم است - مرتبط است؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۲۱].

اکنون در توضیح بیان دوم می‌گوییم: ریشه همه براهین عقلی در ضرورت نبوت عامه، به یک مسأله اساسی در شناخت انسان بازمی‌گردد؛ اینکه:

اولاً، انسان موجودی ابدی است و حیات دنیوی انسان تنها بخش کوچکی از سیر بی‌نهایت زندگی او است.

ثانیاً، هرچند زندگی کوتاه دنیوی، سرنوشت‌سازترین بخش از زندگی او است، ولی بخش اصلی حیات انسان، مراحل بعد از زندگی دنیوی است.

ثالثاً، تا زمانی که انسان در دنیاست، خبر از عوالم بعد از خود و زندگی ابدی و حقیقی که در انتظار او است ندارد و ضروری‌ترین و حیاتی‌ترین مسأله برای او، یافتن مخبری است که از جزئیات عوالم غیب خبر آورد. خداوند در قرآن، انبیاء (ع) را «مُنذِر» نامیده است. اصل در معنای منذر به کسی اطلاق می‌شود که در کاروان‌ها یا سپاه، چند منزل جلوتر می‌رفت و اخبار مسیر را به کاروان گزارش می‌داد؛ گویی وی عواقب منازل بعد را هشدار می‌داد[۲۲]. انبیاء و اولیاء (ع) نیز منذرین بشر نسبت به عقبات سیر خود در عوالم بعد از مرگ هستند.

بدیهی است و عقل حکم می‌کند که انسان سر تسلیم در برابر کسانی فرود آورد که از عوالم غیب آگاهی دارند و او را از خطرات آینده‌ای که پیش رو دارد آگاه می‌سازند و از نعمت‌هایی که می‌تواند به سادگی کسب کند و حیات طیبه‌ای را برای او فراهم کند باخبرگردانند.

تعیین این افراد با انتخاب انسان‌ها نیست؛ زیرا کسی که خود جاهل وکور نسبت به عالم غیب و عالم امر و اخبار آن است، چگونه می‌تواند کسی را که آگاه و بینا نسبت به آن عوالم است تشخیص دهد. بدیهی است که معرفی چنین شخصیتی باید منحصراً از سوی پروردگار-که خود صاحب و محیط بر همه عوالم امر وخلق است - باشد. به این ترتیب، اولی الامر بالاصالة وحقیقی، ذات باری تعالی است؛ در مرتبه بعد، «اولی الامر» کسانی هستند که خداوند اجازه ورود به عالم امر و اشراف واطلاع بر اخبار آن عالم را به آنها داده است.

با این بیان، آیه ۵۹ سوره نساء ارشاد به حکمی عقل می‌نماید که: «ای مؤمنین، برای تشخیص فلاح از گناه، به اولی الامر و صاحبان علم غیب و آگاهان از اسرار بعد از مرگ مراجعه کنید و در منازعات اجتماعی نیز که ریشه آن تشخیص صلاح بیشتر و راه خیر برای آخرت است، به کسی که اشراف به عقبات بعد از مرگ دارد مراجعه کنید؛ چنین فردی اولی‌الامر است که یا به صورت نبی و رسول ظاهر می‌شود و یا وصی معصومی که نازل منزله رسول در میان شما است».[۲۳]

محصور بودن مصداق اولی‌الامر در امامان معصوم (ع)

از استدلال‌های بیان شده، دو نتیجه مهم حاصل می‌گردد که بر اساس آن می‌توان دامنه اولی‌الامر را از لحاظ مصداقی استنباط نمود:

اولاً، هم رتبه بودن اولی الامر با خدا و رسول (ص) در وجوب اطاعت؛

ثانیاً، اثبات عصمت اولی‌الامر در ردیف عصمت رسول خدا (ص).

دو استدلال ذکر شده، اطاعت مطلق از اولی‌الامر را نتیجه می‌دهد. با توجه به اینکه در خلفای بعد از رسول اکرم (ص) مصداقی به عنوان «اولی الامر معصوم» یافت نمی‌کنیم، به مدد روایات شیعه و سنی، الزاماً فقط ائمه دوازده‌گانه اطهار (ع) به عنوان مصادیق تام و تمام «اولی الامر» به اثبات می‌رسند.[۲۴]

شکل منطقی برهان

در طی برهان روشن شد که فرامین خدا و رسولش (ص) به طور مطلق واجب‌الاتباع هستند و کسی که واجب‌الاتباع است، عقلاً باید معصوم به عصمت الهی باشد؛ و الا لازم می‌آید که خداوند امر به گناه و فحشاء نماید؛ در حالی که این امر محال است. با توجه به آنکه در آیه شریفه، امر به اطاعت مطلق از اولی‌الامر معطوف به اطاعت مطلق از خدا و رسول (ص) گردیده است، می‌توانیم علم و سایر کمالات الهی امام را طی قیاسات زیر تبیین نماییم:

بیان اول: اثبات عصمت اولی‌الامر

اولاً، اولی‌الامر به حسب آیه، مطلقاً واجب‌الاتباع هستند.

ثانیاً، کسی که مطلقاً واجب‌الاتباع است، معصوم است.

نتیجه آنکه: اولی‌الامر معصوم به عصمت الهی است.

بیان دوم: اثبات تنصیص الهی اولی‌الامر

با استفاده از نتیجه قیاس اول، قیاس دیگری را تشکیل داده و می‌گوییم:

اولاً، اولی‌الامر، معصوم به عصمت الهی است (چون واجب‌الاتباع است).

ثانیاً، معصوم به عصمت الهی را تنها خداوند تعیین می‌کند.

نتیجه آنکه: اولی‌الامر باید منحصراً منصوب به نصب الهی باشد و مانند رسول خدا (ص) از طرف پروردگار معین و به مردم معرفی شود. در میان صحابی بعد از پیامبر، تنها امیرالمؤمنین (ع) و سپس امامان از فرزندان ایشان (ع) مصداق چنین امری بوده‌اند.

از استدلال‌های بیان شده، نتایج زیر حاصل می‌گردد:

  1. اطاعت از رسول (ص) به طور مطلق است؛ یعنی آنچه رسول (ص) فرمود، کلام حق و صواب است؛ لذا اطاعت از رسول (ص)، عین اطاعت از پروردگار است: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۵]. ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۲۶]. در نتیجه، اطاعت از امام نیز مانند اطاعت از رسول خدا (ص) مطلق است و هر دو گروه اوامر ارشادی و مولوی آنان را در بر می‌گیرد و مانند اطاعت از اوامر خداوند است.
  2. ملاک در صواب یا گناه بودن در اوامر و نواهی مولوی، بیان رسول (ص) است نه عقل؛ لذا معنا ندارد که اطلاق اطاعت از رسول را به اطاعت درصواب مقید کنیم و گناه را از آن استثنا نماییم؛ زیرا قاعده لطف اقتضا می‌کند که اطاعت از حجج الهی (ع) عقلاً و اصالتاً امر ممدوحی باشد نه به واسطه آنکه عقل حکم به صواب بودن آن می‌کند امر پسندیده‌ای باشد، چنان که آیه شریفه نیز اشعار به این مطلب دارد و امر مطلق به اطاعت از رسول خدا (ص)، بیانگر صواب ذاتی اطاعت از رسول (ص) است و سلب ذاتی از شیء محال است. پس صواب یعنی اطاعت بی‌چون و چرا از رسول (ص) که همان اطاعت از حق است و گناه یعنی عصیان رسول (ص) که عین عصیان حق است؛ جزئاً یا کلاً: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۲۷].
  3. در آیه ۵۹ سوره نساء، اطاعت از اولی‌الامر با همان اطلاق و به همان شدت و در سیاق اطاعت از رسول (ص) وارد شده؛ پس اطاعت از اولی‌الامر نیز مطلق است و ملاک در صواب بودن یک فعل، اطاعت بی‌قید و شرط از فرامین اولی الامر است.

نتیجه آنکه اگر اولی‌الامر معصوم نباشند، اطاعت از ایشان مطابق با اطاعت از خدا و رسول (ص) نخواهد بود؛ در حالی که امر به اطاعت از آنها در سیاق امر به اطاعت از رسول (ص) به طور مطلق است. پس اولی‌الامر باید معصوم من عندالله و در رتبه رسول خدا (ص) به لحاظ علوم الهی باشند.

نکته قابل توجه آنکه چنانچه «أمر» در اولی الامر به معنای «عالم امر» باشد، در این صورت اولی‌الامر به معنای صاحبان چنین مقامی خواهد بود. در این صورت نیز تفاوتی اساسی در استدلال به آیه به وجود نخواهد آمد.[۲۸]

عدم تنافی آیه نخست سوره تحریم با عصمت پیامبر

یکی از آیاتی که منکران عصمت پیامبر در مقام ابلاغ وحی، به آن تمسّک کرده‌اند، آیه نخست سوره تحریم است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۹].

سخن این گروه، آن است که با توجه به این آیه، نمی‌توان گفت که پیامبر در مقام تبلیغ، معصوم از هر گونه خطا و اشتباهی بوده است؛ زیرا در اینجا خداوند خبر از دخالت پیامبر در احکام الهی می‌دهد: بدین نحو که آن حضرت برخی از احکامی را که خداوند حلال فرموده است، حرام می‌کند؛ آن هم نه از سرِ خطا و اشتباه، بلکه از روی عمد.

نقد و بررسی: برای دفع این شبهه، لازم است نخست نظری به شأن نزول آیه بیندازیم. درباره شأن نزول این آیه و ارتباط آن با آیات بعد، اختلافات فراوانی وجود دارد. ما برای رعایت اختصار، تنها به دو جریانی که عمدتاً در شأن نزول آیه ذکر کرده‌اند، اشاره کرده، ارتباط آن را با مسأله عصمت مورد بررسی قرار می‌دهیم.

  1. پیامبر اکرم (ص) گاه که نزدِ یکی از همسرانش به نام زینب[۳۰] می‌رفت، وی از فرط علاقه به پیامبر (ص) و تمایل به حضور بیشتر ایشان، حضرت را لحظاتی در خانه نگه می‌داشت و از عسلی که تهیه کرده بود برای ایشان می‌آورد تا تناول نمایند. این جریان بر عایشه و حفصه – دو تن دیگر از همسران پیامبر – گران آمد. از این رو نقشه‌ای کشیدند تا پیامبر را از این عمل باز دارند. لذا با فشار و تهدید، همه همسران پیامبر را متقاعد ساختند که هر گاه پیامبر نزد آنها آمد، بینی خود را گرفته و این گونه وانمود نمایند که بوی دهان پیامبر آزارشان می‌دهد؛ تا با سوء استفاده از اهمیتی که نبی اکرم (ص) به معطر بودن خویش می‌دادند، از رفت و آمد ایشان به اطاق زینب بکاهند. بعد از آن هر گاه که پیامبر (ص) به نزد هر کدام از همسرانش می‌رفت با این سؤال مواجه می‌شد که چرا "مغافیر"[۳۱] خورده‌اند. پیامبر، علت این بوی نامناسب را از عسلی دانستند که در نزد زینب تناول کرده بودند؛ با این احتمال که زنبورهایی که عسل مورد نظر از آنها به دست آمده است از گیاهان بدبویی همچون مغافیر تغذیه کرده‌اند. از این روی، تناول عسل را در نزد زینب بر خویش حرام کردند[۳۲].
  2. پیامبر اکرم (ص) کنیزی داشت به نام ماریه قبطه که گاه نزد او می‌رفت؛ ولی عایشه و حفصه از روی حسادت، این رفت و آمد را نمی‌پسندیدند و هنگامی که رسول خدا (ص) را با ماریه می‌دیدند، ناراحت می‌شدند. یک روز دیدند پیامبر از فرط خستگی سرش را در دامان ماریه گذاشته و خوابش برده است. این صحنه برای آنان بسیار گران آمد و از آن پس پیامبر را به شدت مورد آزار و اذیت قرار دادند. حضرت برای تسکین خاطر همسران خود، سوگند یاد نمود که دیگر نزد ماریه نرود؛ یعنی نزدیکی با او را بر خویش حرام نمود[۳۳].

این دو جریان را، مفسران و مورخان اهل سنت و شیعه، در ذیل آیه مورد بحث، با عبارات بسیار گوناگون و بعضاً متضاد، ذکر کرده‌اند. هر چند به نظر می‌رسد داستان خیلی عمیق‌تر و پیچیده‌تر از این مسایل باشد؛ سیری سطحی در آیات سوره تحریم این حقیقت را آشکار می‌سازد که برخی از همسران پیامبر، قصد توطئه خطرناکی را علیه حضرت داشتند که خداوند آن را افشا کرده، پیامبر خویش را محافظت نمود[۳۴].

به هر حال، شأن نزول آیه شریفه مورد نظر هر چه باشد- چه دو قصه یاد شده و یا مسایل دیگری که برخی به خاطر حفظ شأن و منزلت همسران پیامبر، از ذکر آنها خودداری کرده‌اند- در آیات مورد نظر قراین به صراحت دلالت می‌کنند بر اینکه منظور از تحریم حلال توسط پیامبر، دخالت در امر تشریع نبوده است.

برای توضیح بیشتر، باید گفت که تحریم عملی که خداوند آن را حلال نموده، به دو صورت ممکن است[۳۵]:

اول: در عین حال که بنا به فرض، حکم و قانونی الهی در مورد عملی خاص، حلیّت و اباحه است، شخصی به حرمت آن اعتقاد داشته باشد و حکم خداوند را در آن زمینه نپذیرفته، بر خلاف آن رأی دهد. بی‌شک، این کار، شرک در ربوبیت تشریعی محسوب شده، موجب کفر می‌گردد.

دوم: تحریم حلال می‌تواند به این معنا باشد که شخصی، عملی را که حلال و مباح است، با سببی شرعی همچون قسم، بر خویش حرام کند. یعنی یا به طور مطلق و یا در شرایطی خاص، خود را ملزم به اجتناب از آن نماید؛ بدون اینکه اعتقاد به حرمت واقعی آن داشته باشد.

چنین عملی هرگز دخالت در امر شریعت محسوب نمی‌شود. حتی، بر اساس میزان اهمیت و رجحان انگیزه آن، می‌تواند از حسن و مطلوبیت نیز برخوردار باشد. گویا مثل پیامبر (ص) بر اساس آنچه از شأن نزول آیه دریافت می‌شود، امر مباحی (مثل خوردن عسل و یا نزدیکی با کنیز) را به طریق سوگند بر خویش تحریم نمود. این عمل نه تنها حرام نیست، بلکه ترک اولی نیز محسوب نمی‌شود.

ممکن است گفته شود، با توجه به مطالب مذکور، پس چرا خداوند با بیانی عتاب آلود پیامبر را مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: "چرا کاری را که خداوند حلال کرده، حرام می‌نمایی؟"

در پاسخ باید گفت که چنین خطایی در واقع، مدح شبیه به ذم است؛ یعنی سخن خداوند آن است که: پیامبر! تو چقدر دلسوز و مهربانی و و چقدر بر همسرانت شفقت می‌ورزی و سعی می‌کنی رضایت خاطر آنها را- هر چند با تحمل سختی و مشقت بر خود فراهم سازی؟[۳۶]. در حقیقت، این آیه، مدح پیامبر است و مذمّت کسانی که این مشکلات را بر او تحمیل می‌کنند.

سپس، خداوند در آیات بعد، برای رعایت حال پیامبر، به او فرمان می‌دهد که قسم خویش را نقض کند، تا لازم نباشد برای آسایش همسرانش، خود را در مضیقه قرار دهد. از بعضی روایات استفاده می‌شود که حضرت، بعد از نزول آیه ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ...[۳۷] برده‌ای را به عنوان کفاره قسم آزاد نمود و آن‌چه را از طریق قسم بر خود حرام کرده بود، حلال نمود[۳۸].[۳۹]

ادله عصمت پیامبر

جدا از دلیل عقلی در اثبات عصمت که بدون آن جایگاه نبوت شکل نمی‌گیرد، در آیات بسیاری خداوند پیامبر اسلام (ص) را از هرگونه اشتباه و گناه و سهو و خطا مصون داشته است. این عصمت در معانی مختلفی دلالت می‌کند که مهم‌ترین آن عصمت دریافت وحی و ابلاغ آن است:

  1. ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۴۰].
  2. ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۴۱].

نکته: خداوند می‌فرماید: سوگند به ستاره هنگامی که افول می‌کند ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى که هرگز دوست و همراه شما - که در میان شما زندگی می‌کند – محمّد (ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى او همیشه در مسیر حق گام برمی‌دارد، و در گفتار و کردارش کم‌ترین انحرافی نیست. آن‌چه می‌گوید از سوی خداست، می‌افزاید: و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى آن‌چه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى از این آیه عصمت پیامبر در گرفتن وحی و ابلاغ آن استفاده می‌شود هر چند بعضی مفسرین گفته‌اند این آیات سوره نجم با صراحت تمام می‌گوید: او از خودش چیزی نمی‌گوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است.

از سوی دیگر، بررسی آیات قرآن نیز گواهی می‌دهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد - تا چه رسد به انسان درس نخوانده‌ای که در محیطی مملو از جهل و خرافات پرورش یافته - قادر نیست سخنانی چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرن‌ها الهام‌بخش مغزهای متفکر جهان است، و می‌تواند پایه‌ای برای ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد. ضمناً این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر (ص) را نیز شامل می‌شود چرا که این آیه با صراحت می‌گوید: او از روی هوی سخن نمی‌گوید هر چه می‌گوید وحی است. حدیث جالب زیر شاهد دیگری بر این مدعاست. "سیوطی" که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر در المنثور چنین نقل می‌کند: روزی رسول خدا (ص) دستور داد درهای خانه‌هایی که به داخل مسجد پیامبر (ص) گشوده می‌شد جز در خانه علی (ع) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که حمزه عموی پیغمبر (ص) از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابوبکر و عمر و عباس را بستی، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردی‌؟ و او را بر دیگران ترجیح دادی؟ هنگامی که پیامبر (ص) متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بی‌نظیری در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد. سپس افزود: ای مردم! من شخصاً درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و علی را ساکن ننمودم آن‌چه بود وحی الهی و فرمان خدا بود سپس این آیات را تلاوت کرد: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى[۴۲]، ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۴۳] این حدیث که بیان‌گر مقام والای امیر مؤمنان علی (ع) در میان تمام امت اسلامی بعد از شخص پیامبر است، نشان می‌دهد که نه تنها گفته‌های پیامبر (ص) بر طبق وحی است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است[۴۴]. البته برخی از مفسران معاصر شیعه نظر دیگری دارند و این آیه را تنها ناظر به وحی قرآنی می‌دانند[۴۵].

  1. ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ[۴۶].
  2. ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۴۷].

نکته: در این آیه خداوند عصمت پیامبر را در دریافت و ابلاغ پیام وحی این‌گونه مطرح می‌کند: و هنگامی که آیه‌ای برای آنها نیاوری و در نزول وحی تأخیری افتد می‌گویند پس این آیات چه شد؟ چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمی‌کنی؟ مگر همه اینها وحی آسمانی است‌؟ ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا[۴۸] اما به آنها بگو من تنها از آن‌چه به سویم وحی می‌شود پیروی می‌کنم، و جز آن‌چه خدا نازل می‌کند، چیزی نمی‌گویم ﴿قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي[۴۹] این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیداری و بینایی از طرف پروردگار است، که به هر انسان آماده‌ای دید و روشنایی و نور می‌دهد از این جمله به خوبی استفاده می‌شود که پیامبر (ص) هر چه داشت و هر چه کرد از وحی آسمانی سر چشمه گرفته بود، و آن‌گونه که بعضی پنداشته‌اند به اجتهاد خود عمل نمی‌کرد و نه به قیاس و نه به غیر آن، بلکه برنامه او در امور دینی تنها پیروی از وحی بود.

  1. ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۵۰].
  2. ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى[۵۱].
  3. ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۵۲].
  4. ﴿قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۵۳].

نتیجه: در آیات فوق این محورها پیرامون عصمت پیامبر و دلائل آن مطرح گردیده است:

  1. خداوند به توصیف مهم و گویایی در باره عظمت این کتاب آسمانی پرداخته، می‌گوید: هیچ‌گونه باطلی، نه از پیش رو، نه از پشت سر، به سراغ قرآن نمی‌آید ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ[۵۴] یعنی؛ نه تناقضی در مفاهیم آن است. نه کسی می‌تواند حقایق آن را ابطال کند، و نه در آینده منسوخ می‌گردد. نه در معارف و قوانین و اندرزها و خبرهایش خلافی وجود دارد و نه خلافی بعداً کشف می‌شود. نه آیه و حتی کلمه‌ای از آن کم شده، و نه چیزی بر آن افزون می‌شود، و به تعبیر دیگر دست تحریف‌کنندگان از دامان بلندش کوتاه بوده و هست. چرا که از سوی خداوند حکیم و حمید نازل شده است ﴿تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۵۵] خداوندی که افعالش روی حکمت و در نهایت کمال و درستی است و لذا شایسته هر گونه حمد و ستایش می‌باشد. و از این آیه عصمت پیامبر در ابلاغ پیام وحی استفاده می‌شود؛
  2. در مقابل درخواست‌های نامعقول و بهانه‌جویی‌های مخالفان دعوت توحیدی پیامبر، در سه آیه بر متابعت و پیروی از وحی تأکید می‌کند ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۵۶] و این خود دلیل آن است که رسول گرامی اسلام نه از هواها و تمایلات نفسانی مشرکان پیروی نمی‌کند و از این که خود تحت تأثیر تمایلات و هواهای نفسانی خویش حرکتی بکند و آیه‌ای نازل کند و یا معجزه‌ای خارق‌العاده انجا م دهد از طرف خداوند معصوم و مصون است؛
  3. پس از این که در آیه ۲۳ شوری در زمینه رسالت و اجر رسالت، مودت ذی القربی و اهل بیت مطرح می‌شود ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۵۷]. در آیه ۲۴ این نکته مورد تأکید خداوند قرار می‌گیرد و می‌فرماید: آنها - مخالفان دعوت مشرکان و منافقان - این وحی الهی را پذیرا نمی‌شوند بلکه می‌گویند: او بر خدا دروغ و افترا بسته، و اینها زاییده فکر خود او است که به خدا نسبت می‌دهد ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا[۵۸] در حالی که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر می‌نهد و قدرت اظهار این آیات را از تو می‌گیرد ﴿فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ[۵۹] این در حقیقت اشاره به دو پیام است که از این قسمت آیه دریافت می‌شود یک) استدلال منطقی معروفی است که اگر کسی دعوی نبوت کند و معجزات و آیات بینات بر دست و زبان او ظاهر شود، و مورد حمایت و نصرت الهی قرار گیرد، اما او بر خدا دروغ بندد حکمت خداوند ایجاب می‌کند که آن معجزات و حمایتش را از او بگیرد، و رسوایش سازد، همان‌گونه که در آیه ۴۴ تا ۴۶ سوره حاقه آمده است ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۶۰] هر گاه او دروغی بر ما ببندد ما او را با قوت و قدرت می‌گیریم، و مجازات می‌کنیم، و رگ قلب او را می‌بریم.

عصمت پیامبر و اینکه خداوند ساحت پیامبر برگزیده خودش را منزه می‌داند که تحت تأثیر هواهای نفسانی و عواطف خویشاوندی در امر دریافت وحی و ابلاغ آن و تبلیغ رسالت الهی حرکتی انجام دهد. این نکته نیز قابل توجه است که یکی از نسبت‌های ناروا که مشرکان و کفار به پیغمبر گرامی اسلام (ص) می‌دادند این بود که او اجر رسالت خود را مودت خویشاوندانش شمرده، و این را بر خدا دروغ بسته است (به تناسب آیه ۲۳ شوری) و آیه فوق (۲۴) این نسبت را نیز نفی می‌کند ولی با این حال مفهوم آیه منحصر در این معنی نیست، زیرا طبق آیات دیگر قرآن دشمنان پیامبر (ص) این تهمت را درباره کل قرآن و وحی به ساحت قدس پیامبر (ص) می‌بستند[۶۱].

عصمت از طریق شاهد بودن نبی

یکی از دلایل عصمت پیامبر در قرآن حضور و شهود پیامبر بر مردم است. این معنا به این دلیل دلالت بر عصمت دارد که شاهد الگوی جامعه است و الگو نمی‌تواند گناهکار و خطاکار باشد، و الا نمی‌تواند شاهد باشد. چنان‌که در برخی از آیات خداوند پیامبر (ص) را به عنوان شهید و شاهد بر این امّت معرفی کرده، امتی که خود بر امت گذشته شاهد بوده است: و چون این امت وسط و عدل است، لذا هر دو طرف افراط و تفریط باید با آن سنجش شود، پس به همین دلیل شهید بر سایر مردم هم که در دو طرف قرار دارند.

  1. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۶۲]. * نکته: "و همچنین مسلمانان را به آیین اسلام هدایت کردیم و به اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید چنان‌که پیامبر را گواه شما کردیم. و چون رسول اسلام (ص) مثل اعلای این امت است، لذا او شهید و معصوم بر امت است، و افراد امت باید کارهای خود را با او بسنجند، و او میزانی است که حال آحاد و تک تک امت با آن وزن می‌شود، و امت میزانی است که حال سایر امت‌ها با آن وزن می‌شود. اگر مبرای از خطا نباشد، نمی‌تواند میزان و مثل اعلا باشد و مردم کارهای خود را با او بسنجند".
  2. ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا[۶۳].
  3. ﴿وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۶۴]
  4. ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۶۵].
  5. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۶۶]
  6. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا[۶۷]. ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا او از یکسو گواه اعمال امت است، چرا که اعمال آنها را می‌بیند و از سوی دیگر شاهد و گواه بر انبیای پیشین است که آنها خود گواه امت خویش بودند و از سوی سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت، الگو و با برنامه‌های سازنده‌، با سوابق درخشان و با عملکرد نیک شاهد و گواه بر حقانیت مکتب، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است[۶۸].

عصمت با توجه به حجت و اسوه بودن پیامبر

  1. ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۶۹].
  2. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۷۰].

نکته: دلیل بر این که این آیه دلالت بر عصمت می‌کند، این است که خداوند می‌فرماید: "تا آن‌که پس از فرستادن این‌همه پیامبران، مردم را بر خدا حجتی نباشد". پیامبران با قول و فعل خود مردم را راهنمای می‌کنند، حال اگر قول آنان خطایی و متخذ از هوا و هوس باشد، یا به خطا امری را که واقع نیست، واقع نما کنند، دیگر حجت خدا بر خلق تمام نشده است. نکته دیگر: در بیان اسوه بودن پیامبر است که می‌فرماید: "همانا برای شما رسول خدا الگوی خوبی است". اگر الگوی خوبی باشد، نباید به گناه آلوده بشود و گرنه نمی‌تواند الگو باشد. الگو آن وقتی اسوه است که مبرای از خطا و عصیان باشد[۷۱].

عصمت به دلیل اسوه بودن و لزوم اطاعت از پیامبر

دلیل عصمت از وجوب اطاعت استفاده می‌شود، زیرا اگر پیامبر هر کاری انجام داد، سیره و روش عملی او حجت است. و پیامبر اگر خطا کند، با وجوب اطاعت سازگار نیست، لذا باید مبرا از خطا باشد. این مسئله شامل آیاتی می‌شود که محبت رسول را محبت خدا دانسته و یا از سوی خدا امر شده که آن‌چه پیامبر بگوید خدا گفته است که با خطا و نسیان و گناه پیامبر ناسازگار می‌شود.

  1. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ[۷۲].
  2. ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[۷۳].
  3. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۷۴].
  4. ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۷۵]
  5. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ[۷۶].
  6. ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[۷۷].
  7. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۷۸].
  8. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۷۹]
  9. ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۸۰]
  10. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[۸۱]

نکته: در این آیات آمده "اطاعت کنید خدا و رسول را". پیروی از رسول با فرض گناه و خطا ناسازگار است. چون در صورت خطا مردم آن را به معنای درست آن می‌گیرند و خود باعث خطاهای بی‌شمار می‌گردد، پس باید پیامبر خطا و گناه نکند تا پیروی از او در کنار پیروی از خدا الزامی باشد. در آیه بعد می‌گوید: "بگو اگر شما خدا را دوست می‌دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد". یا در آیه سوم می‌گوید: "آنچه را که رسول بر شما آورد بگیرید و آن‌چه را که از او نهی کرده دست بردارید". یا باز می‌فرماید: "آنان کسانی بودند که خدا خود آنان را هدایت کرد پس از راه آنان پیروی کن"[۸۲].

عصمت بدلیل برگزیده و منتخب بودن پیامبران (مصطفا و مرتضا و مجتبا بودن)

از مفاهیم مرتبط با عصمت اصطفا، ارتضی و انعم است که خداوند در برگزیدن از میان انسان‌ها و رضایت داشتن و دادن نعمت به آنان یاد کرده است. باید دلیل اصطفا و ارتضی مشخص شود که چه ویژگی را بیان می‌کند.

  1. ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۸۳].
  2. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۸۴].
  3. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا[۸۵].

نکته: از ادله بر عصمت مصطفا و مرتضا و مجتبا و منعم بودن پیامبران خاص متفاوت از نعمت‌های عام است. این سه صفت عالی برای پیامبران نکته مهم اثبات عصمت است؛ زیرا اگر آنان مانند انسان‌های معمولی بودند، دلیل بر انتخاب و رضایت دادن بر القای وحی نبود. به همه مردم وحی می‌شد. این که از میان مردم تنها عده‌ای انتخاب می‌شوند، و به آنان نعمت ویژه داده می‌شود، باید دارای ویژگی خاص برای قبول وحی و ایجاد اعتماد و تأثیرگذاری باشند، لذا می‌فرماید: "همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل‌عمران را بر تمام عالمیان برگزید". همچنین خداوند "دانای نهان است و کسی بر عالم غیب او آگاه نیست، جز پیامبری که از او خشنود باشد، که (در این‌صورت) برای او از پیش‌رو و پشت‌سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیام‌های پروردگار خود را می‌فرستند، (تا بداند که آن رسولان پیام‌های پروردگار خود را رسانیده‌اند) و خدا به آن‌چه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است". همچنین پیامبران مجتبا و برگزیده بودن است: "آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت، از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح بر کشتی سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که آنان را هدایت نمودیم و برگزیدیم و هرگاه آیات خدای رحمان برایشان خوانده می‌شد، سجده‌کنان و گریان بر خاک می‌افتادند"[۸۶].

عصمت به دلیل مطیع فرامین الهی بودن پیامبران

از دیگر ادله عصمت پیامبران، آن دسته از آیاتی است که خدا در اوصاف آنان مطیع و گوش به فرمان بودن را به تعبیرهای مستقیم و یا غیرمستقیم بیان می‌کند.

  1. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۸۷].
  2. ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۸۸].

نکته: "ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن‌که به دستور خداوند از او اطاعت ‌کنند". چنان‌که باز می‌فرماید: و چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند می‌گویند: "قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض کن". بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آن‌چه را که به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم"[۸۹].

هشدارها به پیامبر دلیل بر عصمت

منظور آن دسته از آیاتی است که به پیامبر هشدار داده شده که معنای آن هشدارها و یا حتی توبیخ‌ها این نبوده که پیامبر خلافی انجام داده، بلکه به این معناست که از گناه و یا عمل ناروا و غیر مناسب با شخصیت پیامبر پیشگیری کرده و با هشدار از ارتکاب آن جلوگیری کرده است.

  1. ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا[۹۰].
  2. ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۹۱].
  3. ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۹۲].
  4. ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۹۳].

نکات:

  1. هشدار از این که ﴿وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا پیامبر به نفع خیانتکاران به خصومت برخیزد، نکته‌ای است که در آیه نخست می‌دهد: "ما به سوی تو قرآن را به حق فرستادیم تا به آن‌چه خدا به وحی خود بر تو پدید آرد میان مردم حکم کنی و نباید به نفع خیانتکاران به خصومت بر خیزی"؛
  2. و نیز می‌فرماید: ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ در مقابل یهودیانی و مسیحیانی که تلاش می‌کنند و بسا ممکن است که پیامبر در جهت رضایت آنان گام بردارد، لذا می‌گوید: و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمی‌شوند، مگر از کیش آنان پیروی کنی. بگو: "در حقیقت، تنها هدایتِ خداست که هدایت [واقعی] است". و چنان‌چه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، باز از هوس‌های آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت؛
  3. تفاوت آیه دوم که می‌گفت: ﴿مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ با سوم این است که در آیه سوم می‌گوید اگر از هواهای آنان پیروی کنی: ﴿إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ و اگر هر گونه معجزه‌ای برای اهل کتاب بیاوری [باز] قبله تو را پیروی نمی‌کنند، و تو [نیز] پیرو قبله آنان نیستی، و خود آنان پیرو قبله یکدیگر نیستند، و پس از علمی که تو را [حاصل] آمده، اگر از هوس‌های ایشان پیروی کنی، در آن صورت جدّاً از ستمکاران خواهی بود؛
  4. عنایت خاص و حفظ و نگهداری خدا، عامل عصمت و مصونیت از انحراف پیامبر: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا زیرا در این آیه به طوری که از سیاق بر می‌آید ﴿ثَبَّتْنَاكَ به معنای عصمت و حفظ الهی است و اگر جواب لولا را خود رکون قرار نداده و نفرمود “ترکن” بلکه نزدیک شدن به رکون را قرار داده و فرمود: ﴿لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ برای این بوده که با در نظر داشتن اینکه رکون به معنای کم‌ترین میل است، دلالت می‌کند بر اینکه رسول خدا (ص) میل به کفار که نکرد، سهل است؛ بلکه نزدیک به میل آنان هم نشد، و اینکه فرمود ﴿إِلَيْهِمْ و در اجابت خواسته‌های آنان رکون را به مشرکین نسبت داد، تا این معنا را تأکید کند. و معنای آیه این است: اگر ما با عصمت خود تو را پایداری نمی‌دادیم، نزدیک می‌شدی به اینکه به سوی آنان اندکی میل کنی، لکن ما تو را استوار ساختیم، و در نتیجه به آنان کم‌ترین میلی نکردی تا چه رسد به اینکه به آنان پاسخ مثبت بدهی، پس رسول خدا (ص) ایشان را اجابت نکرد و ذره‌ای میل به ایشان هم ننمود و نه نزدیک بود میل کند[۹۴]. نکته این آیه این است که خدا پیشگیری می‌کند، می‌آموزاند و طرح نگرانی می‌کند و به دیگران خبر می‌دهد که پیامبر چنین بود و ما چنین کردیم[۹۵].

آیات نفی گناه از پیامبران

منظور آن دسته از آیاتی است که با همه توبیخ‌ها و هشدارها و تذکرات تربیتی و تعلیمی باز می‌گوید که اراده بر بردن رجس و پلیدی از شما اهل بیت و خانواده است.

  1. ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۹۶].
  2. ﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۹۷].
  3. ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۹۸].
  4. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۹۹].
  5. ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۱۰۰].

نکات:

  1. تعلق اراده الهی مایه عصمت پیامبر و اهل بیت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛
  2. خوف و هراس پیامبر از عذاب الهی، بازدارنده آن حضرت از هرگونه عصیان و نافرمانی: ﴿إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛
  3. مفسرین علم آموخته خداوند را مبنی عصمت می‌دانند. بنابراین پیامبر دارای عصمت در مراحل گوناگون از دریافت وحی و ابلاغ آن گرفته تا در حیات عادی و زندگی روزمره عصمت از معصیت و گناه است، چون اگر چنین عصمتی نداشته باشد، به جایگاه تبلیغ و تأثیر او آسیب می‌رساند. این مسئله شامل عصمت از خطا در امور فردی و اجتماعی نیز می‌گردد؛
  4. از آنجا که در آیه اخیر می‌فرماید: چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیاموخت، و وی آن همه را به انجام رسانید، خدا به او فرمود: "من تو را پیشوای مردم قرار دادم". ابراهیم پرسید: "از دودمانم چطور؟" فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد".

در نتیجه مردم درباره ظلم یعنی ستم بر خود، دیگران و بر خدا، بر چهار دسته‌اند:

  1. کسانی که در طول عمر خود ظالمند؛
  2. کسانی که در طول عمر خود طاهر و منزّه از گناهند؛
  3. کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم ولی در پایان عمر توبه می‌کنند؛
  4. کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از گناه منزهند، ولی در آخر عمر ظالمند. چگونه ممکن است حضرت ابراهیم (ع) برای دسته اول و چهارم از ذریه خود عهد و مقام امامت را طلب کند، تنها قسم دوّم و سوّم باقی می‌ماند و ظالمی که خداوند عهد امامت را از او نفی می‌کند، باید قسم باشد؛ یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است. در نتیجه قسم دوّم باقی می‌ماند، یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و آلودگی پاک بوده است و این بر کسی غیر معصوم منطبق نیست؛
  5. منظور از این علم آن دانشی است که وسیله راهنمایی او و نگهداری او می‌شود. از سوی دیگر این که می‌فرماید: ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ منشأ تمام افعال ارادی و اختیاری انسان صورت‌های علمی است که در وجود انسان نقش می‌بندد؛ که اگر آنها نبود هرگز از انسان فعلی با اختیار صادر نمی‌گشت، زیرا انسان قبل از آن‌که از او فعلی صادر شود آن را در ذهن خود تصور می‌کند، غرض و اهداف را نیز در نظر می‌گیرد؛ آن‌گاه در او شوق به فعل حاصل شده، سپس آن را انجام می‌دهد. هم‌چنین کسی که می‌خواهد فعلی را ترک کند، ابتدا آن را در ذهن خود تصور کرده، غایت آن را ملاحظه می‌کند؛ آن‌گاه آن فعل را ترک می‌کند؛ همانند خوردن سمّ، اتصال با برق. بدین جهت از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که حتمیّت و ضرورت فعل یا ترک با اختیار منافاتی ندارد، زیرا کسی که سمّ را می‌شناسد و عواقب شرب آن را نیز می‌داند، هرگز از آن نمی‌خورد، با آن‌که در خوردنش مختار است. هم‌چنین از آیه استفاده می‌شود که سبب عصمت، علم قطعی به عواقب اخروی معاصی و اخلاق رذیله است. قرآن در آیه‌ای دیگر در داستان یکی دیگر از پیامبران نیز بر این حقیقت تأکید می‌کند که منشأ عصمت علم راسخ و یقینی به عواقب و حقایق امور است: قول حضرت یوسف (ع) می‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ[۱۰۱] چون آیه تصریح دارد به اینکه منشأ میل به گناه و معصیت جهل است. ﴿وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ پس در نتیجه، منشأ عصمت، همان علم است که در مقابل جهل قرار دارد[۱۰۲].[۱۰۳]

منابع

پانویس

  1. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  2. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  3. «و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در می‌آورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۴.
  4. «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  5. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
  6. «شیطان شما را از تنگدستی می‌هراساند و به کار زشت وا می‌دارد و خداوند شما را به آمرزش و بخششی از سوی خویش نوید می‌دهد؛ و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۸.
  7. «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
  8. «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
  9. اساساً در طول تاریخ و تاکنون هیچ‌کس جز چهارده معصوم (ع) مدعی چنین مقام و خصوصیتی نبوده‌اند؛ زیرا دروغ بودن ادعای آنها به سرعت معلوم می‌شده.
  10. برای مطالعه بیشتر درباره مبسوط نظریه فخر رازی و صاحب المنار، ر. ک: تفسیر المیزان و تفسیر تسنیم، ذیل همین آیه شریفه.
  11. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۱۲.
  12. «از تو درباره روح می‌پرسند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  13. «بگو روح از امر پروردگار من است» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  14. «روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  15. «فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو می‌فرستد» سوره نحل، آیه ۲.
  16. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  17. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.
  18. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  19. «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  20. «پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۳.
  21. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  22. لسان العرب، ج۵، ص۲۰۱.
  23. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۱۴-۲۱۸.
  24. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۱۸.
  25. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  26. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  27. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  28. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۳۳.
  29. «ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت حرام می‌داری؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره تحریم، آیه ۱.
  30. در بعضی از نقل‌ها، به جای زینب، نام «سوده» آمده است. ر. ک: روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۷.
  31. صمغی بود که از یکی از درختان حجاز به نام «عُرفط» تراوش می‌کرد و بوی نامناسبی داشت. ر. ک: تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۱.
  32. تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۱-۲۳۲؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۶؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۱-۲۷۲؛ مجمع البیان، ج۹-۱۰، ص۴۷۱.
  33. تفسیر البصائر، ج۴۷، ص۳۹۹-۴۰۱؛ تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۱-۲۳۲؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۷.
  34. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۶۶.
  35. تفسیر فخر رازی، ج۸ ص۲۳۲؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۸؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۳.
  36. تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۲؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۷۲؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۳.
  37. «خداوند، برای شما گشودن سوگندهایتان را (با دادن کفّاره) اجازه داده است» سوره تحریم، آیه ۲.
  38. تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۵.
  39. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۳۳-۱۳۶.
  40. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  41. «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ که همنشین شما گمراه و بیراه نیست و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۱-۵.
  42. «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛» سوره نجم، آیه ۱.
  43. «آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه 4.
  44. برگزیده تفسیر نمونه، ج۴، ص۵۷۷.
  45. ر. ک: المیزان، ذیل آیه.
  46. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
  47. «و چون برای آنان آیه‌ای (دلخواه آنان) نیاورده‌ای می‌گویند: چرا خود آیه‌ای برنگزیدی؟ بگو من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم؛ این (ها) بینش‌هایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  48. «و چون برای آنان آیه‌ای (دلخواه آنان) نیاورده‌ای می‌گویند: چرا خود آیه‌ای برنگزیدی؟» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  49. «می‌گویند: چرا خود آیه‌ای برنگزیدی؟» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  50. «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ می‌هراسم» سوره یونس، آیه ۱۵.
  51. «و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.
  52. «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
  53. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
  54. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  55. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  56. «جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  57. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  58. «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است» سوره شوری، آیه ۲۴.
  59. «اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد» سوره شوری، آیه ۲۴.
  60. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  61. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
  62. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  63. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
  64. «و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
  65. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  66. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  67. «ما به سویتان پیامبری که گواه بر شماست فرستاده‌ایم چنان که به سوی فرعون پیامبری فرستادیم» سوره مزمل، آیه ۱۵.
  68. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
  69. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  70. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  71. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
  72. «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بی‌گمان خداوند کافران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  73. «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲.
  74. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  75. «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیام‌رسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
  76. «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را می‌شنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰.
  77. «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶.
  78. «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  79. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  80. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  81. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
  82. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
  83. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  84. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد * تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
  85. «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل‌اند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده می‌شد سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند» سوره مریم، آیه ۵۸.
  86. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
  87. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  88. «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ می‌هراسم» سوره یونس، آیه ۱۵.
  89. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
  90. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  91. «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافته‌ای از خواسته‌های آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
  92. «و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بی‌گمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۵.
  93. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۴.
  94. ترجمه المیزان، ج۱۳، ص۲۳۸.
  95. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
  96. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  97. «بگو اگر من از (فرمان) پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی سترگ بیم دارم» سوره انعام، آیه ۱۵.
  98. «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  99. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستم‌کاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  100. «و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  101. «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
  102. المیزان، ج۱۱، ص۲۲۲.
  103. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.