شرطة الخمیس در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۲ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

این عنوان از دو واژه ترکیب شده است که از هر یک سخن گفته‌اند:

شُرْطَه: به ضمّ حرف اوّل و سکونِ حرف دوم که جمعِ آن «شُرَط» به ضمِّ حرف اوّل و فتح حرف دوم است؛ مانند غرفه و غُرَف و شُرْطی منسوب به شرطه است. چند اشتقاق و معنا برایش بیان کرده‌اند:

۱. شرطه از «شَرَط» به معنای علامت، گرفته شده، چون نیروهای انتظامی برای خود نشانه‌هایی قرار می‌دادند که به آنها شناخته شوند. از همین معنا «اشراط السّاعه» است؛ یعنی علامت‌های ساعت و قیامت[۱].

مرحوم سید کاظم یزدی، در بحث شرط در مکاسب محرّمه، شرطة الخمیس را از همین معنا گرفته و در تعریف آن می‌نویسد: گروهی از سپاه هستند که پیش از لشکر حرکت می‌کنند، چون آنان خود را با علامت‌هایی مشخص کرده‌اند که به آن شناخته می‌شوند[۲]. به همین سبب برخی در تعریف آن گفته‌اند: گروهی از مردان شجاع که با علامت‌هایی خود را شناسانده‌اند[۳].

۲. گفته‌اند: از شَرَط به فتح که به معنای اموالِ پست، گرفته شده است، چون آنها بین آدم‌های رذل و پست و سفیه می‌روند. مانند دزدها و جنایت کاران و بیشتر با آنها سخن می‌گویند و مرتبط هستند[۴] که نظم اجتماعی را برقرار کنند و مانع جنایت اراذل و اوباش شوند، از این رو به آنان شُرْطَه می‌گویند. درنتیجه: صاحبِ شُرْطَه یعنی کسی که مسئولیت این گروه انتظامی را به عهده می‌گیرد، و صاحب شرطة الخمیس؛ یعنی مسئول شرطة الخمیس.

عینی می‌نویسد: گفته‌اند: صاحب شرطه یعنی بزرگ آنان[۵]. برای اعضای گروه، تعبیرهای دیگری به کار می‌رود. البته قلقشندی می‌نویسد: صاحب الشّرطه در زمان ما به معنای والی است؛ یعنی کسی که جمعی را در اختیار دارد و با آنها امر و نهی می‌کند[۶].

۳. شرطه یعنی آنچه شرط کرده‌ای و شرطه، اول گُردانی است که در جنگ شرکت می‌کنند و به گروهی از یاران کارگزاران گفته می‌شود[۷].

دربارۀ شرطة الخمیس گفته‌اند: از «شَرْط» گرفته شده به معنای الزام به چیزی یا مطلق الزام و تعهد. امام خمینی در بحث شرط بیع، در توضیح معنای لغوی آن، شرطة الخمیس را با توجه به روایات از این ریشه مشتق دانسته. و می‌نویسد: چه بسا که شرط مطلق الزام و تعهد باشد، به جهت آنچه از اصبغ بن نباته نقل شده که از او پرسیده شد: چگونه و برای چه شما، شرطة الخمیس نامیده شده‌اید؟ اصبغ! گفت: ما فداکاری را پذیرفتیم و او پیروزی را برای ما ضمانت کرد[۸].

چون ما برای امام علی(ع) فدا شدن را ضمانت کردیم و پذیرفتیم، او پیروزی را برای ما تضمین کرد. البته ایشان این وجه تسمیه را به جهت مخالفت با آنچه مشهور گفته‌اند، ضعیف میشمارد[۹].

در نقلی، از عبدالله بن مسعود مشابه آن آمده: در فتح قسطنطنیه مسلمانان با هم بر مرگ عهد می‌بستند که برنگردند تا کشته شوند و نتیجه آن شد که جز با پیروزی بر نمی‌گشتند[۱۰].

۴. گفته‌اند: شرطه یعنی برگزیده و منتخب. ازهری می‌نویسد: شرطۀ از هر چیزی، برگزیدۀ آن است و شرطه هم از همین معناست، چون آنان برجسته‌های سپاه هستند[۱۱].

ابن اثیر گوید: شرطۀ سلطان، گروهی از نخبگان وی هستند که بر دیگر سپاهش، مقدّم می‌دارد و شرطه اوّلین گروه از سپاه است که وارد واقعه و جنگ و درگیری می‌شود[۱۲].

۵. ابن ندیم می‌نویسد: در معنای شرطة الخمیس از علی(ع) نقل کرده‌اند که به اعضای شرطة الخمیس فرمود: شرط کنید و متعهد به فداکاری باشید من فقط شرط تعهد می‌نمایم شما به بهشت بروید و من شرط طلا و نقره نمیکنم؛ زیرا پیامبری از پیامبران گذشته به یارانش گفت: شرط (تعهد فداکاری) کنید، به درستی که من شرطی برای شما جز بهشت قرار نمی‌دهم[۱۳].

در منابع شیعی، عین این روایت نقل شده، با این تفاوت که: «پیامبرِ ما درگذشته»[۱۴] این با معنا شرط همسوست. بنا بر روایتی دیگر از حضرت علی(ع)، پیامبر(ص) این گروه را شرطة الخمیس نامیده است[۱۵].

خَمیس: در لغت از «خَمْس» یعنی پنج گرفته شده و خُمْس هم به معنای یک پنجم است؛ یعنی لشکر و سپاه. از آن جهت به جیش و لشکر خمیس می‌‌گفتند که از پنج قسمت تشکیل می‌شد:

  1. مقدّمه
  2. ساقه (پشتیبان)
  3. میمنه (راست)
  4. میسره (چپ)
  5. قلب[۱۶].

ملا صالح می‌افزاید: گفته شده از آن جهت خمیس می‌‌گفتند که غنائم به پنج قسمت تقسیم می‌شد[۱۷]. اما این معنای شرح کافی کمتر مورد توجه است. برخی پنداشته‌اند از آن رو به آنان خمیس گفته‌اند که پنج شنبه‌ها جمع می‌شدند[۱۸].

بنابر آنچه گذشت، شرطة الخمیس نیروهای داوطلبی بودند که پیوسته آمادۀ اجرای فرمان رهبر و پیشوای خود بودند؛ اگر جنگ بود اوّلین گروه پیشگام بودند و چنانچه نیاز به دفاع از منطقه‌ای بود، آماده بودند و اگر فساد و جنایتی رخ می‌داد آمادۀ مقابله با مفسدان بودند و در مأموریت‌های مختلف شرکت می‌کردند؛ مانند نظارت بر بازار، حضور در دادگاه برای نظارت و بررسی کار مجرمان و متهمان، و اجرای احکام شرعی. آنچه برای آنها مهم بود، خشنودی امامشان بود و مزدی جز بهشت نمی‌خواستند، به همین جهت در معرفی آنان گفته‌اند: آنان اصحاب بصیرت و آگاهی بودند[۱۹].[۲۰]

علی(ع) مبتکر شرطة الخمیس

برخی در معرفی شرطة الخمیس گفته‌اند: آن را عرب ایجاد کرده است[۲۱]. بعضی نیز گفته‌اند: در زمان خلفای پیشین بوده؛ به ویژه از وجود آن در زمان عمر یاد می‌کنند. و عسس؛ یعنی شبگردیِ خلیفۀ دوم را دلیل آن گرفته‌اند[۲۲] و تلاش می‌کنند آن را از ابتکارهای امام علی(ع) ندانند. ولی حسن ابراهیم در عین این که عسس را از زمان عمر می‌داند، می‌افزاید: «اوّلین کسی که نظام شبگردی را ایجاد کرد، عمر بود و در عهد علی(ع) نظام شرطه و نیروی انتظامی منظم شد و رئیس آن را صاحب شرطه نامیدند»[۲۳]

واقعیت این است که در زمان خلفای گذشته نیروی انتظامی و گشتِ امنیتیِ شبانه فقط در مواردی خاص بوده، اما از سیره امام علی(ع) استفاده می‌شود که در زمان آن حضرت گروهی منسجم بوده‌اند و افرادی به عنوان عضو شرطة الخمیس معرفی شده‌اند و افرادی نیز فرمانده آنها بودند که در زمان‌های مختلف تعویض می‌شدند.

امیرعلی، نویسندۀ هندی می‌نویسد: ابتدا خدمات و وظایف مربوط به پاسبان به دست عامه انجام می‌گرفت و عمر از اشخاصی است که پاسبان برای شب قرار داد ولی تشکیلات و سازمان منظم شهربانی فقط در خلافت علی(ع) صورت گرفت و او نظام اداری صحیحی به آن داده، ادارۀ پاسبان شهری، که آن را شرطه و رئیس آن را صاحب الشّرطه می‌‌گفته، تشکیل داد[۲۴].

این گزارش‌ها حکایت از واقعیتی تاریخی دارد که از جمع‌بندی نقل‌ها به دست می‌آید و آن اینک: امام علی(ع) مبتکر شرطة الخمیس بوده است.[۲۵]

زمان تشکیل شرطة الخمیس

از گزارش‌هایی چند برمی‌آید که این گروه در آغاز حکومت حضرت امیر هنگام جنگ جمل تشکیل شده است؛ یعنی از همان آغاز این گروه برای فداکاری در راه امام علی(ع) و پاسداری از حکومتش و حفاظت از جان حضرت و برای اجرای دستورهای ایشان بنا شده است.

دو گزارش، این نکته را تأیید می‌کند:

  1. در رجال کشی، رجال برقی و منابع دیگر آمده است: حضرت علی(ع) روز جنگ جمل به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمود: بشارت باد ای فرزند یحیی! به تحقیق که تو و پدرت به حق از اعضای شرطة الخمیس هستید. به تحقیق که رسول خدا(ص) مرا از نام تو و نام پدرت در شرطة الخمیس آگاه کرد و خدا شما را به زبان پیامبرش شرطة الخمیس نامید[۲۶]. برابر این گزارش، این نام را خداوند از طریق پیامبرش برای این گروه برگزید که سابقه و شرافت آنان را می‌رساند و این که نام جمعی را پیامبر با مشخصات آنان برای علی(ع) بیان نموده است. نکتۀ دیگر این که استفاده می‌شود هنگام جنگ جمل این گروه تشکیل شده و به مرور گسترش یافته است.
  2. شیخ مفید پس از نقل خطبۀ حضرت در پایان جنگ جمل برای اهل بصره که حضرت عفوشان کرد، می‌افزاید: ایشان سوار استر خود شد، گروهی از اعضای شرطة الخمیس و مردم دورش جمع شدند[۲۷]. این گزارش هم، نشان از وجود تشکیلات شرطة الخمیس هنگام جنگ جمل و پس از آن دارد.[۲۸]

فرماندهان شرطة الخمیس و نیروی انتظامی حضرت

چند تن، فرمانده شرطة الخمیس معرفی شده‌اند که دو نفرشان معروف‌اند:

  1. اصبغ بن نباته مجاشعی، وی هنگام جنگ صفّین فرمان دهی شرطة الخمیس را به عهده داشت[۲۹]. خلیفة بن خیاط هم در ضمن معرّفی نیروهای انتظامی امام علی(ع)، معقل بن قیس ریاحی و مالک بن حبیب یربوعی را نیروهای انتظامی و شرطه، و اصبغ بن نباته را مسئول شرطة الخمیس برمی شمارد[۳۰].
  2. قیس بن سعد بن عباده، وی نیز فرمانده شرطة الخمیس بود. هنگام اعزام مالک به مصر از همین سِمت او یاد شده است و برای اعزام به منطقۀ سواد عراق و تعقیب شامیان[۳۱]. به نظر می‌رسد پس از انتصاب قیس وی تا پایان عمر حضرت علی(ع)، همین مسئولیت را عهده دار بود[۳۲]. جز زمانی که به آذربایجان رفته است. همچنین بعد از حضرت علی، وی را با دوازده هزار نیروی تحت اختیارش، مسئول شرطة الخمیس در زمان امام حسن(ع)، معرفی کرده‌اند[۳۳].
  3. مالک بن حبیب یربوعی: وی مسئول نیروی انتظامی حضرت بود.
  4. معقل بن قیس ریاحی: او را نیز صاحب شرطۀ حضرت دانسته‌اند.[۳۴]

روایات دربارۀ شرطة الخمیس

دربارۀ گروه شرطة الخمیس تاکنون دو روایت آوردیم؛ یکی از اصبغ که در آن بر فداکاری و قربانی شدن در زمان حضرت تأکید داشت و پاداش آن پیروزی و در حدیثی دیگر تضمین بهشت بود. از روایت مزبور استفاده می‌شود که این گونه ضمانت در عصر پیامبر(ص) نیز مطرح بود و برخی یاران حضرت با تضمین بهشت، جهاد کرده‌اند.

از نقل ابن ندیم برمی‌آید که این سابقه را حضرت دربارۀ پیامبران پیشین بیان فرموده است. و به جای "نبيّنا"؛ «پیامبر ما» تعبیرِ "نبي من الأنبياء فيما مضى"؛ «‌پیامبری از پیامبران، در گذشته» آمده است. در رجال کشی، سه روایت دربارۀ شرطة الخمیس آمده که روایت اوّل، نقل ابن ندیم را تأیید کرده، و اشاره به بنی‌اسرائیل دارد[۳۵]. اکنون به روایاتی دیگر می‌پردازیم:

  1. امام علی(ع) به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمود: «بشارت باد ای فرزند یحیی! به تحقیق که تو و پدرت به حق از اعضای شرطة الخمیس هستید. به تحقیق که رسول خدا مرا از نام تو و پدرت در شرطة الخمیس آگاه کرد و خدا شما را به زبان پیامبرش شرطة الخمیس نامید»[۳۶]. توجه به این نکته ضرور است که در منابع اهل سنّت، نامِ یحیی پدر عبدالله، «نجی» آمده است، به همین جهت مرحوم محمودی که بخش دوران حکومت حضرت را از کتاب فتن بحارالانوار تحقیق کرده، نجی را درست دانسته. علامه مجلسی همین حدیث را چنین آورده: «بشارت باد ای فرزند نجی! تو و پدرت عضو شرطة الخمیس هستید، خداوند شما را در آسمان به این نام خوانده است»[۳۷]؛ باید گفت که روایت عبدالله یا ابن نجی، جزو روایات اصلی این موضوع است.
  2. ابو‌الجارود از یاران امام باقر(ع) گوید: از اصبغ پرسیدم: منزلت این مرد (علی(ع)) در میان شما چگونه بود؟ گفت: «نمی‌دانم چه میگویی جز این که شمشیرهای ما بر گردنهای مان بود (آمادۀ فداکاری بودیم) و به هرکس اشاره می‌کرد، گردن او را میزدیم. و همیشه به ما میفرمود: متعهد باشید، تعهد شما نه به طلا و نقره است، تعهد شما جز به مرگ نیست. به درستی که مردمی قبل از شما از بنی‌اسرائیل بین خود پیمان بستند هیچ یک از آنها نمرد جز این که پیامبر مردمش یا منطقهاش یا خودش بود و شما نیز مانند آنها هستید، جز این که پیامبر نیستید»[۳۸]؛ برابر‌این نقل، عبارت ابن ندیم درست به نظر می‌رسد و حضرت می‌فرماید: این جمع فداکار مانند یک پیامبر به وظایف خود عمل می‌کردند.
  3. بشر بن عمرو همدانی گوید: علی بر ما گذشت و فرمود: درنگ کنید در این شرطة الخمیس. به خدا سوگند کسی پس از اینها به این کار نمیپردازد جز شرطۀ آتش، مگر آنکه مانند اینان عمل نماید[۳۹]؛ در نقل رجال‌ کشّی: به جای «الْبَثُوا»؛ «درنگ کنید»، "اكتتبوا"[۴۰]؛ «در این گردان جمع شَوید» آمده است. برابر نقلِ کشّی: این جمع شعبه و مکانی داشتند که درنگ در آن را لازم می‌شمردند، چون افراد برای انجام وظیفه در مرکز بسیج خود آماده بودند[۴۱].

از گزارش حبابۀ والبیه نیز استفاده می‌شود شرطة الخمیس شعبه‌ای در بازار داشت است، چون وی علی(ع) را از جمع شرطة الخمیس در بازار تا رحبۀ مسجد کوفه تعقیب و با حضرت گفت وگو می‌کند[۴۲]. مجموع روایات نشان می‌دهد که اینان تلاشگرانی بودند که خود را وقف اجرای دستورهای امیرالمؤمنین علی(ع) کرده بودند.[۴۳]

وظایف شرطة‌الخمیس و نیروی انتظامی

وظایف گروه شرطة الخمیس در کتابی ثبت نشده است، ولی از آمدنِ نام‌شان در آثار روایی، مشخص می‌شود که برخی جنبۀ نظامی و بسیاری جنبۀ انتظامی داشته است. اینک به گزارش نمونه‌هایی هشت گانه ا ز حضور آنان در صحنه‌های مختلف می‌پردازیم:

  1. نیروه‌های ویژۀ جنگ: وقتی اصبغ بن نباته در جنگ صفّین به فرمان‌دهی شرطة الخمیس منصوب می‌شود، یعنی او مسئولیت ویژه‌ای برای نبرد با دشمن می‌یابد. این همان گروه نخبه یا اوّلین گردانی است که با دشمن درگیر می‌شود. آنان به منزلۀ پاسدارانی بودندکه در صحنه‌های نبرد با دشمن، پیش گام بودند؛ مانند پاسداران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران. در سخنان حضرت در بارۀ آرایش جنگی و شیوۀ نبرد با دشمن، وظیفۀ شرطة الخمیس پشتیبانی از مقدمۀ سپاه دانسته است: پس هرگاه ارادۀ حمله نمودید، فرمانده مقدمۀ سپاه حمله را بیاغازد؛ پس اگر سست و ناتوان شدند، شرطة الخمیس از آنها حمایت کند.[۴۴] در این سخن شرطة الخمیس همانند گارد ویژه و پاسداران خاص هستند.
  2. مبارزه با متجاوزان: نیروهای فاسدی که معاویه به قلمرو حکومت علی فرستاده بود، حضرتش قیس بن سعد را که مسئول شرطة الخمیس بود برای دفع تجاوز آنها اعزام کرد[۴۵]. به نظر می‌رسد گروهی را که در تعقیب متجاوزان معاویه، فرمان دهی جمعی را به عهده داشتند می‌‌توان عضو شرطة الخمیس یا شرطه نامید.
  3. نظارت بر بازار: از گزارش حبابۀ والبیه استفاده می‌شود که شرطة الخمیس برای نظارت بر بازار همراه علی(ع) حاضر می‌شدند و حضرت توصیه‌های لازم را به بازاریان می‌کرد. حضور آنان برای نظارت و کنترل بازار بوده تا معاملۀ خلاف شرع انجام نگیرد[۴۶].
  4. ضابط قضایی: هنگام قضاوت، از حضور شرطة الخمیس بهره می‌برد. در موردی که شریح به راحتی از ادعای جوانی که پدرش در سفر کشته شده بود گذشت، وقتی حضرت آگاه شد، شرطة الخمیس را خواست و هر یک از هم سفران پدر این جوان را کنار ستونی قرار داد و یکی از نیروها را کنار وی و به بازجویی جداگانه از هریک پرداخت. آنها اقرار کردند که هم سفر خود را کشته و اموالش را بینِ خود تقسیم کرده‌اند![۴۷] بدیهی است که اجرای حدود هم بر عهدۀ این جمع باشد.
  5. مبارزه با فساد: برای مبارزه با فساد و مشکلی که در سواد عراق ایجاد شده بود، حضرت علی(ع) ثعلبة بن یزید را همراه گروهی به آنجا اعزام کرد[۴۸].
  6. مبارزه با شورشیان داخلی: معقل بن قیس عضو شرطۀ حضرت فرمانده جمع تعقیب کنندگان و سرکوب خریت بن راشد بود که در جلد دوم به آن پرداخته‌ایم[۴۹].
  7. حفاظت و پاسداری: به نظر می‌رسد از جمله مأموریت‌های این جمع، نگهبانی و پاسداری بوده است. گاهی اعضای شرطة الخمیس وظیفۀ محافظت از امام علی(ع) را برعهدۀ خود می‌دانستند گرچه حضرت آنان را از این کار باز میداشت. نقل است: روزی علی در مسجد کوفه بود. وقتی شب فرا رسید، مردی سفید پوش از باب الفیل وارد شد. پاسداران و شرطة الخمیس برای حفاظت نزد حضرت آمدند. امام فرمود: چه کار دارید؟ گفتند: دیدیم این مرد به سوی ما آمد، ترسیدیم شما را بکشد. حضرت فرمود:بس کنید؛ بازگردید! خداوند شما را رحمت کند. آیا مرا از اهل زمین حفظ می‌کنید؟ پس چه کسی مرا از ساکنان آسمان حفظ کند[۵۰] این گزارش نشان می‌دهد که اعضای شرطة الخمیس یا مسئول انتظامی، یکی از وظایف خود را حفاظت از جان علی(ع) می‌دانستند. در گزارش، هم از تعبیر حَرَس و هم شرطة الخمیس استفاده شده است.
  8. کار امنیتی و اطلاعاتی: آنان کارهای امنیتی و جاسوسان دشمن را نیز شناسایی می‌نمودند. مالک بن حبیب پیش از جنگ صفّین به امام علی(ع) اطلاع داد که حنظلة بن ربیع با معاویه مکاتبه دارد. حضرت او را خواست ولی وی این اتهام را نپذیرفت[۵۱].[۵۲]

تعداد اعضای شرطة الخمیس

دربارۀ تعداد اعضای جمعیت شرطة الخمیس اختلاف است. برابر نقلی که در رجال برقی[۵۳] و رجال کشی[۵۴] و در اختصاص به نقل از امام صادق(ع) آمده: کلّ جمعیت آنان شش هزار تن بودند[۵۵]. برابر قولی دیگر در رجال‌ کشّی شش یا پنج هزار بودند[۵۶]. پس از آن، کشّی، گفتار امام باقر(ع) را آورده که همراه علی(ع) در عراق جمعی می‌جنگیدند. کسانی که حقّ امامت آن حضرت را به خوبی می‌شناختند به پنجاه نفر نمی‌رسید[۵۷].

از مروج الذهب نقل شده است: پنجاه نخبه، بر مرگ با حضرت بیعت کردند[۵۸]. به نظر می‌رسد این جمع کسانی بودند که در جنگ صفّین بر مرگ بیعت کردند که در گزارش رجال‌ کشّی ۹۹ نفر بیان شده است و صدمین شان که دیر‌تر آمد، اویس قرنی بود[۵۹]. احتمال نیز دارد که عبارت درست مروج الذّهب «الاشراط الخمیس» بوده، نه الاشراط الخمسين[۶۰]؛یعنی شرح حال عمّار یاسر را در کتاب مزاهر الاخبار در ضمن شرطة الخمیس آورده‌ام. در این صورت، عمّار هم عضو شرطة الخمیس بوده است.

کتاب‌های تاریخی، اعضای شرطة الخمیس در زمان امام حسن(ع) را به رهبری قیس بن سعد دوازده هزار تن و بیشتر[۶۱] آورده‌اند. طبری در گزارش خود به نقل از زهری می‌گوید: آنان چهل هزار تن بودند که با علی(ع) بر مرگ بیعت کردند و فرمان دهی آنان همیشه به عهدۀ قیس بود. تا علی به شهادت رسید و حکومت به امام حسن(ع) رسید[۶۲] این گزارش را عبدالرّزّاق[۶۳]و دیگران آورده‌اند[۶۴].

برابرِ نقلی، عددشان پنجاه هزار تن بوده که مرحوم فلسفی، ضمن نقل آن، دربارۀ شرطة الخمیس می‌نویسد: نام گروهی حدودِ پنجاه هزار نفر؛ که افرادی باایمان، مسلح، قوی، آماده به خدمت و مجری اوامر علی(ع) بودند[۶۵].

به نظر می‌رسد گزارش منابع شیعه، یعنی بینِ پنج تا شش هزار تن درست است، چون اگر علی(ع) بیست تا پنجاه هزار نفر مرد آماده به خدمت داشت، این قدر از کوتاهی یاران شکوا نمی‌کرد!. فقط اندک شماری به هنگام ضرورت، آمادۀ ستیز با غارت گران مزدور معاویه بودند.[۶۶]

اعضای شرطة الخمیس در رجال‌ برقی و اختصاص

دربارۀ کسانی که مشخصاً شرطة الخمیس معرفی شده‌اند نیز اختلاف است. ما دو گزارش در دسترس داریم که هر دو ابهام‌هایی دارد.

گزارش اوّل در رجال برقی و گزارش دوم در کتاب اختصاص است. برقی یاران امیرالمؤمنین را به چهار دسته تقسیم می‌کند و می‌نویسد: از اصحاب رسول خدا(ص) که «الاصحاب» نامیده میشوند، سپس الاصفیا، آن‌گاه اولیا، سپس شرطة الخمیس. آن‌گاه سیزده تن از اصحاب پیامبر را نام می‌برد که جزو یاران امام علی(ع) و از اصفیای یاران حضرتش بودند. مانندِ سلمان، مقداد، ابوذر، عمّار، ابولیلی، شبیر، ابو‌سنان، ابو‌سعید خدری، ابو‌برزه، جابر بن عبدالله، براء بن عازب انصاری و عرفه ازدی[۶۷] شاید شبیر، همان «شتیره» غلام پیامبر باشد که قائل به ولایت علی(ع) بوده و در روایت رجال‌کشّی نامش جزو وفاداران و معتقدان به خلافت و امامت بلافصل حضرت آمده است[۶۸].

جمعی را این دو کتاب، از اعضای شرطة الخمیس خوانده‌اند که می‌‌توان آنان را دو قسم دانست: کسانی که تصریح شده جزو شرطة الخمیس هستند و کسانی که برابر با تعریفی خاص جزو این گروه شمرده می‌شوند.[۶۹]

اعضای شرطة الخمیس از یاران پیامبر(ص)

برقی، یاران حضرت را که جزو شرطة الخمیس بودند، شش هزار تن می‌داند. آن‌گاه از علی بن حکم، حدیثِ اشتراط بهشت را آورده، سپس سخن حضرت علی(ع) را به عبدالله بن یحیی که او و پدرش جزو شرطة الخمیس هستند آورده، و سرانجام نام برخی یاران حضرت را می‌برد که به ظاهر جزو این گروه هستند[۷۰].

در نقل اختصاص پس از بیان تعداد اعضای شرطة الخمیس و ذکر حدیث اشتراط بهشت می‌گوید: و آنان عبارت از این عدّه هستند و نام جمعی را که برقی آورده، با وصف بهتر بیان نموده؛ با این تفاوت که ابوساسان، جای ابو‌سنان آمده است. به تصریح کتاب اختصاص، این جمع، جزو شرطة الخمیس‌اند[۷۱]. جمع اوّلی که در رجال‌ برقی جزو شرطة الخمیس نامیده شده‌اند نُه تن از یاران پیامبر(ص) هستند. شبهۀ مربوط این است که شرطة الخمیس در عصر حکومت امام علی(ع) تشکیل شده است و افرادی مانند ابوذر که در زمان عثمان درگذشت[۷۲] و مقداد هم آن زمان را درک نکرده و در سال ۳۳ درگذشته است[۷۳] و دربارۀ زمان درگذشت سلمان اختلاف است. پس چگونه آنها جزو این جمع قرار گرفته‌اند؟

شاید بشود این اشکال را چنین پاسخ داد: اگر در تعریف این گروه بگوییم آنان جمعی هستند که بی‌چون وچرا فرمان امیرالمؤمنین(ع) را اجرا میکردند، کسانی مانندِ سلمان، ابوذر و مقداد، گرچه پیش از حکومت حضرت بودند، در اطاعت از ایشان مانند اعضای شرطة الخمیس بودند و در اجرای دستورهای حضرت، تردید نداشتند.

محقق بحارالانوار در حاشیۀ آن کتاب شریف با اشاره به روایات و تعداد اعضای آنان، برخی اسامی صحابه را به نقل از برقی از اعضای شرطة الخمیس برشمرده است[۷۴].

برقی و صاحب اختصاص تنی چند را از این جمع دانسته‌اند:

  1. سلمان فارسی: معجم رجال الحدیث با نقل عبارت اختصاص، این نُه تن و از جمله سلمان را جزو شرطة الخمیس دانسته است[۷۵]. دیگر کتاب‌ها به این موضوع نپرداخته‌اند.
  2. مقداد بن اسود: وی در معجم رجال الحدیث به نقل از اختصاص و در قاموس الرجال، جزو این جمع معرفی شده است[۷۶]. مقداد از امامت و خلافتِ بلافصل علی(ع) حمایت کرد و در عقیده‌اش استوار بود[۷۷]. رحمت خدا بر او باد.
  3. ابوذر غِفاری: جندب بن جناده، در دو کتاب مزبور، جزو شرطة الخمیس شمرده شده است. کتاب معجم رجال‌ الحدیث به نقل از رجال‌ برقی وی را جزو این جمع آورده است. وی در ربذه در حال تبعید از دنیا رفت و بر باور خود مبنی بر شایستگی علی(ع) استوار ماند[۷۸]. وی نیز قبل از خلافت حضرت درگذشت.
  4. عمّار یاسر: وی نیز در شمارِ این جمع است او در جامع الرواة[۷۹] و طرائف المقال[۸۰] جزو این جمع معرفی شده است.
  5. ابو‌سنان یا ابوساسان: در رجال‌ برقی ابو‌سنان انصاری[۸۱] و در اختصاص ابو‌ساسان انصاری، عضو شرطة الخمیس معرفی شده‌اند[۸۲]. اگر منظور از ابو‌ساسان، حضین بن منذر رقاشی باشد که او را جزو شرطۀ حضرت برشمرده‌اند. وی نمی‌تواند از یاران پیامبر(ص) و عضو این گروه باشد؛ زیرا زمان جنگ صفّین نوزده سال بیش نداشت[۸۳]. و از عبدالقیس بود نه انصار. البته برخی کنیۀ بریدة بن حصیب اسلمی را ابو‌ساسان نوشته‌اند[۸۴]. اما نگفته‌اند جزو شرطۀ حضرت بوده است.
  6. ابوعمره انصاری: یا ابوعمرو انصاری[۸۵] نیز در زمرۀ این گروه معرفی شده[۸۶].
  7. جابر بن عبدالله انصاری: او نیز در این دو اثر، جزو شرطة الخمیس حضرت علی(ع) شمرده شده است[۸۷] ولی در حوادث دوران حکومت امام علی(ع) خبری از وی نیست؛ گویا مدینه را ترک نکرده است. ابن کلبی نقل می‌کند: وی در صفّین در رکاب علی حضور داشت[۸۸]. در هر حال در نبرد صفّین و حوادث کوفه، نامی از وی نیست؛ در نتیجه عضویتش در این گروه بعید می‌نماید.
  8. سهل بن حنیف بدری: وی کارگزار مدینه بود که بعد به کوفه کوچ کرد و در زمان حضرت از دنیا رفت. بر همین اساس، در آثاری وی و برادرش جزو شرطة الخمیس معرفی شده‌اند[۸۹].
  9. عثمان بن حنیف انصاری: در اختصاص وی عضو شرطة الخمیس دانسته شده است[۹۰]. او کارگزار حضرت در بصره بود که ناکثین او را شکنجه کردند[۹۱].

بعد از این که در کتاب رجال برقی و اختصاص نام نُه تن از اصحاب پیامبر، که جزو شرطة الخمیس آمده، در رجال برقی می‌افزاید: از اصحاب حضرت، عمرو بن حمق است[۹۲] و در ادامه تنی دیگر را بیان کرده که خواهیم خواند. در اختصاص بعد از بیان نام نُه تن آمده: و از اصفیای حضرت، عمرو بن حمق خزاعی عربی است[۹۳]. بنابراین تفسیر این گروه را هم جمعی از شرطة الخمیس شمرده‌اند. یعنی گروه اوّل از شرطة الخمیس از اصحاب پیامبر(ص) بودند؛ گروه دوم از اصحاب یا اصفیای آنان بودند؛ و اولیای حضرت گروه سوم، که می‌آیند و بعد نام سه تن از خواص حضرت بیان شده است. پس آنها نیز جمعی از شرطة الخمیس هستند که آنان را نام می‌بریم.

  1. عمرو بن حمق خزاعی عربی: در معجم رجال به نقل برقی، وی عضو شرطة الخمیس معرفی شده است[۹۴].
  2. میثم یحیی تمار مولی: در معجم رجال الحدیث نیز به نقل از رجال برقی و اختصاص، میثم تمار عضو شرطة الخمیس و اولیای علی(ع) معرفی شده است[۹۵].
  3. رشید هجری: رشید هجری را هم جزو شرطة الخمیس دانسته‌اند[۹۶].
  4. حبیب بن مظاهر اسدی: وی نیز در معجم رجال جزو شرطة الخمیس قلمداد شده است[۹۷].
  5. محمد بن‌ ابی‌بکر: وی را نیز جزو گروه اصحاب یا اصفیا معرفی کرده‌اند[۹۸].

پس از آن، گروه دیگری در هر دو منبع با عنوان اولیای حضرت معرفی شده‌اند:

  1. اعلم ازدی: بنا بر تفسیری که بیان شد، «اعلم ازدی» در رجال‌ برقی[۹۹] یا «علَم ازدی» در نقل اختصاص، عضو شرطة الخمیس معرفی شده است، به همین جهت کتاب‌های رجالی او را ثقه دانسته‌اند[۱۰۰]. در سند روایتی در غیبت نعمانی، علی بن محمد از پدرش اعلم ازدی از امیرمؤمنان(ع) خبری را دربارۀ مهدی(ع) نقل کرده است[۱۰۱]. با توجه به این که اخبار آینده را امیرالمؤمنین به همه کس نمی‌گفت، باید وی از خواص حضرت باشد. ولی نام او چیست؟ در حاشیۀ اختصاص آمده که: شاید منظور از علَم ازدی، مالک بن حارث اشتر باشد[۱۰۲]؛ زیرا در مورد دیگر، علَم ازدی پس از نام وی آمده و درواقع عَلَم، وصف او است[۱۰۳]. البته این نظر قابل قبول نیست، چون به نظر نامی مستقل می‌رسد، که باید وی را شناخت. نام وی به درستی شناخته نشده است ولی افرادی به عنوان اعلم ازدی بوده‌اند که در ضمن اسامی مختلف ذکر شده و یا فرزندان و نوادگان آنان خبر از او از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده‌اند. از خاندان اعلم ازدی، یعقوب بن قعقاع بن اعلم ازدی، قاضی مَرو در زمان ابو‌مسلم بود[۱۰۴]. وی در سال ۱۵۰ درگذشت[۱۰۵]. در آثار شیعه، علی بن محمد نوادۀ اعلم ازدی، روایتی دربارۀ مهدی(ع) از جَدّش اعلم ازدی نقل کرده است[۱۰۶]. در جمع یاران امام صادق(ع)، نام محمد بن عبدالله اعلم کوفی[۱۰۷] دیده می‌شود که اگر یکی باشند، نام اعلم، عبدالله است.
  2. سوید بن غفله جعفی: نام سوید بعد از اعلم ازدی در رجال برقی آمده است[۱۰۸]. وی از یاران امام علی(ع) و در صفّین نیز با حضرت بود[۱۰۹]، ولی دیگران او را عضو شرطة الخمیس ندانسته‌اند.
  3. حارث بن عبدالله اعور همدانی: نام حارث اعور، بعد از سوید آمده است[۱۱۰].او جزو یاران علی(ع) بود که کاغذ تهیه کرده وخطبه‌های حضرت را می‌نوشت[۱۱۱]. و در مواردی نیز پیام‌های ایشان را برای دیگران تکرار میکرد و مُنادیِ امام بود؛ مانند زمان بسیج مردم برای جنگ صفّین[۱۱۲]، یا بسیج آنان برای تعقیب سفیان بن عوف که به شهر انبار حمله کرده بود[۱۱۳]. او را پرچم‌دار و صاحب رایتِ علی(ع) دانسته‌اند[۱۱۴]. در بخشِ نامه‌های نهج البلاغه نامه‌ای از امام علی(ع) به وی نقل شده است[۱۱۵]. او را جزو موثقان علی خوانده‌اند و در صدور نامۀ علی برای شیعیان، نقش داشته است[۱۱۶]. شرح حالش را در همین مجموعه به عنوان منادی حضرت آورده‌ایم.
  4. ابوعبدالله جدلی: اسم وی بعد از «حارث» در رجال برقی آمده است[۱۱۷]. نامش را شیخ طوسی، عبید بن عبد دانسته است[۱۱۸]. گروهی هم «عبد» یا «عبدالرّحمان» آورده‌اند [۱۱۹] و برخی نیز عبیدالله بن عبدالله، که از اولیا و خواص علی بوده است[۱۲۰]. ابن حجر، وی را کوفی و متهم به تشیع کرده و ثقه دانسته است[۱۲۱].ابن معین نیز او را توثیق کرده است[۱۲۲]. در المسترشد جزو شیعیان برشماری شده است[۱۲۳]. وی هنگام قتل عثمان در مکه بوده و در آنجا با عایشه دیدار و به او اعتراض می‌کند که: آیا خدا به تو دستور نداده در خانه‌ات بمانی؟ سپس در مدینه به خدمت حضرت می‌رسد و در جنگ جمل حضور می‌یاید[۱۲۴]. او گزارشی از امیرالمؤمنین علی(ع) دربارۀ دربِ قلعۀ خیبر دارد[۱۲۵]. او احادیث متعددی از ایشان نقل می‌کند؛ از جمله: حدیثی که حسنه را در آیۀ قرآن ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ [۱۲۶]، حُبّ ما اهل بیت می‌داند و سَیّئه را بغض ما اهل بیت می‌شمارد[۱۲۷]. حدیث وی را بسیاری آثار نقل کرده‌اند[۱۲۸] و نیز حدیث ﴿دَابَّةُ الْأَرْضِ[۱۲۹][۱۳۰]. او جزو کوفیانی بود که نامۀ اَشراف کوفه، مانند شبث بن ربعی را برای امام حسین(ع) آورد[۱۳۱]. وی از یاران مختار بود که محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس را از دست عبدالله بن زبیر نجات داد[۱۳۲]؛ به همین دلیل وی را مسئول انتظامی مختار دانسته و نامش را عبده گفته‌اند[۱۳۳].
  5. ابویحیی حکیم بن سعد حنفی: در رجال برقی پس از نام ابویحیی حکیم بن سعید حنفی آمده است: وَ كانَ مِنْ شُرْطةِ الخميس؛ و او از اعضای شرطة الخمیس بود. محقق رجال‌برقی این جمله را ادامۀ نام قبلی دانسته؛ یعنی حکیم بن سعید، جزو شرطة الخمیس است. سپس اسامی سه تن آمده است[۱۳۴].

اما در اختصاص بعد از نام پدرش سعید این جملۀ جدیدی در نظر گرفته شده و مربوط به بعد دانسته‌اند که چنین نتیجه می‌دهد: نام سه تن که بعد می‌آید، جزو شرطة الخمیس هستند[۱۳۵]. آنان عبارتند از:

  1. ابو‌الرضا عبدالله بن یحیی حضرمی: بی تردید عبدالله بن یحیی، یا نجی حضرمی، از اعضای شرطة الخمیس بود؛ چون حضرت در حدیثی وی را عضو این گروه معرفی می‌کند.
  2. سلیم بن قیس هلالی: در بحارالانوار[۱۳۶] و برخی کتاب‌های دیگر وی را جزو شرطة الخمیس دانسته‌اند[۱۳۷]. او مؤلف کتاب سُلَیم بن قَیس است که مرحوم کلینی به آن اعتماد داشته و اخبار گوناگونی را از وی نقل کرده است. او از امیرالمؤمنین احادیث مختلفی نقل کرده و یا شنیده است[۱۳۸]. تاریخ دمشق، خبری از وی با عنوان سلیمان بن قیس عامری دربارۀ شهادت اویس قرنی و جمعی دیگر در صفّین نقل کرده است[۱۳۹]. شرح حالش در کتاب‌های رجال آمده و کنیه‌اش ابوصادق است[۱۴۰].
  3. عبیدة بن عمرو سلمانی مرادی عربی.

مسلّم است که عبدالله بن یحیی حضرمی از اعضای با افتخار شرطة الخمیس بوده است، اما عَبیده جزو کسانی است که در آغاز جنگ صفّین در حقانیت نبرد امام علی(ع) با معاویه تردید کرده بود. بنابراین، درصورتی می‌‌توان وی را جزو شرطة الخمیس دانست که منبع دیگری آن را تأیید کند. در این صورت فقط عبدالله جزو این جمع خواهد بود؛ مگر این که گفته شود وی بعداً بصیرت یافته در جرگۀ اولیای حضرت و شرطة الخمیس قرار گرفته است.

اگر گفته شود: تمام این جمع از شرطة الخمیس بودند این اشکال باقی است که چرا هنگام یاد نام حکیم یا عبدالله بن یحیی، این دو جزو این جمع ذکر شده‌اند.

در ادامه در اختصاص از جمله خواص حضرت، تمیم بن حذیم ناجی بیان شده که در صفّین حضور داشته و قنبر غلام حضرت، ابوفاخته غلام دیگر حضرت، عبیدالله بن ابی رافع که کاتب حضرت بوده است[۱۴۱].

در رجال‌ برقی با عنوان خواص اصحاب حضرت از مُضَر از این جمع ذکر شده است به اضافۀ هیجده تن دیگر که در میان آنها دو تن هستند که در عضویت آنان در شرطة الخمیس تردیدی نیست: اصبغ بن نباته و ابو‌جحیفه وهب بن عبدالله سوائی.

چنانچه این دو را با عبدالله به دوازده نفر شماره‌گذاری شده بیفزاییم، تعدادشان به پانزده تن می‌رسد. و با افزودن هفت نفر نخست اولیای حضرت ۲۴ تن می‌شود و با احتساب چهار نفر از خواص که در اختصاص و رجال‌برقی هر دو آمده بودند و شانزده باقی مانده از خواص حضرت، تعدادشان به ۴۴ تن می‌رسد. اسامی دیگر خواص حضرت عبارتند از:

  1. زاذان ابو‌عمرو فارسی؛
  2. سعد، غلام حضرت؛
  3. میمون بن مهران؛
  4. سلمة بن کهیل؛
  5. عامر بن وائله کنانی؛
  6. عبدالله بن شداد بن هاد لیثی؛
  7. ابراهیم بن عبدالله قاری؛
  8. عبایة بن ربعی اسدی؛
  9. عاصم بن ضمره؛
  10. «سالم بن ابی‌جعد اشجعی»، «عبیدة بن ابی‌جعد اشجعی» و «زیاد»، فرزندان ابی جعد اشجعی؛
  11. «ربعی بن خراش عبسی غطفانی» و «مسعود بن خراش عبسی غطفانی»، فرزندان خراش عبسی؛
  12. شبیر بن شکل عبسی؛
  13. ابو‌عبدالرحمان عبدالله بن حبیب سلمی و ابوعبدالله جدلی، که در قبل بیان شد[۱۴۲].

در این صورت «شبیرِ» قبلی، «ابن شکل» است. اینان ۴۴ نفر شدند. افراد دیگری عضو این جمع معرفی شده‌اند.

آنچه ممکن است باعث تقویت این موضوع شود که اینها جزو شرطة الخمیس بودند. این است که مجدداً در یاران یَمَنی حضرت، نام اصبغ بن نباته آمده است. و چون موضوع اختلافی است، ما شرح حال کسانی از نیروی انتظامی حضرت را می‌آوریم که در دیگر منابع آمده باشد. باید دانست با توجه به بیان عدد شش هزار نفر برای جمعیت شرطة الخمیس، بعید نیست که اینها همه از اعضای آن باشند.[۱۴۳]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۳؛ جوهری، الصحاح، ج۳، ص۱۱۳۶؛ ابن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۸، ص۶۱۴.
  2. یزدی، حاشیة المکاسب (چ.ق)، ج۲، ص۱۰۶.
  3. سید بدرالدّین عاملی، الحاشیة علی اصول الکافی، ص۲۱۸؛ نعمت الله جزائری، نورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، ص۳۱۲، متن از اول: أناسٌ مِنَ الأبْطالِ يُعْلِمُونَ أنْفُسِهِمْ بِعلاماتٍ يَعْرَفُونَ بها.
  4. قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۳۳۱، اشراط را به معنی اراذل دانسته است.
  5. عینی، عمدة القاری، ج۲۴، ص۲۳۳: قيل: المُرادُ بِصاحِبِ الشُّرطَة كَبيرِهم.
  6. قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۲۲- ۴۲۳.
  7. فیروزآبادی، قاموس المحیط (۴ جلدی)، دار احیاء التّراث العربی، ج۲، ص۵۴۳؛ ابن سیده، المحکم والمحیط الأعظم، ج۸، ص۱۴.
  8. «إِنَّا ضَمِنَّا لَهُ الذَّبْحَ وَ ضَمِنَ لَنَا الْفَتْحَ»؛ رجال الکشّی، ص۱۰۳، ش۱۶۵؛ الاختصاص، ص۶۵؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۸۰.
  9. امام خمینی، کتاب البیع، ج۱، ص۱۳۲.
  10. ابن‌اثیر، النّهایه، ج۲، ص۴۶۰؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۰، ص۳۰۷: وَ تُشْرَطُ شُرْطَةٌ لِلْمَوْتِ لا يَرْجِعُونَ إِلَّا غالِبِينَ.
  11. ازهری، تهذیب اللغه، ج۱۱، ص۲۱۲؛ فراهیدی، العین، ج۶، ص۲۳۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۳۳۲؛ شوکانی، نیل الأوطار، ج۹، ص۱۷۷: قال الأزهري: شُرْطَةَ كُلُّ شيء خيارُهُ، وَ هُمْ نُخْبَةُ السلطان مِنْ جُنْدِهِ.
  12. ابن اثیر، النّهایه، ج۲، ص۴۶۰: شُرطَةُ السّلطانِ نُخْبَةُ أصحابِهِ الَّذينَ يُقَدِّمُهُمْ عَلى غَيْرِهِم مِنْ جُندِهِ. والشّرْطَةُ أوّلُ طائفِةٍ مِن الجَيشِ تَشْهَدُ الوَقْعَةَ و مشابه آن، ملامحمدصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۶، ص۲۶۴.
  13. «تَشَرَّطُوا فَأنَا أُشَارِطُكُمْ عَلَى الْجَنَّةِ وَ لَسْتُ أُشَارِطُكُمْ عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ إِنَّ نَبِيَّنَا(ص) فِيمَا مَضَى قَالَ لِأَصْحَابِهِ تَشَرَّطُوا فَإِنِّي لَسْتُ أُشَارِطُكُمْ إِلَّا عَلَى الْجَنَّةِ»؛ ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۴۹: الفَنُ الثّاني مِنَ المَقالةِ الخامِسَة.
  14. «إِنَّ نَبِيَّنَا فِيمَا مَضَى»؛ برقی، رجال، تحقیق قیومی، ص۳۴؛ الاختصاص، ص۲-۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۱.
  15. برقی، رجال، تحقیق قیومی، ص۳۴.
  16. ابن‌اثیر، النّهایه، ج۲، ص۷۹؛ ملاصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۶، ص۲۶۴؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۲.
  17. شرح اصول الکافی، ج۶، ص۲۶۴.
  18. بغدادی، خزانة الأدب، ج۷، ص۱۲۰.
  19. محمد بن حسن قمی، العقد النّضید والدّرَ الفرید، ص۱۶۲: كانُوا أصحابَ البَصائِرَ، وَ هُمُ شُرْطَةُ الخَميسِ.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 292 - 296.
  21. تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۱.
  22. ابن‌أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۲؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۶۶۱-۶۶۳؛ طوسی، الأمالی، ص۱۳۰، ش۲۰۵، مجلس ۵.
  23. كان أوّلُ مَن أدخلَ نظامَ العَسَس في اللَّيل هُوَ عمْر، وَ فِي عَهدِ الإمام عَليِ نُظِمَتِ الشّرطة، و أطْلَقَ عَلى رئيسِها صاحبُ الشرطة؛ حسن إبراهیم، تاریخ الاسلام، ج۱ ص۴۶۰.
  24. امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام، ص۶۹.
  25. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 296 - 297.
  26. رجال الکشّی، ص۶، ش۱۰؛ رجال البرقی، ص۳۴؛ علامه حلّی، خلاصة الأقوال، تحقیق قیومی، ص۱۹۱، ش۵۹۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.
  27. مفید، الجمل، ص۴۰۸.
  28. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 297 - 298.
  29. منقری، وقعة صفّین، ص۴۰۶.
  30. عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۱.
  31. ثقفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۹ – ۴۹۲؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۰۷؛ ابن‌سعد، طبقات الکبری، دار صادر، ج۶، ص۵۲.
  32. ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۵۲.
  33. مزی یوسف، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۴۴.
  34. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 298 - 299.
  35. رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال)، ص۵، ش۸.
  36. «أَبْشِرْ ابْنَ يَحْيَى فَإِنَّكَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ حَقّاً لَقَدْ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِاسْمِكَ وَ اسْمِ أَبِيكَ فِي شُرْطَةِ الْخَمِيسِ وَ اللَّهُ سَمَّاكُمْ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ(ص)»؛ رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال)، ص۶، ش۱۰؛ رجال البرقی، ص۳۴؛ علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص۱۹۱، ش۵۹۳؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.
  37. «أَبْشِرْ يَا ابْنَ نُجَيٍّ فَأَنْتَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ، سَمَّاكُمُ اللَّهُ بِهِ فِي السَّمَاءِ»؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۴؛ اختصاص، ص۶.
  38. «مَا أَدْرِي مَا تَقُولُ إِلَّا أَنَّ سُيُوفَنَا كَانَتْ عَلَى عَوَاتِقِنَا فَمَنْ أَوْمَأَ إِلَيْنَا ضَرَبْنَاهُ بِهَا وَ كَانَ يَقُولُ لَنَا تَشَرَّطُوا فَوَ اللَّهِ مَا اشْتِرَاطُكُمْ لِذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ مَا اشْتِرَاطُكُمْ إِلَّا لِلْمَوْتِ إِنَّ قَوْماً مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ تَشَارَطُوا بَيْنَهُمْ فَمَا مَاتَ أَحَدٌ مِنْهُمْ حَتَّى كَانَ نَبِيَّ قَوْمِهِ أَوْ نَبِيَّ قَرْيَتِهِ أَوْ نَبِيَّ نَفْسِهِ وَ إِنَّكُمْ لَبِمَنْزِلَتِهِمْ غَيْرَ أَنَّكُمْ لَسْتُمْ بِأَنْبِيَاءَ»؛ رجال الکشّی، ص۵، ش۸ و ص۱۰۳، ش۱۶۴؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۰.
  39. «الْبَثُوا فِي هَذِهِ الشُّرْطَةِ فَوَ اللَّهِ لَا تَلِي بَعْدَهُمْ إِلَّا شُرْطَةُ النَّارِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ»؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.
  40. رجال الکشّی، ص۵، ش۹.
  41. میرداماد، رجال الکشّی مع تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۲۳.
  42. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۶.
  43. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 299 - 302.
  44. «فَإِذَا أَرَدْتُمُ الْحَمْلَةَ فَلْيَبْدَأْ صَاحِبُ الْمُقَدَّمَةِ فَإِنْ تَضَعْضَعَ دَعَمَتْهُ شُرْطَةُ الْخَمِيسِ»؛ دعائم‌الاسلام، ج۱، ص۳۷۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۸۲؛ نهج السّعاده، ج۸، ص۳۳۳.
  45. الغارات، ج۲، ص۳۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۵۸؛ نهج السّعاده، ج۵، ص۲۷۹.
  46. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۶؛ شیخ صدوق، کمال الدّین و تمام النّعمه، ج۲، ص۵۳۶؛ طبرسی، إعلام الوری (یک جلدی)، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۷۵.
  47. الکافی، ج۷، ص۳۷۱ و ۳۷۳؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۱۶؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۱۶، ص۱۰۸۲؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۲۷، ص۲۷۹؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۱ و ج۴۰ ص۲۶۰.
  48. ابو‌عبید، الاموال، ص۱۰۳: بلغ عَلِيّاً رضي الله عنه عَنِ السّوادِ فَسادٌ.
  49. سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۴۹۰: کارگزاران بصره.
  50. «كَلَّا انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَ تَحْفَظُونِّي مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَمَنْ يَحْفَظُنِي مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ»؛ ابن‌شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۴۷؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۳۲: «فَجَاءَ الْحَرَسُ وَ شُرْطَةُ الْخَمِيسِ فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مَا تُرِيدُونَ فَقَالُوا رَأَيْنَا هَذَا الرَّجُلَ أَقْبَلَ إِلَيْنَا فَخَشِينَا أَنْ يَغْتَالَكَ».
  51. ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۵.
  52. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 302 - 304.
  53. برقی، رجال، ص۳۴.
  54. رجال الکشّی، ص۶؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.
  55. الاختصاص، ص۲؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۱.
  56. رجال الکشّی، ص۶؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۱.
  57. رجال الکشّی (اختیار معرفة الرّجال)، ص۶، ش۱۱.
  58. مروج الذّهب، ج۲، ص۳۸۲ و مترجَم، ج۱، ص۷۳۹: سخن از پنجاه نخبه است که با علی(ع) تا پای مرگ بیعت کردند.
  59. رجال الکشّی (اختیار معرفة الرّجال)، ص۱۸، ش۱۵۶.
  60. مروج الذّهب، ج۲، ص۳۸۲؛ شوشتری، بهج الصّباغه، ج۱۰، ص۳۰۴: و قَد أتَينا عَلى خَبَره في كتاب مزاهر الاخبار و طرائف الآثار عِند ذكرنا الأشْرَاطَ الخمسين الَّذينَ بايَعُوا عَليًّا عَلَى المَوتِ.
  61. مزّی یوسف، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۴۴.
  62. تاریخ طبریِ، ج۴، ص۱۲۱: و كانُوا اَربعينَ ألْفاً، بايَعُوا عَليّاً(ع) عَلى المَوْتِ، وَ لَمْ يَزَلْ قَيسَ يُدارى ذلك البعثُ حَتّى قُتِلَ علي(ع)، و اسْتَخْلَفَ اهلُ العراق الحَسَنَ بنِ علي(ع) عَلَى الَخلافَة.
  63. عبدالرّزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۴۶۱.
  64. ابن‌دمشقی، جواهرالمطالب فی مناقب الامام علی(ع)، ج۲، ص۱۹۵؛ تاریخ طبری، چ۴، ص۱۲۵؛ ابن‌کثیر، البدایة والنّهایه، ج۸، ص۱۶؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۹، ص۴۲۹.
  65. محمدتقی فلسفی، سخن و سخنوران، ص۲۳۸.
  66. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 305 - 306.
  67. رجال البرقی، چ دانشگاه، ص۳.
  68. رجال الکشّی، ص۱۱: «وَ كَانَ أَوَّلَ مَنْ أَنَابَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِيُّ وَ أَبُو عَمْرَةَ وَ شُتَيْرَةُ وَ كَانُوا سَبْعَةً»
  69. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 306 - 307.
  70. رجال البرقی، چ دانشگاه، ص۳-۴.
  71. مفید، الاختصاص، ص۲-۳.
  72. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۳.
  73. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۸۱.
  74. بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۷۶.
  75. ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۳۱۸.
  76. محمد تقی شوشتری، قاموس الرّجال، ج۱۰، ص۲۲۷.
  77. رجال الکشّی (إختیار معرفة الرّجال)، ص۶.
  78. ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۶۴-۱۶۵.
  79. اردبیلی، جامع الرّواة، ج۱، ص۶۱۴.
  80. سیدعلی، بروجردی، طرائف المقال، ج۲، ص۱۴۴.
  81. رجال البرقی، ص۳.
  82. الاختصاص، ص۳.
  83. سیمای کارگزاران، ج۱، ص۴۲۵.
  84. ابن‌حبّان، الثّقات، ج۳، ص۲۹؛ همو، مشاهیر علماء الأمصار، ص۶۰؛ ابن‌منده، فتح الباب فی الکنی والالقاب، ص۴۰۶.
  85. الإختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲.
  86. رجال البرقی، ص۴.
  87. رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.
  88. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۲۲۰.
  89. الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲؛ رجال الکشّی، با تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۱۶۱؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۲۴، ص۴۴۲؛ تحف العقول، ص۳۴۴، حاشیه؛ احمدی میانجی، مکاتیب الائمه، ج۴، ص۱۷۸، حاشیه.
  90. الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲؛ بحرالعلوم، فوائد الرّجال، ج۳، ص۳۵؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۲۱۸.
  91. سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۲۹۰.
  92. رجال البرقی، ص۴.
  93. الاختصاص، ص۳؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲: «وَ مِنْ أَصْفِيَاءِ أَصْحَابِهِ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيُّ عَرَبِيٌّ».
  94. خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۸۷؛ رجال البرقی، ص۴؛ الاختصاص، ص۳.
  95. خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۹۴؛ رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.
  96. رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳؛ مظفر، دلائل الصّدق، ج۶، ص۳۶۱، حاشیه.
  97. رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۲۲.
  98. رجال البرقی، ص۴؛ الإختصاص، ص۳.
  99. رجال البرقی، ص۴: الأعلم الأزدی.
  100. علامه حلی، رجال العلامة الحلی، ص۱۹۲؛ ابن داوود، الرّجال، ص۵۹.
  101. نعمانی، الغیبه، ص۲۷۷: «عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَعْلَمِ الْأَزْدِيِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)».
  102. اختصاص، ص۳.
  103. اختصاص، ص۷: «مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ الْعَلَمُ الْأَزْدِيُّ».
  104. ابن‌ابی حاتم، الجرح و التّعدیل، ج۹، ص۲۱۳؛ ابن حِبّان، الثّقات، ج۷، ص۶۴۴: ابومسلم از فرماندهان بنی عباس بود که نقش مهمی در به حکومت رسیدن بنی عباس داشت.
  105. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۳۴۱.
  106. نعمانی، الغیبه، ص۲۷۷: همین روایت را شیخ مفید در ارشاد (ج۲، ص۳۷۲) نقل کرده و به جای اعلم ازدی، «الاودی» آورده است.
  107. رجال الطّوسی، تحقیق قیومی، ص۲۸۷؛ اردبیلی، جامع الرواة، ج۲، ص۱۴۰.
  108. رجال البرقی، ص۴.
  109. الاستیعاب، ج۲، ص۶۷۹.
  110. رجال البرقی، ص۴.
  111. ابن‌سعد، طبقات الکبری، دار صادر، ج۶، ص۱۶۸؛ ذهبی، سیرأعلام النّبلاء، ج۴، ص۱۵۳؛ محسن امین، اعیان الشّیعه، ج۴، ص۳۶۹.
  112. منقری، وقعة صفّین، ص۱۲۱؛ ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۹۰؛ محسن امین، اعیان الشّیعه، ج۱، ص۴۷۶؛ ج۴، ص۳۶۹؛ محمدباقر محمودی، نهج السّعاده، ج۲، ص۱۱۹.
  113. ثقفی، الغارات (یک جلدی)، ص۳۳۰.
  114. علامه حلّی، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین(ع)، ص۵۴.
  115. نهج البلاغه، ص۴۵۹، نامۀ ۶۹.
  116. فیض کاشانی، نوادر الاخبار، ص۱۹۳.
  117. رجال البرقی، ص۴.
  118. رجال الطّوسی، ص۵۲۹.
  119. مزّی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۲۴، شمارۀ ۷۴۷۱.
  120. مولا صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۵، ص۱۷۹؛ میرداماد، رجال الکشّی مع تعلیقات میرداماد، ج۱، ص۱۱۳.
  121. تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۱۶۵.
  122. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۵۳۳.
  123. طبری، المسترشد فی الامامه، ص۱۹۳-۱۹۴ و ص۲۱۱.
  124. قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۱، ص۴۰۱.
  125. ابن‌حمزه، الثّاقب فی المناقب، ص۲۵۷.
  126. «آنان که کار نیک آورند (پاداشی) بهتر از آن خواهند داشت و آنان در آن روز از هر بیمی در امانند * و کسانی که کار بد آورند (با) چهره‌هایشان در آتش افکنده می‌شوند؛ آیا جز (برای) آنچه انجام می‌دادید کیفر داده می‌شوید؟» سوره نمل، آیه ۸۹-۹۰.
  127. حسکانی، شواهد التّنزیل، ج۱، ص۱۵۸ و ۵۴۸؛ طوسی، أمالی، ص۴۹۳: «الْحَسَنَةُ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ بُغْضُنَا».
  128. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۵و ۴۵۴.
  129. سوره سبأ، آیه ۱۴.
  130. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۰۲؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۴۴.
  131. ابن نما، مثیر الاحزان، ص۲۵.
  132. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۸۷؛ ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۹۱؛ ج۲۰، ص۱۴۸؛ مجلسی، مرآةالعقول، ج۴، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۸۳.
  133. ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۸.
  134. رجال البرقی، ص۴. در رجال شیخ، ص۶۰، نام پدر وی سعد با کنیۀ ابویحیی آمده که به شرح حالش خواهیم پرداخت.
  135. إختصاص، ص۳: «وَ كَانَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ أَبُو الرَّضِيِّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى الْحَضْرَمِيُّ وَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ وَ عَبِيدَةُ السَّلْمَانِيُّ الْمُرَادِيُّ عَرَبِيٌّ».
  136. مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۷۲.
  137. هلالی، کتاب سلیم (سه جلدی)، تحقیق محمدباقر انصاری، ج۱، ص۲۶۵.
  138. رجال النّجاشی، ص۸؛ فهرست کتب الشّیعة و اصولهم و اسماء المصنّفین و اصحاب الاصول، ص۲۳۰؛ رجال الطوسی، ص۱۳۶؛ ابن داوود، الرّجال، ص۱۷۸.
  139. الکافی، ج۱، ص۴۴، ص۴۶، ص۶۲ و۱۹۱.
  140. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۴۵۵.
  141. اختصاص، ص۲- ۴. در وقعة صفّین، ص۴۷۸، ۵۵۴ و ۵۵۶ گزارش‌هایی دربارۀ تمیم بن حِذیَمْ در صفّین آمده است.
  142. رجال برقی، تحقیق قیومی، ص۳۳-۳۷.
  143. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 308 - 319.