دیدگاههای علمای معاصر درباره ریشه اختیاری عصمت چیست؟ (پرسش)
دیدگاههای علمای معاصر درباره ریشه اختیاری عصمت چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | منشأ عصمت |
تعداد پاسخ | ۶ پاسخ |
دیدگاههای علمای معاصر درباره ریشه اختیاری عصمت چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
در مورد منشأ اختیاری یا همان موجبات عصمت دیدگاههای مختلفی از سوی متکلمان اسلامی معاصر مطرح شده است.
علم ویژه
بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی میدانند[۱]؛ به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان میگردد. هر چند اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن کلامی مطرح شده است[۲]. اما در سدههای پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این علم و روند تاثیر این علم در پیدایش قوه عصمت، مطرح نشده است؛ از این رو اندیشوران متاخر در باب منشأ بودن «علم»، روشن، دقیق و مفصلتر وارد شدهاند[۳].[۴]
علم و اراده
برخی از اندیشمندان معاصر، عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانستهاند[۵]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زندهتر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزشها و کج رویها بیشتر در امان خواهد بود"[۶]. برخی نویسندگان معاصر نیز همین قول را تقویت کرده و پذیرفتهاند[۷].
اراده و انتخاب
برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب میدانند. از نظر آنان عصمت پدیدهای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کنندهای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسانها میتوانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند. به باور ایشان تقوا و عصمت از یک ریشهاند. تقوا به معنای پرهیز از گناه نیست، بلکه به معنای ملکهای است که موجب مصونیت انسان از ابتلا به گناه میشود. تقوا و عدالت نیز مرتبه ای از عصمت است و عصمت مطلقه عبارت است از شدت ملکه تقوا و عدالت. عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخاب انسان است[۸].
تمامیّت عقل
برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمردهاند[۹]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیدهاند[۱۰].[۱۱]
روح القدس
در برخی از روایات از روح القدس به عنوان منبع علم معصومان و به عبارت دیگر منشأ عصمت نام برده شده است. با این حال در اینکه مصداق روح القدس و مراد از آن چیست و به چه کسانی اختصاص دارد، لسان روایات مختلف است. در برخى روايات منقول از ائمه، روح القدس، فرشتهای بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل معرفی شده که در زمان حیات پیامبر اکرم (ص)، همراه آن حضرت بوده و به او خبر مى داده و پس از پيامبر، همراه امامان معصوم(ع) شده و آنان را تسديد و توفيق مى بخشده است[۱۲]. بنا به روايت برخى علماى شيعى از ائمه، روح القدس از زمانى كه بر رسول اكرم(ص) نازل شده، به آسمان برنگشته و همواره با امامان بوده و اكنون نيز با امام دوازدهم(ع)، همراه است[۱۳]. بر اساس این روایات، میتوان روحالقدس را مؤید ارواح دیگر و پایه عصمت معصومین دانست[۱۴].
در پارهاى ديگر، اما روح القدس نه تنها به پیامبراکرم(ص) و امامان معصوم(ع) اختصاص نیافته بلکه يكى از پنج روحى دانسته شده كه در انبيا و اوصيا وجود داشته و آنان با روح القدس به آنچه تحت عرش تا زير خاک است، علم پيدا مىكردند و روح القدس، بر خلاف چهار روح ديگر، دچار خواب و غفلت و آفت نگشته و عارى از كبر، لهو و لعب است[۱۵].[۱۶]
با توجه به آنچه گفته شد به نظر میرسد بازگشت روح القدس به همان علم خاص یا ویژهای است که متکلمان آن را به عنوان یکی از عوامل موجب عصمت ذکر کردهاند.
شعور و آگاهی
از منظر برخی از اندیشوران[۱۷] خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به اینکه ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعی خوبی برای انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم داعی و موجب حصول مصونیت و عصمت میشود.
علامه طباطبایی در تقریر آن یادآور میشود که مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادی نیست،؛ چراکه موجب عصمت غالبی و نه دایمی میشود. وی در توضیح مراد خود از علم اضافه میکنند که حقیقت علم معصوم برای ما مجهول است: فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضة التی تقبل الإکتساب و التعلم... لا ذوق لنا فی هذا النحو من العلم و الشعور[۱۸]. علامه در ادامه تأکید میکند که عاصم همان علم ناشناخته معصوم است و آن را بر آیات و روایاتی تطبیق میکند که در آنها از اعطای «روح» و «روح القدس» بر معصوم سخن رفته است[۱۹].
لکن به نظر میرسد آنچه خداوند بر شخص معصوم عنایت میکند و علامه نیز آن را میپذیرد، فراتر از علم ولو علم خاص است، علم تنها مانند آئینه، شأن ارائه و کاشفیت دارد. اما اینکه آن اعطای الهی چیست که موجب عصمت میشود، میتواند ملکه وحی و تهدیدهای الهی باشد که در نظریه پیشین اشاره شد.
به عنوان تأیید مدعا میتوان به نمونههایی از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهی از واقعیتها تسلیم و منقاد آنها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام (ص) موجب تصدیق آن نشده است.
نکته آخر اینکه در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصاری علم در عصمت پیامبران، لازم میآید که عبادت و تقوای آنان برای وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست[۲۰].[۲۱]
حب و عشق
آیتالله سبحانی یکی از عوامل عصمت و شاید یگانه عامل مورد قبول ایشان در پیدایش عصمت را حب و عشق الهی میداند. البته باید قبول کنیم این عشق، بدون مقدمه حاصل نمیشود و هیچ حبی به تنهایی منشأ اجتناب از گناه نیست، بلکه محتاج به انتخاب مسیر و اراده و عزم بر اطاعت و ترک گناه است. اگر این عشق و محبت الهی اکتسابی نباشد هیچ فخری برای معصوم نیست و اگر اکتسابی باشد به مقدماتی احتیاج دارد که آن مقدمه، معرفت و انتخاب و اراده است[۲۲].
مجموع علل طبیعی، انسانی و الهی
پیدایش و پایداری عصمت را نمیتوان فقط به یک یا دو عامل نسبت داد، بلکه مجموعهای از عوامل گوناگون طبیعی و انسانی و الهی در این زمینه نقش میآفرینند؛ به دیگر سخن، از آنجا که عوامل گوناگونی در شکلگیری شخصیت انسان دخیل است، عصمت را نیز نمیتوان فقط رهآورد عوامل طبیعی چون وراثت و تأثیر محیط خانوادگی و اجتماعی دانست، چنانکه نمیتوان زمینههای پیدایش آن را در علم و اراده و استعداد انسان معصوم محدود کرد یا اینکه آن را صرفاً معلول لطف و فضل الهی خواند[۲۳].[۲۴].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. ابراهیم صفرزاده؛ |
---|
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در اینباره گفته است:
«اولین نظریه در ریشه عصمت، به اراده و انتخاب توجه داشت که مورد قبول ما نیز هست. نظریه دوم مربوط به آیتالله مصباح بود که، یکی از عوامل عصمت را علم و اراده بیشتر و قوی میداند که از جانب خدا به آنان داده شده است. لکن کلام ایشان دارای چند اشکال اساسی است:
آیتالله سبحانی یکی از عوامل عصمت و شاید یگانه عامل مورد قبول ایشان در پیدایش عصمت را حب و عشق الهی میداند. البته باید قبول کنیم این عشق، بدون مقدمه حاصل نمیشود و هیچ حبی به تنهایی منشأ اجتناب از گناه نیست، بلکه محتاج به انتخاب مسیر و اراده و عزم بر اطاعت و ترک گناه است. اگر این عشق و محبت الهی اکتسابی نباشد هیچ فخری برای معصوم نیست و اگر اکتسابی باشد به مقدماتی احتیاج دارد که آن مقدمه، معرفت و انتخاب و اراده است. علامه طباطبایی منشأ عصمت را علم موهوب الهی به معصومین میداند که موجب عشق به خدا و عصمت میشود، اما کلامشان چند اشکال دارد:
یکی دیگر از عوامل و ریشههای عصمت از دیدگاه برخی روانشناسان و متکلمین، وراثت، تربیت و علل ناشناخته است، که آن هم دارای اشکال است، زیرا:
آیتالله مصباح یکی از عوامل عصمت را استعداد خاص معرفی کردهاند که این نظریه هم چند اشکال دارد:
|
2. حجت الاسلام و المسلمین دکتر قدردان قراملکی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی در کتاب «کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت» در اینباره گفتهاند:
«بعد از تبیین مفهوم و امکان عصمت، این سؤال مطرح است که معصومان بر چه اساسی و علت یا عللی مرتکب معصیت نمیشوند؟ عامل یا عوامل بازدارنده معصومان از دامن گناه چیست؟ این سؤال از گذشته مطرح بوده است. متکلمان معاصر نیز پاسخهای متعددی به آن دادهاند که اشاره میشود: شعور و آگاهی از منظر برخی از اندیشوران[۲۶] خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به اینکه ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعی خوبی برای انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم داعی و موجب حصول مصونیت و عصمت میشود. علامه طباطبایی در تقریر آن یادآور میشود که مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادی نیست،؛ چراکه موجب عصمت غالبی و نه دایمی میشود. وی در توضیح مراد خود از علم اضافه میکنند که حقیقت علم معصوم برای ما مجهول است: فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضة التی تقبل الإکتساب و التعلم... لا ذوق لنا فی هذا النحو من العلم و الشعور[۲۷]. علامه در ادامه تأکید میکند که عاصم همان علم ناشناخته معصوم است و آن را بر آیات و روایاتی تطبیق میکند که در آنها از اعطای «روح» و «روح القدس» بر معصوم سخن رفته است[۲۸]. لکن به نظر میرسد آنچه خداوند بر شخص معصوم عنایت میکند و علامه نیز آن را میپذیرد، فراتر از علم ولو علم خاص است، علم تنها مانند آئینه، شأن ارائه و کاشفیت دارد. اما اینکه آن اعطای الهی چیست که موجب عصمت میشود، میتواند ملکه وحی و تهدیدهای الهی باشد که در نظریه پیشین اشاره شد. به عنوان تأیید مدعا میتوان به نمونههایی از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهی از واقعیتها تسلیم و منقاد آنها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام (ص) موجب تصدیق آن نشده است. نکته آخر اینکه در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصاری علم در عصمت پیامبران، لازم میآید که عبادت و تقوای آنان برای وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست[۲۹]. تقریر دیگر: برخی از اندیشوران تفسیر عصمت به صرف علم به عواقب و نتایج گناهان و معاصی را نه شایسته معصومان دانستهاند و نه آن را کافی در عصمت؛ چراکه صرف علم همان طوری که گفته شد موجب مصونیت نمیشود، اما از آنجا که مقام معصومان والاتر از آن است که تقوی و عدم ارتکاب گناهان از سوی آنان صرفا به دلیل نتایج سوء و عواقب بد آن اعمال باشد؛ لذا استناد عصمت به صرف علم شایسته مقام آنان نیست؛ چراکه به عبادت عبید یا تجار برمیگردد[۳۰]. اندیشوران فوق برای جبران این دو کاستی، به فربهتر کردن متعلق علم پرداختند، به این معنا که علمی که موجب عصمت میشود نه علم به عواقب گناهان، بلکه علم و آگاهی معصومان از مقام الوهی و عظمت صفات کمالی است به گونهای که این علم یک نوع جذبه و عشق و محبت به خداوند و طرد ماسوا اللّه در انسان ایجاد میکند که رهاورد آن عصمت و مصونیت از گناه است[۳۱]. در تحلیل این تقریر به این نکته اشاره میشود که در این تقریر هر چند کاستی عدم شایستگی تفسیر عصمت به علم به عواقب گناهان رفع شده است، اما کاستی دوم یعنی عدم ملازمه بین علم و عصمت برطرف نشده است، مقرران این تقریر خود به آن متفطن بودند؛ لذا کوشیدند با طرح آثار علم یعنی وجود حالت شوق، محبت و عشق بین انسان و خداوند به ملازمه کمک کنند، اما باید گفت که ایجاد حالت عشق و محبت هرچند موجب تقویت ملازمه میشود، اما بهصورت منطقی مصونیت از محبت و عشق استنتاج نمیگردد و امکان خطا و معصیت با فرض محبت نیز باقی است، چنان که در عشقهای دنیوی نیز چنین است. پس برای اثبات ملازمه باید به عوامل دیگر مانند لطف الهی توجه شود[۳۲]. برخی از محققان در توجیه خاستگاه عصمت علاوه بر علم، اراده و انتخاب انسان را در حصول عصمت مؤثر دانستهاند[۳۳]، به دیگر سخن، برخی از انسانها از قدرت تصمیمگیری و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضی دیگر که انسانهای سست و مردّد و وسواس در تصمیمگیری هستند، پیامبران از نوع انسانهایی هستند که علاوه بر علم و آگاهی از عواقب امور و صفات کمال الهی، دارای قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده ترک گناه به مقام عصمت نائل میآیند. ما در تجربه زندگانی با هر دو نوع از انسانها مواجه هستیم، چه بسا انسانی با مصرف سیگاری مثلاً به مدت طولانی با یک اراده قوی، به ترک آن رو میآورد و در مقابل آن، انسانهای ضعیف الاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض میکنند. در پرتو این نظریه و مثال فوق تصور حقیقت عصمت شفاف و روشنتر میشود و شبهه نمیشود که چرا انسانها از حیث عصمت مختلف هستند. لکن سؤال از علت قدرت اراده برخی انسان هاست؟ در پاسخ این سؤال اگر به علم و شعور فاعل استناد شود، آن به نظریه پیشین برمی گردد و اگر به حالات روانی و نفسانی اشاره شود که بعضی انسانها تکوینا و به صورت ژنتیکی قوی الاراده هستند، این پاسخ را واقعیتهای خارجی هر چند فی الجمله تأیید میکند اما آن نمیتواند منطقا ملازمه بین عصمت و اراده را ثابت کند. پس باید برای اثبات ملازمه لطف و فضل الهی را بر آن ضمیمه کرد. تقریر دیگر (علم و اراده) برخی دیگر عامل مؤثر در عصمت را اراده توأم با علم و شناخت به حقائق امور ذکر میکنند و متذکر میشوند که اراده تنها بدون فرض علم و آگاهی در عصمت مؤثر نیست؛ چراکه ممکن است با عدم علم، انسان کمال نهایی را گم کرده و به سرمنزل نرسد، چنان که نوشتند: "این افراد معصومان هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را میبینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبههای شیطانی و خلاف حق واقع نمیشوند"[۳۴]. در تحلیل این تقریر باید به این نکته اشاره کرد که نظریه«اراده و انتخاب» نیز بر وجود علم و آگاهی تأکید دارد و آن را مسلم انگاشته است پس جوهر هر دو یکی است. اشکالاتی که بر اخذ علم و اراده در تفسیر عصمت متوجه بود، بر این تقریر نیز مطرح میشود[۳۵].[۳۶]. |
3. حجت الاسلام و المسلمین جعفر انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفتهاند:
مولف تفسیر برهان رب در سوره یوسف چنین نگاشته است: «این برهان خود نوعی علم بوده است؛ زیرا حضرت یوسف (ع) به درگاه پروردگار عرضه میدارد اگر مکر آنان را از من باز نمیداشتی، من از جاهلان میبودم. البته این علم از انواع علوم متعارف نبوده است؛ زیرا آن گونه از علوم چه بسا با گمراهی همراه میشوند. آیه ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ﴾[۳۷] «دلیل این سخن است»[۳۸]. امام خمینی نیز چنین نگاشته است: «عصمت حالتی است نفسانیه و نوری است باطنیه.... آنچه از خطیئات و معاصی از بنی الانسان صادر میشود، از نقصان یقین و ایمان است»[۳۹]. مرحوم شبر مینویسد: «حقیقت عصمت، همان قوت عقل است، به گونهای که بر دیگر خواستههای نفسانی انسان چیره شود»[۴۰]. شهید مطهری بر این باور است که «گناه نکردن و اشتباه نداشتن پیامبران، معلول نوع بینش و درجه یقین و ایمان ایشان است»[۴۱]. استاد مصباح نیز ملکه عصمت را برخاسته از آگاهی کامل به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار تمایلات میداند[۴۲]. البته علامه طباطبایی نیز دخالت اراده معصومان را در کارهایشان میپذیرد؛ به این بیان که اگر کار معصوم تنها با اراده خداوند انجام شود، قهراً این کار فاقد اراده انسان میگردد که با اختیاری بودن آن ناسازگار خواهد بود[۴۳]. برخی نیز بر علم به عنوان عامل اصلی عصمت پافشاری دارند؛ به این بیان که علم به وجود سم، ما را از تناول آن باز میدارد و بر همین اساس علم معصومان ایشان را از هر لغزشی باز میدارد[۴۴]. نکته اساسی این است که علم را به تنهایی نمیتوان عامل بازدارنده دانست. پارهای از آیات قرآن نیز گویای این حقیقتاند، مانند: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ﴾[۴۵] و آیه... ﴿فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...﴾[۴۶]. در آیاتی نیز از علم در همین راستا ستایش شده است، مانند:... ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾[۴۷] و آیه ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ...﴾[۴۸]. نتیجه آنکه تأثیر اساسی علم انکارپذیر نیست، اما هرگز نباید علم (مطلق) را عامل اصلی عصمت دانست»[۴۹]. |
4. حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی؛ |
---|
آقایان حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی و واعظ حسینی در «منشأ عصمت» در اینباره گفتهاند:
متکلمان معاصر دیدگاههای مختلفی در این خصوص بیان کردهاند: بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی میدانند [۵۰] به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان میگردد. ناگفته نماند چنانکه در قول نخست بیان شد، اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن کلامی مطرح شده است [۵۱]. ولی، تا آنجا که نگارنده مطلع است، در سدههای پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این علم و روند تاثیر این علم در پیدایش قوه عصمت، مطرح نشده است؛ ولی اندیشوران متاخر در باب منشأ بودن «علم»، روشن، دقیق و مفصلتر وارد شدهاند [۵۲]. به نظر میرسد جناب علامه طباطبایی در ترسیم و تبیین زوایای مختلف این دیدگاه، موفقتر بودهاند، از این رو بخش حاضر را با محوریت کلمات ایشان پیگیری میکنیم: یکم) بر اساس سنت و نظام سبب و مسببی، در نفس نبیّ یا ولیّ نسبت به رفتار معصومانه، سبب/ عامل قریبی وجود دارد که موجب تحقق صفت «عصمت» میشود و چنین نیست که همه چیز بدون دخالت معصوم، مستقیما توسط خداوند انجام گیرد؛[۲]؛ چراکه این فرض، تبعات فاسدی دارد؛ مانند: خروج معصوم از فاعلیّت علمی و ارادی. در حالی که شخص معصوم، یکی از افراد بشر است که افعال اختیاری وی، برخاسته از علم و اراده است [۵۳]. دوم) عاملی که منشأ ملکه عصمت میگردد، از سنخ «علم» است.؛ چراکه به طور کلی، چه در معصوم و چه در غیر معصوم، فعلی اختیاری شمرده میشود که: علم و آگاهی در تحقق آن فعل دخیل باشد (سهمی از علیّت را داشته باشد). جناب علامه علاوه بر تبیین عقلی و فلسفی این مطلب [۵۴]، تلاش کرده تا دیدگاه یاد شده را از آیات و روایات نیز به دست آورد [۵۵]. برخی از ادله نقلی که بدان استناد کردهاند، عبارتست از: الف. ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾، [۵۶]. به نظر علامه طباطبایی و برخی دیگر از مفسران (برای نمونه: مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ۴: ۱۲۳</ref>، آیه فوق، به طور اجمال به مسئله مصونیت پیامبر(ص) از خطا، اشتباه و گناه اشاره مىکند و مىگوید: اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را گمراه مىساختند ولى با وجود این امدادها، قادر به این کار نخواهند بود و هیچگونه زیانى در این راه به تو نمىرسانند. ایشان معتقد است آن الطاف پنهان و فضل عظیم که ایمنی بخش پیامبر(ص) است، نوعی «علم» است: از ظاهر کلام ﴿وَأَنزَلَ اللَّهُ... وَعَلَّمَكَ...﴾ بر مىآید که در مقام تعلیل فراز: ﴿وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ﴾، و یا مجموع عبارت: ﴿وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ﴾ است؛ در هر حال این تعلیل چنین مینماید که: علت اینکه مردم نمىتوانند رسول خدا(ص) را گمراه کنند و یا ضررى به آن جناب برسانند، همین انزال کتاب و تعلیمحکمت است که ملاک در عصمت آن حضرت است. از ظاهر این آیه بر مىآید، آن چیزى که عصمت به وسیله آن تحقق مىیابد و شخص معصوم به وسیله آن معصوم مىشود، نوعى از علم است. علمى است که نمىگذارد صاحبش مرتکب معصیت و خطا گردد. به عبارتى دیگر علمى است که مانع از ضلالت مىشود. هم چنان که سایر اخلاق پسندیده از قبیل شجاعت و عفت و سخاوت نیز هر کدامش صورتى است علمى که در نفس صاحبش راسخ شده و باعث مىشود آثار آن بروز کند. و مانع مىشود از اینکه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد، مثلا آثار جبن و تهور و خمود و شره و بخل و تبذیر از او بروز کند (طباطبائی، همان، ۵: ۷۸</ref>. ب. ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾؛ «آن زن قصد او کرد؛ و او نیز، اگر برهان پروردگار را نمىدید، قصد وى مىنمود. اینچنین کردیم تا بدى و فحشا را از او دور سازیم؛ چراکه او از بندگان مخلص ما بود»، سوره یوسف، آیه ۲۴ </ref>. علامه طباطبایی با استناد به «رؤیتبرهان» در این آیه شریفه و نیز آیه ۳۳ از همین سوره ﴿وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ﴾ تلاش کردهاند تا منشأیت «علم، رؤیت» را نسبت به عصمت، تبیین کنند: پس رؤیت،برهان ربّ همان عاملی است که خداوند به سبب آن سوء و فحشاء را از یوسف(ع) منصرف نمود... و آن «برهان ربّ» که یوسف(ع) از جانب پروردگار خود دید، هر چند کلام الله مجید حقیقت آن را کاملا روشن نکرده ولی به هر حال یکى از اسباب یقین بوده که با آن، دیگر جهل و ضلالتى باقى نمانده، و کلام یوسف(ع) آنجا که با خداى خود مناجات مىکند، دلالت بر این معنا دارد، آنجا که مىگوید: ﴿وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ﴾ این جملات دلیل بر این نیز هست که سبب مذکور از قبیل علوم متعارف یعنى علم به حسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده است؛ زیرا اینگونه علوم گاهى با ضلالت و معصیت جمع مىشود. پس آن برهانى که یوسف(ع) از پروردگار خود دید، همان برهانى است که خدا به بندگان مخلص خود نشان مىدهد و آن نوعى از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنى است، که نفس آدمى با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم مىشود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمىکند [۵۷] ناگفته نماند برخی از مفسران شیعی و سنی، در این بیان با علامه هم سو بوده و رؤیت برهان را حمل بر نوعی «علم/ کشف» کردهاند [۵۸] در مقابل برخی معتقدند آن «برهان ربّ»، عاملی خارج از نفس حضرت یوسف(ع) بوده که وی را از گناه یا قصد گناه منصرف نموده است [۵۹] اینکه آن عامل خارجی چه بود و نحوه منصرف نمودن آن چگونه بود، مورد اختلاف مفسران است که اغلب دیدگاه ها با عصمت پیامبر و یا مختار بودن وی، ناسازگار است. در برخی روایات، عامل مصونیت و حفظ از خطا و گناه، روح القدس نامیده شده است [۶۰] علامه طباطبایی بر این باور است که آن «روح مسدّد» عاملی خارج نفس نبیّ نبوده بلکه همان «علم و بینش» است که به وی عطا شده است: این موهبت الهی که ما آن را به نام نیروى عصمت مىنامیم، نوعى از علم و شعور است که با سایر انواع علوم از این جهت مغایرت دارد که مغلوب سایر قواى شعورى نمیگردد، بلکه همیشه بر سایر قوا غالب و قاهر است و همه را به خدمت خود در مىآورد. و به همین جهت است که صاحبش را از کل ضلالتها و خطاها حفظ مىکند. در روایات نیز آمده که رسول خدا(ص) و امام(ع) روحى داشتهاند به نام روح القدس که آنان را تسدید مىکرده و از معصیت و خطا حفظ مىنموده و این همان روحى است که در آیه شریفه بدان اشاره نموده است: ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا﴾ [۶۱] البته این وقتى است که ما ظاهر و تنزیل آیه را در نظر بگیریم و ظاهرش همین است که خداى تعالى کلمه روح را به عنوان معلم و هادى بر پیامبرش القا نموده است [۶۲]. ایشان در موضعی دیگر میفرماید: در روایات از آن (علم ویژه) به این صورت تعبیر شده است که: پیامبر(ص) و امام(ع) روحی به نام «روح القدس» دارند که آنان را از گناه و معصیت باز میدارد (همان). سوم) علم و بینشی که نبیّ یا ولیّ بدان مجهز است، هبهای است و نه اکتسابی [۶۳] به عبارتی، عصمت، نتیجه علمی است که خداوند به ایشان افاضه نموده است. البته هبه این فضل عظیم، براساس علم،حکمت و عدالت است[۳]؛ همانگونه که میفرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ [۶۴]. علامه طباطبایی درباره تفضلی بودن علمی که منشأ عصمت است ذیل آیه۱۱۳ سوره نساء ﴿وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ میگویند: «مراد از: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ این است که نوعی علم از جانب خود به تو عطا کرد که اسباب عادی معرفت نمیتوانست آن را برای تو به ارمغان بیاورد. از آنچه گذشت معلوم میشود که این موهبت الهی- که آن را نیروی عصمت مینامیم- نوعی از علم و شعور است [۶۵]. چهارم) علم ویژهای که منشأ عصمت است، طبیعت انسانی شخص معصوم و فاعلیت اختیاری وی را از بین نمیبرد؛ چراکه علم و آگاهی از مبادی «فعل اختیاری» است و نه منافی با آن. جناب علامه با تمسک به برخی آیات قرآنی، به تبیین این مسأله میپردازد: علم مزبور، یعنى ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، طبیعت انسانى را- که همان مختار بودن در افعال ارادى خویش است-تغییر نداده، او را مجبور و مضطر به عصمت نمىکند. علم، چگونه مىتواند چنین کند، با اینکه علم، خود یکى از مبادى اختیار است، و مجرد قوى بودن علم باعث نمىشود مگر قوى شدن اراده را. مثلا کسى که طالب سلامت است وقتى یقین کند که فلان چیز سم کشنده آنى است، هر قدر هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمىکند، بلکه وادارش مىکند به اینکه با اختیار خود از شرب آن مایع سمى خوددارى کند. آرى، وقتى عاملى انسان را مجبور به عمل و یا ترک عملى مىکند که انسان را از یکى از دو طرف فعل و ترک بیرون نموده و امکان فعل و ترک را مبدل به امتناع یکى از آن دو بسازد.شاهد این مدعا آیه الگو:متن قرآ« [۶۶] است که دلالت مىکند بر اینکه شرک براى انبیاء با اینکه خداوند برگزیده و هدایتشان کرده، ممکن است؛ گرچه اجتباء و هدایت الهى مانع از آن است. و این معنا را آیه ﴿ا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ [۶۷]. و نیز آیاتى دیگر مىرساند. پس شخص معصوم با اراده و اختیار خودش از معصیت منصرف مىشود، و اگر منصرف شدن معصوم را به عصمت ایشان نسبت دهیم، مانند انصراف غیرمعصوم است که به توفیق خدایى نسبت مىدهیم. ما با وجدان خود این معنا را درک مىکنیم که در اعمال خیر و شر، هیچ سببى که با نفس ما منازعه نماید و بر ما غالب شود وجود ندارد و تنها نفس ما است که اعمالى را از روى شعور و ارادهاى ناشى از شعور که هر دو (شعور و اراده) قائم به نفس است، انجام مىدهد. پس هر منشأ و عاملی را که دلیل نقلى و عقلى وراى نفس ما اثبات مىکند- از قبیل فرشته و شیطان- سببهایى است طولى، نه عرضى [۶۸]. برخی گفتهاند: آن علم تفضلی و هبهای که منشأ عصمت است از قبیل علوم متعارف و ذهنیِ صرف نیست [۶۹] این علم، نوعی کشف و شهود است؛ علمی است قهّار که به هیچ وجه، مقهور و منسیّ قرار نمیگیرد [۷۰]. امام خمینی (ره) در تبیین این بُعد از منشأ عصمت مینویسند: عصمت... حالتی است نفسانیه و نوری است باطنیه که از نور کامل یقین و اطمینان تامّ حاصل میشود. آنچه از خطیئات و معاصی که از بنی الانسان صادر میشود، از نقصان یقین و ایمان است. یقین کامل انبیاء و اطمینان تامّ آنها که از مشاهده حضوریه حاصل شده، آنها را معصوم از خطا نموده [۷۱]. علامه طباطبایی این علم/ بینش را اولاً: نوعی «رؤیت و شهود» و ثانیاً: غیر مغلوب میدانند. ایشان ذیل آیه۲۴ سوره یوسف ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء﴾ مینویسند: بی تردید آن برهانى که یوسف(ع) از پروردگار خود دید، همان برهانى است که خدا به بندگان مخلص خود نشان مىدهد و آن نوعى از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنى است، که نفس آدمى با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم مىشود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمىکند [۷۲]. در موضعی دیگر آن علم را چنین توصیف میکند: نیرویى که آن را عصمت مینامیم، یک سبب علمى متعارف نیست؛ بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ وجه مغلوب هیچ سبب دیگر نمىشود. و اگر از این قبیل سببهاى شعورى معمولى بود بهطور یقین تخلف در آن راه مىیافت و احیانا بى اثر مىشد. پس معلوم مىشود این علم از غیر سنخ سایر علوم و ادراکات متعارفه است که از راه اکتساب و تعلّم عاید مىشود. خداى تعالى در بیانی ویژه به رسول اکرم(ص) مىفرماید: ﴿وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ﴾ [۷۳] این بیان، خطابی خاص است که واقعیت آن را آن طور که باید نمىفهمیم؛ زیرا ما انسانهاى معمولى آن ذوقى که حقیقت این علم را درک بکند، نداریم [۷۴]. درباره اینکه متعلَق این «علم ویژه و یا کشف و شهود» چیست؟ اندیشمندان عبارات مختلفی دارند. علامه طباطبایی در تفسیر «المیزان»، در برخی مواضع صرفا به سببیت «علم ویژه» پرداخته و توضیحی درباره مورد علم ندادهاند [۷۵] و در برخی از مواضع، متعلق علم را خدای متعالی و اسماء حسنای او دانستهاند، با این توضیح که: برخی از انسان ها در سایه عنایات الهی از معرفت تام و کاملی نسبت به خدای تعالی برخوردارند که لازمه این معرفت شهودی و تامّ، محبتی خاص است که تمام وجود انسان را فرا میگیرد و در نهایت این علم و آن حبّ، منجرّ به ملکه عصمت میشود. جناب علامه در مقام معرفی طایفه ای از انسان ها که عبادتشان «حبّی» است، مینویسند: دسته سوم طبقه علماى باللَّه هستند؛... اینان خدا را نه از ترس عبادت مىکنند و نه از روى طمع به ثواب؛ بلکه او را عبادت مىکنند براى اینکه سزاوار عبادت است. ایشان چون خدا را با اسماء حسنى و صفات برتری که سزاوار اوست، شناختهاند و در نتیجه فهمیدهاند که خداوند، پروردگار و مالک سود و اراده و رضاى ایشان و مالک هر چیز دیگرى غیر ایشان است. و خود را هم فقط بنده او دیدند؛..؛ لذا اولاً به عبادت خدا مىپردازند و ثانیاً از آنچه که مىکنند و آنچه که نمىکنند جز روى خدا و توجه به او چیز دیگر در نظر نداشتهاند... این دسته از آنجایى که تمامى رغبتها و امیال مختلف خود را متوجه یک سو کردهاند، و آن هم رضاى خدا است، و تنها غایت و نتیجهاى که در نظر گرفتهاند، خداست؛ لذا محبت به خدا در دلهایشان مستقر شده است. بنابراین، چنین کسى در کارها، آن کارى را دوست مىدارد که خدا دوست بدارد و آن کارى را دشمن مىدارد که خدا دشمن بدارد. به خاطر رضاى خدا، راضى و به خاطر خشم خدا، خشمگین مىشود و این محبت نورى مىشود که راه عمل را براى او روشن مىسازد، هم چنان که فرموده: ﴿أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ [۷۶] و روحی مىشود که او را به خیرات وامىدارد، هم چنان که فرموده: الگو:متن قرآ« [۷۷] و همین است سرِّ اینکه از چنین کسى جز جمیل و خیر سرنمىزند و هیچ مکروه و شرى را مرتکب نمىگردد [۷۸]. و گاهی اذعان به عبودیت را همان علمی دانسته که منشأ عصمت میگردد: فصدور الأفعال عن النبی(ص) بوصف الطاعة دائما لیس إلا لأن العلم الذی یصدر عنه فعله بالمشیة صورة علمیة صالحة غیر متغیرة، و هو الإذعان بوجوب العبودیة دائما [۷۹]. ایشان در موضعی دیگر در تبیین موقعیت خواص از اولیاء الهی و اینکه بین ایشان و حق تعالی حجابی نیست و ملکوت اشیاء و حقایق بر ایشان منکشف است، میگویند: این طایفه، همان مقربانى هستند که به قرب خداى تعالى رسیده و رستگار شدهاند؛ چون دیگر چیزى که میان آنان و پروردگارشان حائل گردد باقى نمانده است، نه در محسوسات و نه موهومات، و نه آنچه مورد هوا و خواهش نفس و یا مورد تلبیس شیطان باشد؛ زیرا هر چه که در برابر آنان قرار گیرد آیتى خواهد بود که کاشف از حق تعالى است نه حجابى که میان آنان و حضرتش ساتر شود. به همین جهت خداوند علم الیقین را بر ایشان افاضه مىکند و کشف مىکند براى ایشان از آنچه که نزد او است از حقایقى که از دیدگان مادىِ کور مستور است، هم چنان که در آیه الگو:متن قرآ« [۸۰] و آیه ﴿کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ [۸۱]، به این معنا اشاره فرموده است [۸۲]. برخی از اندیشوران معاصر، عصمت را معلولِ «علم و اراده» معصومان دانستهاند [۸۳] بیان ایشان چنین است: هر قدر انسان، حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زندهتر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزش ها و کجروی ها، بیشتر در امان خواهد بود [۸۴]. در موضعی دیگر میگویند: این افراد (معصومان) هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را میبینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبههای شیطانی و خلاف حق واقع نمیشوند [۸۵]. برخی از نویسندگان معاصر نیز پس از طرح و ردّ آراء مختلف در باب «منشأ عصمت»، همین قول را پذیرفته و به تقویت آن پرداختهاند [۸۶]. ارزیابی یکم. ایشان «علم» را در شکلگیری عصمت دخیل دانسته ولی، آن را کافی نمیدانند؛ به این بیان که: در رابطه با اعمال ارادی انسان، علم، تنها واقعیت ها را آن طور که هست، نشان میدهد. ولی تحقق یک عمل ارادی و یا عدم تحقق آن، از رهگذر اراده انجام میگیرد. پس نمیتوان منشأ عصمت را منحصر در علم به عواقب گناهان دانست. ممکن است گفته شود، این علمی که موجب عصمت معصومین میشود، از سنخ علوم متعارفه بشری نیست؛ بلکه علمی است فوق سایر علوم. به عبارت دیگر، نوعی شهود عواقب بوده و شک و ریبی در آن نیست. ولی به هر حال، آنچه مسلم است این است که، علم به تنهایی علت تامه عمل نیست و لواینکه به مرز یقین و شهود رسیده باشد. علم، حتی در بالاترین مراتب خود، علت تامه برای تحقق عمل نیست؛ داستان بلعم باعورا که در قرآن کریم آمده، گواه این مدعا است. خداوند میفرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ [۸۷] یا درباره اهل کتاب میفرماید: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ [۸۸]. در خصوص فرعون و فرعونیان نیز میفرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾ [۸۹]. بنابراین، علم و آگاهی، تنها میتواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، نه شرط کافی ([۹۰]. در نقد ادعای فوق، باید گفت که، اولاً: کسانی که «علم» را منشأ دانستهاند، هیچ یک، آن را علت تامه تحقق عمل اختیاری ندانستهاند. جناب علامه طباطبایی صریحا در مواضع متعدد، فعل اختیاری را، زاییده علم و اراده شمردهاند [۹۱]. ثانیاً: مقصود از اینکه علم و اراده دخیل است، چیست؟ آیا علم و اراده در عرض هم، علت تحقق عمل است؟ یا در طول هم؟ آیا اراده مترتب بر علم راسخ است یا مستقل از آن؟ اگر منظور از اراده، عاملی است در طول علم، این قول منافات و تفاوتی با دیدگاه مشهور (منشأیت علم) ندارد. ثالثاً: مواردی که از کتاب الهی، بدان استناد شده، اغلب از سنخِ علم و یقین عادی است و نه از علوم کشفی و تفضلی؛ حتی در خصوص بلعم باعورا، دلیلی ارائه نشده که، علم او در رتبه علم و شهود انبیاء بوده است. رابعاً: آنچه به طور عمده، مورد تاکید جناب علامه طباطبایی است این است که: چنین علمی قهّار و غیر مغلوب بوده و قوّت و شدت چنین علمی، قوت اراده را به دنبال میآورد: این نیرویى که نامش نیروى عصمت است، یک سبب علمى و معمولى نیست بلکه سببى است علمى و شعورى که به هیچ وجه مغلوب هیچ سبب دیگر نمىشود و اگر از این قبیل سببهاى شعورى معمولى بود بهطور یقین تخلف در آن راه مىیافت و احیانا بى اثر مىشد. پس معلوم مىشود این علم از غیر سنخ سایر علوم و ادراکات متعارفه است که از راه اکتساب و تعلّم عاید مىشود [۹۲]. علم مزبور، یعنى ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، در عین حال طبیعت انسانى را- که همان مختار بودن در افعال ارادى خویش است-تغییر نمیدهد و او را مجبور و مضطر به عصمت نمىکند. و چگونه مىتواند چنین باشد؟ با اینکه علم/ آگاهی، خود یکى از مبادى اختیار است و صِرف قوى بودن علم، باعث چیزی جز شدّت اراده نمیگردد. مثلا کسى که طالب سلامت است وقتى یقین کند که فلان مایع، سمی کشنده است، هر قدر هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمىکند، بلکه شخص قطعاً با اختیار خود از نوشیدن آن مایع سمى امتناع خواهد کرد [۹۳]. دوم. بر خلاف دیدگاه پیشین، در این دیدگاه ویژگیهای «علم» مذکور بیان نشده است؛ که آیا این درک و علم از چه سنخی است؟ حصولی است یا شهودی؟ و دیگر اوصافی که در ضمن دیدگاه قبلی گذشت. سوم. محور این دیدگاه، تبیین منشأ عصمت عملی است و قلمرو آن، شامل عصمت علمی (عصمت از خطا و سهو) نمیباشد [۹۴]. صاحبان این نظریه، در خصوص منشأ عصمت علمی، تبیین قابل توجهی ارائه ندادهاند [۹۵]. نظریه دیگر درباره منشأ عصمت این است که: «عصمت» زاییده اراده قوی و حسن انتخاب است [۹۶]. این دیدگاه چنین تبیین شده است: عصمت پدیده ای است کاملا ارادی و اختیاری. و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کننده دارد و در انحصار افراد معدودی نیست؛ بلکه همه انسانها میتوانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند...تقوا و عصمت از یک ریشهاند.تقوا به معنای پرهیز از گناه نیست؛ بلکه به معنای ملکه ای است که موجب مصونیتانسان از ابتلا به گناه میشود...تقوا و عدالت نیز مرتبهای از عصمت است و «عصمت مطلقه» عبارت است از همان شدت ملکه تقوا و عدالت. عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخابانسان است. همین اراده و انتخاب است که با تکرار عمل صالح و اجتناب از گناهان،انسان را از مرتبه «ایمان» به مرتبه «تقوا» و با مواظبت بر ملکه تقوا به مرتبه «یقین» میرساند و انسان با وصول به مرتبه یقین، نه تنها حقایق هستی و از جمله مفاسد محرمات را میفهمد، بلکه مییابد و لمس میکند. این نوع ادراک، وقتی با اراده نیرومندی که در راه رسیدن به مرتبه «یقین» برای انسان حاصل شده است ضمیمه گردد، کاملترین نوع مصونیت، یعنی «عصمت مطلقه» برای بشر ایجاد میکند. عصمت معصومان(ع)، معلول اراده و انتخاب آنها و نتیجه تلاشهای پیگیر و فداکاریهای بیدریغ آنان در راه خدای متعال است [۹۷]. ارزیابی یکم. همانطور که در آغاز این نوشته تذکر دادیم، محل بحث این نیست که چرا برخی از صفت عصمت برخوردارند و برخی نه؟ آیا این ویژگی اکتسابی است یا تفضلی؟ سوال این است که: عصمت (اکتسابی باشد یا هبهای) به عنوان عامل مصونیت از خطا و خطیئه، منشأ و سبب مباشری آن چیست؟ بزرگانی که علم، کشف،ایمان، محبت و یا خاصیتی در نفس و بدن را عامل عصمت دانستهاند، در بحث از «اکتسابی یا هبه ای» بودن عصمت و «زمینههای اختیاری و غیر اختیاری» عصمت، پیش و بیش از دیگران، تبیین و توجیه داشتهاند [۹۸]. دوم. یک عمل ارادی و اختیاری، دو رکن عمده دارد که عبارتست از: آگاهی/علم و اراده. در حالی که در این نظریه فقط به رکن دوم (اراده) تاکید شده است و بیانی درباره نقش درک و بینش، طرح نشده است. به راستی این اراده و حسن انتخاب (که صاحب نظریه، آن را عمده عامل عصمت میداند)، زاییده چیست؟ سوم. این دیدگاه، ظهور در این دارد که صفت عصمت به عنوان یک ملکه اکتسابی، مانند دیگر ملکات، یک روند صعودی و اشتدادی را طی کرده است [۹۹]. چنین تبیینی از عصمت، برخلاف نظر مشهور «امامیه» میباشد. چهارم. گرچه صاحب دیدگاه، برداشت خود را به روایات نسبت میدهد [۱۰۰]، ولی، در مورد نصوصی که ناظر به هبه ای و تفضلی بودن عصمت و دیگر اوصاف است، توضیحی ندادهاند. در حدیثی حضرت رضا(ع) در معرفی امام معصوم فرمودند: تمام فضائل- بىهیچ سعى و درخواستى- مخصوص او است، بلکه این ویژگى و امتیاز از جانب خداوندِ صاحب فضل و بخشنده بدو عنایت شده است... و بىتردید هر بندهاى که خداوند وى را براى امور بندگانش انتخاب فرماید بجهت این امر مهمّ، سینهاش را وسعت بخشد و به او شرح صدر دهد و چشمه حکمت را بر دلش روان ساخته و دانش را به او الهام فرماید، دیگر پس از آن در پاسخ هیچ پرسشى درمانده نشود و در راه صواب حیران نماند. پس او همواره معصوم، مؤیّد، موفّق، مسدّد است؛ از هر خطا و لغزشى در امان است، و این خصوصیّت را خداوند به وی ارزانى داشته تا وى حجّت بر خلق و گواه بر بندگانش باشد، ﴿ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾ [۱۰۱]. برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمردهاند . آیة الله جوادی آملی در تبیین ابعاد عصمت و ملازمت آن با کمال «قوه عاقله» (نظری و عملی) در معصومان از منظر حکما، مینویسد: از جمله آن خصائص (خصائص نبیّ)، عصمت است و آن نیز تنها به هنگام کمال دو قوّه نظری و عملی تحقق مییابد؛ زیرا عصمت بر دو قسم است؛ یکی به علم باز میگردد و دیگری به عمل. اما قسم نخست، یعنی عصمتی که به علم برمیگردد، آن است که نبی در همه شئون و امور علمی و ابعاد ادراکی خود معصوم باشد... پیامبر وحی را به وسیله عقل مستفاد از پیشگاه حکیم علیم دریافت میکند و آن معرفت ها و آگاهی ها و دانشهای دریافت شده، در حس مشترک او مجسم و متمثل میگردد؛ به گونهای که وهم بر او مداخله نمیکند و سایر قوایِ مقهور، با او به بازی نمینشیند. پس جز حق نمیبیند و جز حق نمیاندیشد؛ همان گونه که جز حق برای او مجسم و متمثل نمیشود؛ زیرا او به مقامی رسیده است که بر مدار حق میگردد. پس نه قلب او آنچه را دیده است دروغ میگوید، نه دیده او به هنگام دیدن حق مضطرب و پریشان میشود و از نگاه مستقیم سرمیزند [۱۰۲]؛ چه معارف و دانشها را از نزد حکیم علیمی دریافت کرده است که در آنجا خطا را مجالی نیست؛ زیرا میان عارف و منشأ عرفان او واسطه ای نیست... عقل مستفاد (که نفس نبی در آن رتبه قرار دارد) به جهت دوام حضور و شدت و قوت شهودش در برابر عقل فعال، هیچ مجالی برای فراموشی یا سهو و خطا ندارد. پس آنچه را عقل فعال به اذن پروردگار توانا خوانا کرد، فراموش نمیکند؛ در اینجه ابن سینا چنین میگوید که: انبیا از هیچ رو دچار خطا یا سهو نمیگردند [۱۰۳]. در موضعی دیگر میگویند: عصمت، شهودی است فوق العاده که انسان را از گناه باز میدارد. اگرچه اصل شهود متعلق به عقل نظری و پرهیز ازگناه مربوط به عقل عملی است؛ لیکن منشأ عصمت عقل عملی، همان عقل نظری است. هرچه انسان پایینتر میآید، جناح عقل نظر از عقل عمل بیشتر فاصله میگیرد. گاهی یکی هست و دیگری نیست یا یکی ضعیف و دیگری قوی است. هر چه انسان بالاتر میرود و به شهود ناب نزدیکتر میشود، این دو جناح به یک دیگر نزدیکتر میشوند تا جایی که متحد یا واحد میگردند. عصمت علمی، بیشهود ممکن نیست؛ زیرا انسان در نشئه وهم و خیال، بافتههای خود را بر یافتههای عقل عرضه میکند و آن را مشوب میسازد و این تفکر مشوب، آمیخته با جهل، سهو نسیان خواهد. ولی اگر انسان در حرم عقل ناب به سر بُرد و از دسترس وهم و خیال رهید، معصوم خواهد بود؛ زیرا در حرم عقل،شیطان درونی (وهم و خیال) و شیطان بیرونی (ابلیس) راه ندارد؛ چون تجرد ابلیس- مانند وهم و خیال - در سقفی پایینتر از سقف عقل محض است و در دستگاه تامّ تجرد عقلی، وهم و خیال به عنوان رهزن درون و ابلیس به عنوان رهزن بیرون، راه ندارد.... مقام منیع عصمت عملی، برای کسی حاصل میشود که به مرز اخلاص رسیده (مقام مخلَصین یا همان مرتبه تجرد تامّ عقلی)، در حرم امن او، شهوت و غضب باطل راه نداشته باشد؛ چون هر دو را مهار کرده، به صورت اراده و کراهت درآورده است [۱۰۴]. ارزیابی یکم: برخی از نویسندگان معاصر نقدهای متعددی را بر این نظریه مطرح کردهاند [۱۰۵]. به نظر میرسد: این نقدها یا ادعا ها، بدون توجه به مقصود واقعی حکما بوده است. عقل و عاقله در عرف حکمت، معانی مختلفی دارد [۱۰۶] که مراجعه به منابع معتبر حکمی، جلو نقدهای شتابزده را میگیرد. دوم: ظاهرا دیدگاه حکما، قرابت فراوانی با دیدگاه دوم (منشأ بودن علم خاصّ) دارد. در آن نظریه تکیه بر «علم راسخ، یقین تامّ، کشف و شهود» میباشد که آن نحوه از علم، بیتردید ملازم با رتبه وجودی بالایی است و در این دیدگاه، نهایت سیر تکاملی انسان، مدّ نظر است (عقل محض یا مستفاد گردیدن)؛ که چنین مرتبه از «قوه عاقله»، مستلزمِ علم وشهود تامّ است. لازمه هر دو دیدگاه این است که: حوزه علمی و عملی شخص معصوم، مصون از خطا وخطیئه باشد. سوم: اهل معرفت نیز در برخی مواضع، «عقل» و کمال «قوه عاقله» را سرمنشأ همه خیرات دانستهاند که با تامل در گفتار ایشان روشن میشود که مقصود از عقل و کمال آن، همین قوه مدرِک کلیات (عقل عادی بشری) نیست که در فهم، انتزاع، تحلیل و ترکیب به اوج رسیده باشد؛ بلکه این اصطلاح، عنوانی است برای مراتب بالای انسانیت (ظاهرا مقام مخلَصین) که در آن مراتب، خطا و معصیت از چنین شخصی فاصله میگیرد. آیتالله بهاءالدینی در این زمینه سخنان رسایی دارند از جمله: «این خود ساختگی که انبیاء و اولیاء و صالحان داشتند، به وسیله عاقله است. «اول ما خلق الله العقلُ». عقل در مرتبه نخستِ شرافت و عظمت و اهمیت است. «لا أکملتُک إلا فی من أُحبّ»؛ کسی که خدای تعالی عقلش را کامل کرده است، خیلی مورد عنایت بوده است... اگر نفس، مملوک عاقله باشد،انسان دنبال حرام نمیرود و کار او اصلاح میشود...انسان با بصیرت عقلی تا بدان جا پیش میرود که اکمل و اشرف موجودات میشود» [۱۰۷]. «وقتی از مولای متقیان۷ سوال کردند: «هل رایت ربک؟» فرمود: «رایته بحقایق الایمان»؛ نه به چشم سر، بلکه با بصیرت عقلی [۱۰۸]. «عقل، موجودی روحانی و دارای روحانیت است که خدای متعال به انسان عنایت فرموده است. معرفة الله، توسط نورانیت عقل است. عصمت، عفت، عدالت، نبوت و ولایت از برکات نورانیت قوه عاقله است. غفلت، کار عقل نیست. مردان حق چنین کسانی هستند که به نورانیت عقل، از ارتکاب معاصی محفوظ میگردند در ظهور حضرت ولی الله اعظم(ع)، عقل ها کامل میشوند. رجل الهی به نورانیت عقل، ملحدین، کفار و منافقین را میشناسد؛ این تمیز به نورانیت عاقله است. عقل نور دارد، نه نار» [۱۰۹]. «انبیاء و اولیاء: در پرتو نورانیت عقل، از جمیع نجاسات باطنی منزه بودند و اختلاف در حریم مقدسشان راه نداشت. در پرتو همین نورانیت باطنی به توحید و ولایت و دستگیری خلق نایل گشتند و به مقام عفت، عصمت، طمأنینه و سکینه رسیدند؛ این ها همه، هنر «قوه عاقله» است. کار انبیاء: ریشه در نورانیت عقلی داشته است. عاقله، نبی، ولیّ و امام و رهبر تربیت میکند... عاقله، معارف اسلام و احکام اسلام را درک میکند. عاقله، مورد خطابات الهی است: «أقبل، فأقبل. أدبر فادبر. إیاک أعاقب و ایاک أثیب. ما خلقت خلقاً هم أحبّ الیّ منک». عاقله، مقامش از تمام موجودات جهانی بالاتر است؛ شاید از ملائکه هم بالاتر باشد. «ما أکملتک الا فی من أحبّ». تمام برکات انبیا و اولیا و تمام معجزات از برکات عاقله است. معایب نفسانی به وسیله عقل، شناخته و درک میشود. باب معرفت نفس بر عاقله گشوده میشود» [۱۱۰]. «گویا روحانیت، طهارت نفوس بشری و سلامت نفوس نسانی، همه از برکات عقل است. حتی مراتب ایمانی و مراتب هدایت و مراتب علمی، همه تابع مراتب عقل است؛ هرچه عقل قوی باشد، هدایت و ایمان و علوم قویتر است. محور تکامل نفوس بشری، عاقله است... پس عقل و کمال عقلی، مال انبیا و اولیا و اهل بیت معصومین: است و برای هر کس نیست. کمال عقل، تمام سببِ تکامل نفوس الهی است؛ چیز دیگری نمیخواهد» [۱۱۱].[۱۱۲]. |
5. خانم فاطمه محقق؛ |
---|
خانم محقق در مقاله «عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن» در اینباره گفته است:
«در پاسخ به این سؤال که چه عاملی باعث شده است تا این ملکه نفسانی برای معصومین حاصل شود و آنها از ارتکاب گناهان و حتی خطا و نسیان مصون بمانند؟ چیست، اقوال مختلفی در میان متکلمان معاصر وجود دارد. اما از میان آنها نظریهای کامل و مقبول است که به دو سؤال اساسی زیر پاسخ دهد:
برای یافتن پاسخ مناسب برای دو سؤال یاد شده، به بررسی چند نظریه درباره منشأ عصمت میپردازیم: علامه طباطبایی مینویسد: «این موهبت الهی که ما آن را قوّه عصمت مینامیم، نوعی «علم و شعور» است که برخلاف سایر علوم هیچگاه مغلوب یکی از قوای دیگر نمیشود، بلکه همواره غالب بر آنهاست و آنها را در استخدام خود دارد. ازاین رو، پیوسته صاحبش را از گمراهی و خطا باز میدارد». [۱۱۳]. شخص معصومجهنم را میبیند و در اثر شهود شعلههای دوزخ از تماس با آن جداً خودداری میکند؛ زیرا او به مقام یقین رسیده است؛ ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾.[۱۱۴]. آن سان که پزشک حاذق، فرایند یک بیماری واگیر و خطرناک و میکروبهای کشنده را در بدن بیمار میبیند و هرگز از نیم خورده این بیمار نمیخورد و با او تماس مستقیم بر قرار نمیکند یا این که انسان عاقل هرگز دست خود را به دهان مار سمّی نزدیک نمیکند.[۱۱۵]. به نظر میرسد که مبدأ و منشأ عصمت، چنانچه بزرگانی مانند علامه طباطبایی و آیتالله جوادی آملی گفتهاند، علم شهودی به عواقب گناه و معصیت و زشتی آنهاست. [۱۱۶]. نقد و بررسی: عصمت هم در بُعد علمی مطرح میشود و هم در بعد عملی؛ گرچه عصمت عملی ناشی از عصمت علمی است اما انجام دادن یا ترک آگاهانه در اعمال نیاز به دو چیز دارد؛ علم و گرایش. علم تنها بدون گرایش علت تامه انجام دادن عمل نمیشود، مگر آنکه خود علم گرایش را ایجاد کند؛ ولی این کلیت ندارد. این گونه نیست که اگر علم به وجود آمد، گرایش به طور حتم به دنبال آن ایجاد گردد؛ زیرا قرآن افرادی را مثال میزند که علم داشتند اما گرایش در آنها به وجود نیامد. خداوند درباره یهودیان میفرماید: آنها پیامبر خاتم(ص) را مانند فرزندان خود میشناختند اما به او ایمان نمیآوردند: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾ [۱۱۷]. درباره فرعون و پیروان او میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ * وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾ [۱۱۸]. درباره بلعم باعورا میفرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾. [۱۱۹]. از سیاق کلام بر میآید که معنای آوردن آیات، تلبس به پاره ای از آیات انفسی و کرامات خاصه باطنی است، به آن مقداری که راه معرفت خدا برای انسان روشن گردد و با داشتن آن آیات و آن کرامات، دیگر درباره حق شک و ریبی برایش باقی نماند و معنای «انسلاخ» بیرون شدن یا کندن هر چیزی است از پوست و جلدش، و این تعبیر کنایه استعاری از این است که آیات چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وی آن چنان ملازم آیات بود که با پوست بدن او آمیخته شده بود و به سبب خبث درونی که داشت از جلد خود بیرون آمد و بعد از انسلاخ از آیات خدا،شیطان کنترل او را در دست گرفت و راه رشد را گم کرد و متحیر شد و نتوانست خود را از ورطه هلاکت رهایی بخشد و بدین گونه از طریق منتهی به مقصد، خارج شد.[۱۲۰]. بنابراین علم به تنهایی، علت تامه فعل نیست، هر چند به مرز یقین و شهود رسیده باشد.[۱۲۱].[۱۲۲]. شناخت جمال و عظمت خدا: انسان معصوم با علم ویژه ای که به صفات جمال و جلال خداوند دارد، جمال محبوب، وجود او را فرا میگیرد و جز به رضای محبوب نمیاندیشد و از هرچه در تضاد با خشنودی اوست، نفرت دارد و چون این علم در نهایت شدت است، حُب به خداوند نیز در بالاترین درجه است؛ در نتیجه هرگز میل به گناه در او پدید نمیآید. پس ارتکاب گناه از معصوم امکان وقوعی نخواهد داشت.[۱۲۳]. حضرت علی(ع) در مناجات خود با خدای تعالی عرض میکند: ««ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک، انما وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک» [۱۲۴]. نقد و بررسی: اشکال نظریة قبل در این جا نیز وارد است؛ زیرا علم بدون گرایش، زمینه ساز انجام عمل نمیشود. علاوه بر اینکه به ریشه این عامل - توجه به عظمت خدا - اشاره نکرده است که چگونه این توجه به عظمت خداوند و عشق و علاقه به ذات او برای برخی حاصل میشود و برای برخی دیگر نه. بنابراین، این نظریه گرچه به سؤال نخست پاسخ داده است اما سؤال دوم همچنان بدون پاسخ باقی است.[۱۲۵]. تقویت قوة عاقله: گروهی عصمت را نتیجه تقویت قوة عاقله در انسان میدانند. آنها میگویند: در انسان سه قوه وجود دارد؛ عقلیه، شهویه و غضبیه. جمیع قوای نفس منقاد عقلند. از عقل فی نفسه، قبیح و معصیت صادر نمیشود. اگر این قوه در کسی تقویت شود، ارضای تمام امیال از دریچه گرایش عقلانی عبور میکند و مجالی برای گناه و نافرمانی باقی نمیماند.[۱۲۶]. نقد و بررسی: اگر شأن قوه عاقله فقط ادراک و علم باشد، اشکالهای نظریههای قبلی در این جا نیز وارد خواهد بود اما اگر در قوه عاقله گرایش نیز وجود داشته باشد، میتواند منشأ عصمت باشد. ولی این سؤال همچنان باقی است که چرا در گروه خاصی این گرایش عقلانی بر سایر قوا مسلط بوده و مقهور آنها نمیشوند؟ [۱۲۷]. اراده و انتخاب: برخی منشأ عصمت را اراده و انتخابانسان میدانند که با تکرار اعمالخیر باعث تقوا میشود و اگر ملکه تقوا و عدالت تقویت یافته و به اوج خود برسد، باعث عصمت میشود. استاد محمدی ری شهری مینویسد: «عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخابانسان است... که با تکرار عمل صالح و اجتناب از محرمات، انسان را... به تقوا و... از تقوا به مرحله یقین میرساند و انسان با وصول به مرتبه یقین - که نقطه اوج تکامل آدمی است - نه تنها حقایق هستی و از جمله مفاسد محرمات را میداند، بلکه مییابد و لمس مینماید».[۱۲۸]. نقد و بررسی: این نظریه بر خلاف نظر نخست، علم و آگاهی را نادیده گرفته یا کم رنگ کرده است. بنابراین نمیتوان اراده و انتخاب را به تنهایی منشأ عصمت دانست؛ زیرا فعل بدون آگاهی و ادراک، معصوم بودن از خطا را تضمین نمیکند. [۱۲۹].[۱۳۰]. |
6. احمد حسین شریفی؛ |
---|
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«در مسأله اختیاری بودن عصمت باید به دو مطلب توجه کرد: نخست اینکه چه عامل و یا عواملی موجب میشود معصومین در مقام عمل، به اختیار خود آلودگیها را رها کنند؟ بسیاری از کسانی که درباره اختیاری بودن عصمت بحث کردهاند همین مقدار را کافی دانسته، بحث را بیش از این پی نگرفتهاند. ولی حق آن است که مشکل به همین جا ختم نمیشود؛ بلکه علاوه بر آن، مطلب دیگری نیز باید بررسی شود. و آن این است که عاملی که موجب میشود معصومین در مقام عمل اختیاراً ترک گناه و یا خطا نمایند، با اختیار خود معصومین به دست آمده و یا اینکه اعطای آن عامل، موهبتی الهی بوده است که ریشه در عوامل خارج از اختیار معصومین دارد؟ برای روشنتر شدن مطلب، به مثال زیر توجّه کنید: اگر دو مادّه سمّی را به دو نفر بدهیم و تنها یکی از آن دو را از سمّی بودن مادّه مطّلع کنیم، طبیعی است که آن کس که علم به سمّی بودن ماده پیدا کرده، از خوردن آن پرهیز نماید. و البتّه این اجتناب، اختیاری نیز میباشد؛ یعنی، هیچ عاملی از خارج او را مجبور به پرهیز از مادّه سمّی نکرده است. با این همه، روشن است که نمیتوان او را تحسین و ستایش کرد و آن دیگری را آماج تیر نکوهش قرار داد؛ زیرا اعطای این علم به یکی از آن دو نفر، موهبتی بوده که بیهیچ مقدمه و شایستگی اختیاری به او عطا شده است. به حتم اگر این آگاهی به هرکس دیگری داده میشد، او نیز اختیاراً از خوردن آن ماده سمی اجتناب میورزید. بنابراین در این مسأله، اولاً: باید روشن شود که چگونه معصومین در ترک آلودگیها مقهور و مغلوب عاملی خارجی نیستند و به اختیار خود عمل میکنند. ثانیاً: اگر عصمت را موهبتی الهی دانستیم باید این موهبت را فراورده شایستگیهای اختیاری معصوم بدانیم. با توجه به این مقدمه، ابتدا مطلب اول را مورد بررسی قرار میدهیم. سپس در بحثی با عنوان "عصمت و موهبت" به مطلب دوم خواهیم پرداخت. مهمترین نظریات ارائه شده معاصران در زمینه منشأ عصمت معصومان به شرح ذیل میباشد: اراده و انتخاب: نظریه دیگر در باب منشأ عصمت، این است که عصمت و تقوی از یک ریشهاند. به این بیان که تکرار اعمال خیر موجب پیدایش ملکه عدالت و تقوی میگردد و عصمت مطلقه، شدّت همان ملکه است. این نظریه بر خلاف کسانی که منشأ عصمت را علم به مفاسد گناه میدانستند، بر مسأله اراده و انتخاب تأکید میورزد، و حتّی پیدایش علم کامل به حقایق هستی و زشتی گناهان را معلول اراده نیرومند معصومین میداند. یکی از معتقدان به این نظریه میگوید: عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخاب انسان است و همین اراده و انتخاب است که با تکرار عمل صالح و اجتناب از محرمات، انسان را... به مرتبه تقوا و... از مرتبه تقوا به مرتبه یقین میرساند. و انسان با وصول به مرتبه یقین که نقطه اوج تکامل آدمی است، نه تنها حقایق هستی و از جمله مفاسد محرّمات را میداند بلکه مییابد و لمس مینماید[۱۳۱]. نقد و بررسی: توجّه به نقش اراده و انتخاب در منشأ عصمت، نکتهای شایسته و در خور تقدیر است که در کلمات گذشتگان کمتر به چشم میخورد. امّا نباید توجه به آن ما را از نقش علم غافل کرده و یا آن را کمرنگ نماید؛ زیرا که تکامل اختیاری انسان، همواره و در همه مراحل، مرهون دو رکن اساسی "علم و اراده" میباشد. آری، تأثیر متقابل این دو عامل در تقویت یکدیگر نیز قابل انکار نیست. علم و اراده: نظریه دیگری که توسط برخی از اندیشمندان اسلامی، در این باب ارائه شده، این است که عصمت، معلول "علم و اراده" معصومین است[۱۳۲]. یکی از صاحبان این نظریه[۱۳۳]، نخست به ذکر مقدماتی پرداخته که آنها را برای فهم درست این نظریه لازم و ضروری دانسته است. میتوان آن مقدمات را اینگونه سامان داد:
با توجه به این مقدمات، میتوان منشأ عموت معصومین را اینگونه تفسیر کرد: اینکه افرادی وجود دارند که هیچ گناهی انجام نمیدهند معنایش این نیست که قدرت انجام گناه از آنها سلب شده است و اختیاری ندارند؛ بلکه این افراد، هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را میبینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبههای شیطانی و خلاف حق واقع نمیشوند[۱۳۴]. لازم به ذکر است که اکثر نظریات پیشین را میتوان با تصرفات و توجیهاتی به این نظریه برگرداند. ولی در نظریه"علم و اراده" مطلب به صورت منطقی و با مقامات دقیقتری تبیین گردیده است»[۱۳۵]. استعداد خاص: برخی گفتهاند: اینکه خداوند تنها عده خاصی از انسانها را از این موهبت ویژه برخوردار کرده، به دلیل استعداد و قابلیت خود آنها بوده است؛ زیرا استعداد انسانها متفاوت است و عدل خدا نیز اقتضای برابری و یکسانی استعدادها را ندارد[۱۳۶]. و گرنه میبایست خداوند، انسان و حیوان را به یک گونه میآفرید! بلکه عدل الهی بدان معناست که تکلیفی که از هر کس میخواهد، مطابق با استعداد او میباشد. بنابراین "اصل وجود استعدادها جبری است، ولی در تضعیف یا تقویت و همچنین در چگونگی بهرهبرداری از استعدادهاست که پای اختیار به میان میآید"[۱۳۷]. و از هر کس با استعدادش تکلیفی خواسته میشود. نقد و بررسی: به نظر میرسد که این، پاسخی تامّ و تمام به آن شبهه نیست و هنوز شبهه در وجه فضیلت معصومین بر دیگران، به قوت خود باقی است؛ زیرا اینکه مقتضای عدل الهی این است که خداوند از هر کس به اندازه استعدادی که به او عطا نموده است، تکلیفی بخواهد، در عین صحت و استواری، این پرسش را پیش چشم مینهد که وجه فضیلت معصومین بر دیگران چیست؟ مطابق این بیان، خداوند به جبر هر کس را استعدادی خاص بخشیده، و سپس به مقدار همان استعداد، وظیفهای برای او مقرّر نموده است. در این صورت اگر افرادی با استعدادهای متفاوت، هر یک به مقتضای استعداد خود عمل کرده و هیچ کدام تا آنجا که میتوانستند و در توان داشتند، کوتاهی ننمودند، باید از نظر فضیلت یکسان باشند. و برتری دادن کسی که جبراً و بدون اینکه بخواهد، دارای استعداد بیشتری شده است، بر دیگران، خلاف عدل الهی است؛ زیرا فرض این است که همگان بر طبق استعداد و ظرفیتشان نهایت تلاش خود را کردهاند و اصل وجود این مرتبه از استعداد در آنها نیز، در اختیار خودشان نبوده است. فرض کنید پدری به دو فرزند خویش، دو ظرف متفاوت داده است و از آنها میخواهد ظرفها را پر از آب نمایند. اگر این پدر از هر کدام از دو فرزندش مطابق با ظرفی که به او داده است، در خواست آب کند. به مقتضای عادل رفتار نموده است. و آن فرزندی که ظرف کوچکتری به او داده شده است، حق این اعتراض را ندارد که چرا به من ظرف بزرگتری ندادی تا آب بیشتری بیاورم؟ چون پدر پاسخ روشنی به این اعتراض دارد و آن این است که من از تو به اندازه ظرفت آب خواستهام، نه بیشتر. تا اینجا مطلب روشن است و اعتراضی بر آن وارد نیست. اما اگر در همین مثال، فرزندی که ظرف بزرگتری به او داده شده است، مورد تشویق و ستایش قرار گیرد و پاداش بیشتری دریافت دارد، فرزند دیگر حق دارد زبان به اعتراض گشوده، بگوید: چرا مرا در انتخاب ظرفها آزاد نگذاشتی تا ظرف بزرگتر را برگزینم؟[۱۳۸]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
- ↑ برای نمونه ن.ک: طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج ۳، ص۱۵۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۷؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۴-۱۱۹.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
- ↑ حسن یوسفیان؛ احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۵۱؛ ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰؛ ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۴-۱۱۹.
- ↑ لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه مینویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّتهای او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر میشود تا یکی از قوّتهای او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۴۷؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۴-۱۱۹.
- ↑ كلينى، محمدبن یعقوب، کافی، ج۱، ص۶۸۱ـ۶۸۳؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۴۷ـ۴۸ و ۶۰ـ۶۱
- ↑ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۶۰ـ۶۱؛ جوادى آملى، عبدالله، ج۵، ص۴۷۰ـ۴۷۱.
- ↑ ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص۱۷-۱۵
- ↑ كلينى، محدبن یعقوب، کافی، ج۱، ص۶۷۷ـ۶۸۱؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۵۴ـ۵۵ و۵۷ـ۵۸
- ↑ محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص84.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴؛ محمدحسین حسینی طهرانی، امامشناسی، ج۱، ص۸۰؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء، ص۱۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۷۹ و نیز: ج۲، ص۱۳۸؛ ج۱۱، ص۱۶۲.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۸۰.
- ↑ التحقیق یقتضی أن لا تکون العصمة لأجل الطمع فی السعادة و الخوف من المعصیة لأن ذلک یقتضی أن لا تکون العصمة مقتضی طبع صاحبهما بل تکون بالتکلف (تلخیص المحصل، ص۳۶۹).
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۴-۱۱۹.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، پژوهشها و پاسخهای مذهبی، ج۱، ص۱۷۰ ـ ۱۶۵؛ محمد ریشهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۵؛ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۵۰-۵۴.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۰۸.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴؛ محمدحسین حسینی طهرانی، امامشناسی، ج۱، ص۸۰؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء، ص۱۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۷۹ و نیز: ج۲، ص۱۳۸؛ ج۱۱، ص۱۶۲.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۸۰.
- ↑ التحقیق یقتضی أن لا تکون العصمة لأجل الطمع فی السعادة و الخوف من المعصیة لأن ذلک یقتضی أن لا تکون العصمة مقتضی طبع صاحبهما بل تکون بالتکلف (تلخیص المحصل، ص۳۶۹).
- ↑ روایت ذیل حضرت علی ناظر به آن است: إن قوما عبدوا اللّه رغبة فتلک عبادة التجار و أن قوما عبدوا اللّه رهبة فتلک عبادة العبید و أن قوما عبدوا اللّه شکرا فتلک عبادة الاحرار (نهج البلاغه، حکمت شماره ۲۲۹).
- ↑ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
- ↑ ر.ک: محمد ریشهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸.
- ↑ مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۱۱۹ و نیز: جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۳، ص۲۹۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۲۹.
- ↑ روح الله خمینی، چهل حدیث، ص۵۵۲.
- ↑ عبدالله شبر، حق الیقین، ص۹۰.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار (وحی و نبوت)، ج۲، ص۱۶۰.
- ↑ ر.ک: محمدتقی مصباح، آموزش عقاید (مشکات)، ج۲۹، ص۲۳۷؛ همو، معارف قرآن: راه و راهنماشناسی، ص۳۰۳.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۹؛ ر.ک: علی ربانی و کریم واعظ حسینی، «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش۹۰، تابستان ۱۳۹۳.
- ↑ ر.ک: کمال حیدری، العصمة، ص۱۳۸.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ «و به آنان از کار (شریعت) برهانهایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بیگمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «سپس روز رستخیز آنان را خوار میگرداند و میفرماید: آن شریکهای من که برای آنان (با پیامبران) مخالفت میکردید کجایند؟ و اهل دانش میگویند: بیگمان امروز خواری و عذاب برای کافران است» سوره نحل، آیه ۲۷.
- ↑ «اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش دادهاند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۴۷.
- ↑ طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹؛ همان، ۱۱: ۱۶۳؛ مطهری، همان، ۲: ۱۶۰؛ سبحانی، ۱۴۱۲، ۳: ۱۵۹
- ↑ جرجانی، همان، ۸: ۲۸۱؛ سیوری، همان: ۲۴۴
- ↑ برای نمونه ن.ک. طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۴؛ مطهری، همان، ۲: ۱۵۹؛ سبحانی، همان، ۳: ۱۵۸
- ↑ طباطبائی، همان، ۲: ۱۳۹
- ↑ ن.ک: طباطبائی، بیتا[الف]: مرحله۱۲، فصل ۱۳
- ↑ همو، بیتا، ۲: ۱۳۸
- ↑ «و اگر فضل خدا و رحمتش از تو دستگیرى نمىکرد، چیزى نمانده بود که طایفهاى از کفار تو را گمراه کنند هر چند که جز خودشان را گمراه نمىکنند و خردلى به تو ضرر نمىزنند، چون خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و چیزهایى به تو آموخته که نه مىدانستى و نه مىتوانستى بدانى و فضل خدا بر تو بزرگ بود».، سوره نساء، آیه ۱۱۳
- ↑ همان، ۱۱: ۱۲۹
- ↑ برای نمونه: ن.ک: طبرسی، ۱۳۷۲، ۵: ۳۴۴؛ آلوسی، ۱۴۱۵، ۶: ۴۰۵
- ↑ طباطبائی، همان، ۱۱: ۳۱-۳۲
- ↑ کلینی، بیتا، ۱: ۱۷۳
- ↑ سوره شوری، آیه ۵۲
- ↑ طباطبائی، همان، ۵: ۸۰
- ↑ ربانی گلپایگانی، ۱۳۸۲: ۳۷۰
- ↑ «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد». سوره انعام، آیه ۱۲۴
- ↑ طباطبائی، همان، ۵: ۸۰
- ↑ سوره انعام، آیات ۸۷-۸۸
- ↑ سوره مائده، آیه ۶۷
- ↑ همان: ۱۱: ۱۶۳-۱۶۴
- ↑ سبحانی، همان، ۳: ۱۶۱؛ جوادی آملی، ۱۳۹۰: ۱۹۸
- ↑ ن.ک. سبحانی، همان، ۳: ۱۶۰
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث: ۵۵۲
- ↑ همان، ۱۱: ۱۲۹
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۱۳
- ↑ همان، ۵: ۷۹-۸۰
- ↑ همان، ۵: ۷۸
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۲۲
- ↑ سوره مجادله، آیه ۲۲
- ↑ همان، ۱۱: ۱۵۸-۱۶۳
- ↑ همان، ۲: ۱۳۹
- ↑ سوره مطففین، آیات ۲۱-۱۸
- ↑ سوره تکاثر، آیات۶-۵
- ↑ همان، ۱۱: ۱۶۱
- ↑ مصباح یزدی، آموزش عقاید: ۲۰۵
- ↑ همان
- ↑ همو، راهنماشناسی: ۱۱۹
- ↑ ن.ک. شریفی، همان: ۵۱-۵۹
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۷۵
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۴۶
- ↑ سوره نمل، آیه ۱۴
- ↑ همان: ۵۳-۵۴
- ↑ طباطبائی، بیتا، ۲: ۱۳۹
- ↑ همان، ۵: ۷۹
- ↑ همان، ۱۱: ۱۶۳
- ↑ شریفی، همان: ۵۸-۶۷
- ↑ همان
- ↑ ریشهری، همان: ۲۱۰
- ↑ همان: ۲۱۰-۲۱۸
- ↑ سبحانی، بیتا: ۲۹
- ↑ ری شهری، همان: ۲۱۱
- ↑ همان: ۲۱۰
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ۲: ۴۳۶
- ↑ سوره نجم، آیات ۱۱-۱۷
- ↑ جوادی آملی، همان، ۴: ۲۲۶-۲۳۱
- ↑ همو، پیامبر رحمت: ۶۵-۷۰
- ↑ شریفی، همان: ۵۶
- ↑ سبزواری، همان: ۳۸۷
- ↑ بهاءالدینی، ۱۳۸۱: ۲۲۴
- ↑ همان: ۲۲۹
- ↑ همان: ۴۲۵ و ۲۴۶
- ↑ همان: ۱۸۶ و ۲۴۹
- ↑ همو، سلوک معنوی: ۸۶
- ↑ ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص87-50.
- ↑ الگو:متن عربی. ر.ک: المیزان، ج ۵، ص۷۴-۷۳
- ↑ سوره التکاثر، آیات ۶- ۵
- ↑ وحی و نبوت در قرآن، ص۲۳۹
- ↑ آعبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، سیره رسول اکرم(ص))، ص۵
- ↑ «کسانی که به آنان کتاب آسمانی داده ایم پیامبر را همچون فرزندان خود میشناسند ولی جمعی از آنان حق را آگاهانه کتمان میکنند». سوره بقره، آیه ۱۴۶
- ↑ «هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آنها آمد، گفتند: «این سحری است آشکار!»؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! آنها به پیامبری موسی یقین داشتند امابه سبب ستم و تکبر او را انکار میکردند». سوره نمل، آیات ۱۴- ۱۳.
- ↑ «و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد»! سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص۳۳۲.
- ↑ ر.ک: صحیفه عصمت، ص۴۹.
- ↑ با توجه به آیات مطرح شده میتوان به مهمترین عامل در عصمت پی برد و آن پاک بودن از صفات رذیله و هوای نفسانی است. امام باقر(ع) در ادامه بیان قضیه بلعم باعورا میفرماید: «الاصل فی ذلک بلعم، ثم ضربه الله مثلاً لکلّ مؤثر هواه علی هدی الله من اهل القبلة» مهمترین مؤلفه ای که در آیه تطهیر به آن اشاره شده، همین حقیقت است و به همین دلیل خدای متعال در قرآن کریم اهمیت تزکیه نفس از صفات رذیله را در سوره شمس بعد از ۱۱ قسم بیان کرده است؛ زیرا پایه و اساس هر گناه و خطایی صفات رذیله است. (محقق کتاب)
- ↑ ر.ک: علی ربانی گلپایگانی (عصمت امام از دیدگاه خرد)، مجله انتظار، ش ۱۲-۱۱، ص۷۷
- ↑ بحارالأنوار، ج ۶۷، ص۱۸۶، بیروت. (محقق کتاب)
- ↑ ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹.
- ↑ ر.ک: گوهر مراد، ص۳۷۹؛ مولی محمد مهدی نراقی، انیس الموحدین، تصحیح: قاضی طباطبایی، بیجا: انتشارات الزهراء، ۱۳۶۳ش، ب ۳، ف ۲، ص۹۹.
- ↑ ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۶۰
- ↑ استاد محمد محمدی ری شهری، فلسفه وحی و نبوت، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶)، ص۲۱۸-۲۱۹
- ↑ ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۱
- ↑ محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص ۸۴ ال ۱۰۷.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸-۲۱۹.
- ↑ ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۲۹۷-۳۰۲.
- ↑ ر.ک: راهنماشناسی، ص۱۱۵-۱۲۸.
- ↑ راهنماشناسی، ص۱۱۹.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۹-۶۰.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۱۱۴.
- ↑ راهنماشناسی، ص۱۲۱؛ همچنین ر.ک: امامشناسی، ج۱، ص۱۱۴.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۶۰-۶۶.