ختم نبوت در معارف و سیره علوی
مقدمه
اندیشه «ختم نبوت» و پایان یافتن سلسله رسالت، از ضروریات تعالیم اسلامی است. ایمان به پیامبر ملازم با ایمان به خاتمیت او است و پذیرش اسلام به معنای پذیرش ختم نبوت است. آیاتی پرشمار از قرآن کریم، به صراحت یا اشارت، بر این موضوع دلالت دارند. همه آیاتی که از جهانی بودن دعوت اسلام سخن میگویند و کمالش را بیان میکنند، به گونهای، جاودانگی آن را نیز نشان میدهند[۱]؛ اما صریحترین آیهای که در آن از خاتمیت سخن رفته و پیامبر اسلام(ص) را پایان دهنده سلسله نبوت دانسته است، آیهای است که میفرماید: ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾[۲].
موضوع خاتمیت در روایات نیز جایگاهی ویژه دارد[۳]. پیامبر اکرم(ص) بارها، این حقیقت را بر زبان میآورد و خود را خاتم پیامبران و آخرین طلوع نبوت معرفی میکند. امیرمؤمنان(ع) نیز بر این حقیقت بسیار پای میفشارد و پیامبر اکرم(ص) را «ختم کننده صحیفه وحی»[۴] و «پایان دهنده سلسله رسالت»[۵] و «تمام کننده حجت خداوند»[۶] میداند. همچنین، آن حضرت، پس از وفات رسول اکرم(ص)، حزن و اندوه بیپایان خویش را به زبان آورد: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[۷]؛ پدر و مادرم به فدایت! با مرگ تو رشتهای برید که در مرگ جز تو کس چنان ندید: پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهای آسمان.
در جایی دیگر، در اجتماع گروهی از مهاجرین و انصار فرمود: رسول خدا(ص)، پایان بخش پیامبران است؛ پس از او نه پیامبری هست و نه فرستادهای. خداوند با رسول خدا، سلسله نبوت را تا روز قیامت پایان بخشید[۸].
گفتنی است که خاتمیت، موضوعی درون دینی است و اگر معارف اسلامی، پرده از این حقیقت برنمیگرفتند، نمیتوانستیم تنها بر اساس براهین عقلی و فلسفی به اثبات یا نفی آن بپردازیم. با این حال، میتوان با استمداد از متون دینی حکمتهایی را برای این پدیده برشمرد؛ اما همواره باید به یاد داشت که استوارترین پاسخ به فلسفۀ ختم نبوت آن است که خدا بنابر حکمت بالغ و علم مطلق خویش میداند که کجا، کی و چگونه پیامبران را مبعوث کند؛ ولی ما به گونه کامل بر معیارهای این کار آگاه نیستیم. مقتضای حکمت الهی این بود که پس از پیامبر اسلام(ص) پیامبری دیگر مبعوث نگردد[۹].
برخی نویسندگان معاصر[۱۰] در تحلیل خاتمیت بر آن رفتهاند که وحی و پیامبری مربوط به دوران کودکی عقل بشر است؛ یعنی چون آدمیان نمیتوانستند با تکیه بر عقل و اندیشه خود، مسیر سعادت را بازیابند و راه را از چاه باز شناسند، نیازمند راهنماییها و هدایتهای وحیانی بودهاند؛ اما در دوران خاتمیت، آدمیان به حدی از رشد عقلانی رسیدهاند که در سایه عقل و دانش تجربی خویش میتوانند با تأمل در منابع معرفت، اعم از منابع انفسی و آفاقی، روی پای خود بایستند و مسیر زندگی خویش را بازیابند. البته متون دینی نیز که حاصل وحی پیامبر اسلامند، میتوانند بستری مناسب برای اجتهاد فراهم سازند. هواخواهان این دیدگاه، هر چند به گمان خود قصد ندارند دین را از صحنه روزگار براندازند و عقل و تجربه را بر جایش بنشانند، بر این باورند که از مرحلهای از تاریخ، بشر به چنان رشدی رسیده است که دیگر نیازی نیست پیامبران دست او را بگیرند و پا به پا ببرند. اگر در گذشته، گاه به گاه پیامبرانی میآمدند و مردم را از تحریفاتی که در شریعت پیامبران پیشین رخ میداده، آگاه میساختهاند، اینک وظیفه حفظ و حراست از دین بر عهده علم و عقل است[۱۱] و اگر در آن روزگار، پیامبران، واسطه زمین و آسمان بودند و حقایق دریافت شده از راه وحی را به مردم میرساندند، امروزه بشر در سایه تعالیم انبیا به چنان رشدی رسیده است که میتواند به تجربه پیامبرانه دست بزند و بر فربهی دین بیفزاید.
چنین تحلیلی از خاتمیت، خواه ناخواه، به ختم دیانت میانجامد؛ زیرا هرچند بشر در دستیابی به این مقام والا و رسیدن به بلوغ فکری، و امدار پیامبران است، میتواند به آرمانهای آنان وفادار نماند؛ همچون کودکی که پس از رسیدن به بلوغ جسمانی، به والدین خود پشت میکند و در راهی که خشنودی آنان در آن نیست، گام میگذارد. در عمل نیز این خردگرایی افراطی، به انکار و تأویل بسیاری از معارف دینی انجامیده است.
از سخنان پیشوایان دینی به دست میآید که هر چند عقل، پیامبر درونی است، همواره نیازمند به نورافشانی پیامبران بیرونی است[۱۲]. امیرمؤمنان(ع) یکی از اهداف انبیا را آشکار ساختن گنجینههای عقل میداند[۱۳] و این نه بدان معنا است که یک بار و برای همیشه پرده از روی گنجینهها بر میافتد و از آن پس آدمی از تذکار پیامبران بینیاز میگردد؛ بلکه عقل بشری هر اندازه راه کمال را بپیماید، همچنان به هدایتهای وحیانی نیازمند است و هر قدر بر تجربههای درونی و بیرونی خود بیفزاید، در برابر مکتب پیامبران، چون کودکی دبستانی است.
وانگهی، چگونه میتوان در تحلیل این آموزه اسلامی، آموزههای دیگر دین را نادیده گرفت و ولایت امامان را ناقض خاتمیت دانست؟ اسلام مجموعهای از معارف است که مکمل و مؤید یکدیگرند؛ چنانکه امام علی(ع) از زبان قرآن کریم این حقیقت را یاد میکند که همه آیات قرآن، تصدیق کننده یکدیگرند[۱۴] و به تعبیر پیامبر اکرم(ص)، نباید با تمسک به آیهای از قرآن، به تکذیب و انکار آیات دیگر پرداخت[۱۵]. بنابراین، چگونه میتوان از خاتمیت، تفسیری به دست داد که با همه آیات و نصوصی که بر معصوم بودن اهل بیت پیامبر و لزوم اطاعت بیچون و چرا از آنان تأکید دارند[۱۶]، در تنافی باشد. امام علی(ع)، جاودانگی دین اسلام را با کمال و محتوای درونی آن پیوند میزند و میفرماید: این اسلام، دین خدا است که آن را برای خود گزید و به دیده عنایت خویشش پرورید. پس چنانش برپا داشت که نه دستاویزش بریدنی باشد و نه حلقههایش گشودنی و نه پایههایش ویران شدنی و نه ستونهایش برافکندنی و نه درخت آن از ریشه برآید و نه زمانش به سر آید... نه سپیدی روشنش را سیاهی فراگیرد و نه راستیاش کجی پذیرد. چون چوب خشک، خمش نتوان کرد و گذرگاهش را بیدشواری توان سپرد. چراغش نمیرد و شیرینیاش چاشنی تلخی نگیرد[۱۷].
همچنین آن حضرت، قرآن کریم را کتابی میداند که شگفتیهایش پایان نمیپذیرد و با خواندن و شنیدن پیاپی، کهنگی نمیگیرد و در جایی دیگر در این باره میفرماید: «قرآن، دریایی است که بردارندگان آب، آن را خشک نگردانند و چشمهساری است که آب کشندگان، آب آن را به ته نرسانند»[۱۸]. بر این اساس، سر اصلی خاتمیت را باید در محتوای این دین الهی و استعداد پایان ناپذیرش برای کشف و استنباط، پی جست؛ نه رشد عقل و شکوفایی دانش بشری. پیشرفت علمی و فرهنگی، هر چند میتواند آدمیان را برای پذیرش و صیانت از دین جاویدان الهی آماده سازد، نمیتواند یگانه محور و یا محور بنیادین خاتمیت تلقی گردد. اگر در تحلیل این پدیده درون دینی به یافتههای ذهنی خود بسنده کنیم، راه به جایی نمیبریم و نتیجه آن میشود که یکی، جشن تولد عقل استقرایی و آزادیاش را همزمان با بعثت رسول خدا(ص) برپا میکند و دیگری، چون در فضای تفکر شیعی میاندیشد، تولد عقل را در این زمان زودرس میداند و آن را دویست و پنجاه سال دیرتر، جشن میگیرد. از این رو، تلاش ما بر این است که با استمداد از متون دینی، به ویژه سخنان امام علی(ع)، شناختی هرچند اندک از راز ختم نبوت به دست آوریم[۱۹].
ختم نبوت تبلیغی و تشریعی
با نگاهی به تاریخ پیامبران و بهرهگیری از آیات و روایات، میتوان دو گونه نبوت را از یکدیگر باز شناخت: نبوت تبلیغی و نبوت تشریعی. شمار اندکی از پیامبران دارای نبوت تشریعی بوده و شریعت و قانونی ویژه برای مردم به ارمغان آوردهاند؛ اما وظیفه بیشتر پیامبران تنها تبلیغ و ترویج و اجرای تعالیم پیامبر صاحب شریعت بوده است. اسلام با اعلام ختم نبوت، هم به نبوت تشریعی پایان داد و هم به نبوت تبلیغی؛ یعنی پس از ظهور اسلام، نه کسی از ناحیه خداوند شریعتی دیگر میآورد و نه نیازی است که برای تبلیغ این دین، پیامبری دیگر آید. بشر تا هنگامی که به وحی تبلیغی نیازمند بوده است، خود، توانایی دعوت و تعلیم و تبلیغ دین الهی را نداشته است. ظهور علم و عقل و به عبارتی دیگر، رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود، به وحی تبلیغی پایان داده است[۲۰]. در این دوران، امامان معصوم(ع) و عالمان دین، همان وظایف پیامبران تبلیغی را انجام میدهند و در مقابل بدعتها و انحرافها میایستند. پیامبر اکرم(ص) در بیان وظیفه عالمان دینی میفرماید: «هرگاه بدعتها نمایان شود، وظیفه عالمان این است که علم خود را آشکار کنند و با بدعت به مبارزه برخیزند»[۲۱]. امیرمؤمنان(ع) نیز درباره عالم دینی میفرماید: و خود را در فرمان خدا گذاشت و برگزاردن برترین وظیفهها همت گماشت؛ چنان که هر مشکلی که پیش آید، باز نماید و در آن نماند و هر فرعی را به اصل آن بازگرداند. چراغ تاریکیها است، راهگشا در تیرگیها است، کلید درهای بسته است و دشواریها را از پیش بردارد. راهنمای گمراهان است و در بیابان نادانیشان فرو نگذارد[۲۲].
چنان که از سخنان امام علی(ع) به دست میآید، ختم نبوت به معنای انقطاع خبرهای وحیانی و پیامهای آسمانی است، نه پایان یافتن هرگونه ارتباط با غیب و بهرهمندی از فیضهای معنوی و کشف و شهود و الهامات سبحانی. امام علی(ع) در این باره میفرماید: «و همواره خدا را که بخششهای او بیشمار است و نعمتهایش بسیار، در پارهای از روزگار پس از پارهای دیگر و در زمانی میان آمدن دو پیامبر، بندگانی است که از راه اندیشه با آنان در راز است و از طریق خرد دمساز»[۲۳]. روایتی بسیار نغز و پرمغز از پیامبر اکرم(ص) در این باره نقل است؛ بدین مضمون: «بیگمان خداوند را بندگانی است که پیامبر نیستند، اما پیامبری به حال آنان غبطه میخورد»[۲۴]. معنای آشکار این سخنان آن است که از نظر اسلام هرچند باب نبوت بسته شده است، باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد. اصولاً یکی از اهداف بعثت پیامبران این بوده است که بشر را در این راه یاری رسانند[۲۵] و راه صحیح عرفان و شهود را بنمایانند. قرآن کریم از انسانهایی یاد میکند که هر چند پیامبر نیستند، همدم و همسخن فرشتگانند[۲۶]. بنابر روایات قطعی، حضرت زهرا(س) نیز با فرشتگان همسخن بوده و حتی بزرگترین فرشته الهی، جبرائیل امین، بر آن حضرت وارد میشده است[۲۷]. با این همه، الهام و کشف و شهود دارای مراتب فراوانی است و نمیتوان تجربه دینی انسانهای عادی را همپای وحی پیامبران دانست و از بسط تجربه نبوی سخن گفت.
چنانکه گذشت، راز اصلی ختم نبوت تشریعی، در محتوای این دین الهی نهفته است. رکن اصلی خاتمیت اسلام، قرآن کریم است که همچون کتاب تکوینی خداوند (طبیعت)، استعدادی پایان ناپذیر برای تحقیق و کشف و استنباط دارد. «هرچه بینشها وسیعتر و عمیقتر میگردد و تحقیقات و مطالعات بیشتر انجام میگیرد، راز جدیدتری به دست میآید»[۲۸]. برخی کسان که از خاتمیت، آن تحلیلهای پیشین را به دست میدهند، بر این باورند که اگر پیامبر اکرم(ص) عمری طولانیتر میداشت. قرآن بیشتر از قرآن کنونی میشد؛ ولی[۲۹]سخن امیرمؤمنان(ع) درباره قرآن کریم، بر این پندار، خط بطلان میکشد و چنین برداشتی از خاتمیت را رد میکند.
این قرآن فرمان دهنده است و بازدارنده؛ خاموش است و گوینده؛ حجت خدا است بر آفریدگانش که بدان پیمان گرفته از ایشان، و همگان را نهاده است در گرو آن. نور - هدایت - خود را با قرآن تمام گرداند و دین خود را بدان به کمال رساند، و جان پیامبر خویش را هنگامی ستاند که از رساندن احکامی که موجب رستگاری آفریدگان است، فارغ ماند. پس خدا را چنان بزرگ دارید که خود بزرگ داشته. چه او چیزی از دین خویش را از شما پنهان نداشته و آنچه را از آن خشنود باشد یا نپسندد وانگذاشته، جز آنکه برای آن نشانی نهاده است آشکارا، و آیتی محکم و معنای آن هویدا تا مردم را از آنچه نخواهد باز دارد و یا بدانچه رضای او هست، بخواند[۳۰].
قرآن کریم نیز بر عصمت و حجیت سنت و سیره رسول اکرم(ص) و گفتار و کردار ائمه اهل بیت(ع) و لزوم پیروی از آنان، به عنوان رکن دیگری از خاتمیت تأکید میکند. بنابراین، نادیده گرفتن سنت پیامبر و امامان معصوم(ع)، در حقیقت به معنای عمل نکردن به دستور قرآن و نادیده گرفتن پیام خاتمیت است. حدیث ثقلین، که م مورد قبول همه فرقههای اسلامی است، به خوبی رمز جاودانگی اسلام را بیان میکند[۳۱]. مضمون این حدیث در کلام امام علی(ع) چنین آمده است: بیگمان، خدای متعال، ما را پاک و معصوم گرداند و گواه بر آفریدگان و حجت بر بندگان قرار داد و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما کرد؛ به گونهای که نه ما از قرآن جدا میشویم و نه او ما را تنها میگذارد[۳۲].
همچنین، درباره جایگاه امامان معصوم(ع) در فهم حقایق قرآنی و ضرورت وجود آنان برای تکمیل ارکان خاتمیت و اسلام، میفرماید: آن - کتاب خدا است – قرآن، از آن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید؛ اما من شما را از آن خبر میدهم. بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته؛ درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارتان در آن است[۳۳].
به دلیل این سهم بنیادین امامان معصوم(ع) در تفسیر و تبیین حقایق قرآنی است که امام علی(ع) آنان را «اساس و پایه دین و ستون یقین»[۳۴] میخواند و وجودشان را مایه «حیات دانش و هلاک نادانی»[۳۵] میداند و از آنان به عنوان «ستون اسلام و مرجع تشخیص حق»[۳۶] یاد میکند.
معرفی عقل به عنوان منبعی از منابع دین، در کنار کتاب و سنت، و پای فشردن بر حجیت و محوریتش، رکن دیگر خاتمیت را محقق کرده است. اهمیت و منزلت عقل در معارف دینی، از امتیازات بینظیر اسلام در مقایسه با دیگر ادیان است. تنها در قرآن کریم بیش از سیصد آیه، انسان را به تفکر و تدبر در آیات انفسی و آفاقی خداوند فرا میخوانند[۳۷]. این نکته نشان میدهد که احکام و معارف اسلامی، با عقل و فطرت بشری همراه و هماهنگند و به همین دلیل، برای همیشه نیاز بشر به دین آسمانی را برآوردهاند. آری، کمال دین به معنای برخورداری از پاسخهای آماده و از پیش طراحی شده برای همه مسائل علمی و عملی نیست؛ بلکه به معنای ارائه راه و ابزار است که با استمداد از آنها بتوان در هر موردی حکم خداوند را به دست آورد. از این رو است که در روزگار غیبت، استمرار اجتهاد و به تعبیر امام علی(ع)، «تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ»[۳۸] و ولایت فقیهان پرهیزگار و درست اندیش، ارکان خاتمیت را سامان میدهد و نبود کاستی در شریعت را در همه زمانها و نسبت به همه مسائل تضمین میکند.
اجتهاد مستمر، احکام کلی شریعت را نسبت به همه موضوعها، از جمله موضوعهای تازه و بیسابقه تبیین مینماید و استمرار ولایت نیاز اجتماعی مسلمین را برآورده میسازد[۳۹].
در پایان میافزاییم که شخصیت پیامبر اکرم(ص) در دریافت و ابلاغ دین خاتم و پیام جاودانه الهی، سهمی بنیادین داشته است. به همین دلیل، عارفان مسلمان در تحلیل ختم نبوت بر اکملیت پیامبر اکرم(ص) در مراتب وجودی تأکیدی فراوان دارند[۴۰]. بدینسان، رسول اکرم(ص) از آن رو سزاوار مقام خاتم الانبیایی است که: با عروج به جایگاه قدس ربوبی، اشراف شهودی بر عوالم وجودی پیدا کرده و از این طریق، کاملترین قوانین را برای سلوک بندگان خدا به آنها ابلاغ مینماید[۴۱].[۴۲].
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، ص۲۱۱-۲۰۸.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۵۰۱ - ۴۹۸؛ همو، مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۷۹ - ۱۴۸. گفتنی است که در کتاب اخیر، حدود ۱۳۵ حدیث در این موضوع گردآوری شده است.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳، ص۱۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۱، ص۸۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵، ص۲۶۶، نیز ر.ک: بحار الانوار، ج۲۲، ص۵۲۷، ح۳۳.
- ↑ الاحتجاج، ج۲ - ۱، ص۱۵۲.
- ↑ ر.ک: معارف قرآن، ج۵، (راهنماشناسی)، ص۱۸۴.
- ↑ در رأس این نویسندگان میتوان از اقبال لاهوری (۱۹۳۸- ۱۸۷۷م) نام برد و افرادی چون دکتر شریعتی و دکتر سروش را از پیروان مهم او دانست. (ر.ک: اقبال، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص۲۰۴ – ۱۴۴؛ شریعتی، علی، شیعه، ص۱۰۳، ۲۴۹ - ۲۴۸؛ اسلامشناسی، درسهای دانشگاه مشهد، ص۶۳، همو، بازگشت، ص۱۵۵ - ۱۵۴؛ سروش، عبدالکریم، فربهتر از ایدئولوژی، ص۷۸؛ بسط تجربه نبوی، ص۱۴۱، ۱۳۵، ۱۳۳، ۲۷؛ همو، مدارا و مدیریت، ص۴۱۰؛ همو، «بسط تجربه نبوی»، کیان، شماره ۳۹۰، سال ۱۳۷۶، ص۱۰).
- ↑ اگر در این تحلیل به همین مقدار اکتفا میشد- که در واقع بیان فلسفه ختم نبوت تبلیغی است - اشکال چندانی همراه نداشت. برداشت اولیه شهید مطهری از سخنان اقبال لاهوری نیز همین بوده و در نتیجه به ستایش از آن پرداخته است (ر.ک: ختم نبوت، ص۳۹ - ۳۶)؛ اما ده سال بعد به هنگام نگارش کتاب وحی و نبوت، متوجه این نکته میشود که اقبال، تمایزی میان نبوت تبلیغی و تشریعی نمیبیند و تحلیل خود را شامل هر دو میداند. از این رو، نقد شهید مطهری بر اقبال، بر خلاف آنچه برخی پنداشتهاند، نه به خاطر «درگیریهای او با دکتر شریعتی و سوءظن شدید به روشنفکران دینی غیر روحانی»، بلکه برخاسته از دقت او در سخنان اقبال بود.
- ↑ «أَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِيحِ الْهُدَى»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴، ص۱۴۰).
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸، ص۲۰.
- ↑ «إِنَّمَا نَزَلَ كِتَابُ اللَّهِ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً، فَلَا تُكَذِّبُوا بَعْضَهُ بِبَعْضٍ»؛ (کنز العمال، ج۱، ص۶۱۹، ح۲۸۶۱).
- ↑ برای آشنایی با ادله و ابعاد عصمت امامان، ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۳۴-۲۷۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸، ص۲۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸، ص۲۳۴.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۶۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص۳۶.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۷، ص۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲، ص۲۵۵.
- ↑ ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۱۳۷، ف ۱۰۹؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۳۷۷.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص۳۲.
- ↑ ر.ک: قصص، آیه ۷؛ مریم آیات ۲۱ - ۱۶؛ آل عمران، آیه ۴۵.
- ↑ ر.ک: علامه امینی، فاطمة الزهراء، ص۷۳-۶۸.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص۷۵ - ۷۲؛ همو، خاتمیت، ص۱۶۴ - ۱۶۰.
- ↑ سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص۲۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳، ص۱۹۴.
- ↑ ر.ک: جوادی، آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، ص۲۱۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۳، ج۲۶، باب ۲۰، ص۳۴۲ وج ۲۶، باب ۵، ص۲۵۰، ح۲۰، و ج۲۸، باب ۱، ص۱۴، ح۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸، ص۱۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹، ص۲۶۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۷، ص۶۹.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، ص۲۲۲ - ۲۱۷.
- ↑ ر.ک: فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۳۷۲- ۳۷۰؛ قیصری، داوود بن محمود، مطلع فصوص الکلم فی معانی فصوص الحکم، ج۲، ص۴۵۵.
- ↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۰۹.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۷۴.