حذیفة بن اسید غفاری در رجال و تراجم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نام کامل او حذیقه بن أسید بن الأعوس بن عدنان است[۱] و برخی نام پدرش را امیه و نام جدش را اسید گفته‌اند[۲]. کنیه‌اش، ابوسریحه و در برخی منابع، ابوسرعه[۳] و لقبش، غفاری، نقل شده[۴] و شیخ طوسی او را از اصحاب پیامبر (ص) و امام حسن مجتبی (ع) دانسته است. همچنین درباره او گفته‌اند که او صاحب النبی (ص) بوده است[۵].

برقی او را از اصحاب امام حسن (ع) و حواریون ایشان برشمرده است[۶]. کشی در روایتی که حواریون و اصحاب خاص هر امام را می‌شمارد، حذیفه بن اسید را در شمار حواریون و اصحاب خاص امام حسن مجتبی (ع) دانسته است[۷]. همچنین کشی، ضمن نام بردن اصحاب پیامبر نام حذیفه را نیز آورده و درباره او گفته است او "صاحب النبی (ص)" است؛ لذا محقق شوشتری اقوالی درباره "صاحب" بیان کرده که به اختصار چنین است: اگر منظور از صاحب این باشد که حذیفه از اصحاب پیامبر (ص) بوده است، با این مشکل روبه‌رو می‌شویم که وقتی شیخ طوسی نام او را ذیل اصحاب پیامبر (ص) آورده، دیگر چه نیازی هست که دوباره نام او را تکرار کند و اگر منظور از "صاحب" این است که حذیفه از اصحاب خاص آن حضرت است، دلیلی بر این مدعا وجود ندارد. این سخنان محقق شوشتری نیز ابهام موجود درباره کلمه "صاحب" را برطرف نمی‌کند.

اشکال دیگری که به نظر محقق شوشتری می‌رسد، این است که شیخ طوسی او را "ابن امیه" نامیده است. محقق شوشتری در این باره نیز بحث زیبایی مطرح کرده و گفته است که در سلسله آباء حذیفه کسی به این نام وجود ندارد، لذا ممکن است اشتباهی صورت گرفته باشد و قول علامه حلی را در این باره یاد آور می‌شود که شاید "ابن آمنه" صحیح است و منظور این است که نام مادرش، آمنه بوده است. اما محقق شوشتری در جواب گفته است که بر این مدعا نیز دلیلی وجود ندارد[۸].

در برخی از منابع او را از اصحاب شجره برشمرده و گفته‌اند که او در حدیبیه حضور داشته است [۹]. علاوه بر این، او فتح دمشق به دست خالد بن ولید را شاهد بوده است[۱۰].

هر چند از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست ولی روایاتی از او به ما رسیده که نشان دهنده افکار و مذهب اوست؛ لذا مامقانی و برخی از علمای رجال و تراجم، به قرائن موجود در این روایات، او را از امامیه دانسته، مدح کرده‌اند[۱۱][۱۲].

حذیفة بن اسید الغفاری و امامت

حذیفة بن اسید الغفاری از کسانی است که روایات زیادی درباره امامت از او نقل شده است؛ از حذیفة بن اسید الغفاری و برخی محدثان دیگر نقل شده است که از پیامبر (ص) سؤال شد: ائمه بعد از شما چند نفر هستند؟ ایشان فرمودند: "ائمه بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند"[۱۳] او در جای دیگری نیز از پیامبر نقل می‌کند که نام آخرین امام، محمد، عبدالله و مهدی است[۱۴].

حذیفة بن اسید الغفاری به نقل از ابوذر غفاری، از پیامبر نقل می‌کند که فرمودند: "هر کس جایگاه اهل بیت را تضعیف کند و بگوید من بر اهل بیت مقدم هستم، او از طرفداران دجال است. همانا مَثَل اهل بیت در امت من، مثل کشتی نوح (ع) در دریای متلاطم است که هر کس بر آن سوار شود، نجات مییابد و هر کس که از آن تخلف کند، غرق می‌شود"[۱۵].

همچنین از حذیفة بن اسید الغفاری نقل شده است که او از پیامبر فرمود: "ائمه بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند که نه نفر آنها از صلب امام حسین (ع) هستند و خداوند دانش و اندیشه مرا به آنها عطا کرده است و آنها از شما چیزی یاد نمی‌گیرند؛ زیرا از شما آگاه‌تر هستند و از آنها پیروی کنید که آنها قرین حق هستند و حق نیز با آنهاست"[۱۶]. او در روایت دیگری به تعداد ائمه و به نام امام دوازدهم، یعنی حضرت مهدی (ع) نیز اشاره می‌کند[۱۷][۱۸].

حذیفة بن اسید الغفاری؛ روایت‌گر فضیلت امام علی (ع)

ابن مغازلی شافعی به هشت سند و از جمله از "حذیفه بن اسید غفاری" نقل کرده که گفته است: چون پیامبر و یاران او به مدینه وارد شدند، برای آنها خانه‌هایی نبود که در آنها سکونت کنند، لذا آنها در مسجد می‌خوابیدند؛ پس پیامبر به آنها فرمود: "در مسجد نخوابید، زیرا ممکن است جنب شوید"؛ پس از آن، همان افرادی که خانه نداشتند، در اطراف مسجد برای خود خانه ساختند، در حالی که درهایش به مسجد باز می‌شد. سپس پیامبر (ص) معاذ بن جبل را نخست به سوی ابوبکر فرستاد و به او گفت: که در خانه‌اش را ببندد؛ ابوبکر گفت: "با کمال میل" و در خانه‌اش را بست و از مسجد خارج شد؛ سپس او را به سوی عمر فرستاد که در خانه‌اش را ببندد و از مسجد خارج شود؛ او نیز گفت: "با کمال میل امر خدا و رسولش را اطاعت می‌کنم، الا اینکه علاقه دارم لااقل روزنه‌ای به مسجد باز باشد"؛ معاذ سخن عمر را به پیامبر (ص) رساند؛ سپس پیامبر او را به سوی عثمان فرستاد که رقیه دختر پیامبر همسر او بود؛ او گفت: "با کمال میل"، و در خانه‌اش را بست و از مسجد خارج شد. سپس پیامبر معاذ را به سوی حمزه فرستاد و او نیز در خانه‌اش را بست و گفت: "با علاقه از خدا و رسولش اطاعت می‌کنم"، اما علی (ع) نمی‌دانست که او چه باید بکند؛ پس پیامبر (ص) به او فرمود: "تو بمان که پاک و پاکیزه هستی"؛ وقتی این سخن پیامبر درباره علی (ع) به گوش کسی رسید- که ابن مغازلی نام او را نقل کرده است - به پیامبر (ص) گفت: "ای رسول خدا ما را از مسجد بیرون می‌کنی و در مسجد به پسران عبدالمطلب جا می‌دهی؟!"

پیامبر اسلام جواب داد: اگر با من بود، جز تو به کسی دیگر نمی‌دادم، ولی به خدا قسم او را در مسجد سکنی نداد مگر خداوند. به تو مژده میدهم که تو از طرف خدا و رسولش در خیر و سعادت هستی"؛ و پیامبر به او مژده داد که او در روز احد به فیض شهادت نائل خواهد شد.

پس عده‌ای به حال علی (ع) غبطه خوردند و از ته دل ناراحت شدند اما، فضل علی (ع) بر آنها و غیر آنها روشن شد. وقتی این مطلب به گوش پیامبر رسید، برای آنها سخنرانی کرد و فرمود: "گروهی از اینکه من علی را در مسجد سکونت داده و آنها را خارج کرده‌ام، نگرانی‌هایی در دل دارند؛ به خدا سوگند! من آنها را بیرون نکردم و من علی را سکونت ندادم، بلکه خدا آنها را بیرون کرد و علی را سکونت داد. خدای بزرگ به موسی و برادرش، هارون وحی فرستاد: "برای قومتان در مصر خانه‌هایی بسازید و این خانه‌ها را قبله خود قرار دهید و نماز به پا دارید"؛ آن‌گاه به موسی دستور داد تا در مسجدش هیچ کس سکونت نکند و در آن، عمل زناشویی انجام ندهد و جز هارون و دو پسر او، کسی در حالت جنب به آن وارد نشود. «وَ أَنَّ عَلِيّاً مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ هُوَ أَخِي دُونَ أَهْلِي وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَنْكِحَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا عَلِيٌّ وَ ذُرِّيَّتُهُ»؛ علی نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی است؛ او برادر من است و برای هیچ کس جز علی و فرزندانش حق انجام عمل زناشویی در مسجد نیست؛ پس هر کس اینجا برایش بد است، به آنجا برود (و با دست خود به طرف شام اشاره کرد)"[۱۹].

ابی‌طفیل از قول حذیفة بن اسید الغفاری نقل کرده که گفته است: پیامبر (ص) دست علی (ع) را گرفت و فرمود: "یا علی! موسای کلیم (ع) از خدای حکیم خواست تا هارون را که از اهلش بود، وزیر او قرار دهد، امّا من از پروردگارم خواستم علی را که از اهل بیت و برادرم است، وزیرم قرار دهد؛ تا با او پشتم را قوی گرداند، و او را شریک من در مسئولیت سنگین من قرار دهد"[۲۰]. همو در این باره از حذیفه بن اسید غفاری چنین نقل کرده است: نبیّ اکرم (ص) ایستاده، خطبه خواندند و سپس فرمودند: "مردانی که نفسشان راضی نیست از اینکه من علی را در مسجد، ساکن و آنها را اخراج کرده‌ام، بدانند؛ به خدا سوگند! من آنها را از مسجد، بیرون و علی را ساکن نکرده‌ام، بلکه خداوند آنها را بیرون و علی (ع) را در مسجد ساکن کرده است. خداوند عزّوجلّ به جناب موسی و برادرش هارون وحی فرمود که برای قومشان در مصر خانه‌هایی بسازند و این خانه‌ها را قبله قرار داده و نماز بخوانند؛ سپس به موسی امر فرمود که کسی در مسجدش ساکن نشود و در آن نکاح نکند و مرد جنب در آن داخل نشود، مگر هارون و فرزندان او؛ و آگاه باشید که علی (ع) نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی است؛ او برادر من است، نه اهل من و جایز نیست کسی در مسجد من نکاح کند، مگر علی و ذریه او"[۲۱].

همچنین حذیفه بن اسید غفاری گفته است: رسول خدا (ص) به من فرمود: "ای حذیفة بن اسید الغفاری! به درستی که حجت خدا بر شما بعد از من علی بن ابی طالب است؛ کفر به وی کفر به خدا و شرک به وی شرک به خدا و شک به وی شک در خدا و ملحد شدن نسبت به وی ملحد شدن به خدا و انکار او انکار خدا و ایمان به وی ایمان به خداست؛ برای آنکه او برادر رسول خدا و وصی او و امام امت او و مولای ایشان است و او «حبل اللَّه المتين و عروة الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها» است و به زودی دو گروه به خاطر او هلاک می‌شوند در حالی که او گناهی ندارد: دوستی که در دوستی از حد بگذرد و دیگری، دشمنی که با وی دشمنی کند. یا حذیفة بن اسید الغفاری! از علی جدا نشو که از من جدا شده‌ای و با علی مخالفت نکن که با من مخالفت کرده‌ای؛ به درستی که علی از من است و من از اویم؛ هر که او را ناخشنود کند، البته مرا ناخشنود کرده و هر که او را راضی کند، مرا راضی کرده است[۲۲].

شیخ صدوق گوید: ابوالطفیل از حذیفه بن اسید غفاری نقل می‌کند که چون پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع بازگشت و ما در خدمت او بودیم، وقتی به جحفه رسید، به اصحاب فرمان داد که فرود آیند و آنها هم فرود آمدند؛ آن‌گاه ندای نماز داده شد و پیامبر (ص) با اصحاب خود دو رکعت نماز خواند. سپس صورت خود را به سوی آنان کرد و به آنان فرمود: "همانا خداوند لطیف خبیر به من خبر داده است که من میمیرم و شما هم می‌میرید و نزدیک است که من به سوی او دعوت شوم و دعوت او را اجابت کنم و من درباره آن چیزی که با آن به سوی شما فرستاده شده‌ام، مسئول هستم و نیز از آن‌چه میان شما باقی می‌گذارم؛ یعنی کتاب خدا و حجّت او؛ و شما نیز مسئول هستید. شما به پروردگارتان چه خواهید گفت؟"

گفتند: "می‌گوییم: تو پیام را رسانیدی و نصیحت و مجاهدت کردی؛ پس خداوند به جای ما بهترین پاداش را به تو بدهد!".

آن‌گاه پیامبر خدا (ص) به آنان فرمود: "آیا شما گواهی می‌دهید که خدایی جز خدای یگانه نیست و من فرستاده خدا به سوی شما هستم و بهشت و آتش جهنم، و زنده شدن پس از مرگ حق است؟"

گفتند: "به همه اینها گواهی می‌دهیم"؛

پیامبر فرمود: "خدایا! به آن‌چه می‌گویند، شاهد باش! آگاه باشید که من شما را گواه می‌گیرم که من شهادت می‌دهم، خداوند، مولای من است و من مولای هر مسلمانی هستم و من به مؤمنان از خودشان اولی هستم؛ آیا شما به آن اقرار می‌کنید و به آن گواهی می‌دهید؟"

گفتند: "آری، ما درباره تو، به آن شهادت می‌دهیم"؛ پس فرمود: "آگاه باشید! هر کس که من مولای او هستم، علی (ع) مولای اوست و او این شخص است"؛ و سپس دست علی (ع) را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اینکه زیر بغل هر دو آشکار شد؛ سپس فرمود: "خداوندا! دوست بدار هر کس را که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس را که او را دشمن بدارد و یاری کن هر کس را که او را یاری کند و خوار کن هر کس را که او را خوار سازد؛ آگاه باشید که من پیشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در کنار حوض (کوثر) بر من وارد خواهید شد؛ حوض من، فردا وسعتی چون وسعت میان بصری و صنعا خواهد داشت و در آن پیاله‌هایی از نقره به تعداد ستارگان آسمان است؛ آگاه باشید! فردا که کنار حوض (کوثر) بر من شوید از شما درباره آن‌چه از شما در چنین روزی گواهی گرفتم، خواهم پرسید که چه رفتاری کردید و بعد از من با "ثقلین؛ دو چیز گران‌بها" چه کردید؟ وقتی با من ملاقات کردید، به من بگویید که پس از من چگونه با آنها رفتار کردید"؛

اصحاب گفتند: "یا رسول الله این دو چیز گران‌بها چیست؟"

فرمود: "چیز گران‌بهای بزرگ‌تر، کتاب خداوند است که واسطه‌ای است کشیده شده از سوی خدا و من به سوی دستان شما، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست و دانش گذشته و آینده تا روز قیامت در آن است؛ و اما چیز گران‌بهای کوچک که ملازم قرآن است، علی بن ابی‌طالب و عترت او هستند و این دو امانت از هم جدا نمی‌شوند تا وقتی که در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند".

معروف بن خرّبوذ می‌گوید: این سخن را برای امام باقر (ع) بازگو کردم؛ فرمود: "أبو الطفیل راست گفته است؛ خدا رحمتش کند! و ما آن را در کتاب علی (ع) چنین یافتیم و شناختیم"[۲۳][۲۴].

حذیفة بن اسید الغفاری؛ محرم اسرار امام حسن (ع)

حذیفة بن اسید الغفاری نقل می‌کند: "در یکی از روزها همراه امام حسن (ع) بودم که بار شتری توجه من را به خود جلب کرد؛ پس پیش قدم شده، گفتم: یا ابا محمد، بار این شتر چیست که آن را از خودت جدا نمی‌کنی؟

فرمودند: "دیوانی است که نام شیعیان در آن جمع شده است"؛

گفتم: آیا نام من در آن هست؟

فرمودند که تا فردا صبر کنید؛ فردا به همراه پسر برادرم که خواندن می‌دانست، به نزد آن حضرت رفتم و از خواست خود سخن گفتم و حضرت آن دیوان را آورد و من اسم خود را در آن یافتم[۲۵].[۲۶].

سرانجام

او در سال ۴۲ هجری از دنیا رفت در کوفه به خاک سپرده شد[۲۷] و زید بن ارقم بر جنازه او نماز خواند[۲۸].[۲۹].

حذیفة بن اسید غفاری در رجال تفسیری

حذیفة بن أسید الغفاری[۳۰]، در سند دو روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از الخصال واقع شده است:

«عَمَّنْ سَمِعَ حُذَيْفَةَ بْنَ أَسِيدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِيَّ(ص) يَقُولُ عَشْرُ آيَاتٍ بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ خَمْسٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَمْسٌ بِالْمَغْرِبِ فَذَكَرَ الدَّابَّةَ وَ الدَّجَّالَ وَ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ(ع) وَ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ أَنَّهُ يَغْلِبُهُمُ وَ يُغْرِقُهُمْ فِي الْبَحْرِ وَ لَمْ يَذْكُرْ تَمَامَ الْآيَاتِ»[۳۱].[۳۲]

شرح حال راوی

مراد از عنوان یاد شده، حذیفة بن أسید[۳۳]؛ ابو سریحة[۳۴] الغفاری از اصحاب رسول گرامی اسلامی(ص) است که در منابع رجالی شیعه و سنی ذکر شده و با عناوین مختلفی مانند حذیفة بن أسید الغفار[۳۵] حذیفة بن أسید الغفاری[۳۶]، ابو سریحة حذیفة بن أسید[۳۷]، ابو سریحة الغفاری[۳۸]، حذیفة بن أسید أبی سریحة الغفاری[۳۹] و حذیفه[۴۰] در طرق و اسناد واقع گردیده و روایت کرده است.

وی از راویان حدیث فوق تواتر غدیر[۴۱]، حدیث ثقلین[۴۲]، حدیث سفینه[۴۳] و حدیث سد ابواب[۴۴] است و از اصحاب شجره[۴۵] و بیعت رضوان[۴۶] شمرده شده است.

عالمان تراجم و رجال، کنیه او را معروف‌تر از نامش دانسته‌اند[۴۷]؛ ازاین رو در رجال اهل سنت، هم در باب الأسماء از وی یاد شده است؛ هم در باب الکنی[۴۸].[۴۹]

طبقه راوی

از تاریخ ولادت راوی، اطلاعی در دست نیست؛ لیکن تاریخ وفات وی را سال ۴۲ هجری قمری دانسته‌اند [۵۰]. او از اصحاب رسول خدا(ص) بوده[۵۱] و فراوان از آن حضرت روایت کرده است[۵۲]. شیخ طوسی وی را از اصحاب پیامبر(ص)[۵۳] و امام مجتبی(ع) به شمار آورده است[۵۴] و برقی از اصحاب امام مجتبی(ع)[۵۵] و کشی از حواریان آن حضرت[۵۶]. او در اسناد روایات از پیامبر[۵۷]، امام علی[۵۸] و امام مجتبی[۵۹](ع) روایت کرده است.[۶۰]

استادان و شاگردان راوی

حذیفة بن اسید از پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین(ع)، ابوذر غفاری و ابوبکر روایت کرده است[۶۱] و گروهی از او روایت کرده‌اند؛ مانند ابو الطفیل عامر بن واصله، ابو عمرة (یا ابو عمروشعبی (عامر بن شراحیلمعبد بن خالد، هلال بن أبی حصین، ابو حذیفة انصاری و...}}[۶۲].[۶۳]

مذهب راوی

مامقانی به جهت ذکر نام حذیفة بن اسید در رجال الطوسی، وی را از راویان امامی دانسته است؛ لیکن -چنان که مکرر یادآوری کردیم- موضوع رجال الطوسی، اعم از راویان امامی و غیر امامی است؛ اما به دو قرینه می‌‌توان امامی بودنش را استظهار نمود: 

  1. در روایت کشی از حواریون امام مجتبی(ع) شمرده شده است[۶۴].
  2. مضامین روایات او؛ برای نمونه: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ الْغَفَّارِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صمَا تَكَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِيٍّ فِي الْأَظِلَّةِ حَتَّى عُرِضَتْ عَلَيْهِ وَلَايَتِي وَ وَلَايَةُ أَهْلِ بَيْتِي وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلَايَتِهِمْ»[۶۵].[۶۶]

جایگاه حدیثی راوی

ابن داوود وی را در جزء اول کتابش که به راویان ممدوح (اعم از ثقه و مهمل) اختصاص دارد، ذکر نموده است[۶۷]. علامه مجلسی[۶۸] و مامقانی[۶۹] او را ممدوح و بعضی هم ثقه دانسته‌اند[۷۰].[۷۱]

بررسی

حواریون جمع حواری از حور به معنی سفیدی است و حواری به فتح حاء یعنی خالص، پاکیزه و منزه از هر عیب و نقص[۷۲].

مرحوم طریحی نوشته است که یاران مخصوص را حواری گویند که گویا قلوبشان در یاری و تصدیق نمودن، پاک و مانند جامه سفید است[۷۳].

به دیده راغب اصفهانی، حواریون را از این رو حواریون گفته‌اند که از طریق تبلیغ و افاده دین و علم، به تطهیر نفوس مردم می‌پرداختند[۷۴].

علامه مجلسی: حواري من أمتي أي خاصتي من أصحابي و ناصري و منه الحواريون أصحاب عيسي(ع) أي خلصاؤه و أنصاره، قال الأزهري: الحواريون خلصان الأنبياء و تأويله الذين أخلصوا و نقوا من كل عيب و قال بعض العلماء إنما سموا حواريين لأنهم كانوا يطهرون نفوس الناس بإفادتهم الدين و العلم[۷۵].

امام رضا(ع) در پاسخ این سؤال که چرا حواریون را حواریون خوانده‌اند، فرمود که مردم، آنها را از این جهت حواریون می‌خوانند که گازر و رخت‌شو بودند؛ یعنی با شست‌وشو، آلودگی و چرکی را از لباس میزدودند و کلمه حواری اسمی است از خبز الحواری[۷۶]؛ اما از نظر ما ایشان را حواریون میخوانند، چون هم نفوس خویش را از هر آلودگی خالص کرده‌اند؛ هم دیگران را با پند و اندرز از آلودگی گناه برحذر داشته‌اند[۷۷].

بر این اساس، کسی که قلب و درونش از اخلاق نکوهیده پاکیزه است و خودش را به رنج و زحمت می‌اندازد تا دیگران را از آلودگی باطنی و نفسانی پاک نماید، از ملکه عدالت برخوردار است. سند حدیث حواریون که در رجال الکشی و اختصاص گزارش شده است، گرچه بیشتر رجالیان آن را ضعیف دانسته‌اند به جهت علی بن سلیمان بن داوود الرازی که در سندش قرار گرفته است[۷۸] و ایشان از راویان مجهول شمرده می‌شود[۷۹]، به قرینه روایت محمد بن الحسن الصفار و سعد بن عبدالله الأشعری از ایشان و روایتش از حسن بن محبوب و محمد بن ابی عمیر[۸۰] حسن حال، بلکه وثاقتش استظهار می‌شود، درنتیجه روایت حواریان از جهت سند معتبر است.

صاحب مجمع الرجال: لایقال: الطريق مجهول بعلي بن سليمان، لأنا نقول: إن دأب علمائنا الله في الرجال -خصوصا الشيخ خصوصا في كتاب رجاله- أن الرجل إذا كان مجهولا أو من غير الإمامية أو مذموما أنه يصرح به؛ و إذا لم يظهر عليه قدحه بعد التفتيش لا يحتاج في ذكر أصل إيمانه زيادة التصريح به و هذا ظاهر بالتتبع فظهر أن عليا هذا من المؤمنين[۸۱].

محدث نوری: إن حديث الحواريين كما في التعليقة مقبول، تلقاه الأصحاب بالقبول[۸۲].

براین پایه، حذیفة بن اسید که از حواریان امام مجتبی(ع) شمرده شده است، از راویان ثقه شمرده می‌شود.[۸۳]

منابع

پانویس

  1. المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۷۰.
  2. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۵۳.
  3. رجال ابن داود، ابن داوود، ص۷۰.
  4. المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۷۰؛ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۵.
  5. رجال الطوسی، طوسی، ص۳۵ و ۹۳.
  6. رجال البرقی، برقی، ص۷.
  7. رجال الکشی، کشی، جزء اول، ص۱۰؛ الإختصاص، شیخ مفید، ص۶۱.
  8. قاموس الرجال، ج۳، ص۱۳۵.
  9. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۹۲.
  10. تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۲۵۳.
  11. تنقیح المقال فی علم الرجال، مامقانی، ج۱۸، ص۱۱۲.
  12. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۷-۲۹۸.
  13. مناقب آل أبی طالب (ع)، ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۳۰۰.
  14. الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۳، ص۱۱۴۹.
  15. امالی، شیخ طوسی، ص۴۵۹.
  16. کفایة الاثر، خزاز قمی، ص۱۲۹-۱۳۰.
  17. کفایة الاثر، خزاز قمی، ص۱۳۰.
  18. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۸-۲۹۹.
  19. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاووس، ج۱، ص۶۶۲؛ العمده، ابن بطریق، ص۱۷۷؛ عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ابن بطریق، ص۱۷۷.
  20. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حاکم حسکانی، ج۱، ص۴۷۸؛ عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص۱۷۷.
  21. علل الشرائع ۱، ص۲۰۲.
  22. جامع الأخبار، شعیری، ص۱۳؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۱۹۷.
  23. الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۶۵.
  24. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۹-۳۰۴.
  25. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، حسن صفار، ج۱، ص۱۷۲.
  26. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۰۴.
  27. تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۹۲؛ التاریخ الکبیر، بخاری، ج۳، ص۹۶؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم، ج۳، ص۲۵۶.
  28. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۵۸.
  29. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۰۵.
  30. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال البرقی، ص۷؛ رجال الطوسی، ص۳۵، (ش ۱۷۹) و ۹۳، (ش ۹۲۶)؛ الرجال (ابن داود)، ص۱۰۱، ش۳۸۴؛ منهج المقال، ج۳، ص۳۳۳، ش۱۳۰۰؛ نقد الرجال، ج۱، ص۴۰۵، ش۱۱۹۲؛ زبدة الأقوال، ص۱۰۵، ش۴۹۰؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۸۱، ش۱۴۹۹؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۸۷؛ الرجال (حر عاملی)، ص۸۵، ش۳۳۶؛ الوجیزة فی الرجال، ص۵۲، ش۴۵۱؛ منتهی المقال، ج۲، ص۳۳۹، ش۶۷۷؛ شعب المقال، ص۲۵۴، ش۱۰۹؛ أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۸۸؛ تنقیح المقال، ج۱۸، ص۱۰۷، ش۴۷۵۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۲۲۲، ش۲۶۲۱؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۱۶، ش۳۲۱۷؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۱۳۴، ش۱۷۹۲. ب. منابع سنی: الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۴؛ التاریخ الکبیر، ج۳، ص۹۶، ش۳۳۳؛ معرفة الثقات، ج۱، ص۲۸۹، ش۲۷۷؛ الجرح و التعدیل، ج۳، ص۲۵۶، ش۱۱۴۱؛ الثقات، ج۳، ص۸۱؛ مشاهیر علماء الأمصار، ص۷۹، ش۲۸۸؛ إکمال الکمال، ج۱، ص۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۲۵۳، ش۱۲۳۰؛ أسد الغابه، ج۱، ص۳۸۹؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۴۹۳، ش۱۱۴۵؛ ج۳۳، ص۳۴۲، ش۷۳۸۲؛ الکاشف، ج۱، ص۳۱۵، ش۹۵۹؛ الإصابه، ج۲، ص۳۸، ش۱۶۴۹؛ ج۷، ص۱۴۲، ش۹۹۹۷؛ الإستیعاب، ج۱، ص۳۳۵، ش۴۹۳؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۹۲، ش۱۱۵۸؛ ج۲، ص۴۰۴، ش۸۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۹۲، ش۴۰۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۱۹؛ الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۵۱؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۴۹۳، ش۱۱۴۵؛ ج۳۳، ص۳۴۲، ش۷۳۸۲.
  31. تفسیر کنز الدقائق، ج۸، ص۱۷۰ به گزارش از الخصال، ج۲، ص۴۴۶-۴۴۷، ح۴۶.
  32. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص219-220.
  33. به فتح همزه و کسر سین بر وزن امیر. (ر.ک: الإصابه، ج۲، ص۳۸، ش۱۶۴۹؛ ج۷، ص۱۴۲، ش۹۹۹۷؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۹۲، ش۱۱۵۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۱۹؛ شرح صحیح مسلم، ج۱۸، ص۲۷: بفتح الهمزة و کسر السین.
  34. کنیه راوی در اسناد و کتب رجال، سه گونه ذکر شده است:
    1. ابوسرعه (جامع الرواه، ج۱، ص۱۸۱، ش۱۴۹۹؛ نقد الرجال، ج۱، ص۴۰۵، ش۱۱۹۲؛ ج۵، ص۱۶۱، ش۶۰۲۴؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۸.
    2. ابوشریحه (کنز العمال، ج۱۵، ص۷۱۵، ش۴۲۸۴۸؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۲، ص۲۰۱؛ منتهی المقال، ج۲، ص۳۳۹، ش۶۷۷).
    3. ابوسریحه (بیشتر کتب رجال) و همین عنوان صحیح است و دو عنوان دیگر مصحف‌اند و در ضبط سریحه اختلاف است: مامقانی آن را مصغر سرحه و بر وزن جهینه دانسته است. (تنقیح المقال، ج۱۸، ص۱۰۸: بالسین و الراء المهملتین، و الیاء المثناة من تحت، و الحاء المهملة، و الهاء -وزان جهینة- و هی تصغیر سرحة... و احتمل بعض أنها وزان: سفینة، و لیس بشیء ولی بزرگان سنی، مانند ابن حجر، ابن خلکان و مناوی آن را بر وزن سفینه و عظیمه دانسته‌اند و همین صحیح است. (ر.ک: تقریب التهذیب ج۲، ص۴۰۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۵۱: بفتح السین المهملة و کسر الراء و بالحاء المهملة؛ فیض القدیر، ج۲، ص۴۳۶، ش۲۰۰۶: بمهملتین مفتوح الأولی.
  35. بصائر الدرجات، ج۱، ص۷۳، ح۷.
  36. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۷۱، ح۳.
  37. الأمالی (طوسی)، ص۴۵۹.
  38. المستدرک (حاکم نیشابوری)، ج۴، ص۵۶۶.
  39. المعجم الأوسط، ج۶، ص۱۸۳.
  40. الکافئه (شیخ مفید)، ص۴۴.
  41. مناقب الإمام أمیرالمؤمنین(ع) (محمد بن سلیمان کوفی)، ج۲، ص۱۵۰: خطبة النبی(ص) بغدیر خم بروایة الصحابی حذیفة بن أسید الغفاری. (المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۸۰، ح۳۰۵۲).
  42. کنز العمال، ج۵، ص۲۸۹، ح۱۲۹۱۱.
  43. إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج۱، ص۱۱۵، ح۵۲.
  44. مناقب علی بن أبی طالب (ابن المغازلی)، ص۲۰۷، ح۲۷۱.
  45. الإستیعاب، ج۴، ص۱۶۷۷-۱۶۸۸، ش۲۹۸۸؛ عمدة القاری، ج۱۹، ص۱۶۶، ح۵۲۸۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۲۵۳، ش۱۲۳۰.
  46. پیمان مجدد گروهی از صحابه با پیامبر(ص) است که در سال ششم هجری در نزدیکی مکه و پیش از صلح حدیبیه انجام گرفت. آیه شریف ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا [به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد سوره فتح، آیه ۱۸] به این واقعه اشاره دارد.
  47. الإستیعاب، ج۱، ص۳۳۵، ش۴۹۳.
  48. ر.ک: تهذیب الکمال، ج۵، ص۴۹۳، ش۱۱۴۵؛ ج۳۳، ص۳۴۲، ش۷۳۸۲.
  49. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص220-222.
  50. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۹۲، ش۴۰۳؛ الثقات، ج۳، ص۸۱: حذیفة بن أسید أبو سریحة الغفاری سکن الکوفة روی عنه أهلها مات بأرمینیة سنة اثنتین و أربعین.
  51. تهذیب الکمال، ج۵، ص۴۹۳، ش۱۱۴۵؛ ج۳۳، ص۳۴۲، ش۷۳۸۲: له صحبة.
  52. تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۲۵۳، ش۱۲۳۰: روی عن النبی(ص) أحادیث کثیرة.
  53. رجال الطوسی، ص۳۵، ش۱۷۹: حذیفة بن أسید الغفاری، أبو سریحة، صاحب النبی، و هو ابن أمیة.
  54. رجال الطوسی، ص۹۳، ش۹۲۶: حذیفة بن أسید الغفاری.
  55. رجال البرقی، ص۷.
  56. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۹-۱۰، ش۲۰.
  57. بصائر الدرجات، ج۱، ص۷۳، ح۷: ...عن حذیفة بن أسید الغفار قال: قال رسول الله(ص): ما تکاملت النبوة لنبی فی الأظلة حتی عرضت علیه ولایتی و ولایة أهل بیتی و مثلوا له فأقروا بطاعتهم و ولایتهم.
  58. المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۲، ص۱۰۶، ح۵؛ کنز العمال، ج۸، ص۳۸، ح۲۱۷۵۵: ... عن حذیفة بن أسید قال: رأیت علیا إذا زالت الشمس صلی أربعا طوالا.
  59. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۷۲، ح۶: ...عن حذیفة بن أسید الغفاری قال: لما وادع الحسن(ع) معاویة و انصرف إلی المدینة صحبته فی منصرفه.... این روایت در بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۷۱، ح۳ از حذیفه از امام سجاد(ع) گزارش شده است: ...حدثنی حذیفة بن أسید الغفاری صاحب النبی(ص) قال: دخلت علی علی بن الحسین(ع) فرأیته یحمل شیئا....
  60. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 222-223.
  61. تهذیب الکمال، ج۵، ص۴۹۳-۴۹۴، ش۱۱۴۵: روی عن النبی(ص)، و عن علی بن أبی طالب، و أبی بکر الصدیق، و أبی ذر الغفاری؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۹۲، ش۴۰۳: روی عن النبی(ص) و عن أبی بکر و علی و أبی ذر.
  62. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۹۲، ش۴۰۳؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۴۹۳-۴۹۴، ش۱۱۴۵.
  63. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 223.
  64. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۹-۱۰، ح۲۰؛ الإختصاص، ص۶۱: ...قال أبو الحسن موسی بن جعفر(ع): إذا کان یوم القیامة نادی مناد... أین حواری الحسن بن علی بن فاطمة بنت محمد بن عبدالله رسول الله فیقوم... و حذیفة بن أسید الغفاری.
  65. بصائر الدرجات، ج۱، ص۷۳، ح۷.
  66. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 223- 224.
  67. الرجال (ابن داود)، ص۱۰۱، ش۳۸۴.
  68. الوجیزة فی الرجال، ص۵۲، ش۴۵۱.
  69. تنقیح المقال، ج۱۸، ص۱۱۰-۱۱۲، ش۴۷۵۴.
  70. تنقیح المقال، ج۱۸، پانوشت ص۱۱۲، ش۴۷۵۴.
  71. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 224.
  72. لسان العرب، ج۴، ص۲۲۰: الحواریین فی اللغة الذین أخلصوا و نقوا من کل عیب.
  73. مجمع البحرین، ج۳، ص۲۷۸: الحواریون هم صفوة الأنبیاء الذین خلصوا و أخلصوا فی التصدیق بهم و نصرتهم.
  74. المفردات، ص۲۶۳: أن الحواریین سموا بذلک لأنهم کانوا یطهرون نفوس الناس بإفادتهم الدین و العلم....
  75. بحار الأنوار، ج۷۰، ص۸۰، ذیل ح۴۱؛ نیز ر.ک: مرآة العقول، ج۲۶، ص۲۶۶.
  76. نانی که بارها آرد آن را غربال کرده باشند.
  77. علل الشرائع، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۷۹، ح۹.
  78. خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۱۵۷، ش۱: و هذه الروایة فیها توقف؛ التحریر الطاووسی، ص۸۹ و ۱۲۱: إن فی الطریق من لم استثبت عدالته.
  79. ملاذ الأخیار، ج۱، ص۱۴۹: و قال الفاضل التستری فی علی بن سلیمان: لعله یبعد أن یکون هذا علی بن سلیمان بن الحسن بن الجهم الموثق الذی قیل: إن له اتصالا بصاحب الأمر(ع) و قال الوالد: یحتمل أن یکون علی بن سلیمان بن داوود الرقی أو ابن الرشید البغدادی فإنهما من أصحاب العسکری و کلاهما مجهولان.
  80. الإختصاص، ص۶۱: ... عن محمد بن الحسن الصفار، عن علی بن سلیمان بن داوود الرازی و حدثنا أحمد بن محمد بن یحیی قال: حدثنی سعد بن عبدالله، عن علی بن سلیمان، عن علی بن أسباط...؛ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۴۸۹، ح۱۳۹۲۰: ... عن أبیه، عن سعد، عن علی بن سلیمان بن داود، عن الحسن بن محبوب...؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۴، ح۳۳۴۳۷: ... و عن الحسین بن بندار، عن سعد بن عبدالله، عن علی بن سلیمان بن داود، عن محمد بن أبی عمیر....
  81. مجمع الرجال، ج۲، پانوشت ص۲۴۹.
  82. مستدرک الوسائل، الخاتمة ج۴، ص۳۷۲.
  83. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 224- 227.