نظارت بر بازار در معارف و سیره علوی
مقدمه
امام علی (ع) شخصاً اوضاع بازار را زیر نظر داشتند و ضمن دعوت بازاریان به رعایت موازین اخلاقی و شرعی، نرخها را بررسی کرده، بر معاملاتی که بین مشتری و فروشنده در جریان بود نظارت میکردند و با احتکار و گرانفروشی نیز سخت مبارزه مینمودند.
از امام باقر (ع) چنین روایت شده است که آن حضرت، بامداد هر روز، از منزل خود در کوفه، به طرف بازار روانه میشد و در حالی که تازیانهای دو سویه به نام سبیبه بر دوش آویخته بودند، بازار به بازار میگشتند. در هر بازار نزد سوداگران میایستادند و ندا میدادند که ای گروه تجار، از خداوند - عزوجل - بترسید. چون تجار صدای حضرت را میشنیدند، دست از کار کشیده، گوشها بدو سپرده و چشم بر او میدوختند. آنگاه حضرت میفرمود: پیش از کار، از خدا طلب خیر کنید و با تسهیل کار دادوستد برکت جویید، و به خریداران نزدیک شوید و خود را به حلم بیارایید و از سوگند باز ایستید و از دروغ کناره گیرید و از ستم دوری جویید.... ربا نگیرید و با پیمانه و ترازوی درست کار کنید و مال مردم را کم نگذارید و در زمین فساد نکنید. سپس بازارهای کوفه را میگشتند و آنگاه باز میگشت و در دارالحکومه برای رتق و فتق امور مردم و رسیدگی به مشکلاتشان، مینشست[۱]. درباره آن حضرت آوردهاند که در «شط کلاء» از قیمتها میپرسیدند[۲].
روایت شده است که علی (ع) در حالی که تازیانهای در دست داشت، در بازارها قدم میزد و هر کس را که کمفروشی میکرد یا در تجارت غش مینمود، با آن میزد. اصبغ میگوید: روزی به حضرت گفتم یا امیرالمؤمنین، بگذار این کار را من به جای شما انجام دهم و شما در خانه بنشینید. حضرت فرمود: «ای اصبغ، این چه نصیحتی است که به من میکنی؟»[۳].
امام به این نیز بسنده نمیکردند و افرادی را برای نظارت و رسیدگی به امور بازار در مناطق دیگر میگماشتند؛ چنانکه به رفاعة بن شداد قاضی منصوب خود بر اهواز نامهای نوشت و در آن امر نمود که ابنهرمه را از بازار بردارد و شخص دیگری را متولی بازار نماید[۴]. امام، هم بازاریان را به رعایت حال خریداران و ارزانفروشی تشویق میکرد و هم پیوسته بر قیمتها نظارت و با احتکار و گرانفروشی مبارزه میکردند. از این رو به مالک چنین دستور میدهند: «از احتکار منع کن که رسول الله (ص) از آن منع کرده است و باید خرید و فروش به آسانی و بر موازین عدل صورت گیرد؛ به گونهای که در بهانه فروشنده زیان ببیند و نه بر خریدار اجحاف شود. پس از آنکه احتکار را ممنوع داشتی، اگر کسی باز هم دست به احتکار زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب عبرت دیگران گردد؛ ولی کار به اسراف نکشد»[۵].
امام همچنین از شکلگیری انحصار در بازار نهی کردهاند و به مالک مینویسند: «با این همه بدان که بسیاری از ایشان = بازاریان را روشی ناشایسته است و حریصند و بخیل. احتکار میکنند و به میل خود برای کالای خود بها میگذارند. با این کار به مردم زیان میرسانند و برای والیان نیز مایه ننگ و عیب هستند»[۶].
"حبیب الله خویی" در معنای «تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ» مینویسد که آن حرص جهنمی است که موجب تشکیل شرکتها و انحصارات جبارانه میشود. از این رو کالاهای مورد نیاز مردم را با انواع حیله و با نیروی سرمایه جمعآوری کرده و به هر قیمتی که خود میخواهند و با هر شرط و قراردادی آنها را میفروشند و منافع خود را دو چندان مینمایند[۷].
ایشان برداشت خود را با معنای احتکار منافع تأیید میکند و احتکار را بر دو قسم میداند:
- احتکار اجناس، که موضوع بحث فقها در باب بیع است و برخی حکم به حرمت و برخی دیگر حکم به کراهت آن دادهاند.
- احتکار منافع، که مقصود از آن حرص در گرفتن سود و فایده از معاملات، بیش از مقدار مشروع است؛ به طوری که این حرص و ولع موجب تشکیل شرکتهای انحصاری شود.
از نظر وی گویا منظور حضرت، قسم دوم احتکار است؛ زیرا اولاً امام علی (ع) نتیجه ضیق فاحش و بخل قبیح را احتکار خوانده است؛ در حالی که منظور از احتکار در فقه، احتکار اجناس و حبوبات میباشد. ثانیاً حضرت «تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ» را به احتکار منافع عطف نمودهاند که «ال» در «الْبِيَاعَاتِ» (جمع معرف به الف و لام) افاده عموم میکند؛ در حالی که احتکار فقهی چنین معنایی را نمیرساند[۸]. برخی از فقها چنین تفسیری از احتکار منافع را خیلی روشن نمیپندارند؛ ولی در معنای «تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ» تفسیر فوق را ممکن میدانند؛ زیرا «زورگویی در خریدوفروش به این است که یک چیزی از قیمت عادله گرانتر فروخته شود در اثر این انحصاراتی که تولید کردند و سطح قیمتها را یک عده خاصی در اختیار خودشان گرفتند. این سبب میشود که در خرید و فروش زورگویی بشود و این عمل غیر از احتکار است»[۹].[۱۰]
اصل نظارت و بازرسی در بازار
بازارها از ابتدای تشکیل دولت اسلامی در مدینه، تحت نظارت و مراقبت بود. پیامبر بر انباری از طعام گذر کرد؛ دستش را در آن فرو برد و رطوبتی در آن یافت، و به صاحب آن فرمود: این چیست؟ گفت: یا رسول الله باران بر آن باریده است. پس فرمود: چرا آن را بر روی طعام نگذاشتهای تا مردم ببینند؟ هر که خیانت ورزد از ما نیست[۱۱].
همچنین حضرت امر نظارت بر بازارها را به مأموری خاص محول فرمود. پس از فتح مکه، پیامبر سعد بن سعید بن عاص را بر بازار مکه و عمر بن خطاب را به نظارت بر بازار مدینه گماشت[۱۲]. همچنین، به روایتی - که البته در آن بحث است - سمراء بنت نهیک اسدیه در عصر رسول اکرم (ص) در مکه متولی امور حسبه شد. او تازیانهای داشت و با متخلفان برخورد میکرد[۱۳]. نظارت بر بازار در زمان خلفا نیز ادامه یافت[۱۴]. در احادیث امیرالمؤمنین (ع) نیز عنایتی آشکارا به بازار و نظارت بر آن مشاهده میکنیم. حضرت به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر بازارها نظارت میکرد.
امام حسین (ع) میفرمود: امیرالمؤمنین (ع) در کوفه بر «شهباء»، مرکب رسول الله، سوار میشد و از همه بازارها بازدید میکرد. روزی به بازار گوشت فروشان رفت و با صدای بلند فرمود: ای قصابان در ذبح گوسفندان شتاب نکنید. بگذارید روح از بدنشان بیرون رود و هنگام فروش، از دمیدن در گوشت برحذر باشید. همانا رسول الله (ص) از این عمل نهی میفرمودند. سپس به بازار خرمافروشان رفت و فرمود: همانگونه که خرماهای خوب را در معرض دید میگذارید، با خرماهای بد نیز چنین کنید. بعد به بازار ماهی فروشان رفت و فرمود: غیر از ماهی حلال گوشت نفروشید و از فروش ماهیهایی که در دریا مردهاند و موج آنها را بیرون آب انداخته است، خودداری کنید. حضرت بعد از آن به محله کناسه رفت. در آن محل تجارتهای مختلفی از قبیل خرید و فروش غلام و کنیز، شترفروشی، صرافی، بزازی و خیاطی صورت میگرفت. حضرت با صدای بلند فرمود: در این بازارها قسم خوردن متداول شده است. قسمهایتان را با صدقه درهم آمیزید و از این کار خودداری کنید. همانا خداوند کسی را که قسم دروغ بخورد، پاک نخواهد کرد[۱۵].
امام باقر (ع) نیز میفرماید: زمانی که امیرالمؤمنین (ع) در کوفه بود، هر روز صبح از دارالاماره بیرون میآمد و در کوفه بازار به بازار میگشت. ایشان تازیانهای به نام «سبیبه» با خود داشتند که دو طرف داشت و آن را برگردنشان میآویختند. امام در هر بازاری میایستاد و ندا میداد: ای تاجران از خدا بترسید. هنگامی که بازاریان صدای او را میشنیدند. هر چه در دست داشتند، بر زمین میگذاشتند و به سخنان حضرت گوش فرا میدادند. مولا میفرمود: «طلب خیر را بر هر چیز مقدم دارید و با سهل گرفتن در معامله به اموالتان برکت بخشید و با بردباری، خود را زینت دهید. از سوگند دوری کنید و از دروغ فاصله بگیرید و تن به ظلم ندهید و در معامله با مظلومان با عدل و انصاف برخورد کنید و به ربا نزدیک نشوید و اندازه و میزان را رعایت دارید و کالاهای مردم را حقیر نشمارید و در زمین فساد نکنید». و بدینگونه به همه بازارها سرکشی میکرد و سپس برای رسیدگی به مراجعات مردم، به دارالاماره باز میگشت[۱۶].
امیرالمؤمنین (ع) در بازار راه میرفت و اگر کم فروشی یا تقلبی مشاهده میکرد، فرد خطاکار را با تازیانهای که در دست داشت، تنبیه مینمود. اصبغ بن نباته میگوید: «روزی به حضرت عرض کردم که شما در خانه بنشین و من به این کار میپردازم. حضرت فرمود: ای اصبغ مرا نصیحت نکردی»[۱۷]. ابوصهباء نیز میگوید: علی بن ابی طالب (ع) را در «شطکلاء» دیدم که از قیمتها پرسوجو میکرد[۱۸].
از مجموع این روایات استفاده میشود که امیرالمؤمنین (ع) به دلیل اهمیت ویژهای که بازار در اقتصاد جامعه اسلامی دارد، نظارت بر آن را وظیفه ضروری خود میدانست و اگر به دلایلی قادر نبود هر روز بازارها را بگردد و تذکر دهد و نصیحت کند، هر چند روز یک بار چنین میکرد[۱۹]. همان طور که از روایت اصبغ بر میآید، با این که پیشنهاد شد فرد دیگری داوطلبانه نظارت را عهدهدار شود، حضرت هرگز این پیشنهاد را تا هنگامی که خود توان این کار را داشت، نپذیرفت و رها کردن نظارت را به صلاح جامعه اسلامی نمیدید. البته هدف حضرت از بازرسی بازار، تنها مجازات متخلفان نبود؛ بلکه ایشان همیشه احکام اسلام را نیز به فروشندگان گوشزد میکرد. گرچه بازاریان، احکام اسلام را کم و بیش میدانستند، از آنجا که خریدوفروش و تجارت، فریبندگی خاصی دارد، بدون تذکر مداوم و مستمر، انسان همه آنچه لازم و سزاوار است، در عمل رعایت نمیکند. از این رو لازم است پیشاپیش، زمینههای لازم را در خود ایجاد کند و در غیر این صورت به سوی تجارت رفتن، چیزی جز گام برداشتن در مسیر هلاکت و تباهی نیست.
در یک جمعبندی میتوان گفت: حضرت افزون بر این که هر روز یا هر چند روز یک بار، به بازارها میرفت و بازاریان و تجار را نصیحت مینمود و احکام اسلام را برایشان بازگو و دعاوی را حل و فصل میکرد، به طور مستمر بر کیفیت خرید و فروش و سطح قیمتها نظارت داشت و در صورت مشاهده هرگونه تخلف و تجاوزی، خود وارد عمل میشد و حق مظلوم را میستاند و به یاری ضعیفان میشتافت و بارها این آیه را تلاوت میفرمود: «ما بهشت ابدی آخرت را برای آنان که در زمین اراده علو و فساد و سرکشی ندارند، مخصوص میگردانیم و حسن عاقبت، خاص پرهیزگاران است»[۲۰]. این آیه درباره حاکمان عادل و متواضع و مردمان توانمند نازل شده است[۲۱].[۲۲]
نظارت مستقیم امام علی (ع) بر بازار
امام علی (ع) مردم را به تجارت تشویق میکرد تا از این طریق، اقتصاد جامعه رونق بگیرد. جمله «اتَّجِرُوا بَارَكَ اللَّهُ لَكُمْ»؛ «تجارت کنید خداوند به شما برکت دهد»[۲۳]. از آن حضرت، مشهور است. اما غیر از تشویق بر کار آنان نظارت مستقیم هم مینمود تا آداب و اخلاق تجارت را بیاموزاند و فعالیتهای تجاریشان را در چهارچوب اسلام هدایت کند. آنچه که در ذیل میآید گوشهای از نظارتهای مستقیم آن حضرت بر بازار تجارت است:
۱. مرحوم کلینی از جابر از امام باقر (ع) نقل میکند که حضرت میفرمود: امیرالمؤمنین (ع) در کوفه در پیش روی مردم هر روز صبح زود از قصر خلافت خود بیرون میآمد، در حالی که تازیانهای در دست داشت که به آن «سبیبه»[۲۴] میگفتند. در بازارهای کوفه از این بازار به آن بازار میگشت و در مقابل هر بازاری میایستاد و خطاب به آنان میفرمود: «ای کاسبها، از خدا بترسید». تجار و کسبه وقتی صدای حضرت را میشنیدند هر چه در دستشان بود به زمین میگذاشتند و از صمیم قلب متوجه فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) میشدند و با گوش خود میشنیدند که میفرماید: «طلب خیر را بر همه چیز، مقدم بدارید. با آسان گرفتن معامله به اموالتان برکت دهید. به خریداران گران ندهید تا به شما نزدیک شوند و با بردباری، اخلاق خود را زینت دهید و از قسم خوردن دوری کنید و از دروغگویی بپرهیزید و از ظلم و ستم کناره بگیرید. با مظلومین و ستمدیدگان با عدل و انصاف برخورد کنید، دور ربا نگردید و در اندازهگیری و میزان کم نگذارید و اجناس مردم را بیارزش و حقیر نسازید و خود را از مفسدین روی زمین قرار ندهید».
بدین نحو به تمام بازارها یکی پس از دیگری سرکشی میکرد و سپس برمیگشت و برای رسیدگی به مراجعات مردم آماده میشد و در جایگاه خود مینشست[۲۵].
۲. در کتاب الغارات از ابن سعید نقل کرده است که امیر مؤمنان (ع) به بازار میآمد و خطاب به بازاریان میفرمود: «ای اهل بازار، از خدا بترسید، قسم نخورید،؛ چراکه قسم خوردن سرمایه را نابود کرده و برکت را از بین میبرد. تاجر فاجر است مگر آن کسی که حق بدهد و حق بگیرد -سلام بر شما باد» و بعد از گذشت چند روز دوباره به بازار میآمد و عین همان سخنان را به آنها گوشزد میکرد.
۳. در دعائم الاسلام از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است که آن حضرت در حالی که تازیانهای به دست میگرفت در بازارها به راه میافتاد و کسانی را که در خرید و فروش مسلمین کم فروشی و یا تقلب میکردند تنبیه میکرد. اصبغ بن نباته میگوید: روزی به حضرت عرض کردم، شما در منزل بنشینید و من عوض شما این کار را انجام میدهم. فرمودند: «ای اصبغ، این چه نصیحت و خیرخواهی است؟
اصبغ میگوید: حضرت بر مرکب رسول خدا (ص)، یعنی «شهبا» سوار میشد و تمام بازارها را یکی پس از دیگری زیر پا میگذاشت. روزی به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود: «ای قصابان، در کار گوسفندان شتاب مکنید و پس از ذبح بگذارید روح از بدنشان بیرون رود و مبادا بر گوشت بدمید». سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود: «خوب و بد خرما را در معرض دید مشتری قرار دهید». بعد بین ماهی فروشها رفت و فرمود: «غیر از ماهی حلال گوشت، ماهی دیگری نفروشید، از فروش ماهیهایی که در دریا مرده و موچ آب، آنها را بیرون انداخته خودداری کنید». سپس به محله کناسه (محلی است در کوفه) آمد که در آنجا تجارتهای مختلفی از قبیل خرید و فروش غلام و کنیز، شتر فروشی، صراف، بزاز، خیاط و... وجود داشت. خطاب به خریداران و فروشندگان فرمود: «ای بازرگانان، قسم خوردن در این بازارها رایج شده قسمهایتان را با دادن صدقه درآمیزید، و از قسم خوردن خودداری کنید که خداوند متعال کسی را که به دروغ قسم خورده باشد، منزه و پاک نخواهد کرد»[۲۶].
۴. ثقة الاسلام کلینی نقل میکند که حضرت امیر (ع) به کنیزی برخورد کرد که از قصابی گوشت میخرید و میگفت: زیادتر بده. امیرالمؤمنین (ع) به قصاب فرمود: زیادتر بده؛ زیرا برکت را بیشتر میکند»[۲۷]. نظیر این حدیث در «کنز العمال» آمده که حضرت امیر (ع) میفرمود: «زیادش کن؛ زیرا نیکوتر است برای فروش تو»[۲۸].
۵. در حدیث دیگری آمده است که: امیرالمؤمنین علی (ع) داخل بازار شد و فرمود: «ای جماعت گوشت فروشها، هر کس از شما در گوسفند باد کند از ما نیست». مردی که به آن حضرت پشت کرده بود گفت: قسم به کسی که در پس هفت حجاب پوشیده شده است هرگز. امام (ع) بر پشت او زد و فرمود: ای گوشت فروش، چه کسی در پس هفت پرده پوشیده شده است؟! گفت: پروردگار عالم. امام فرمود: خطا رفتی، مادرت به عزایت بنشیند، بین خدا و خلق او حجابی نیست. آن مرد درباره کفاره قسمی که یاد کرد سؤال نمود. امام (ع) فرمود: تو به پروردگار خود قسم نخوردهای»[۲۹].
۶. کتانی از مسند عبد بن حمید از مطرف نقل میکند که گفت: از مسجد که بیرون آمدم مردی از پشت سرم با صدای بلند گفت: «دامن لباست را جمع کن تا لباست پاکیزه بماند و از بین نرود». پشت سر او به راه افتادم. او دامنی بر تن و ردایی بر دوش و شلاقی در دست داشت و به نظر از اعراب بادیه نشین میآمد. پرسیدم این مرد کیست؟ گفتند: علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (ع) است. حضرت آمد تا این که به بازار شتر فروشها رسیدند، به آنها چنین خطاب کرد: «بفروشید و قسم نخورید، چون قسم خوردن سرمایه را از بین برده و برکت را نابود میکند». سپس به میان خرما فروشان رفت و در آنجا بردهای را دید که گریه میکند پرسید: چرا گریه میکنی؟
گفت: این مرد خرمایی را به یک درهم به من فروخت ولی آقایم آن را قبول نکرده و پس داد. امیرالمؤمنین (ع) به خرما فروش فرمود: «خرما را بگیر و درهمش را پس بده که این برده از خود اختیاری ندارد». مرد خرما فروش اطاعت کرد و درهمش را پس داد[۳۰].
۷. مرحوم اربلی در کشف الغمه نظیر حدیث فوق را نقل کرده و در آخر حدیث میگوید: امیرمؤمنان (ع) پس از آن به بازار کرباس فروشان آمد به پیرمردی فرمود: ای پیرمرد، یک پیراهن به سه درهم میخواهم. چون پیرمرد امام را شناخت حضرت از او خرید نکرد و به سراغ فروشنده دیگری رفت. باز او هم علی (ع) را شناخت. حضرت از او هم پیراهن نخرید. آمد نزد جوانکی، از او پیراهنی به سه درهم خریداری کرد و آن را پوشید. در آن حال میگفت: «حمد و سپاس خدای را که پوشاند مرا از پشم به طوری که هم در نزد مردم جمال یافتم و هم عورتم را به آن پوشاندم».
شخصی آنجا حاضر بود سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین (ع)، این که خواندی از خودت روایت است یا از رسول خدا شنیدی؟ فرمود: بلکه از رسول خدا شنیدم که موقع پوشیدن لباسش چنین حمدی را میکرد. در این هنگام پدر جوانک، صاحب مغازه آمد. شخصی به صاحب مغازه گفت: خبر داری امیرالمؤمنین (ع) از پسرت پیراهنی به سه درهم خریداری کرد؟ پدر پسرک گفت: چرا دو درهم نگرفتی؟ بلافاصله یک درهم از پسر گرفت و آمد به نزد امیرالمؤمنین (ع) در حالی که حضرت با جمعی از مسلمانان جلو باب رحبه نشسته بودند عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، این درهم را بگیرید؟
حضرت امیر فرمود: شأن این درهم چیست؟ مرد گفت: پیراهن شما دو درهم قیمت داشته و یک درهم زیاد دادهاید. امام (ع) فرمود: «بَاعَنِي رِضَايَ وَ أَخَذَ رِضَاهُ»؛ «من با رضایت خریدم و او هم با رضایت فروخت». و یک درهم را از او نگرفت[۳۱] و باز منابع متعدد حدیثی و تاریخی آوردهاند: علی (ع) به تنهایی در بازارها راه میرفت و گمشدگان را راهنمایی میکرد، به دنبال گمشدگان میرفت و یا ناتوانان را دستگیری میکرد.
۸. و باز در خبر دیگری آمده است: آن حضرت (ع)، باربر را در حمل بار، کمک میکرد و بر فروشندگان میگذشت و قرآن را بر ایشان میگشود و این آیه را برای آنان میخواند: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا﴾[۳۲] و در بعضی روایات آمده است که آن حضرت (ع) میفرمود: این آیه درباره حاکمان و توانمندان مردم، نازل گشته است[۳۳].
۹. روایت شده است که آن حضرت (ع) بالای سر خیاطی ایستاد و به او فرمود: ای خیاط، مادران فرزند مرده به عزایت بنشینند، محکم بدوز، درزها را خوب بگیر و نزدیک به هم سوزن بزن که از رسول خدا (ص) شنیدم که: «خداوند، خیاط خائن را در روز قیامت محشور میکند در حالی که جامهای که در دنیا دوخته و در آن خیانت کرده بر تن اوست. از اضافات پارچه بپرهیز، که صاحب جامه نسبت به آنها مقدم و احق است، آنها را برای خود نگه مدار تا بعداً آنها را به افراد صاحب نفوذ (که پارچه کم آوردهاند) بدهی ودر مقابل آن، جبران و پاداش بخواهی»[۳۴].
۱۰. در حدیث «حبابه و البیة» آمده است که گفت: حضرت علی (ع) را در بین مأموران انتظامی دیدم شلاقی در دست داشت و با آن، کسانی که ماهیهای بیفلس و حرام و مار ماهی و ماهی خاردار را میفروختند تنبیه میکرد[۳۵].
۱۱. ابن حزم در المحلی از حبیش روایت کرده که او گفت: علی بن ابی طالب (ع) خرمنهایی را که در عراق احتکار کرده بودم به آتش کشید و اگر آنها را از بین نمیبرد به اندازه مالیات کوفه سود میبردم[۳۶].
۱۲. و نیز در همان کتاب از «ابی الحکم» نقل میکند که گفت: گندمهای احتکار شده به ارزش صد هزار دینار) را آتش زد[۳۷].[۳۸]
متولی بازار
علی (ع) در جاهایی که خود حضور نداشت افرادی را برای نظارت بر کارکرد اقتصادی و تجاری بازاریان میگمارد تا کسی نتواند به غش و حیله دست بزند. چنان که ابن عباس را به عنوان قاضی و «ناظر» به بصره گسیل داشت[۳۹] و علی بن اصمع را بر «بارجاه»[۴۰] گماشت. و به رفاعة بن شداد، قاضی منصوب خود در اهواز نامهای نوشت و در آن امر نمود به این که «ابن هرمه» را از بازار برداشته، شخص دیگری را متولی بازار نماید[۴۱].
خبرهای دیگری هم وارد شده است که هر چند در بعضی آنها تردید شده است ولی مجموع آنها دقت و نظم آن حضرت را در نظارت بر بازار میرساند. برخی از این گونه خبرها چنین است که امام علی (ع) بلال حبشی را سرپرست اذان گویان، عمرو بن امیه ضمری را سرپرست نامه رسانان، سلمان را بر سرتراشان، قنبر را بر دامداران و ابوذر را بر سازندگان زین و پالان، منصوب کرد[۴۲].[۴۳]
وظایف متولی بازار
آنچه که از مجموع روایات و سیره معصومین - به ویژه پیامبر (ص) و علی (ع)- برمیآید متولی بازار، وظایف زیر را بر عهده دارد: جلوگیری از احتکار؛ مراقبت و نظارت بر قیمتها و جلوگیری از اجحاف در قیمتها؛ مراقبت از وزن و ابزار توزین؛ جلوگیری از تجاوز به حریم بازار و تصرف غیر مجاز در آنها؛ تفتیش و بازرسی در مورد تقلب و غش؛ اجازه فعالیت به تاجرانی که شرایط و اوصاف لازم برای فعالیت اقتصادی را دارند؛ حل مشکلات بازار؛ راهنمایی گمشدگان؛ یاری ضعیفان و ناتوانان؛ نظارت بر ذبح حیوانات و کیفر تخلف کنندگان؛ رسیدگی بر امور تجار و حفظ حرمت آنان؛ برقراری امنیت در راههای تجاری؛ انفاق بر کسانی که مواد غذایی وارد میکنند؛ جبران آنچه که از بازرگانان، تلف میشود (که امروزه به صورت بیمه مرسوم است)؛ جلوگیری از ورود اهل ذمه به حرفه صرافی؛ جلوگیری از داد و ستد در مکانهای غیر مجاز و سد معبر؛ جلوگیری از اشیای ممنوعه مانند فروختن شراب و مردار[۴۴].[۴۵]
نظارت بر رفتار متولی بازار
از گزارشهای تاریخی و نیز اخبار و روایات به دست میآید که متولی بازار فقط مسؤول برقراری امنیت و آرامش نبوده است، بلکه اموال بازرگانان و پیشهوران بازار هم تحت نظر او بوده است، از همین رو علی (ع) رفتار خود متولیان بازار را هم به شدت کنترل میکرده است و اگر خطایی از آنان سر میزد به هیچ وجه چشمپوشی نمیکرد، چنان که علی بن اصمع را بر «برجاه» گماشت و چون خیانت کرد دستش را برید. این مرد، آن قدر زیست تا زمان حجاج را درک کرد. روزی به حجاج رو کرد و گفت: خانوادهام به من بدی کردهاند. چگونه؟ چون نام «علی» را بر من نهادهاند. چه زیبا گفتی! آن گاه امارت محلی را به او واگذار کرد و گفت: اگر مطلع شوم که خیانتی کردهای آن اندازه از دستت را که «علی» باقی گذاشته قطع میکنم[۴۶].
همچنین نحوه برخورد آن حضرت (ع) با «ابن هرمه» حکایت از نظارت دقیق آن بزرگوار بر امر تجارت و بازار دارد که توضیح آن چنین است: ابن هرمه، متولی و مراقب بازار اهواز بود. او مرتکب خیانتی شد. هنگامی که خبر خیانت وی به حضرت امیر (ع) رسید، فوراً نامهای به این مضمون برای رفاعة بن شداد حاکم اهواز نوشت: «وقتی که نامهام به دستت رسید، فوراً «ابن هرمه» را از مسؤولیت بازار، عزل میکنی. به خاطر حقوق مردم او را زندانی کن و همه را از این کار باخبر نما تا اگر شکایتی دارند بگویند. این حکم را به همه کارمندان زیر دستت گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در این کار نسبت به «ابن هرمه» نیاید غفلت و کوتاهی شود و الا نزد خدا هلاک خواهی شد و من هم به بدترین وجه تو را از کار برکنار میکنم و تو را به خدا پناه میدهم از این که در این کار، کوتاهی کنی.
ای رفاعه، روزهای جمعه او را از زندان خارج کن و سی و پنج تازیانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر کسی از او شکایتی با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حق او را از مال ابن هرمه بپرداز. سپس دست بسته و با خواری او را به زندان برگردان و بر پایش زنجیر بزن، فقط موقع نماز، زنجیر را از پایش درآور و اگر برای او خوردنی و نوشیدنی و یا پوشیدنی آوردند، مانع نشو و به کسی هم اجازه نده که بر او داخل شود و راه مخاصمه و طریق نجات را به او بیاموزد و اگر به تو گزارش رسید که کسی در زندان چیزی به او یاد داده که مسلمانی از آن، ضرر میبیند آن کس را میزنی و زندانی میکنی تا توبه کند و از کرده خود پشیمان شود.
ای رفاعه، همه زندانیان را برای تفریح به حیاط زندان بیاور غیر از ابن هرمه را مگر آنکه برای جانش بیمناک باشی که در این صورت، او را با زندانیان دیگر به صحن زندان میآوری. اگر قدرت بدنی دارد هر سی روز، سی و پنج شلاق بر بدنش میزنی و قضیه را برای من بنویس و نام جانشین او را هم گزارش کن و حقوق ابن هرمه را قطع کن»[۴۷].[۴۸]
منابع
پانویس
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۱۵۳؛ حرانی، این شعبه، تحف العقول، ص۲۱۶.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۴، ص۱۷۷.
- ↑ ابوحنیفه نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸. برای ملاحظه دیگر روایات در این زمینه ر. ک: محمدی ریشهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۴، ص۱۷۵-۱۸۲.
- ↑ موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۴، ص۱۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ «وَ اعْلَمْ مَعَ ذَلِكَ أَنَّ فِي كَثِيرٍ مِنْهُمْ ضَيْقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلَاةِ»، نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ هاشمی خویی، حبیب الله، منهاج البراعه، ج۲۰، ص۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ هاشمی خویی، حبیب الله، منهاج البراعه، ج۲۰، ص۲۷۱ – ۲۷۲.
- ↑ منتظری، حسین علی، درسهایی از نهج البلاغه، ص۲۶۳.
- ↑ حکیم آبادی گیلک، محمد تقی، مقاله «دولت و سیاستهای اقتصادی»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۳۳۲.
- ↑ سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۵۶.
- ↑ کتانی، عبدالحی، التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۵.
- ↑ کتانی، عبدالحی، التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۵.
- ↑ عمر بن خطلاب هنگام خلافت، تازیانه در دست، در بازارها میگشت و به وضع بازاریان رسیدگی، و میان آنان داوری میکرد. (تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۲۴).
- ↑ قاضی نعمان، ابوحنیفه، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، روایت ۱۹۱۳.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۵۱، ح۳؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۷، ص۴، ح۱۷.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، ح۱۹۱۳.
- ↑ احمد بن حنبل. فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۴۷، ح۹۱۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۱۰۲، ح۴۴.
- ↑ ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادً﴾ «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی» سوره قصص، آیه ۸۳.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۰، ذیل آیه شریفه.
- ↑ نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۱۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵، حدیث ۱۲.
- ↑ در حاشیه کافی، ج۵، ص۱۵۱ آمده است که: «سبیبه» یعنی دو شقه و دو تکه، چون تازیانه حضرت دو سر و دو شعبه داشت به آن سبیبه میگفتند.
- ↑ فروع کافی، ج۵، ص۱۵۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۳؛ صدوق در امالی مجلس ۷۵ روایت را با کمی تفاوت نقل کرده است.
- ↑ «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِنَّ أَسْوَاقَكُمْ هَذِهِ تَحْضُرُهَا الْأَيْمَانُ فَشُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ كُفُّوا عَنِ الْحَلْفِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُقَدِّسُ مَنْ حَلَفَ بِاسْمِهِ كَاذِباً»؛ (دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، حدیث ۱۸۳).
- ↑ فروع کافی، ج۵، ص۱۵۲.
- ↑ علاء الدین هندی، کنز العمال، ج۴، ص۳۸، حدیث ۹۳.
- ↑ ابو اسحاق ثقفی، الغارات، ج۱، ص۱۱۲.
- ↑ عبدالحی کتانی، التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۹؛ ابن عبدالبر مالکی در «استیعاب» نظیر همین حدیث را از «ابحر بن جرموز» از پدرش جرموز نقل کرده است «استیعاب، در حاشیه اصابه، ج۳، ص۴۸».
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.
- ↑ هندی، کنزالعمال، ج۱۵، ص۱۶۰؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۵؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۱۶؛ محمد بن یوسف الکاندهی، حیاة الصحابه، ج۲، ص۶۲۴.
- ↑ اشبیهی المحلی، المستطرف، ج۲، ص۵۵ و ۵۶؛ زمخشری، ربیع الابرار، ج۲، ص۵۳۶ و ۵۳۷؛ ابوالحسن ورام، تنبیه الخواطر، ص۴۲؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۴۷۲؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۱۶ و ۱۱۷.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۳۲.
- ↑ ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۵۷۳، مسأله ۱۵۶۷.
- ↑ ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۵۷۳، مسأله ۱۵۶۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۳۹۳.
- ↑ ماوردی، ادب القاضی، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ نام محلی است در بصره. واژه فارسی این کلمه «بارگاه» است.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۲ و ۵۳۳؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، ج۵، ص۳۵.
- ↑ ر. ک به: الاصناف فی العصر العباسی، ص۵۸، ۶۱ ۱۸۳ و ۱۸۴؛ و نیز حاشیه کتاب: النظم الاسلامیه نشأتها و تطورها، ص۴۰۸؛ به نقل از المدخل فی تاریخ الحضارة العربیه، ص۸۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۳۹۹.
- ↑ جعفر مرتضی عاملی، السوق فی ظل الدولة الاسلامیه، ص۵۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۴۰۰.
- ↑ الاشتقاق، ص۲۷۲؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۷۵.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، ص۲۰۷؛ تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۲ و ۵۳۳؛ محمدباقر محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۵ و ۳۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۴۰۱.