مبارزه با ویژهخواری در معارف و سیره علوی
پرهیز از ویژهخواری
یکی از عوامل مهم ایجاد فساد اقتصادی در دستگاههای اجرایی، انحصارطلبی کارگزاران و فرمانداران است که در این بخش به تبیین این مسئله پرداخته شده است.
پرهیز از انحصارگرایی و انحصارطلبی
انحصارطلبی تلاش برای محدود ساختن برخی امتیازات به خویش و نفی آن از دیگران میباشد. وقتی عرب میگوید: على سبيل الحصر به معنای بدون رقابت است[۱]. واژه انحصار مصدر باب انفعال از ریشه «ح- ص- ر» است که با کارکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در حوزه علوم اجتماعی به صورت یک اصطلاح در آمده[۲] و معنای آن مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسهای است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای دولت، مؤسسه یا شرکتی است[۳]. این واژه در معنای گسترده به هر نوع تخطی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق میشود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم با شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند[۴].
واژه انحصارطلبی در قرآن کریم مستقیماً نیامده است؛ ولی از دو گروه از آیات قرآن این مفهوم برداشت میشود؛ گروه نخست آیاتی است که به عملکرد انحصارطلبانه برخی افراد یا گروهها اشاره دارد، مانند: ادعای خدایی فرعون و منحصر ساختن آن برای خود[۵]، انحصارطلبی برادران حضرت یوسف(ع) در جلب توجه حضرت یعقوب(ع) و تلاش آنان برای تحصیل انحصاری محبت پدر و محروم ساختن حضرت یوسف و برادرش از آن[۶]، و انحصارطلبی اشراف بنیاسرائیل در زمان طالوت و تلاش آنان برای دستیابی به مناصب اجتماعی و فرماندهی جنگ[۷]، و اعتقاد یهود و نصارا به حقانیت انحصاری آیین خویش[۸].
یک انحصارطلب میتواند قیمت و مقدار تولید را تغییر دهد. او مقادیر بیشتری را با دریافت قیمت کمتر در مقابل تولید در یک بازار با کشش بالاتر و مقادیر کمتری را با دریافت قیمت بیشتری در یک بازار با کشش پایینتر میفروشد. گاهی این واژه در معنای گستردهتر، به هر نوع تخطی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق میشود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند. در اینجا وقتی از انحصار سخن به میان میآید، معنا و مفهومی عام و فراگیر است و شامل روحیهای است که فرد یا گروهی، همه چیز و یا چیزی را منحصر به خود بداند. ریشه انحصارطلبی خودبرتربینی، اشرافیت، استکبار و تکبر، غرور باطل، جهالت و مانند آن است. در همین آیات به خوبی روشن شده که چگونه جهالت و خودبرتربینی و اشرافیت و مانند آن موجب شده که برخی حقوقی انحصاری برای خود قائل شوند و دیگران را از حقوق خود محروم سازند و بر آنان ظلم و ستم روا دارند.[۹]
اقسام و انواع انحصارطلبی
انحصارطلبی محدوده خاصی را شامل نمیشود و منحصر به حوزهای نیست بلکه همه ابعاد زندگی بشر را در بر میگیرد. در اینجا به برخی از حوزههای انحصارطلبی اشاره میشود:
۱. انحصار اخلاقی: در حوزه اخلاق، روحیه انحصارطلبی موجب میشود که انسان همه چیز را برای خود بخواهد و نسبت به دیگران بخل و حسادت ورزد. در روانشناسی شخصیت، میتوان افرادی را شناسایی کرد که دارای چنین شخصیتی هستند و علاقه شدید دارند تا همه چیز را در اختیار خود بگیرند. در روانشناسی اجتماعی این روحیه به شکل مانع شدن از داشتن بروز و ظهور میکند. یعنی شخص اگر نمیخواهد دیگران از داشتههایش سود برند، بلکه مانع میشود تا دیگران به چیزی که او دارد یا همانند آن دست یابند. از این رو مانع از تسلط و تصرف دیگران میشود. حسادت گاهی درونی است و گاه بروز و ظهور بیرونی دارد و به شکل رفتار اجتماعی در میآید. در این صورت است که حسادت که نوعی انحصارطلبی است، موجب میشود تا شخص مانع از تحقق چیزی در دیگری شود یا اگر وجود داشته باشد با ایجاد علل و عوامل، آن را حذف کند. این حذف حتی به حذف فیزیکی افرادی میانجامد که تلاش میکنند تا به فضیلت و چیزی دست یابند. از دیگر مصادیق انحصار اخلاقی میتوان به ضیق صدر و تنگدلی افراد اشاره کرد. به این معنا که دوست نمیدارد دیگری چیزی را در اختیار داشته باشد که او در اختیار دارد. از این روست که گرفتار ضیق صدر در برابر شرح صدر و نه تنها کمکی به دیگران برای کسب فضلیت یا چیزی نمیکند، بلکه مانع میشود تا افراد دیگر به آن دست یابند و اگر کسی به آنها دست یابد از نظر روحی تحت فشار شدید قرار میگیرد و گویی سینهاش تنگ شده و روحیهاش را از دست میدهد.
قرآن بیان میکند که برادران یوسف(ع) از چنین روحیه انحصارطلبی نسبت به محبت والدین برخوردار بودند. برادران حضرت یوسف(ع) تلاش داشتند تا توجه و محبت حضرت یعقوب(ع) را منحصر در خود کنند و حضرت یوسف(ع) را از محبت و توجه پدر محروم سازند[۱۰]. این روحیه که برخاسته از حس حسادت و انحصارطلبی است حتی موجب شده تا برای حذف برادر به شکل قتل یا فروش و بردگی اقدام کنند که کردند[۱۱].
۲. انحصار سیاسی: افرادی چون فرعون بر این روحیه هستند که حاکمیت سیاسی مردم در اختیار اوست و او صرفاً مجاز است که قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشد و کشور ملک طلق اوست[۱۲]. ۳-۱-۱-انحصار اقتصادی انحصار اقتصادی مبتنی بر برخی از تفکرات باطل از جمله حقانیت خود و بطلان دیگران و مانند آن است. همین روحیه موجب شده تا اهل کتاب نسبت به حقوق مالی دیگران هیچ مراعاتی نداشته باشند و به سادگی مال مردم را برای خود حلال بشمارند؛ زیرا خود را تنها لایق و شایسته اموال و منافع هستی میدانستند[۱۳].
۳. انحصار اجتماعی: برخی بر این باورند که اصولاً مناصب اجتماعی برای آنان ساخته شده و دیگران هیچ شایستگی برای اینگونه مسئولیتها ندارند. این روحیه همانند روحیه انحصارطلبی در حوزه سیاسی ریشه در تکبر و غرور شخصیت دارد. افرادی که دچار خود بزرگبینی هستند و مال و ثروت و قدرت را مبنا قرار میدهند برای دیگران هیچ ارزش و پایگاه اجتماعی قائل نیستند و مناصب را منحصر در خود دانسته و مانع از قدرتیابی یا منصبیابی دیگران میشوند[۱۴]. اشراف یهودی به سبب قدرت و ثروت بر این باور بودند که مناصب سیاسی و اجتماعی میبایست در اختیار آنان باشد و کسی دیگر بیرون از طبقه اشرافی حق ندارد تا این مناصب را در اختیار گیرد. از این روست که به شدت، مقابل قدرتیابی حضرت طالوت(ع) میایستند و میکوشند تا او را از این حق الهی محروم سازند.
البته خداوند گزارش میکند که فرعون و فرعونیان نیز اینگونه بودند و در مقابل حضرت موسی(ع) میگفتند که او شایسته مناصب اجتماعی یا الهی نیست. جالب این است که در زمان پیامبر(ص) عدهای بر این باور بودند که اگر پیامبری باید تعیین شود باید نصیب فردی ثروتمند از دو شهر مکه و طائف میشد و پیامبر(ص) شایسته این مقام نیست[۱۵]. آثاری که در این آیات بیان شده به خوبی نشان میدهد که انحصار، محدودیتهایی برای دیگران ایجاد میکند و آزادی عمل و فکر و عقیده را از دیگران سلب میکند و اقتصاد افراد و جامعه را با آسیب و اختلال جدی مواجه میسازد. امیرمؤمنان علی(ع) با اشاره به ویژهخواری که نوعی انحصار در قدرت و ثروت است نشان میدهد که چگونه این انحصارطلبیها جامعه و افراد آن را از کمال دور ساخته و به تباهی میکشاند.
آن حضرت در سخنی به برخی آثار ویژهخواری و انحصارطلبی اشاره کرده و نشان میدهد که این عمل زشت و مجرمانه و گناه و ظلم تنها به حوزه اقتصادی محدود نخواهد شد، بلکه دیگر حوزههای زندگی فرد و جامعه را به شدت تحت تأثیر آثار زیانبار و مخرب قرار خواهد داد. ایشان میفرماید: «الاستئثار يوجب الحسد و الحسد يوجب البغضة و البغضة توجب الاختلاف و الاختلاف يوجب الفرقة و الفرقة توجب الضعف و الضعف يوجب الذل و الذل يوجب زوال الدولة و ذهاب النعمة»؛ «ویژهخواری و انحصارطلبی، حسادت میآورد و حسادت، دشمنی و دشمنی، اختلاف و اختلاف، پراکندگی و پراکندگی، ضعف و ضعف، زبونی و زبونی، زوال دولت و از میان رفتن نعمت»[۱۶]. از نظر امیرمؤمنان علی(ع) خود ویژهخوار پیش از مردم به هلاکت و تباهی خواهد افتاد؛ زیرا اگر مردم دنیای خود را از دست میدهند، ویژهخوار آخرت خویش را به بهایی اندک فروخته و هلاکت ابدی را برای خود رقم زده است. آن حضرت میفرماید: «مَنْ يَسْتَأْثِرْ مِنَ الْأَمْوَالِ يَهْلِكْ»؛ «هر که در اموال انحصارطلبی کند، نابود میشود»[۱۷]. آن حضرت(ع) در فرمانش به مالک اشتر نیز میفرماید: از انحصارطلبی در آنچه مردم در آن برابرند و غفلت از آنچه در حوزه مسئولیت تو قرار دارد و در برابر دیدگان مردم روشن است، بپرهیز؛ زیرا تو، به خاطر دیگران مؤاخذه خواهی شد و به زودی پردههای امور از برابر دیدگانت کنار خواهد رفت و داد ستمدیده از تو گرفته خواهد شد[۱۸]. امیرمؤمنان علی(ع) درباره انحصارطلبی عثمان و ویژهخواری وی که نابودی دولتش را نیز به دنبال داشت میفرماید: او انحصارطلبی کرد و بد انحصارطلبی کرد. شما نیز ناشکیبی کردید و بد ناشکیبی کردید (هر دو از حد گذراندید) و خداوند را درباره انحصارطلب و ناشکیب، حکمی است قطعی [که در آینده یا قیامت، تحقق خواهد یافت][۱۹].[۲۰]
پرهیز از اعطای امتیازهای ویژه (رانت)
ویژهخواری که در عربی واژه استئثار برای آن به کار میرود، از مصادیق انحصارطلبی است. استئثار به معنای خودگزینی و اختصاص دادن چیزی به خود است[۲۱]. بر این اساس استئثار و ویژهخواری به معنای «مقدم داشتن خود یا وابستگان و هواداران خود بر دیگران در تأمین نیازها و خواستههاست». در تحلیل استئثار، و جستجو جهت شناخت و ریشه و منشأ آن، در نهایت به اموری بر میخوریم که تمام آنها در جهت نقطه مقابل ایثار قرار دارند. این امور عبارتاند از:
- بیاعتنایی به حقوق مردم؛
- بیرغبتی به مکارم اخلاقی
- مبتلا شدن به حرص و بخل و خست.
لیکن بسنده کردن به این مقدار در تحلیل کافی نیست؛ چراکه سزاوار در تحلیل، این است که همه جانبه باشد، تا جایی که روشن شود ریشه حرص و بیاعتنایی به حقوق مردم و بیرغبتی به مکارم اخلاقی در چیست.
اصلیترین عوامل و ریشههای استثثار، خودخواهی و بیایمانی و یا ضعف ایمان است. اگر ایمان، خودخواهی ذاتی انسان را هدایت و مهار نکند، انسان خودخواه به طور طبیعی، انحصارطلب میشود و همه چیز را برای خود و وابستگان خود میخواهد و به گفته امام علی(ع): «مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ»[۲۲]؛ «هر کس به فرمانروایی رسد، انحصارطلبی پیشه میکند». از این رو، مکاتب مادی، با هر نام و یا هر شعاری که برای تأمین آزادیها و حقوق مردم به میدان بیایند، پایان کارشان پس از رسیدن به قدرت، استئثار (انحصارطلبی) است. انحصارطلبیهایی که طبق پیشگویی پیامبر خدا، در تاریخ اسلام به وقوع پیوست نیز هر چند به نام دین بود، اما بیتردید، هویت مادیگرایانه و ضد دینی داشت. یکی از بزرگترین آسیبها در مسیر برقراری عدالت اجتماعی، تبعیض و استفاده از رانت است. این آفت، برنامههای اصلاحی عدالتمحور را با شکست روبهرو میسازد. معمولاً دو گروه اجتماعی، زمینههای تبعیض و رانت را در جامعه به وجود میآورند: ۱. خویشاوندان، ۲. خواص؛ زیرا خویشاوندان به دلیل قرابت با حاکمان، و خواص به دلیل نفوذ اجتماعی، امکان دستیابی به فرصتهای اجتماعی را بیش از دیگران دارند و همین، بستر مناسبی را برای ویژهخواری آنان فراهم میآورد.
از نظر آموزههای قرآنی ویژهخواری و انحصارطلبی میتواند به دو گونه شکل گیرد: ۱- اینکه خود را بر دیگران برگزیند و از اطلاعات و دانش و مقامی که دارد برای افزایش قدرت و ثروت خود بهره گیرد؛ به این معنا که اطلاعاتی را که به حکم مسئولیت در اختیار دارد برای خود نگه دارد و از آن برای حذف رقیبان یا سبقت در معاملات و قراردادها و مانند آن استفاده کند؛ ۲- این اطلاعات و دانش را در اختیار خویشان و اقرباء قرار دهد و یا آنان را در معاملات دولتی و ملی بر دیگران مقدم دارد و پیشنهاد انجام کاری را به آنان داده و یا طرحهای ملی را در وهله نخست به آنان واگذار کند. از آنجا که تبعیض با روح عدالت اجتماعی که فلسفه حکومت میباشد، ناسازگار است، در حکومت علوی در ابعاد مختلف با آن برخورد میشد. بنابراین، خویشاوندی با حضرت علی(ع) یا نفوذ اجتماعی خواص، نمیتوانست ابزاری برای ویژهخواری آنان شود.
ویژهخواری و امتیازجویی: تاریخ، ماجراهای فراوانی به خاطر دارد از سقوط حکومتهایی که «انحصارطلبی و ویژهخواری» را مبنای حکومت خویش قرار داده بودند. سقوط سلسله قدرتمند ساسانی یکی از این نمونههاست. امام علی(ع) در جای جای نهجالبلاغه از این پدیده به زشتی یاد میکنند. شاید صریحترین عبارت آن حضرت در مخالفت با جریان انحصارگرایی، جمله معروف و هشدارگونه بخشی از نامه پنجاه و سوم باشد که به مالک اشتر فرمودند: «بپرهیز از آنکه چیزی را به خود مخصوص داری که بهره همه مردم در آن یکسان است». در کمتر از یک سطر بعد، حضرت علت پرهیز از ویژهخواری را اینگونه بیان میدارند: «چه آن را که به ناروا ستانده باشی از چنگ تو درآرند و به زودی پرده کارها از پیش دیدهات بردارند و داد از تو بستانند و به ستمدیده رسانند». در ذیل این قسمت از نامه حضرت، محمد جواد مغنیه مینویسد: «بر حاکم واجب است که خود را آقا و سرور و مردم را برده و نوکر نبیند، بلکه برای مردم آنچه در زندگیشان به آن نیازمندند، (باید) فراهم نماید و خود و خانوادهاش را با ضعیفترین مردم برابر بداند»[۲۳]. نمونه دیگر نامهای است که امام(ع) به سهل بن حنیف انصاری در توصیف کسانی که نزد معاویه رفتند، مینویسند و علت اصلی فرار آنها را بیان میکنند. در بخشی از آن نامه چنین آمده است: «در گمراهی آنان و رهاییات از رنج ایشان، بس بود از حقشان گریختن و به کوری و نادانی شتافتن. آنان مردم دنیایند، روی بدان نهاده و شتابان در پیاش افتاده. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند مردم به میزان عدالت در حق یکساناند. فهربوا إلى الاثرة؛ «گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند»[۲۴]. جان کلام مولا(ع)، در بیان علت فرار عدهای از یارانش به سمت معاویه، جمله اخیر است؛ یعنی انحصارطلبی، و به نوایی رساندن خود. آنها چون به فکر خود بودند نمیتوانستند در حکومتی که هرگز به خود نمیاندیشد بلکه به فکر تمام مردم جامعه است دوام بیاورند.
در شرح نهجالبلاغه مغنیه علت فرار یاران امام به سوی معاویه، از زبان امام اینگونه بیان شده است: «آنها از آن جهت ما را ترک کردند که ما در باب مردم به عدالت رفتار میکردیم و (بیتالمال) را به طور مساوی بین آنها تقسیم میکردیم، به دنیا و ستم روی آوردند»[۲۵]. علت اساسی مخالف امام علی(ع) با امتیازجویی و انحصارطلبی این است که اصولاً آنها بر هم زننده اهداف بلند حکومت اسلامی و از جمله آنها عدالت اجتماعیاند؛ از این رو، حضرت در نامه به مالک اشتر مینویسند: «نیز والی را نزدیکان است و خویشاوندان که خوی برتری جستن دارند و گردنفرازی کردن معاملات انصاف را کمتر به کار بستن... ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به بخشش وامگذار»[۲۶]. امام علی(ع) برای اینکه کارگزاران و حاکمان دچار ویژهخواری و رانتخواری نشوند، برای آنها حقوق و تکالیفی وضع کردند که اگر از آن امور تخطی میکردند با آنها برخورد قاطع میکردند.[۲۷]
خصوصیات حقوق و تکالیف کارگزارن حکومت اسلامی
برای شناخت دقیق از کارگزار حکومت اسلامی شاید بتوان گفت رجوع کردن به نهج البلاغه حضرت علی(ع) به عنوان یکی از محکمترین و متقنترین سندهای شیعه در مورد شیوه حکومتداری میتواند راهگشا باشد. با مطالعه نهجالبلاغه میتوان به زوایای مختلف از شیوه حکومتداری جناب امیرالمؤمنین(ع) پی برد. نامه ۵۳ حضرت علی(ع) به مالک اشتر نخعی چشماندازی عمیق برای شیوه حکومتداری و شرایط و خصوصیات حکمرانان و قضات و سپاهیان و... از این رو برای شناخت یک کارگزار اسلامی به فرازهایی از این نامه پرداخته شده است. حضرت علی(ع) برای کارگزاران حکومت اسلامی در نامه ۵۳ چهار خصوصیت را ذکر کردهاند که به طور مفصل در قسمت شایستهسالاری مورد بررسی قرار گرفت.
- انتخاب آنها از روی پیشینه درخشان باشد کارآزموده و آگاه به مقررات و قوانین نه گرایش سیاسی «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِك، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً»[۲۸]؛ زیرا افرادی که از روی گرایشهای سیاسی و خودرأیی انتخاب میشوند مجموعهای از ظلم و خیانت هستند «جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الْجَوْرِ والْخِيَانَةِ»[۲۹].
- اهل شرم و حیا باشد، نه آن چنان که در کمرویی در حدی باشد که آلت دست دیگران گردد- که طرف تفریط است - در نتیجه به وسیله او حقوق و منافع اشخاص را از بین ببرند، و نه به مرز بیحیایی برسد، که موضع افراط است، و باعث بیاعتباری او نزد مردم و نفرت دلها از وی شود «وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ»[۳۰]؛
- از خانواده آبرومند و سالم باشد «مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ»[۳۱]؛
- در خدمت به حکومت اسلامی با سابقه باشند «وَ الْقِدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ»[۳۲]؛ چراکه این اشخاص طبق فرمایش حضرت چهار ویژگی دارند:
این خصوصیات باعث بزرگواری و حفظ نوامیس از تعرض دیگران، و کم اعتنایی و بیتوجهی به چشماندازهای دنیوی و پرهیز از ویژهخواری و رانتخواری میگردد، و همچنین آزمودگی باعث تیزبینی و دوراندیشی درباره نتایج و پیامد کارها میگردد. آنچه به عنوان وظایف نهادهای اجرایی در مقابله با فساد آمده است، این است که در وهله اول ایجاد ساز و کار گزینشی و تخصص محور در امور اجرایی مورد اهمیت بسیار است، و از سخنان امام علی(ع) چند اصل مورد اشاره است که مهمترین اصل برای گزینش افراد در امور مهم حکومتی شایستهسالاری است، که ایشان برای شایستهسالاری ملاکهایی دارند که به توضیح گفته شده است، اما آنچه به غیر از شایستهسالاری مورد تأکید ایشان است، تخصص در کنار تعهد به کار همراه با علم و آگاهی و داشتن توانایی کافی و تجربه در کار و کفایت و حسن تدبیر است. در واقع از نظر امام علی(ع) مدیر تراز جامعه اسلامی که میتواند با فساد مبارزه کند، مدیری است که این ویژگیها را با هم داشته باشد. نکته مهمی که مورد سفارش، پیامبر(ص) و امام علی(ع) در مورد مسئولین و کارگزاران حکومت اسلامی بوده است، سادهزیستی و پرهیز از تجملگرایی است؛ چراکه اشرافیگری حاکم اسلامی باعث ایجاد فساد در حکومت میشود.
اشرافیگری و تجملگرایی همان چیزی است که بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) رخ داد و مسیر حکومت اسلامی را از راه اصلی خود در مورد حاکم اسلامی و کارگزار حکومت اسلامی و یا فرماندهان خارج کرد، و شاید بتوان گفت مهمترین دغدغه امام علی(ع) به مبارزه با اشرافیگری بزرگان و انحرافی بود که در شیوه زندگی آنها شکل گرفته بود که از سادهزیستی رو به تجملگرایی و اشرافیگری آورده بودند، آغاز این انحراف قبل از ایشان بود و در زمان خلفا شکل گرفت و حضرت با این روحیه مرفهطلبی و بیتالمال خواری مبارزه کردند. حکومت اسلامی به ویژه حاکم اسلامی باید به شکلی برخورد کند که از هر گونه ویژهخواری و رانتخواری و امتیاز ویژه جلوگیری شود؛ چراکه این کارها با اساس عدالتطلبی و عدالتخواهی منافات دارد و کارگزاری که این روحیه را دارا باشد، دچار فساد در بدنه حکومت میشود و منشأ فساد اقتصادی به حساب میآید، علاوه بر تمام شئونات و خصوصیاتی که برای کارگزار و فرماندار حکومت اسلامی گفته شد، باید حقوق و تکالیف کارگزار حکومت اسلامی نیز مشخص شود، که بداند بر چه اساس و با چه پشتوانهای میخواهد به امورات حکومتی رسیدگی کند.[۳۷]
منابع
پانویس
- ↑ معین، محمد، فرهنگ معین، ج۳، ص۲۹۸۹؛ ساروخانی، باقر، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.
- ↑ ساروخانی، باقر، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.
- ↑ معین، محمد، فرهنگ معین، ج۳، ص۲۹۸۹.
- ↑ ساروخانی، باقر، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.
- ↑ ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ﴾ «(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.
- ↑ ﴿إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی)اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوستداشتنیترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بیگمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است * یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۸-۹.
- ↑ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریستهای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمیکنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان ماندهایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست * و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی ندادهاند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۷.
- ↑ ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾ «و یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ بر حق نیستند و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ بر حق نیستند با آنکه (همه) آنان کتاب (آسمانی) را میخوانند، کسانی که چیزی نمیدانند (نیز) همانند گفتار آنان را گفتند؛ باری، خداوند میان آنها در آنچه اختلاف میداشتند، روز رستخیز داوری خواهد کرد» سوره بقره، آیه ۱۱۳.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۱۹۳.
- ↑ ﴿اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ﴾ «یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.
- ↑ ﴿إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ * قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی)اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوستداشتنیترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بیگمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است * یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید * گویندهای از آنان گفت: اگر میخواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در ژرفگاه چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد» سوره یوسف، آیه ۸-۱۰.
- ↑ ﴿وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾ «و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمیبینید؟» سوره زخرف، آیه ۵۱.
- ↑ ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾ «و از اهل کتاب کسی هست که اگر دارایی فراوانی بدو بسپاری به تو باز پس میدهد و از ایشان کسی نیز هست که چون دیناری بدو بسپاری به تو باز نخواهد داد مگر آنکه پیوسته بر سرش ایستاده باشی؛ این بدان روی است که آنان میگویند: درباره بیسوادان راهی (برای بازخواست) بر ما نیست و بر خداوند دروغ میبندند با آنکه خود میدانند» سوره آل عمران، آیه ۷۵؛ ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا﴾ «آیا ایشان را بهرهای از فرمانروایی است؟ که در آن صورت سر سوزنی به کسی (چیزی) نمیدهند» سوره نساء، آیه ۵۳.
- ↑ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریستهای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمیکنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان ماندهایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست * و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی ندادهاند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۷.
- ↑ ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۴۵.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۵، ص۵۶، ج۱۱۸؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ۳۰.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۱۹۳-۱۹۷.
- ↑ محقق مخزومی، خلیل، کتاب العین، ص۳۷؛ ابن منظور، محمد، «لسان العرب»، ج۴، ص۸.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، حکمت ۱۶۰؛ شیخ مفید، محمد، امالی، ج۱، ص۱۸۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۵۷.
- ↑ مغنیه، محمد جواد، فی ظلال نهج البلاغه، ج۴، ص۱۲۰.
- ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، نامه ۷۰؛ محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی المستدرک نهج البلاغه، ج۵، ص۲۰.
- ↑ مغنیه، محمد جواد، فی ظلال نهج البلاغه، ج۴، ص۱۸۷.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۱۹۸.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ صبحی صالح، شرح نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ چناری، امید، وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی ص ۲۰۳.