قلمرو علم معصوم تا چه حدی است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
قلمرو علم معصوم تا چه حدی است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم

قلمرو علم معصوم (ع) تا چه حدی است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ جامع اجمالی

اختلاف در قلمرو علم معصوم

در مورد گستره علوم معصومین (ع) میان اندیشمندان اسلامی، اتفاق نظر وجود ندارد؛ بلکه سه دیدگاه اصلی در این خصوص مطرح شده است: عده‌ای قول به تمامیت علم معصوم (ع) را برگزیدند؛ برخی منکر این گستردگی شده و قول به محدودیت علم معصوم (ع) را پذیرفته‌اند و برخی نیز در این مسأله توقف کرده و دیدگاهی را مطرح نکرده‌اند.

پیش از پرداختن به این دیدگاه ها، توضیح مطلبی به صورت مقدمه - برای بیان مراد از تمامیت یا عدم تمامیت علم معصوم - ضروری است:

مراد از تمامیت یا اطلاق علم معصوم

واژه «تام» یا «مطلق» و اصطلاح «علم تام» یا «علم مطلق» و عباراتی از این دست، در ادبیات به کار رفته دانشمندان و نویسندگان در این موضوع، سه کاربری متفاوت از هم (اما مرتبط) وجود دارد:

  1. «تام» به معنای «فعلی» در مقابل «شأنی»: برخی از آنان وقتی از علم تام برگزیده الهی سخن می‌‌گویند مرادشان این است که او به صورت بالفعل (یعنی: در همین حال حاضر) از همه چیز آگاه است؛ به استثنای علومی که احاطۀ بر آنها برای غیر خداوند ناممکن است. به این علم - در اصطلاح - علم فعلی، حضوری، دائمی و احاطی نیز گفته می‌شود[۱]. این دیدگاه، در برابر نظریه دانشمندانی است که می گویند: برگزیده الهی لازم نیست آگاه از همه امور و حقایق جهان به صورت فعلی باشد؛ بلکه هر گاه اراده کند و خدا بخواهد از علمی آگاه می‌شود و به تعبیر روایت: «لَوْ شَاؤُوا عَلِمُوا»، به این علم - در اصطلاح - علم شأنی، اشائی، استعدادی و ارادی نیز گفته می‌شود[۲].
  2. «تام» به معنای «علم تفصیلی» در برابر «علم اجمالی» یا «علم کلی»: برخی دیگر «علم تام» را در جایی به کار می‌‌برند که بخواهند به آگاهی همراه با تفصیلات و جزئیات از همۀ علوم ممکن برای غیر خداوند اشاره کنند؛ آنها بر این باورند که هیچ علمی برای برگزیده الهی مجمل و سربسته نیست. بنابر این نظریه، برگزیده الهی، به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی، بدون استثنا علم دارد[۳]. این دیدگاه، در برابر نظریه دانشمندانی است که می گویند: برگزیده الهی لازم نیست آگاه از همه امور و حقایق جهان به صورت تفصیلی باشد[۴].
  3. «تام» بودن علم یعنی آگاهی از تمام علومی که غیر خداوند می‌‌تواند به آنها احاطه پیدا کند: این کاربری تنها به گستره علم اشاره دارد؛ یعنی: با صرف نظر از اینکه این علم، بالفعل باشد یا بالقوه، بالتفصیل باشد یا بالاجمال، قلمروی بسیار وسیع و گسترده دارد و شامل همه چیز می‌‌شود به استثنای علومی که بر اساس اراده الهی، بنا نیست، انسان - هرچند والا باشد - از آن مطلع شود (علم مستأثر الهی).

بحث از فعلی یا شأنی بودن علم معصوم و همچنین تفصیلی یا اجمالی بودن آن، به مجالی دیگر غیر از قلمرو علم معصوم موکول است. به همین دلیل، در این پاسخ تنها به این پرسش خواهیم پرداخت که علم لدنی و ویژه معصوم تا چه گستره‌ای وسعت دارد؟ آیا شامل همه حقایق جهان می‌‌شود به استثنای اموری که اطلاع از آنها ناممکن است؟ یا مرز این دایره کوچک‌تر از این قلمرو است؟ با عبارتی دیگر: آیا علوم برگزیدگان خداوند، جامع و تام است یا کاستی‌هایی دارد که آن را افزایش پذیر می‌‌سازد؟ و با عبارتی سوم: آیا علوم ویژه الهی، از ابتدای تولد یا هنگام نوبت یا زمان خاص دیگر، به‌گونه‌ای جامع و تام به آنان داده می‌‌شود که هیچ‌گونه دانشی پس از آن به علوم ایشان افزوده نمی‌شود یا آنکه علوم الهیه خود را به تدریج و با شیوه‌های مختلفی دریافت می‌‌کنند؟ [۵]

البته لازم است اشاره شود که معصوم مورد بحث، در درجه اول، پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت (ع) او هستند و در نگاهی دیگر، به سایر معصومان اشاره ای نیز خواهیم داشت.

در پاسخ به سؤال فوق، سه دیدگاه اصلی وجود دارد:

دیدگاه نخست: قول به تمامیت علم معصوم (علم مطلق)

همان‌گونه که در مقدمه اشاره شد، سخن در درجه اول، پیرامون علم پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت اوست. از سوی دیگری، تام بودن علم در اینجا بدین‌معناست که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و معصوم نسبت به آن آگاه نباشد (با صرف نظر از اینکه این آگاهی بالفعل یا بالقوه، به صورت اجمالی یا تفصیلی باشد)[۶]. پیش از بیان ادله قائلان به این دیدگاه، اشاره به چند نکته ضروری است:

  1. اندیشمندانی که معتقدند علم ویژه معصوم، علم فعلی است یا علم تفصیلی، طرفدار قول به تمامیت علم معصوم هستند.
  2. اندیشمندانی که نظریه علم شأنی را قایل اند می‌‌توانند طرفدار قول به تمامیت علم معصوم هم باشند؛ با این بیان که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و معصوم نسبت به آن آگاه نباشد؛ خواه بالفعل بداند یا بالقوه بداند.
  3. هیچ یک از علمای شیعه - که قائل به تمامیت علم معصوم باشد - این باور را ندارد که این علم، مساوی علم خداوند متعال در کمیت یا کیفیت است و قطعا علومی وجود دارد که تنها در انحصار اوست (علوم مستأثر).
  4. معنای مخالف تمامیت، محدودیت علم معصوم است؛ چون محدودیت می‌‌تواند معانی مختلف داشته باشد و برخی از این معانی منافاتی با قول به تمامیت علم معصوم ندارد، پس لازم است مراد از محدودیت در این بحث، به طور شفاف مشخص شود. همانگونه که خواهد آمد، مراد از «محدودیت» (یا: تام نبودن) علم برگزیدگان الهی این است که آنان به همه «علوم ممکن برای بشر» آگاهی ندارند، بلکه حقایقی وجود دارند که از آنها بی‌‌خبرند و باید به دست آورند. به همین دلیل، آنان همواره به دنبال افزایش علم خود هستند.
  5. قائلان به تمامیت علم معصوم آیات یا روایات افزایش‌پذیر بودن علم معصوم را با بیان‌های گوناگونی توجیه و تفسیر می‌کنند.
ادله این قول
ادله عقلی
  1. مقتضای مظهر تام صفات الهی بودن: پیامبران به جهت مقام خلافت مطلقه‌شان، مظهر تام و تمام صفات خداوندی هستند. از جمله صفات الهی، علم بی‌کران و وسیع خداوند سبحان است. اگر پیامبران از این علم بی‌کران و وسیع الهی بی‌بهره باشند و نصیبی از آن نداشته باشند یا مظهر ناقص علم الهی باشند، مظهریت آنها از اسماء حسنای الهی غیر تام یا غیر تمام خواهد بود به این معنا که اگر از این علم بی‌کران الهی به‌طور مطلق بی‌بهره باشند، مظهر تمام اسماء حسنی نخواهند بود همچنین اگر مظهریت در علم داشته باشند ولی به‌طور ناقص و محدود همانند سایر افراد عادی باشد، مظهریت ایشان ناقص و غیر تام خواهد بود. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که مظهریت و تجلی اسماء در موجودات ممکن به اندازه وجود امکانی آنها خواهد بود؛ نه به اندازه وسعت بی‌نهایت ذات الهی. بنابراین، پیامبران هرچند در مرتبه وجود امکانی و مخلوق بودن خودشان مظهر تام و تمام علم بی‌کران و وسیع الهی هستند؛ چراکه ایشان خلیفه تام و مطلق حق سبحانه و تعالی هستند. حیطه این علم وسیع و گسترده که فراتر از علوم ظاهری افراد عادی است شامل امور باطنی و غیبی مخلوقات می‌‌شود که خداوند سبحان «عالم الغیب» و «علّام الغیوب» است؛ پس خلیفه او نیز باشد در مظهریتش از اسماء حسنای الهی، مظهر علم الهی با دامنه گسترده علم به ظاهر و باطن و غیب و شهادت داشته باشد. نکته دیگری که باید لحاظ کرد این است که این شأن باید در تمام کسانی که مظهریت تام اسماء حسنا رادارند جاری و ثابت باشد از جمله پیامبران و امامان معصوم. به عبارت دیگر: امامان معصوم نیز همانند پیامبر چون خلیفه الهی هستند، مقام مظهریت تام و تمام اسماء الهی را دارا می‌‌باشند[۷].
  2. مقتضای خلافت الهی: مقام خلافت الهی یعنی جانشینی از شئون تدبیری و ربوبیت الهی در میان مخلوقات. لازمه جانشینی و خلافت این است که خلیفه تمام اموری را که تحقق خلافت مطلق منوط به آن است را داشته باشد. از جمله اموری که خلافت الهی - و مخصوصاً خلافت مطلق - منوط به آن است، دارا بودن علم وسیع است که شامل علم به امور ظاهری و باطنی و غیبی می‌‌شود و بی‌شک، خداوند متعال حکیم‌تر، عادل‌تر و مقامش بالاتر از آن است که کسی را خلیفه و حجت خود بر انسان‌ها قرار دهد، ولی امور آنها را از وی پنهان کند[۸]. پس یکی از شئون جانشینی و خلافت خداوند، داشتن علم تام و فراگیر است که خلیفه آن را با واسطه یا بی‌واسطه از خداوند دریافت می‌کند. امامان معصوم هم که ادامه‌دهنده رسالت پیامبر (ص) هستند، خلیفه ‌و جانشین ‌خداوند در زمین هستند[۹]؛ چون جانشین پیامبر (ص) در روی زمین هستند و از آنجا که پیامبر (ص) خلیفه الهی است؛ پس ایشان هم مقام خلافت را با خصوصیات ذکرشده باید داشته باشند. از جمله خصوصیات، دارابودن این مرتبه علم تام و فراگیر است که ایشان باید دارای چنین علمی باشند؛ تا امور خلافت الهی و به سرانجام رساندن هدف رسالت پیامبر (ص) را انجام دهند[۱۰].
  3. ناقض غرض بودن عدم آگاهی از علم تام: امامان از اهل بیت جانشینان پیامبر خاتم در همه مناصب و وظایف او به جز منصب نبوت هستند[۱۱]. بنابر این، دامنه مأموریت آنان بسیار گسترده است. با توجه به ضرورت، اهداف و وظایف آنان وجود عصمت و علم تام برای رهبران الهی ضرورت دارد، اگر فرستاده خدا از ملکه عصمت و علم ویژه برخوردار نباشد، نه می‌تواند پیام الهی را به صورت کامل و صحیح به بندگان برساند و نه هدایت کامل آنان را عهده‌دار شود و انسان‌ها هم نمی‌توانند به او اعتماد و اطمینان داشته باشند؛ پس نقض غرض و لغویت در کار خدا می‌شود[۱۲]. به همین دلیل، آنان باید علم و آگاهی کامل از اصول و فروع دین، اسباب سعادت و شقاوت و هدایت و حکومت بر انسان داشته باشند و قلمرو مأموریت آنها شامل ظاهر و باطن، گذشته، آینده، جسم و جان و آخرت تا قیامت می‌شود. به عبارت دیگر: بی‌شک، مأموریت وسیع نیازمند ابزار وسیع است؛ تا بتوانند ایفای وظیفه نمایند و گرنه باعث نقض غرض الهی از نصب این امامان بوده و هدف خداوند برآورده نخواهد شد. از سوی دیگر، چون دانش آنان باید از خطا مصون باشد چراکه در غیر این‌صورت از ایشان سلب اعتماد خواهد شد، این دانش باید بدون هیچ شائبه ای از خدای متعال و ساحت علم او که متن حقایق است، دریافت شود. به همین دلیل، مأموریت ایشان مقتضی آگاهی از تمام امور ظاهری و باطنی است یعنی آگاهی تام در همه عرصه‌های معارف اعتقادی، شرائع دینی، داستان‌های امت‌های پیشین، حکمت الهی و مواعظ دینی باشد. از جمله این امور دخیل در هدایت مردم و دلایل اثبات ادعای ایشان، معجزات و اخبار غیبی در مواردی است که محقق شدن آنها منوط به داشتن آگاهی از امور غیبی است که خود نشان از داشتن علم تام است[۱۳].
  4. منافات جهل به برخی امور با کمال امام: جهل، نقص است و ائمه از تمام نواقص منزه‌اند. بنابراین چیزی نیست که ایشان به آن جاهل باشند. این دلیل از دو مقدمه تشکیل شده که مقدمه اول آن غیرعقلی بوده و از قرآن اخذ شده است: و آن اینکه: خداوند متعال در آیه تطهیر که در شأن اهل بیت (ع) نازل شده، هر گونه رجس و پلیدی اعم از ظاهری و باطنی را از دامان آنان دور کرده است. یکی از پلیدی‌های باطنی، جهل است که طبق آیه شریفه، وجود آنان باید از آن بری باشد[۱۴]. مقدمه دوم اینکه: امامان (ع) باید در هر زمانی از مردمان آن زمان بهتر و کامل‌تر باشند چراکه امام مرجع برای رجوع انسان‌ها نسبت به مشکلات و پرسش هاست و در صورتی که نسبت به سوالی جهل داشته باشد، مرجعیت و جامعیت امام زیر سوال خواهد رفت، نتیجه اینکه با نوجه به این دو مقدمه می‌گوییم امام نسبت به تمام امور عالم آگاهی دارد[۱۵][۱۶].
  5. منافات جهل به برخی امور با افضلیت امام: امام اگر به همه امور در تمام اوقات آگاه نباشد، با دیگرانی که به آن مسائل آگاه نیستند، مساوی می‌‌شود یا از کسانی که از آن امور آگاه‌اند، پایین‌تر خواهد بود. چنین تصوری نادرست است؛ زیرا واجب است که امام برترین فرد زمان خود باشد. بنابراین او به همه امور در تمام اوقات آگاه است[۱۷].
ادله نقلی
  1. آیه ۸۹ سوره نحل؛ ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۱۸]: این آیه، قرآن کریم را مشتمل بر همه علوم معرفی کرده است و در روایات نیز آمده پیامبر خاتم و اهل بیت او به تمام معارف قرآن علم دارند[۱۹]. بنابراین، آنان به همه امور علم دارند[۲۰].
  2. آیه ۴۳ سوره رعد؛ ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۲۱]: خدای متعال در این آیه، به پیامبر خود دستور می‌دهد بگوید که خدا و کسی که دانش کتاب نزد اوست برای گواهی‌دادن میان پیامبر و امت کافی است. در تفسیر و شأن نزول این آیه، مفسّران شیعه و سنی، نظرات متفاوتی داده‌اند؛ مثلاً: برخی گفته‌اند «کتاب» یعنی لوح محفوظ و «عالِم به کتاب» در آیه «خدا»[۲۲]، یا «جبرئیل» است[۲۳]، که هر دو تفسیر با مشکلات جدی روبه‌رو هستند[۲۴]، لکن اهل بیت (ع)، امام علی و امامان دوازده‌گانه (ع) را به عنوان مصداق ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ معرفی کرده‌اند[۲۵]. حال مراد از «کتاب» چیست؟ مهم‌ترین احتمالاتی که مفسّران شیعه و سنی داده‌اند اینکه: «قرآن کریم»[۲۶] باشد یا «لوح محفوظ» و به عبارتی «کتاب مبین»؛ زیرا کتاب مبین در اکثر تفاسیر مسلمین، به «لوح محفوظ» تفسیر شده است[۲۷]. حال مراد از کتاب در تعبیر ﴿عِلْمُ الْكِتَابِ، چه قرآن باشد و چه لوح محفوظ، دلالت آن بر علم تام، کافی است؛ زیرا آیات الهی، از سویی، قرآن را مشتمل بر همه چیز معرفی کرده است: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۲۸]. و از سوی دیگری «کتاب مبین» را حاوی علم همه ذرات هستی شناخته است: ﴿وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۲۹]. بنابر این، کسی که «علم‌الکتاب» دارد، حداقل او آگاه از ظاهر و باطن قرآن است و چنین علمی مانند آگاهی دیگران از قرآن، با تعلیم و اکتساب به دست نیامده، بلکه موهبتی از جانب خداوند متعال است و بر این اساس، این علم کامل و تام است و شامل امور غیبی نیز می شود[۳۰].
  3. آیات ۷۷ تا ۷۹ سوره واقعه؛ ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۳۱]: کتاب مکنون در اقوال اکثر مفسران، همان لوح محفوظ است[۳۲] که در آنجا علم غیب قرار دارد و مطهرون و پاکانی که صلاحیت درک لوح محفوظ را دارند، همان کسانی هستند که قرآن مجید درباره آنها فرموده: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۳۳]. طبق روایات شیعه و اهل سنت[۳۴]، آنها همان اهل بیت پیامبر (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و فرزندان ایشان هستند. بنابر این، چون لوح محفوظ مشتمل بر تمامی علوم است پس این اتصال سبب آگاهی تام می‌‌شود[۳۵][۳۶]
  4. ظاهر، بلکه صریح برخی روایات آن است که ائمه به تمام امور آگاهند. علم به گذشته و آینده و همه امور جهان، بر گستردگی حداکثری و تام آنان دلالت دارد[۳۷].
  5. روایات مختلفی وجود دارد که ثابت می‌‌کند ائمه (ع) به تمام علوم اشراف داشته‌اند مانند اینکه امام صادق (ع) می‌فرماید: «من علم به کتاب خدا دارم که در آن، آغاز آفرینش و آنچه تا روز قیامت موجود است و نیز خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و خبر نار و خبر آنچه در گذشته بوده و آنچه در آینده خواهد بود، همگی در آن آمده است و من به این اخبار آگاهی دارم همچنانکه به کف دست خود آگاهم»[۳۸][۳۹]
  6. در روایات اهل بیت (ع) تصریح شده است که امام بر همه چیز احاطه دارد و تمام دنیا همانند دانه گردویی نزد او حاضر است[۴۰].

دیدگاه دوم: قول به محدودیت علم معصوم

برخی از اندیشمندان اسلامی، نظریه تمامیت علم معصوم را نمی‌پذیرند و قائل به محدود بودن علم معصوم هستند.

پیش از پرداختن به توضیح دیدگاه آنان لازم است ابتدا به چهار معنا از محدودیت علم غیر خدا اشاره کنیم تا معنای مورد بحث در اینجا معین و مشخص بشود:

  1. مراد از محدودیت علم برگزیدگان الهی این باشد که ایشان به اموری که مختص ذات خدا بوده و آگاهی از آنها برای غیر خدا، محال و ممتنع است، علم نداشته باشند؛ مثل: علم به حقیقت ذات الهی. بر این اساس، محدودیت برای تمامی ممکنات - حتی معصومان - ثابت است. بدیهی است در این نوع از محدودیت، اختلافی بین علمای اسلام نیست؛ بدین معنا که کسی مدعی اطلاع و آگاهی معصوم از علمی که دسترسی به آن برای او امکان عقلی ندارد، نشده است. به هر حال، بر این نکته اتفاق نظر وجود دارد که علم نامحدود یا علم نامتناهی تنها مختص خداست و علم غیر خدا هنگامی که به علم الهی مقایسه شود، قطعاً محدود و متناهی است[۴۱].
  2. مراد از محدودیت آنان این باشد که بدون تعلیم الهی نتوانند به اموری که مختص خدا و نزد اوست، علم پیدا کنند اما با اراده و مشیت الهی با آگاه سازی آنان از اموری که عقلاً قابل انتقال هستند، این محدودیت قابل برداشت است. این گونه از محدودیت نیز مورد پذیرش علمای اسلام است و اختلافی در آن وجود ندارد.
  3. مراد از محدودیت آنان این باشد که به طور مطلق، نتوانند به اموری که آگاهی از آنها فراتر از حد بشر عادی است، علم پیدا کنند؛ خواه با تعلیم الهی باشد یا بدون آن. روشن است که محدودیت به این معنا از پیامبران و امامان الهی منتفی است؛ چراکه رسولان و امامان از آن جهت که خلیفه خدا در زمین هستند، به مرتبه انسان کامل رسیده‌اند و لازمه کامل بودن انسان این است که توان‌مندی‌های او نیز نسبت به سایر افراد بشر کامل‌تر باشد؛ چراکه او به جهت آنکه رابط میان خدا و خلق او و به تعبیر دیگر محل رجوع مردم است و باید از علمی ویژه و فراتر از حد عادی بشر برخوردار باشد.
  4. مراد از محدودیت آنان این باشد که علوم فرابشری آنها مختص به وظایف پیامبری یا امامت باشد و فراتر از آن را نمی‌دانند؛ به همین دلیل نیازمند تعلیم مداوم و تسدید الهی در همه حوادثی که نسبت به آنها علم فعلی ندارند. این نوع از محدودیت، در باره پیامبر خاتم و معصومان از اهل بیت او اختلافی است.

بنابر این، مراد از محدودیت مورد بحث در این دیدگاه، معنای چهارم است؛ برخی بر این باورند که آنان به اذن و مشیت الهی به به همه اموری که علم آنها نزد خدا بوده و بشر عادی توان دسترسی به آنها را ندارد، علم داشته و محدودیتی جز اینکه با اذن خدا بدان‌ها آگاه می‌‌شوند، ندارند. برخی دیگر نیز اگرچه بر این باورند که آگاهی از علوم فرابشری قطعاً برای پیامبر خاتم و اهل بیت او ثابت است، اما معتقدند گسترده علم لدنی آنان و اطلاعشان از امور غیبی محدود به حدی است و چنین نیست که آنها به تمام علوم به طور مطلق، دسترسی داشته و از آنها آگاه باشند. بر پایه این دیدگاه، آنچه برای معصوم لازم و ضروری است، علم او به «ما یحتاج مردم» است که در رأس آن علم به احکام شریعت است. براین اساس، علم به امور فراتر از آن از جمله علم به حوادث گذشته و آینده برای معصوم ضرورت عقلی ندارد[۴۲].

ادله این قول
دلیل عقلی

نامحدود دانستن علوم معصومین (ع)، به این معناست که پیامبر (ص) و امامان (ع) به همۀ معلومات الهی احاطه دارند؛ لازمۀ این ادعا در بردارنده این معناست که تفاوتی میان مخلوق که حادث و وجود محدودی است با خالقش که قدیم، ازلی و دارای معلومات نامتناهی است وجود نداشته باشد و این به حکم عقل باطل است و دریافت تمام علم الهی ناممکن است[۴۳].

ادله نقلی
  1. آیه ۳۶ سوره اسراء؛ ﴿ولَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[۴۴]: این آیه صریح در نفی برخی علوم از پیامبر خاتم است. البته توجیه به اینکه این امر مربوط به حضرت نیست بلکه برای اشاره به دیگران باشد، خلاف اصل و ظاهر است[۴۵].
  2. افزایش‌پذیری علم معصوم: بیشترین دلیلی که این گروه به آن استدلال کرده‌اند روایات، ازدیاد علم معصوم است[۴۶]، بدین‌صورت که از روایات متعددی استفاده می‌‌شود علم پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) به منبعی اتصال دارد که پیوسته در حال ازدیاد است و علوم الهی به‌ تدریج در طول زندگی‌شان به آنان عطا می‌شده است، مثلا امام صادق (ع) می‌‌فرمایند: «علم آن است که شب و روز زیاد می‌گردد و از جانب خداوند به ما افاضه می‌شود»[۴۷]. بنابراین علوم آنان که شامل علوم غیبی نیز می‌‌شود را می‌توان افزایش‌پذیر دانست. اگر علوم آنان تام و بی‌نقص می‌بود، فراگیری دانش به شیوه‌های مختلف مثل الهام، شهود و... معنایی نداشت و به منزله تکرار علوم پیشین بود؛ در حالی‌ که این موارد از شیوه‌های انتقال علوم الهی به آنان است. این افزایش پذیری به اندازه‌ای مهم است که امامان (ع) به اصحابشان فرموده‌اند، اگر این افزایش نباشد علم ایشان پایان می‌یابد[۴۸].
  3. روایت قبض و بسط علم: برخی روایات به صورت صریح دلالت بر محدود بودن علوم معصومین (ع) دارند؛ به عنوان مثال در روایتی آمده است: «يُبْسَطُ لَنَا اَلْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلاَ نَعْلَمُ»؛ یعنی: «علم برای ما گشوده شود پس می‌دانیم و چون از ما گرفته شود پس نمی‌دانیم»[۴۹].
  4. روایت تعلیم بداء الهی: در روایتی از امام صادق (ع)، ضمن اشاره به علم مستأثر الهی نقل است که فرمود: اگر در علم الهی، بداء حاصل شود، خدای متعال آن را به امامان می آموزد: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اِسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ اَلَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ یعنی: «خدای تبارک و تعالی را دو گونه علم است: علمی که ملائکه و پیغمبران و رسولانش را به آن آگاه ساخته، پس آنچه ملائکه و رسولان و پیغمبرانش را بآه ن آگاه ساخته ما هم می‌‌دانیم و علمی که به خودش اختصاص داده و هر گاه در موضوعی از آن علم بدا حاصل شود، ما را آگاه سازد و بر امامان پیش از ما هم عرضه شود»[۵۰]. بنابر این روایت، علومی وجود دارد که امامان (ع) از آنها آگاه نبودند و پس از آن، خدای متعال آنها را بر آن علوم مطلع می‌کند.

دیدگاه سوم: توقف در مسأله

برخی از علمای شیعه امامیه[۵۱] به دلیل پیچیده بودن این موضوع و وجود دلیل بر تمامیت و محدودیت و نبود دلیل روشن برای هر کدام از این دو نظر، درباره قلمرو علم معصوم توقف کرده و معتقدند نمی‌توان در این باره اظهار نظر دقیقی کرد[۵۲].

مصادیق علوم امامان معصوم

با صرف نظر از قول به تام بودن علم پیامبر خاتم (ص) و امامان از اهل بیت او (ع) یا محدود بودن علوم آنان، از جمله مصداق‌ها و مثال‌های علم لدنی معصوم که به آنها در آیات و روایات اشاره شده است، موارد ذیل‌اند: علم به وحی الهی؛ علم به احکام و شرایع الهی؛ علم به حکمت احکام و علل شرایع الهی؛ علم به باطن قرآن؛ علم به تأویل قرآن؛ علم به تمام حقایق قرآن؛ علم‌الکتاب؛ علم به کتاب مرقوم یا کتاب ابرار؛ علم به احوال امت‌های پیشین؛ علم به احوال و کتب و علوم پیامبران؛ علم به حاجات و نیازهای مردم؛ علم به عجایب یا راه‌های آسمان و زمین؛ علم به ملکوت؛ علم به عرش و کرسی؛ علم به لوح محفوظ؛ علم به لوح محو و اثبات؛ علم به بداء؛ علم به اسماء؛ علم به اسم اعظم الهی؛ علم به خطورات قلبی یا علم به ضمائر و نهان آدمیان؛ علم به اعمال و احوال بندگان؛ علم الوصایا؛ علم به فصل الخطاب؛ علم به انساب یا علم به حلال یا حرام‌زادگی افراد؛ علم به بلایا و منایا؛ علم به زمان و کیفیت مرگ خود و دیگران؛ علم به گذشته و حال و آینده؛ علم به ایمان یا عدم ایمان افراد؛ علم به بارش باران؛ علم به آنچه در رحم مادران است؛ علم به قیام قائم و و زمان و احوال آن؛ علم به ملاحم و فتن؛ علم به رجعت؛ علم به زمان ظهور در آخر الزمان؛ علم به آخر الزمان و حوادث و احوال آن؛ علم به علوم و احوال فرشتگان و دیدن آنها؛ علم به علوم و احوال جنیان و دیدن آنها؛ علم به عالم ذر؛ علم به قیامت و زمان و احوال آن؛ علم به احوال مردگان و برزخ و ارتباط با آن عالم؛ علم به ارواح و احوال آنها؛ علم به ثواب و عقاب یا بهشت و جهنم و سرنوشت آدمیان و علم به منطق الطیر یا زبان حیوانات.

تام نبودن علم سایر پیامبران

آنچه گذشت پیرامون تمامیت علم پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) بود، اما در اینکه سایر انبیا و اولیای الهی نیز از چنین علمی برخوردارند باید گفت: دلیلی بر کامل بودن علم همۀ پیامبران (ع) وجود ندارد بلکه تنها دربارۀ پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می‌توان چنین ادعایی کرد. در موارد کلی‌تر برخی از این موارد به‌ صراحت بیان شده است؛ برای مثال حضرت آدم (ع) نمی‌دانست شیطان قصد فریب او را دارد[۵۳]، یا حضرت موسی (ع) نمی‌دانست با آن ضربه‌ای که به آن مرد می‌زند، خواهد مرد[۵۴]؛ بنابراین از سویی دلیلی بر جامعیت و تام بودن علم انبیاء نیست و از سویی دیگر موارد صریح و قطعی وجود دارد که محدودیت علم انبیاء را می‌رساند. دربارۀ پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) روایات صریح و روشنی وجود دارد که آنان از علم کامل بهره‌مندند. احادیثی وجود دارند که به «علم ما کان و یکون»[۵۵] آنان تصریح شده است[۵۶].

جمع‌بندی

در اینکه دسترسی یامبر خاتم (ص) و اهل بیت او به علوم الهی تام و بی‌کران است یا محدود اختلاف نظر بین علمای شیعه وجود دارد: برخی بر این باورند که ائمه (ع) به اذن و مشیت الهی به لوح محفوظ دسترسی داشته و بر این اساس به همه اموری که علم آنها نزد خدا بوده و بشر عادی توان دسترسی به آنها را ندارد، علم داشته و محدودیتی جز اینکه با اذن خدا بدان‌ها آگاه می‌‌شوند، ندارند. برخی دیگر نیز اگرچه بر این باورند که آگاهی از علوم فرابشری قطعا برای معصومین (ع) ثابت است، اما معتقدند اطلاع آنها از علم الهی محدود به حدی است و چنین نیست که آنها به تمام آن علوم دسترسی داشته و از لوح محفوظ - که علم آن نزد خداست - آگاه باشند. ریشۀ اختلاف، فهم و استنباط متفاوت از روایاتی است که در این موضوع نقل شده‌اند؛ لذا اثبات یا نفی تام بودن علوم آنان، بیش از همه به تحلیل و جمع‌بندی روایات این موضوع وابسته است. به ویژه روایات تام بودن علم امام و روایات افزایش‌پذیری علم ایشان و همچنین نحوه پاسخ دادن هر دانشمندی به دلیل صاحب نظر مخالف او در این مسأله.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین مصطفوی؛
آیت‌الله سید حسن مصطفوی و حجت الاسلام و المسلمین احمد مروی در مقاله «دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم» در این‌باره گفته‌اند:

«دیدگاه متکلمان شیعه در این باره که محدوده علم چه میزان است، یکسان نیست. شاید بتوان دیدگاه کسانی که دایره علم را محدود می‌دانند، با دیدگاه کسانی که معتقدند علم امام نامحدود است، اینگونه جمع نمود که مقصود از محدود بودن، دانش فعلی است و گرنه اگر امام اراده کند، آنچه می‌خواهد می‌تواند بر آن آگاهی یابد.

علامه مجلسی در بحار الانوار در باب «الأئمة أنهم‏ يزادون‏ في الليل و النهار و لو لا ذلك لنفد ما عندهم‏‏‏» از کتاب بصائر الدرجات روایتی نقل می‌کند، که نشان می‌دهد علوم ائمه (ع) پایان‌ناپذیر است، و آنگاه که بخواهند آگاهی بر اشیا پیدا می‌کنند:سائل می‌گوید: بارها از شما شنیدهام که اگر علم ما افزوده نگردد، علم ما تمام می‌شود، و پاسخ حضرت این است که در خصوص حلال و حرام افزودهای نیست و همه آنها به طور کامل برای پیامبر بیان شده است و حضرت می‌فرماید افزودهشدن در غیر حلال و حرام است و پیداست که حضرت به طور مطلق می‌فرماید در غیر حلال و حرام که می‌تواند دایره‌ای بس گسترده داشته باشد و شامل موضوعات و رخدادهای خارجی گردد[۵۷]. در بیانی دیگر از امام کاظم (ع) رسیده است [۵۸]. روایت یاد شده افزون بر اینکه دایره علم امام را بیان می‌کند، به مجاری آن نیز اشاره دارد و در همین راستا روایت دیدار حضرت الیاس با امام باقر (ع) جالب توجه است. در این دیدار که موضوعات متنوعی مطرح شده است، امام در ابتدای روایت پس از اشاره به این مطلب که در علم خداوند هیچ ناسازگاری و تناقضی نیست، در پاسخ از این پرسش که چه کسی از این دانش که در آن هیچ تناقضی نیست، آگاهی دارد؟ می‌فرماید: همه علوم نزد خداوند است، اما آن دسته از علوم که دانستن آن برای بندگان ضروری است، نزد اوصیاست. آنگاه حضرت الیاس می‌پرسد، اوصیا چگونه این علوم را فرا می‌گیرند؟ حضرت می‌فرماید: همانگونه که پیامبر این علوم را فرا می‌گرفت، با این تفاوت که آنها آنچه را رسول خدا می‌دید نمی‌بینند؛ زیرا حضرت محمد پیامبر (ص) بود و امامان الهام شدگان هستند، امام در روش آگاهی بر غیب امامان تعبیر به محدثون می‌کنند. تعابیر محدثون و مفسرین، الهام‌شدگان و فهمانیده‌ شدگان که در روایات رسیده است به این معناست که آنان علوم و معارف الهی را از راه الهام دریافت می‌کنند. از امام صادق (ع) روایت شده است که ما خزائن علوم الهی هستیم، بنگرید:«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع)‏ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ إِنَ‏ اللَّهَ‏ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ بِذَلِكَ الْأَمْرِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُونَ بِذَلِك‏‏‏‏»[۵۹][۶۰].
۲. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم در کتاب «علم امام از نگاه امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه» در این‌باره گفته‌ است:

«امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه گاهی به معرفی خصائص و ویژگی‌های اهل بیت پیامبر (ص) پرداخته است که خود او نیز از آن‌ها محسوب می‌شود؛ و گاهی خصائص و ویژگی‌های شخصی خویش را معرفی می‌کند که باز در آن ویژگی‌ها، همۀ امامان مشترک‌اند؛ در نتیجه چه سخن از اهل بیت باشد و چه از خود آن حضرت، هردو در مباحث مربوط به امامت، یک نتیجه دارد. امام علی (ع) در نهج‌البلاغه در موارد متعددی به معرفی اهل بیت پیامبر می‌پردازد. آنچه بیش از همه مورد عنایت آن حضرت در معرفی این خاندان است، شاخصۀ علمی آن‌ها است. حضرت درجایی می‌فرمایند: خانواده پیامبر جایگاه اسرار خداوند، پناهگاه امر او، معدن علم او، مرجع حکمت او، مخزن کتاب‌های او، و کوه استوار دین اویند... این امت را با خاندان رسالت هم‌پایه نتوان پنداشت و هرگز نمی‌توان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان دانست که آل محمد پایۀ دین و ستون یقین‌اند.[۶۱] پس اهل بیت (ع) کسانی هستند که به تمام‌معنا دین‌شناس و ستون یقین‌اند؛ بنابراین قلمرو آگاهی آن‌ها با سنجه‌های عادی قابل‌اندازه‌گیری نیست. حضرت امیر در فرازی دیگر، جوشش علم خود را همانند جاری شدن سیلاب خروشان از کوهسار می‌داند و بلندای اندیشه‌اش را از همۀ اندیشه‌ها برتر می‌شمارد: سیل علم و معرفت از کوهسار وجود من فرومی‌ریزد، و مرغ اندیشه را یارای پرواز به بلندای من نیست.[۶۲] در این فرازها امام با نگاه به جایگاه علمی‌اش، خود را محق منصب خلافت می‌داند؛ یعنی به پیوند ناگسستنی امامت با علم و به تعبیری مرجعیت علمی امام، اشاره می‌کند. در فرازی دیگر، امام علی (ع) یکی از ویژگی‌های اهل بیت (ع) را نجات‌بخش بودن آن‌ها از هرگونه تباهی و گمراهی می‌دانند.[۶۳] ازاین‌رو امام باید به همۀ طرق هدایت و ضلالت آگاه باشد و لازمۀ آن اطلاع و آگاهی گستردۀ وی است. حضرت در جای دیگر، دربارۀ دامنۀ گسترده و تنوع علوم اهل بیت (ع) می‌گوید: نزد ما اهل بیت درهای حکمت الهی و چراغ دین است.[۶۴] علاوه بر آنچه گذشت، امام علی (ع) در سه جای نهج‌البلاغه، مردم را به پرسش از ایشان در مورد هر چیز، فراخوانده‌اند. مردم نیز سؤال‌های فراوان و متنوعی در امور مختلف از آن حضرت پرسیده‌اند و امام نیز به همۀ آن‌ها پاسخ داده است، اما ازآن‌رو که سید رضی تنها قطعات ادبی سخنان امام علی (ع) را گردآورده، به‌تمامی ماجرا نپرداخته است. امام درجایی خطاب به مردم می‌گوید: مردم از من بپرسید قبل از آنکه دیگر مرا نیابید، که من به راه‌های آسمان آگاه‌تر از راه‌های زمین هستم.[۶۵] بار دیگر می‌گوید: از من بپرسید قبل از آنکه دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند نمی‌پرسید از چیزی که در بین شما است تا روز قیامت [مگر اینکه پاسخگوی شما خواهم بود]…[۶۶] شیخ مفید این روایت را این‌گونه آورده است: بپرسید مرا قبل از اینکه دیگر مرا نیابید، بپرسید که به‌راستی نزد من است علم همۀ گذشتگان و همۀ آیندگان، حکم خواهم کرد بین پیروان تورات، به تورات، و بین پیروان انجیل، به انجیل، و بین پیروان زبور، به زبور، و بین پیروان قرآن، به قرآن،… بر هر یک از پیروان ادیان الهی طبق قوانین حقوقی خودشان قضاوت خواهم کرد.[۶۷] و درجایی دیگر می‌فرمایند: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. بدان کس که جانم به دست او است، نمی‌پرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است، و نه از گروهی که صد تن را به راه راست می‌خواند و صد تن دیگر را موجب ضلالت است، جز آنکه شما را از آن‌که رهبری‌شان می‌کند، و آن‌که آنان را می‌راند؛ و آنجا که فرود آیند، و آنجا که بار گشایند؛ و آن‌که کشته شود از آنان، و آن‌که بمیرد از ایشان، مگر اینکه آگاهتان می‌کنم.[۶۸] این فراخوان امام علی (ع) نه‌تنها در نهج‌البلاغه، بلکه در منابع دیگر شیعه و اهل سنت نیز با عبارات متفاوت انعکاس پیدا کرده است.[۶۹]

سیوطی از علمای اهل سنت از سعید بن مسیب[۷۰] نقل می‌کند که می‌گفت: هیچ‌یک از اصحاب رسول خدا (ص) چنین سخنی را نگفته‌اند مگر امام علی (ع)، یعنی فقط امام علیتوان چنین ادعایی را داشت که فریاد برآورد و همگان را به پرسش دعوت کند، آن‌هم پرسش از هر علم شهودی و غیبی، بدون اینکه محدودیتی در کار باشد.[۷۱] بنابراین نحوۀ مطالبۀ امام از جهاتی چند جای تأمل دارد؛

  1. امام بدون هیچ قید و شرطی از همۀ مردم درخواست سؤال می‌کند تا ازهر چه می‌خواهند آزادانه بپرسند.
  2. خطاب امام متوجه همۀ مردم از اقشار مختلف جامعه است که البته از حیث معلومات و فرهنگ متفاوت هستند.
  3. امیرالمؤمنین (ع) سخن خویش را با قسم همراه کرده‌اند که هم بر استحکام سخن آن حضرت دلالت دارد وهم به مخاطبان اطمینان می‌دهد که پاسخ خویش را دریافت خواهند کرد.
  4. نوع فراخوان امام به‌گونه‌ای است که در مردم انگیزه‌ای برای پرسیدن ایجاد می‌کند.
  5. از همه مهم‌تر اینکه با صراحت اعلام می‌دارد اگر خواسته باشید سؤال‌های خود را از امور شهودی هم فراتر ببرید، مانعی ندارد، زیرا برای من آگاهی از امور غیب آسان‌تر از امور شهودی است.
  6. دعوت امام فراخوانی بین الادیانی است و همۀ پیروان ادیان توحیدی را در برمی‌گیرد.
با این توضیح معلوم می‌شود که دایرۀ علوم امام آن‌قدر گسترده است که نه‌تنها عالم شهود، بلکه عالم غیب و علوم مرتبط با هر دین توحیدی را در برمی‌گیرد و امام هیچ دغدغه‌ای از پرسش‌های گوناگون در این زمینه‌ها ندارند. پس با توجه به اطلاق سخن امام علی (ع)، نمی‌توان برای قلمرو علم امام، محدودیت قائل شد و این است امتیاز بارز امام شیعه که مرجعیت او مبتنی بر علم او است، علمی که از ویژگی‌هایش الهی بودن است، آن‌هم با دامنه‌ای گسترده که در زمرۀ علوم عادی و اکتسابی قرار نمی‌گیرد و با ابزار عادی نیز قابل‌اندازه‌گیری نیست»[۷۲].
۳. حجت الاسلام و المسلمین سبحانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«در خور توجه است که اصل آگاهی امام از غیب و ماوراى طبیعت، مورد قبول و اتفاق همه علما و صاحب‌نظران شیعه اعم از فقیهان، مفسران، فیلسوفان، عارفان و محدثان است. ولى در تفصیل و چگونگى و حدود آن اختلاف‌نظر است؛ به‌طورى‌که در این زمینه، سه دیدگاه وجود دارد:

١. گستردگى علم امام:

بیشتر دانشمندان شیعه، علم امام را فراگیر مى‌دانند و معتقدند که حجج الهى (ع)از حوادث گذشته، حال و آینده جهان آگاهى دارند. گفتار بعضى از متکلمان[۷۳]در این زمینه چنین است:

نوبختى‌ها ::::::شیخ مفید در اوائل المقالات مى‌نویسد: "نوبختى‌ها[۷۴]به حکم عقل، علم و آگاهى امام را به تمامى لغات و حرفه‌ها و صنعت‌ها لازم دانسته‌اند".[۷۵]

علامه مظفر: او در کتاب خود در صدد اثبات این مطلب است که "امام با علم حضورى به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجى، بدون استثنا علم دارد".[۷۶]

آیت الله العظمى مرعشى نجفى: ایشان درباره علم امامان شیعه معتقد است: مخفى نماند آنکه از اصول مسلّمه و عقاید حقه امامیه است، ثبوت علم ائمه اطهار (ع) است به "ما کان و ما یکون و ما هو کائن" و متکلمان شیعه ادله و براهین متقنه کافیه بر این امر در کتب خود اقامه فرموده‌اند و در کتب حدیث، مانند کتاب شریف کافى، روایات معتبره و اخبار صحیحه نقل شده و آن‌ها متلقاى به قبول بوده و هست.[۷۷]

آیت‌الله شهید قاضى بعد از بیان مقدمات اجمالى در تفسیر آیه تطهیر[۷۸] مى‌نویسد: در آیه تطهیر، برحسب ظاهر، اطلاق رجس اعم است. ولى مصب و جریان آیه شریفه، ارجاس باطنى است و الف و لام "الرجس" یا براى جنس است یا استغراق. در هر صورت، افاده عموم مى‌کند. ولى آن بزرگواران قطعاً خودشان را از ارجاس ظاهرى پاکیزه نگه مى‌داشتند و از آنچه در اسلام نجس است، بدون شک اجتناب مى‌فرمودند. ارجاس باطنى و پلیدى‌هاى معنوى که خداوند آنها را از آن پاکیزه گردانیده، شامل پلیدى‌ها و قذارت‌هاى باطنى است و تمامى ارجاس معنوى از اوصاف رذیله و صفات مذمومه از گناه و عصیان و جهل و نادانى و حرص و طمع و حسد و بخل و لئیمى و غباوت و سهو و نسیان و کینه‌توزى و بى‌عدالتى و بى‌بندوبارى را شامل است و به عبارت دیگر، آیه شریفه دلالت بر کبراى کلیه دارد و آن عبارت از نفى کلى ارجاس و پلیدى‌هاى معنوى از اهل‌ بیت (ع) است و هریک از افراد ارجاس باطنى که از اهل‌ بیت (ع) دفع شده است، از مصادیق صغریات آن کبراى کلى است و منطبق بر آن شده و نتیجه صحیحه مى‌دهد و لذا با عبارت عربى شریف که بهتر مطلب ادا مى‌شود باید چنین گفت: "الذنب و الجهل او الحسد او... رجس وکل رجس فهو منفی عن اهل‌بیت فالجهل او ... منفی عنهم". آیا کدام رجس باطنى بالاتر از جهل و نادانى است؟! پس به موجب آیه شریفه، امام باید به چیزى جاهل نباشد و الّا با آیه شریفه سازش ندارد و خلاف مدلول مطابقى آیه است؛ زیرا جاهل بودن با عموم "اذهاب رجس" و کبراى کلى منافات دارد. کسانى که امام را فقط عالم به احکام شرعیه مى‌دانند و جاهل به سایر موجودات مى‌دانند با مدلول آیه تطهیر مخالفت دارند و علت آن عدم تفکر و دقت در مدلول آیه است.[۷۹]

مرحوم علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان، در کتاب "بحث کوتاه درباره علم امام (ع)" مى‌نویسد: علم امام (ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه برمى‌آید، بر دو قسم است و از دو راه است: (الف) علم موهبتى و خدادادى؛ (ب) علم عادى. قسم اول از علم امام (ع) "علم موهبتى": امام به حقایق جهان هستى در هر شرایطى که وجود داشته باشد، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنهایى که تحت حس قرار دارند و آنهایى که بیرون از دایره حس مى‌باشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده.

علامه طباطبایی در ادامه بحث، به دلیل اول گفته خود مى‌پردازد و مى‌نویسد:

الف) از راه نقل: روایات متواتره‌اى است که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آن ضبط شده، به موجب این روایات که به حد و حصر نمى‌آید، امام از راه موهبت الهى، نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن الهى به ادنى توجهى مى‌داند.

سپس به دلیل دوم مى‌پردازد و مى‌نویسد:

ب) و از راه عقل: براهینى است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کامل‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایى و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصى آشناست و به حسب وجود عنصرى خود، به هر سوى توجه کند براى وى حقایق روشن است.[۸۰]

٢. محدود بودن علم امام (ع)

بعضى از متکلمان امامیه، علم امام (ع) را محدود و مخصوص به بعضى از مسائل و موضوعات خارجیه مى‌دانند و مخالف گستردگى علم امام (ع) مى‌باشند. گفتار بعضى از آنان در این زمینه چنین است:

ابن‌شهرآشوب ایشان مى‌نویسد: پیامبر (ص) و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند. اما لازم نیست که از غیب و حوادث گذشته و آینده آگاه باشند؛ زیرا چنین چیزى به مشارکت آن‌ها با خداى متعال در همه معلومات خدا ختم مى‌شود؛ در حالى‌ که دانسته‌هاى خدا نامحدود است. آنچه لازم است آن است که آنها براى خودشان عالم باشند و ثابت شده است که علم آنها حادث است و علم تفصیلى، فقط به یک معلوم تعلق مى‌گیرد و اگر آن‌ها علوم بى‌پایان داشته باشند، باید عالم به معلومات غیرمتناهى باشند، درحالى‌که این محال است. اما جایز است که بعضى از امور نهانى و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم خداوند بدانند[۸۱]

شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات مى‌نویسد: ائمه اطهار (ع) از نهان بعضى از انسان‌ها، اطلاع داشتند و در بعضى موارد، قبل از وقوع حادثه از آن آگاه بودند. البته عقل لازم نمى‌داند که امام (ع) از همه حوادث تکوین، آگاهى داشته باشد؛ هرچند ادله نقلى به این مطلب دلالت دارد. گفتنى است که علم غیب، شایسته خداست؛ زیرا علم و آگاهى خداوند ذاتى است. اما دیگران چون علمشان اکتسابى است، برخوردار از علم غیب نیستند.[۸۲]

شیخ طوسى درباره حدود علم امام (ع) مى‌نویسد: ما علم امام را در محدوده‌اى که به او ربط دارد، لازم شمردیم و در نتیجه در مسائلى که به مقام امامت او ربط ندارد، علم او لازم نیست؛ مانند صنایع و چیزهایى مثل آن[۸۳]

کراجکى صاحب کتاب "کنز الفوائد" درباره محدوده علم امام (ع) مى‌گوید: لازم و ضرورى است که این باور پدید آید که امامان (ع) در نهایت کمال و عصمت هستند. و اينكه خداوند سبحان، معجزات خويش را به دست آنان آشكار ساخت و بسيارى از امور پنهان و رخدادهاى آينده را به آنان تعليم داد، حكمت و مصلحتى است كه خداوند بدان آگاه است. اما آنان پيوسته به تمامى اسرار درونى و امور پنهانى آگاه نيستند. همچنين آنان به تمامى دانش پروردگار، آگاهى ندارند.[۸۴]

مرحوم سید على قزوینى در این زمینه مى‌نویسد: آنچه از روایات اشاره شده پس از رعایت جمع‌بندى میان آنها و روایات دیگرى که از جهات مختلف با آنها تعارض دارد، بر اهل تحقیق روشن مى‌شود، چیزى بیش از علم به بعضى از موضوعات جزئى و حوادث خاص به نحو قضیه مهمله نمى‌باشد. پس سزاوار نیست ترسى داشت که امام برخى مسائل فرد سؤال‌کننده را که خداوند از راه‌هاى غیرعادى براى ایشان روشن ننموده است، نداند[۸۵]

۳. توقف در علم امام

بعضى از محققان معتقدند نمى‌توانيم درباره حدود علم امام، به دليل روشن و قانع‌کننده‌اى دست یابیم؛ زیرا هیچ‌یک از دلایل عقلى و نقلى، در این زمینه نتیجه روشن و قطعى ندارند؛ چرا که از سویى نمى‌توان در مسائل اعتقادى و دینى به عقل تکیه کرد. از طرفى نیز روایات مربوط به علم امام با یکدیگر تعارض دارند؛ به‌گونه‌اى که بعضى از آنها بر آگاهى همیشگى امامان بر تمام جهان دلالت دارد و بعضى دیگر از این روایات چنین علمى را براى ائمه (ع) ثابت نمى‌کند. ازاین‌رو برخى از عالمان شیعه به توقف در این مسئله اعتقاد دارند که در اینجا نام بعضى از آنان را مى‌آوریم:

شیخ مرتضى انصارى ایشان در کتاب "فرائد الاصول" مى‌نویسد: و اما مسئله اندازه علوم امام (ع) به لحاظ فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگى علم امام به لحاظ متوقف بودن بر خواست آنها یا توقف بر توجه آنها بر خود یا توقف نداشتن بر آن، از روایات گوناگون چیزى که اطمینان‌بخش باشد، به دست نمى‌آید. در نتیجه، بهتر است که علم آن را به خودشان واگذار کنیم.«واما مسالة مقدار معلومات الامام (ع) من حیث العموم والخصوص وکیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم اوعلى التفاتهم الى نفس الشىء اوعدم توقفه على ذلک فلا یکاد یظهر من الاخبار المختلفة فی ذلک ما یطمئن به النفس فالاولى وکول علم ذلک الیهم صلوات الله علیهم اجمعین».[۸۶]

میرزا ابوالحسن مشکینى در حاشیه خود بر کفایة الاصول آخوند خراسانى، مى‌گوید که روایات باب علم، مفید قطع نیست؛ چون باید در مسائل اعتقادى به قطع رسید. در ضمن، اعتقاد به چگونگى علم امام واجب نیست. آن‌گاه مى‌نویسد: پس باید به آنچه واقعیت دارد، به نحو اجمالى اعتقاد داشت و تفصیل و توضیح آن را به خود ائمه معصوم واگذار نمود؛ مانند شیخ [مرتضى انصارى] که در رسائل این راه را رفته است. [۸۷]»[۸۸].
۴. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در کتاب «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در این‌باره گفته‌ است: «یکی از مسائل در مورد علم امام، قلمرو علم امام است. به این معنا که وسعت علم امام تا چه اندازه است. آیا تنها شامل امور دینی می‌شود یا امور دیگری را نیز در برمی‌گیرد؟ اگر امور دیگر مثل علم به وقایع آینده را شامل می‌شود، آیا همه حوادث را در برمی‌گیرد یا برخی را؟ در این قسمت قبل از اینکه وارد بحث در اموری شویم که طبق روایات علم ائمه (ع) شامل آنها می‌شود روایاتی را که نشان‌دهنده محدودیت علم امام است بررسی می‌کنیم. این روایات بیان می‌کند که علم امام برخی امور را شامل نمی‌شود. از جمله این روایات روایاتی هستند که در باب علم غیب وارد شده‌اند (...). از جمله روایاتی که در اینجا می‌توان به آن پرداخت، کلامی است از امیرالمؤمنین که می‌فرمایند: "و بدان راسخین و استواران در علم و دانش کسانی هستند که اقرار و اعتراف به آنچه که پوشیده و در پرده است و تفسیر آن را نمی‌دانند؛ بی‌نیازشان کرده از داخل شدن به درهایی که جلو پوشیده‌ها نصب شده، پس خداوند اعتراف ایشان را به عجز و ناتوانی از رسیدن به آنچه که از علم دانش آنها به آن احاطه ندارند مدح کرده و اندیشه نکردن آنان را در چیزی که بحث و گفتگوی از کنه و حقیقت آن را به ایشان امر نکرده است رسوخ نامیده" مطابق این روایت اموری هست که بر راسخان در علم پوشیده است و آنها خودشان نیز به این امر معترف هستند و از سعی بیخوده برای فهم آنها نیز خوداری می‌کنند. از طرفی دیگر روایاتی وجود دارد که بیان می‌کند راسخان در علم ائمه هستند و یا حداقل سرآمد آنها ائمه می‌باشند. بنابراین، طبق این روایات علم امام محدود خواهد بود. حدیث دوم باز از امیرالمؤمنین است در این روایت امام مردم را موعظه می‌کنند و می‌فرمایند انسان قادر نیست که از مرگ فرار کند و اجل انسان بالاخره فرا خواهد رسید و در همان حال فرار از آن به سراغ انسان خواهد آمد. بعد حضرت می‌فرمایند من روزهای زیادی را برای درک و فهم سر و راز این مطلب صرف کردم و به تفکر پرداختم ولی خداوند آن را پوشیده داشت. در مورد این روایت و تفسیرهای آن اختلاف‌هایی وجود دارد که در مباحث فصل چهارم همین رساله در بررسی آراء ابن میثم بحرانی مورد بحث قرار گرفته است. مورد سوم روایتی از امام صادق است. ابو بصیر به امام صادق عرض کرد: "آنها می‌گویند شما بر قطرات باران شمارش ستارگان و برگ‌های درختان و وزن دریاها و ذرات خاک آگاهید. امام پاسخ دادند که سبحان الله به خدا قسم کسی جز خداوند اینها را نمی‌داند»[۸۹].
۵. حجت الاسلام و المسلمین رحمان ستایش؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد کاظم رحمان ستایش و حجت الاسلام و المسلمین روح الله شهیدی در مقاله «باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم» در این‌باره گفته‌اند:

«صفار به تقسیم علم خداوند به دو دسته "علم مبذول" (علم عام) و "علم مکفوف" (مکنون / علم خاص)، بهره ائمه (ع) از آنها یا به دیگر سخن، گستره علوم ائمه (ع) آنها را تحلیل کرده است:

الف. علم مبذول: با بهره از بصائر الدرجات می‌توان این علم را چنین تعریف کرد: علم مبذول یا علم عام، علمی است که خداوند ملائکه، رسولان و انبیای خویش را بر آن آگاه ساخته یا به دیگر سخن، علمی است که خدا در قالب تقدیر ریخته و امضا نموده است[۹۰] و ائمه (ع) همه آن را می‌دانند. صفار با نقل روایاتی علم مبذول ائمه (ع) را به سه دسته "ماضی"، "غابر" و "حادث" تقسیم می‌کند.[۹۱] با توجه به درون مایه احادیث می‌توان علوم "ماضی" و "غابر" را در قالب "علم ما کان وما یکون" آورد و علم مبذول ائمه (ع) را از دیدگاه صقار در این دو بخش برسید.

۱. "علم ما کان وما یکون": ائمه (ع) از آنچه در گذشته بوده ("ما کان")، و آنچه در آینده تا قیامت، رخ خواهد داد ("ما یکون") آگاه‌اند. علم آنان به گذشته، "علم ماضی" نیز خوانده می‌شود که علمی تفسیر شده است و علم به آینده یا "علم غابر" هم دانشی مکتوب و نگاشته شده است.[۹۲] صفار منشأ این دو علم میراث رسول خدا (ص) می‌داند. تا هر چند در روایاتی از بصائر گاه سرچشمه این علم را کتاب، "تبیان کل شئ" دانسته شده است، اما اینها با یکدیگر منافاتی ندارد، زیرا کتاب هم میراثی از رسول خدا (ص) است. صقار از این علم به مرتبت و جایگاه ائمه (ع) هم نقبی زده است و آنها را به علت داشتن چنین علیم، از انبیای اولی‌العزم و افرادی چون خضر (ع) که تنها از "ما کان" آگاه‌اند، اعلم دانسته است؛ چه ائمه (ع) به "تبیان کل شئ" (کتاب)، علم دارند؛ حال آن که انبیای اولی‌العزم و دیگران تنها بخشی از علم کتاب را در اختیار داشته‌اند.

۲. علم حادث: این همان علم حاصل از فرایند تحدیث است که پیش از این، از آن سخن گفتیم و بنابر روایات بصائر الدرجات برترین علم ائمه (ع) است. صقار افزون بر کلیات پیش گفته، کوشیده تا علم مبذول ائمه (ع) را در مصادیقی جزئی تر نیز به نمایش بگذارد. از این رو، حجم قابل توجهی از روایات مربوط به علم امام را به بیان جلوه‌های این علم اختصاص داده است. سیاهه این جلوه‌ها به شرح زیر است: علم به حلال و حرام، هذا علم انساب عرب و مولد اسلام (علم ائمه (ع) نسبت به دوستان و دشمنان خود)، علم منایا و بلایا (زمان مرگ و ابتلائات شیعیان)،[۹۳] (فصل الخطاب قضاوت و حکم)، علم وصایا، علم به بهشت، دوزخ و آسمان و زمین و اخبار آن، علم به ملکوت آسمان و زمین، علم به ضمیر و واگویه‌های نفسانی افراد، علم به افعال، سر و کارهای نهانی شیعیان، علم به بیماری و حزن شیعیان، علم به کسانی که بر در خانه آنان‌اند و مکان آنها پیش از اذن گرفتن، علم به زمین‌های سر سبز و پر گیاه و زمین‌های خشک و بی‌گیاه، علم به هدایت یافتگان و گمراهان تا روز قیامت، علم به زیادت و نقصان حق و باطل برزمین، علم به تمامی زبان‌ها و تکلم به آنها، علم به اسامی اشیا، علم به زمان مرگ خود پیش از فرا رسیدن آن (از دیدگاه صفار همزمان با فرا رسیدن اجل، خداوند امام را دچار نسیان می‌کند تا حکم الهی جاری شود)، آگاهی از زمان به امامت رسیدن خود و علم به وصی خود.

ب. علم مکفوف: صقار علم مکفوف، علم خاص، علم مکنون یا علم غیب را علمی می‌داند که خداوند هیچ کس، حتی ملائک مقرب، رسولان و انبیا را از آن آگاه نساخته،[۹۴] بلکه تنها به خود او ویژه است. از دیدگاه او علم مکفوف درام الکتاب نزد پروردگار قرار دارد. میان تعریف پیش گفته و مفاد آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۹۵] تعارضی پدید می‌آید. راه‌کارن محور صفار این است که علم مکفوف را گاه خداوند امضا کرده و در ظرف تقدیر می‌ریزد. به دیگر سخن، این علم از جایگاه خویش یعنی ام‌الکتاب خارج می‌گردد. در این صورت، این علم نافذ بوده و به رسول خدا (ص) او ائمه (ع) خواهد رسید. با این توضیح، تعارض میان درون مایه روایات و آیه وجود نخواهد داشت. البته چنان که روایات بصائر می‌گویند، گاه خداوند علم مکفوف را امضا نکرده و در ظرف تقدیر نمی‌ریزد، بلکه در آن بدا ایجاد می‌کند. البته خداوند خود علمی را که در آن بدا رخ داده، نیز بر امام (ع) حاضر و سلف او عرضه می‌کند. بدین ترتیب، صار از خلال روشن داشت علم مکفوف، از بدا و چگونگی آن هم سخن می‌گوید»[۹۶].
۶. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«مسألۀ غیب و علم به آن، در منابع وحیانی ریشه دارد؛ از مجموع آیات و روایات مربوط به این موضوع چنین استفاده می‌شود که دو قسم علم غیب وجود دارد: علم غیب محدود و علم غیب نامحدود آنچه به طور قطع تمام مبانی و رویکردهای متفاوت علمای اسلامی‌ را دربر می‌گیرد این است که علم غیب نامحدود "مطلق" تنها و بالذات در اختیار خداوند است؛ اما علم غیب محدود "نسبی"، صرف نظر از بحث‌های مفهومی‌ با توجه به ظرفیت‌ها واستعدادهای متفاوت بشری، در اختیار غیر خداوند قرار می‌گیرد. پس باب غیب به هر طریق بر روی انسانها باز است و اتصال به جهان غیب و اطلاع پیدا کردن از آن برای غیر خداوند ممکن است. اکنون سؤال این است که آیا این علم نامحدودی که نزد خداوند است در اختیار غیر خداوند هم قرار می‌گیرد یا نه؟ به عبارت دیگر آیا بهره انبیاء و ائمه (ع) از غیب، نامحدود است یا محدود؟ در این باره اقوال مختلفی وجود دارد که می‌توان آن‌ها را در دو قول خلاصه کرد:

قول اول: طرفداران این قول معتقدند که به اذن الهی، علم نامحدود و مطلق الهی می‌تواند در اختیار غیر خداوند قرار گیرد. این عده به چند گروه تقسیم می‌شوند:

الف) کسانی که به روایات فراوانی برای اثبات نامحدود بودن علم انبیاء و ائمه (ع) به اذن خداوند استناد می‌کنند. البته این قبیل روایات در مجامع روایی و در ابواب مختلف، فراوان ذکر شده‌اند که در اینجا به ذکر مضامینی از آن روایات اشاره می‌کنیم. «إنّ الإمام خلیفۀ و مرجع النّاس فی کلّ الأمور‏‏‏» «الإمام وارث النّبی و جمیع الأنبیاء و الائمۀ من قبله‏‏‏» «الإمام خزان علم االله و غیبۀ علمه‏‏‏» «الإمام عالم بالقرآن کلّه و سنۀ نبیه‏‏‏» «الإمام عالم بجمیع مایحتاج الیه النّاس کلّه‏‏‏» «عندالإمام الإسم الأعظم‏‏‏» «الإمام عالم لباقی السماوات و الأرض و ما فیهما من رطب و یابس‏‏‏» «الإمام عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن‏‏‏».

ب) کسانی که با نگرش عرفانی و تبیین جایگاه انسان کامل، او را خلیفه و جانشین خداوند می‌دانند؛ خلیفه‌ای که مظهر تام و تمام همۀ اوصاف الهی است؛ تمام صفات و اسمای ربوبی اعم از اسمای مستأثرو غیر مستأثر در او تجلی پیدا می‌کنند. از جملۀ آن صفات، علم خداوند است که نامحدود و نامتناهی است.

ج) فلاسفه‌ای که مباحث فلسفی، عرفانی، کلامی‌ و نقلی را در هم آمیخته‌اند و فلسفۀ آن‌ها به نام مکتب متعالیه معروف شده است؛ مولود این مکتب در مسألۀ علم امام (ع) همان است که عرفا می‌گویند.

قول دوم: عده‌ای دیگر بر خلاف قول اول، علم غیب پیامبر (ص) و امام (ع) را محدود می‌دانند. قائلین به این قول هم چند گروه‌اند:

الف) عده‌ای از متکلمان با استناد به دلایل عقلی و نقلی، بر محدود بودن علم غیب برای غیر خداوند استدلال ارائه کرده‌اند.

ب) عده‌ای از مفسران، محدثان و فقیهانی که به ظواهر آن دسته از روایات استناد می‌کنند که محدود بودن علم غیب برای غیر خداوند را نشان می‌دهند. این روایات به چند دسته تقسیم می‌شوند:

دسته اول: روایاتی که ذیل آیات مربوط به اختصاصی بودن علم غیب به خداوند آمده‌اند. مانند«ان من العلم ما استاثراالله به ولم یطلع علیه أحد‏‏‏» «ان الله علمین علماً عاماً خاصاً لم یطلع علیه أحد‏‏‏»؛ «ان الله علم لم یقضیه إلی الملائکۀ و کان فی عالم القدر‏‏‏» و «ان الله علم مکفوف و علم مبذول‏‏‏»

دسته دوم : روایات مربوط به تفاوت علمی‌ انبیا و ائمه (ع) مانند:«الائمۀ بعضهم أفضل من بعض إلاّ فی علم الحلال والحرام‏‏‏»؛ «إن الإمام أعلم من سلیمان‏‏‏» و «إن موسی أعلم من الخضر و إن الامام افضل منهما‏‏‏».

دسته سوم: روایاتی که مربوط به سهو الامام هستند؛ مانند «إن النبی صلی بالناس ثم سهی‏‏‏»؛ «إن علی صلی و بالناس بدون الطهاره‏‏‏» و «إمام الباقر نسی فی الغسل‏‏‏»

دستۀ چهارم : روایاتی که پیامبر (ص) و ائمه (ع) از خود نفی غیب دانی می‌کنند.

دسته پنجم: روایاتی که در ابواب فقهی آمده، مبنی بر این که امام (ع) از بعضی مسائل فقهی آگاهی ندارد و یا این که خودشان به عدم آگاهی خود اعتراف کرده‌اند؛ مانند جریان فرستادن پیامبر (ص)، امام علی (ع) را به یمن و سخن امام (ع) که فرمود: «لیس لی علم بالقضاء»»[۹۷].
۷. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«مشرب‌های گوناگون علما درباره قلمرو علم امام در رابطه با محدوده و گستره علم امام و تبیین کیفیت و چگونگی علم غیب امام، تقسیمات متفاوتی را می‌توان ارائه داد. در این نوشتار، همه اقوال علمای شیعه را در سه دیدگاه عمده جمع کرده‌ایم که عبارتند از:

الف) تردید و سکوت در حدود علم امام: برخی بزرگان معتقدند، در باب نوع، کمیت و کیفیت علم امام، هبه نتیج روشن و صریحی نمی‌توان دست یافت و ادله عقلی و نقلی هیچکدام قضاوت صریح و مفید یقین در این باره به دست نمی‌دهند. از سوی دیگر، اعتقاد تفصیلی به حدود و خصوصیات علم امام لازم نیست؛ بنابراین، باید به اعتقاد اجمالی بسنده کرد و بهتر است حقیقت امر را به خود امام ارجاع داد. آن‌ها معتقدند، دلیل نقلی نیز نمی‌تواند ما را از این بن‌بست خارج کند، زیرا روایاتی که در این باره به دست ما رسیده‌اند، مورد اطمینان نیستند و مضامین گوناگونی دارند؛ از این رو، نمی‌توان نظر قاطع و صریحی ارائه کرد، چراکه بعضی روایات دلالت دارند بر اینکه امامان معصوم (ع) ما کان و ما یکون "آنچه بوده و خواهد بود" را می‌دانند [۹۸]، وارثان علم پیامبرانند و کانون و معدن علم‌اند [۹۹] و از سوی دیگر، بعضی دیگر از روایات دلالت می‌کنند بر اینکه آنان علم غیب ندارند [۱۰۰].

شیخ انصاری یکی از بزرگانی است که چنین اعتقادی دارد. او در تأیید این نظریه می‌نویسد: اما مسئله اندازه دانسته‌های امام، از جهت فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگی علم او به آنها، از جهت متوقف بودن آنها بر خواست امام، یا توقف بر توجه آنها به خود شیء و یا عدم توقف بر آن، "احتمالاتی است" و از روایات گوناگون، چیزی که مورد اطمینان باشد به دست نمی‌آید؛ پس سزاوارتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذار کنیم [۱۰۱] آیت الله محقق مشکینی "رحمة الله علیه" نیز در حاشیه خود بر کفایةالاصول روایات وارد شده در این باب را مفید قطع نمی‌داند، زیرا دلالتشان صریح و قطعی نیست؛ از سوی دیگر، ظن و گمان در اصول دین حجیت ندارد و انسان در عقیده خویش باید از یقین پیروی کند[۱۰۲]. تحلیل و بررسی این رویکرد درست است که در کتاب‌های روایی، احادیث گوناگون و متناظری مشاهده می‌شود، اما اینها همگی قابل جمع و توجیه‌اند، به گونه‌ای که می‌توان احتمالات فراوانی درباره آنها تصور کرد؛ مثلاً روایات نافیِ علم غیب ، به جهت تقیه یا جلوگیری از غلو دوستان نادان بوده است. البته یکی از بهترین توجیهات در جمع‌بندی آیات [۱۰۳] و روایات [۱۰۴] این است که کسی جز خداوند متعال، غیب را بالذات و از پیش خود و مستقلاً نمی‌داند، ولی ممکن است آن را به پیغمبر برگزیده خود، تعلیم دهد. و بر اساس روایات متعدد، علم ائمه (ع) نیز بالوراثه از حضرت رسول (ص) است. بر این پایه، علم غیب امام بالوراثه از پیامبر اکرم (ص) و به وحی و تعلیم خداوند متعال، و علم خداوند ذاتی است[۱۰۵].

البته قابل توجه است، این دسته از علما که تعداد قابل توجهی نیستند، ضمن پذیرش اصل اشتراط اعلم بودن امام اولا، به سبب فراوانی روایات در این باب که گاهی با یکدیگر و یا با برخی آیات، به ظاهر تزاحم دارند، مواجه شده‌اند؛ ثانیاً، گزارش‌های نقل شده از زندگی عادی و روزمره ائمه (ع) مبنی بر بهره نجستن از علم غیب خود در پیشبرد امور و کارهای خویش، این بزرگان را دچار حیرت و سرگردانی کرده؛ از این رو، راه احتیاط را در پیش گرفته و حد و حدود و کمیت و کیفیت این علم امامان را به خود آنها واگذار کرده‌اند.

ب) محدود بودن قلمرو علم امام: برخی از علمای امامیه، آگاهی امام از غیب را نه تنها شرط برای امامت نمی‌دانند، بلکه آن را محدود به بعضی از موضوعات خارجی و رویدادها و حوادث می‌دانند. عبارات این دسته متفاوت است که در ادامه به برخی از این نظریات اشاره می‌شود. شیخ مفید به نظر می‌رسد، شیخ از طرفداران این نظریه است، چراکه می‌نویسد: ائمه (ع) از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند؛ ولی این صفت واجبی در آنان، یا شرطی لازم برای امامت نیست، بلکه تنها بدان جهت چنین می‌شود که خدا در حقّ ایشان اکرام می‌کند و این دانش را بدان جهت به آنان ارزانی می‌دارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند. و این به طریق استدلال عقلی واجب نیست، بلکه برای آنان از جهت وحی و سمع واجب شده است، و اما به صورت مطلق گفتن که امامان از غیب آگاهند، خطایی آشکار است، چه این صفت تنها مخصوص کسی است که به خود از چیزها باخبر است، نه به علم مستفاد، و این جز مخصوص خدای عزوجل نیست [۱۰۶]. شیخ مفید ابتدا عالم بودن امام (ع) را به ضمایر بعض افراد نسبت داده، سپس با اینکه اصل عالم به غیب بودن امام را پذیرفته است، اما هیچگاه این کلمه را برای امامان به کار نبرد؛ حتی بر این مطلب تصریح دارد که نمی‌توان معتقد شد، امام مطلقاً و به صورت مستقل عالم به غیب است، چراکه علم به غیب، ذاتاً مخصوص خداست: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۱۰۷].

شایان ذکر است، شیخ مفید در تألیفاتش، مانند : اوائل المقالات، مسائل العکبریه و الارشاد، سخن و عبارتی که بر علم غیب داشتن امامان دلالت کند، مطرح نکرده‌اند؛ نهایت چیزی که آورده‌اند، مطالبی از قبیل داشتن اخبار غیبی و اطلاع از ضمایر برخی مردم و آگاهی از برخی پیش آمده است [۱۰۸] در هر حال، گرچه برخی متفکران، به خصوص معاصران این موارد را از مصادیق علم غیب می‌دانند [۱۰۹] اما به دلیلی که در صفحات بعد به آن اشاره می‌کنیم، ظاهراً اصرار داشته‌اند که از این واژگان "علم غیب" برای انبیا و ائمه (ع) استفاده نکنند. شیخ مفید همچنین معتقد است، این گونه نیست که امام همیشه و همواره به همه حوادث و پیشآمدها علم داشته باشد؛ برای، نمونه وی در پاسخ به این پرسش که: آیا امام علی و امام حسین از زمان و مکان شهادت خویش علم داشته است؟ و اگر داشته، چگونه رفتن به مسجد و کربلا توجیه می‌شود؟ می‌گوید: "اجماع شیعه تنها بر علم امام بر احکام شرع منعقد است"[۱۱۰]. سید مرتضی ایشان درباره علم غیب امام، موضع خاص صریحی اخذ نکرده است، چراکه از سویی، درباره علم انبیا و امامان به صنایع و مسئله نوشتن، سخنی دارند که می‌توان از آن استفاده کرد که ایشان شاید طرفدار محدودیت علم امام باشند [۱۱۱]؛ از سویی دیگر، ایشان با اینکه به انکار احاطه علمی و فعلیِ امام به همه معلومات با تمام جزئیات و تفاصیل آن، معترف است، اما با وجود این معتقد است، امام می‌تواند به کلیات احکام علم فعلی داشته باشد، چراکه این ملکه را در نفسش دارد که هر گاه بخواهد، می‌تواند احکام جزئی را از قوانین کلی آن اخذ و استنباط کند. سپس بر ادعای خویش دلیل آورده که : از آنجا که احکام و مسائل جزئی در تمام ابواب فقهی غیرمتناهی است، محال و ممتنع است که علم آدمی به تفصیل و دفعةً به آنها تعلق گیرد [۱۱۲]. پس برخی از علما همچون سید مرتضی و میثم بحرانی [۱۱۳] بر این عقیده‌اند که امام به احکام شرعی و امور مربوط به دین علم دارد، اما علم فعلیِ وی تنها به کلیات احکام و معارف است و نمی‌تواند به تفصیل، به تمامی جزئیات امور و احکام بالفعل آگاهی کامل داشته باشد؛ از این رو به نظر می‌رسد، می‌توان این بزرگواران را در ردیف علمای قائل به محدودیت علم امام جای داد؛ مگر اینکه قائل شویم، هر کس که منکر علم فعلیِ امام به جزئیات معلومات است، لزوماً به معنای منکر عمومیت علم امام نیست.

محمد شهرآشوب مازندرانی ایشان باور به آگاهی امام از تمام حوادث و امور غیبی را غلو در حق آنان می‌داند و عقلاً چنین عقیدهای را باطل شمرده، می‌گوید: پیامبر و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست که غیب و حوادث گذشته و آینده را بدانند، زیرا چنین چیزی به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات منتهی می‌گردد، و دانسته‌های او نامحدود است؛ آنچه لازم است آن است که آنان برای خودشان عالم باشند... اما جایز است که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم الهی بدانند [۱۱۴]. امین الاسلام طبرسی ایشان در موارد متعددی از تفسیر مجمع البیان این مطلب را متذکر می‌شود که اعتقاد به عالم به غیب بودن امامان، موجب خروج از دین است و هیچ‌یک از علمای امامیه چنین اعتقادی ندارد؛ لذا در ذیل آیه: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ [۱۱۵] می‌نویسد: ابوسعید در تفسیر خود گفته است: این آیه، اعتقاد امامیه به اینکه امامان، آگاه به غیب هستند را ابطال می‌کند. من میگویم: این سخن ستمی است از او به این طایفه، زیرا ما احدی از ایشان و بلکه احدی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از مردم را متصف به علم غیب بداند و کسی که مخلوقی را بدین وصف موصوف کند، از دین جدا شده، و شیعه امامیه از این وصف مبرّاست [۱۱۶] البته در این بین دانشمندان دیگری از امامیه، همچون ابوالفتح کراجکی [۱۱۷] و شیخ طوسی [۱۱۸] چنین دیدگاهی داشته‌اند.

سیدعلی قزوینی ایشان که از معاصران است، می‌نویسد: آنچه از روایات، به دست می‌آید... چیزی بیش از علم به پاره‌ای از موضوعات جزئی و حوادث خاص به نحو قضیه مهمله نیست... پس سزاوار نیست، ترسی به دل راه داد به اینکه امکان دارد امام برخی رویدادهای خاصی را که مورد ابتلای سؤال‌کنندگان بوده و خداوند از راه‌های غیرعادی آن را برای او روشن نکرده است، نداند[۱۱۹].

تحلیل و بررسی این رویکرد

۱. بیش از هر چیز نباید بین اینکه امام باید و لازم است احاطه علمیِ مطلق و فعلی به همه چیز و حقایق و مسائل غیبی داشته باشد، با این مطلب که امام این صفت و ویژگی را داراست، خلط کرد؛ بنابراین، اگر قائلان به محدودیت علم امام مرادشان از نفی احاطه علمیِ امام این است که شرط و واجب نیست، که امام چنین علمی داشته باشد، سخن آنها منطقی و پذیرفته اما اگر مرادشان آن است که اصلاً امام چنین آگاهی است، گرچه برخی با این عقیده مخالفند؛ و تسلطی ندارد و نمی‌تواند داشته باشد، چنین ادعایی با توجه به آیات و روایات فراوان و سخنان برخی بزرگان، محل تأمل است.

۲. هیچ‌یک از صاحب‌نظرانی که مخالف نظریه دوم هستند و معتقدند علم امام قابل تعمیم است، نگفته‌اند علم امام همچون علم خداوند است و هرچه خدا می‌داند، آن‌ها نیز به همان کمیت و کیفیت آگاهی دارند، بلکه همگی تصریح دارند بر اینکه، از جهات گوناگون بین علم الهی با علم ائمه (ع) تفاوت است. بی‌شک علم خداوند، قدیم و پیش از معلومات است و عین ذات اوست و این علم ازلی، علت پدید آمدن تمامی معلومات و مخلوقات است، ولی علم امام در هیچ‌یک از این خصوصیات، شریک علم خداوند نیست، چراکه علم امام، حادث، عرضی و به تعلیم الهی است، و مغایر با ذات اوست؛ پس سزاوار نیست، کسی گمان کند که امام در این صفت شریک خداوند است، زیرا اوصاف این دو علم گوناگون است [۱۲۰]. سید عبدالحسین نجفی لاری می‌نویسد: تفاوت‌های فراوانی بین علم باری تعالی و علم فعلیِ امام هست؛ از جمله از جهت قدم و حدوث و سبق و عدم و علیت و معلولیت و عینیت با ذات و عدم آن و غیر آن که دیگر مجالی برای توهم اتحاد بین دو علم و لزوم شرک باقی نخواهد گذاشت [۱۲۱].

۳. نکته شایان ذکر در این رابطه آن است، با اینکه تمامی علمای شیعه اصل علم غیب امام را فیالجمله -و نه بالجمله- از ویژگی‌های امام دانسته‌اند، اما مشاهده می‌شود برخی از بزرگان در این باب موضعی سخت گرفته و به قائلان علم غیب امام، تاخته‌اند. حال باید بررسی کرد : اگر آنان چنین رویکردی به مسئله دارند، پس چرا اینگونه تند موضع گرفته‌اند؟ به نظر می‌رسد، سرّ این مسئله در این نهفته است که باید از نظر تاریخی تحلیل کرد، منظور از عبارت "عالمِ به غیب" در آن دوران چه بوده است. به نظر برخی اندیشمندان [۱۲۲] با توجه به روایات و نوشته‌های دانشمندان بزرگ دینی، به خصوص علمای متقدم، عبارت "علم غیب" تنها به معنای علم غیب ذاتی بود و فقط برای ذات باری تعالی، استعمال می‌شد نه برای غیر او؛ همچون لفظ "واجب الوجود" که فقط برای خداوند سبحان و به کار می‌رود یا به کار بردن صفاتی چون "خالق" و "رازق" برای خداوند. پرواضح است اگر منظور، واجب الوجود بالذات و خالقیت و رازقیت ذاتی، حقیقی و مستقل باشد، این اوصاف تنها مختص خداست؛ اما آیا اگر مراد از واجب الوجود، واجب الوجود بالغیر و خالق و رازق بالعرض و بالتبع باشد، اشکالی دارد برای غیر خدا به کار برود؟

بنابراین، اینگونه موضع‌گیری به سبب آن است که علم غیب نزد ایشان، بر معنای خاصی دلالت داشته است. مراد آنان از "غیب" آن است که موجودی، ذاتاً بر همه چیز احاطه علمی داشته باشد، که البته چنین چیزی به خداوند اختصاص دارد؛ لذا اگر انسانی با تعلیم الهی، از نهان و پنهان عالم آگاه شود، آن را علم غیب نمی‌نامند. شاهد ما بر این نظریه، برخی روایات و گفتارهای دانشمندان است؛ از جمله:

۱. بعد از پایان جنگ جمل، علی (ص) در بصره خطبه‌ای خواند و در ضمن آن خطبه از برخی حوادث آینده خبر داد. یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: "لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْب‏"؛ آیا شما علم غیب دارید؟ آن حضرت در پاسخ او خندید و گفت: "لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْم... ‏"؛ اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم، علم غیب ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست، بلکه به وسیله پیامبر خدا (ص) به من تعلیم داده شده است... [۱۲۳].

۲. امیرالمؤمنین (ع) در روایتی، به صراحت بر علم غیب خویش تصریح می‌کنند، اما خوف خود را از مسائلی چون غلو و مانند اینها اینگونه بازگو میکنند: به خدا سوگند، اگر بخواهم می‌توانم از همه خصوصیات هرکدام از شما که از کجا و چگونه و به چه هدف آمده‌اید و چه تصمیم دارید و خصوصیات دیگر خبر دهم، اما می‌ترسم که با این گونه خبرها نسبت به رسول خدا کافر شوید [۱۲۴]. پس بعضی شیعیان و مخاطبان ساده ائمه (ع) چون به نوعی به درک حقیقت علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند، با مشاهده کوچکترین علم غیب ائمه، آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا خدایی نشانده و از غلو سردرمی‌آورند؛ بر این اساس، وقتی امامان احساس می‌کردند که در سائل یا مخاطب زمینه غلو وجود دارد، به سرعت به مقابله با آن برخاسته و علم غیب را از خودشان نفی می‌کردند؛ برای مثال، سدیر از یاران نزدیک امام صادق (ع) نقل می‌کند که من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست. سدیر ادامه می‌دهد: وقتی حضرت از مجلس خارج و وارد منزل خود شد، من، ابوبصیر و میسر وارد خانه ایشان شده و عرض کردیم : درباره گم‌شدن کنیز خود اینچنین سخن می‌گویید، در حالی که ما میدانیم شما دارای علم کثیرید؛ البته نسبتِ علم غیب به شما نمی‌دهیم. حضرت در پاسخ با اشاره با آوردن تخت بلقیس توسط شخصی که ذره‌ای از علم کتاب داشت، فرمود "او قطره‌ای از علم کتاب داشت، اما تمام علم کتاب نزد ماست"[۱۲۵]. مولی صالح مازندرانی ذیل این روایت می‌گوید: "دل علی أن علم الغیب علم غیرمستفاد کعلم اللّه تعالی و علم الامام لما کان مستفادا منه تعالی لایکون علما بالغیب حقیقة و قد یسمی أیضا علما بالغیب نظرا الی تعلقه بالامور الغائبة و به یجمع بین الاخبار التی دل بعضها علی أنهم عالمون بالغیب و دل بعضها علی أنهم غیر عالمین به"[۱۲۶] از این فراز تاریخی می‌توان به روشنی تحلیل کرد که حضرت در بیان موضع خود حال عوام و خواص را ملاحظه می‌فرمودند.

۳. یحیی بن عبدالله بن حسن به امام هفتم (ع) گفت: فدایت شوم! اینان "گروهی از مردم" عقیده دارند شما "علم غیب" دارید. حضرت در پاسخ فرمود: "لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّه‏ (ص)"، "نه؛ به خدا قسم آنچه ما می‌دانیم، از پیامبر خدا (ص) به ما رسیده و از آن حضرت آموخته‌ایم[۱۲۷].

۴. کمال الدین ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه تصریح می‌کند که منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند، علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و "علم غیب" بدون تعلیم، به خدا اختصاص دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند، به تعلیم الهی بوده است. مراد ما از علم غیبی که آن را برای ائمه (ع) نفی می‌کنیم، علمی است که بدون واسطه و اسباب باشد و ذاتی باشد نه مستفاد، و این فقط مخصوص خداست [۱۲۸].

ج) تعمیم در قلمرو علم امام: بسیاری از اندیشمندان و صاحب‌نظران امامیه، هم از جنبه کمیت و هم کیفیت، آگاهی امام را گسترده‌تر از آنچه تا کنون تبیین شد، دانسته‌اند. به عقیده این دسته، امام معصوم از همه حوادث گذشته، حال و آینده اطلاع دارد و احاطه علمی او به حوادث و مسائل، اعم از امور دینی، و غیر آن بالاتر از آن است که در تصور آید. البته بیشترشان این امر را جزء شروط امام قلمداد نکرده‌اند، بلکه این صفت یکی از ویژگی‌های امامت است. برخی اندیشمندان و حکمای شیعی و به طور کلی، بیشتر بزرگانی که مشرب فلسفی یا عرفانی داشته‌اند، چنین رویکردی دارند. نظریات آنان درباره انسان کامل، که مصداق اتم آن معصومان هستند، به خوبی روشنگر مقام علمیِ والای ولی خدا و احاطه علمی او به رویدادهای گذشته و آینده است. بنابر این نظر، نه تنها ولی خدا از همه حوادث آگاه است، بلکه با متن واقعیت ارتباط و نوعی اتحاد وجودی داشته، همه کائنات در پیشگاه آنان خاضع و خاشع‌ند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ [۱۲۹] که این سجده مدبرات امور عالم، حاکی از خضوع همه عالم در برابر آنان است، و قرآن کریم دلیل این برتری را آگاهیِ آنان از "اسماء" می‌داند [۱۳۰].

آخوند خراسانی: بیان آخوند خرسانی "رحمه الله" در این باره چنین است: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ، که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب می‌باشد، اتصال یابد، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا می‌گردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام و برخی از اوصیا اتفاق میافتد و بر همه موجودات آنچنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند [۱۳۱]. شیخ محمد حسین اصفهانی: ایشان مقام علمی امام را از آنچه آخوند گفتند، هم بالاتر می‌داند و در تعلیقه خود بر کلامِ نقل شده از صاحب کفایه می‌افزاید: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی، با عالم عقل کلی اتصال می‌یابد و مقام او مقام عقل نخستین می‌شود که از عالم نفس کلی، که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر است؟! گرچه عبارت صاحب کفایه اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی در حرکت استکمالی او عالم محفوظ است [۱۳۲].

شیخ محمد حسین مظفر: شیخ در کتابی مستقل با اقامه ادله متعدد، قائل به احاطه علمیِ امام آن هم مطلق، فعلی و حضوری به همه امور است؛ چنانکه در عبارتی آورده: مراد از "علم امام" در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام است؛ افزون بر آنکه، بیان آنها از ویژگیهای امام و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چراکه روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت، حجت بر بندگان نبوده، بلکه امامتش باطل می‌شود. [همچنین] علم امام شامل اطلاع بر زمان رستاخیز و اجل‌ها و مرگ‌ها و دیگر اموری که به ظاهر به خداوند متعال اختصاص دارد، نیز می‌گردد؛ حتی مواردی که آیه ذیل بیان کرده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ... [۱۳۳] زیرا روایات خاصی، با صراحت بیان می‌کنند که خداوند ائمه ما را بر اموری از این قبیل نیز آگاه کرده است [۱۳۴] البته شیخ محمد رضا مظفر [۱۳۵] و سید نجفی لاری [۱۳۶] نیز چنین دیدگاهی دارند. امام خمینی: ”رحمه الله” از دیدگاه ایشان خداوند متعال، انسان کامل و آدم نخستین را بر صورت جامع خویش آفریده و او را آیین اسما و صفات خویش قرار داد. همه اسماء حق در نشئه انسانی ظاهر گشت و انسان به رتبه احاطه و جمع رسید. انسان کامل، جامع همه مراتب عقلی، مثالی و حسی بوده و عوالم غیب و شهود و آنچه در آنهاست در او منطوی است، چنانچه خداوند همه اسماء را به آدم آموخت [۱۳۷] انسان کامل با وحدت خود، واجد همه مراتب غیب و شهود بوده و با بساطتش جامع همه کتاب‌های الهی است [۱۳۸].

علامه طباطبائی: ایشان علم امام به امور خارجی و رویدادها را بر دو قسم می‌داند و در بیان قسم اول آن معتقد است، امام در هر گونه شرایطی، به حقایق جهان هستی، به اذن خدا علم دارد؛ اعم از این که تحت حس باشند یا بیرون از دایره حسّ؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ چرا که از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کامل‌ترین انسان عهد خود و مظهر تامّ اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصریِ خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‌شود. علامه در پاسخ به این سؤال که: آیا موروثی بودن علوم آنان از پیغمبر اکرم (ص) با روایاتی که می‌فرماید: "إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا" [۱۳۹] منافات ندارد؟ می‌فرماید: گویا علم که به آنان داده شده، دو گونه است؛ بعضی از آنها مثل بدیهیات ماست که از نظرشان غایب نمی‌شود و بعضی دیگر از آن محتاج به تأمل و توجه است، به گونه‌ای که هرگاه خواستند بدانند می‌دانند: "إِذَا شَاءُوا عُلِّمُوا" دومی، مانند ملکه اجتهادی است که شخص مجتهد و فقیه دارد، که در اوقات عادی به آن توجه ندارد، ولی همین که مسئله‌ای یا مسائلی از او پرسیده شد و به حالت نفسانی خود توجه کرد، می‌تواند جواب آن مسائل را بدهد. امام نیز هر وقت به مقام نورانیت خود توجه کند، مطلب را می‌داند [۱۴۰]. ایشان درباره علم تفصیلی امام به زمان و مکان و چگونگی شهادت خویش معتقد است، با توجه به مقام قرب بالای امام، هرچه را بخواهد به اذن خدا می‌تواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن [۱۴۱].آیت الله جوادی آملی: ایشان در تحلیل احاطه و سیطره علم امام آورده‌اند: ائمه که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی هستند، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه، یعنی مرحله تام، که حقیقت امامت آنهاست، به عنایت الهی مسلط بر همه عوالم هستی هستند و چیزی از احاطه علمی آنان مخفی نمی‌ماند؛ به بیان دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک‌زدن انسان‌ها، قیام و قعودشان، افتادگی برگی از درخت و... در معرض دید آنهاست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای آنان معنا ندارد... تفاوتشان با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بیپایان راهی ندارند؛ لذا ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند ولی نتوانند، اما امامان معصوم که کلیددار و خازن آن خزانه بی‌پایانند، هر چه را که بخواهند می‌توانند بدانند؛ از این رو، در روایات آمده است: "إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ، عُلِّم‏"[۱۴۲].

به نظر ایشان، امامان، مظهر علم الهی اند؛ یعنی همانگونه که چیزی از حیطه علم بی‌پایان خدا مخفی نمی‌ماند: ﴿وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۱۴۳]. گستره علم ائمه اطهار نیز همه موجودات نظام هستی را در برمی‌گیرد؛ اما در تفاوت این دو خاطرنشان کرده که علم الهی استقلالی بوده، اما علم ائمه اطهار تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم الهی و اتصال به علم بی‌پایان او نباشد، ائمه (ع) نیز مساوی دیگران خواهند بود؛ لذا در روایات آمده است: اگر امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن را به او می‌آموزد : "إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً، أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِك‏" [۱۴۴]. علم امام گرچه به اراده و خواست او بستگی دارد و هر چه را بخواهد بداند، خواهد دانست، اما اراده آنان تابع اراده و مشیت خداست و تا خدا اراده نکند، آنان نیز اراده نخواهند کرد، چراکه از امام هادی (ع) روایت شده است: "خداوند قلوب ائمه را محل اراده خویش قرار داده است. هرگاه خدا چیزی را بخواهد، آنها نیز می‌خواهند". معنای کلام خدا که فرمود: "شما چیزی را نمی‌خواهید مگر آن که خدا بخواهد" [۱۴۵] همین است [۱۴۶].

تحلیل و بررسی رویکرد سوم:

۱. چنانکه ملاحظه شد، برخی اندیشمندان بر این عقیده‌اند که احاطه علمیِ امام آنچنان گسترده است که حتی شامل: علم الساعه، روز قیامت و... نیز می‌شود، و این برخلاف نظر برخی دیگر از علمای قائل به تعمیم علم امام است [۱۴۷]؛ آنها با توجه به برخی آیات و روایات، و همچنین شواهدی که در زندگی پیشوایان دینی هست می‌گویند، گرچه امام به همه چیز و حقایق نهان و آشکار علم دارد، اما برخی امور بر او پوشیده می‌ماند و علم آنها فقط مخصوص خداست. قرآن در این باب می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ [۱۴۸]. در تفسیر قمی ذیل این آیه این حدیث را از امام صادق (ع) نقل می‌کند: "بر این پنج شیء احدی از ملک مقرب و نبی مرسل اطلاعی ندارد، و این از صفات خداست"[۱۴۹]. در روایتی دیگر امام محمد باقر می‌فرماید: خداوند علمی مخصوصِ خود دارد و کسی به غیر خودش آن را نمی‌داند و علم دیگری دارد که فرشتگان مقرب و انبیای مرسل آن را می‌دانند و هر آنچه انبیای مرسل می‌دانند، ما هم می‌دانیم [۱۵۰].

علامه طباطبائی نیز همچون مظفر [۱۵۱] و نجفی لاری [۱۵۲] اعتقاد دارد که درست است علم به این موارد پنج‌گانه مخصوص خداست، اما به واسطه تعلیم، برخی همچون رسول خدا (ص) و امامان می‌توانند به آن موارد آگاهی یابند [۱۵۳]. ایشان، روایاتی را که این موارد را نفی می‌کنند، یا ضعیف دانسته‌اند، یا قابل توجیه؛ علاوه بر این، روایات معارضِ فراوانی داریم؛ از جمله روایات بسیاری از رسول خدا و ائمه رسیده که این حضرات از آینده حال خود و از زمان مرگشان و اینکه در چه سرزمینی از دنیا می‌روند خبر داده‌اند، و این روایات بسیار، روایت مزبور و نظائر آن را تقیید می‌کنند، و حاصل مجموع روایات این می‌شود، که علم این پنج امر مخصوص خداست و به کسی نداده، مگر آن کس که خود به وی تعلیم کرده است. البته در این دسته از احادیث، روایاتی هست که قبول تقیید نمی‌کنند؛ مثلاً در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمی‌شود. اما به این روایات نباید اعتنا کرد، زیرا روایات پیش‌گویی‌های رسول خدا (ص) و ائمه (ع) آنقدر فراوان است، که نمی‌توان به سبب یک روایت از همه آنها چشم پوشید [۱۵۴]

۲. معلوم شد قائلان به رویکرد سوم، خود دو دسته‌اند؛ برخی معتقد به علم مطلق و فعلی و حضوریِ امامند و برخی قائل به علم ارادی و مشیتی امام. اما با توجه به سیره عملی پیامبر اکرم و امامان معصوم (ع) در مواجهه با کارهای شخصی و اجتماعی خویش، و نیز با در نظر گرفتن برخی روایات، از قبیل: "إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً، أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِك‏" [۱۵۵] ، به نظر می‌رسد این رویکرد مشهور علمای شیعه صحیح باشد که آگاهی معصومان به تمامی امور اعم از غیبی و غیر آن، به خواست و اراده آنان پیوند خورده است. بدینسان، می‌توان دانش‌های آنان را به نام‌های دربسته همانند دانست که برای آگاهی از محتوای آن، باید درِ نامه را گشود. ناگفته پیداست که این خواستن و دانستن، وابسته به وجود مصلحت و گره‌خورده با حکمت الهی است؛ چه بسا امام نخواهد و در نتیجه، نداند. بنابراین، آگاهی پیامبر و پیشوایان معصوم (ع) از هر حادثه و جریانی، علم ارادی و مشیتی است، نه علم فعلی و قهری [۱۵۶]»[۱۵۷].
۸. حجت الاسلام و المسلمین حمادی؛
حجت الاسلام و المسلمین عبدالرضا حمادی در مقاله «گستره علم امام از منظر کلینی و صفار» در این‌باره گفته است:

«علم به احکام شریعت: از اساسی‌ترین مباحث گستره و دانش امام، علم به احکام شریعت است که نزاع‌های زیادی میان مسلمانان به وجود آورده است. احکام شرع حقایقی هستند که وجودی متفاوت از خواست شارع ندارند و تا زمانی که شارع خواستار آنهاست، از حقیقت بهره‌مندند. این امور شامل احکام وضعی و تکلیفی شریعت می‌شوند. از جمله دیدگاه‌های شیعه در امر امامت، ضروری بودن چنین دانشی برای امام است، امام به عنوان حجت الهی و واسطه بین خالق و خلق، لازم است فرامین پروردگار را بداند و آن را به بندگان ابلاغ کند و تفاصیل احکام را برای ایشان بیان نماید. در کتاب کافی، سه باب به این بحث اختصاص یافته است.

امور ثابت عینی مادی در گذشته:

  1. اعمال بندگان: میان شیعیان نیز بر سر علم بندگان اختلاف وجود دارد؛ برخی این دانش را بالفعل می‌دانند و در مقابل، عده دیگری دانش امام به کلیات اعمال را می‌پذیرند و جزئیات را متوقف بر خواست ایشان دانسته‌اند.
  2. علم به کتاب‌های آسمانی:
  3. قرآن: اگرچه طبق روایات، دانش قرآن شامل مادیات و فرامادیات می‌شود و بر همه دوره‌ها احاطه دارد، اما از آنجا که نزول قرآن در برهه‌ای خاص از زمان تحقق یافته، از آن به "دانش گذشته" تعبیر کردیم. قرآن کریم، خود را روشنگر همه حقایق معرفی می‌کند؛ اما آیات خود را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم نموده و دانش متشابهات را به خداوند و راسخان در علم اختصاص می‌دهد. ائمه (ع) خود را مصداق راسخان در علم دانسته و بر بهره‌مند خویش از تمام دانش قرآن کریم تأکید نموده و به اصحاب خویش فرموده‌اند که هر سخنی از ما می‌شنوید بپرسید از کجای قرآن است.
  4. سایر کتب آسمانی: یکی از سنت‌های الهی، نزول کتاب بر انبیا و رسولان خویش بوده است. صحیفه‌های تورات، انجیل، زبور در کنار قرآن کریم، مجموعه‌ای وحیانی را به نمایش می‌گذارند. در کافی یکی از زوایای دانش ائمه، علم به کتاب‌های انبیا بیان شده است.

امور ثابت عینی مادی در زمان حال:

  1. علم به حقایق عالم: گسترده دانش ائمه به وقایع گذشته محصور نمی‌شود. از دیدگاه روایات مکتب شیعه، امام، خلیفه پروردگار در عالم است و باید از اتفاقات حوزه مسؤولیت خود آگاه باشد؛ لذا در روایات بسیاری امام، شاهد و ناظر اعمال و عالم به اتفاقات در هنگام وقوع معرفی شده است.
  2. شناخت انسانها: مثل علم به اعتقاد افراد و علم به اعمال افراد.
  3. شناخت تمام زبان‌ها: زبان "به معنای سخن گفتن" از مهم‌ترین کنش‌های انسان و پل ارتباط انسان‌ها و انتقال خواسته‌ها و افکارشان به یکدیگر است و از همیت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. از آنجا که ولایت ائمه به عرب زبان‌ها محصور نبوده و شامل تمام زمان‌ها و مکان‌هاست، ضروری می‌نماید که امام بتواند با سایر امت‌ها و نژادها ارتباط برقرار کند.
  4. فهم سخن حیوانات: از جمله دانش‌های زمان حال، فهم سخن حیوانات است. در قرآن کریم این دانش برای سلیمان نبی نقل و سخن او با هدهد و فهم کلام مورچه گزارش شده است. این دانش در روایات برای ائمه نیز اثبات شده است.

امور ثابت عینی مادی در آینده: از بحث انگیزترین مباحث علم امام، دانش او نسبت به آینده است. اگرچه بعضی چنین دانشی را از ائمه نفی کرده و آن را مخالف قرآن می‌دانند اما در اصول کافی، این دانش برای ائمه ثابت شده است.

  1. منفعت‌ها و خسارت‌ها: زندگی بشر از دو دسته امور پیدا و پنهان تشکیل شده است و انسان‌ها همواره در پی کشف مسایل پنهان برای جلب منفعت بیشتر و دفع مضرات خود بوده‌اند. روایاتی از اهل بیت وارد شده که ایشان از این مسایل آگاه بوده و می‌توانند از آن خبر دهند. از جمله خبر از به صلیب کشیده شدن میثم تمار، کشته شدن کمیل بن زیاد توسط حجاج بن یوسف و... نمونه‌هایی از این اخبار هستند[۱۵۸].
  2. علم به وصی و امام بعد از خود.
  3. علم امام نسبت به اهل بهشت و دوزخ.
امور ثابت عینی غیر مادی: حقایق عالم را می‌توان به دو دسته مادی و غیرمادی تقسیم کرد. مادیات، محصور به قید زمان "گذشته، حال و آینده" هستند؛ اما غیر مادیات چنین حالتی ندارند و از نوعی ثبات در مقایسه با امور مادی برخوردارند. مثل اسم اعظم، علوم انبیا و فرشتگان و علم غیب»[۱۵۹].
۹. حجت الاسلام و المسلمین محمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین رضا محمدی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته است:

«علم امام، حضوری و بلا واسطه است؛ بنابراین امکان راه یافتن خطا و فراموشی و تردید در آن وجود ندارد. این علم بلا واسطه از سوی حق تعالی به امام افاضه می‌شود. در متون اسلامی آمده است که آنچه به انبیاء پیشین داده شده در دسترس امام نیز قرار گرفته است. امام باقر (ع) فرمود: "همانا برای خداوند علم خاصّی است و علم عام؛ امّا علم خاصّ، نه انبیا به آن دسترسی دارند و نه ملائکه مقربین؛ ولی علم عامّ در دسترس انبیا و فرشتگان مقرّب قرار گرفته و از سوی رسول خدا (ص) به ما هم رسیده است"[۱۶۰].

امام صادق (ع) فرمود: "آن که دارای علم کتاب است، امیرالمؤمنین علی (ع) است و خود فرموده است: آگاه باشید! دانشی که از آسمان به وسیله آدم به زمین آمده و همه آنچه انبیا تا خاتم پیامبران بدان فضیلت داده شده‌اند در عترت خاتم النّبیین وجود دارد"[۱۶۱]. وسعت علم امام طوری است که هر چه از او بپرسند فوراً جواب می‌دهد. از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: "هیچ‌کس به جز به علی بن ابی طالب نگفته است: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید"[۱۶۲].

پس از ورود امام رضا (ع) به مرو، مأمون عباسی مجلسی ترتیب داد که در آن علمای معروف تمام مکاتب شرکت داشتند؛ از جمله رئیس مسیحیان، رئیس علمای یهود، بزرگ ستاره‌پرستان و کسانی که به شریعتی ایمان نداشتند، قاضی آیین زرتشت، طبیب رومی و متکلّمان از فرق مختلف اسلامی، آن‌گاه از امام خواست که در صورت تمایل در این مجلس شرکت نماید. امام (ع) پذیرفت...، در جلسه مناظره رئیس علمای یهود گفت: ما جز از تورات و انجیل و زبور داوود و صحف ابراهیم، دلیلی از شما نمی‌پذیریم. حضرت قبول کرد و با وضوح تمام به کتب انبیای گذشته برای اثبات خاتمیت پیامبر اسلام (ص) استدلال نمود. برهان‌های آن جناب آن‌چنان استوار و عمیق بود که جای هیچ اشکالی برای آنان باقی نگذاشت و رئیس علمای یهود، تسلیم حقّ گردید، آن‌گاه امام با دیگران به بحث و گفتگو پرداخت و چون همه خاموش ماندند، فرمود: اگر میان شما کسی پرسشی دارد، بی‌هیچ ملاحظه‌ای بگوید. عمران صابی - که در علم کلام بی‌نظیر بود- گفت: من در نقاط مختلف با متکلمان گفتگو کرده‌ام؛ امّا کسی نتوانسته خدای یگانه را بر من ثابت کند. امام (ع) برهان اثبات خدای واحد را بیان فرمود طوری که "عمران" قانع و متحوّل گردید و همان جا به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر (ص) گواهی داد و رو به قبله به سجده افتاد و به آیین اسلام گروید»[۱۶۳][۱۶۴].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین مقامی؛
حجت الاسلام و المسلمین مهدی مقامی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته است:

«یکی از مسائل مهم در ارتباط با علم امام، گستره و متعلق علم امام است. آیا امام به زمان حال علم دارد یا به گذشته و آینده هم علم دارد؟ آیا امام فقط به امور دینی علم دارد یا به امور غیردینی نیز، علم دارد؟ بر پایه بسیاری از روایات، گستره علم امام به زمان حال و امور دینی منحصر نیست و همه زمان‌ها و امور دینی و غیر دینی را در بر می‌گیرد. مهم‌ترین عرصه‌های شمول علم امام را می‌توان علم به دین، علم گذشته، حال و آینده، علم به امور ظاهری و باطنی، امور آشکار و غایب، به زبان‌های مختلف، به علوم و فنون مختلف و به اسرار آسمان‌ها و زمین برشمرد.

در روایات نیز، از گستره و متعلق علم امام سخن به میان آمده است:

  1. علم به همه امور: حضرت علی (ع) می‌فرماید: "ممکن نیست از آنچه امروز تا قیامت رخ می‌دهد، از من پرسش کنید...، جز آن‌که پاسخ دهم"[۱۶۵]. نیز می‌فرماید: «قَالَ إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ»[۱۶۶].
  2. علم به آنچه مردم نیاز دارند: "صحیفه‌ای نزد ماست که در ازای آن، هفتاد ذرع و به املای پیامبر خداست و حضرت علی (ع) آن را به دست خود نوشته و همه آنچه نیاز است، حتّی دیه خراش، در آن ثبت شده است"[۱۶۷].
  3. علم به قرآن: حضرت صادق (ع) می‌فرماید: "من علم به کتاب خدا دارم که در آن، آغاز آفرینش و آنچه تا روز قیامت موجود است و نیز، خبر آسمان و خبر زمین و خبر جنّت و خبر نار و خبر آنچه در گذشته بوده و آنچه در آینده خواهد بود، همگی آمده است و من این اخبار را می‌دانم، مانند اینکه به کف دستم نگاه می‌کنم"[۱۶۸].
  4. علم به کتاب‌های آسمانی دیگر: حضرت باقر (ع) می‌فرماید: "خداوند دو علم دارد: یکی علمی‌است که کسی جز او آن را نمی‌داند و دیگری علمی‌است که آن را به ملائکه و رسولان خود آموخت و ما آن را می‌دانیم"[۱۶۹]. حضرت صادق (ع) می‌فرماید: "حضرت سلیمان (ع) از حضرت داود (ع) ارث برد. حضرت محمّد (ص) از حضرت سلیمان (ع) ارث برد و ما از حضرت محمّد (ص) ارث بردیم؛ ازاین رو، علم به تورات، انجیل، زبور و بیان آنچه در الواح حضرت موسی (ع) بود، نزد ماست"[۱۷۰].
  5. علم به گذشته، حال و آینده: حضرت صادق (ع) می‌فرمایند: «إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»[۱۷۱].
  6. علم به امور ظاهری و باطنی، به امور آشکار و غایب: حضرت علی (ع) می‌فرماید: "من زنده می‌کنم و می‌میرانم به اجازه خدا. من به شما خبر می‌دهم، چه می‌خورید و چه در خانه‌های خود ذخیره کرده‌اید به اذن خدا، من از دل‌های شما آگاهم و ائمه از اولادم نیز، همین کارها را می‌کنند و این اطلاعات را دارند، هرگاه بخواهند و اراده کنند"[۱۷۲].
  7. علم به زبان‌های گوناگون: زراره از امام صادق (ع) نقل کرده که امیرمؤمنان (ع) به ابن‌عباس فرمودند: "خداوند زبان پرندگان را به ما آموخت، چنان‌که به سلیمان‌ بن داوود آموخت و زبان هر جنبنده خشکی و دریایی را به ما آموخت"[۱۷۳].
  8. علم به آسمان‌ها و زمین: امام صادق (ع) فرمود: "من می‌دانم آنچه در آسمان‌ها و زمین‌هاست و آنچه در بهشت و جهنم است و آنچه بیشتر بوده و آنچه خواهد بود. پس از درنگی، احساس کردند، تحمّل این مطلب برای برخی از حاضران، دشوار است؛ از این رو فرمودند: (آنچه می‌گویم، چیز شگفتی نیست؛ زیرا) اینها را از کتاب خدا دانستم. خداوند می‌فرماید: بیان هر چیزی در کتاب وی است"[۱۷۴]
  9. علم به شهادت خود: ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده است: "هر امامی که نداند به چه مصیبتی گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد چنین کسی، اساساً حجت خدا بر خلق او نیست[۱۷۵][۱۷۶].
۱۱. آقای دکتر میرزایی؛
آقای دکتر عباس میرزایی، در کتاب «ابن قبه رازی» در این‌باره گفته‌ است: «ابن‌قبه قائل به علم مطلق برای امام نیست و گستره علم امام را در محدوده دین و معرفت به احکام خداوند می‌داند. او معتقد بود علم امام، علم به دین و احکام دین[۱۷۷] یا به‌طورکلی علم به حلال و حرام است.[۱۷۸] چون وی امام را مترجم کتاب الهی می‌دانست،[۱۷۹] علم امام را فقط در حوزه علم به دین تبیین می‌کرد.[۱۸۰] او اعلمیت امام را در همین قلمرو معرفی می‌نمود.[۱۸۱] ابن‌قبه دراین‌باره می‌گفت: "و الامامة لایتم امرها الا بال علم بال دین و المعرفة به احکام رب‌العالمین".[۱۸۲] او در شرح و بسط این گزاره می‌گوید امام باید علم دین را تمام و کمال بداند تا در موارد اختلاف و منازعه در تأویل کتاب و سنت تمسک به گفته وی ممکن باشد؛ امام اگر در چنین جایگاهی نباشد، امین بر قرآن کریم نخواهد بود و نمی‌توان او را از اشتباه ایمن دانست و ممکن است ناسخ را در مکان منسوخ و محکم را در جای متشابه و مستحب را در محل واجب قرار دهد و اگر چنین باشد حجت و سایر خلایق برابر خواهند بود. ابن قبه در توضیح بیشتر این نکته یادآور می‌شود که اگر معرفت امام در حوزه دین ناقص باشد، مرتکب اشتباهات و غلط‌های بسیاری می‌شود که رجوع به آرای او را با دشواری روبه‌رو می‌کند.[۱۸۳] او لزوم علم کامل امام به دین را مسئله‌ای واجب و عقلی می‌داند.[۱۸۴] این نظریه ابن‌قبه بر این مبناست که وی تنها راه رسیدن به حقیقت دین در همه موضوعات مانند نماز، حج، زکات تا امامت را نص و توقیف می‌داند[۱۸۵] و راه دست یافتن به این نصوص ائمه هستند؛ ازاین‌رو نباید در حیطه علم امام هیچ‌گونه جهل و نقصی باشد؛ در غیر این صورت تمسک به قول او امکان‌پذیر نمی‌باشد و حجیت قول امام با مشکل مواجه می‌شود.[۱۸۶] ابن‌قبه معتقد بود چون پیامبر دستور داده است به عترت متمسک شویم، عقل، عرف و سیره دلالت دارد مقصود پیامبر اکرم اندیشمندان عترت است و نه جاهلان آنان، نیکان و پرهیزکاران آنان را اراده کرده، نه غیر آنها را. پس آنچه بر ما واجب و لازم است، آن است که به عترت بنگریم و کسی را برگزینیم که عالم دین باشد، عقل و فضل و حکمت داشته باشد، زاهد در دنیا باشد، پس به او اقتدا کنیم و به قرآن کریم و او متمسک شویم.[۱۸۷] ابن قبه بر پایه همین مبنای بنیادی در بحث علم امام را کسی می‌داند که اهل رأی و قیاس و اجتهاد نباشد؛[۱۸۸] زیرا لازمه تکامل علم امام در همه امور دین اقتضا می‌کند که منابع علم وی الهی/فراانسانی باشد و چنین کسی الزاماً نیازمند روش‌های بشری مانند قیاس و اجتهاد نیست. وی علم ائمه را در کنار فضل آنان از اموری می‌داند که امامتشان را به اثبات می‌رساند و مخالفان را با تحدی رویاروی می‌سازد.[۱۸۹]»[۱۹۰].
۱۲. آقای موسوی؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی» در این‌باره گفته است:

«اگرچه امام خمینی به صورت واضح گستره علم امام (ع) را مشخص ننموده‌اند؛ برای مثال بیان ننموده‌اند که آیا علم امام (ع) محدود به امور دینی می‌شود و یا غیر آن را نیز شامل می‌شود؟ اما گستره وسیع آن در اندیشه امام خمینی به خوبی قابل مشاهده می‌باشد و با تأمل در آثار ایشان می‌توان این نکته را استنباط نمود که امام خمینی نیز مانند علامه طباطبایی بر این اعتقاد می‌باشند که امام به همه چیز علم دارد و چیزی نیست که بر او پوشیده باشد. از روشهای مختلفی می‌توان علم امام به همه چیز را از دیدگاه امام خمینی استنباط نمود که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. امام خمینی بحث وراثت علم امام را از نبی مکرم مطرح می‌نمایند و بیان می‌دارند که علم پیامبر به ائمه (ع) به ارث رسیده است و علمی از علوم پیامبر نیست که به ائمه (ع) به ارث نرسیده باشد، از سویی دیگر امام خمینی معتقدند علم پیامبر کامل لدنی می‌باشد و علم ایشان علم ناقصی نمی‌باشد که محدود به امور محدودی باشد و مطالبی باشند که ایشان آگاه از آن نباشند[۱۹۱]. از این مطالب این نتیجه حاصل می‌شود که پیامبر به همه چیز آگاه است و علم ایشان به ائمه به ارث رسیده است و به این دلیل امام نیز آگاه به همه چیز می‌باشد و از امام هم چیزی پوشیده نیست.
  2. امام خمینی امام راحامل عرش الهی می‌دانند و از عرش تعبیر به علم نمودند. با این بیان امام حامل علم الهی می‌باشد[۱۹۲]. اگرچه در حامل عرش الهی بودن پیامبران الهی نیز سهیم می‌باشند؛ اما مشخص گردید علم ایشان به همه چیز نمی‌باشد و علم امام از علم ایشان وسعت بیشتری دارد. با کنار هم گذاشتن این مطلب در کنار مطالب دیگر از جمله وراثت علم ائمه (ع) از پیامبر (ص) و مسائلی که خواهد آمد علم امام به همه چیز آشکار می‌شود.
  3. مطلب دیگر که از آن می‌توان بهره جست و علم امام به همه چیز طبق دیدگاه امام خمینی استنباط نمود بحث انسان کامل می‌باشد که به عقیده ایشان انسان کامل تجلی خداوند در تمام شئون می‌باشد[۱۹۳]. و ایشان پیامبر (ص) و ائمه (ع) را انسان کامل معرفی می‌نمایند[۱۹۴]. پس امام تجلی خداوند در تمام شئون می‌باشد و از جمله شئون و اوصاف الهی، علیم بودن می‌باشد. خداوند به همه چیز آگاه می‌باشد و ائمه که تجلی او هستند به همه چیز آگاه هستند و هیچ چیز از علم ایشان بیرون نمی‌باشد.
  4. با استفاده از اسم اعظم الهی نیز می‌توان به گستره علم امام از دیدگاه امام خمینی پی‌برد؛ چرا که ایشان معتقدند اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف می‌باشند که هر یک از پیامبران بهره‌ای از آن دارند اما تنها پیامبر (ص) و ائمه (ع) هستند که به هفتاد و دو حرف از آنها آگاه هستند و آن یک اسمی که از آن آگاهی ندارند مربوط به ذات خداوند می‌باشد که آگاهی بر آن امکان‌پذیر نمی‌باشد[۱۹۵].
  5. امام خمینی علیرغم مطالب مذکور در قسمتهای دیگری از نوشته‌های خود مطالبی را بیان می‌نمایند که می‌توان علم امام به همه چیز را از آنها استنباط نمود. ایشان در تفسیر سوره حمد بعد از بیان آیه ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ عرضه می‌دارند که این چند آیه اول سوره، تمام تجلیات غیب در آن موجود است و در ادامه می‌فرمایند آن نیز جمع در ﴿بِسْمِ اللَّهِ می‌باشد و آن نیز جمع در "باء" می‌باشد و آن نیز در نقطه تحت "باء" جمع می‌باشد. امام خمینی بیان می‌کنند نقطه تحت "باء" وجود مبارک امیر مؤمنان علی (ع) می‌باشد. ایشان در این رابطه می‌فرمایند: سوره شریفه تا ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ مشتمل بر عرش وحدانیت و عرش تحقّق است و مشیر به حوامل آن مى‌باشد. پس تمام دایره وجود و تجلّیات غیب و شهود، که قرآن شریف ترجمان آن است تا اینجاى از این سوره مذکور است؛ و همین معنى جمعاً در ﴿بِسْمِ اللَّهِ که اسم اعظم است موجود است؛ و در "باء" که مقام سببیّت مى‌باشد و "نقطه" که سرّ سببیّت است، موجود است؛ و على سرّ والیت و سببیّت است، پس اوست نقطه تحت الباء[۱۹۶]. از این بیان امام خمینی مشخص می‌گردد که تمام تجلیات غیب در وجود مبارک امام علی (ع) جمع می‌باشد؛ چرا که تمام غیب جمع در نقطه تحت الباء می‌باشد وآن نقطه امام علی (ع) می‌باشد»[۱۹۷].
۱۳. آقای اسعدی (هیئت علمی پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی)؛
آقای علی رضا اسعدی در کتاب «سید مرتضی» در این‌باره گفته‌ است: «سید مرتضی در پاسخ به سؤالی در مورد علم پیامبر گرامی اسلام (ص) به خواندن و نوشتن، به بیان قلمرو و گستره علم پیامبران پرداخته است. او معتقد است علم به نوشتن از علومی نیست که قطعاً بتوان گفت باید پیامبر و امام دارای آن باشند. به‌یقین هر پیامبری باید به خداوند و احوال و صفات و افعال او آگاه باشد و احکام شریعت را بداند، زیرا اگر به این امور آگاه نباشد نیازمند به پرسش از غیر خود است، چنانکه عقیده مخالفان ماست، اما دانستن علوم دیگر نظیر صنعت و حرفه‌های مختلف مانند بافندگی و رنگرزی و... و نیز نویسندگی بر پیامبر و امام واجب نیست. واجب دانستن این علوم مستلزم آن است که پیامبر به همه معلومات، عالم باشد و درنتیجه هر یک از امامان و پیامبران به همه معلومات الهی احاطه داشته باشند. این امر مستلزم آن است که محدَث همچون قدیم تعالی عالم لنفسه و دارای معلومات نامتناهی باشد که هر دو برای محدث محال است. در مورد علم پیامبر گرامی اسلام به نوشتن، اصحاب ما براساس آیه ﴿وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ [۱۹۸]. بر این باورند که آن حضرت قبل از نبوت به نوشتن آگاه نبوده است، ولی بعد از نبوت آن را از جبرئیل آموخته است. "امّی" که قرآن پیامبر را به آن وصف کرده، به معنای نسبت داشتن به ام‌القری "مکه" است و اگر هم این معنا قطعی نباشد بدون هیچ شاهد و دلیلی نمی‌توان بر یکی از دو احتمال تکیه کرد[۱۹۹]»[۲۰۰].
۱۴. آقای نقوی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای نقوی در پایان‌نامه کارشناسی خود با عنوان «علم غیب ائمه معصومین (ع)» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«برخی قائل‌اند که بعضی از موضوعات خارجی و رویدادهای مخصوص علم را دارند و بیش از این حد از اخبار و روایات که از طریق امامان (ع) رسیده است را ثابت نمی‌کند. بسیاری از علماء شیعه گسترده علم امام (ع) را وسیع‌تر از آن چه گفته شد می‌دانند به عقیده ایشان حجت خدا از همه حوادث گذشته و آینده اطلاع داشته باشد. یعنی علم بالفعل و انکشاف بالفعل به تمام حقایق بدین معنی که امام (ع) در هر زمان همه چیز را می‌داند و از همه امور مربوط به گذشته و حال و آینده آگاه است.(...)

کسانی که قایل به محدودیتی هستند: یکی از پیروان این نظریه سید علی قزوینی او می‌گوید: آن چه از روایاتی که به آن اشاره شد به دست می‌آید پس از رعایت جمع‌بندی بیان آنها و روایات دیگری که از جهت گوناگون با آنها تعارض دارد. همان طور که تتبع کننده در روایات بر آن واقف می‌گردد چیزی پیش از علم به پاره‌ای از موضوعات جزیی و حوادث خاص به نحو قضبه مهمله نمی‌باشد... پس سزاوار نیست ترسی به دل راه داد نسبت به این که امکان دارد امام (ع) برخی رویدادها خاص را مورد ابتلای سؤال کنندگان بوده است و خداوند از راه‌های غیر عادی آن را برای او روشن ننموده است، نداند. ادله قائلین تحدید علم امامان (ع): (۱): در روایات معصومین است:«إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ‏ أَنْ‏ يَعْلَمَ‏ شَيْئاً أَعْلَمَهُ‏ اللَّهُ‏ ذَلِكَ‏‏»[۲۰۱]؛ (۲): «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ‏ فَنَعْلَمُ‏ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم‏‏‏»[۲۰۲]

قائلین به تعمیم آگاهی امامان (ع): پاسخ قائلین تعمیم آگاهی امامان (ع): مضمون این روایات آن است که آگاه شدن ائمه (ع) متوقف بر خواستشان می‌باشد ولی دلالتی بر آن ندارد که آن‌ها فقط در بعضی از زمان‌ها می‌خواهند بدانند بنابر این مضمون آنها با روایاتی که دلالت دارد بر این که آنان همیشه می‌خواهند بدانند منافات و تعارضی ندارد بلکه با توجه به این بیان این روایات به نوبه خود گواهی هستند بر تعمیم و فعلی بودن علم امامان (ع). نظر علامه طباطبایی صاحب تفسیر میزان امام (ع) به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی وجود داشته باشند به اذن خدا واقف است اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. پس بنابر این علم امامان (ع) محدودیتی ندارد و بالفعل آگاه‌اند نه این که محدود، مشروط به اراده خود و مقید یا تدریجی باشد اگر چه معلوم تدریجی باشد. احادیث که بر تعمیم آگاهی امامان (ع) دلالت می‌کند: (۱): سماعه بن سعد همراه مفضل در خدمت امام صادق (ع) بودند مفضل عرض کرد فدایت شوم آیا خداوند فرمانبرداری شخص را بر مردم واجب می‌کند آنگاه از اخبار آسمان‌ها بی‌اطلاع می‌گذارد؟ فرمود: خداوند رئوف و کریم‌تر است نسبت به بندگان خود که اطلاعات شخصی بر آنها واجب نماید که از اخبار آسمان در صبح و شب اطلاع نداشته باشد. (۲): اسماعیل بن ارزق گوید: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم فرمود: خداوند حکیم‌تر و کریم‌تر و بزرگ‌تر و داناتر از آن است که بر بندگان خود حجتی قرار دهد آن گاه پنهان بدارد از او امور مردم را»[۲۰۳].
۱۵. آقای دکتر تورانی و خانم خطیبی؛
آقای دکتر اعلا تورانی و خانم زهرا خطیبی در مقاله «علم امام در آینه حکمت متعالیه» در این‌باره گفته‌اند: «گروهی دایره علم برگزیدگان الهی را ضیق کرده و حد دانایی آنها را محدود می‌دانند. اعتقاد به علم محدود امام گرایشی است که از همان دوره‌های اولیه پس از غیبت کم و بیش مطرح شده است، شیخ صدوق و شیخ مفید و سپس شاگردان او، سید مرتضی و شیخ طوسی، از این دیدگاه دفاع کردند[۲۰۴] درباره دیدگاه فوق شیخ مفید معتقد است: در محدوده علم غیب امام (ع) نباید نظر افراطی و غلو داشته باشیم و علم امام (ع) را مانند علم خداوند بدانیم؛ و نیز نباید راه تفریط و تقصیر را برگزینیم که به انکار آنها بینجامد؛ در این صورت نیز ناگزیر می‌شویم در دلالت‌بخشی آیات و روایات خدشه وارد کنیم. پس بنا به تعبیر شیخ مفید، با توجه به عقل و نقل، علم امام از طرفی فوق علم بشر و تحت علم خالق و از طرف دیگر علم غیب امام محدود و نسبی است (همان). در مقابل این دیدگاه، اعتقاد به علم وسیع و نامحدود امام اندیشه‌ای است که به مرور توسعه‌یافته و در اعصار اخیر عمدتاً از سوی حکما و عرفا تئوریزه شده است[۲۰۵]»[۲۰۶].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا معصوم به تمام موارد قرآن علم دارد؟ (پرسش)
  2. آیا علم تام معصوم امکان عقلی دارد؟ (پرسش)
  3. آیا علم تام معصوم با اختیار وی منافات ندارد؟ (پرسش)
  4. آیا اعتقاد به علم تام معصوم شرک نیست؟ (پرسش)
  5. آیا اعتقاد به تام علم معصوم امام غلو نیست؟ (پرسش)
  6. آیا عدم اعتقاد به علم تام معصوم امام آسیبی به ایمان وارد می‌کند؟ (پرسش)
  7. آیا قول به محدودیت علم معصوم مانع عقلی یا شرعی دارد؟ (پرسش)
  8. چگونه می‌شود معصوم را انسان کامل دانست اما علم او را محدود شمرد؟ (پرسش)
  9. آیا معصوم باید علم تام داشته باشد؟ (پرسش)
  10. آیا علم تام معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
  11. آیا علم تام معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
  12. آیا آگاهی معصوم به نحو تام شرطی از شروط امامت است؟ (پرسش)
  13. اگر معصوم علم تام دارد پس چه نیازی به وحی است؟ (پرسش)
  14. آیا نمونه‌هایی از علم تام معصوم در قرآن موجود است؟ (پرسش)
  15. آیا نمونه‌هایی از علم تام معصوم در حدیث موجود است؟ (پرسش)
  16. آیاتی که مخالفان علم تام معصوم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  17. با وجود آیاتی که علم تام معصوم را نفی می‌کنند چگونه این علم اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  18. آیاتی که موافقان علم تام معصوم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  19. چگونه آیات نافی علم تام معصوم از غیر خدا با آیات مثبت علم تام معصوم برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  20. آیاتی که مخالفان علم تام معصوم پیامبر خاتم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  21. آیا روایاتی وجود دارند که علم تام معصوم را نفی می‌کنند؟ (پرسش)
  22. چگونه آیات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  23. چگونه روایات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  24. دلیل عقلی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
  25. دلیل قرآنی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
  26. دلیل حدیثی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
  27. آیا شاهد تاریخی بر علم تام پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
  28. بر فرض اثبات علم تام پیامبران علم تام امامان چگونه ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  29. دلیل عقلی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
  30. دلیل قرآنی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
  31. دلیل حدیثی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
  32. آیا شاهد تاریخی بر علم تام امامان وجود دارد؟ (پرسش)
  33. چرا امامان علم تام معصوم خود را انکار می‌کردند؟ (پرسش)
  34. آيا علم تام معصوم تکلیف‌آور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف می‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا معصوم از علم تام خود بهره می‌برد؟ (پرسش)
  36. اگر معصوم از علم تام خود بهره نمی‌برد پس فایده‌اش چیست؟ (پرسش)
  37. آیا علم محدود معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
  38. آیا علم محدود معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
  39. مهم‌ترین مصادیق علم ویژه معصوم کدام‌اند؟ (پرسش)
  40. علم به چه مواردی تنها نزد خداست؟ (پرسش)
  41. آیا علم معصوم قابلیت افزایش دارد؟ (پرسش)
  42. رابطه علم ویژه معصوم با معجزه و کرامت چیست؟ (پرسش)
  43. آیا معجزه به واسطه علم معصوم است؟ (پرسش)
  44. دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)

پانویس

  1. از جمله قائلان به فعلی بودن علم امام و مدافعان از این نظریه: سید عبدالحسین لاری (م۱۳۴۲ﻫ)، شیخ محمد حسین مظفر (م۱۳۸۱ﻫ) و سید محمد علی قاضی طباطبایی (م١٣٩٩ﻫ) هستند. مرحوم لاری می گوید: والمثبت لعموم كميته، وفعلية كيفيته هو ظاهر المشهور، بل كلّ الإمامية. لاری، سید عبدالحسین، المعارف السلمانیه، ص۵۰؛ مرحوم مظفر نیز می گوید: وإنّما حضوره عندهم بمعنى انكشاف المعلومات لديهم فعلاً. مظفر، محمد حسین، علم الإمام، ص۱۲ و ۱۳. همچنین مرحوم قاضی گفته است: تمامی اوصاف امام(ع) و کمالات وی در مقام فعليت و در مرحله موجودیت است؛ یعنی امام، عالِم است فعلاً و دارای مقام علم فعلی است. قاضی طباطبایی، سید محمد علی، مقدمه‌ای بر رسالهٔ علم امام، چاپ شده در کتاب علم امام (مجموعه مقالات)، ص ۴۹۵.
  2. از جمله قائلان به شأنی یا ارادی بودن علم امام: حر عاملی (م۱۱۰۴ﻫ)، علامه آشتیانی (م۱۳۱۹ﻫ) و شیخ محمد رضا مظفر (م١٣۸۸ﻫ) هستند. مرحوم حر می گوید: علمهم بجميع أفراده غير معلوم؛ بل معلوم العدم؛ لكونه من علم الغيب؛ فلا يعلمه إلا الله؛ وإن كانوا يعلمون منه ما يحتاجون إليه، وإذا شاؤوا أن يعلموا شيئاً علموه. حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیة، ص۵۲۰؛ مرحوم آشتیانی نیز می گوید: وفيه أوّلاً: المنع من علم المعصوم بجميع جزئيات أفعال المكلفين وأقوالهم فعلاً، غاية الأمر أنهم قادرون على العلم بهما؛ إن شاؤوا علموا. آشتیانی، محمد حسن، کتاب القضاء، ص۵۱. همچنین مرحوم مظفر گفته است: وإذا استجدّ شيء لا بدَّ أن يعلمه من طريق الاِلهام بالقوة القدسية التي أودعها الله تعالى فيه، فإنْ توجّه إلى شيء وشاء أن يعلمه على وجهه الحقيقي، لا يخطأ فيه ولا يشتبه. مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامية، ص۹۰.
  3. یعنی: برخی برگزیدگان الهی، علم به همه جزئیات حوادث دارد، همان‌طور که در خانه خود نشسته است می‌داند فلان شخص مشغول دزدی و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است و خلاصه اینکه به همۀ حوادث گذشته و آینده و به همۀ موضوعات خارجی علم دارد. به عنوان مثال: شیخ محمد حسین مظفر (م۱۳۸۱ﻫ) می گوید: المراد من العلم في المقام هو العلم في الموضوعات الخارجية الجزئية الصِّرفة؛ لا العلم في الموضوعات للأحكام الكلية. ر.ک: مظفر، محمد حسین، علم الإمام، ص۱۲.
  4. به عنوان مثال: علامه آشتیانی (م۱۳۱۹ﻫ) می گوید: وفيه أوّلاً: المنع من علم المعصوم بجميع جزئيات أفعال المكلفين وأقوالهم فعلاً، غاية الأمر أنهم قادرون على العلم بهما؛ إن شاؤوا علموا. آشتیانی، محمد حسن، کتاب القضاء، ص۵۱.
  5. ر.ک: هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام، ص۱۲۳-۱۲۴
  6. ر.ک: هاشمی، سید علی، علم امام تام یا محدود، ص؟؟.
  7. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، بحث کوتاه در باره علم امام، ص۲۵؛ خمینی، سید روح الله، شرح دعای سحر، ص۵۳-۵۴؛ ؛ رستمی، محمد زمان؛ آل بویه، طاهره، علم امام، ص۲۰۰؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص۴۶-۴۷.
  8. در حدیث شریف، از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ أَحْكَمُ وَ أَكْرَمُ وَ أَجَلُّ وَ أَعْلَمُ مِنْ أَنْ يَكُونَ اِحْتَجَّ عَلَى عِبَادِهِ بِحُجَّةٍ ثُمَّ يُغَيِّبُ عَنْهُمْ شَيْئاً مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ «خداوند حکیم‌تر و بزرگ‌تر و داناتر از آن است که بر بندگان خود حجتی بگمارد، سپس از امور آنان چیزی را از او مخفی بدارد». صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص122.
  9. در حدیث شریف، از پیامبر خاتم (ص) نقل است که فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً خَلِيفَةُ اَللَّهِ وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ بَعْدِي»؛ «همانا علی خلیفه خدا و خلیفه من بر شما پس از خود». صدوق، عيون أخبار الرضا، ج2، ص13؛ همچنین نقل است که فرمود: «وَمِنْ بَعْدِ اَلْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجُهُ عَلَى عِبَادِهِ»؛ «و پس از حسین نه تن از صلب او خلفای خدا در زمین‌اند و حجت‌های او بر بندگان». صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹؛ امام رضا (ع) نیز در روایتی فرمود: «اَلْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ»؛ «امامان خلفای خدای عز و جل در زمین اند». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص۱۹۳.
  10. ر.ک: نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۳۲۰؛ واعظی، حسین، گستره و چگونگی علم امام از منظر کتاب سنت و عقل، ص۲۰۲؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۴۱.
  11. به دلیل حدیث منزلت: رسول خدا (ص) خطاب به امام علی (ع) فرمود: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»؛ تو نسبت به من به‌ منزله هارون نسبت به موسی هستی؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۰۷.
  12. لطیفی، رحیم، علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، ش۴۸.
  13. ر.ک: نقوی، سید نسیم عباس، علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۱۸-۲۱؛ شیخ زاده، قاسم علی، رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا، ص ۳۶-۴۰.
  14. دیدگاه آیت الله قاضی طباطبایی؛ ر.ک: استادی، رضا، سرگذشت کتاب شهید جاوید، ص۵٧٣.
  15. ر.ک: سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص۴۳-۵۱؛ موسوی، سید علی، تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص۱۲۸.
  16. ر.ک: همان، ص۱۳۵؛ رساله ای در دلالت آیه تطهیر بر علم گسترده پیامبر و امام، در: محمد حسن نادم، علم امام (مجموعه مقالات)، ص۶۸۰-۶۸۳.
  17. ر.ک: همان، ص۱۲۹.
  18. و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است سوره نحل، آیه ۸۹.
  19. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۱۶۹-۱۵۷. روایات ۱، ۴، ۹ و ۱۰ این باب، دارای سند صحیح و روایت ۸ موثق است. همچنین ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص-۱۹۶۱۹۳.
  20. ر.ک: هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام، ص۵۰۵-۵۰۶.
  21. «بگو: میان من و شما، خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  22. ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۵۵؛ بغدادی، علاءالدین، تفسیر الخازن، ج۳، ص۲۶.
  23. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۳۶؛ سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۴، ص۶۹.
  24. مشکل تفسیر اول این اگر «من عنده علم الکتاب» خدا باشد که خدا هم معطوف هم معطوف‌علیه خواهد بود؛ مثل اینکه بگویید: من پدرم و پدرم را دیدم و منظور شما یک نفر باشد! زیرا اسم خدا در آیه قبلاً ذکر شده بود، و مشکل تفسیر دوم اینکه وقتی مشرکین نه جبرئیل را می‌دیدند و نه او را قبول داشتند، چگونه شهادتش در جریان مربوط به این آیه، فایده‌ای خواهد داشت؟ ر.ک: سید محمد حسین طهرانی، امام‌شناسی، ج۴، ص۱۰۰.
  25. به عنوان نمونه: از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؟ قَالَ: إِيَّانَا عَنَى، وَعَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَأَفْضَلُنَا وَخَيْرُنَا بَعْدَ اَلنَّبِيِّ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ»؛ «از برید بن معاویه نقل است که گفت: از امام باقر (ع) در باره آیه پرسیدم و او گفت: ما را اراده کرده است و علی نخستین ما و بهترین و برترین ما پس از پیامبر است»".
  26. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۵۳۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۳۶؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۷، ص۱۶۵.
  27. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۱۳۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۳؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۲، ص۱۶۵؛ کاشانی، فتح الله، زبدة التفاسیر، ج۲، ص۴۰۴؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۲۶؛ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق، ج۴، ص۳۴۲؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۴، ص۱۶۳؛ شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۵۶؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة، ج۲، ص۱۳۴؛ سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۳۷؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۷۲؛ طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان، ج۵، ص۹۲.
  28. «و بر تو کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  29. «و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  30. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج٢۵، ص١۵۲؛ ربانی گلپایگانی، علی؛ زمانیان، مسلم، حقیقت علم الکتاب و آگاهی ائمه از آن، فصلنامه کلام اسلامی، ش۱۰۶، ص۶۹-۸۶؛ تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی، ج ۲، ص ۱۳۷؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش ۸۸؛ عظیمی، محمد صادق، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۵۷؛ عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۹.
  31. «که این قرآنی ارجمند است، در نوشته‌ای فرو پوشیده، که جز پاکان را به آن دسترس نیست». سوره واقعه، آیه ۷۷ ـ ۷۹.
  32. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۴۶۹؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۹، ص۵۱۰؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۵، ص۱۲۹؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۵، ص۱۸۳، رازی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۴۳۱، بغدادی، علاء الدین، تفسیر الخازن، ج۴، ص۲۴۱، بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۵، ص۱۹، آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۵۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج۱۹، ص۲۳۷.
  33. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  34. زمخشری، محمود، الکشاف، ج۱، ص۳۶۹؛ ذیل آیه مباهله، محمد بن عیسی بن سوره، الجامع الصحیح، ج۵، ص۶۶۳؛ حاکم نیشابوری، ابی‌عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸؛ سیوطی، عبدالرحمن جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۶، ص ۶۰۵ ـ ۶۰۶.
  35. خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج١، ص٣٧۴: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ که از بزرگترین عوالم ربوبی و اصل کتاب است، اتصال یابد، حقایق آن چنان که هست نزد او هویدا می‌گردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام (ص) و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آن چنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند.
  36. ر.ک: غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمد رضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ص۴۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر؛ منابع علم امامان شیعه، ص۴۳-۵۱؛ نقوی، سید انیس الحسن، علم غیب ائمه معصومین (ع)؛ ص۵۲ ـ ۵۵؛ بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص۴۱-۵۳؛ موسوی، سید علی، تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص۱۲۸.
  37. ر.ک: قزوینی برغانی، محمد تقی بن عبدالله، کیفیة علم الامام، در: محمدحسن نادم، علم امام (مجموعه مقالات)، ص۱۳۱-۱۳۲، ۱۳۰- ۱۳۹ و ۱۶۲-۱۵۶.
  38. «قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ أَنَا أَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ‌، وَ فِیهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَ فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ، وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ، وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ، أَعْلَمُ ذلِکَ کَمَا أَنْظُرُ إِلی کَفِّی، إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۶۱.
  39. ر.ک: مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۷۲-۷۶.
  40. از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ اَلدُّنْيَا لَتَمَثَّلَ لِلْإِمَامِ فِي مِثْلِ فِلْقَةِ اَلْجَوْزِ فَلاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِنْهَا شَيْءٌ وَ إِنَّهُ لَيَتَنَاوَلُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا كَمَا يَتَنَاوَلُ أَحَدُكُمْ مِنْ فَوْقِ مَائِدَتِهِ مَا يَشَاءُ»؛ «دنیا مانند یک قطعه گردو در مقابل امام مجسم شده؛ چیزی از دنیا در نظر امام پوشیده نیست. او می‌تواند از هر جای دنیا آنچه را که بخواهد بگیرد، مثل شما که از سفره هر چه را می‌خواهید برمی‌دارید و از دست شما فاصله ندارد». مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۲۱۷؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۲۱۷. ر.ک: قزوینی برغانی، محمد تقی بن عبدالله، کیفیة علم الامام، در: محمدحسن نادم، علم امام (مجموعه مقالات)، ص۱۳۷.
  41. علامه طباطبایی در تفسیر خود می‌‌نویسد: «علم تام به جمیع غیب‌ها منحصراً از آن خدای عالم است، هر چیزی که برای یک موجودی حاضر و برای سایر موجودات غایب است همان چیز برای خدا حاضر است و او محیط به آن است و لازمه این مطلب این است که چیزی نتواند به غیب چیز دیگری که خدا عالم به آن است و نه به غیب خود پروردگار راه یابد، برای اینکه او خود مخلوقی است محدود که نمی‌تواند از طوری که آفریده و تحدید شده تجاوز نماید. پس تنها خدای سبحان علام الغیوب است، و هیچ چیزی به جز خدا عالم به غیب‌ها نیست، نه همه غیبها و نه بعضی از آنها، علاوه بر این، اگر هم فرض شود که کسی (مانند انبیا و اولیا) به چیزی از غیب خدا احاطه یابد باز هم محیط حقیقی نیست». طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج۶، ۳۵۴-۳۵۵
  42. به عنوان مثال: شیخ مفید (م۴۱۳ق) علم غیب را فقط شایسته خدا می‌‌داند و معتقد است علم و آگاهی خداوند ذاتی است، اما دیگران چون علمشان اکتسابی است نمی‌توانند از علم غیب برخوردار باشند. او می گوید: «إن الأئمة من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون ما یکون قبل کونه؛ ولیس ذلك بواجب فی صفاتهم، ولا شرطاً في إمامتهم وإنما أکرمهم الله تعالى به، وأعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم، والتمسك بإمامتهم؛ ولیس ذلك بواجب عقلاً، ولکنّه وجب لهم من جهة السماع»؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ص۶٧. همچنین: ابن شهرآشوب (م۵۸۸ق) می‌گوید: پیامبر (ص) و امام (ع) باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست از غیب و حوادث گذشته و آینده باخبر باشند؛ زیرا چنین ادعایی به مشارکت آنها با خدای متعال در همه معلومات ختم می‌شود: «النبی والامام یجب ان یعلما علوم الدین و الشریعة ولایجب ان یعلما الغیب وما کان وما یکون لان ذلک یؤدی الى انهما مشارکان للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، ومعلوماته لاتتناهی وانما یجب ان یکونا عالمین لانفسهما وقد ثبت انهما عالمان بعلم محدث، والعلم لایتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد ولو علما ما لایتناهی لوجب ان یعلما وجود ما لایتناهی من المعلومات وذلک محال ویجوز أن یعلما الغایبات والکاینات الماضیات او المستقبلات بأعلام الله تعالى لهما شیئا منها»؛ ابن شهرآشوب، محمد، متشابهات القرآن و مختلفه، ج١، ص٢١١. همچنین: سید مرتضی تصریح می کند که آنچه برای امام لازم و ضروری است علم به هر مقداری که با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد از معارف و احکام و حوادث گذشته و آینده. امام باید بالفعل بداند؛ زیرا این علوم در حوزه وظایف اوست و بخشی از دین شمرده می شود: «وليس يلزم على ما أوجبناه من علمه بأحكام الشرائع أن يكون عالماً بالصنائع والمهن و.. لأن ذلك كله مما لا تعلق له بما كان رئيساً فيه، ولا يوجب رئاسته العلم به» علم الهدی، سید مرتضی، الذخیره، ص۴۳۲، و می گوید: «فأما العلم بالبواطن فمما لا يجب في النبي ولا في الإمام» علم الهدی، سید مرتضی، الشافی، ج۲، ص۳۰، و همچنین: «أصاب (المعتزلي) في أن ما لا تعلق له بما يقوم به الإمام لا يجب أن يعلمه،... ومعاذ الله أن نوجب له من العلوم إلا ما تقتضيه ولايته.. وعلم الغيب خارج عن هذا» علم الهدی، سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۶۴. ر.ک: بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص۴۱-۵۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص۴۳-۵۱.
  43. از جمله صاحبان این دلیل، سید مرتضی (م۴۳۶ق) که در این باره گفته است: «الإمام لا يجب أن يعلم الغيوب، وما كان وما يكون؛ لأنّ ذلك يؤدّي إلى أنه مشارك للقديم تعالى في جميع معلوماته، وأنّ معلوماته لا يتناهى». علم الهدی، سید مرتضی، رسائل الشریف‌المرتضی، ج۳، ص۱۳۱؛ همچنین گفته است: «إنّ إيجاب ذلك يؤدّي إلى إيجاب العلم بسائر المعلومات الغائبات والحاضرات، و ان يكون كلّ واحد من النبي والإمام محيطاً بمعلومات اللّٰه تعالى ... فبطل قول من ادّعى أنّ الإمام محيط بالمعلومات». علم الهدی، سید مرتضی، جوابات المسائل الرازیة، چاپ شده در: رسائل الشریف‌المرتضی، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۸؛ ر.ک: اسعدی، علی رضا، کتاب «سید مرتضی»، ص۲۹۱-۲۹۲.
  44. «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  45. ر.ک: قزوینی، سید ابراهیم بن محمدباقر، ضوابط الأصول، ج۱، ص۲۰۰؛ محسنی، محمدآصف، صراط الحق، ج۳، ص۳۰۱.
  46. به عنوان مثال، حر عاملی (م۱۱۰۴ق) در این باره گفته است: «علمهم (الأئمّة) بجميع أفراده غير معلوم، أو معلوم العدم؛ لكونه من علم الغيب؛ فلا يعلمه إلا الله؛ وإن كانوا يعلمون منه ما يحتاجون إليه، وإذا شاؤوا أن يعلموا شيئاً علموه». حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسية، ص۵۲۰؛ ؛ همچنین گفته است: «ما كانوا (الأئمّة) يعلمون الغيب كلّه، والقرآن صريح بذلك. نعم؛ كانوا يعلمون كثيراً من المغيّبات بتعليم اللّه سبحانه لهم، وكان علمهم يزيد في ليالي القدر والجمعة وغيرها، وكانوا إذا أرادوا أن يعلموا شيئاً علموا». حر عاملی، محمد بن حسن، إثباة الهداة، ج۵، ص۳۷۵.
  47. «إنما العلم ما یحدث باللیل و النهار یوما بیوم و ساعة بساعة»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۳۸، ح ۱.
  48. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان، ملائکه و دیدار با امامان، ماهنامه پاسداران اسلام، ش ۲۴۸؛ غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمد رضا، بحثی مبسوط در آزمایش عقاید، ص۳۳۹؛ هاشمی، سید علی، علم امام تام یا محدود؟، فصلنامه مشرق موعود، ش ٣٢، ص۵٠؛ نادم، محمد حسن، افتخاری، سید ابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۱.
  49. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ۲۵۶ ر.ک: مازندرانی، محمدصالح بن احمد، شرح اصول الکافی، ج۵، ص۳۳۷.
  50. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ۲۵۵. ر.ک: مازندرانی، محمدصالح بن احمد، شرح اصول الکافی، ج۵، ص۳۳۷.
  51. مرحوم شیخ انصاری از جمله افرادی است که در این مسأله توقف کرده، آنجا که می‌گوید: واما مسالة مقدار معلومات الامام (ع) من حیث العموم والخصوص وکیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم اوعلى التفاتهم الى نفس الشىء اوعدم توقفه على ذلک فلا یکاد یظهر من الاخبار المختلفة فی ذلک ما یطمئن به النفس فالاولى وکول علم ذلک الیهم صلوات الله علیهم اجمعین؛ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ج١، ص٣٧۴.
  52. ر.ک: بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص ۴۱-۵۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۴۳-۵۱؛ اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص ۴۴ و ۴۵.
  53. ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ«شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند» سوره بقره، آیه ۳۶ و ﴿يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ؛ «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
  54. ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ «و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: اين از كار شيطان است كه او دشمن گمراه ‏كننده آشكارى است. گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز! و (خداوند) او را آمرزید که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۵ ـ ۱۶
  55. «عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَمَاعَةً مِنَ‏ الشِّيعَةِ فِي الْحِجْرِ فَقَالَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَالْتَفَتْنَا يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ نَرَ أَحَداً فَقُلْنَا لَيْسَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَقَالَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ رَبِّ الْبَنِيَّةِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَوْ كُنْتُ بَيْنَ مُوسَى وَ الْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّي أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَيْسَ فِي أَيْدِيهِمَا لِأَنَّ مُوسَى وَ الْخَضِرَ ع أُعْطِيَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ لَمْ يُعْطَيَا عِلْمَ مَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وِرَاثَةً»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۶۰.
  56. ر.ک: هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت.
  57. «عَن‏ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ مَوْلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَيْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ سَمِعْتُكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ غَيْرَ مَرَّةٍ لَوْ لَا أَنَّا نُزَادُ لَأَنْفَدْنَا قَالَ أَمَّا الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ بِكَمَالِهِ وَ لَا يُزَادُ الْإِمَامُ فِي حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا هَذِهِ الزِّيَادَةُ قَالَ فِي سَائِرِ الْأَشْيَاءِ سِوَى الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ قَالَ قُلْتُ فَتُزَادُونَ شَيْئاً يَخْفَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ لَا إِنَّمَا يَخْرُجُ الْأَمْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فتأتيه فَيَأْتِي بِهِ الْمَلَكُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَيَقُولُ يَا مُحَمَّدُ رَبُّكَ يَأْمُرُكَ بِكَذَا وَ كَذَا فَيَقُولُ انْطَلِقْ بِهِ إِلَى عَلِيٍّ فَيَأْتِي عَلِيّاً (ع) فَيَقُولُ انْطَلِقْ بِهِ إِلَى الْحَسَنِ فَيَقُولُ انْطَلِقْ بِهِ إِلَى الْحُسَيْنِ فَلَمْ يَزَلْ هَكَذَا يَنْطَلِقُ إِلَى وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَخْرُجَ إِلَيْنَا قُلْتُ فَتُزَادُونَ شَيْئاً لَا يَعْلَمُهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقَالَ وَيْحَكَ كَيْفَ يَجُوزُ أَنْ يَعْلَمَ الْإِمَامُ شَيْئاً لَمْ يَعْلَمْهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ الْإِمَامُ مِنْ قِبَلِهِ‏‏‏»؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، ج‏۱، ص ۳۹۳
  58. «عَنْ عَلِيٍّ السَّائِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ مُوسَى (ع) قَالَ قَالَ: مَبْلَغُ‏ عِلْمِنَا عَلَى‏ ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ‏ مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا‏‏‏»؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۴.
  59. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۳.
  60. دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص۲۵
  61. هم موضع سره، ولجأ أمره، وعیبه علمه، کهوف کتبه، وجبال دینه … لا یقاس بآل محمد أحد من هذه الامه، ولا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه أبدا، هم اساس الدین وعماد الیقین. (نهج البلاغه، خ ۲)
  62. ینحدر عنی السیل، ولایرقی الیّ الطیر. (نهج البلاغه، خ ۳)
  63. بنا أهدیتم فی الظلماء. (نهج البلاغه، خ ۴)
  64. و عندنا أهل البیت أبواب الحکم و ضیاء الأمر. (نهج البلاغه، خ ۱۲۰)
  65. أیها الناس سلونی قبل أن تفقدونی، فلأنا بطرق السّماء أعلم منّی بطرق الأرض. (نهج البلاغه، خ ۱۸۹)
  66. فاسئلونی قبل أن تفقدونی، فو الّذی نفسی بیده لا تسألونی عن شئ فیما بینکم و بین الساعه. (نهج البلاغه، خ ۳۱)
  67. سلونی قبل أن تفقدونی، سلونی فإن عندی علم الأوّلین و الآخرین أما والله لو ثنیّ لی الوساده لحکمت بین اهل التورات بتوراتهم و بین أهل إلانجیل بانجیلهم و أهل الزّبور بزبورهم و اهل القرآن بقرآنهم. (مفید، محمد بن محمد، مصنفات، ۶۱۱؛ همو، ارشاد، ۱/۳۵؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ۴۰/۱۴۵)
  68. فاسألونی قبل أن تفقدونی فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیءفیما بینکم وبین الساعه ولا عن فئه تهدی مئه وتضل مئه الا أنبأتکم بناعقها وقائدها و سائقها ومناخ رکابها ومحط رحالها و من یقتل من أهلها قتلا ومن یموت منهم موتا. (نهج البلاغه، خ ۹۳)
  69. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ۲/۴۶۲؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ۴/۲۲؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۷۶؛ نقل از فیروز آبادی، فضائل الخمسه، ۲۳۱ و ۲۳۲؛ شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق وازهاق الباطل، ۷/۶۱۰ ـ ۶۱۴٫
  70. یکی از اصحاب پیامبر (ص) است که شیعه و سنی از او روایتهای متعددی نقل کرده‌اند.
  71. سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ۱۷۰ و ۱۷۱٫
  72. علم امام از نگاه امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه.
  73. بعضى از علماى علم اصول نیز گستردگى علم امام را در کتاب‌هاى خود ثابت کرده‌اند؛ مانند کفایة الاصول، محمد کاظم خراسانی، ج١، ص٣٧۴؛ نهایة الدرایة فى شرح الکفایة، محمد حسین اصفهانى، ج٢، ص۴٨٨؛ بحرالفوائد فى شرح الفرائد، محمد حسین آشتیانى، ج٢ ص۶٠.
  74. «بنو نوبخت بیت معروف من الشیعة منسوبون إلى نوبخت الفارسی المنجم نبغ منهم کثیر من أهل العلم والمعرفة بالکلام والفقه والأخبار والآداب واشتهر منهم بعلم الکلام جماعة أشهرهم أبوسهل إسماعیل بن علی النوبختی وأبو محمد الحسن بن موسى النوبختی». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص١۴۵.
  75. «وقد خالف فیه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلک عقلا وقیاسا». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص۶٧.
  76. براى اطلاع بیشتر، ر.ک: علم امام، محمدحسین مظفر
  77. سرگذشت کتاب شهید جاوید، رضا استادی، ص١٩٢.
  78. سوره احزاب، آیه ٣٣.
  79. سرگذشت کتاب شهید جاوید، رضا استادی، ص۵٧٣.
  80. بحث کوتاه درباره علم امام، سید محمد حسین طباطبایی، ص٢۵.
  81. «النبی والامام یجب ان یعلما علوم الدین و الشریعة ولایجب ان یعلما الغیب وما کان وما یکون لان ذلک یؤدی الى انهما مشارکان للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، ومعلوماته لاتتناهی وانما یجب ان یکونا عالمین لانفسهما وقد ثبت انهما عالمان بعلم محدث، والعلم لایتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد ولو علما ما لایتناهی لوجب ان یعلما وجود ما لایتناهی من المعلومات وذلک محال. ویجوز أن یعلما الغایبات والکاینات الماضیات او المستقبلات بأعلام الله تعالى لهما شیئا منها». متشابهات القرآن و مختلفه، محمد ابن‌شهرآشوب، ج١، ص٢١١.
  82. «إن الائمه من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون ما یکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولا شرطا فی إمامتهم وإنما أکرمهم الله تعالى به وأعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم و التمسک بإمامتهم ولیس ذلک بواجب عقلا ولکنه وجب لهم من جهة السماع...»؛ اوائل المقالات، ص۶٧.
  83. «ولا یلزم اذا قلنا انه یجب أن یکون عالما بما أسند الیه، أن یکون عالما بما لیس هو اماما فیه کالصنائع وغیر ذلک...»؛ الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، الشیخ الطوسى، ص١٩٢.
  84. «...و أنهم في كمال العلم و العصمة من الآثام نظير الأنبياء ...و أنه سبحانه أظهر على أيديهم الآيات و أعلمهم كثيرا من الغائبات و الأمور المستقبلات و لم يعطهم من ذلك إلا ما قارن وجها يعمله من اللطف و الصلاح و ليسوا عارفين بجميع الضمائر و الغائبات على الدوام و لا يحيطون بالعلم بكل ما علمه الله تعالى...»، كنزالفوائد، ابن الفتح محمد بن على الكراجكى، ص١١٢.
  85. «...والمستفاد من الروایات المشار الیها بعد مراعاة الجمع بینها وبین معارضاتها من جهات شتى کما یقف علیه المتتبع لیس بازید من العلم بالموضوعات الجزئیة و الوقایع الشخصیة فی الجملة على طریقة القضیة المهملة... فلاینبغی لتوحش فی جواز خفاه مالم یظهره الله علیه بالاسباب الغیر العادیة من الوقایع الشخصیة المبتلى بها السائلون من اصحابه». حاشیه قوانین الاصول میرزا ابوالقاسم القمى، سید على قزوینى، ص٢٢٧.
  86. فرائد الاصول، مرتضى انصارى، ج١، ص٣٧۴.
  87. فالمتیقن هو الاعتقاد الاجمالی بما هو الواقع وایکال التفصیل الیهم علیهم السلام کما سلکه الشیخ فی الرسالة.کفایة الاصول با حاشیه مرحوم مشکینى، محمد کاظم خراسانى، ج١، ص٣٧۴.
  88. منابع علم امامان شیعه، ص ۴۳-۵۱.
  89. علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص ۴۴ و ۴۵.
  90. بصائرالدرجات ص۱۳۳ ح۱.
  91. همان، ص ۱۳۳۸ - ۳۳۹، ح 1. ۱۶۸. همان، ص۱۴۷.
  92. همان، ص ۳۳۸، ح۱، ص۳۳۸ - ۳۳۹، ح۲، ص۳۳۹، ح ۳.
  93. همان، ص ۱۳۸ - ۱۴۰، ح ۱ - ۴، ص۲۸۶ - ۲۸۹ ، ح۱ - ۱۶، ص۲۱۹ - ۲۲۲، ح ۱ - ۶.
  94. همان، ص ۱۲۹، ح ۱، ص۱۳۰، ح ۴، ص۱۳۱، ح ۹، ص۱۳۱، ح۱۲ - ۱۳، ص۱۳۲، ح ۱۶.
  95. (او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند* جز فرستاده‌ای را که بپسندد)، سوره مبارکه جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  96. باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص ۱۲۳ و ۱۲۶.
  97. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص۲۸ - ۳۰.
  98. کلینی، ۱۳۶۵ :۱ ،۲۶۱ و ۲۶۲.
  99. فروخ صفار، ۱۴۰۴ق: :۱ ۵۶ و ۱۱۸.
  100. نک: مفید،.۲۵٧ :۱،۱۳۶۵ ،کلینی نیز؛۲۳ :ق۱۴۱۳.
  101. انصاری، ۱۴۱۱ق، ۱ :۳٧۴
  102. مشکینی، ۱۴۱۳ق، ۱ : ۴۶۲ و ۴۶۳.
  103. ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ هود: ۱۲۳؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا جن: ۲۶
  104. نک: نهج البلاغه: خطبه ۱۲۸
  105. رشاد،۱۳۸۴ :۵۶ : ۸ ،۱۳۸۰؛ جعفری؛۱۶٩،۱۶۵
  106. مفید، ۱۴۱۳ق: ۳؛ مکدرموت، ۱۳٧۲ :۱۴۵
  107. سوره نمل، آیه: ۶۵.
  108. مفید، ۱۴۱۳ق، ۱ : ۳۱۳.
  109. نک: مظفر،۱۴۲۲ق،۶ :۳۶۶،۳۶٧؛ سبحانی، ۱۳۸۴ :۱۲۱ـ۱۳۸.
  110. مفید، ۱۴۱۳ ق: ٧۰.
  111. نک: سید مرتضی، ۱۴۰۵ق، ۱ :۱۰۴.
  112. سید مرتضی، ۱۴۰۵ق، ۱ :۱۰۴ ،۱۰۵.
  113. بحرانی، ۱۴۱٧ق: ۶٧.
  114. ابن شهرآشوب،۱۳۸۲ ،۱ :۲۱۱.
  115. سوره مائده، آیه: ۱۰٩.
  116. طبرسی، ۱۴۰۸ق،۴۰۳ :۳.
  117. بیتا، ۱ : ۲۴۵.
  118. ۱۳۸۲ ،۱ :۲۵۳
  119. موسوی، بیتا، ۱ :۱۵۸.
  120. نک: مظفر،۱۴۰۲ق: ۱۱و۱۲ نیز شیروانی، ۱۳۸۵ :۳۵ ،۳۶.
  121. لاری،۱۴۱۴ق: ۲٩.
  122. صالح مازندرانی، ۱۳۸۸ ،۶ :۳۲؛ و سبحانی، ۱۳٧۴ :۶۴و .۸٧.
  123. نهج البلاغه: خطبه ۱۲۸؛ نک: ابن میثم، ۱۳۶۲ ،۳ :۱۴۱ـ۱۳۸.
  124. نهج البلاغه: خطبه۱٧۵.
  125. کلینی ۲۵٧ ۱: ،۱۳۶۵.
  126. صالح مازندرانی، ۱۳۸۸ ،۶ :۳۲.
  127. مفید، ۱۴۱۳ق: ۲۳؛ مجلسی، ۱۴۰۴ق، ۲۶ :۱۰۲.
  128. بحرانی، ۱۳۶۲ ،۳ :۱۴۰.
  129. سوره حجر، آیه: ۳۰.
  130. شیروانی، ۱۳۸۵ :۲۲
  131. خراسانی،۱۴۱۲ق: ۲٧٩.
  132. غروی اصفهانی، ۱۳٧۳ ،۱ :۶۶۳.
  133. سوره لقمان؛ آیه: ۳۴.
  134. مظفر، ۱۴۰۲ق : ۱۲و ۱۳؛ نیز شیروانی، ۱۳۸۵ :۳٧،۳۶.
  135. نک: ۱۳٧۰ : :۶۸ .
  136. نک: ۱۴۱۴ق: ۲۸ـ۳۰.
  137. ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ سوره بقره، آیه: ۳۱.
  138. نک: امام خمینی،۱۳۶۳ :۱۶،۱٧.
  139. کلینی، ۱۳۶۵: ،۱ ۲۵۸.
  140. رشاد، ۱۳۸۴ :۲۰۰.
  141. نک: طباطبائی،۱۳۶٩ :۳۴.
  142. جوادی آملی،۱٧۶،۱٧٧ :۱ ،۱۳۸۱.
  143. سوره بقره، آیه: ۲۳۱.
  144. کلینی، ۱۳۶۵ ،۱ :۲۵۸.
  145. مجلسی، ۱۴۰۴، ق ۲۵ :۳٧۲.
  146. جوادی آملی، ۱۳۸۱،۱ :۱٧۸.
  147. نک: لواسانی، ۱۴۲۵ق، ۲ :٩٧؛ سبحانی، ۱۳٧۴ : ۱۶۱؛ مظفر، ۱۳٧۰ :۶٧؛ حر عاملی، ۱۳۵٧ ،٧ :۴۴۱.
  148. سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  149. قمی، ۱۴۰۴ق، ۲ :۱۶٧.
  150. فروخ صفار، ۱۴۰۴ق، ۲ :۱۱۰.
  151. نک: ۱۴۰۲ق: ۱۳،۱۲؛ شیروانی، ۱۳۸۵ :۳٧،۳۶.
  152. نک: ۱۴۱۴ق:۳۰ـ۲۸.
  153. نک: طباطبائی، ۱۴۱۲ق، ۱۶ :۲۳۸.
  154. نک : طباطبائی، ۱۴۱۲، ق ۱۶ :۲۴۰.
  155. کلینی، ۱۳۶۵ ،۱ :۲۵۸.
  156. سبحانی، ۱۳٧۴ :۱۶۱.
  157. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص ۴۱-۵۳.
  158. حلی، حسن بن مطهر، کشف الیقین فی فضال امیرالمؤمنین، تهران، وزارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ق، ص۷۷.
  159. گستره علم امام از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامت‌پژوهی، شماره ۴ زمستان ۱۳۹، ص ۶۰.
  160. بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶۰.
  161. بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶۰.
  162. کنز العمال، ج۱۵، ص۱۱۳.
  163. اثبات الهداة، ج۶، ص:۴۵-۴۹.
  164. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۶۰-۶۱.
  165. «لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ‌ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ... إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ»؛ بحارالأنوار، ج۳۴، ص۱۱۶.
  166. بحارالأنوار، ج۳۸، ص۴۸.
  167. «إِنَّ عِنْدَنَا صَحِيفَةً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ خَطَّهُ عَلِيٌّ (ع) بِيَدِهِ وَ إِنَّ فِيهَا لَجَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ»؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۲۳.
  168. «قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ‌، وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ، وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ، وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ، أَعْلَمُ ذلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلى كَفِّي، إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ»؛ کافی، ج۱، ص۶۱.
  169. «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ کافی، ج۱، ص۱۴۷.
  170. «إِنَّ سُلَيْمَانَ وَرِثَ داوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّداً وَرِثَ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّا وَرِثْنَا مُحَمَّداً (ص) وَ إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ تِبْيَانَ مَا فِي الْأَلْوَاحِ‌»؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۸۷؛ بصائر الدرجات ج۱، ص۱۳۸.
  171. کافی، ج۱، ص۲۳۸.
  172. «أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا عَالِمٌ بِضَمَائِرِ قُلُوبِكُمْ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ أَوْلَادِي يَعْلَمُونَ وَ يَفْعَلُونَ هَذَا إِذَا أَحَبُّوا وَ أَرَادُوا»؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۵.
  173. «إِنَّ اللَّهَ عَلَّمَنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ كَمَا عَلَّمَهُ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ مَنْطِقَ كُلِّ دَابَّةٍ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ»؛ بحارالأنوار، ج۲۷، ص۲۶۴.
  174. «إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ»؛ کافی، ج۱، ص۲۶۱.
  175. «أَيُّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ»؛کافی، ج۱، ص۲۵۸.
  176. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۷۲-۷۶.
  177. ر.ک: همان، صص۹۹، ۱۰۷، ۱۱۵ و ۱۲۰.
  178. ر.ک: همان، صص۹۹، ۱۰۴، ۱۱۳، ۱۱۶، ۱۲۲.
  179. همان، ص۱۰۰.
  180. ر.ک: همان، ص۹۵.
  181. همان، ص۹۹.
  182. همان.
  183. همان، ص۹۴-۹۵.
  184. ر.ک: همو، المسألةالمفردة فی‌الامامة، ص۶۱؛ همو، نقض‌الاشهاد، ص۹۴.
  185. همو، نقض‌الاشهاد، صص ۹۵ و ۱۱۵.
  186. همان، ص۹۵.
  187. همو، نقض‌الاشهاد، ص۱۲۰.
  188. همان، صص۱۰۹، ۱۱۸ و ۱۲۰.
  189. همان، ص۱۱۶-۱۱۷.
  190. ابن قبه رازی، ص ۱۵۰ و ۱۵۱.
  191. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱.
  192. امام خمینی، آداب الصلاة،، ص۲۱۲.
  193. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۱۱۱.
  194. امام خمینی، صحیفه امام، ج:۸، ص۲۲۱.
  195. امام خمینی، شرح دعای سحر، صص. ۱۱۱ -۱۱۲.
  196. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۱۱.
  197. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص۱۲۸.
  198. سوره عنکبوت، آیه: ۴۸.
  199. رسائل الشریف‌المرتضی، ج۱، جوابات المسائل الرازیة، ص۱۰۴-۱۰۸.
  200. سید مرتضی، ص۲۹۱.
  201. هر گاه امام بخواهد چیزی را بداند خداوند به او می‌آموزد.
  202. بساط علم و دانش برای ما گسترده می‌شود آن گاه می‌دانیم و (بساط آن) برچیده می‌شود پس نمی‌دانیم.
  203. علم غیب ائمه معصومین (ع)؛ ص۵۲ - ۵۵.
  204. محمد حسن نادم، علم امام، ۶۵۵-۶۸۲.
  205. همان، ۷۵۸ .(طبق این تفکر، حتی موضوعات فاقد حکم شرعی، نظیر ضمایر و نهان آدمیان، زبان‌ها، لهجه‌ها و صناعات نیز از دایره علم امام خارج نیستند. نوشتار حاضر، با پذیرش دیدگاه اخیر، اندیشه حکمای حکمت متعالیه را در گستره علم امام و مؤلفه‌های علم امام بررسی می‌کند تا از این راه تحولی مثبت در نگرش انسان به این مسئله ایجاد کند و گامی صحیح در مسیر هدایت و شناخت بهتر بردارد.
  206. علم امام در آینه حکمت متعالیه، ص ۵۲.