عصمت از گناه در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۲۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

عصمت از جمله موضوعات مهمی که در بحث عصمت معصومان مورد بحث قرار می‌گیرد، عصمت از انواع گناهان کبیره و صغیره است. تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی و امامان اثنی عشر را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود داشته و در مورد عدم عصمت جانشینان پیامبر خاتم نیز اتفاق وجود دارد.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

عصمت از گناهان صغیره و کبیره

بحث گستره عصمت معصومان، به دو بخش گستره زمانی و گستره متعلق قابل تقسیم است. در گستره زمانی از عصمت یا عدم عصمت معصومان اعم از پیامبران و امامان پیش و پس از تصدی منصب نبوت و امامت، سخن به میان می‌آید. گستره متعلق خود به دو بخش عصمت عملی و عصمت علمی قابل تقسیم است. مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم امام در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند، معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است که مهمترین آن بحث از عصمت از گناهان صغیره و کبیره است.

مراتب گناه

گناه و نافرمانی دارای مراتبی است[۱۱] که پیشتر باید روشن شود عصمت از کدامیک از آنها مورد ادعای ما می‌باشد. به همین منظور لازم است مراحل و مراتب گناه را بازشناسیم:

گناه قانونی و شرعی

این همان معنای مشهور گناه است، و منظور از آن تخلف از قانون مطاع (اعم از قانون دینی یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعی مطابق است با تخلف از اوامر و نواهی مولوی و ما معتقدیم که تمامی انبیا از ارتکاب این قسم از گناه معصومند.

گناه اخلاقی

یعنی کاری از شخص سر زند که مخالف مکارم اخلاق باشد؛ هر چند که از حیث قانون و شرع، ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقی نسبت به موقعیت اجتماعی افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخی از افراد هیچ اشکال اخلاقی ندارد که فی‌المثل یک نوشیدنی را به دست گرفته، در معابر عمومی، مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملی برای افرادی که از نظر موقعیت اجتماعی و دینی در مرتبه بالایی قرار دارند، خلاف اخلاقی محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد.

طبیعی است افرادی که از نظر اجتماعی و دینی الگوی دیگران‌اند، باید از این نوع گناهان نیز مبرّا باشند. آشکار است کسی که خداوند اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او می‌فرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۲] و او را الگو و اسوه تمامی آدمیان معرفی می‌نماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۱۳].

از این نوع تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود. کسی که هدف از بعثتش تکمیل مکارم اخلاقی و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمی‌تواند خود نقصی در این زمینه داشته باشد[۱۴]؛ هر چند که مخالفت با چنین عصمتی منافاتی با عصمت آنان از گناهان شرعی ندارد؛ مگر اینکه گفته شود برخی از اموری که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقی شمرده می‌شود، در مورد انبیا گناه شرعی محسوب می‌گردد. در این صورت، عصمت از این قسم از گناه نیز داخل در قسم اول خواهد شد.

گناه در مقام محبّت

مقام محبّت لوازم و اقتضائاتی دارد که اگر محبّ به یکی از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگ‌ترین گناه برای خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانی می‌کند.

اقتضای محبت کامل این است که محبّ تمام توجه‌اش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبرداری را از او داشته باشد، و هیچ‌گاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواسته‌های او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد. روشن است که در این حالات، مسأله وجوب و حرمت شرعی و امور اخلاقی و نفسانی مطرح نیست، حساب دیگری در کار است و سرّ و رمزی ویژه دارد که جز آنان که در آن وادی‌اند، خبری از آن ندارند.

محبت الهی نیز مستثنای از این حکم کلی نیست. البته موقعیت همه عاشقان و محبّان نسبت به خداوند، یکسان نیست. بلکه مقام محبت، خود، نیز دارای مراتب مختلفی است که هر مرتبه‌ای، آداب خاص خود را دارد. در ضمن، همه پیامبران هم در یک سطح نیستند؛ ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ[۱۵]. به هر حال، هر چه مرتبه تقرب آدمی به خداوند نزدیک‌تر شود، مراتب گناه هم لطیف‌تر و عظیم‌تر خواهد شد. و بسا عظمت و بزرگی گناه در مقام محبّت برای محبّان و عاشقان، به مراتب بزرگ‌تر از محرّماتی باشد که دیگران مرتکب می‌شوند. «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌».

حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث می‌شود انبیا و اولیای الهی به لوازم مقام محبّت عمل نکرده، به این قسم از گناه گرفتار آیند؟

پاسخ این است که هیچ موجود مادّی با حفظ تمرکز کامل نسبت به خداوند در تمامی مراحل حیات، نمی‌تواند زندگی کند. لازمه زندگی دنیوی، توجه -هر چند اندک- به مخلوقات است. حتی ممکن است که این توجهات از نظر شرعی واجب باشند، مثلاً خداوند حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولی لازمه عمل به این واجبات شرعی این است که مقداری از توجهات محبّ به غیر محبوب معطوف شود. کسی که در مقام محبت سیر می‌کند، این‌گونه امور را برای خویش گناه و کوتاهی (نسبت به آن مقام) تلقی می‌نماید و درصدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمی‌آید. روشن است که حتی مقرب‌ترین انسان‌ها و افضل و اشرف انبیا نیز نمی‌تواند بدون چنین اموری که به حسب مقام محبت، گناه تلقی می‌شوند، زندگی کند و معصوم از آنها باشد»[۱۶].

دیدگاه متکلمان شیعه

تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی و امامان اثنی عشر را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود داشته و در مورد عدم عصمت جانشینان پیامبر خاتم نیز اتفاق دارند.

امامیه

در اندیشه ابن جریر طبری، صاحب کتاب المسترشد، عصمت امام (ع)، قلمرو وسیعی دارد. وی به صراحت و در کلامی مطلق اعلام می‌کند. «امام، باید معصوم از خطا و لغزش باشد»[۱۷]. از این عبارت فقط می‌توان چنین برداشت کرد که امام (ع)، از گناه و اشتباه معصوم است[۱۸].

از منظر شیخ صدوق (م ۳۸۱): «انبیاء و رسولان و امامان و فرشتگان از هرگونه پلیدی معصوم و مطهرند و گناه صغیره و کبیره از آنها سر نمی‌زند. آنها دستورات خداوند را عصیان نکرده و اوامر او را انجام می‌دهند. از این رو هر شخصی عصمت را در قسمتی از حالاتشان از آنها نفی کند نسبت به ایشان جاهل است»[۱۹].

شیخ مفید بدون آنکه مقصود از گناه کبیره و صغیره را روشن کند، از این دو واژه استفاده کرده است[۲۰]. نظریه ایشان را درباره اینکه آیا پیامبر و امام (ع) از گناهان معصوم است یا نه، باید در دو محور بررسی کرد:

  1. عصمت از گناهان پس از تصدی منصب،
  2. عصمت از گناهان پیش از تصدی منصب.

ایشان درباره محور اول، همچون دیگر متکلمان امامیه تصریح می‌کند که پیامبران و امامان (ع) پس از تصدی منصب نبوت و امامت، از گناهان کبیره و صغیره، معصوم‌اند: «پیامبران و امامان (ع) ـ پس از پیامبران ـ در حال نبوت و امامت خود از گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند...»[۲۱].

در اندیشه سید مرتضی، نه تنها گناهان، بلکه هر عملی که موجب تنفر مردم از پیامبر یا امام شود، از ایشان به دور است. وی ارزیابی درباره این موضوع را که کدام عمل موجب تنفر مردم می‌شود و کدام عمل این گونه نیست، به عادات و عرف واگذار کرده است؛ ولی گناهان کبیره را از بارزترین عواملی می‌داند که موجب تنفر مردم از امام می‌شوند[۲۲]. افزون بر آن، سید مرتضی در آثار خود، پیامبران و به تبع آنان امامان را از ارتکاب هرگونه گناهی ـ کبیره و صغیره ـ پیش و پس از تصدی منصب نبوت و امامت، پاک می‌داند[۲۳].

اعتقاد وی به آموزه عصمت امام از گناه، چنان محکم است که وی را بر این باور رسانده تا همان‌گونه که درباره خداوند متعال باید هر آیه متشابهی را که موهم صدور فعل قبیح از اوست، توجیه کنیم، درباره امامان (ع) نیز که برهان عقلی بر عصمت آنان از گناه وجود دارد، هر عملی که موهم صدور گناه و قبیح از آنهاست، باید توجیه و حمل بر صحت شود: همانا امامان (ع) از گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند و ما در این مدعا بر دلیل عقلی اعتماد کرده‌ایم... پس هرگاه یکی از آنان کاری کرد که ظاهر آن، گناه بود، لازم است از ظاهر آن دست برداریم و آن را بر آنچه مقتضای دلیل عقل است، حمل کنیم؛ همان‌گونه که در متشابه قرآنی که به ظاهر، دلالت بر امری می‌کند که بر خداوند جایز نیست، چنین حملی را انجام می‌دهیم[۲۴].

همچنین از عبارت او، ذیل آیه امامت ابراهیم (ع)[۲۵] می‌توان فهمید که وی امام را از گناه در باطن نیز معصوم می‌داند[۲۶].

علامه حلی (م ۷۲۶) در این خصوص می‌نویسد: «امامیه اعتقاد دارند که امامان مانند پیامبران معصوم از همه زشتی‌ها و گناهان هستند، از زمان کودکی تا زمان فوت، چه عمدی و چه سهوی»[۲۷].

بر اساس عبارت‌های موجود در آثار حلبی، می‌توان ایشان را بر این باور دانست که امام (ع) از همه گناهان معصوم است و همه اقوال و افعال او نیک و عاری از هرگونه قبح و پلیدی است[۲۸].

مطلب قابل توجه اینکه حلبی به عصمت امام از گناه پیش از تصدی منصب امامت اشاره‌ای نکرده است و ظاهر این عبارت نیز چیزی جز عصمت امام از زمان امامت نیست؛ زیرا اطلاق واژه «امام» بر امامان، پیش از تصدی منصب امامت مجاز است[۲۹].

شیخ طوسی نیز همچون شیخ مفید بر این باور است که همه گناهان، بزرگ‌اند و صغیره نامیدن برخی از آنها، به منزله کوچک بودنشان نیست، بلکه در مقایسه با گناهان کبیره است[۳۰]. در اندیشه ایشان، امام از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم است، و دقت در عبارت‌های ایشان و نیز توجه به برهان‌هایی که در آینده از ایشان بیان خواهد شد، روشن می‌کند که او نه تنها امامان پاک (ع) را از همه گناهان معصوم می‌داند که عصمت از گناه را برای متصدی منصب امامت امری ضروری به شمار می‌آورد[۳۱].

استفاده از واژگانی همچون جواز و عدم جواز صدور گناه از امام، بیانگر اعتقاد به لزوم عصمت امام از گناه در اندیشه شیخ است. شیخ طوسی در این باره میان پیش از امامت و پس از آن، تفاوتی نگذاشته و در هر دو زمان، امام را از همه گناهان معصوم دانسته است. این نظریه را می‌توان از عبارت زیر به دست آورد؛ آنجا که وی پس از بیان برهان بر عصمت امام از گناه پس از تصدی منصب امامت، می‌نویسد: «اما عصمت امام... پیش از حال امامت از دلیل دیگری دانسته می‌شود»[۳۲].

همچنین از نظریه وی درباره عصمت پیامبران نیز می‌توان به همین اندیشه درباره امام دست یافت[۳۳].

نظریه‌ای که بر اساس منابع موجود، برای نخستین بار شیخ طوسی در کلام شیعه مطرح کرده، این است که وی امام را نه تنها پیش از تصدی منصب امامت و از آغاز عمر تا پایان معصوم می‌داند[۳۴]. افزون بر آن، شیخ طوسی، از کسانی است که پیامبر و به تبع آن، امام را از گناه سهوی نیز معصوم دانسته است[۳۵].

شیخ طوسی به طور کلی پیامبر و به تبع آن، امام را از هر عملی که موجب روی‌گردانی و نفرت مردم از آنان شود، اگرچه آن عمل قبیح نباشد معصوم دانسته است[۳۶].

در اندیشه شیخ طوسی، امام به طور ضروری و وجوبی از آغاز عمر تا پایان از گناهان سهوی و عمدی معصوم است[۳۷].

اسماعیلیه و زیدیه

علاوه بر امامیه برخی دیگر فرقه‌های شیعه نیز عصمت از گناه را برای پیامبر و امام لازم دانسته‌اند. اسماعیلیه معتقدند که امام باید معصوم باشد[۳۸]. اطلاق این بیان، عصمت از گناهان را نیز دربرمی‌گیرد. زیدیه هر چند عصمت را از شروط امامت نمی‌دانند، اما به عصمت سه امام نخست به واسطه وجود آیه تطهیر اعتقاد دارند.

دیدگاه اهل سنت

مقام عصمت انبیا (ع) یا مصونیت آنان از ارتکاب محرمات الهی و افعال خلاف مروت و عرف، از جمله مقاماتی است که مورد توجه مذاهب مختلف اهل سنت نیز قرار گرفته است. ابن تیمیه حرانی سلفی، درباره عقیده اهل‌سنت پیرامون عصمت انبیا (ع) می‌نویسد: «این سخن که انبیا تنها از گناهان کبیره و نه صغیره، معصومند، قول بسیاری از علمای اسلام و بلکه همه طوایف است. بلکه این قول بسیاری از متکلمان است چنانکه ابوالحسن آمدی آن را قول اشعریان دانسته. این عقیده همچنین قول اکثر مفسران و محدثان و فقها است و آنچه از پیشوایان و بزرگان سلف، صحابه و تابعین ایشان نیز در این خصوص نقل شده، موافق با این عقیده است»[۳۹].

در این بخش به بیان کلمات و دیدگاه‌های کلامی پایه‌گذاران مذاهب اربعه اهل‌سنت، پیروان ایشان و برخی دیگر از بزرگان این فرقه درباره عصمت انبیا (ع) می‌پردازیم.

حنفی‌ها و ماتردیان

به پیروان نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه، در فقه، حنفی گفته می‌شود. جستاری در کلمات ابوحنیفه حاکی از آن است که وی بر خلاف بسیاری از بزرگان اهل‌سنت، معتقد به انحصار قلمرو عصمت و مصونیت انبیا (ع) از ارتکاب اقسام گناه است. در این باره از وی چنین نقل شده است که می‌گوید: «پیامبران از تمام گناهان کبیره و صغیره و کفر و زشتی‌ها، مصون و معصوم هستند، اگر چه لغزش‌ها و خطاهایی از آنها سر زده است»[۴۰]. این کلام، گرفتاری ابوحنیفه در گرداب تردید و دوگانگی قبول یا رد گزارش‌ها و روایات نافی عصمت انبیا (ع) و عدم قدرت وی بر توجیه و تأویل برخی آیات مشعر به صدور عصیان از انبیا (ع) را نشان می‌دهد. اگر چه وی با قاطعیت، انبیا (ع) را مصون از ارتکاب اقسام معاصی دانسته، اما جواز ارتکاب برخی لغزش‌ها و خطاها را نیز برای انبیا (ع) پذیرفته است که این مسأله نشان می‌دهد در اندیشه او لغزش و خطا غیر از گناه و معصیت است. کلام دیگر وی در بیان حدود عصمت رسول خدا (ص) نیز تأییدی بر این برداشت است؛ چراکه او تنها به عصمت آن حضرت از معاصی اشاره کرده و می‌گوید: «پیامبراکرم، هرگز لحظه‌ای به خدا شرک نورزید و هرگز گناه صغیره یا کبیره‌ای مرتکب نشد»[۴۱].

گذشته از ابوحنیفه باید دانست که اکثر حنفی‌ها به لحاظ اعتقادی، ماتریدی یعنی پیرو ابومنصور، محمد بن محمود ماتریدی هستند که خود در فقه و فروع و اعتقادات و اصول تابع ابوحنیفه بود. جستاری در کلمات ماتریدیان نشان می‌دهد که از منظر آنان، قلمرو عصمت انبیا صرفا در عصمت از کفر و ارتکاب عمدی کبائر آن هم پس از دوران نبوت، محدود می‌گردد. به عنوان نمونه سعدالدین عمر تفتازانی که به باور برخی در احکام، حنفی مذهب و در اعتقادات، پیرو ماتریدی و هم مسلک با نسفی است، در شرح خود بر کتاب «العقائد النسفیة»، گستره عصمت انبیا (ع) را محدود به مصونیت از کفر و ارتکاب عمدی کبائر آن هم پس از رسیدن نبی به مقام نبوت، دانسته و می‌گوید: «به اجماع علما، پیامبران از ارتکاب عمدی کذب به‌ویژه در آنچه که متعلق به امر شارع است و نیز در تبلیغ احکام و ارشاد امت معصومند، اکثر علما، انبیا (ع) را از ارتکاب سهوی کذب نیز معصوم دانسته‌اند، اما در مورد ارتکاب سایر گناهان تفصیل داده شده و به اجماع علما، پیامبران پیش از وحی و پس از آن از کفر معصومند. همچنین نزد جمهور علما، انبیا (ع) از گناهان کبیره عمدی معصوم هستند. امّا انجام گناه کبیره به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانسته‌اند. ضمن اینکه انجام عمدی گناهان صغیره نیز جایز است. اما پیش از وحی دلیلی بر امتناع صدور گناهان کبیره از انبیا (ع) وجود ندارد»[۴۲].[۴۳]

مالکی‌ها و اشاعره

مالک بن انس، پیشوا و فقیه مذهب مالکی است. اکثر پیروان مذهب فقهی مالکی، در کلام، اشعری مذهب‌اند و اشاعره در باب عصمت انبیا (ع) بر این باورند که خطای پیامبران از روی سهو و نسیان اشکالی ندارد و پیش از نبوت، ارتکاب گناه کبیره نیز از آنان جایز است[۴۴]. صاحب کتاب «الحصون الحمیدیة» ضمن تصریح به لزوم وجود عصمت در انبیا (ع) به معنای طهارت ظاهری و باطنی ایشان از معاصی و منهیات الهی و رذایل اخلاقی چون حسد، کبر، کذب و امثال اینها معتقد است در مواجهه با روایاتی که توهم ارتکاب معاصی از انبیا (ع) و رسل را در انسان ایجاد می‌نمایند، باید به تأویل یا توجیه آن روایات روی آورد[۴۵].

بدیهی است که اعتقاد اشاعره به جواز ارتکاب کبیره توسط نبی، پیش از رسیدن به مقام نبوت و همچنین امکان خطا، سهو و نسیان از سوی انبیا (ع)، پس از رسیدن به مقام نبوت، حاکی از پذیرش همان روایات ضعیف و مجعولی است که چنین اتهاماتی را به انبیای الهی (ع) و از جمله به نبی مکرم اسلام، نسبت می‌دهند[۴۶].

شافعی‌ها و معتزله

ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی (۱۵۰-۲۰۴ق)، موسس مذهب دیگری در میان اهل‌سنت است که با نام وی گره خورده است. غالب شافعی‌ها، در کلام، اشعری مسلک هستند (آری برخی بزرگان شافعی مثل قاضی عبدالجبار در کلام پیرو مذهب اعتزال هستند و بر این اساس همان باورها و اعتقاداتی را که درباره عصمت انبیا (ع) در باب اشاعره مطرح نمودیم، بر غالب پیروان شافعی نیز منطبق می‌گردد.

فخر رازی که از بزرگان مذهب شافعی است در باب افعال و سیرت که به اعتقاد او یکی از حوزه‌های مرتبط با گستره عصمت است، می‌نویسد: انبیا (ع) در دوران نبوت از ارتکاب عمدی کبائر و صغائر معصوم‌اند اگر چه امکان صدور سهوی آن اعمال از آنها ممکن است[۴۷]. در یک جمع بندی کلی از آراء و عقاید فخر رازی در باب عصمت انبیا (ع) می‌توان گفت که وی صدور بسیاری از معاصی کبیره و صغیره را از انبیا (ع) قبل از بعثتشان ممکن دانسته و لزوم عصمت و مصونیت ایشان از معاصی را به دوران پس از بعثت ایشان مربوط می‌داند.

برخی از معتزله مثل ابوعلی جبایی ارتکاب کبیره را برای انبیاء تنها قبل از بعثت جایز می‌دانند نه پس از آن. برخی دیگر از معتزله مثل قاضی عبدالجبار ارتکاب کبیره را چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت بر انبیاء جایز نمی‌دانند و صغیره را در صورتی که باعث نفرت مردم از وی نشود جایز می‌دانند[۴۸].[۴۹]

اهل حدیث (حنابله)

احمد بن حنبل (۱۶۴-۲۴۱هق) موسس و پیشوای چهارمین مذهب از مذاهب اربعه اهل سنت است. دیدگاه ابن تیمیه که خود در فقه از پیروان احمد است ـ درباره عقیده اهل‌سنت پیرامون عصمت انبیا (ع) ـ تا حد زیادی، می‌تواند اعتقاد حنابله را در این مساله روشن سازد. آنجا که می‌نویسد: «این سخن که انبیا تنها از گناهان کبیره و نه صغیره، معصوم‌اند، قول بسیاری از علمای اسلام و بلکه همه طوایف است. بلکه این قول بسیاری از متکلمان است چنانکه ابوالحسن آمدی آن را قول اشعریان دانسته است. این عقیده همچنین قول اکثر مفسران و محدثان و فقها است و آنچه از پیشوایان و بزرگان سلف، صحابه و تابعین ایشان نیز در این خصوص نقل شده، موافق با این عقیده است»[۵۰].[۵۱]

حشویه

حشویه نام فرقه‌ای از اهل سنت است که به عناد و دشمنی با امیرالمؤمنین(ع) شهرت و به وجوب پیروی از بنی‌امیه[۵۲]. باور دارند. هر چند این فرقه را نمی‌توان در ردیف مذاهب فقهی اهل‌سنت جای داد، لکن به جهت دیدگاه‌های شاذ و متفرد پیروان آن پیرامون عصمت انبیا، به مناسبت در این بخش از آن نام برده می‌شود. حشویه نه تنها صدور اقسام کبائر و صغائر را به صورت مطلق (عمدا یا سهوا، قبل از دوران بعثت یا پس از آن) از انبیا (ع) روا می‌دانند. بلکه با استناد به همان اخبار موهن، صدور معاصی را نیز از انبیاء (ع) به اثبات می‌رسانند[۵۳].

برخی از پیروان این فرقه به این مقدار نیز اکتفا نکرده و حتی کذب در شریعت را برای انبیاء در هر حالی (مخفیانه یا آشکارا) جایز می‌دانند[۵۴].

اعتقاد به خیانت حضرت یوسف(ع) نسبت به همسر عزیز مصر، علاقه‌مندی حضرت داوود به همسر اوریا و بستر‌سازی جهت کشتن شدن اوریا در جنگ و ازدواج با همسر وی پس از آن[۵۵]، اعتقاد به کفر و گمراهی رسول خدا (ص) قبل از بعثت و خطای آن حضرت در تبلیغ دین[۵۶]، در شمار بخشی از اعتقادات فاسد ایشان پیرامون انبیاست که از اسرائیلیات یا همان اخبار موهن گرفته شده است[۵۷].

خوارج

در مورد برخی از فرقه‌های خوارج نیز گفته شده با توجه به اینکه آنها هر گناهی را کفر می‌پندارند؛ از این رو کفر را برای انبیاء جایز می‌شمارند[۵۸].[۵۹]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. ر.ک: المیزان، ج۶، ص۳۷۱.
  12. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  13. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  14. بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷.
  15. «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
  16. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۸۱.
  17. أن يكون مأمونا عليهم و على الدين... معصوما عن الخطأ و الزلل، محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱.
  18. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۷۲.
  19. الاعتقادات فی دین الامامیه، ص۹۶.
  20. ایشان در جایی تنها به این نکته بسنده می‌کند که گناهان صغیره به خودی خود، کوچک نیستند؛ اما در مقایسه با گناهان کبیره، کوچک شمرده می‌شوند. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۸۳-۸۴.
  21. الأنبياء و الأئمة (ع) من بعدهم معصومون في حال نبوتهم و إمامتهم من الكبائر كلها و الصغائر...؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیة، ص۱۲۹. نیز به این عبارت توجه کنید: ان الذي اذهب اليه في هذا الباب [عصمة الانبياء والائمة (ع)] انه لا يقع من الانبياء (ع) ذنب ترك واجب مفترض و لا يجوز عليهم خطأ في ذلك و لا سهو يوقعهم فيه؛ همو، الفصول المختارة، ص۱۰۴-۱۰۵.
  22. إن وقوع الكبائر منفر عن القبول، و المرجع فيما ينفر و ما لا ينفر إلى العادات و اعتبار ما تقتضيه، وليس ذلك مما يستخرج بالأدلة و القياس، ومن رجع إلى العادة علم ما ذكرناه، و أنه من أقوى ما ينفر عن قبول القول؛ سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمه (ع)، ص۱۸.
  23. سید مرتضی علم الهدی، الوسائل، ج۱، ص۴۱۳.
  24. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۸۳. نیز ر.ک: همان، ص۷۷ و ۲۲۱؛ همو، الامالی، تحقیق سیدمحمدبدرالدین النعانی الحلبی، ج۲، ص۱۳۵.
  25. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  26. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۱۲.
  27. نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴.
  28. قيام البرهان بصحة إمامتهم و عصمتهم (ع) يقتضي الحكم على جميع أفعالهم و تروكهم بالحسن، ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۰۴.
  29. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴۰.
  30. محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۷۰۷.
  31. وی در این باره می‌گوید: و الائمة المنتجبین الذین لا یجوز علیهم الخطا و لا فعل القبیح لا صغیرا و لا کبیرا...، محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۲۹-۴۳۰. نیز ر.ک: همو، المبسوط، تحقیق محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰.
  32. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  33. و یجب أن یکون النبی معصوما من القبائح صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها...؛ محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱. نیز ر.ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالحسین مشکوة الدینی، ص۳۲۱؛ همو، التبیان، ج۱، ص۱۷۰؛ ج۴، ص۳۷۳؛ ج۶، ص۱۲۲؛ ج۷، ص۲۱۷؛ ج۸، ص۱۳۷.
  34. الامام (ع) معصوم من اول عمره إلی آخره فی اقواله و افعاله و تروکه...؛ محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۸.
  35. النبی یجب ان یکون معصوما من القبایح کلها صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها علی طریق السهو و العمد وعلی کل حال؛ محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۲۰-۳۲۱. نیز ر.ک: همو، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶.
  36. قد لا یقع من الانبیاء والمرسلین و الائمة (ع) ما ینفر عن قبول اقوالهم و ان لم یکن ذلک قبیحاً؛ محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۸؛ همان، ج۱، ص۴۸.
  37. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۶۷؛ سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۲۱۷.
  38. کشف المراد، ص۴۹۲.
  39. حرانی، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۳۱۹.
  40. قاری، علی بن سلطان محمد، شرح کتاب الفقه الاکبر، ص۱۰۴-۹۹.
  41. قاری، علی بن سلطان محمد، شرح کتاب الفقه الاکبر، ص۱۰۸-۱۰۵.
  42. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، ص ۱۲۷.
  43. فرقانی، محمد هادی و عباس‌زاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، شماره ۲.
  44. الجسر الطرابلسی، حسین بن محمد، ۱۳۵۱ق، ص۵۲.
  45. الجسر الطرابلسی، حسین بن محمد، الحصون الحمیدیه، ۴۹
  46. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۲۱۷؛ فرقانی، محمد هادی و عباس‌زاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، شماره ۲.
  47. فخرالدین رازی، عصمة الانبیاء، ص ۹.
  48. شرح اصول خمسه، ص۵۷۳ تا ۵۷۵.
  49. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۲۱۷؛ فرقانی، محمد هادی و عباس‌زاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، شماره ۲.
  50. حرانی، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۳۱۹.
  51. فرقانی، محمد هادی و عباس‌زاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، شماره ۲.
  52. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۶۵؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الافصاح فی الامامة، ج۲، ص۲۳؛ همو، الارشاد، ص۱۳۰.
  53. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۰؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.
  54. علم الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۱.
  55. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۲.
  56. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۹ و ج۲۰، ص۳۲ و ج۷، ص۱۸.
  57. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۲۱۷؛ فرقانی، محمد هادی و عباس‌زاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، شماره ۲.
  58. المواقف، ص۳۵۹؛ حیات القلوب، ج۵، ص۴۹؛ الحکایات فی مخالفات المعتزلة من العدلیة، ص۷۰.
  59. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص۲۲۲.