کسب و کار در معارف و سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

تشویق به کار و تلاش

کار و کوشش برای گذران زندگی و ایجاد رفاه برای خانواده و کمک به دیگران جزو سیره معصومان(ع) بوده است. آنان مردم را به کار و تلاش دعوت می‌کردند و از سستی، تنبلی و بیکاری نهی می‌نمودند. خود نیز به کار و تلاش اقتصادی می‌پرداختند. آنان از انجام کار و تلاش به جهت موقعیت اجتماعی‌ای که داشتند، باز نمی‌ایستادند؛ گرچه در مواردی، با نگاه‌های غیرمنطقی و اعتراض‌آمیز دیگران مواجه می‌شدند. راه‌های کسب درآمد در آن زمان به چند کار محدود می‌شد: کشاورزی، کارگری، دامداری و تجارت که برای هر یک از چهار راه فوق، می‌توان نمونه‌هایی در سیره معصومان دید و آن را ملاک عمل قرار داد. قبل از هر چیز لازم است به‌اختصار اشاره‌ای به اهمیت کار و تلاش در نگاه معصومان داشته باشیم.

در روایات متعددی، تلاشگرِ برای تأمین زندگی خانواده، مانند مجاهد در راه خدا، معرفی شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[۱]: «کسی که برای تأمین زندگی خانواده خود تلاش کند، مانند مجاهد در راه خداست». امام رضا(ع) اجر چنین فردی را بالاتر از مجاهد در راه خدا دانسته است[۲]. امام صادق(ع) شرط پاداش مجاهد در راه خدا را برای چنین فردی، کسب درآمد از راه حلال دانسته است[۳]. اسلام برای اینکه جامعه‌ای پویا و بی‌نیاز و دور از فقر و نکبت ایجاد کند، افراد جامعه را به کار و تلاش دعوت نموده و تنبلی و بیکاری را به‌شدت زشت شمرده است؛ از سوی دیگر چشمداشت افراد را به مصرف از بیت‌المال و اموال عمومی، ناپسند دانسته است. اسلام این قسمت از اموال را برای کسانی قرار داده که به جهاتی دچار فقر شده یا بر اثر حوادث ناملایمی، نیاز پیدا کرده‌اند. معصومان(ع) خود به کار و تلاش می‌پرداختند و از هرگونه تنبلی دور بودند. کار و کسب درآمد راه‌های مختلفی دارد. برخی کارها در آن زمان با دست بوده است، مانند کارگری و کشاورزی و کار در معدن و برخی کارها برای کسب درآمد جنبه دستی نداشته؛ مانند معامله و تجارت که معصومان به همه این شغل‌ها توصیه می‌کردند.

شیخ صدوق از امام صادق(ع) نقل می‌کند که امیرالمؤمنین(ع) علی هیزم جمع می‌کرد و آب می‌آورد و خانه را جارو و نظافت می‌نمود و فاطمه گندم آسیاب می‌کرد، خمیر می‌نمود و نان می‌پخت[۴]؛ یعنی هم زن و هم شوهر برای تأمین آسایش زندگی تلاش می‌کردند و امور خانه را بین خود تقسیم کرده بودند. امام صادق(ع) بیان می‌کند: امیرالمؤمنین(ع) هزار برده را از درآمدی که با تلاش خود به دست آورده بود، آزاد کرد[۵]. اسلام برای اینکه افراد جامعه اسلامی به کار و تلاش بپردازند و نیازمند به دیگری و حتی بیت‌المال نشوند، مسائلی را مطرح کرده است: افراد را از تنبلی نهی کرده و به بی‌نیازی از دیگران توصیه نموده است؛ بهره‌بردن از بیت‌المال و اموال عمومی را نیز مخصوص افرادی خاص قرار داده است. از سوی دیگر برای اینکه فرد همه چیز را فدای کار نکند و به دیگر مسائل و وظایف دینی خود بی‌توجه نباشد، مفاهیم ارزشی متعددی در اسلام مطرح شده است؛ مفاهیمی مانند قناعت، کفاف و زهد که باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد.[۶].

امور مضر به کار و تلاش

شخص وقتی به کار می‌پردازد که انسانی فعال و دارای روحیه تلاشگر باشد. انسان تلاشگر باید دقت داشته باشد و از برخی امور دوری کند و کار خود را به نحو احسن انجام دهد. برخی روحیات و باورها در حین کار، رهزن و با تلاش درست در تضاد است که به نمونه‌ها‌یی از آنها اشاره می‌شود:

تنبلی و بیکاری

معصومان که خود کار می‌کردند و دیگران را نیز به کار و تلاش تشویق می‌نمودند، به مذمت تنبلی و بیکاری پرداخته‌اند. آنان تنبلان را مورد لعن قرار داده‌اند. رسول خدا(ص) افراد تنبل و کَلّ بر جامعه را لعن کرده است[۷]؛ همچنین کسانی که به تأمین نانخوران خود نپردازند، ملعون و دور از رحمت خدا معرفی شده‌اند[۸]. بیکار دشمن خداست و خداوند افراد تنبل را دوست ندارد. موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: خداوند تعالی دشمن دارد بنده‌ای را که بسیار بخوابد و بیکار باشد[۹]. رسول خدا(ص) وقتی از مردی خوشش می‌آمد، می‌پرسید چه حرفه‌ای دارد. اگر بیکار بود می‌فرمود: از چشم من ساقط شد؛ پرسیده شد چگونه؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: زیرا اگر مرد بیکار باشد، از طریق دینش امرار معاش می‌کند[۱۰]. معنای سخن حضرت این است که فرد بیکار به‌اجبار کارهایی بر خلاف شرع انجام می‌دهد؛ برای مثال از مال مردم سوءاستفاده می‌کند، برای دیگران کاری که خلاف شرع است انجام می‌دهد و مزدی می‌گیرد، با تهدید دیگران، از اطلاعاتی که دارد سوءاستفاده می‌کند، به مدح انسان‌های فاسد می‌پردازد و بازیچه آنان قرار می‌گیرد.[۱۱].

احساس نیاز به مردم

نیاز به مردم و به دیگران تکیه‌کردن انسان را از کار و تلاش باز می‌دارد؛ در برابر آن بی‌نیازی یا استغناء قرار دارد که در اسلام ارزش شمرده شده است. احساس بی‌نیازی از دیگران زمینه را برای کار و تلاش فراهم می‌کند. مردی خدمت ابو‌عبدالله صادق(ع) آمد و گفت: من هنر دستی ندارم؛ در داد و ستد نیز شانسی ندارم. من محروم و بی‌نوایم. ابو‌عبدالله گفت: برو کار کن، حمالی کن و بر روی سرت بار بکش و از مردم بی‌نیاز شو. رسول خدا(ص) سنگی را بر دوش خود آورد و در یکی از جالیزهای خود نصب کرد تا جلوی سیلاب را بگیرد. آن سنگ هنوز هم در جای خود باقی است و نمایان نیست که تا چه اندازه در قعر زمین جای دارد[۱۲]. منظور حضرت آن است که ایشان کار کرد و سنگی را برای تأمین نیاز خود جابه‌جا و حمل فرمود و در مسیر آبی قرار داد که بزرگ و در خور توجه است و حمل و نقل آن، انسان را به زحمت می‌اندازد، بنابراین باربری برای رفع نیاز زندگی کار ناپسندی نیست.

بی‌نیازی از دیگران باعث می‌شود شخص همیشه عزت خود را حفظ کند و برای رسیدن به مال، خود را از دیگران بی‌نیاز بداند و خود را از اظهار نیاز به افراد پست یا وابسته که بعداً توقعات بی‌مورد دارند، بی‌نیاز سازد. احمد بن محمد بن ابی‌نصر گوید: به ابوالحسن رضا(ع) گفتم: فدایت شوم، نامه‌ای برای من به اسماعیل داوود کاتب، بنویس شاید از طریق او به مالی برسم. حضرت فرمود: «أَنَا أَضَنُّ بِكَ أَنْ تَطْلُبَ مِثْلَ هَذَا وَ شِبْهَهُ وَ لَكِنْ عَوِّلْ عَلَى مَالِي»[۱۳]: «من کراهت دارم که تو مانند این و مشابه آن را درخواست کنی؛ ولی بر مال من تکیه کن و از آن بهره ببر». امام رضا(ع) ابن‌ابی‌نصر را از درخواست از کاتب حکومت عباسی نهی می‌کند و می‌فرماید: من نیاز تو را برطرف می‌کنم و به تو سرمایه می‌دهم تا کار و تلاش کنی و از حکومت جائر درخواستی ننمایی.[۱۴].

چشمداشت به بیت‌المال

انسان نباید به امید دریافت کمک مالی از بیت‌المال، از کار و تلاش باز بماند؛ زیرا بیت‌المال مصارف خاصی دارد. کار و تلاش آن‌قدر نزد خداوند اهمیت دارد که بنا به نقل امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین(ع)، خداوند به داوود پیامبر وحی کرد که تو بنده خوبی هستی، جز اینکه از بیت‌المال مصرف می‌کنی و با دست خود کاری انجام نمی‌دهی. داوود چهل روز گریه کرد؛ بعد از آن خداوند به آهن دستور داد برای داوود نرم شود. خداوند آهن را برای داوود نرم کرد و او هر روز یک زره می‌ساخت و آن را به هزار درهم می‌فروخت و در مجموع ۳۶۰ زره ساخت و آنها را به ۳۶۰ هزار درهم فروخت و از مصرف بیت‌المال بی‌نیاز شد[۱۵]. بنابراین استفاده از بیت‌المال کار پسندیده‌ای نیست و مورد نهی قرار گرفته است، گرچه مصرف‌کننده آن پیامبر باشد. افراد توانمند از بیت‌المال محروم شده‌اند. مفت‌خوری و بهره‌بردن از درآمد دیگران و بیت‌المال و دریافت زکات برای افراد دارای شغل و توانا در انجام کار در اسلام ممنوع اعلام شده است[۱۶]؛ بنابراین با دوری از تنبلی و چشم‌نداشتن به دیگران و اموال عمومی، می‌توان فردی فعال در صحنه اقتصادی بود و با کار و تلاش، جامعه‌ای بی‌نیاز و مستقل ایجاد کرد.[۱۷].

نکاتی برای تعادل در کار

کار و تلاش برای تأمین مخارج زندگی جزو توصیه‌های اکید اسلام است. در سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم هم این موضوع به‌وضوح دیده می‌شود؛ ولی نباید کار انسان را از وظایف دینی باز بدارد یا کار و کسب درآمد از راه‌هایی باشد که شرعاً مورد نهی قرار گرفته و حرام است. حرص و طمع و آرزوهای دراز باعث می‌شود انسان برای کسب درآمد به راه‌های نامشروع چشم بدوزد و مسیرهای نادرست را برای رفاه بیشتر بپیماید. اسلام افراد را از انجام برخی معاملات و کسب درآمد از طریق منابع مضر و خطرناک نهی کرده و استفاده از برخی اجناس را مورد نهی اکید قرار داده و خرید و فروش آنها را حرام نموده است و کسب درآمد از راه آنها را نادرست دانسته است. در فقه از آن موارد با عنوان مکاسب محرمه یاد می‌شود؛ مانند گرفتن و دادن ربا، خرید و فروش شراب و مواد الکلی و آنچه به افراد زیان می‌رساند، مانند مواد مخدر و معامله حیوانات حرام‌گوشت مانند خوک و امثال آن. اسلام برای معامله هم شرایطی در نظر گرفته است، مانند اینکه افراد کم‌فروشی نکنند، از احتکار کالای مورد نیاز جامعه اجتناب ورزند، از غش به دور باشند و فریبکاری و تدلیس نکنند و گران‌فروشی و تقلب نکنند. برای ایجاد تعادل در کار و تلاش در فرهنگ اسلامی به موضوعاتی برخورد می‌کنیم که مورد توصیه قرار گرفته است؛ به این موارد اشاره می‌کنیم:

سهم منطقی کار و تلاش

همان‌گونه که بیان شد، اسلام انسان‌ها را به کار و تلاش دعوت کرده است؛ ولی در برابر آن از آنها خواسته به وظایف دینی خود هم عمل کنند. کار پسندیده است، اما نباید به عبادت و دیگر وظایف دینی زیان برساند. اگر مشغله دنیا انسان را از عمل به واجبات دینی باز بدارد، مطلوب شارع نیست. در این زمینه مطالب زیادی قابل طرح است. در روایات مختلف، از تقسیم ساعات زندگی به سه یا چهار ساعت یا بخش، سخن به میان آمده که به برخی ازاین‌روایات اشاره می‌کنیم: در توصیه‌های پیامبر(ص) به ابوذر چنین آمده است: بر عاقلی که از عقل سالم برخوردار است، تعیین ساعت و زمان‌هایی لازم است؛ یک ساعت به مناجات با پرودگارش بپردازد؛ در ساعتی به تفکر در صنع الهی مشغول گردد، در ساعتی به محاسبه نفس در آنچه در گذشته فرستاده یا در آینده می‌فرستد، مشغول گردد و ساعتی هم خلوت کند برای کارهای حلالش از خوردن و آشامیدن. بر عاقل است که سفر نکند جز در سه مورد: تهیه زاد برای روز معاد یا ساماندهی معاش زندگی یا برخورداری از لذت غیرحرام[۱۸].

کلینی خبری از امام صادق(ع) نقل کرده که می‌فرماید: برای مسلمان عاقل شایسته است که برای او وقتی باشد که در آن به عملی که بین او و خداست بپردازد؛ در ساعتی برادرانش را ملاقات کند تا با آنان درباره امر آخرت گفتگو کند و با او گفتگو نمایند و ساعتی را بین نفس و لذات غیرحرام خلوت نماید که این مورد یاری‌کنندۀ دو ساعت پیشین است[۱۹]. رسول خدا(ص) به علی(ع) چنین توصیه می‌کند: ای علی، برای عاقل سزاوار نیست که سفر کند جز برای سه چیز: اصلاح نیازمندی‌های زندگی، برگرفتن توشه برای روز رستاخیز و لذت از راه غیرحرام[۲۰]. در روایتی امام صادق(ع) این سه نکته را با عبارتی مشابه، از حکمت‌های آل‌داود معرفی کرده است[۲۱].

امیرالمؤمنین(ع) به فرزندش حسن(ع) توصیه مشابهی دارد و درباره کار و تلاش این‌گونه می‌فرماید: «لَيْسَ لِلْمُؤْمِنِ بُدٌّ مِنْ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ»[۲۲]: «برای مؤمن چاره‌ا‌ی نیست جز اینکه در سه مورد حاضر باشد: تلاش برای معاش زندگی، گام‌نهادن برای معاد و روز بازپسین و لذت در راه غیرحرام»؛ بنابراین نباید در کار افراط و تفریط کرد؛ از لذت‌های مشروع هم نباید دوری کرد. انسان الهی کسی است که به همه ابعاد زندگانی توجه کند؛ هم بعد دنیوی را در نظر داشته باشد و از لذت‌های مشروع بهره برد و دارای تفریحات سالم باشد و هم آخرت و توشه معنوی را از یاد نبرد. اگر هر یک از اینها باعث بی‌توجهی به دیگری بشود، مطلوب شارع نیست. دراین‌باره مطلبی از سیره نبوی نقل می‌کنیم که در آن هم به کار و تلاش دنیوی توجه شده و هم بر عبادت و امور دینی تأکید گردیده است. امام باقر(ع) می‌فرماید: در زمان رسول خدا(ص) مؤمن فقیر بسیار نیازمندی از اهل صُفّه بود.

او همیشه در هنگام نمازها با رسول خدا(ص) بود و هیچ‌یک از نمازهای جماعت ایشان را ترک نمی‌کرد. رسول خدا(ص) با او مهربان بود و درباره نیاز و تنهایی‌اش می‌فرمود: ای سعد، اگر چیزی به من برسد، تو را بی‌نیاز خواهم کرد. این انتظار طول کشید و غصه پیامبر(ص) برای سعد زیاد شد. خداوند از غمی که بر پیامبر(ص) برای سعد وارد شده، آگاه بود. جبرئیل فرود آمد و با خود دو درهم آورد و گفت: ای محمد(ص)، خداوند از غم و غصه تو برای سعد آگاه است؛ آیا می‌خواهی او را بی‌نیاز کنی؟ گفت: آری. جبرئیل گفت: این دو درهم را به او بده و از او بخواه با آن دو تجارت کند. رسول خدا(ص) دو درهم را گرفت؛ سپس برای نماز ظهر بیرون رفت. دید سعد در کنار خانه‌ها منتظر رسول خدا(ص) است. وقتی حضرت سعد را دید فرمود: ای سعد، آیا خوب تجارت می‌دانی؟ سعد گفت: به خدا سوگند مالی برای تجارت ندارم. رسول خدا(ص) دو درهم را به او داد و فرمود: با آن دو به تجارت بپرداز و برای روزی خود صرف کن. سعد آن دو درهم را گرفت و با پیامبر(ص) رفت تا نماز ظهر و عصر را با ایشان خواند. پیامبر(ص) به او فرمود: «قُمْ فَاطْلُبِ الرِّزْقَ فَقَدْ كُنْتُ بِحَالِكَ مُغْتَمّاً يَا سَعْدُ»: «حرکت کن و دنبال روزی برو؛ به‌تحقیق که من به جهت وضعیت تو ای سعد غمگین بودم».

سعد به تجارت روی آورد و هر درهمی که می‌خرید، به دو درهم می‌فروخت و جنسی را به دو درهم نمی‌خرید جز اینکه به چهار درهم می‌فروخت. دنیا به سعد روی آورد. کالای تجاری و مال او زیاد شد و تجارتش رشد کرد. در کنار در مسجد جایی گرفت و در آنجا می‌نشست و به تجارت می‌پرداخت. وقتی رسول خدا(ص) با صدای بلال برای نماز می‌رفت‌، مشاهده می‌کر‌د سعد مشغول به دنیاست؛ وضو نگرفته و آماده نماز نیست آن‌گونه که در گذشته، قبل از اشتغال به دنیا، آماده بود. رسول خدا(ص) بارها به سعد می‌فرمود: ای سعد، دنیا تو را از نماز بازداشته است. او پاسخ می‌داد: چکار کنم؟ آیا مالم را از بین ببرم؟ به این آقا جنس فروخته‌ام‌، می‌خواهم پول آن را دریافت کنم و از این آقا جنس خریده‌ام، باید پول او را بدهم. رسول خدا(ص) به جهت وضعیت جدید سعد دچار غم زیادی شد که بیش از ناراحتی قبل از فقر او بود. جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد(ص)، خداوند از غصه تو به جهت سعد آگاه است. کدام وضعیت او برای شما محبوب‌تر است؟ حالت قبلی یا وضعیت فعلی؟ پیامبر(ص) فرمود: حالت پیشین وی. اکنون دنیای او آخرتش را از بین برده است. جبرئیل گفت: دوستی دنیا و اموال، فتنه و باعث آزمایش است و افراد را مشغول می‌کند و از آخرت باز می‌دارد. به سعد بگو دو درهمی را که به او داده‌ای باز گرداند؛ در این صورت وضعیت وی مانند گذشته می‌شود. رسول خدا(ص) بیرون رفت و به سعد برخورد، به او فرمود: ای سعد، آیا نمی‌خواهی دو درهمی که به تو داده‌ام برگردانی؟ سعد گفت: چرا؛ بلکه دویست درهم می‌دهم. حضرت فرمود: از تو جز دو درهمی که به تو داده‌ام نمی‌خواهم. سعد آن دو درهم را داد. دنیا به سعد پشت کرد تا اینکه تمام آنچه جمع کرده بود رفت و به وضعیتی بازگشت که از قبل در آن قرار داشت[۲۳].

افراط و تفریط سعد باعث ناراحتی و نگرانی رسول خدا(ص) شد و از اینکه سعد روش گذشته خود را رها کرده بود و فقط به کسب و کار اهمیت می‌داد، برایش نگران کننده بود. سعد می‌توانست با حفظ وضعیت گذشته، به گونه‌ای که ضربه‌ای به کسب و کار وی نخورد، کارش را ادامه دهد؛ اما بی‌اعتنایی او به نماز و تذکر رسول خدا(ص) باعث ناراحتی پیامبر(ص) شد و ادامه کار وی ممکن بود از او انسانی بی‌دین و بی‌توجه به ارزش‌های الهی بسازد. رسول خدا(ص) ظرفیت بهره‌مندی از مواهب دنیوی را در وی ندید؛ همان‌گونه که در جریان ثعلبه بن حاطب رخ داد. او که از پیامبر(ص) درخواست مال می‌کرد، حضرت می‌فرمود: «قَلِيلٌ تُؤَدِّي شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ لَا تُطِيقُهُ؛ أَ مَا لَكَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) أُسوَةً حَسَنَةً؟»: «مال اندکی داشته باشی و شکرش را به جای آوری، بهتر است از مال زیادی که تحمل آن را نداشته باشی. آیا رسول خدا برای تو اسوه نیکویی در اندکی مال نیست؟» بالاخره او که با دعای پیامبر(ص) از فقر نجات یافته بود، حاضر نشد زکات اموالش را بدهد و آن را شبیه جزیه دانست[۲۴]. بعد که زکاتش را آورد، پیامبر(ص) نپذیرفت و بعد از پیامبر(ص) خلفا هم زکات اموال او را نپذیرفتند[۲۵]. انحراف او چنان ادامه یافت که جزو سازندگان مسجد ضرار شد[۲۶].[۲۷].

کفاف

در اخبار دو تعبیر داریم که به امور معیشتی و مالی ارتباط دارد؛ یکی کفاف و دیگری قناعت است. کفاف یعنی هر کس وظیفه دارد به مقدار نیاز زندگی خود تلاش کند. کار برای رفع نیازهای مالی امری لازم و ضروری است. از این نیاز مالی به «کفاف» تعبیر شده است؛ یعنی تلاش به مقداری که نیاز مالی انسان برطرف شود. ملاصالح مازندرانی درباره معنای کفاف می‌نویسد: «کفاف» به فتح کاف، مقدار نیاز از رزق است بدون زیادی و کمی؛ از آن جهت کفاف نامیده شده که انسان را از درخواست از مردم باز می‌دارد و از آنان بی‌نیاز می‌سازد[۲۸]. کفاف در جهت کار و تولید مطرح است و کار دو بُعد دارد: بعد اول که در روایات به آن اشاره شده، این است که تلاش به مقدار کفاف پسندیده است؛ اما اگر با حرص و آز همراه شود، انسان را در خطر کار حرام و خلاف قرار می‌دهد؛ در این صورت کفاف نوعی اصلاح در روش کار، برای دوری از حرص و خلاف است. در چنین موردی همراه با قناعت هم می‌آید. امیرالمؤمنین(ع) یکی از ویژگی‌های خَبّاب اَرَت را قناعت وی به مقدار کفاف معرفی می‌کند[۲۹]. گاهی هم کفاف با رضایت می‌آید؛ مثلاً امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای دراین‌باره می‌فرماید: «رَاضِياً بِالْكَفَافِ»[۳۰]: «مؤمن به مقدار کفافِ از روزی رضایت می‌دهد».

در خبری نقل شده که رسول خدا(ص) برای محمد و آل محمد و دوستداران آنان درخواست عفاف و کفاف نموده و برای دشمنان آنان، تقاضای مال و فرزند بیشتر کرده است[۳۱]. رسول خدا(ص) به شترچرانی گذر کرد و کسی را فرستاد تا از او شیر بخواهد. شتربان گفت: آنچه در پستان شتران است صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف‌هاست شام آنان است. رسول خدا(ص) فرمود: خدایا مال و فرزندانش را زیاد کن. سپس به گوسفندچرانی گذر کرد و کسی را فرستاد تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفندها را دوشید و هر چه در ظرف داشت، در ظرف پیامبر(ص) ریخت و گوسفندی هم برای حضرت فرستاد و عرض کرد: همین اندازه نزد ما بود؛ اگر بیشتر هم بخواهید به شما می‌دهم. رسول خدا(ص) فرمود: خدایا او را به قدر کفاف روزی ده. یکی از اصحاب عرض‌کرد: یا رسول‌اللَّه، برای کسی که درخواستت را رد کرد، دعایی فرمودی که همه ما آن را دوست داریم و برای کسی که حاجتت را روا کرد، دعایی فرمودی که همۀ ما ناخوش داریم. رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّ مَا قَلَّ وَ كَفَى خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى، اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ»: «آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از زیادی که دل را مشغول دارد. بار خدایا، به محمد و آل محمد به قدر کفاف روزی کن»[۳۲].

بُعد دوم در معنای کفاف‌، تلاش به مقدار نیاز خود و خانواده است. هر کس وظیفه دارد برای تأمین زندگی خود و عائله‌اش تلاش و کار نماید. آیا در این صورت هم باید در حد کفاف تلاش کند؟ تا چه حد و مقدار باید تلاش نمود؟ به نظر می‌رسد روایات و سیره معصومان به توسعه و ایجاد رفاه نسبی درباره خانواده نظر دارد؛ به تعبیر دیگر کفاف بیشتر در مورد زندگی فردی است؛ اما برای وضعیت مالی خانواده باید تلاش بیشتری نمود و زندگی خوبی از راه مشروع برای آنان ایجاد کرد و از حد کفاف که محدود است گذشت. سماعه گوید از امام صادق(ع) درباره مردی پرسیدم که نزد او جز به مقدار غذای یک روزش نیست؟ آیا از آن به کسی که به مقدار یک روز غذا ندارد بدهد و آیا کسی که جز یک ماه مالی ندارد، به کسی که به مقدار یک ماه هم چیزی ندارد، بدهد و مهربانی کند و همین‌طور نسبت به سال؟ آیا اینها همه از کفافی است که بر آن سرزنش نمی‌شود؟ حضرت فرمود: این کاری است. برترین شما در این مورد کسی است که حریص‌تر باشد در رغبت و گزینش دیگران بر خود؛ زیرا خداوند می‌فرماید: دیگران را بر خود بر می‌گزینند، گرچه خود نیاز دارند. نکته دیگر این است که کسی بر کفاف سرزنش نمی‌شود و دست بالاتر بهتر از دست پایین‌تر است و به نان‌خورانت آغاز کن[۳۳]؛ یعنی نیاز خانواده در اولویت قرار دارد.

از روایات و سیره معصومان استفاده می‌شود که توسعه در زندگی خانوادگی امری پسندیده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: علی بن الحسین(ع) وقتی که صبح می‌کرد. صبح زود برای طلب روزی می‌رفت. به او گفته شد: ای فرزند پیامبر، کجا می‌روی؟ می‌فرمود: برای تصدق‌دادن به خانواده‌ام می‌روم. گفته می‌شد: آیا تو به آنان صدقه می‌دهی؟ می‌فرمود: هر کس طلب روزی حلال کند، این از سوی خدا صدقه‌ای برای اوست[۳۴]. فیض کاشانی اشاره کرده که ما روایات فراوانی درباره توسعه بر خانواده داریم[۳۵]. به برخی از آنها اشاره می‌کنیم تا دانسته شود که انسان همیشه باید تلاش کند و با سوء‌استفاده از مفاهیم اسلامی تنبلی را برای خود انتخاب نکند. کلینی بابی دارد درباره کفایت و توسعه بر عیال و خانواده که در آن روایاتی نقل کرده است؛ از جمله امام رضا(ع) می‌فرماید: بر عهده مرد است که به نیاز مالی خانواده و توسعه آن توجه کند تا آرزوی مرگ او را نکنند[۳۶]. مردی به امام باقر(ع) می‌گوید: من مزرعه‌ای در منطقه جبل دارم که درآمد سالیانه آن سه‌هزار درهم است. دوهزار درهم آن را خرج خانواده می‌کنم و هزار درهم آن را در هر سال صدقه می‌دهم. حضرت فرمود: اگر دوهزار درهم خانواده‌ات برای تمام نیازهای یک سال کافی است، به‌تحقیق که تو خوب برای خود نگریستی و موفق شدی و نفس خودت را در زندگی مانند کسی قرار داده‌ای که در هنگام مرگ وصیت می‌کند[۳۷].

در این سخن حضرت در مرحله اول تأمین زندگی خانواده را لازم می‌شمارد و بعد از آن، انفاق به دیگران را می‌ستاید؛ ازاین‌روی در روایات آمده که انفاق باید بعد از رفع نیاز شخصی باشد. پیامبر(ص) فرمود: «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ وَ أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ صَدَقَةٌ عَنْ ظَهْرِ غِنًى»[۳۸]: «هر کار خیری صدقه است و برترین صدقه، بعد از بی‌نیازی است». در خبری ابو‌بصیر از مردی می‌پرسد که دارای درآمدی است که زندگی خانواده را کفاف نمی‌کند. حضرت به او اجازه می‌دهد که از زکات بگیرد تا سطح زندگی وی به سطح عموم مردم برسد[۳۹].

کفاف در دو سطح زندگی مطرح است و در زندگی شخصی یک معنا دارد و در زندگی خانوادگی معنایی دیگر. در برخی روایات امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای و نیز وصیتی به محمد بن حنفیه از تعبیر «بلغة الکفاف» استفاده می‌کند و می‌فرماید: «وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ بِالْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقَنَاعَةِ وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقُنُوعِ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ»[۴۰]: «و هیچ مالی فقرزداتر از رضایت به قناعت نیست و هیچ گنجی غنی‌تر از قناعت نمی‌باشد و هر کس به اندازۀ کفاف اکتفا کند، آرامش خاطر خویش را تأمین کرده است و به زندگی با آسایشی دست یافته است».

«قنوع» در اینجا به معنای قناعت است که باعث بی‌نیازی از مردم می‌شود[۴۱] و به معنای اکتفا به مقدار کفاف و کمتر از آن هم می‌آید[۴۲]؛ گاهی هم به معنای درخواست با ذلت می‌آید که قانع در آیه قرآن[۴۳] به این معناست[۴۴]. مجلسی اول درباره معنای این جمله بیان می‌کند که «بلغه» به ضم باء آنچه به آن از معاش اکتفا می‌شود و اضافه آن به کفاف، بیانیه است؛ درواقع برای تأکید بر کفاف است[۴۵]. در هر حال باید توجه داشت که سیره معصومان نشان می‌دهد که بهره‌مندشدن از مال کم و به مقدار کفاف نباید باعث بی‌تحرکی و رهاکردن کار شود. تلاش برای زندگی آبرومندانه جزو سیره معصومان است. اگر کفاف را برابر آنچه مرسوم بوده، به معنای تأمین نیاز سالانه بدانیم که در روایت کافی هم آمده بود، به کوشش مداوم نیاز دارد و با مال می‌تواند آخرت خود را تأمین کند؛ در این صورت تلاش نه‌تنها کاری دنیوی نیست، بلکه کاری اخروی و در جهت کمک به دیگران است. امام سجاد(ع) می‌فرماید: «لِيُنْفِقِ الرَّجُلُ بِالْقَصْدِ وَ بُلْغَةِ الْكَفَافِ وَ يُقَدِّمُ مِنْهُ فَضْلًا لآِخِرَتِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَبْقَى لِلنِّعْمَةِ وَ أَقْرَبُ إِلَى الْمَزِيدِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْفَعُ فِي الْعَافِيَةِ»[۴۶]: «شخص باید با میانه‌روی و مراعات کفاف خرج کند و مقداری از مال (و امکانات خود) را از پیش برای آخرت خود بفرستد؛ این‌گونه رفتار، نعمت را بهتر باقی می‌دارد و به افزون‌شدن نعمت از جانب خداوند بزرگ نزدیک‌تر و برای عافیت (عاقبت) انسان، سودمندتر است»[۴۷]. معنای سخن حضرت این است که نباید در مصرف زیاده‌روی کرد؛ بلکه باید میانه‌روی نمود و اضافی آن را با انفاق به دیگران برای آخرت خویش ذخیره کرد. این روش در صورتی ممکن است که شخص بیش از کفاف خود درآمد داشته باشد.[۴۸].

قناعت

قناعت کلمه‌ای است که در اخبار و روایات به آن توصیه شده و فوایدی برای آن بیان گردیده است. قناعت به معنای اکتفاکردن به چیزی است که در اختیار انسان است؛ یعنی فرد به داشته‌های خود بسنده کند و از آن راضی باشد و از حرص دوری کند و از وضعیتی که دارد ناراحت نباشد. به این معنا قناعت جنبه مثبت دارد و انسان را با نشاط و بدون احساس نگرانی و ناراحتی بار می‌آورد. اهل لغت قناعت را از «قنع» به کسر نون، به معنای رضایت دانسته‌اند. قناعت و رضایت نیاز به متعلَّق دارد. قَنِعَ بنَفْسِهِ یعنی از خود خشنود و راضی است[۴۹] و معمولاً در رضایت مالی به کار می‌رود؛ ولی در غیر آن هم کاربرد دارد. می‌گویند فلان شخص به مقام فعلی‌اش قانع است؛ یعنی انسان زیاده‌خواه و جاه‌طلبی نیست. ولی بیشتر در امور مالی به کار می‌رود. در حدیث آمده: «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ»[۵۰]: «قناعت مالی تمام‌نشدنی است». قناعت به معنای رضایت به مال اندک است. در تفاوت قناعت و قصد (میانه‌روی) گفته‌اند: قصد دوری از اسراف و خست است و قناعت اکتفا به مال اندک و کم است[۵۱].

جامعه‌ای که به داشته‌های خود راضی باشد، جامعه‌ای به‌دور از حرص و طمع است؛ به همین جهت حیات طیبه در آیه ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً[۵۲] به قناعت معنا شده است[۵۳]؛ یعنی مردم مؤمنی که عمل شایسته انجام دهند، مردمی خواهند بود که از وضعیت اجتماعی خود راضی‌اند و جامعه‌ای پاک و پویا دارند؛ البته می‌توان این قناعت را اعم از قناعت در مسائل مالی و موقعیت اجتماعی و سیاسی دانست. شبهه‌ای که ممکن است مطرح شود این است که این‌گونه قناعت انسان را از کار و تلاش باز می‌دارد؛ زیرا افراد به داشته‌های خود قانع هستند و کاری انجام نمی‌دهند. در پاسخ می‌توان گفت: حقیقت این است که قناعت به معنای بیکاری و بی‌تحرکی نیست. قناعت به معنای رضایت درونی و تلاش بدون نگرانی است. ابوهلال عسکری در فرق بین اقتصاد و قناعت چند نکته زیبا بیان می‌کند که می‌تواند ما را در فهم درست این کلمه یاری کند. وی می‌گوید: قصد و میانه‌روی ترک اسراف و خست، هر دو است؛ ولی قناعت اکتفاکردن به کم است. ترک میانه‌روی در هنگام داشتن ثروت زشت و ناپسند است اما ترک قناعت با داشتن مال، زشت نیست؛ زیرا نقیض و مخالف میانه روی اسراف است و ترک اسراف در همه حال لازم است.

وی فرق دیگری برای این دو نقل می‌کند که مهم است. او می‌گوید: اقتصاد از اعمال جوارح و بدن است؛ زیرا ضد اسراف است و اسراف از اعمال بدن است. اما قناعت از اعمال قلب است[۵۴]. یعنی انسان در درون وضعیتی دارد که نگران و ناراضی نیست؛ بنابراین قناعت به معنای بی‌تحرکی نیست؛ بلکه به معنای نگران‌نبودن و رضایت‌داشتن از داشته‌های موجود و نداشتن حرص و آز نابجاست؛ در عین اینکه می‌توان تلاش کرد تا به وضعیت بهتری رسید. امام باقر(ع) در توصیه‌ای که به جابر جعفی دارد می‌فرماید: «وَ انْزِلْ سَاحَةَ الْقَنَاعَةِ بِاتِّقَاءِ الْحِرْصِ وَ ادْفَعْ عَظِيمَ الْحِرْصِ بِإِيثَارِ الْقَنَاعَةِ»[۵۵]: «با پرهیز از حرص به میدان قناعت برو و حرص زیاد را با انتخاب قناعت دور نما».

بنابراین در برابر قناعت یا نقیض آن حرص قرار دارد. این حرص است که انسان‌ها را بدبخت می‌کند و باعث می‌شود به جای کسب حلال، دنبال مال حرام بروند و به آنچه دارند قانع نباشند و به وضعیت دیگران نگاه کنند و از آن ناراحت باشند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: هرگز تا زمانی که حرص از بین نرود، قناعت پیدا و ظاهر نمی‌شود[۵۶]. اولین روایتی را که کلینی در باب قناعت می‌آورد، درباره سیره نبوی است که توصیه می‌کند به زندگانی ساده رسول خدا(ص) بنگرید. عمرو بن هلال گوید: امام باقر(ع) فرمود: مبادا به بالادست خود چشم بدوزی که دراین‌باره آنچه خدای عزّوجل به پیامبرش(ص) فرمود، بس است: «از مال‌ها و فرزندانشان خوشت نیاید و در شگفت نشوی»[۵۷] و فرمود: «دیدگان خویش را به آن چیزها که رونق زندگی دنیاست و به گروهی از ایشان بهره داده‌ایم، نگران مساز»[۵۸] و اگر درباره این موضوع شک و تردیدی یافتی، زندگی رسول خدا(ص) را به یاد آور که خوراکش جو و حلوایش خرما و آتش گیره‌اش شاخ درخت خرما بود، اگر پیدا می‌کرد[۵۹].

برخی از مشکلات اجتماعی ما که باعث رفتن افراد به زندان شده و در نتیجه آن، خانواده‌ها متلاشی یا دچار ناهنجاری اجتماعی شده‌اند، همین موضوع است که افراد به داشته‌های خود قانع نیستند و می‌خواهند ره صدساله را یک‌شبه بپیمایند؛ بنابراین از دیگران قرض می‌کنند، پول به ربا می‌گیرند، چک بی‌محل می‌دهند، جنس زیاد می‌گیرند و مانند آن؛ درحالی‌که اگر به سود کم خود قانع باشند، دچار این همه مشکلات نمی‌شوند. البته گاهی توقعات اعضای خانواده باعث این مشکلات می‌شود. در کافی خبری از سیره نبوی نقل شده که بسیار زیباست. امام صادق(ع) فرمود: مردی از اصحاب پیامبر وضعیت زندگی‌اش سخت شد. همسرش گفت: کاش خدمت پیامبر(ص) می‌رفتی و از او چیزی می‌خواستی. مرد خدمت پیامبر(ص) آمد و چون حضرت او را دید فرمود: هر که از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر که بی‌نیازی جوید، خدایش بی‌نیاز کند. مرد با خود گفت: مقصودش جز من نیست؛ پس به سوی همسرش آمد و به او خبر داد. زن گفت: رسول خدا(ص) هم بشر است (و از حال تو خبر ندارد)؛ او را آگاه ساز. مرد دوباره خدمت حضرت آمد و چون حضرت او را دید، فرمود: هر که از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر که بی‌نیازی جوید، خدایش بی‌نیاز نماید تا سه بار آن مرد چنین کرد؛ سپس رفت و کلنگی (تبری)[۶۰] عاریه کرد و به جانب کوهستان حرکت کرد و بالای کوهی رفت و قدری هیزم برید و برای فروش آورد و به نیم‌چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد و با خانواده خورد. فردا هم رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و همواره کار می‌کرد و می‌اندوخت تا خودش کلنگی خرید؛ باز هم از درآمد کسب خود مالی اندوخت تا دو شتر و غلامی خرید و ثروتمند و بی‌نیاز گشت؛ آن‌گاه خدمت پیامبر(ص) آمد و گزارش داد که چگونه برای درخواست مال آمد و چه از پیامبر شنید. پیامبر(ص) فرمود: من که به تو گفتم: «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ»: «هر که از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر که بی‌نیازی جوید، خدایش بی‌نیاز کند»[۶۱].

این مرد کارش را با درآمد اندک شروع کرد و به آن قانع بود؛ ولی تلاش کرد و ثروتمند شد؛ یعنی از آنچه داشت راضی بود و با تلاش، وضعیت خوبی پیدا کرد؛ بنابراین قناعت به معنای پذیرش وضعیت نابسامان نیست؛ بلکه نگران‌نبودن و حرص‌نورزیدن است. قناعت بار معنایی گسترده‌ای دارد و به امور مالی محدود نمی‌شود؛ بلکه در امور حکومتی هم هست. کسی به پست و مقامی که دارد قانع است و شخصی دیگر حرص می‌زند تا به مقام‌های بالاتر برود و برای رسیدن به آن، افرادی را قربانی می‌کند و به دیگران رشوه می‌دهد و داد و ستد می‌کند. در امور جنسی حرص وجود دارد. فرد ممکن است به همسر رسمی خودش قانع نباشد و به دنبال شهوت‌رانی بیشتر و تعرض به ناموس مردم باشد. واژه‌های حرص و قناعت در تمام این موارد به کار می‌رود و این نشان می‌دهد که قناعت را باید از بعد روانی و درونی آن مورد توجه قرار داد. امیرالمؤمنین(ع) در سخنی مردمِ بعد از پیامبر(ص) را به چهار دسته تقسیم می‌کند. ایشان می‌فرماید: در این روزگاران مردم چهار گروه‌اند:

  1. گروهی اگر دست به فساد نمی‌زنند، برای این است که روحشان ناتوان و شمشیرشان کند است و امکانات مالی در اختیار ندارند.
  2. گروه دیگر آنان‌اند که شمشیر کشیده و شرّ و فسادشان را آشکار کرده‌اند... دین را برای به‌دست‌آوردن مال دنیا تباه کرده‌اند که یا رییس و فرمانده گروهی شوند، یا به منبری فرا رفته، خطبه بخوانند. چه بد تجارتی که دنیا را بهای جان خود بدانی و با آنچه نزد خداست، معاوضه نمایی.
  3. گروهی دیگر با اعمال آخرت دنیا را می‌طلبند و با اعمال دنیا در پی کسب مقام‌های معنوی آخرت نیستند. خود را کوچک و متواضع جلوه می‌دهند و گام‌ها را ریاکارانه و کوتاه بر می‌دارند.
  4. برخی دیگر با پستی و ذلّت و فقدان امکانات، از به‌دست‌آوردن قدرت محروم مانده‌اند که خود را به زیور قناعت آراسته و لباس زاهدان پوشیده‌اند. اینان هرگز، در هیچ زمانی از شب و روز، از زاهدان راستین نبوده‌اند[۶۲].

در این تقسیم‌بندی افرادی که حرص دنیا دارند معرفی شده‌اند و از کسانی که به‌ظاهر قناعت می‌ورزند نیز یاد شده و ذکر شده که قناعت و زهد آنان ارزشی ندارد.[۶۳].

زهد صحیح، وابسته‌نبودن به مال

زهد یکی از مواردی است که ممکن است رهزن کار و تلاش باشد، زهد یعنی بی‌علاقگی به دنیا و مال دنیا. بسیاری از بزرگان ما زاهد بودند و از زهد و ساده‌زیستی آنان یاد و تجلیل کرده‌اند؛ بنابراین چرا ما باید کار کنیم؟ بهتر نیست زندگی زاهدانه داشته باشیم؟ نقل شده است هنگامی که رسول خدا(ص) متوجه شد فردی مانند عثمان بن مظعون به عبادت مشغول شده، روزها روزه می‌گیرد و شب‌ها مشغول عبادت است و کار و زن و زندگی را رها کرده است، او را خواست و از این کار بازداشت و به او فرمود: «يَا عُثْمَانُ لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلِّي وَ أَلْمِسُ أَهْلِي»[۶۴]: «ای عثمان، خداوند مرا برای رهبانیت و گوشه‌نشینی نفرستاده است؛ بلکه با دین حنیف آسان مبعوث کرده. من روزه می‌گیرم و نماز می‌خوانم و با زنم ارتباط زناشویی برقرار می‌کنم». اصل رهبانیت از «رهبه» به معنای ترس است. راهبان زهد می‌ورزیدند با ترک کارهای دنیوی و ترک لذت‌ها و دوری از آن و کناره‌گیری از خانواده خود[۶۵].

امامان ما که به زهد متصف شده‌اند، افراد نیازمند و بی‌مالی نبودند. حضرت علی(ع) که در دوران خلافت لباس کرباس می‌پوشید، دارای مزارع مختلف کشاورزی و باغ بود. برخی گفته‌اند در میان خلفای چهارگانه علی(ع) از همۀ آنان ثروتمندتر بوده است. آن حضرت هیچ‌گاه از کار و تلاش باز نمی‌ایستاد که سیره ایشان و دیگر معصومان بیان خواهد شد؛ پس باید معنای درستی برای زهد ارائه کنیم که با کار و تلاش مخالفت نداشته باشد تا بتوان امام علی(ع) را جزو زاهدان حقیقی دانست. واقعیت این است که زهد به معنای وابسته‌نبودن به مال است؛ یعنی شخصی ممکن است مال زیادی داشته باشد و در عین حال زاهدانه زندگی کند و از مال خود در راه خیر بهره برد؛ همان‌گونه که امیرالمؤمنین علی(ع) بخش عمده ثروت خود را وقف کرد و در دوران حکومت خود بسیار ساده زندگی می‌کرد. بنا بر آنچه نوشته‌اند، حضرت در روز سوم خلافتش هم زنبیل و بیل برداشته و برای کار به مزرعه بئر ملک (در نزدیک مدینه)[۶۶] رفته بود که عمار یاسر خبر مخالفت طلحه و زبیر را در دریافت سه دینار مساوی مانند دیگران به ایشان داد[۶۷]. آن حضرت بسیار تلاش و کار می‌کرد و با درآمد از راه کار و تلاش خود، هزار برده را آزاد کرد[۶۸]. امیرالمؤمنین(ع) زهد را به زیبایی معنا کرده است. ایشان می‌فرماید: زهد بین دو جمله از قرآن قرار دارد: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ[۶۹]؛ پس هر کس بر گذشته تأسف نخورد و به آینده خوشحال نشود، دو جانب زهد را گرفته است[۷۰]. حفص بن غیاث وقتی درباره حد زهد از امام صادق(ع) می‌پرسد حضرت حد آن را همین آیه بیان می‌کند[۷۱]. امام سجاد(ع) هم همین مطلب را در تعریف زهد بیان می‌کند[۷۲]؛ بنابراین زهد به معنای بی‌رغبتی به دنیاست، نه تنبلی و بیکاری؛ به همین جهت امام صادق(ع) در خبر لشکر عقل و جهل، زهد را ضد رغبت معرفی کرده است[۷۳].[۷۴].

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۸۸؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶۸.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۸۸: «الَّذِي يَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا يَكُفُّ بِهِ عِيَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۸۸: «إِذَا كَانَ الرَّجُلُ مُعْسِراً فَيَعْمَلُ بِقَدْرِ مَا يَقُوتُ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَهْلَهُ وَ لَا يَطْلُبُ حَرَاماً فَهُوَ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ».
  4. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶۹: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَحْتَطِبُ وَ يَسْتَقِي وَ يَكْنُسُ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ».
  5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۷۴: «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ كَدِّ يَدِهِ».
  6. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۶.
  7. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۲؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ».
  8. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶۹: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ».
  9. ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی، الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع، ج۱، ص‌۹۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج‌۱۰۰، ص۹.
  10. میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج‌۱۳، ص۱۱: بحار: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ فَأَعْجَبَهُ فَقَالَ: هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ؟ فَإِنْ قَالُوا: لَا، قَالَ: سَقَطَ مِنْ عَيْنِي، قِيلَ: وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِهِ».
  11. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۸.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۶.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۱۴۹.
  14. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۹.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۷۴.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۶۰: «إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِمُحْتَرِفٍ وَ لَا لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ قَوِيٍّ فَتَنَزَّهُوا عَنْهَا».
  17. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۱.
  18. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص‌۳۳۴؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص‌۵۴۰.
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۸۷: «وَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ لَهُ سَاعَةٌ يُفْضِي بِهَا إِلَى عَمَلِهِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَاعَةٌ يُلَاقِي إِخْوَانَهُ الَّذِينَ يُفَاوِضُهُمْ وَ يُفَاوِضُونَهُ فِي أَمْرِ آخِرَتِهِ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّاتِهَا فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ فَإِنَّهَا عَوْنٌ عَلَى تِلْكَ السَّاعَتَيْنِ».
  20. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۳۵۶: «يَا عَلِيُّ لَا يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ ظَاعِناً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ».
  21. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۸۷؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۲۶۵؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج‌۲، ص‌۳۴۵.
  22. شیخ طوسی، الأمالی، ص‌۱۴۶؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج‌۲، ص‌۳۴۵.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۳۱۳‌.
  24. محمد بن حسن حر عاملی، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص۳۷۲؛ محمدمحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۳۶۰؛ ا‌بن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۱، ص۲۸۴؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج‌۱۳، ص‌۲۵۶.
  25. ابن‌ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص‌۱۸۴۸؛ ا‌بن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۱، ص۲۸۴.
  26. ابوجعفر محمد بن حبیب بغدادی، المُحبّر، ص‌۴۶۸.
  27. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۲.
  28. محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج‌۱۲، ص‌۲۰۲: و الكفاف بالفتح مقدار الحاجة من الرزق من غير زيادة و نقص سمّي بذلك لانه يكفُّ عن سؤال الناس و يغني عنهم.
  29. نهج البلاغه، ص۴۷۶: «وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ».
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۷۳.
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۰؛ ابن‌اشعث، الجعفریات، ص‌۱۸۳: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْكَفَافَ وَ ارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ كَثْرَةَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ».
  32. سیدجواد مصطفوی، ترجمۀ أصول الکافی، ج۳، ص۲۱۰.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۱۸.
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص۱۲: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) إِذَا أَصْبَحَ خَرَجَ غَادِياً فِي طَلَبِ الرِّزْقِ فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَيْنَ تَذْهَبُ فَقَالَ: أَتَصَدَّقُ لِعِيَالِي قِيلَ لَهُ: أَ تَتَصَدَّقُ؟ قَالَ: مَنْ طَلَبَ الْحَلَالَ فَهُوَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَةٌ عَلَيْهِ».
  35. محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۰، صص۴۱۶ و ۴۳۵، باب التوسیع علی العیال و تقدیمه علی الصدقة.
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص۱۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۸: «يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يُوَسِّعَ عَلَى عِيَالِهِ كَيْلَا يَتَمَنَّوْا مَوْتَهُ».
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۱.
  38. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۶.
  39. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۳۴: «وَ مَا أَخَذَ مِنَ الزَّكَاةِ فَضَّهُ عَلَى عِيَالِهِ حَتَّى يُلْحِقَهُمْ بِالنَّاسِ».
  40. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۵.
  41. محمد تقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج‌۱۳، ص‌۴۹: فإن من قنع استغنى و شبع.
  42. محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج‌۱، ص‌۳۱۶: القنوع بالضمّ هنا مصدر بمعنى القناعة بالكسر و هي الرّضى باليسير من متاع الدّنيا و الاقتصار على قدر الكفاف بل على ما دونه لو تعزز عليه.
  43. ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ «و به مستمند خواهنده و خویشتندار بخورانید» سوره حج، آیه ۳۶.
  44. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۹۷.
  45. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج‌۱۳، ص‌۴۹.
  46. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۲.
  47. محمدرضا، محمد و علی حکیمی، الحیاة، ج۴، ص۳۶۳.
  48. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۷.
  49. ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۴، ص۱۱۴؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۹۷؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۱، ص۴۰۷: قَنِعَ بنَفْسِهِ قَنَعاً و قَناعةً: رَضِيَ.
  50. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۰۰؛ نهج البلاغه، صص۴۷۸ و ۵۳۶.
  51. ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۲۹۷: أن القصد هو ترك الاسراف و التقتير جميعاً و القناعة الإقتصار على القليل و التقتير.
  52. «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم» سوره نحل، آیه ۹۷.
  53. نهج البلاغه، ص۵۰۹.
  54. ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۲۹۷.
  55. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۸۵؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲۶، ص۲۶۱.
  56. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۰۷، ش۶۸۹۶: «لَنْ تُوجَدَ الْقَنَاعَةُ حَتَّى يُفْقَدَ الْحِرْصُ».
  57. ﴿فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ «و دارایی‌ها و فرزندان آنان تو را به شگفتی نیفکند» سوره توبه، آیه ۵۵.
  58. ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا «و به آنچه با آن دسته‌هایی از آنان را بهره‌مند گردانده‌ایم چشم مدوز» سوره طه، آیه ۱۳۱.
  59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۱۳۷.
  60. فقه الرضا(ع)، ص‌۳۶۵.
  61. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۱۳۹؛ الکافی (ترجمه سیدجواد مصطفوی)، ج۳، ص‌۲۰۸.
  62. نهج البلاغه، ص۷۴: «وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ [بِسَيْفِهِ‌] لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى».
  63. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۳.
  64. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۹۴.
  65. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲۲، ص۷۰۴؛ ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الأثر، ج۲، ص‌۲۸۰.
  66. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۰۲.
  67. شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۵۲.
  68. احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج‌۲، ص‌۶۲۴؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۳۲۶.
  69. «تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید» سوره حدید، آیه ۲۳.
  70. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۵۵۳: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ».
  71. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۶: «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا حَدُّ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا؟ فَقَالَ: قَدْ حَدَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ».
  72. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۲۶۰.
  73. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۹۶.
  74. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۹.