تجارت در معارف و سیره معصوم

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

تشویق به تجارت

تجارت به شغل خرید و فروش گفته می‌شود و تاجر به کسی اطلاق می‌شود که در سطح گسترده‌ای به معامله بپردازد یا برای کسب درآمد از طریق تجارت و بازرگانی سفر کند. معصومان یاران خود را به کسب درآمد از طریق بازرگانی تشویق می‌کردند و از ترک آن نهی می‌نمودند. ایشان تجارت را باعث رشد عقل می‌دانستند[۱]. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: به تجارت بپردازید؛ زیرا باعث بنی‌نیازی شما از آنچه در دست مردم است، می‌شود[۲]. چنانچه یکی از یاران معصومان بیکار بود، آن بزرگواران ناراحت می‌شدند. فضیل بن یسار گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: به چه کاری مشغول هستی؟ گفتم: کاری انجام نمی‌دهم. فرمود: این‌گونه است که اموالتان از بین می‌رود و برای حضرت ناگوار آمد[۳]. در خبری دیگر خود فضیل می‌گوید پاسخ دادم: من دست از تجارت برداشته‌ام. حضرت می‌فرماید: این از جهت ناتوانی توست. این‌گونه اموال شما از بین می‌رود. از تجارت دست بر ندارید و فضل خدا را درخواست کنید[۴]. در خبری دیگر درباره وی چنین آمده است: فضیل بن یسار گوید: به امام صادق(ع) گفتم: من تجارت را ترک کردم. فرمود: این کار را نکن، در مغازه‌ات را باز کن و بساط را پهن نما و از خدا روزی طلب کن[۵].

جز این هم اخبار متعددی داریم که امام صادق(ع) از اینکه برخی یارانش تجارت را رها نموده ناراحت بودند و آنان را به کار و تجارت تشویق می‌کردند. به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱. فضیل نامی گوید: من در جلسه‌ای حاضر بودم که امام صادق(ع) دربارۀ مردی پرسید که چه چیزی او را از حج بازداشته است؟ گفته شد: او تجارت را رها کرده و اموالش کم شده است. حضرت تکیه داده بود، راست نشست و فرمود: به آنان بگو تجارت را رها نکنید که خوار می‌شوید و تجارت کنید تا خداوند به شما برکت دهد[۶].

۲. معاذ کیسه و همیان‌فروش گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: ای معاذ، آیا در تجارت ناتوان شدی یا کم‌سرمایه؟ گفتم: نه ضعیف شدم و نه کم‌سرمایه. فرمود: تو را چه شده؟ گفتم: ما منتظر امری بودیم. وقتی ولید کشته شد، نزد من مال زیادی بود و هیچ‌کس از من طلب نداشت و نمی‌بینم که تا هنگام مرگ از آن استفاده کنم. حضرت فرمود: تجارت را رها می‌کنی، ترک آن باعث ازبین‌رفتن عقل می‌شود. بر خانواده‌ات توسعه بده و برحذر باش از اینکه بر ضد تو سعایت شود[۷]. در تهذیب الأحکام آمده «منتظر امر شما بودم»[۸]. امر در روایات به معنای تشکیل حکومت توسط اهل بیت عصمت است؛ یعنی منتظر به‌قدرت‌رسیدن شما بودم.

از این خبر استفاده می‌شود که او منتظر بوده بعد از مرگ ولید گشایش سیاسی حاصل شود و اهل بیت پیامبر(ع) به قدرت برسند؛ ولی چون این اتفاق نیفتاده، سرخورده شده و از کار و تلاش باز مانده است؛ به همین جهت حضرت او را به کار و تلاش دعوت می‌کند و در مرحله بعدی به او تذکر می‌دهد که مبادا این باور وی باعث سعایت علیه او شود و بر ضد او برنامه‌ریزی کنند که مخالف حکومت است و مدعی شوند او به کارهای سیاسی خطرآفرین بر ضد حکومت وقت می‌پردازد.

خبری دیگر درباره کار تجاری معاذ نقل شده است که نشان می‌دهد امام صادق(ع) پیگیر کار وی بوده تا او را سامان دهد و او به تجارت مشغول شود. اسباط بن سالم گوید: روزی امام صادق(ع) درباره معاذ فروشنده کرباس سؤال کرد؛ گفته شد: تجارت را ترک کرده است. فرمود: ترک تجارت کار شیطانی است، کار شیطانی است. هر کس تجارت را ترک کند، دوسوم عقلش از بین می‌رود. آیا نمی‌داند که رسول خدا(ص) وقتی کاروانی از شام آمد، از آن جنس خرید و با آن تجارت کرد و سود برد به‌مقداری که قرضش را داد[۹].

۳. عمر بن مسلم یکی دیگر از یاران امام صادق(ع) بود که حضرت پیگیر کار وی بوده است. اسباط بن سالم گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم. ایشان از ما دربارۀ عمر بن مسلم پرسید که چه کرد؛ گفتم: مرد صالحی است، ولی دست از تجارت برداشته است. امام صادق(ع) فرمود: کاری شیطانی است. این نکته را سه بار تکرار کرد و افزود: آیا نمی‌داند که رسول خدا(ص) از کاروانی که از شام آمده بود جنس خرید و در تجارت سود برد به‌مقداری که قرضش را داد و بخشی از درآمد آن را در میان خویشانش تقسیم کرد. خداوند عزوجل می‌فرماید: ﴿رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۱۰]. قصه‌گویان می‌گویند: مسلمانان صدر اسلام تجارت نمی‌کردند؛ آنان دروغ می‌گویند؛ ولی آنان نماز‌ها را در اوقات آن رها نمی‌کردند و این عمل برتر است از عمل کسی که نماز بخواند و تجارت نکند[۱۱].

در خبر علی بن عبدالعزیز آمده که امام صادق(ع) پرسید: عمر بن مسلم چه کرد؟ گفتم: فدایتان شوم، او به عبادت روی آورده و تجارت را رها کرده است. فرمود: «وَيْحَهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِكَ الطَّلَبِ لَا يُسْتَجَابُ لَهُ»: «وای بر او، آیا نمی‌داند که تارکِ طلبِ مال دعایش مستجاب نمی‌شود».

وقتی آیه قرآن نازل شد که ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ[۱۲]، جمعی از اصحاب رسول خدا(ص) درها را بستند و به عبادت مشغول شدند و گفتند: خداوند روزی ما را کفایت می‌کند. خبر این موضوع به پیامبر(ص) رسید. حضرت به دنبال آنان فرستاد و فرمود: چه چیزی شما را به این کار واداشته؟ گفتند: روزی ما تأمین شده؛ لذا به عبادت روی آورده‌ایم. حضرت فرمود: «إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ لَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ. عَلَيْكُمْ بِالطَّلَبِ»[۱۳]: «همانا هر کس این‌گونه عمل کند، دعایش اجابت نمی‌شود. بر شما باد به طلب روزی و تلاش».

از این دو خبر استفاده می‌شود که رسول خدا(ص) نیز به کار تجارت پرداخته است. منظور از قُصاص کسانی بودند که در مساجد به گفتن داستان‌های بنی‌اسرائیل و حکایات عجیب و غریب مشغول می‌شدند و در ضمن مردم را به زهد منفی دعوت می‌کردند[۱۴].

بازار، مکان تجارت

تجارت به‌طور معمول در بازار رخ می‌دهد و انجام آن دارای آداب و شرایطی است. در صدر اسلام بازارها در منطقه‌ای خاص برپا می‌شده است و هر روز افراد برای معامله به بازار می‌رفتند و مکانی را برای خود بر می‌گزیدند؛ مانند جمعه‌بازارهایی که امروزه در مناطق مختلف برگزار می‌شود؛ در نتیجه هر کس زودتر می‌رفت، مکان بهتری را برای خود انتخاب می‌کرد؛ ازاین‌رو امام صادق(ع) از امیر مؤمنان(ع) نقل می‌کند که فرمود: بازار مسلمانان مانند مسجد آنان است؛ هر کس زودتر مکانی را بگیرد، او سزاوارتر به آن تا شب است[۱۵]. این سخن با تفاوتی اندک از امام صادق(ع) نیز نقل شده است[۱۶]. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: برای خانه‌های بازار کرایه‌ای دریافت نمی‌شود[۱۷]. این سخن وضعیت بازار را در زمان حضرت امیر مشخص می‌کند که در محدوده خاصی بوده و اگر اتاقی داشته، برای استفادۀ بازاریان بدون پرداخت وجه بوده است و حکومت برای رونق اقتصادی جامعه اجاره‌ای برای خانه‌ها در بازار نمی‌گرفته است؛ البته ممکن است امروز وضعیت بازار با گذشته متفاوت باشد[۱۸].

آداب و شرایط تجارت

در روایات آداب و شرایطی برای تجارت بیان شده است که به برخی از آنها اشاره کنیم. مهم‌ترین نکته‌ای که یک بازاری و تاجر در اسلام باید مراعات کند، آشنایی با حلال و حرام در هنگام کسب است. تاجر اگر این آشنایی را نداشته باشد، گرفتار ربا و کسب درآمد از راه نامشروع و حرام می‌شود. این نکته‌ای است که در روایات به آن توجه داده شده و همراه با نکاتی دیگر، آمده است. رسول خدا(ص) برای شخصی که می‌خواهد به کسب و کار بپردازد، پنج ویژگی بیان کردند که با توجه به آنها وارد بازار شود، در غیر آن صورت خرید و فروش نکند: معامله ربوی نکند، سوگند نخورد، عیب کالای خود را نهان نکند، وقت فروش ستایش (بی‌مورد) نکند و وقت خرید بر کالای دیگران عیب ننهد[۱۹].

شیخ صدوق این خبر را با اندک تفاوتی در عبارت در کتب فقهی خود آورده است[۲۰]. بدیهی است که معرفی کالا مشکلی ندارد؛ بلکه منظور تعریفی است که نادرست باشد یا هنگام خرید، برای ارزان‌تر خریدن کالای دیگران، آن را بد جلوه ندهد.

مردی به حضرت علی گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)، من می‌خواهم تجارت کنم. حضرت فرمود: آیا با مسائل دینی آشنا هستی؟ گفت: به برخی؛ فرمود: وای بر تو، اول فقه، بعد تجارت. به‌تحقیق کسی که چیزی بخرد و بفروشد و از حرام و حلال آن نپرسد، گرفتار ربا شود، گرفتار ربا شود[۲۱]. در خبری دیگر امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ»[۲۲]: «هر کس بدون فقه و آگاهی به احکام شرعی تجارت کند، گرفتار ربا شود، سپس گرفتار شود». آن حضرت این نکته را به تمام تاجران بازار کوفه توصیه می‌کرد[۲۳].

«ارتطام» را به معنای گرفتاری‌ای دانسته‌اند که امکان خروج و برون‌رفت از آن نیست[۲۴]. شناخت حلال و حرام برای کسب حلال به تلاش و تقید دینی نیاز دارد.

حکیم بن حزام که از ثروتمندان مکه بود و در فتح مکه مسلمان شد و در زمان خلفا به جهت برخورداری از ثروت، عطا قبول نکرد[۲۵]، تصمیم به کسب و کار در مدینه گرفت. پیامبر(ص) با بیان شرایطی به او اجازه کسب و تجارت داد. رسول خدا(ص) به حکیم بن حزام اجازه تجارت نداد تا اینکه چند چیز را برای حضرت ضمانت کند: اگر کسی از معامله پشیمان شد بپذیرد، به افراد ناتوان مهلت دهد، به حق بگیرد، چه وافی باشد چه نباشد[۲۶]؛ بنابراین سیره نبوی، برای پرداختن به هر کاری نیاز به مجوز و اجازه حاکم اسلامی است تا شخص با داشتن شرایط و رعایت اصولی ویژه، به کار و حرفه‌ای خاص بپردازد.

امیرالمؤمنین(ع) یکی از نکات مهم دیگر را برای تجارت، داشتن عقل و مهارت تجاری دانسته است[۲۷]؛ در غیر این صورت شخص سرمایه خود را از دست می‌دهد. برخی از شرایط کسب و کار برای اجتناب از معاملات حرام در قسمت نظارت بر بازار بیان شده است. گاهی ممکن است شخص در تجارت نوع و کالای خاصی، مهارت و موفقیت داشته باشد؛ باید آن را کشف کند. در خبری امام صادق(ع) از مردی گزارش می‌دهد که نزد پیامبر(ص) آمد و از موفق‌نشدن در کارش شکایت کرد. پیامبر(ص) به او دستور داد چند صنف از کارها را تجربه کند و در هر کدام موفق بود، آن را ادامه دهد[۲۸].[۲۹]

دعا برای موفقیت در کسب و کار

در روایات آدابی برای موفقیت در تجارت و کسب و کار بیان شده است. فرزند ولید بن صبیح از پدرش ولید نقل می‌کند که امام صادق(ع) به من فرمود: ای ولید، فاصله مغازه‌ات با مسجد چقدر است؟ گفتم: در کنار در مسجد است. فرمود: وقتی خواستی وارد مغازه‌ات شوی، اول به مسجد برو و دو یا چهار رکعت نماز بخوان؛ سپس بگو: «غَدَوْتُ بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ وَ غَدَوْتُ بِلَا حَوْلٍ مِنِّي وَ لَا قُوَّةٍ بَلْ بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ يَا رَبِّ اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ أَلْتَمِسُ مِنْ فَضْلِكَ كَمَا أَمَرْتَنِي فَيَسِّرْ لِي ذَلِكَ وَ أَنَا خَافِضٌ فِي عَافِيَتِكَ»[۳۰]. این روایت و دعا به نقلی دیگر نیز گزارش شده است[۳۱].

امام باقر(ع) گوید: مردی خدمت پیامبر رسید و گفت: ای رسول خدا(ص)، من دارای خانواده پرجمعیتی هستم، قرض هم دارم و وضعیتم سخت شده است. به من دعایی بیاموز که هر وقت آن را بخوانم، خداوند به من روزی دهد، به‌مقداری که قرضم را بدهم و مخارج خانواده‌ام را تأمین کنم. حضرت فرمود: ای بنده خدا، وضو بگیر، خوب وضو بگیر؛ سپس دو رکعت نماز بخوان که رکوع و سجود آن کامل باشد؛ آن‌گاه این دعا را بخوان: «يَا مَاجِدُ يَا كَرِيمُ يَا وَاحِدُ يَا كَرِيمُ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللَّهِ رَبِّكَ وَ رَبِّ كُلِّ شَيْ‌ءٍ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَسْأَلُكَ نَفْحَةً مِنْ نَفَحَاتِكَ وَ فَتْحاً يَسِيراً وَ رِزْقاً وَاسِعاً أَلُمُّ بِهِ شَعْثِي وَ أَقْضِي بِهِ دَيْنِي وَ أَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى عِيَالِي»[۳۲]. در تهذیب مشابه این خبر از ابو‌جعفر امام جواد(ع) نقل شده که مردی خدمت امام رضا(ع) رسید و حضرت این توصیه را به او فرمود[۳۳].

مردی به امام صادق(ع) از فقر و نیازمندی و موفق‌نشدن خود در کار شکایت کرد؛ درحالی‌که بعد از گشایشی که داشته است، به دنبال کاری نمی‌رفته، جز اینکه معیشت بر او سخت می‌شده است. امام صادق(ع) به او دستور داد به مقام پیامبر(ص) بین قبر و منبر برود و دو رکعت نماز بخواند و صد مرتبه بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَ قُدْرَتِكَ وَ بِعِزَّتِكَ وَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ أَنْ تُيَسِّرَ لِي مِنَ التِّجَارَةِ أَوْسَعَهَا رِزْقاً وَ أَعَمَّهَا فَضْلًا وَ خَيْرَهَا عَاقِبَةً» آن مرد گفت: پس آنچه را حضرت به من امر کرده بود، انجام دادم؛ پس از آن به کاری روی نمی‌آوردم مگر اینکه خداوند به من رزق (زیاد) عنایت می‌کرد[۳۴].[۳۵]

معصومان و تجارت

یکی از راه‌های منابع درآمد معصومان تجارت بوده است. امیرالمؤمنین(ع) ایرانیان را به تجارت توصیه می‌کرد و در اهمیت آن از رسول خدا(ص) نقل کرده که می‌فرمود: رزق دارای ده جزء است که نه جزء آن از تجارت به دست می‌آید و یکی از دیگر شغل‌ها[۳۶]. چند گزارش از تجارت‌کردن معصومان(ع) نقل می‌کنیم:

۱. تجارت مُصادِف برای امام صادق(ع): در خبری آمده امام صادق(ع) غلام خود به نام مصادف را برای تجارت فرستاد. حضرت مصادف را فرا خواند و به او هزار دینار داد و فرمود: نانخوران من زیاد شده است. به سوی مصر برای تجارت حرکت کن. مصادف گوید: من کالا خریدم و همراه با تاجران به جانب مصر حرکت کردم. هنگامی که نزدیک مصر رسیدیم، با کاروانی بیرون از مصر روبرو شدیم. از آنان درباره وضعیت کالایی که با خود داشتیم و همۀ کاروانیان داشتند، پرسیدیم. گفتند: از این کالا در مصر چیزی نیست. همه هم‌سوگند شدند و پیمان بستند که کالایشان را به کمتر از یک دینار سود نفروشند. پس از فروش کالا و دریافت بهای آن، به مدینه بازگشتند. مصادف برای امام صادق(ع) دو کیسه زر آورد که در هر یک هزار درهم بود. او گفت: فدایت شوم، این کیسه سرمایه و این هم سود آن است. به نظر می‌رسد مصادف از این معاملۀ پرسود بسیار خرسند و خوشحال بود و خود را موفق می‌دانست و با افتخار پول‌ها را خدمت حضرت قرار داد و انتظار پاداش و تشویق داشت. حضرت صادق(ع) فرمود: این مقدار سود زیاد است، با کالاها چه کردید؟ مصادف جریان را آن‌گونه که رخ داده بود و سوگندی که خورده بودند، تعریف کرد. حضرت فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ، تَحْلِفُونَ عَلَى قَوْمٍ مُسْلِمِينَ أَلَّا تَبِيعُوهُمْ إِلَّا رِبْحَ الدِّينَارِ دِينَاراً»: «پاک و منزه است خداوند، بر ضرر گروهی از مسلمانان سوگند خوردید که به آنان چیزی نفروشید، جز به یک دینار سود در برابر یک دینار؟».

سپس حضرت یکی از دو کسیه را که اصل سرمایه در آن بود برداشت و فرمود: «هَذَا رَأْسُ مَالِي وَ لَا حَاجَةَ لَنَا فِي هَذَا الرِّبْحِ»: «این سرمایۀ من است و ما نیازی به این سود نداریم»، آن‌گاه فرمود: «يَا مُصَادِفُ، مُجَالَدَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ»[۳۷]: «ای مصادف، برخورد شمشیرها آسان‌تر از طلب روزی حلال است».

توجه به نکته‌ای که امام صادق(ع) درباره تجارت بیان کردند، بسیاری از مشکلات امروز ما را حل می‌کند و از گرانی‌ها، حرص‌ها، رانت‌ها و احتکارها جلوگیری می‌کند. متأسفانه ما به این آموزه‌های ارزشمند و راهگشا توجه نمی‌کنیم. با اینکه امام صادق(ع) در هنگام اعزام مصادف، نیاز مالی خود را علت سفر تجاری وی بیان کرد، از قبول آن سود خودداری فرمود و به غلامش و همه مسلمانان درس انصاف و مروّت آموخت. از خبری استفاده می‌شود که مصادف در زمان امام کاظم(ع) نیز برای ایشان در بازار به تجارت می‌پرداخته است و حضرت همیشه از او می‌خواسته صبح زود برای تجارت به بازار برود[۳۸].

۲. دادن سرمایه برای کسب: محمد بن عذافر جریانی از پدرش نقل می‌کند و گوید: امام صادق(ع) به پدرم ۱۷۰۰ دینار داد و به او فرمود: با آن به تجارت بپرداز؛ آن‌گاه فرمود: «أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ لِي رَغْبَةٌ فِي رِبْحِهَا وَ إِنْ كَانَ الرِّبْحُ مَرْغُوباً فِيهِ وَ لَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ يَرَانِيَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مُتَعَرِّضاً لِفَوَائِدِهِ»: «آگاه باش که من اشتیاقی به سود آن ندارم، هرچند سود مورد عنایت است؛ بلکه من دوست دارم خداوند مرا ببیند که متعرض فواید تجارت شده‌ام». عذافر گوید: من با آن پول صد دینار برای حضرت سود کسب کردم؛ سپس به دیدار حضرت رفته، گفتم: برای شما صد دینار سود دارم. امام صادق(ع) از آن به‌شدت خوشحال شد؛ به من فرمود: آن را در سرمایۀ من قرار ده. محمد گوید: پدرم مُرد و اموال امام صادق(ع) نزد وی بود. امام صادق(ع) در نامه‌ای به من پیام داد: خداوند ما و شما را عافیت بدهد. برای من نزد پدرت ۱۸۰۰ دینار بوده که داده بودم با آن تجارت کند. آن را به عمر بن یزید بده. من در نوشتۀ پدرم نگریستم دیدم در آن آمده برای ابو‌موسی نزد من ۱۷۰۰ دینار است و برای ایشان تجارت شد و صد دینار سود به دست آمد. عبدالله بن سنان و عمر بن یزید این موضوع را می‌دانند[۳۹].

قسمت اول این خبر را تا قراردادن سود جزو سرمایه، شیخ طوسی آورده است[۴۰]. همین بخش را کلینی با سندی دیگر و شیخ صدوق نقل کرده‌اند، با این تفاوت که سرمایه اولیه‌ای که حضرت داده، هفتصد دینار بیان شده است. در این نقل آمده: در هنگام طواف خبر سود صد دینار را به حضرت دادم و ایشان فرمود: آن را جزو سرمایه قرار ده[۴۱]. چنانچه ناقل را محمد بدانیم که ظاهر خبر آن را می‌رساند، این خبر معتبر خواهد بود که به اخبار مشابه آن عمل می‌کنند. به نظر می‌رسد کلینی بر اساس قسمتی از این خبر عنوان باب خود را چنین برگزیده: «باب آنچه واجب است از اقتدا به رهبران معصوم برای تعرض به روزی»[۴۲].

عذافر بن عیسی کوفی به شغل صرافی مشغول بوده است. نجاشی در شرح حال پسرش محمد - که او را ثقه دانسته‌اند[۴۳]- به شرح حال وی اشاره کرده است[۴۴]. محمد کتابی داشته و از اصحاب امام صادق(ع)[۴۵] و امام کاظم(ع) بوده است[۴۶]؛ بنا بر این خبر، امام صادق(ع) سرمایۀ خود را به عذافر که صراف بوده، داده است.

به نظر می‌رسد که دادن هزار و هفتصد دینار از سوی امام صادق(ع) به عذافر برای این خاندان افتخار مهمی بوده که سرگذشتی خاص یافته است. گویا این پول را امام صادق(ع) در سفر حج به عذافر داده است. اینکه در هنگام طواف از سود صد دیناری آن با حضرت سخن گفته، این مطلب را می‌رساند. خبری در روضۀ کافی است که عمر برادرِ عذافر نیز از این پول سخن می‌گوید.

در جمع‌بندی این اخبار می‌توان گفت ممکن است امام صادق(ع) خواسته سرمایه‌اش در دست عذافر باشد و برادرش هم از سود صد دیناری آن خبر نداشته است. با توجه به این نکات، خبر عمر برادر عذافر را نقل می‌کنیم. عمر برادر عذافر گوید: مردی به من ششصد درهم یا هفتصد درهم داد که از مال امام صادق(ع) بود و این پول در میان جوال من بود و چون به حفیره (مکانی است) رسیدم، جوال پاره شد و هرچه در آن بود ریخت. در آنجا به حاکم مدینه برخوردم و او به من گفت: تویی که خورجین بارت پاره شده و هرچه داشته ای از بین رفته است؟ گفتم: آری. گفت: وقتی به مدینه رسیدی، پیش ما بیا تا عوض آن را به تو بدهیم. هنگامی که به مدینه رسیدم، نزد امام صادق(ع) رفتم. آن حضرت به من فرمود: ای عمر، خورجینت پاره شد و هرچه داشتی از بین رفت؟ عرض‌کردم: آری. فرمود: آنچه خدا به تو داد، بهتر است از آنچه از تو گرفت. همانا رسول خدا(ص) شترش گم شد و مردم (منافق) گفتند: این کسی است که از آسمان (و از غیب) به ما خبر می‌دهد، ولی نمی‌گوید (و نمی‌داند) شترش کجاست. همان وقت جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: ای محمد، شترت در فلان دره است و افسارش به آن درخت پیچیده شده است. رسول خدا(ص) به منبر رفت، حمد و ثنای خدای را به جای آورد و فرمود: ای مردم، شما درباره شترم پشت سر من زیاد حرف زدید؛ بدانید که آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه از من گرفته است. بدانید که شتر من در فلان دره است و افسارش به فلان درخت گیر کرده. مردم طبق نشانی که آن حضرت داده بود رفتند و چنانچه رسول خدا(ص) فرموده بود، شتر را یافتند. پس از نقل این جریان امام صادق(ع) فرمود: اکنون به نزد حاکم مدینه برو تا به وعده ای که به تو داده وفا کند و به‌راستی این چیزی است که خدا تو را بدان خوانده و تو از او درخواست نکردی[۴۷].

این گزارش عمر، برادرِ عذافر، وجود اصل سرمایه‌ای به مبلغ هفتصد درهم را برای امام صادق(ع) تأیید می‌کند؛ اما اینکه حضرت دستور داده باشد نزد حاکم مدینه برود، تا حدودی شبهه‌برانگیز است. ابن‌داود بنا بر خبری که در رجال کشی[۴۸] آمده، عمر را تکذیب می‌کند[۴۹]. با توجه به این خبر و خبر دیگری درباره عذافر، می‌توان گفت. در این سفر که عمر، برادر عذافر، به مدینه رفته و به دریافت خسارت خود از حاکم مدینه نایل شده است، بدان جهت بوده که برخی از کارگزاران اصلی حکومت عباسی نیز حضور داشتند و در واقع بخشش حاکم مدینه به جهت حضور اینان بوده است. این بخشش زمینه را برای همکاری عذافر با دربار عباسی فراهم ساخته است. آنچه این حدس را تقویت می‌کند، خبری است که ابن‌عذافر نقل می‌کند که امام صادق(ع) پدرش را از مراوده با مسئولان دربار عباسی نهی می‌کند. این نهی حضرت آن‌قدر تأثیرگذار بوده که بعد از مدت کوتاهی، عذافر از دنیا می‌رود. گزارش این موضوع در خبری در کتاب کافی چنین آمده است: محمد بن عذافر در خبری دارای سندی مشابه سند روایت اول، از پدرش نقل کرده که گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: ای عذافر، تو با ابو‌ایوب و ربیع معامله می‌کنی؟ حالت چگونه خواهد بود وقتی تو را ندا کنند که جزو همکاران ستمکاران هستی؟ پس پدرم نگران و ساکت شد. وقتی امام صادق(ع) وضعیت وی را دید فرمود: «أَيْ عُذَافِرُ، إِنَّمَا خَوَّفْتُكَ بِمَا خَوَّفَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ»: «ای عذافر، من تو را از چیزی ترساندم که خداوند مرا از آن ترسانده است». محمد گوید: پدرم آمد و همیشه غمگین و نگران بود تا اینکه از دنیا رفت[۵۰].

منظور از ابوایوب، سلیمان بن ابی‌سلیمان موریانی، کاتب منصور است[۵۱] و ربیع در این خبر، ربیع بن یونس، حاجب منصور است[۵۲].[۵۳]

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۴۸: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: التِّجَارَةُ تَزِيدُ فِي الْعَقْلِ».
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۴۹: «تَعَرَّضُوا لِلتِّجَارَةِ فَإِنَّ فِيهَا غِنًى لَكُمْ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ».
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۴۸: «أَيَّ شَيْ‌ءٍ تُعَالِجُ؟ قُلْتُ: مَا أُعَالِجُ الْيَوْمَ شَيْئاً. فَقَالَ: كَذَلِكَ تَذْهَبُ أَمْوَالُكُمْ وَ اشْتَدَّ عَلَيْهِ».
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۴۹: «كَذَلِكَ تَذْهَبُ أَمْوَالُكُمْ لَا تَكُفُّوا عَنِ التِّجَارَةِ وَ الْتَمِسُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».
  5. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۶۵: «افْتَحْ بَابَكَ وَ ابْسُطْ بِسَاطَكَ وَ اسْتَرْزِقِ اللَّهَ رَبَّكَ».
  6. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۴۹: «لَا تَدَعُوا التِّجَارَةَ فَتَهُونُوا اتَّجِرُوا بَارَكَ اللَّهُ لَكُمْ».
  7. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۴۸: «قَالَ: تَتْرُكُهَا فَإِنَّ تَرْكَهَا مَذْهَبَةٌ لِلْعَقْلِ اسْعَ عَلَى عِيَالِكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ يَكُونَ هُمُ السُّعَاةَ عَلَيْكَ».
  8. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۲: «قَالَ: فَمَا لَكَ؟ قُلْتُ: كُنْتُ أَنْتَظِرُ أَمْرَكَ».
  9. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۴: «فَقَالَ: عَمَلُ الشَّيْطَانِ عَمَلُ الشَّيْطَانِ مَنْ تَرَكَ التِّجَارَةَ ذَهَبَ ثُلُثَا عَقْلِهِ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَدِمَتْ عِيرٌ مِنَ الشَّامِ فَاشْتَرَى مِنْهَا وَ اتَّجَرَ فَرَبِحَ فِيهَا مَا قَضَى دَيْنَهُ».
  10. «مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۷.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۵: «يَقُولُ الْقُصَّاصُ إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَكُونُوا يَتَّجِرُونَ كَذَبُوا وَ لَكِنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا يَدَعُونَ الصَّلَاةَ فِي مِيقَاتِهَا وَ هُوَ أَفْضَلُ مِمَّنْ حَضَرَ الصَّلَاةَ وَ لَمْ يَتَّجِرْ».
  12. «و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید * و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد» سوره طلاق، آیه ۲-۳.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۸۴.
  14. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۲.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۵؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۹۹؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۱۸۲۱.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۵.
  17. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۶۶۲؛ ج‌۵، ص‌۱۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۹: «سُوقُ الْمُسْلِمِينَ كَمَسْجِدِهِمْ فَمَنْ سَبَقَ إِلَى مَكَانٍ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ إِلَى اللَّيْلِ قَالَ: وَ كَانَ لَا يَأْخُذُ عَلَى بُيُوتِ السُّوقِ كِرَاءً».
  18. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۶.
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۰؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۶: «مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى فَلْيَحْفَظْ خَمْسَ خِصَالٍ وَ إِلَّا فَلَا يَشْتَرِ وَ لَا يَبِعِ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ كِتْمَانَ الْعَيْبِ وَ الْحَمْدَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّمَّ إِذَا اشْتَرَى».
  20. شیخ صدوق، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص‌۳۱۳؛ شیخ صدوق، المقنع، ص‌۳۶۳: «و إذا اتجرت فاجتنب خمسة أشياء: اليمين، و الكذب، و كتمان العيب، و المدح إذا بعت، و الذم إذا اشتريت».
  21. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۱۶: «وَيْحَكَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ فَإِنَّهُ مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى وَ لَمْ يَسْأَلْ عَنْ حَرَامٍ وَ لَا حَلَالٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ».
  22. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌، ص‌۵.
  23. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۶.
  24. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج‌۷، ص‌۴۲۵: و ارْتَطَمَ فلانٌ في أمر فلا مخرج له منه.
  25. ا‌بن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۳.
  26. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۵: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يَأْذَنْ لِحَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ فِي تِجَارَةٍ حَتَّى ضَمِنَ لَهُ إِقَالَةَ النَّادِمِ وَ إِنْظَارَ الْمُعْسِرِ وَ أَخْذَ الْحَقِّ وَافِياً أَوْ غَيْرَ وَافٍ».
  27. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۹۳: «فَلَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْعَ».
  28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۸؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۶۹: «شَكَا رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) الْحُرْفَةَ. فَقَالَ: انْظُرْ بُيُوعاً فَاشْتَرِهَا ثُمَّ بِعْهَا فَمَا رَبِحْتَ فِيهِ فَالْزَمْهُ».
  29. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۷.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۷۴.
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۷۵‌.
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۷۳.
  33. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۳، ص‌۳۱۱.
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۷۳.
  35. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۰.
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۳۱۹‌: «قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ: الرِّزْقُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي التِّجَارَةِ وَ وَاحِدَةٌ فِي غَيْرِهَا».
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۰، ص۴۸ (چ دارالحدیث)؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۳؛ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۶، ص۴۱۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۴۲۲؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۷، ص۴۶۱؛ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۱۰، ص۴۸۰؛ در نسخه کتاب کافی (ج۵، ص۱۶۱) چاپ اسلامیه «مُجَادَلَةُ السُّيُوفِ» آمده و در دیگر آثار ذکرشده «مُجَالَدَةُ السُّيُوفِ» که این صحیح است.
  38. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۴۹: «كَانَ أَبُو الْحَسَنِ(ع) يَقُولُ لِمُصَادِفٍ: اغْدُ إِلَى عِزِّكَ يَعْنِي السُّوقَ».
  39. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۶.
  40. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۳۲۶.
  41. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۷؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۵۸: «دَفَعَ إِلَيَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) سَبْعَمِائَةِ دِينَارٍ وَ قَالَ: يَا عُذَافِرُ، اصْرِفْهَا فِي شَيْ‌ءٍ أَمَّا عَلَى ذَاكَ مَا بِي شَرَهٌ وَ لَكِنْ أَحْبَبْتُ أَنْ يَرَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُتَعَرِّضاً لِفَوَائِدِهِ، قَالَ: عُذَافِرٌ، فَرَبِحْتُ فِيهَا مِائَةَ دِينَارٍ. فَقُلْتُ لَهُ فِي الطَّوَافِ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ رَزَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا مِائَةَ دِينَارٍ. فَقَالَ: أَثْبِتْهَا فِي رَأْسِ مَالِي».
  42. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۳: بَابُ مَا يَجِبُ مِنَ الِاقْتِدَاءِ بِالْأَئِمَّةِ(ع)فِي التَّعَرُّضِ لِلرِّزْقِ‌.
  43. ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص‌۳۵۹؛ شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص‌۳۴۳؛ علامه حلی، خلاصة الرجال، ص‌۱۳۸.
  44. ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص‌۳۶۰.
  45. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۵۷ و ج‌۶، ص‌۵۴۹.
  46. ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص‌۳۶۰؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص‌۴۱۸.
  47. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۲۲۱؛ محمد بن یعقوب کلینی، الروضة من الکافی (ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی)، ج۲، ص۲۳.
  48. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص‌۳۷۰؛ ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص‌۹.
  49. حسن بن علی بن داوود حلی، رجال ابن‌داود، ص‌۵۵۰: عمر أخو عذافر [كش] كذّبه الصادق.
  50. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۵.
  51. احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۴، ص‌۳۲۵.
  52. احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۴، ص‌۳۵۰.
  53. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۰۱.