سعید بن زید عدوی در قرآن
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث سعید بن زید عدوی است. "سعید بن زید عدوی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
ابوالاعور،[۱] سعید بن زید بن عمرو بن نُفَیل از تیره بنیعدی بن کعب از قریش است؛[۲] گویا بر اثر آسیبی که در سال ۱۲ هجری در نبرد یرموک با بیزانس به چشمش خورد، به ابوالاعور معروف شد.[۳] پدرش زید بن عمرو پسرعموی عمر بن خطاب بود و پیش از ظهور اسلام با پرهیز از بتپرستی و زنده به گور کردن دختران، در پی دین حنیف ابراهیم(ع) برآمد و به نقلی فرزندش سعید را با نوید به بعثت پیامبر اکرم(ص) به پذیرش آیین وی سفارش کرد.[۴] (زید بن عمرو بن نفیل) مادرش فاطمه دختر بعجَه از قبیله خزاعه بود.[۵] رَملَه دختر سعید بن زید همسر حسن بن حسن بن علی معروف به حسن مُثَنّا بود و از او فرزندی به نام محمد داشت.[۶] از زندگی پیش از اسلام سعید اطلاع چندانی در دست نیست.
سعید بن زید در سال سوم بعثت، هنگامی که مسلمانان در خانه ارقم گرد هم میآمدند، همراه همسرش فاطمه، خواهر عمر بن خطاب مسلمان شد،[۷] از این رو وی را «قدیم الاسلام» خواندهاند.[۸] بنابر گزارش نوهاش عبدالملک بن زید، که وفات او را در سال ۵۰ یا ۵۱ هجری و در ۷۰ و چند سالگی دانسته،[۹] هنگام بعثت پیامبر، ۹ ساله و هنگام گردهمایی مسلمانان در خانه ارقم، ۱۲ ساله بوده است. در این صورت اسلام آوردن او و همسرش در آن هنگام نمیتواند درست باشد، مگر آنکه ازدواج سعید و مسلمان شدن همسرش چند سال پس از اسلام خودش روی داده باشد، یا آنکه هر دو در سالهای بعد مسلمان شده باشند.
سعید و همسرش اسلام خود را از دیگران پنهان میکردند تا آنکه عمر بن خطاب در سال ۶ بعثت از مسلمانی آنان آگاه شد و خواهر خود فاطمه را کتک زد و سرش را شکست؛ ولی در پی صبر سعید و فاطمه، پشیمان شد و اسلام آورد.[۱۰] پیوند برادری سعید با طلحه در دوره اقامتشان در مکه بوده است.[۱۱] بنابر گزارشی سعید در سالهای ۷ تا ۱۰ بعثت که دوره محاصره شعب ابیطالب نام گرفته، به شعب رفته و کنار دیگر مسلمانان نماز گزارده است.[۱۲] سعید چند سال بعد، همراه همسرش به مدینه مهاجرت کرد و در خانه رفاعة بن عبدالمنذر اَوسی در قُبا سکونت یافت.[۱۳] در راستای حمایت از مهاجران، پیامبر میان وی و رافع بن مالک از طایفه خزرجی بنیزُرَیق،[۱۴] یکی از ۱۲ نماینده پیامبر در مدینه [۱۵] یا اُبی بن کعب از طایفه خزرجی بنینجّار [۱۶] عقد اخوت بست. سعید در سال دوم هجری همراه طلحة بن عبیدالله به شام رفت تا بازگشت کاروان تجاری قریش را به پیامبر خبر دهد، از این رو در نبرد بدر حضور نداشت؛ ولی به سبب انجام این مأموریت در شمار بدریها قرار گرفت [۱۷] و پیامبر برای او سهمی از بیتالمال در نظر گرفت و وی را مشمول اجر و ثواب جنگ دانست.[۱۸] سعید در تمام جنگهای پیامبر(ص) شرکت کرد.[۱۹] او پس از نبرد بنیقریظه در سال پنجم هجری برای فروش بردگان و خرید اسب و اسلحه به نجد رفت.[۲۰] از او به عنوان فرمانده سریه عرنیین [۲۱] و فرمانده سواره نظام سریه غابَه نیز یاد شده است[۲۲].[۲۳].
عملکرد سعید در دوره خلفا
سعید در زمان خلافت عمر در جبهه بیزانسی فتوحات از جمله جنگ یرموک (۱۳ ق.) و محاصره دمشق و فتح آن [۲۴] شرکت داشت. ابوعبیده جراح، فرمانده ارشد شام، هنگامی که مأمور فتح بیت المقدس شد، سعید را متولی امور شام کرد.[۲۵] سعید مورد اعتماد عمر بود و وی قصد داشت سعید را جزء اعضای ۶ نفره شورای انتخاب خلیفه قرار دهد؛ اما به سبب خویشاوندی خود با سعید، از این کار منصرف شد.[۲۶] سعید حدود ۱۰ سال بعد در جلسهای که عثمان، خلیفه سوم برای مشورت درباره فتح افریقا (سال ۳۳ ق.) تشکیل داده بود، با استناد به نظر خلیفه دوم، با فتح افریقا مخالفت و جلسه را ترک کرد.[۲۷] عثمان در سال ۳۵ هجری سعید را از سوی خود به حج فرستاد.[۲۸] سعید در یکی از سخنرانیهای عثمان، اعتراض خود را به عملکرد او ابراز کرد.[۲۹] با این حال او یکی از اعضای هیئتی بود که خلیفه آن را به ریاست علی بن ابیطالب(ع) و برای گفتوگو با شورشیان معترض به عثمان و مستقر در منطقه ذوخُشُب در یک منزلی مدینه [۳۰] تشکیل داد.[۳۱] سعید بن زید در محاصره خانه عثمان و مرگ وی بیطرف ماند [۳۲] و پس از قتل عثمان با علی بن ابیطالب(ع) بیعت کرد.[۳۳] از کارهای وی در زمان حکومت علی(ع) اطلاعی در دست نیست.
سعید با امویان و سیاستهای آنان همسویی نداشت. وی در دوره معاویه در برابر مغیرة بن شعبه، والی اموی کوفه که از علی(ع) بدگویی میکرد، به روایت عشره مبشّره استناد کرد و علی(ع) را اهل بهشت دانست؛[۳۴] همچنین در تأیید علی(ع) گفته بود که هرگاه ۴ تن از یاران پیامبر(ص) برای مصلحت مردم گرد هم آمدند علی(ع) یکی از آنها بود.[۳۵] او از فرمان مغیره به لعن امیرمؤمنان در مساجد کوفه خشمگین بود و به نشانه اعتراض آن جلسه را ترک کرد.[۳۶] بنا برگزارشی، برخی همسران پیامبر(ص) چون زینب و میمونه وصیت کرده بودند که به جای والی اموی مدینه، سعید بن زید بر جنازه آنان نماز بگزارد.[۳۷] در ادامه فشارهای اموی بر سعید بن زید در دوره معاویه، در پی ادعا وشکایت زنی، یکی از زمینهای سعید را از او گرفتند. سعید با نقل حدیثی از پیامبر(ص) درباره پیامد اخروی تصرف غصبی زمین، منکر ادعای وی شد؛ ولی از حق خود گذشت. گفته شده در پی دعای سعید، آن زن در چاهی افتاد و مُرد، از این رو برخی وی را مستجاب الدعوه خواندند.[۳۸] مروان بن حکم اعتقاد داشت با بیعت سعید بر ولایتعهدی یزید، دیگر بزرگان مدینه هم بیعت خواهند کرد؛[۳۹] ولی این گزارش با توجه به وفات وی در سال ۵۰ یا اندکی پس از آن پذیرفتنی نیست.
سعید در مدینه از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و عبداللّه بن عمر و سعد بن ابی وقاص در مراسم خاکسپاری او حضور داشتند؛[۴۰] ولی بنا بر گزارش جانبدارانه دیگری وی در کوفه از دنیا رفت و مغیرة بن شعبه، والی معاویه بر او نماز گزارد.[۴۱] سعید بن زید در روایتی ضمن برشمردن ۱۰ تن از یاران بهشتی پیامبر، خود و خلفای نخستین را نیز در شمار آنان معرفی کرده است؛[۴۲] ولی این حدیث در صحیح بخاری و مسلم نیامده و خلفای نخستین برای اثبات منزلت خویش، به آن استناد نکردهاند. برخی نیز آن را از روایات ساختگی سعید بن زید دانستهاند که پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه برای نخستین بار مطرح شده است و علت جعل آن را رهایی سعید بن زید از فشار و شکنجه معاویه دانستهاند.[۴۳] چه بسا در دوره معاویه و پس از وفات سعید، این روایت را بدو نسبت داده باشند.[۴۴].
سعید در شان نزول
در آیات ۱۷ - ۱۸ سوره زمر / ۳۹ به کسانی که از پرستش طاغوت کنارهگیری کردند و به سوی خدا بازگشتند و کسانی که برای دستیابی به حقیقت به سخنان گوش میسپارند و از بهترینِ آن پیروی میکنند بشارت داده شده و آنان را راهیافته و خردمند دانسته است: «و الَّذینَ اجتَنَبُوا الطّغوتَ اَن یعبُدوها و اَنابوا اِلَی الله لَهُمُ البُشری فَبَشِّر عِباد * اَلَّذینَ یستَمِعونَ القَولَ فَیتَّبِعونَ اَحسَنَهُ اُولئِکَ الَّذینَ هَدهُمُ اللهُ و اُولئِکَ هُم اولوا الاَلبب». سیاق آیات نیز گویای بشارتها و انذارهای عمومی قرآن در برابر جامعه مشرک مکه است و به فرد یا گروه مشخصی از مؤمنان اختصاص ندارد؛[۴۵] ولی بنابر روایتی پس از اسلام ابوبکر، گروهی از جوانان و نوجوانان، از جمله سعید بن زید نزد ابوبکر آمده و هنگامی که دریافتند، ابوبکر مسلمان شده است، آنان نیز اسلام آوردند و به این سبب آیات یادشده نازل شدند.[۴۶] در منابع تفسیری این گزارش از دو راوی نقل شده است. به نظر میرسد واحدی در قرن ۵ هجری نخستین مفسری باشد که این روایت را به نقل از عطاء بن ابیرباح از ابنعباس در کتاب خود آورده است.[۴۷] پس از او بغوی [۴۸] در قرن ۶ و مظهری [۴۹] در قرن ۱۳ و ابنعاشور [۵۰] در قرن ۱۴ این روایت را نقل کردهاند. نقل دیگر این گزارش از ابناسحاق است که برای نخستین بار ابنعطیه اندلسی [۵۱] در قرن ۶، سپس ابوحیان اندلسی[۵۲] در قرن ۸ و پس از آن دو ثعالبی [۵۳] در قرن ۹ آن را نقل کردهاند. این گزارش در منابع تفسیری متقدم نیامده و در منابع تاریخی نیز بیسابقه است و سعید بن زید از کسانی شمرده نشده که بر اثر اسلام ابوبکر مسلمان شدند [۵۴] و از افزودههای دورههای میانیاست؛ همچنین در برخی روایات تفسیری ذیل آیه نخست به افرادی چون سلمان، ابوذر و زید بن عمرو بن نفیل، پدر سعید اشاره شده که پیش از ظهور اسلام از پرستش خدایان برگشته و به پرستش الله روی آورده بودند (زید بن عمرو بن نفیل) و گویا در استنساخ یا نقل این روایت خطاهایی روی داده و نام «سعید بن زید» جایگزین نام پدرش شده است که نادرست است، زیرا سعید در آستانه ظهور اسلام کودکی بیش نبود و به ترک پرستش خدایان قریش شناخته نمیشد.
آیه ۲۳ سوره احزاب / ۳۳ از برخی مؤمنان سخن میگوید که بر عهد خود ماندند؛ برخی به شهادت رسیدند و برخی در انتظار آن هستند: «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ و مِنهُم مَن ینتَظِرُ و ما بَدَّلوا تَبدیلا». (احزاب / ۳۳، ۲۳) در باره پیمانی که در این آیه بدان اشاره شده، تفاسیر متعددی چون وفادار ماندن، فرار نکردن و مقاومت کردن بیان شدهاند که عموماً در ارتباط با رویارویی نظامی مسلمانان و کافراناند.[۵۵] برخی این آیه را درباره کسانی دانستهاند که در نبرد بدر در سال دوم هجری سستی کردند؛ ولی در نبرد احد در سال سوم، شوق جهاد داشتند. البته به نظر میرسد با توجه به قرار گرفتن آیه در سوره احزاب، این آیه در پی تشویق مسلمانان به مقاومت در شرایط سختی چون نبرد احد و نبرد احزاب است و شامل آن گروه از یاران پیامبر میشود که شوق شهادت داشتند. در این میان گزارشی در دست است که این آیه را بر سعید بن زید و تنی دیگر از یاران قرشی پیامبر تطبیق کرده است تا بیانگر شهادتطلبی ایشان باشد [۵۶] و گویا برای نخستین بار زمخشری [۵۷] در سده ۶ آن را آورده است. پس از او بروسوی [۵۸]در سده ۱۲، ابنعجیبه [۵۹] در سده ۱۳، و ابنعاشور [۶۰] و جاوی [۶۱] هر دو در سده ۱۴ آن را نقل کردهاند و در دیگر تفاسیر انعکاسی ندارد.
در آیه ۱۱ سوره جمعه / ۶۲ به اتفاقی هنگام سخنان پیامبر در نماز جمعه اشاره و گفته شده که وقتی داد و ستد یا سرگرمی ببینند، از اطراف پیامبر پراکنده میشوند، در حالیکه تو ایستاده بودی و برای آنان سخن میگفتی. به آنها بگو آنچه نزد خداست بهتر است و خدا بهترین روزی دهنده است: «و اِذا رَاَوا تِجرَةً اَو لَهوًا انفَضّوا اِلَیها و تَرَکوکَ قآئِمًا قُل ما عِندَ الله خَیرٌ مِنَ اللَهوِ و مِنَ التِّجرَةِ و اللهُ خَیرُ الرّزِقین». به روایت جابر بن عبدالله، مردم پس از مطلع شدن از کاروانی که مواد غذایی از شام آورده بود، نماز جمعه را رها کرده و تنها ۱۲ نفر در مسجد ماندند.[۶۲] قرطبی [۶۳] در سده ۷ نخستین مفسری است که ذیل این آیه از چندین نفر از جمله سعید بن زید نام برده و او را یکی از باقی ماندگان در مسجد دانسته است. پس از او ابنعاشور [۶۴] در سده ۱۴ نیز این گزارش را نقل کرده و دیگر تفاسیر به آن اشاره نکردهاند.
در آیه ۴۳ سوره اعراف / ۷ بیان شده که هنگامی که خداوند پرهیزگاران را به بهشت میبرد، کینه و دشمنی را از دلهایشان بر میکَنَد: «وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ».... در تفسیر این آیه تنها ابنجوزی در سده ۶ هجری بنابر روایتی از ابوصالح ۱۰ تن از مهاجران شامل ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابیوقاص، سعید بن زید و عبداللّه بن مسعود را نام برده که در بهشت از هم ناراحتی نخواهند داشت.[۶۵] شبیه همین مضمون در آیه ۴۷ سوره حِجر / ۱۵ تکرار شده که هنگامی که خداوند پرهیزگاران را به بهشت در میآورد، کینهها و دشمنیهای آنها را برطرف میکند و آنان بر تختهای بهشت رو در رو مینشینند: «وَ نَزَعْنا ما فیصُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ». در میان مفسران، تنها ابنکثیر در سده ۸ هجری، روایتی را در تفسیر این آیه نقل کرده است که ابنجوزی در تفسیر آیه ۴۳ سوره اعراف / ۷ از ابوصالح نقل کرده بود.[۶۶] چنین روایتی تأییدی بر اختلافات صحابه و یاران پیامبر(ص) است و از سوی دیگر نشان میدهد چگونه در سدههای بعدی سعی شده این درگیریها کمرنگ نشان داده شوند تا اصل عدالت صحابه که تنها مورد پذیرش اهلسنت است مخدوش نگردد.
در آیه ۱۱۴ سوره انعام / ۶ آمده کسانی که به آنها کتاب دادیم میدانند که از جانب پروردگارت به حق نازل شده است. سپس نتیجه میگیرد که پس تو از تردیدکنندگان نباش: «... و الَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ یعلَمونَ اَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّکَ بِالحَقِّ فَلاتَکونَنَّ مِنَ المُمتَرین». سیاق آیات گویای آن است که اهل کتاب به نازل شدن قرآن اعتراف دارند و امت پیامبر(ص) نباید در آن تردید کند؛ ولی بنابر روایتی از عطاء بن ابیرباح مقصود از «الَّذینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ» اهلکتاب نیست، بلکه مقصود صحابه بزرگ پیامبر، همچون ابوبکر، عمر، عثمان و علی و آیه بدین معناست که صحابه بزرگ درباره فرود آمدن قرآن تردید ندارند، پس شما هم تردید نداشته باشید.[۶۷] میبدی نیز دیدگاه تفسیری عطا را نقل کرده؛ ولی نام ۲۱ نفر از صحابه قرشی پیامبر(ص) از جمله سعید بن زید را بدان روایت افزوده است [۶۸] در آیه ۷۲ سوره فرقان / ۲۵ یکی از ویژگیهای عبادالرحمان «شهادت باطل ندادن» دانسته شده است: «و الَّذینَ لا یشهَدونَ الزّورَ».... میبدی در تفسیر این آیه نقل کرده که خطّاب بن نفیل، پدر عمر و عموی پدر سعید، زرهی را فروخت؛ ولی پس از آن پشیمان شد و از سعید خواست در برابر مالی که به او میدهد، با شهادت نادرست خود مدعی شود که آن زره از آنِ جدش عمرو بن نفیل بوده و خطّاب در فروش آن حقی نداشته است؛ ولی سعید نپذیرفت.[۶۹] این گزارش را دیگر مفسران نیاوردهاند.
در آیه ۱۰۱ سوره انبیاء / ۲۱ گفته شده که بیگمان کسانی که قبلاً از جانب ما به آنان وعده نیکو داده شده، از آتش دوزخ دور داشته خواهند شد: «اِنَّ الَّذینَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی اُولئِکَ عَنها مُبعَدون». بنابر روایت محمد بن حاطب، علی(ع) در سخنرانی خود این آیه را خواند و سپس عثمان را از کسانی دانست که از آتش دور خواهند بود.[۷۰] بنابر گزارش دیگری از همو، علی بن ابیطالب(ع) از پیامبر اکرم(ص) شنیده که عثمان از آنان است.[۷۱] بنابر روایت نعمان بن بشیر علی بن ابیطالب این آیه را قرائت کرد و سپس خود، عمر، عثمان، زبیر، طلحه، سعد و عبدالرحمن را از کسانی دانست که از آتش دور خواهند بود.[۷۲] اسفراینی در سده پنجم این روایت را نقل کرده و نام سعید بن زید را بدان افزوده است.[۷۳] بدیهی است که این روایات بر مبنای اصل عدالت صحابه و عشره مبشره برساخته شدهاند.
.[۷۴].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۰؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۶۹؛ المستدرک، ج۳، ص۴۳۸.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۸۹-۲۹۰؛ الطبقات، خلیفه، ص۵۶.
- ↑ الفتوح، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۶۹-۴۷۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۶۷.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۵، ص۲۴۵، ۳۸۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۶۹-۴۷۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۷.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۸۷؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۰.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۴؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۷۲؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۱۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۸؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۸۰.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۶۲؛ المحبر، ص۷۱.
- ↑ الکامل، ج۲، ص۶۰.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۲؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۰۰؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۷۷.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۲؛ المحبر، ص۷۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۳.
- ↑ اسدالغابه، ج۲، ص۲۳۵؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۲۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۳۷۸.
- ↑ الآحاد والمثانی، ج۱، ص۱۷۷؛ عمدة القاری، ج۱۷، ص۱۰۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹-۲۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۶۲؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۳؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۱۵؛ المنتظم، ج۵، ص۲۴۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۲۶.
- ↑ عیون الاثر، ج۲، ص۱۲۵.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۴۷.
- ↑ اسماعیلی و حائرینژاد، مقاله «سعید بن زید عدوی»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۶۲؛ الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۳۷.
- ↑ الفتوح، ج۱، ص۲۲۲؛ تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۶۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۴۵.
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۹۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۵۹.
- ↑ وفاءالوفاء، ج۴، ص۶۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۰؛ الکامل، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۷۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۲، ۴۷۰؛ البدایة والنهایه، ج۷، ص۳۵۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۷؛ الکامل، ج۳، ص۲۲۱.
- ↑ شرح الاخبار، ج۲، ص۵۹۵.
- ↑ المعرفة والتاریخ، ج۱، ص۲۱۶؛ تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۸۸؛ الاصابه، ج۸، ص۳۴۴.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۰؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۱۸-۶۱۹؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۳۶.
- ↑ التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۳۸؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۴.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۷۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۹۴.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۱۸۷؛ المستدرک، ج۳، ص۴۳۷.
- ↑ الغدیر، ج۱۰، ص۱۲۳.
- ↑ اسماعیلی و حائرینژاد، مقاله «سعید بن زید عدوی»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ التفسیر الحدیث، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ اسباب النزول، ص۳۸۳؛ تفسیر بغوی، ج۴، ص۸۳؛ تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۲۴۴.
- ↑ اسباب النزول، ص۳۸۳.
- ↑ تفسیر بغوی، ج۴، ص۸۳.
- ↑ تفسیر المظهری، ج۸، ص۲۰۴.
- ↑ التحریر و التنویر، ج۲۴، ص۵۳.
- ↑ المحررالوجیز، ج۴، ص۵۲۵.
- ↑ البحر المحیط، ج۹، ص۱۹۲.
- ↑ تفسیر ثعالبی، ج۵، ص۸۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۲؛ الکامل، ج۲، ص۵۹-۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۷.
- ↑ زاد المسیر، ج۳، ص۴۵۷.
- ↑ روح البیان، ج۷، ص۱۵۹؛ البحر المدید، ج۴، ص۴۲۱.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۵۳۲.
- ↑ روح البیان، ج۷، ص۱۵۹.
- ↑ البحر المدید، ج۴، ص۴۲۱.
- ↑ التحریر و التنویر، ج۲۱، ص۲۲۷.
- ↑ مراح لبید، ج۲، ص۲۵۰.
- ↑ جامع البیان، ج۲۸، ص۶۷.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۱۰.
- ↑ التحریر و التنویر، ج۲۸، ص۲۰۴.
- ↑ زاد المسیر، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۴۶۳.
- ↑ زاد المسیر، ج۲، ص۶۹؛ تفسیر قرطبی، ج۷، ص۷۰؛ التحریر و التنویر، ج۷، ص۱۳.
- ↑ کشف الاسرار، ج۳، ص۴۶۴.
- ↑ کشف الاسرار، ج۷، ص۷۱.
- ↑ جامع البیان، ج۱۷، ص۷۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۳۴۵.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۸، ص۲۴۶۹؛ زاد المسیر، ج۳، ص۲۱۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۰۱؛ الکشاف، ج۳، ص۱۳۷.
- ↑ تاج التراجم، ج۳، ص۱۴۳۱.
- ↑ اسماعیلی و حائرینژاد، مقاله «سعید بن زید عدوی»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.