جابر بن عبدالله انصاری در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث جابر بن عبدالله انصاری است. "جابر بن عبدالله انصاری" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

وی فرزند عبدالله بن عمرو بن حرام از قبیله خزرج، تیره بنی سلمه است.[۱] کنیه وی را به اختلاف ابومحمد، ابوعبدالله [۲] و ابوعبدالرحمن [۳] نوشته‌اند؛ اما ابوعبدالله شهرت بیشتری دارد.[۴] مادر جابر، انیسة بنت عقبه بن عدی بن سنان نیز خزرجی و از تیره بنی‌سلمه است.[۵]

از دوران پیش از اسلام جابر اخباری در دست نیست. نخستین گزارش از او، مربوط به پیمان عقبه دوم (سال ۱۳ بعثت) است که در آن جابر همراه پدرش عبدالله در کاروان ۷۰ نفری یثربیان حضور داشت و با پیامبر (ص)بیعت کردند.[۶] پدر جابر در آن جمع به عنوان یکی از نقبای دوازده گانهانصار برگزیده شد.[۷] به موجب خبری، در این پیمان، جابر خردسال‌ترین فرد در میان بیعت کنندگان بود.[۸] با توجه به سال وفات و مدت عمر جابر وی احتمالاً در آن زمان ۱۶ ساله بوده است. درباره بیعت کنندگان در عقبه به عنوان نخستین مسلمانان یثربی، آیاتی از جمله ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۹]؛[۱۰] ﴿وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا[۱۱] [۱۲] و ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۱۳] [۱۴]؛ ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۱۵] و﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۱۶][۱۷] و ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ[۱۸] [۱۹] نازل شدند.

جابر تا زمانی که پدرش زنده بود، به رغم تمایل به شرکت در غزوه‌های رسول خدا (ص)، از این رو که پدرش او را سرپرست خواهرانش قرار داده بود،[۲۰] در نبردهای بدر و اُحد حضور نداشت.[۲۱]هرچند گزارش‌هایی از شرکت او در نبردبدر و آبرسانی به رزمندگان ارائه شده،[۲۲] این اخبار را برخی سیره‌نویسان انکار کرده‌اند.[۲۳] جابر نتوانست در اُحد شرکت کند؛ اما عبدالله بن ابی و همراهانش را که به بهانه بی‌اعتنایی پیامبر به نظرشان از اُحد بازگشته بودند، نکوهش کرد و آنان را به حفظ دین، پیامبر (ص) و سرزمین خود فرا خواند.[۲۴] پدر جابر در این نبرد به شهادت رسید.[۲۵] برخی نخستین شهید این غزوه را وی دانسته‌اند.[۲۶] پیامبر (ص) قبل از بازگشت به مدینه با توجه به رفاقت و خویشاوندی او و عمرو بن جموح دستور داد آن دو را در یک قبر دفن کنند.[۲۷] به نقل از خود جابر چون پدرش شهید شد نزد جنازه او آمد و خواست با کنار زدن روانداز، صورتش را ببوسد؛ ولی برخی صحابه او را از این کار نهی کردند؛ اما رسول خدا (ص) که نظاره‌گر این ماجرا بود از کار جابر نهی نکرد؛[۲۸] نیز به نقل از جابر، مادرش جنازه پدر و دایی وی را برای بردن به شهر بر ناقه‌ای نهاد؛ اما در این هنگام منادی رسول خدا صدا زد که کشته شدگان را در محل نبرد به خاک بسپارند،[۲۹] از این رو در همانجا دفن شدند. در زمان حکومت معاویه، وی درصدد جاری ساختن چشمه‌ای در احد برآمد و اعلام شد که هرکس شهیدی در آنجا دارد حاضر گردد. جابر بعد از سال‌ها جنازه پدر را تازه یافت که خون از جسدش جاری بود.[۳۰] حسب نقل برخی مفسران از جابر، آیه ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[۳۱] در پی آن نازل شد که پیامبر (ص) به جابر نظر افکند و او را غمناک دید و چون از علت آن پرسید، جابر شهادت پدر، بدهکاری و بقای چند دختر را علت آن دانست. رسول خدا (ص) فرمود: ای جابر! آیا به تو بشارت ندهم که پدرت از خداوند خواست به دنیا باز گردد و دوباره در راه خداشهید شود؟[۳۲] البته قول مشهور شأن نزول این آیه را چنین دانسته‌اند که در پی نبرد احد که مسلمانان با خیل شهدا و تبلیغات سوء منافقان روبه رو شدند که می‌‌گفتند: اگر شما همانند ما در جنگ شرکت نمی‌کردید کشته نمی‌شدید، آرزو داشتند که از حال شهیدانشان آگاه شوند.[۳۳] خداوند این آیه را در پاسخ به آنان و درباره مقام شهیدان نازل کرد که ایشان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌‌شوند[۳۴].

جابر پیش از غزوه حمراء الاسد که بلافاصله پس از نبرد اُحد برای تعقیب سپاه قریش انجام شد [۳۵] از پیامبر (ص) درباره عزیمت به جنگ یا ماندن نزد خواهرانش پرسید. دستور آن حضرت این بود که برای آنان سرپرستی قرار دهد و در این غزوه شرکت کند، از این رو آن حضرت را همراهی کرد [۳۶] و این نخستین غزوه‌ای بود که جابر در آن حضور یافت. آیه ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[۳۷] به مناسبت این غزوه نازل شد و طی آن از پاسخ مثبت مسلمانان (از جمله جابر) به فرمان خدا و رسولش قدردانی و برای ایشان اجر عظیم قائل شد؛[۳۸] نیز در آیات ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ[۳۹]، ﴿فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ[۴۰] که در ارتباط با غزوه حمراءالاسد دانسته شده،ایمان و شجاعت پیامبر و اصحابش ستوده شده است. جابر با زنی به نام سهیمه (شمیمه) دختر مسعود بن اوس ازدواج کرد.[۴۱] جابر در دیگر غزوه‌ها نیز شرکت داشت که تعداد آنها را ۱۶[۴۲]،۱۸ [۴۳] و ۱۹ [۴۴] غزوه برشمرده‌اند. به نقل از خود جابر او جز در نبردهای بدر و اُحد در همه غزوه‌ها حضور داشته است.[۴۵] به هنگام حفر خندق (سال پنجم هجری) وقتی برخی از مسلمانان با صخره‌ای روبه رو و از کندن آن عاجز شدند، برای حل مشکل جابر را نزد رسول خدا (ص) فرستادند که با دعای آن حضرت مشکل برطرف شد.[۴۶] در این غزوه جابر که خانه‌اش نزدیک خندق بود، رسول خدا (ص) را برای اطعام، مهمان خود کرد و به رغم کمی غذا پیامبر (ص) با صحابه گروه گروه به منزل او وارد شده، غذا خوردند و طعام برکت یافت.[۴۷] جابر در غزوه حدیبیه (سال ششم هجری) حضور داشت و از اصحاب بیعت رضوان بود. وی حاضران در آن را ۱۴۰۰ تن برشمرده است؛[۴۸] نیز از جابر نقل شده که ما با رسول خدا (ص) بیعت کردیم که تا پای جان از آن حضرت حمایت کنیم و تنها جدّ بن قیس با پنهان کردن خود در این بیعت حاضر نشد.[۴۹] آیه ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا[۵۰] به این بیعت اشاره دارد. در این آیه خداوند خشنودی خود را از بیعت کنندگان بیان می‌‌دارد [۵۱] درباره حضور جابر در غزوه خیبر گزارش‌هایی متفاوت نقل شده است. مطابق نقلی از خود جابر، وی از کسانی بود که در آن نبرد خمره‌های شراب یهود را می‌‌شکست؛[۵۲] اما در مقابل، گزارشی از غیبت جابر در این غزوه ارائه شده است که پیامبر (ص) برای او سهمی همانند حاضران در نظر گرفت.[۵۳] کسانی که قائل به عدم حضور او هستند، برای عدم همراهی او با سپاه اسلام علتی ذکر نکرده‌اند. اخبار فراوان گزارش شده از جابر از جمله کنده شدن درِ دژ به دست علی(ع) حاکی از حضور جابر در این غزوه است.[۵۴] جابر شمار سپاه اسلام را در حدیبیه ۱۴۰۰ تن دانسته است.[۵۵] از حضور جابر در غزوه تبوک (سال نهم هجری) نیز یاد شده است[۵۶].[۵۷]

جابر و روایات شان نزول

  1. به نقل برخی مفسران از جابر، رسول خدا (ص) وی و گروهی را به سریه‌ای (خبط) فرستاد و بر اثر تاریکی نتوانستند قبله را تشخیص دهند و هر یک نظری دادند. چون صبح شد، خلاف جهتی که نماز خوانده بودند ثابت شد. وقتی از سفر بازگشتند از پیامبر (ص) در این باره پرسیدند. آن حضرت سکوت کرد و آیه ﴿وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۵۸] نازل و حکم آن مشخص شد[۵۹]. شأن نزول‌های دیگری نیز برای آیه ذکر شده است.
  2. به نقل سدّی، جابر دختر عمویی مطلّقه داشت. پس از انقضای عده شوهرش قصد رجوع به وی را داشت و زن نیز راضی بود؛ اما جابر (که خود را ولیّ او می‌‌دانست) در اعتراض به طلاقش با رجوع او مخالفت می‌‌کرد. آیه ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۶۰] در این باره نازل شد و از منع اولیای زن مطلّقه که مانع رجوع شوهر به همسرش بودند، نهی کرد [۶۱] و چنین رجوعی را پس از سپری شدن عدّه و با رضایت طرفین بی‌مانع و چنین عملی را مایه پاکی دانست. شأن نزول‌های دیگری نیز برای این آیه ذکر شده است. بی‌تردید برادر و پسر عمو در فقه شیعه هیچ‌گونه ولایتی بر خواهر و دختر عموی خود ندارند. شاید در جاهلیت چنین حقی به غالب بستگان نزدیک داده می‌‌شد که در ازدواج زنان و دختران خویشاوندان دخالت کنند.[۶۲]
  3. مفسران به نقل خود جابر آورده‌اند که پیامبر (ص) در بستر بیماری و در حال بی‌هوشی جابر از وی عیادت کرد و پس از وضو گرفتن مقدار مانده آب را بر روی جابر پاشید و او پس از بهبودی عرض کرد: ای رسول خدا! تکلیف اموال من پس از درگذشتم چیست؟ پیامبر (ص)سکوت کرد. چیزی نگذشت که آیات ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَو امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُواْ أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ [۶۳] (مشهور به "آیه میراث" نازل شد و سهم وارث را مشخص کرد[۶۴]. خداوند در آیه نخست حکم طبقه اول وارثان (فرزندان، پدران و مادران) را که بر دیگر خویشاوندان مقدم هستند و در آیه بعدی چگونگی ارثزن و شوهر از یکدیگر را بیان کرده است.
  4. برخی مفسران به نقل از جابر آورده‌اند که وی بیمار شد و به رسول خدا (ص) عرض کرد: وارث من فقط خواهرانم (به تعداد ۷ یا ۹ نفر) هستند. میراث آنها چگونه است؟ آیا برای آنان به ثلث (یا ثلثین) وصیت نکنم؟ آیه ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۶۵] مشهور به آیه "فرایض" نازل شد و حکم میراث آنان را روشن ساخت.[۶۶] به عقیده برخی مفسران، این آخرین آیه ای است که درباره احکام اسلام بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.[۶۷]. این آیه مقدار ارث برادران و خواهران را بیان می‌‌کند و بر خلاف آیه﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ[۶۸] که ناظر به ارث برادران و خواهران مادری است، آیه مورد بحث درباره برادران و خواهران پدری و مادری یا پدری سخن می‌‌گوید.
  5. برپایه نقلی، جابر دختر عمویی نابینا و بی‌بهره از جمال داشت که اموالی از پدرش به ارث برده بود. جابر از ازدواج با او کراهت داشت و از ازدواج وی با فردی دیگر به سبب احتمال از دست رفتن میراثش بیم داشت، از این رو از پیامبر (ص) در این باره پرسید و آیه ﴿وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا[۶۹] نازل شد.[۷۰] در گزارش دیگری آمده است که در پی پرسش جابر درباره ارث بردن زن نابینا و زشترو این آیه نازل شد و سخن رسول خدا (ص) را درباره ارث بردن چنین زنی تأیید کرد[۷۱].[۷۲]

مناقب جابر

جابر مناقبی فراوان داشت.[۷۳] ترمذی [۷۴] و مبارکفوری [۷۵] بابی در مناقب او دارند. بنا به نقلی رسول خدا (ص) در لیله البعیر (شبی که جابر مرکبش را به پیامبر فروخت و شرط کرد تا مدینه پشت سر آن حضرت بر مرکبش سوار باشد)[۷۶] ۲۵ بار برای وی استغفار کرد.[۷۷] ابن سعد استغفار پیامبر برای جابر را در غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجری)[۷۸] دانسته و یادآور شده است که آن حضرت در این غزوه از وام‌های پدرش پرسید؛[۷۹] نیز نقل شده که رسول خدا (ص) جابر را بر مرکبش سوار کرد و از آن حضرت ۷۰ حدیث شنید که کسی نشنیده بود.[۸۰] در گزارشی مربوط به نبرد خندق آمده است که جابر رسول خدا را برای اطعام دعوت کرد و چون حاضران زیاد بودند و طعام اندک بود، برکت یافت[۸۱] و با دعای آن حضرت، گوسفند ذبح شده نیز دوباره زنده شد [۸۲].[۸۳]

جابر پس از رحلت پیامبر (ص)

او از حامیان و یاران امام علی(ع) بود [۸۴] و بنا به نوشته برخی، شیعیان عقیده دارند که جابر جزو ۱۲ نفری است که پس از رحلت رسول خدا (ص) مرتد نشدند.[۸۵] از مشارکت جابر در رویدادهای عصر سه خلیفه نخست اطلاع اندکی موجود است. وی در عصر خلیفه اول به همراه خالد بن ولید در فتوحات شام شرکت داشت؛[۸۶] نیز در خلافت عمر در نبرد قادسیه (سال ۱۵ هجری) حضور داشت [۸۷] و از سوی عمر، عریف (بزرگ و سرشناس) قبیله خود بود.[۸۸] به موجب خبری، جابر در ماجرای قیام بر ضدّ عثمان، میان معترضان مصری و عثمان، میانجیگری کرد.[۸۹] در دوران خلافت امیرمؤمنان(ع) جابر از یاران ویژه آن حضرت بود. او را از اعضای گروه "شُرطة الخَمیس" دانسته‌اند که فدایی آن حضرت بوده‌اند. وی در نبرد صفین حضور داشت.[۹۰] شرکت او در نبرد نهروان نیز گزارش شده است.[۹۱] او در پاسخ پرسشی درباره جنگ‌های آن حضرت گفت: جز کافر در حقانیت جنگ‌های او شک نمی‌کند [۹۲].[۹۳]

جابر و بنی امیه

وی خلافت چند تن از امویان را درک کرد. گویند: در یورش سپاه معاویه به فرماندهی بسر بن ارطات به مدینه (سال ۴۰ هجری)، که با غارت و تهدید و بیعت گرفتن برای معاویه توأم بود و در پی جابر برای بیعت فرستاد، جابر نزد ام سلمه (همسر رسول خدا) رفت و ترس از کشته شدن خود را یادآور شد و بیعت با معاویه را نیز گمراهی خواند و نظر وی را جویا شد. ام‌سلمه گفت: در این صورت بیعت شما همانند عمل اصحاب کهف خواهد بود که به رغم میل خود با قومشان در اعیاد شرکت می‌‌کردند و به هیئت آنان درمی آمدند،[۹۴] از این رو جابر نزد فرمانده سپاه بنی امیه رفت و به اکراه با معاویهبیعت کرد.[۹۵] بنا به گزارشی هنگامی که معاویه در طلب عصا و منبر رسول خدا (ص) برآمد تا آنها را به دمشق ببرد، جابر و ابوهریره نزد او رفته، به وی گوشزد کردند که آنها از جای خود تغییر داده نشوند، از این رو معاویه از تصمیم خود منصرف شد؛[۹۶] نیز در جریان تهاجم سپاهیان یزید به مدینه در حالی که قادر به دیدن جایی نبود سخنی را از پیامبر (ص) برای لشکریان شام روایت کرد که هرکس اهل مدینه را بترساند قلب مرا ترسانده است. سپاه اموی خواستند او را بکشند؛ اما مروان بن حکم اموی مانع آنان شد و دستور داد وی را به خانه‌اش برده، در را به روی او ببندند.[۹۷] گزارشی از سفر جابر به مصر در دهه ۵۰ ارائه شده است.[۹۸]

هنگامی که حصین بن نمیر در پی مرگ مسلم بن عقبه (مُسْرف) و پس از کشتار مردم مدینه در واقعه حره به فرماندهی سپاه یزید منصوب و برای جنگ با ابن زبیر عازم مکه شد و آن را به منجنیق بست، [۹۹] ابن زبیر اطراف کعبه را ویران کرد و چون به خانه خدا نیز آسیب وارد شد، برای تخریب کعبه و بازسازی آن مشورت کرد. جابر و عبدالله بن عمر به تخریب آن نظر دادند؛ اما عبدالله بن عباس موافق نبود. ابن زبیر کعبه را تخریب و دوباره آن را بنا کرد.[۱۰۰] در ماجرای یورش حبیش بن دلجه در زمان عبدالملک بن مروان به مدینه (سال ۶۵ هجری)، او در پی جابر فرستاد و از وی خواست با عبدالملک به عنوان خلیفه بیعت کند و با خدا پیمان ببندد که به بیعتش وفادار بماند و تهدید کرد که در صورت خودداری خون وی را خواهد ریخت. جابر بیعت با او را کاری دشوار برشمرد و گفت: با وی با همان شرطی که با رسول خدا (ص) در حدیبیهبیعت کردیم (نگریختن) بیعت می‌‌کنم.[۱۰۱] به موجب نقلی عبدالملک در سفرحج ۵۰۰ درهم به جابر بخشید و او پذیرفت.[۱۰۲] در این ملاقات جابر،حرمت شهر مدینه را که رسول خدا (ص) آن را "طیبه" نامیده یادآور شد و از عبدالملک خواست به اهل آن شهر که محصور هستند رسیدگی کرده،حق خویشاوندی را به جای آورد؛ اما این سخن بر عبدالملک ناگوار آمد و از جابر روی برگرداند؛ ولی جابر همچنان بر خواسته خود اصرار می‌‌ورزید تا اینکه جابر را پسرش بنا به اشاره ندیم عبدالملک به سکوت دعوت کرد.[۱۰۳] جابر، انس بن مالک و سهل بن سعد از کسانی بودند که حَجّاج بن یوسف جهت تحقیر آنان همانند اهل ذمه بر دستان یا بر گردنشان مهر نهاد.[۱۰۴] وی جابر را به لعن امام علی(ع) دستور داد و تهدید کرد در صورت امتناعدست و پایشان را قطع خواهد کرد.[۱۰۵] به نقل از جابر وی بر حَجّاج وارد شده و بر او سلام نکرده است.[۱۰۶] با توجه به حکمرانی حَجّاج در حجاز، جابر وصیت کرده بود که وی بر جنازه‌اش نماز نخواند.[۱۰۷] جابر همچنین به استخفاف حَجّاج نسبت به قبر رسول خدا (ص) و منبر او عکس العمل نشان داد[۱۰۸].[۱۰۹]

جابر و اهل بیت (ع)

وی از پیشگامان رجوع به امام علی(ع) بود [۱۱۰] و در مدینه می‌‌گشت و می‌‌گفت: "عَلِيٌّ خَيْرُ اَلْبَشَرِ"،[۱۱۱] ای گروه انصار! فرزندانتان را با حبّ علی(ع)ادب کنید [۱۱۲] و این در حالی بود که ضدّ آن حضرت تبلیغات فراوانی صورت می‌‌گرفت. به نقل از جابر آمده است که ما منافقان را با بغض امیرمؤمنان(ع) می‌‌شناختیم[۱۱۳] و از پیامبر (ص) روایت می‌‌کرد که دارنده بغض علی(ع) وارد حوض کوثر نمی‌شود؛[۱۱۴] نیز جابر ناقل روایت نجوای پیامبر (ص) با مولی الموحدین، علی(ع) در غزوه طائف است.[۱۱۵] از او نقل شده که نزد رسول خدا (ص) بودیم. علی(ع) وارد شد و پیامبر (ص) فرمود: «هَذَا وَ شِيعَتَهُ هُمُ اَلْفَائِزُونَ»[۱۱۶]. دیگر احادیث مشهور او درباره امیرمؤمنان و اهل بیت (ع) عبارت‌اند از: حدیث لوح،[۱۱۷]حدیث قتال علی(ع) با ناکثین، قاسطین و مارقین،[۱۱۸] حدیث منزلت،[۱۱۹] تعداد امامان،[۱۲۰] روایت غدیر،[۱۲۱] حدیث شجره،[۱۲۲] حدیث سدّ باب،[۱۲۳] روایت غیبت امام زمان(ع) و اینکه قائم از فرزندان رسول خداست [۱۲۴] و این حدیث که هرکس بغض اهل بیت (ع) را داشته باشد روز قیامت یهودی محشور می‌‌شود [۱۲۵] جابر از اصحاب امامان نخستین بود.[۱۲۶] به نقل خود جابر، پیامبر (ص) به او فرمود: زنده می‌‌مانی تا فردی از فرزندانم را که شبیه من و نامش نام من است می‌‌بینی. سلام مرا به او برسان.[۱۲۷] جابر که می‌‌ترسید سنش بالا رفته، رحلت کند، می‌‌گفت: باقر! باقر! کجایی، تا اینکه آن حضرت را ملاقات کرد و دست و پایش را بوسید و سلام رسول خدا (ص) را به وی رساند.[۱۲۸] جابر نخستین زائر حسینی بود که در اربعین سیدالشهداء(ع) با حالتی پریشان به زیارت آن حضرت نائل آمد[۱۲۹].[۱۳۰]

علم جابر

وی فردی دانشمند بود و افزون بر کنجکاوی در عصر رسول خدا (ص) و فرا گرفتن علوم بسیاری از آن حضرت و برخی صحابه برجسته، پس از رحلت آن حضرت نیز پیوسته در پی فراگیری علم بود، چنان که گفته شده: او در خصوص شنیدن حدیث قصاص به مصر رفت تا آن را از عبدالله بن انس (انیس) بشنود،[۱۳۱] از این رو او را حافظ سنت نبوی و مکثر در حدیث خوانده‌اند.[۱۳۲] گفته شده: رسول خدا کلماتی از جبرئیل را به وی آموخت.[۱۳۳] جابر در زمان خود از مفتیان مدینه بود.[۱۳۴] سهم جابر در گزارش‌های حوادث صدر اسلام فراوان است. او از پیشروان در تفسیر [۱۳۵] و از راویان مشهور حدیث نبوی است و از او ۱۵۴۰ حدیث نقل شده و دارای مسند است.[۱۳۶] نسخه خطی مسند جابر به روایت عبدالله بن احمد بن حنبل در خزانة الرباط (در مغرب) موجود است.[۱۳۷] جابر در مدینه حلقه درسی داشت. از هشام بن عمرو، نقل شده که جابر را دیدم که در مسجد دور او را احاطه کرده بودند و از او روایت می‌‌شنیدند.[۱۳۸] از جابر کسان بسیاری از جمله سعید بن مسیب، عطاء،[۱۳۹] حسن بصری و شعبی [۱۴۰] حدیث نقل کرده‌اند. مزی و ابن عساکر نام ناقلان احادیث جابر را ثبت کرده‌اند.[۱۴۱] جابر بن عبدالله در عین حال که خود از مفسران، فقها و محدثان مشهور بود، بسیار متواضع بود، چنان که وقتی از درگذشت ابن عباس اطلاع یافت وی را داناترین و حلیم‌ترین مردم معرفی کرد.[۱۴۲] ابن عساکر به پاره‌ای از سخنان حکمت‌آمیز جابر اشاره کرده است.[۱۴۳] جابر در اواخر عمر به مکه کوچ کرد؛ اما دوباره به مدینه بازگشت [۱۴۴] و در آن شهر که زادگاهش بود درگذشت. او به هنگام مرگ، نابینا بود [۱۴۵] و آخرین فرد از صحابه مدنی بود که درگذشت؛ اما برخی سهل بن سعد را آخرین صحابه درگذشته در مدینه دانسته‌اند [۱۴۶] و جابر را آخرین فرد از اهل عقبه برشمرده‌اند که رحلت کرد.[۱۴۷] وفات جابر به اختلاف سال‌های ۶۸[۱۴۸]۷۴،[۱۴۹]۷۷،[۱۵۰]۷۸ [۱۵۱] و ۷۹ [۱۵۲] ذکر شده است. او به هنگام رحلت حدود ۹۰ [۱۵۳] یا ۹۴ [۱۵۴] سال سن داشت و ابان بن عثمان اموی حاکم مدینه بر جنازه‌اش نماز گزارد.[۱۵۵] به نقلی نماز گزارنده بر وی حجّاج بن یوسف بوده است؛[۱۵۶] اما این گزارش، با خبری که می‌‌گوید: جابر وصیت کرده بود حَجّاج بر او نماز نخواند سازگاری ندارد،[۱۵۷] ضمن آنکه به هنگام وفات جابر، حجّاج در عراق بوده است. شاید او برای حج آمده و مصادف با درگذشت جابر بوده است.[۱۵۸] دو پسر جابر،محمد و عبدالرحمن از همسرش شمیمه بنت مسعود بن اوس [۱۵۹] از راویان حدیث بودند که از سوی اهل حدیث تضعیف شده‌اند.[۱۶۰] دیگر پسر جابر محمود بود.[۱۶۱] از نسل جابر کسانی به افریقیه مهاجرت کردند؛[۱۶۲] نیز در بخارا [۱۶۳] و ایران برخی از نسل او حضور دارند. شیخ مرتضی انصاری از تبار جابر است.[۱۶۴] نظر به شخصیت برجسته جابر، تک نگاشته‌هایی درباره او به نگارش درآمده‌اند.[۱۶۵]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۹؛ النسب، ص ۲۸۶؛ الانساب، ج ۳، ص ۲۸۰.
  2. الثقات، ج ۳، ص ۵۱؛ الجرح و التعدیل، ج ۲، ص ۴۹۲؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.
  3. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۶ - ۲۵۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۸.
  4. المعارف، ص ۳۰۷؛ الثقات، ج ۳، ص ۵۱؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۷.
  5. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۴۰۸؛ الطبقات، خلیفه، ص ۱۷۲؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۸.
  6. الطبقات، خلیفه، ص ۱۷۳؛ الثقات، ج ۳، ص ۵۱؛ المعارف، ص ۳۰۷.
  7. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۶۲۰ - ۶۲۱.
  8. المعارف، ص۳۰۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۴۸؛ اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۶.
  9. «و نعمت خداوند را به یاد آورید و (نیز) پیمانی را که استوار با شما بسته است هنگامی که گفتید: شنیدیم و گردن نهادیم؛ و از خداوند پروا کنید بی‌گمان خداوند به اندیشه‌ها داناست» سوره مائده، آیه ۷.
  10. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۶۰؛ روح المعانی، ج ۳، ص ۲۵۴.
  11. «و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.
  12. مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۷؛ زادالمسیر، ج۳، ص۴۵۳.
  13. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  14. غررالتبیان، ص ۴۱۹؛ روح المعانی، ج ۱۱، ص ۱۶۷.
  15. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  16. «همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و دارایی‌هاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند بنا به وعده‌ای راستین که بر عهده او در تورات و انجیل و قرآن است و وفادارتر از خداوند به پیمان خویش کیست؟ پس به داد و ستدی که کرده‌اید شاد باشید و آن است که رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۱۱۱.
  17. تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۲۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۲۶۹.
  18. «ای مؤمنان! یاوران (دین) خدا باشید چنان که عیسی پسر مریم به حواریان گفت: چه کسانی در راه خداوند یاوران من خواهند بود؟ حواریان گفتند: ما یاوران (دین) خداوندیم و دسته‌ای از بنی اسرائیل ایمان آوردند و دسته‌ای کافر شدند و ما مؤمنان را در برابر دشمنانشان نیرومند کردیم و پیروز شدند» سوره صف، آیه ۱۴.
  19. تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۸۹.
  20. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰؛ تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۲۰۶.
  21. المعارف، ص ۳۰۷.
  22. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.
  23. تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۷۹؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۸ - ۴۴۹.
  24. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۲؛ الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۲۲.
  25. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۲.
  26. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۲.
  27. المصنف، ج ۸، ص ۴۸۷؛ نیل الاوطار، ج ۴، ص ۱۶۸؛ فتح الباری، ج ۳، ص ۱۷۳.
  28. سنن النسائی، ج ۴، ص ۱۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۲۵.
  29. سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۲۵؛ الاصابه، ج ۸، ص ۴۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۲.
  30. عیون الاخبار، ج ۶، ص ۳۱۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
  31. «و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
  32. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۴؛ اسباب النزول، ص ۱۰۹ - ۱۱۰؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۳۴.
  33. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۲؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۱۴۶.
  34. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۲ - ۱۱۴؛ اسباب النزول، ص ۱۰۹.
  35. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۹.
  36. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۱۵؛ الطبقات، خلیفه، ص ۴۲؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۱۶۱.
  37. «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند ، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
  38. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۶ - ۱۱۷؛ روض الجنان، ج ۵، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.
  39. «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
  40. «پس با نعمت و بخششی از خداوند بازگشتند؛ (هیچ) بدی به آنان نرسید و در پی خشنودی خداوند بودند و خداوند دارای بخششی سترگ است» سوره آل عمران، آیه ۱۷۴.
  41. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۳۳۹؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۸۳.
  42. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۹.
  43. وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۰؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۷.
  44. الثقات، ج ۳، ص ۵۱؛ التاریخ الکبیر، ج ۲، ص ۲۰۷.
  45. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۹.
  46. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۲ - ۷۰۳؛ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۷۸.
  47. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۴؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج ۳، ص ۴۲۲ - ۴۲۴.
  48. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۸۶؛ السنن الکبری، ج ۶، ص ۳۲۶.
  49. روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۳۱.
  50. «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.
  51. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۷۶.
  52. المغازی، ج ۲، ص ۵۱۰.
  53. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۹۴؛ ج ۳، ص ۸۱۰.
  54. فتح الباری، ج ۷، ص ۳۶۷؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۱۰؛ البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۵۱.
  55. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۸۷.
  56. المغازی، ج ۳، ص ۱۰۳۴.
  57. سامانی، سید محمود، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
  58. «و خاور و باختر از آن خداوند است پس هر سو رو کنید رو به خداوند است، بی‌گمان خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  59. اسباب النزول، ص ۴۰؛ نواسخ القرآن، ص ۴۷.
  60. «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خویش رسیدند دیگر آنان را از زناشویی با شوهران دلخواه خود که با هم به شایستگی به سازش رسیده‌اند باز ندارید؛ هر کس از شما به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشد بدین سخن اندرز داده می‌شود؛ این برای شما پاک‌تر و پاکیزه‌تر است و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۲۳۲.
  61. جامع البیان، ج ۲، ص ۲۹۸؛ اسباب النزول، ص ۸۴؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۸۳.
  62. مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۸۳؛ فقه القرآن، ج ۲، ص ۱۸۱؛ نمونه، ج ۲، ص ۱۸۱.
  63. «خداوند درباره (ارث) فرزندانتان به شما سفارش می‌کند که بهره پسر برابر با بهره دو دختر است و اگر (همه وارثان)، دختر و بیش از دو تن باشند تنها دو سوم آنچه بر جای نهاده، از آن ایشان است و اگر (تنها) یک دختر باشد، نصف از آن اوست. و برای هر یک از پدر و مادر شخص در گذشته اگر فرزند داشته باشد، یک ششم از آنچه بر جای نهاده، خواهد بود و اگر فرزندی نداشته باشد و پدر و مادرش ارث‌بر اویند، مادرش یک سوم خواهد برد؛ اگر برادرانی (یا خواهرانی یا برادران و خواهرانی) داشته باشد، برای مادرش یک ششم است. (این تقسیم‌ها) پس از (انجام) آن وصیّتی است که می‌کند یا (پرداختن) وامی (که دارد)؛ شما در نمی‌یابید کدام‌یک از پدرانتان و فرزندانتان برای شما سودمندترند؛ (این احکام) فریضه‌ای است از سوی خداوند بی‌گمان خداوند دانایی حکیم است. و اگر همسرانتان فرزندی نداشته باشند نیمی از آنچه بر جا نهاده‌اند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم از آنچه بر جا گذارده‌اند از آن شماست پس از (انجام) وصیتی که می‌کنند یا (پرداخت) وامی (که دارند) و اگر شما فرزندی نداشته باشید یک چهارم از آنچه بر جا نهاده‌اید از آن آنها ست و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم از آنچه بر جا گذارده‌اید از آن آنان است، البته پس از (انجام) وصیتی که می‌کنید یا (پرداخت) وامی (که دارید) و اگر مردی یا زنی که از او ارث می‌برند بی‌فرزند و بی‌پدر و بی‌مادر و (تنها) دارای برادر یا خواهر (یا هر دو) باشد یک ششم از آن هر یک از این دو، است و اگر بیش از این باشند همه در یک سوم شریکند، (البته) پس از وصیتی یا (پرداخت) وامی که (با وصیّت یا اقرار به وام، به وارث) زیان نرساند؛ سفارشی است از سوی خداوند و خداوند دانایی بردبار است» سوره نساء، آیه ۱۱-۱۲.
  64. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۸۶؛ اسباب النزول، ص ۱۴۹؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۳.
  65. «از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
  66. زادالمسیر، ج ۱، ص ۵۰۳؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۹؛ احکام القرآن، ج ۲، ص ۱۰۹.
  67. جامع البیان، ج ۶، ص ۲۸؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۹.
  68. «و اگر همسرانتان فرزندی نداشته باشند نیمی از آنچه بر جا نهاده‌اند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم از آنچه بر جا گذارده‌اند از آن شماست پس از (انجام) وصیتی که می‌کنند یا (پرداخت) وامی (که دارند) و اگر شما فرزندی نداشته باشید یک چهارم از آنچه بر جا نهاده‌اید از آن آنهاست و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم از آنچه بر جا گذارده‌اید از آن آنان است، البته پس از (انجام) وصیتی که می‌کنید یا (پرداخت) وامی (که دارید) و اگر مردی یا زنی که از او ارث می‌برند بی‌فرزند و بی‌پدر و بی‌مادر و (تنها) دارای برادر یا خواهر (یا هر دو) باشد یک ششم از آن هر یک از این دو، است و اگر بیش از این باشند همه در یک سوم شریکند، (البته) پس از وصیتی یا (پرداخت) وامی که (با وصیّت یا اقرار به وام، به وارث) زیان نرساند؛ سفارشی است از سوی خداوند و خداوند دانایی بردبار است» سوره نساء، آیه ۱۲.
  69. «از تو درباره زنان نظر می‌خواهند، بگو خداوند برای شما درباره آنان و (نیز درباره) آنچه برای شما در این کتاب خوانده می‌شود نظر می‌دهد (از جمله) درباره دختران یتیمی که مقرّری ایشان را نمی‌پردازید و به ازدواج با آنها رغبت دارید و (نیز) درباره کودکان ناتوان شمرده شده (که حقوق آنان را بپردازید) و اینکه برای یتیمان به دادگری برخیزید و هر خیری انجام دهید خداوند به آن داناست» سوره نساء، آیه ۱۲۷.
  70. جامع البیان، ج ۵، ص ۱۹۳؛ التبیان، ج ۳، ص ۳۴۴.
  71. جامع البیان، ج ۵، ص ۱۹۳.
  72. سامانی، سید محمود، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
  73. شذرات الذهب، ج ۱، ص ۸۴؛ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۰.
  74. سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۵۴.
  75. تحفة الاحوذی، ج ۱۰، ص ۲۳۷ - ۲۳۸.
  76. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۶۱.
  77. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۶۱؛ الثقات، ج ۳، ص ۵۱.
  78. تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۲۵۷.
  79. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۶۱.
  80. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۰.
  81. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۴؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج ۳، ص ۴۲۲ - ۴۲۴.
  82. دلائل النبوه، ابونعیم، ج ۱، ق ۲، ص ۶۱۷.
  83. سامانی، سید محمود، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
  84. اختیار معرفة الرجال، ص ۴۳.
  85. البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۲۷.
  86. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲؛ تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۷۷ - ۳۷۸.
  87. الکامل، ج ۲، ص ۵۱۷.
  88. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴.
  89. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۱۳۵.
  90. العبر، ج ۱، ص ۳۰؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۵۷.
  91. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۳۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰.
  92. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۲۵۱.
  93. سامانی، سید محمود، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
  94. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۷ - ۱۹۸؛ الغارات، ج ۲، ص ۶۰۳ - ۶۰۶.
  95. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵؛ الغارات، ج ۲، ص ۶۰۵.
  96. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۷۷.
  97. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۲۳۶.
  98. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.
  99. المستدرک، ج۳، ص۵۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۲۴۵.
  100. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۴۹.
  101. الامامة والسیاسه، ج ۲، ص ۲۴.
  102. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۳؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
  103. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
  104. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۷۲؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۸۸؛ الکامل، ج ۴، ص ۳۵۸ - ۳۵۹.
  105. الامامة والسیاسه، ج ۲، ص ۲۴.
  106. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۴.
  107. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۷؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۴۵.
  108. الکامل، ج ۴، ص ۳۵۹.
  109. سامانی، سید محمود، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
  110. التحریر الطاووسی، ص ۱۱۶.
  111. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۳، ۳۵۸؛ تاریخ بغداد، ج ۷، ص ۴۳۳؛ الامالی، صدوق، ص ۱۳۶.
  112. الامالی، صدوق، ص ۱۳۶؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۴۲.
  113. مناقب، کوفی، ج ۲، ص ۴۷۰.
  114. بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۸.
  115. سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۰۳؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۳۹۳؛ کشف الغمه، ج ۱، ص ۲۹۶.
  116. الامالی، طوسی، ص ۲۵۱.
  117. بشاره المصطفی، ص ۲۸۳ - ۲۸۴.
  118. مناقب، ابن مردویه، ص ۳۱۸؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۸.
  119. الجوهرة فی نسب الامام علی(ع)، ص ۱۵؛ مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۵۲۹.
  120. کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۸۳، ۹۳۲.
  121. مناقب، کوفی، ج ۲، ص ۳۸۹.
  122. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۳۷۵.
  123. بشارة المصطفی، ص ۴۰۵.
  124. تفسیر ابوحمزه ثمالی، ص ۱۴۰.
  125. تفسیر فرات الکوفی، ص ۲۱.
  126. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۶ - ۲۰۷؛ رجال الطوسی، ص ۵۵، ۵۹، ۱۱۱، ۱۲۹.
  127. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۲۰.
  128. بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۲۳ - ۲۲۷؛ الکافی، ج ۱، ص ۴۶۹؛ تاریخ دمشق، ج ۵۴، ص ۲۷۵.
  129. مصباح الزائر، ص ۲۸۶؛ اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷؛ بشارة المصطفی، ص ۱۲۵.
  130. سامانی، سید محمود، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.
  131. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱ - ۱۹۲؛ تحفة الاحوذی، ج ۱۰، ص ۲۳۸؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۴۹۵.
  132. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۷.
  133. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۱.
  134. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹ - ۱۹۰.
  135. طبقات مفسران شیعه، ج ۱، ص ۳۵۰.
  136. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.
  137. الاعلام، ج ۲، ص ۱۰۴.
  138. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۵۲؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.
  139. الجرح و التعدیل، ج ۱، ص ۴۹۲.
  140. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹ - ۱۹۰، ۱۹۴.
  141. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۴ - ۴۴۵؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۸.
  142. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۶۲.
  143. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۲۹ - ۲۳۰.
  144. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱.
  145. المعارف، ص ۳۰۷؛ اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۵۲.
  146. المعارف، ص ۳۰۷؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶ - ۵۴۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۷.
  147. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۴۵.
  148. الطبقات، خلیفه، ص ۲۰۳.
  149. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۸.
  150. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۸.
  151. المعارف، ص ۳۰۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۲۲۲؛ الطبقات، خلیفه، ص ۱۷۲.
  152. الثقات، ج ۳، ص ۵۱.
  153. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
  154. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷؛ المعارف، ص ۳۰۷.
  155. المعارف، ص ۳۰۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰.
  156. التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۲۲۱؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۶.
  157. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۷.
  158. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۳ - ۱۹۴.
  159. المحبّر، ص ۴۱۳؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۹۴.
  160. المعارف، ص ۳۰۷.
  161. التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۲۱۹.
  162. جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۹.
  163. الکامل، ج ۱۰، ص ۵۴۵.
  164. خاتمة المستدرک، ج ۲، ص ۴۳.
  165. سامانی، سید محمود، مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.