هانی بن عروه مرادی در معارف و سیره حسینی
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث هانی بن عروه مرادی است. "هانی بن عروه مرادی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
گرفتار شدن هانی و ماجراهای او
در کتاب الطبقات الکبری(الطبقة الخامسة من الصحابة) آمده است که: ابن زیاد به دنبال هانی بن عروه - که آن روز، نود و چند سال داشت - فرستاد و به وی گفت: چه چیزی تو را وا داشت که دشمن مرا، پناه دهی و او را پنهان کنی؟ هانی گفت: برادرزاده! او به حق، این جا آمده و از تو و خاندانت، به حکومت، سزاوارتر است. عبیدالله برخاست و در دستش چوبی نیزه مانند بود. با آن بر سر هانی زد تا این که آهن آن چوب، کنده شد و بر دیوار فرو رفت و مغز پیرمرد، متلاشی شد و همان جا (در جا) وی را کشت[۱].
و در کتاب أنساب الأشراف آمده است که: ابن زیاد، محمد بن اشعث کندی و اسماء بن خارجة بن حصین فزاری را نزد هانی بن عروه فرستاد و آن دو با وی ملایمت کردند، تا این که او را نزد ابن زیاد آوردند. عبیدالله، او را به خاطر پناه دادن به مسلم بن عقیل، سرزنش کرد و به وی گفت: مردم، متحد و هم سخناند. چرا در جهت تفرقه و جدایی آنان، به مردی که برای تفرقهافکنی آمده، کمک میکنی؟ هانی به خاطر پناه دادن به مسلم، عذرخواهی کرد و گفت: خداوند، کارهای امیر را سامان بخشد! او بدون اطلاع و آمادگی من، وارد خانهام شد و از من خواست که به او پناه دهم. از این جهت، دینی بر گردنم احساس کردم. عبیدالله گفت: پس او را نزد من بیاور تا تلافی اشتباهاتت گردد. هانی، امتناع ورزید. عبیدالله گفت: به خدا سوگند، اگر او را نیاوری، گردنت را خواهم زد. هانی گفت: به خدا سوگند، اگر گردنم را بزنی، شمشیرها بر گرد خانهات بسیار میشوند. عبیدالله دستور داد او را نزدیک آوردند و او را با چوبی یا عصایی کج که همراه داشت، چنان زد که بینیاش شکست و پیشانیاش شکاف برداشت. آنگاه دستور داد او را در یکی از اتاقهای قصر، زندانی کنند[۲].[۳]
سخنرانی ابن زیاد، پس از در بند کشیدن هانی
از محمد بن بشیر همدانی نقل شده: عبیدالله چون هانی را کتک زد و زندانی نمود، ترسید که مردم به خاطر او شورش کنند. از اینرو، از قصر (دار الحکومه) بیرون آمد و بر منبر رفت و به همراه او بزرگان کوفه، نگهبانان و خدمتکارانش بودند. او حمد و ثنای خدا را به جا آورد و آنگاه گفت: اما بعد، - ای مردم - به اطاعت خداوند و پیشوایانتان چنگ زنید و از اختلاف و تفرقه بپرهیزید تا مبادا نابود و خوار گردید و کشته شوید و مورد ستم و محرومیت قرار گیرید. برادرت کسی است که با تو یکرنگ باشد و آنکه ترساند، معذور است. او خواست از منبر پایین بیاید که دیده بانان از سمت بازار خرمافروشان، دوان دوان، داخل مسجد شدند و میگفتند: پسر عقیل آمد! پسر عقیل آمد! عبیدالله به سرعت، وارد قصر شد و درها را بست[۴].[۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «أرْسَلَ [ابنُ زِيادٍ] إلى هانِئِ بنِ عُروَةَ – وَ هُوَ يَومَئِذٍ ابنُ بِضْعٍ وتِسْعِينَ سَنَةً - فَقالَ: ما حَمَلَكَ عَلى أنْ تُجِيرَ عَدُوّي وتَنطَوِيَ عَلَيهِ؟ فَقالَ: يَابنَ أخي، إنَّهُ جاءَ حَقٌّ، هُوَ أحَقُّ مِن حَقِّكَ، وحَقِّ أهلِ بَيتِكِ. فَوَثَبَ عُبَيدُ اللَّهِ وَ فِي يَدِهِ عَنَزَةٌ[، فَضَرَبَ بِهَا رَأسَ هانِئٍ حَتّى خَرَجَ الزُّجُّ وَاغتَرَزَ فِي الحائِطِ، ونُثِرَ دِماغُ الشَّيخِ فَقَتَلَهُ مَكانَهُ» (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۶۰).
- ↑ «وَجَّهَ [ابنُ زِيادٍ] مُحَمَّدَ بنَ الأَشعَثِ الكِندِيَّ، وَ أسْمَاءَ بنَ خارِجَةَ بنِ حُصَينٍ الفَزارِيَّ، إلى هانِئِ بنِ عُروَةَ، فَرَفَقَا بِهِ حَتّى أتَى ابنَ زِيادٍ، فَأَنَّبَهُ عَلى إيوائِهِ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ، وقالَ لَهُ: إنَّ أمرَ النّاسِ مُجتَمِعٌ، وَ كَلِمَتَهُم مُتَّفِقَةٌ، أفَتُعينُ عَلى تَشتيتِ أمرِهِم - بِتَفريقِ كَلِمَتِهِم وَاُلفَتِهِم - رَجُلاً قَدِمَ لِذلِكَ؟ فَاعتَذَرَ إلَيهِ مِنْ إيوَائِهِ، وَ قَالَ: أصلَحَ اللّهُ الأَميرَ! دَخَلَ داري عَن غَيرِ مُواطَأَةٍ مِنّي لَهُ، وَ سَأَلَني أن اُجيرَهُ، فَأَخَذَتني لِذلِكَ ذِمامَةٌ. قالَ: فَائتِني بِهِ لِتَتَلافَى الَّذي فَرَطَ مِن سوءِ رَأيِكَ، فَأَبى، فَقالَ: وَاللّهِ لَئِن لَم تَأتِني بِهِ لَأَضرِبَنَّ عُنُقَكَ. قالَ: وَاللّهِ لَئِن ضَرَبتَ عُنُقي، لَتَكثُرَنَّ البارِقَةُ حَولَ دارِكَ. فَأَمَرَ بِهِ فَاُدنِيَ مِنهُ فَضَرَبَ وجهَهُ بِقَضيبٍ أو مِحجَنٍ كَانَ مَعَهُ، فَكَسَرَ أنفَهُ وشَقَّ حاجِبَهُ، ثُمَّ أمَرَ بِهِ، فَحُبِسَ في بَعضِ بُيوتِ الدّارِ» (أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۳۷).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۳۲۵.
- ↑ «لَمَّا ضَرَبَ عُبَيدُ اللّهِ هانِئاً وَحَبَسَهُ، خَشِيَ أنْ يَثِبَ النّاسُ بِهِ، فَخَرَجَ فَصَعِدَ المِنْبَرَ، وَ مَعَهُ أشْرَافُ النّاسِ، وَ شُرَطُهُ وحَشَمُهُ، فَحَمِدَ اللّهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ، أيُّهَا النّاسُ! فَاعْتَصِمُوا بِطاعَةِ اللّهِ وَ طاعَةِ أئِمَّتِكُم، ولا تَختَلِفوا ولا تَفَرَّقوا، فَتَهلِكَوا وتُذَلّوا، وتُقتَلوا وتُجفَوا وتُحرَموا، إنَّ أخاكَ مَن صَدَقَكَ، وَقَدْ أعْذَرَ مَن أنذَرَ. قالَ: ثُمَّ ذَهَبَ لِيَنزِلَ، فَما نَزَلَ عَنِ المِنبَرِ حَتّى دَخَلَتِ النَّظّارَةُ المَسجِدَ مِن قِبَلِ التَّمّارينَ يَشتَدّونَ ويَقولونَ: قَد جاءَ ابنُ عَقيلٍ، قَد جاءَ ابنُ عَقيلٍ، فَدَخَلَ عُبَيدُ اللّهِ القَصرَ مُسرِعا، وأغلَقَ أبوابَهُ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۸).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۳۲۷.