بحث:قلمرو علم غیب معصوم تا چه حدی است؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط A.salariyeh (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۲:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

پاسخ دوم

دربارة دایرة علم غیب امام می توان گفت اما م معصوم علاوه بر علم عا دی که برای نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنی و خدادادی (علم غیب) نیز بهره مند است. اما م به حسب علو رتبه وجودیش به لطف و اذن الهی به سرچشمه علم الهی متصل است و از حقا یق حواد ث عالم هما ن گونه که در متن وا قع هستند آگاه می باشد. امام رضا ـ علیه السلام ـ در ضمن حدیثی مفصل دربا رة اما مت فرمودند:«هنگا می که خداوند متعا ل کسی را به عنوا ن امام برای مردم بر می گزیند به او سعة صدر، عطا می کند چشمه های حکمت را در د لش قرار می دهد و علم را به وی ا لهام می کند تا برای جواب از هیچ سؤالی در نماند و در تشخیص حق، سرگردان نشود پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق الهی بوده و از خطا ها و لغزش ها د ر اما ن خواهد بود ...».[1]

در روایتی از امام صا دق ـ علیه السلام ـ آمده است اما می که نداند چه مصیبتی به او می رسد و کار او به کجا می انجا مد حجت خدا بر بندگا نش نخواهد بود.[2]

بنابراین ائمه ـ علیهم السلام ـ علاوه بر علم معمولی به اذن پروردگار از علم غیب نیز برخوردارند و از همه چیز آگاهی دارند و گذشته و آینده را می دانند و در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است که فرمود: علم گذ شته و آینده تا روز قیا مت نزد ما ست،[3] با این بیان هرگز نمی توان گفت امام حسین ـ علیه السلام ـ از فرجام کارش آگاه نبود بلکه به یقین امام حسین ـ علیه السلام ـ بیشتر از هر کس از فرجام کارش آگاه بوده و اخبار فراوانی بر آگاهی دا شتن امام حسین ـ علیه السلام ـ از شها دتش در کربلا دلا لت می کند. استاد جعفریان در این باره می نویسد: «از مسائلی که در بعد تاریخی حما سة عقیدتی کربلا سهم به سزایی دارد، مسألة «غیب» است. ... در این زمینه روایات بسیاری وجود دارد که در بیشتر آن ها آمده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ از شهادت اما م حسین ـ علیه السلام ـ خبر داده بودند. علامة امینی بخشی از این نقل ها را در کتاب «سیرتنا و سنتنا» فراهم آورده اند. کتاب های اهل سنت مملو ا ز این اخبا ر و آثا ر است.[4]

علاوه بر این روایات که خود جنبة تاریخی دارد[5]، اخباری نقل شده است که به صراحت یا اشا رت، از علم ا مام حسین ـ علیه السلام ـ به وقوع حا د ثه کربلا قبل از اتفاق افتا دن آن، خبر دا ده است. این اخبا ر در کتب تاریخی نقل شده که در ذیل به برخی از آن ها اشا ره می کنیم:

در روایتی آمده است که امام ـ علیه السلام ـ در شبی قبل از آن که از مدینه به سوی مکه هجرت کند، بر سر قبر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ آمد پس از آن که کنا ر قبر خوابش برد، در خواب پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و جمعی از ملائکه را دید پیامبر ا و را د ر آغوش گرفته و بدو فرمود: «ای حسین! می بینیم که به زودی به د ست گروهی از امّت من در کربلا تشنه کشته خواهی شد.... »[6]. د ر خبر دیگری آمده است که اما حسین ـ علیه السلام ـ در مکه فرمودند : «من جدّم را در خواب دیدم، به من دستوری داد که برای اجرای آن می روم. اما م در نا مه ای برای سعید بن عاص، با ا ستنا د به همین خواب ، نوشت:«تو را از نکته ای آگاه کنم که من جد خود را در خواب دیده ام. او به من خبری داده که من به دنبال آن هستم.[7]در روایت دیگری آمده است که چون ا مام به کربلا رسید فرمود پدرم در حین رفتن به صفّین از این جا عبور کرد که من با او بودم. اسم این محل را پرسید و به او گفتند، فرمود: این جا محل فرود آن ها و ریختن خون شا ن است. د ر این با ره ا ز ا و پرسش کردند، گفت: جمعی از اهل بیت در این جا فرود خواهند آمد.[8]

بر این اسا س ، اما م حقیقت افعا ل اختیا ری خود را مانند خوردن میوة مسموم، ضربت خوردن د ر محراب و یا شهادت خود و یا را نش را ا ز منظر با لاتری که هما ن منظر علم الهی است می نگرد و سرانجام کارها را می داند . ا ما چون علم غیب اما م هما نند علم الهی تأثیری در حوادث عالم ندارد چون به معنای حضور عین وقایع نزد عا لم است، امام ـ علیه السلام ـ بر ا ساس آن عکس العملی نشان نمی دهد و بر طبق علم بشری خود عمل می کند و به همین جهت این علم برای امام تکلیف آور نیست چون علمی موجب تکلیف است که مکلف بتواند بر اساس آن علم منشاء تغییر و تأثیر باشد.[9]

علاوه بر این وقتی ا مام با لطف و اذ ن الهی به مرتبه اعلای کما ل و علو وجودی می رسد و با منبع علم ا لهی تما س پیدا می کند، در اوج مقام فناء در ذات ا لهی است. او در این مقام فقط خدا را می بیند و تنها مشیت ا لهی را می پسندد و چون مشیت ا لهی را برا ساس نظام علت و معلولی و قضا و قدر د ر تحقق حوادث هستی و پدیده های آن، به د نبال علت تا مه شا ن می یابد، خواسته ای بر خلاف آن ندارد و به همین علت تلاش برای تغییر این حوادث از جمله شهادت خود را (با قطع نظر از این که تأثیری ندارد) صورت نمی دهد.[10]

خداوند متعال در سوره جن می فرماید: « عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ ...»[11] «ا و دا نای عا لم غیب است و هیچ کس بر عا لم غیب ا و آگاه نیست مگر آن کس که از رسولان، برگزیده است ...» وقتی این آیا ت را د ر کنا ر آیا تی که علم غیب را مختص خداوند متعا ل می داند، قرار می دهیم، چنین نتیجه می دهد که خداوند متعال، غیب را ذاتاً و استقلالاً‌ می داند و غیر خداوند، غیب را به تعلیم الهی می دانند ... .

طبق آیه، رسول اکرم، پسندیدة نزد خداوند ا ست، پس غیب را به تعلیم ا لهی می داند. و ائمه ـ علیهم السلام ـ نیز وا رثا ن پیا مبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - هستند (پس آنان نیز علم غیب یاد می گیرند .).

چنا ن چه اما م رضا - علیه ا لسلام ـ د ر تفسیر این آیه فرمودند: «فرسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - عند الله مرتضی و نحن ورثة ذلک ا لرسول الذی إطّلعه الله علی ما یشاء من غیبه فعلمنا ماکا ن و ما یکون إلی یوم القیامة»، «پس رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم ـ نزد خداوند برگزیده است و ما اهل البیت، وارثان همان رسولی هستیم که خداوند او را ا ز آن چه از غیبش بخواهد، آگاه می گرداند. پس آن چه گذشته و آن چه تا قیا مت اتفا ق خواهد افتا د را می دا نیم». پس پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - ، آ ن را به وسیلة ‌وحی از خداوند دریا فت می کند و ائمه بواسطه وراثت از پیا مبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - .[12]

امام باقر - علیه السلام ـ در تفسیر این آیه «إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»[13] فرمودند: «رصد» یعنی یا دگیری از نبی و قول خداوند «من بین یدیه» یعنی در قلب پیامبر، ا لهام را ا لقاء می کند تا این که نبی بداند رسا لت ها ی پروردگا رش را ابلاغ کرده و علی - علیه السلام ـ احاطه دارد بر آن چه ا ز علم نزد پیا مبر، موجود است. امام باقر - علیه السلام - در توضیح «واحصی کل شیء عدداً»[14] فرمودند: علم گذشته و آینده تا روز قیا مت نزد معصوم می باشد حتی هر انسا نی را با اسم و نسب می شنا سد و این که چه کسی به مرگ طبیعی می میرد و چه کسی کشته می شود و این که چه کسی اهل بهشت و چه کسی اهل آ تش می باشد.[15]

پس معصومین ـ علیهم السلام - ، دایرة علم شان از ابتدا تا انتها ی خلقت می باشد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. راه و راهنما شناسی، تألیف آیت الله مصباح یزدی.

2. بررسی مسائل کلی اما مت تا لیف ابراهیم امینی ـ (قسمت علم امام ـ علیه السلام ـ )


پی نوشت ها:

[1] . اصول کافی، جلد 1، صفحه 203-198.

[2] . اصول کافی، جلد 1، صفحه 258.

[3] . خصیبی، ابی عبدالله، الهدایة الکبری، صفحه 238، بیروت،مؤسسة البلاغ، چهارم، 1411 قمری.

[4] . جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ـ علیهم السلام ـ ، انتشارات انصاریان، چاپخانه نگین، چاپ پنجم، صفحه 218. به نقل از عبرات المصطفین، محمودی، محمد باقر، جلد 1. [5] . همان، ابن سعد ، صفحه 161-154، به نقل از ترجمة الامام الحسین ـ علیه السلام ـ .

[6] . همان.

[7] . همان، جلد 5، صفحه 116، تاریخ طبری، جلد 4، صفحه 291 و ترجمة الامام حسین ـ علیه السلام ـ صفحه 202.

[8] . همان، به نقل از اخبار الطوال، صفحه 253.

[9] . گرفته شده از:علامه طباطبایی،محمدحسین، تفسیر المیزان، جلد 18، صفحه 192، جلد 13، صفحه 72-74،‌جلد 19، صفحه 92. جلد 12، صفحه 144.

[10] . همان.

[11] . جن/ 26 و 27.

[12] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، بیروت، ألاعلمی، چاپ 2، 1394 هـ ، ج20، ص 53 و 59 (با تصرف).

[13] . جن/ 27.

[14] جن/28

[15] . رجب برسی، حافظ، مشارق انودر القین، انتشارات شریف رضی، 1422 هجری، ص 267، ج 1.


http://www.welayatnet.com/fa/forum/%D8%A2%D9%8A%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%85-%D9%83%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F-%D9%88-%D9%85%D9%8A-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%D9%8A%D8%B1%D9%8A-%D8%A8%D8%B1-%DA%AF%D9%84%D9%88%D9%8A-%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1%D8%B4-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%8B

پاسخ سوم

چرا پيامبر اكرم (ص)، با علم لدنى خود از مردم سؤال نمى‌كرد؟

از آيات قرآن كريم استفاده مى‌شود كه پيامبران(ع) از علم غيب و علوم لدنى برخوردار بودند: (تِلْكَ مِنْ أَمنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَآ إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنت ...)؛ اينها از خبرهاى غيب است كه به تو [اى پيامبر] وحى مى‌كنيم، نه تو و نه قوم تو اينها را قبل از اين نمى‌دانستيد ... . منتهى اين آگاهى از طريق الهى و به مقدارى كه خدا مى‌خواست انجام مى‌گرفت، در مورد سؤال پيامبر(ص) از مردم نيز از موارد بشرى و مواردى بود كه مكلف بود بر اساس علوم بشرى با آنها برخورد شود، زيرا علم موهبتى آنها اثرى در اعمالشان و ارتباطى با تكاليف خاصه آنها نداشت. آنها مانند ساير افراد انسانى بنده خدا و به تكاليف و مقررات دينى مكلف و موظف مى‌باشند و طبق سرپرستى و پيشوايى كه از جانب خدا دارند، با موازين عادى انسان بايد انجام دهند. آنها با داشتن شخصيت الهى و روح ولايت در زندگى شخصى و رويارويى با مردم و پيش‌آمدهاى اجتماعى و در مقام قضاوت و داورى، به علم عادى خود عمل مى كنند. پيامبر اكرم(ص) با داشتن علم غيب از اين سلاح در مواردى كه اثبات نبوت و ولايت الهى به اِعمال آن نياز دارد استفاده مى كرد. در روايات نيز ملاك قضاوت و داورى آنان همان گواه ها و سوگندها و سؤال و جواب و عمل به سبب هاى عادى و صدور حكم ظاهرى بود. البته، مواردى هم اگر مصلحت و تكليف باشد از علم غيب استفاده مى كنند; مثلا در روايت مى خوانيم كه پيامبراكرم(ص) پيش از ماه رمضان خطبه‌اى در باره اين ماه و برترى‌هاى آن ايراد كردند و در فرازى از آن به گريه افتادند! على(ع) گفت چرا گريه مى‌كنيد؟ فرمود: براى آن چه در چنين ماهى براى تو پيش مى‌آيد، گويا مى‌بينم كه در حال نماز هستى و شقى ترين مردم همتاى كشنده شتر صالح، محاسن تو را به خون سرت رنگين مى كنند.[6]

منبع: http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/porsemanbooks/Books/3/24.htm


پانویس

[1] انعام، آيه 59.

[2] اعراف، آيه 187.

[3] ر.ك: الميزان، ج 7، ص 124ـ130; ج 5، ص 71 و جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 10، ص 187ـ206.

[4] هود، آيه 49.

[5] شيخ كلينى، كافى، ج 7، ص 414.

[6] بحارالانوار، ج 42، ص 190، باب 126.

پاسخ دیگر

در مورد محدوده و قلمرو علم امام و مقایسه آن با علم خداوند مستدل توضیح دهید؟ پرسمان در تاریخ 4 اسفند ماه سال 1389 در ساعت 04:11 ب.ظ این سوال را پرسیده است.

تعداد بازدید: 988 گزارش تخلف پیوند همیشگی پاسخ پرسش: با وجود علم غیب امامان‏علیهم السلام چرا گاهى انگور یا خرما یا دیگر اشیاى مسموم را تناول کرده و به شهادت مى‏رسیدند؟
پاسخ:
T}یکم.{T هر چند امامان معصوم‏علیهم السلام از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهى دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر، بر اساس علم عادى است و علم غیب براى آنان تکلیفى به دنبال نمى‏آورد. به عنوان مثال، امام براساس علم عادى خود، میوه‏اى را پیش روى خود مى‏بیند که مانعى از خوردن آن نیست و تناول آن جایز است؛ اگر چه براساس علم غیب، از مسموم بودن آن آگاهى دارد. در تأیید این مطلب دو دلیل ذکر شده است:
الف. عمل براساس علم غیب، در برخى از موارد با حکمت بعثت پیامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زیرا در این صورت، جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و سایر افراد بشر، از وظایف فردى و اصلاحات اجتماعى - به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادى - سر بازخواهند زد.
ب. عمل دائمى براساس علم غیر عادى، موجب اختلال در امور است؛ زیرا مشیت و اراده غالب خداوند به جریان امور، بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه‏علیهم السلام براى شفاى بیمارى خود و اطرافیانشان، از علم غیب استفاده نمى‏کردند. شاید یکى از حکمت‏هاى ممنوع بودن تمسّک به نجوم، تسخیر جن و ...براى غیب‏گویى و کشف غیرعادى حوادث آینده نیز همین اختلال در امور باشد.V}صافى گلپایگانى، معارف دین، ج‏1، ص‏121.{V
T}دوّم.{T هر چند بر طبق روایات فراوان، امامان‏علیهم السلام نسبت به حوادث گذشته، آینده و حال علم و آگاهى دارند؛V}اصول کافى، ج‏1، «باب ان الائمه‏علیهم السلام یعلمون علم ماکان و ما یکون ...» و بحارالانوار، ج‏16،باب 14.{V اما از روایاتى دیگر استفاده مى‏شود که این علم به صورت بالفعل نیست بلکه شأنى است؛ یعنى، هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزى را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد: H}«اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه اللَّه ذلک»{H؛ V} اصول کافى، ج‏1، «باب ان الائمه اذا شاؤا ان یعلموا علموا» و بحارالانوار، ج 26، ص 56، 116و117.{V؛ «هر گاه امام اراده کند که چیزى را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد».
پس علم غیب امام‏علیه السلام شأنى است؛ نه فعلى و براساس همین نکته، ممکن است نسبت به نحوه شهادت خود با همه جزئیات آن، علم نداشته باشد؛ چون اراده نکرده که بداند.V}مظفر، محمد رضا، علم امام، ترجمه و مقدمه على شیروانى، ص‏73؛ قابل ذکر است مظفر این پاسخ را به عنوان یک احتمال ذکر مى‏کند، ولى آن را نمى‏پذیرد.{V
T}سوّم.{T پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم‏علیهم السلام تکالیف و وظایفى مخصوص به خود دارند و به همین جهت، آنان در عین اینکه مى‏دانستند دشمن در فلان جنگ غلبه خواهد کرد، وظیفه داشتند اقدام کنند و یا با اینکه مى‏دانستند کارى که انجام مى‏دهند، منجر به شهادتشان خواهد شد(مثل خوردن میوه مسموم و یا رفتن حضرت على‏علیه السلام به مسجد کوفه در شب نوزدهم رمضان)، این کارها را انجام مى‏دادند. این اعمال براى آنان، وظیفه‏اى مخصوص بود؛ مثل نماز شب که براى رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله واجب و براى سایر مسلمان‏ها، مستحب است.
T}چهارم‏{T؛V}علامه طباطبایى، المیزان، ج‏18، ص‏194. وى این را به عنوان یک قول نقل کرده است. {Vبرخى از این موارد (مانند خوردن میوه زهرآلود به وسیله امام موسى کاظم‏علیه السلام و یا امام رضاعلیه السلام) اجبارى و بدون اختیار بوده است. پس با اینکه‏مى‏دانستند به این وسیله به شهادت خواهند رسید؛ ولى به وسیله دشمن مجبور به خوردن آن شدند و گزینه دیگرى فرا روى آنان نبود. این پاسخ اگر چه در جاى خود درست است و شواهد تاریخى بر آن مهر تأیید مى‏زند؛ اما نمى‏تواند پاسخى براى همه موارد مورد نظر (مانند نحوه شهادت حضرت على‏علیه السلام و امام حسن مجتبى‏علیه السلام) باشد.
T}پنجم.{T پاسخ اساسى به این سؤال در گرو شناخت چگونگى علم غیب امام است. پاسخ‏هاى پیشین نیز اگر بر اساس مطالب آتى تفسیر شود، توجیه صحیحى پیدا خواهد کرد. این بیان متوقف بر ذکر چند مطلب است:
الف. قضا و «قدر» الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى، این است که خداوند براى هر پدیده و مخلوقى، ویژگى‏هاى وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثیر علت یا علل خاصى آن را موجود مى‏گرداند؛ یعنى، پدید آمدن یک شى‏ء از علت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگى‏هاى وجودى خاص، قدر آن شى‏ء و حد و اندازه وجودى آن است. به تعبیر دیگر، تقدیر الهى، همان نظام علت و معلولى حاکم بر جهان هستى است که هر پدیده‏اى، معلول علت خاصى است و قهراً اوصاف و خصوصیات وجودى‏اش، متناسب و برآمده از همان علت است.
«قضا» به معناى قطعى کردن، فیصله دادن و به انجام رساندن کار است و مقصود از قضاى الهى، این است که خداوند به هر پدیده‏اى - با تحقق علت تامه‏اش - ضرورت وجود اعطا کرده است. تحقّق حتمى معلول، به دنبال تحقّق علت تامه، قضاى الهى است. قضا و قدر الهى در حقیقت از شئون خلق و ایجاد خداوند است و مى‏توان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
ب. علم الهى به قضا و قدر پدیده‏هاى عالم هستى: خداوند از ازل عالم است به اینکه چه پدیده‏اى با چه اوصاف و ویژگى‏هایى، تحت تأثیر علت تامّه‏اش موجود است. علم خداوند به پدیده‏هاى هستى، علم با واسطه (علم به صورت آنها) نیست؛ بلکه خود پدیده‏ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند، به حقایق عالم هستى، همان گونه که در متن واقع موجودند، تعلق مى‏گیرد. علم خداوند، علم حضورى به واقع عینى است. از سوى دیگر چون در مرتبه وجودى خداوند، زمان و مکان معنا ندارد، علم او به پدیده‏هاى عالم هستى، در بستر زمان نیست؛ بلکه گذشته و حال و آینده یک جا و یکسان نزد او حاضر است. اما براى ما که موجودات زمانى و محصور به زمان هستیم و تحقق عینى حوادث و پدیده‏ها را از دریچه زمان مى‏نگریم، برخى از حوادث در گذشته بوده و یا در آینده موجود خواهد شد.
بنابراین علم خداوند به مخلوقات‏خویش، بدین معنا است که حقایق و حوادث هستى، همراه با بستر زمانى‏شان (گذشته، حال و آینده) یک‏جا نزد او حاضر است. به همین جهت این علم خداوند، موجب تغییر آنها نیست. علم خداوند، علم به متن واقع و حضور عین واقع، در نزد او است؛ یعنى، علم او به مخلوقات و پدیده‏هاى هستى، به همان صورت که در متن واقع موجودند، تعلق مى‏گیرد.
علم خداوند به افعال اختیارى انسان نیز بر همین منوال است؛ یعنى، خداوند از ازل به افعالى که براساس اراده و اختیار انسان از او صادر مى‏شود، علم دارد و علم الهى به این واقعیات عینى - همان گونه که در خارج موجودند - تعلق مى‏گیرد و به همین جهت، این علم به خودى خود موجب جبر یا تغییر واقع عینى (تحقّق فعل اختیارى به دنبال تحقق علت تامه‏اش) نمى‏شود.
ج. علم امام: امام علاوه بر علم عادى - که براى نوع بشر قابل تحصیل است - از علم لدنى و خدادادى (علم غیب) نیز بهره‏مند است. امام به حسب علو رتبه وجودى‏اش، با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل است و از حقایق حوادث عالم - همان گونه که در متن واقع هستند - آگاه مى‏باشد؛ یعنى، علم غیب امام، از سنخ علم الهى و متصل به آن منبع است. این دانش، علم به واقع عینى است و معنا ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. براساس علم غیب، حقایق حوادث عالم، از جمله افعال اختیارى خود امام، همراه با علت تامه‏اش - که علم عادى و اراده از اجزاى این علت است - نزد او حاضر است و این حضور، حضور بى‏واسطه عین معلوم و واقع عینى نزد امام است.
بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیارى خود را - مانند خوردن میوه مسموم و یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه - از منظرى بالاتر (منظر علم الهى) مى‏نگرد. به همین جهت از آنجا که علم غیب امام، تأثیرى در حوادث عالم ندارد - چون به معناى حضور عین وقایع نزد عالم است - امام عکس‏العملى نشان نمى‏دهد و براساس علم عادى خود عمل مى‏کند و به همین علت، این علم براى امام تکلیف‏آور نیست؛ چون علمى موجب تکلیف است که مکلّف بتواند براساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد.
افزون بر این، وقتى امام با لطف و اذن خدا به مرتبه اعلاى کمال و علو وجودى مى‏رسد و با منبع علم الهى تماس مى‏یابد، در اوج مقام فنا در ذات حق است. او در این مقام خود را نمى‏بیند و خود را نمى‏پسندد. او فقط خدا را مى‏بیند و تنها مشیت الهى را مى‏پسندد. در این مقام، چون اراده و مشیت او را - براساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر - در تحقّق حوادث و پدیده‏هاى هستى مى‏یابد، خواسته‏اى برخلاف آن ندارد. از دیگر سو، تلاش براى تغییر این حوادث از جمله شهادت خود، قطع نظر از اینکه تأثیرى ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاءاللَّه نیز سازگار نیست. با توجّه به این جواب، سایر پاسخ‏ها نیز مى‏تواند، توجیه درستى پیدا کند.
پاسخ اول - که ائمه‏علیهم السلام را مکلف به علم عادى مى‏دانست؛ نه علم غیب - چنین مستدل و موجه مى‏شود؛ که علم غیب امام، از سنخ علم الهى یعنى علم به واقع عینى است؛ همان گونه که در خارج محقق مى‏شود. چنین عملى تأثیرى در تغییر حوادث عالم ندارد و به همین دلیل تکلیف‏آور نیست.
پاسخ دوم نیز با توجّه به حقیقت علم امام، کامل مى‏شود. اینکه علم غیب امام، شأنى است - یعنى هرگاه امام اراده کند که بداند، مى‏داند - کاملاً درست است؛ اما جاى این احتمال هست که ائمه‏علیهم السلام با علم شأنى، از کیفیت شهادت خود آگاه بوده‏اند؛ یعنى اراده کرده‏اند که بدانند. روایات متعددى، نیز دلالت بر علم ائمه‏علیهم السلام به شهادتشان دارد.V}اصول کافى، ج‏1، ص‏258، ح 1-8.{V
در پاسخ سوم، اگر مقصود از اینکه تکلیف ائمه‏علیهم السلام با سایر افراد بشر متفاوت است، این باشد که خداوند دو سنخ تکلیف جعل و تشریع کرده است (یک دسته براى پیامبرصلى الله علیه وآله و امام و یک دسته براى سایر افراد بشر)؛ این سخن نادرست و غیر مطابق با واقع است. تکالیف الهى براساس مصالح و مفاسد آن، تشریع شده و همه افراد بشر - از جمله پیامبر و امام - در آن مشترک‏اند و به جز چند حکم خاص - که نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله داشته‏اند - بقیه احکام یکسان است.
اما اگر مقصود این باشد که علم غیب ائمه‏علیهم السلام به نحوه شهادتشان، برخلاف علوم عادى بشر، تکلیف وجوب حفظ جان از خطر و هلاکت را براى آنان به دنبال نمى‏آورد، پاسخ صحیحى است. این مسئله در گرو شناخت حقیقت علم الهى آنان است که در توضیح آن گذشت.
بنابراین علم ائمه‏علیهم السلام به آینده، از سنخ علوم عادى نیست و اقدام به امورى که منجر به شهادت آنان مى‏شود، خود را در هلاکت انداختن نیست. افزون بر این درجات و کمالاتى براى امامان مقدر شده که راه رسیدن به آن، از طریق تحمل همین بلاها و مصایب است.V}براى توضیح بیشتر ر.ک:
الف. طباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج‏18، ص‏192؛ ج‏13، ص‏72و74؛ ج‏19، ص‏92؛ ج‏12، ص‏144؛ ج 4، ص‏28؛
ب. همو، معنویت تشیع، مقاله علم امام، ص‏215؛
پ. رشاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایى، ص‏121.{V پژوهشگران وبگاه پرسمان، پرسش 108119 http://www.porseshkadeh.com/Question/28550/%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D9%82%D9%84%D9%85%D8%B1%D9%88-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D9%85%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D9%87-%D8%A2%D9%86-%D8%A8%D8%A7