نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Jaafari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۵۲ توسط Jaafari(بحث | مشارکتها)
ابو هریره میگوید: روزی حسین بن علی که عمّامه به سر نهاده بود بر ما وارد شد، پنداشتم پیامبر اکرم زنده شده است[۳]. امام حسین(ع) در تشییع جنازهای شرکت جسته بود، خسته شد در بین راه نشست، ابو هریره با گوشه لباسش غبار کف پاهای آن حضرت را برگرفت. امام(ع) فرمود: ابو هریره! چرا چنین میکنی؟ در پاسخ گفت: مرا به خود واگذار، به خدا سوگند! اگر آنچه را من دربارهات میدانم، مردم میدانستند؛ شما را بر دوش خود بلند میکردند[۴].
روزی عبدالله بن عباس برای امام حسن و امام حسین(ع) رکاب گرفت تا سوار شوند، از ناحیه برخی افراد مورد نکوهش قرار گرفت و به او گفته شد: سنّ شما از آنها بیشتر است! ابن عباس گفت: این دو، فرزندان رسول خدا هستند، آیا سعادت نصیب من نشده که رکاب آنها را بگیرم؟[۵]معاویه پس از شهادت اماممجتبی(ع) به ابن عباس گفت: اکنون تو به سالاری قبیلهات درآمدهای. ابن عباس در پاسخ معاویه گفت: تا آن هنگام که ابو عبدالله الحسین زنده باشد، من کارهای نیستم[۶].
زمانی که ابن زیاد در مجلس خود بر لب و دندان (سر بریده) ابا عبد الله الحسین(ع) چوب مینواخت، زید بن ارقم به او گفت: ابن زیاد! چوبت را از این لبان بردار، به خدایی که جز او معبودی نیست، با چشم خود دیدم رسول خدا(ص) لبان مبارکش را بر این دو لب نهاده و آنها را میبوسد. این را گفت و به گریه افتاد. ابن زیاد به او گفت: خدا چشمت را همواره بگریاند، اگر پیری فرتوت و بیخرد نبودی، تو را گردن میزدم. زید از مجلس ابن زیاد بیرون رفت و اظهار میداشت: ای مردم عرب! از امروز به بعد، به بردگی درآمدید! زیرا پسر فاطمه را به شهادت رساندید و پسر مرجانه را بر خود حاکمیت دادید! او شایستگانتان را از دم تیغ میگذراند و تبهکارانتان را زنده نگاه میدارد.
ابو برزه اسلمی وقتی دید یزید با چوبهدستیاش بر دندانهای مبارک (سر بریده) امام حسین(ع) میزند، یزید را مورد اعتراض قرار داد و گفت: یزید! بر دندانهای حسین چوب میزنی؟! چوب تو بر جایی میخورد که چه بسیار دیدم رسول خدا(ص) آنجا را غرق بوسه میساخت. یزید! روز قیامت وارد میشوی و شفیع تو ابن زیاد است، ولی حسین که وارد میشود، شفیع او محمدرسول خداست[۸].
مردی از عبدالله بن عمر پرسید: اگر در لباس کسی خون پشه یافت شود آیا میتواند با آن لباس نماز بخواند؟ عبدالله از او پرسید: اهل کجایی؟ گفت: از عراق. فرزند عمر به اطرافیان خود گفت: به این شخص بنگرید! مسأله خون پشه را از من میپرسد، در صورتی که اینان خون فرزند رسول خدا(ص) را به زمین ریختند و من از نبیّ اکرم(ص) شنیدم که میفرمود: «هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا»؛ حسن و حسین دو گل خوشبوی دنیای منند[۱۱].
روزی امام حسین از کنار عبدالله پس عمرو عاص که در سایه خانه کعبه نشسته بود، گذارش افتاد. عبدالله به اطرافیانش گفت: این شخص مزبور محبوبترین انسانها نزد زمینیان و اهل آسمان است[۱۳].
عبدالله پسر عمرو عاص که امام حسین(ع) از کنارش عبور کرده بود درباره وی اظهار داشت: هرکس دوست دارد نظارهگر محبوبترین انسانها نزد زمینیان و اهل آسمان باشد، به فردی که از اینجا عبور کرد بنگرد[۱۴].
آنگاه که یزید از پدرش معاویه خواست در پاسخ نامهای که امام حسین(ع) به او فرستاده بود، نامهای بنگارد و آن حضرت را در آن نامهتحقیر نماید، معاویه در پاسخ فرزند گفت: ممکن است من درصدد عیبجویی حسین برآیم، ولی به خداسوگند! هیچگونه عیبی در او نمیبینم[۱۵].
یزید بن مسعود نهشلی در خطبهای میگوید: حسین بن علی فرزند گرانمایه امیر مؤمنان و نواده ارجمند رسول خدا(ص) و انسانی شرافتمند دارای بینشی ژرف و برخوردار از فضیلتی وصفناشدنی و علم و دانشی بیکران است. دارای سابقهای درخشان و پرافتخار و در سنّوسال باتجربه و کارآمدتر و خویشاوندیاش به پیامبر ناگسستنیتر و از هرکس دیگر به خلافت سزاوارتر است. نسبت به کودکاندلسوز و به بزرگان احترام قائل است. او پیشوای راستین مردمی است که خدا حجّت خود را به وسیله او بر آنها تمام گردانید و اندرزهای خود را به وسیله او به آنان رسانده است[۱۸].