فقر وجودی در عرفان اسلامی
مقدمه
در جهانبینی عرفانی، تفاوت اساسی در نگاه به توحید و رابطه فقر و غنا میان ذات باری و ممکنات وجود دارد. ریشه این تفاوت در آن است که از منظر عرفان، حقیقت هستی یکی بیش نیست و آن ذات باری متعال است؛ که در عین روشنی و وضوح، حقیقت ذات آن مجهول الکنه ابدی است و سایر موجودات مجرد و مادی، همگی اَظلال و شئونات آن حقیقت واحدند؛ که به اندازه گستره استعداد خود، بیانگر اوصاف و کمالات آن ذات یگانهاند[۱].
بدیهی است که در چنین نگاهی، غنا و کمال و بهاء، منحصراً از آن ذات باری است و سایر خلایق، تنها ظاهر کننده کمالات ذات باری هستند که در تعینهای مختلف، هر یک ابراز کننده بخشی از شؤون غنای باری متعالاند[۲].[۳]
مراتب تعیّنات در عرفان
در جهانبینی عرفانی، ذات باری متعال که حقّ محض است، در اسماء خود ظاهر میگردد و هر اسم، بنابر گسترهای که در ارائه کمالات ذات باری تعالی دارد، مظهر اوصاف گوناگون خداوند است. بنابراین، ذات لاتعیّن با ظهور در اسماء گوناگون خود، متعین میگردد. تعیّنات الهی، بنابر نگاههای مختلف، متعدد بیان شده. اما در یک نگاه کلی، که مورد قبول قاطبه اهل تحقیق قرار گرفته است، مراتب تعینات الهی، در پنج مرتبه تعریف شده: تعین اول در مقام علم ذات باری است و سه تعین بعدی، مراتب خارج ذات؛ تعین پنجم، کون جامع را تبیین مینماید. تفصیل هر یک از این تعینات، خارج از بحث فعلی ما است؛ ولی از آنجا که سخن در فقر ماهوی مظاهر در عرفان، از اعیان ثابته آغاز میشود، برای تبیین جایگاه آن در جهانبینی عرفانی، به اختصار اشارهای به آنها میشود:
تعین اول عبارت است از: توجه ذات باری در مرتبه ذات به کمالات ذاتی خود؛ از آن به تعین احدی و یا واحدی نام برده میشود[۴].
در این تعین، اسماء کلیه از قبیل علم و قدرت و حیات و اراده الهی ظاهر میشود؛ که هر یک بیانگر جلوههای کمالات ذات باری در مقام ذات است. تعینات الهی در خارج ذات، در یک نگاه کلی، به سه مرتبه تقسیم میگردد؛ به این ترتیب که یا مجرد محض است و یا مادی محض و یا عالمی که فیمابین است و از هر یک وصفی را دارا میباشد. تعین اول را عالم غیب و یا ملکوت و تعین دوم را عالم مثال و یا برزخ و تعین سوم را عالم خلق و یا مُلک مینامند. به این ترتیب، تعینات الهی در چهار مرحله تقسیم میگردد و هریک را، بنا بر آنکه مظهر صفات کمالی از ذات باری است، حضرت مینامند.[۵]
اعیان ثابته
در تعینات اسمی، سخن از ذات و ظهور کمالات ذات باری متعال است. در نتیجه، سخن از غنا و جلوههای غنای الهی است؛ ولی با توجه به آنکه هر تعینی حریمی دارد که آن را از تعینهای دیگر جدا میسازد، حدود تعینهای اسماء الهی در مقام ذات را «عین ثابت» آن اسم میگویند. در مقام تشبیه در مباحث معرفت النفس، گاه سخن از کمالات نفس، مانند علم و قدرت و حیات و غیر او است و گاه سخن از استعداد دارا بودن چنین کمالاتی است و اینکه نفس، قابلیت وجدان وصف علم در مقابل قدرت و یا حیات را داشته باشد.
بنابراین، در تعینات ذات باری نیز، هنگامی که به کمال اسم توجه میشود، در حقیقت به جهت جلوهای از ذات در آن اسم توجه میشود که جنبه غنا و کمال اسم و ربط اسم با ذات باری است؛ و هنگامی که به جهت تعین و صورت ممتاز اسم از سایر اسماء توجه شود، به جهت فقر و نیازمندی اسم که حد آن است، توجه شده است. توضیح قیصری در تبیین اعیان ثابته چنین است: اعلم، ان للأسماء الإلهیة صوراً معقولة فی علمه تعالی لأنه عالم بذاته لذاته و أسمائه و صفاته. و تلک الصور العلمیة من حیث انها عین الذات المتجلیة بتعین خاص و نسبة معینة هی المسماة بالأعیان الثابتة، سواء کانت کلیة و جزئیة، فی اصطلاح اهل الله[۶]. در مقام تمثیل، جایگاه اعیان ثابته در عرفان، شبیه به جایگاه ماهیات در حکمت متعالیه است. در حکمت، حدود وجود را که اشاره به جنبه فقری و تعین وجود دارد، ماهیت اشیاء مینامند و ظهور خارجی موجودات نیز به آنها است و جنبه غنا و هستی اشیاء، که کمالات آنها از آن بر میخیزد را وجود آنها مینامند؛ رابطه اعیان ثابته و اسماء الهی نیز چنین است.
نتیجه آنکه، اگر در فلسفه، قیام ماهیت به وجود است و با زبان حال، دائماً تقاضای هستی را از وجودات خود میکند و بدون آن هرگز قوامی ندارد، در عرفان نیز، تعینات و اسماء الهی دو جهت دارند؛ اولی جهتی است که کمال وجمال ذات را ارائه میدهد و دومی جهتی است که استعداد و تقاضای ظاهر شدن در آن کمال را بیان میکند و دائماً تقاضای ظهور خود را میطلبد و جنبه استعدادی آن، اشاره به جهت فقری و نیاز و تقاضاهایی است که خبر از استعدادهای گوناگون آن میدهد[۷].
پیرامون سایر تعیّنها که در خارج ذات واقع میشود و هر یک جلوههای گوناگون ذات در مقام وصف و یا فعل است، در برهان واسطه فیض توضیح داده شده. نکته مهم در اینجا آن است که در همه مراتب تعینات، آنچه ظاهر میشود، مراتب کمالی و غنای حق است. این درحقیقت پاسخ به زبان سؤال آن مَظهر به استعداد اظهار آن کمال است. به این ترتیب، همه مظاهر عالم، خواه مجرد و یا مادی، دائماً با زبان حال و قال از ذات باری تقاضای ظهور به اندازه استعداد خود را دارند؛ با این تفاوت که در مجردات، ظهور استعدادها دفعی است و در مادیات، تدریجی است؛ اما در هر صورت، همگی در حال مناجات با قاضیالحاجاتاند که دائماً پاسخ به ندای باطنی آنها در ظهور استعدادهای آنان در تربیت به کمال نهاییشان بدهد. خداوند نیز با رحمت واسعهاش، دائماً پاسخ آنان را با افاضات گوناگون و در خور عین ثابتشان میدهد. ﴿وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾[۸][۹].[۱۰]
شیوه ابراز فقر و نیاز در عرفان
با توجه به مطالب قبل، روشن میشود که سؤال و تقاضا، در یک بیان جامع، عبارت است از ابراز فقر و ناداری و طلب غنا و دارایی، حالاً و یا مقالاً از صاحب کمال. با توجه به آنکه سؤال حالی، بیانگر حقیقت نیازمندی سائل وحدود سؤال و شدت و ضعف نیاز او است، چنین ابراز فقری، به مراتب از ابراز زبانی قویتر و فصیحتر است. بنابراین، ابراز نیاز لزوماً گفتاری نیست؛ بلکه ممکن است به صورت غیرگفتاری باشد؛ که البته اقتضاء حال و مقام در آن مؤثر است. چنان که در روایات نیز به این معنی اشاره گردیده است. از جمله در داستان عبرت برانگیز حضرت ابراهیم(ع)، هنگامی که حضرتش در آتش افکنده شد، در برابر پیشنهاد ملائک الهی برای کمک به ایشان، همه را رد کرد و نهایتاً هنگامی که جبرئیل به ایشان گفت که پس، از خدا درخواست کن! ابراهیم(ع) پاسخ داد: «حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ بِحَالِي»[۱۱].
بنابراین، رابطه فقر و غنا در عرفان، نزدیک به تبیین رابطه آنها در حکمت متعالیه است؛ زیرا در توضیح فقر در حکمت صدرایی اشاره شد که ذات اشیاء، ماهیات آنها است که خبر از مرتبه وجودی آنها میدهد. به این ترتیب، در نگاه فیلسوف، عالم سراسر فقر و نیاز است که ماهیات با زبان حال و ابراز فقر، از ذات باری تقاضای هستی خود را مینمایند. در عرفان نیز همین سخن با بیانی دقیقتر ذکر میشود؛ به این ترتیب که عالم سراسر شؤون گوناگون کمالات ذات باری است؛ که هر یک خبر از استعداد خود در اعیان ثابته میدهند و از ذات باری تقاضای ظهور استعدادات خود را مینمایند. نکته مهم در این نگاه آن است که هر مقدار عین ثابتی صورت اسم مقربتری باشد، استعداد بیشتری در اظهار کمالات ذاتی دارد و در نتیجه، به لحاظ ذاتی فقیرتر و به لحاظ جلوه اسمائی غنیتر است. به این ترتیب، رابطه سؤال و نیاز فقیر و افاضه غنی، رابطه استعداد عین ثابت و کمال اسمائی مظاهر در عرفان و رابطه نیاز ماهوی ماهیات وحصص وجودی آنها در فلسفه است. و السؤال بلسان الاستعداد، کسؤال الأسماء الإلهیة ظهور کمالاتها و سؤال الأعیان الثابتة وجوداتها الخارجیة. و لولا ذلک السؤال، ماکان یوجد موجود قط، لأن ذاته تعالی غنیة عن العالمین[۱۲].[۱۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ قونوی تنها شاگرد و شارح بیانات ابن عربی در این باره میگوید: لا خلاف بین سائر المحققین من أهل الشرائع و الأذواق و العقول السلیمة أن حقیقة الحق سبحانه مجهولة، لا یحیط بها علم أحد سواه؛ لعدم المناسبة بین الحق من حیث ذاته و بین خلقه. (إعجاز البیان فی تفسیر أم القرآن (ط. بوستان کتاب قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، ۱۳۸۱ ه.ش)، ص۳۵)؛ وی همچنین میگوید: و من المتفق علیه أن حقیقته لا یحیط بها علم أحد سواه؛ لأنه لا یتعین علیه حکم مخصوص، ولا یتقید بوصف، و لا یتمیز، و لا یتعین، و لا یتناهی، و ما لا یتمیز بوجه لا یمکن تعقله؛ إذ العقل لا یحیط بما لا ینضبط و لا یتمیز عنده، فإن تعین ولو بنسبة ما، أو من وجه ما علم بتعینه من حیث ما تعین به، و بحسبه لا مطلقاً (قونوی، إعجاز البیان فی تفسیرأم القرآن، ص۱۰۴). و قیصری در توضیح بیانات او میگوید: و أما الذات الإلهیة فحار فیها جمیع الأنبیاء والأولیاء، کما قال(ص): «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَ مَعْرِفَتِكَ» و «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» (شرح فصوص الحکم (القیصری) (ط. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه.ش)، ص۳۴۶، فص حکمة إلهیة فی کلمة آدمیة...، ص۳۲۵).
- ↑ و هو اظهر من کل شیء تحققاً وانیة حتی قیل فیه: انه بدیهی، و اخفی من جمیع الأشیاء ماهیة و حقیقة، فصدق فیه ما قال اعلم الخلق به فی دعائه: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَ مَعْرِفَتِكَ» (شرح فصوص الحکم (القیصری)، مقدمه قیصری (ط. انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۰ ه.ش). ص۱۴).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۶۵.
- ↑ تفصیل بیشتر تجلیات ذاتیه به این ترتیب است که: «اول تجلی الهی عبارت است از توجه کلی ذات به خود چنانکه در ادراکات نفسانی هرکس بدون توجه به کمالات خود اجمالاً به خود توجه دارد، چنین تجلی ذاتی را که در آن سخن از ظهور هیچ اسم و وصفی نیست در عین آنکه واجد همه کمالات اسمائی و صفاتی و غنای ذات باری بهطور اندماجی است، تجلی احدی میگویند. بیان فناری در این رابطه چنین است: ان الوجود المطلق من حیث انه ذات الحق سبحانه لما اقتضی ان یکون له تعین، یتجلی به علی نفسها، أی یظهر له و یعلمه بنفسه فی نفسه، و یسمی التجلی الاحدی الذاتی. تجلی ثانوی ذات عبارت است از توجه تفصیلی ذات باری به کمالات و صفات کمالی خود در مرتبه ذات و در این مقام است که سخن از علم تفصیلی ذات باری به کمالات ذاتی است و از آن به مقام واحدیت تعبیر میشود. چنانکه در ادراکات نفسانی هر کس توجه به کمالات ذاتی خود از قبیل علم و قدرت و حیات مینماید و فناری در ادامه چنین میگوید: و اما من حیث المرتبة الثانیة و هی الواحدیة فهو ظهور الذات لنفسها بشئونها من حیث مظاهر الشئون المسماة صفات و حقائق، و هو متعد إلی مفعولین، لأنه ظهر لنفسه ذا صفات من الحیاة و العلم و غیرهما، فکان للعلم فی هذه المرتبة کثرة حقیقیة و وحدة نسبیة مجموعیة. (مصباح الأنس بین المعقول والمشهود (ط. دار الکتب العلمیه. ۲۰۱۰ ه.ق)، ص۲۳۴).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۶۶.
- ↑ شرح فصوص الحکم (القیصری) (ط. امیر کبیر. ۱۳۷۰ ه.ش)، مقدمه قیصری، ص۶۱.
- ↑ بیان جامی در این باره چنین است: کذلک استعداداتهم فی عرصة الوجود العینی إنما تکون بموجب استعداداتهم الغیبیة الغیر المجعولة فی حضرة العلم الذاتی. فمهما حصل تجل لمتجلی له فی حضرة الوجود العینی، فانما یحصل علی صورة استعداد العین الثابتة الأزلیة التی لهذا المتجلی له (نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۰ ه.ق)، ص۲۰۲).
- ↑ «و از هر چه خواستید به شما داده است و اگر نعمت خداوند را بر شمارید نمیتوانید شمار کرد؛ بیگمان انسان ستمکارهای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ فإنما أرید بالسؤال التلفظ به، فإنه فی نفس الأمر لا بد من سؤال، إما باللفظ أو بالحال أو بالاستعداد. القسم الثانی و هو السؤال بلسان الحال و الاستعداد، و الأول کقیام الفقیر بین یدی الغنی لطلب الدنیا، و سؤال الحیوان ما یحتاج إلیه. لذلک قیل لسان الحال أفصح من لسان القال (شرح قیصری بر فصوص الحکم (ط. علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه.ش)، ص۴۲۰).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۶۷.
- ↑ بحار الأنوار (ط - بیروت) (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ه.ق)، ج۶۸، ص۱۵۶.
- ↑ شرح فصوص الحکم (القیصری) (ط. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه.ش)، شرح قیصری، ص۴۲۰.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۶۹.